این اصل قانون اساسی که مبانی روائی و عقلی روشنی دارد، زمان طرح در مجلس بررسی نهائی قانون اساسی، واکنشهای مثبت و منفی را در پی داشته است. جمع کثیری از مردم مسلمان، همراه با قاطبه علما، روحانیون و دانشگاهیان از آن دفاع کرده و البته برخی گروههای سیاسی به انتقاد و مخالفت با آن برخاستند. مخالفین علت مخالفت خود با ولایت فقیه را چنین اظهار میداشتند: ولایت فقیه باز تولید «حکومت مطلقه» و «استبداد دینی» است. این در حالی است که امام خمینی+ در دفاع از ولایت فقیه، آن را مخالف استبداد دانسته و اظهار داشته است:
«فقيه مستبد نمیشود...؛ بهترين اصل در اصول قانون اساسی اين اصل ولايت فقيه است».[1]
و نیز فرموده است:
«جلوی ديكتاتوری را ما میخواهيم بگيريم، نمیخواهيم ديكتاتوری باشد، میخواهيم ضد ديكتاتوری باشد. ولايت فقيه، ضد ديكتاتوری است؛ نه ديكتاتوری».[2]
پس از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، بعضی همان ادعای قدیمی را دوباره طرح کرده و نوشتهاند:
«ساختار ولایت مطلقه فقیه معیوب و از بنیاد فساد زاست...؛ نتیجه اصل ولایت مطلقهی فقیه چیزی جز استبداد و دیکتاتوری، ظلم و جور، قانونشکنی و براندازی جمهوری اسلامی، و در نهایت وهن اسلام نبوده است».[3]
بعضی دیگر در سخنی مشابه گفتهاند: «تئوری ولایت فقیه، عین استبداد دینی است. با این تئوری اصولاً نمیتوان نظم دموکراتیک به وجود آورد. حتی هیچکس نمیتواند در ذیل تئوری ولایت فقیه، عدالت بورزد. چون همانگونه که فیلسوفان قدیمی گفتهاند، قدرت مطلقه فساد مطلق میآورد...».[4]
بهکار بردن تعبیراتی مانند «فسادزا»، «استبداد و دیکتاتوری»، «قانونشکنی» و مانند آن درباره زمامداری که دو شرط «فقاهت» و «عدالت» برای حاکمیت و ولایت وی ضروری شمرده شده است، موجب تعجب است. زیرا حکومت استبدادی[5] یا دیکتاتوری،[6] حکومت خودکامهی یک شخص است؛ حکومتی مطلقه که به قانون مقیّد نمیباشد و در امورات رعيت چنانكه خود خواهد تصرف نمايد، بدون اینکه از بازخواست بیمی داشته باشد. به عبارت دیگر، حکومت استبدادی «قانونگریز» و «غیرپاسخگو» است. مردم و سرزمین در دست حاکم مستبد مانند مال در دست مالک آن است که در آن حق همه گونه تصرف و انتفاع دارد؛ با این تفاوت که قانون ممکن است اختیارات مالک را در برخی انواع تصرّفات محدود نماید، در حالی که هیچ قانونی نمیتواند اختیارات حاکم مستبد را مقیّد نماید؛ زیرا قانونی جز اراده خود او وجود ندارد و او هر وقت بخواهد، اراده دیگری را جایگزین اراده سابق میکند؛ بدون اینکه مجبور باشد علت آن را به شخص یا نهادی توضیح دهد.[7]
حال آیا ولایت فقیه «قانونگریز»، «نظارتناپذیر» و «غیرپاسخگو» است؟
یکی از شبهاتی که در خصوص «ولایت مطلقه فقیه» مطرح میگردد آن است که گفتهاند: اطلاق به معنای رها بودن از هر گونه قید و شرط است و ولایت مطلقه بدین معنی است که ولی فقیه میتواند در همه امور مردم اعم از خصوصی و عمومی تصرّف نماید. مجاز است که در اموال و نفوس اشخاص تصرّف کند و مثلاً آنان را به طلاق همسرشان وادار کند و یا هر زمان که خواست قوانین عادی و اساسی را زیر پا بگذارد؛ مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان را منحل کند و یا حتی شکل نظام را تغییر دهد، بدون اینکه از این جهت محدویتی داشته باشد یا کسی بتواند از دستور او تخلف کند یا او را مورد مؤاخذه قرار دهد و در یک کلام، ولایت مطلقه فقیه یعنی آن که ولیفقیه، مافوق قانون است و بدون ضوابط به اداره امور میپردازد. از آنجا که این اوصاف دقیقاً همان ویژگیهای حکومتهای مطلقه است، نتیجه گرفته میشود که نظام ولایت فقیه به ویژه با وصف مطلقه بودن، نوعی حکومت مطلقه بلکه خود آن است.
هدف از تدوین این کتاب بررسی شبهه فوق و مقایسه نظام ولایت فقیه با حکومت مطلقه در اوصاف سابق الذکر است. این کتاب بهگونهای تدوین شده که مطالعه آن حتی برای مخاطبان غیرمتخصص نیز سودمند باشد. این نوشتار با ادبیات فقهی و حقوقی نسبت این اوصاف را با ولایت فقیه مورد بررسی و ارزیابی قرار داده و در عین حال، کوشیده از بهکارگیری اصطلاحات فنّی خودداری نماید و اگر در مواردی ذکر اصطلاحی خاص ضروری بوده، توضیحاتی برای خوانندگان ارائه شده است. همچنین تلاش شده تا مطالب این نوشتار مستند باشد و از طرح مطالب ادعائی خودداری شود. بنابراین، سعی شده تا مطالب این نوشتار روان و در عین حال محکم و مستند باشند.
لازم بهذکر است، رویکرد این نوشتار حقوقی است و البته با توجه به خاستگاه یا مبانی حقوق در جمهوری اسلامی ایران (فقه امامیه) در تبیین مباحث و مستندسازی آن از آیات و روایات استفاده شده است و آرای فقیهان امامیة مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.
مطالب این کتاب در دو بخش کلی تنظیم شده است: در بخش نخست مفاهیم، واژههای کلیدی و مبادی نظری بحث مورد توجه قرار گرفته و در بخش دوم، مقالات مربوط به اوصاف ولایت فقیه و تمایز آن با نظامهای مطلقه و استبدادی در ساختار منطقی تجمیع شده است. مقالات این بخش به قلم آقایان حجةالاسلام دکتر محمدجواد ارسطا، دکتر تقی دشتی، و حجةالاسلام فرجالله هدایتنیا نگاشته شده که بعضی از آنها قبلاً در مجلات علمی داخلی منتشر شدهاند.
[1] . صحيفه امام، ج11، ص: 465.
[2] . همان، ج10، ص311.
[3] . محسن کدیور، نامه به رئیس مجلس خبرگان، تیرماه 1388.
[4] . عبدالکریم سروش، پایگاه اطلاعرسانی به نشانی: (www.drsoroush.com).
[5] . Despotism.
[6] . Dictatorship.
[7] . در قانون اساسی مشروطه ایران به نوعی اوصاف یک رژیم اسبتدادی دیده میشود. اصل بیست و هفتم متمم این قانون به شخص شاه اختیار وضع قانون داده بود، و اصل چهل و چهارم نیز تصریح میکند: «شخص پادشاه از مسئولیت مبری است».
مقدمه
مقدمه
اصل پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با الهام از اندیشههای رهبر فقید انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی+ مقرر میدارد: «در زمان غيب حضرت وليعصر#، در جمهوري اسلامي ايران، ولايت امر و امامت امت بر عهدهی فقيه عادل و با تقوي، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است ...».