گفتار ششم در پيرامون ولايت هجرت‏

  • یکشنبه, 19 آبان 1392 16:56
  • منتشرشده در ولايت
  • بازدید 5740 بار

گفتار ششم در پيرامون ولايت هجرت‏؛

 شامل هجرت فردى هجرت گروهى‏

 

هجرت از جمله مسائلى است كه به مسئله ولايت با آن وسعتى كه ما در اينجا مطرح كرديم مربوط مى شود و در گفتارهاى قبلى گفتيم كه ولايت عبارت است از ايجاد رابطه و پيوند مستحكمى ميان عناصر صف مومن با يكديگر و قطع هر گونه وابستگى ميان صف مومن با صف غير مومن. ودر مرتبه بعدى ايجاد رابطهاى بس قوى و نيرومند ميان همه افراد صف مومن با آن نقطه مركزى و قدرت متمركز كه اداره جامعه اسلاميعهده اوست يعنى امام يعنى ولى حامى و نيز اين بحث را كرديم كه چه كسانى در جامعه مى توانند ولى حاكم و نيز اين بحث را كرديم كه چه كسانى در جامعه اسلامى مى توانند ولى و حاكم باشند و جواب آن را از قرآن گرفتيم كه مى فرمايد:

 

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاهَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُون «1» كه به ماجرای اميرالمومنين صلوات الله عليه اشاره كرديم اگر ما ولايت را با اين وسعت بفهميم و مسئله را در حد مسائل فرعی و درجه دوی ولايت خلاصه نكنيم مسئله هجرت، يكی از دنباله های مسئله ولايت خواهد بود زيرا اگر ولايت خدا را قبول كرديم و پذيرفتيم كه می بايست انسان همه ی نيروها و نشاط های جسمی و فكری و روانی اش با اراده ولی الهی به كار بيفتد و خلاصه انسان‏ می بايست با جميع عناصر وجودش بنده خدا باشد، نه بنده طاغوت.

هجرت فردی‏

ناچار اين را هم بايد قبول كنيم كه اگر يكجائی وجود ماو هستی ما و همه نيروها و نشاطهای ما تحت فرمان ولايت الهی نبود و تحت فرمان ولايت طاغوت و شيطان بود تعهد الهی ما اين است كه ما خودمان را از قيد و بند ولايت طاغوت رها كنيم، نجات بدهيم، آزاد كنيم و به تحت سايه پر ميمنت ولايت الله برويم. خارج شدن از ولايت پيشوای ظالم و وارد شدن در ولايت امام عادل اسمش هجرت است. می بينيد كه مسئله هجرت يكی از مسائلی است كه در دنباله ولايت مطرح استو اين چهارمين مطلبی است كه در اين سلسله گفتارها در پيرامون مسئله ولايت بحث می كنيم.

چرا بايد انسان از تحت ولايت طاغوت و شيطان بگريزد؟ جواب اين سؤال در گروی جواب سئوال ديگری است كه از شما می خواهم فوراً اين سئوال را در لابراتور ذهنتان، آنچنان تجزيه و تحليل كنيد كه بتوانيد يك جوابی بر طبق آموخته ها و اندوخته های اسلامی و مذهبی به آن بدهيد. بعد اگر جواب شما با جوابی كه من خواهم داد يكی نبود و مغاير بود آنوقت جای صحبت من و شما باقی است. سئوال اين است:

آيا نمی توان در ولايت طاغوت بود و مسلمان بود؟ آيا نمی شود كه يك مسلمان تحت ولايت شيطان زندگی بكند اما بنده رحمان باشد؟ چنين چيزی می شود يا نه؟ آياممكن است در جايی كه بر سراسر آفاق و مناطق زندگی انسان، يك عامل غير الهی مشغول فرمانروائی است و جسم انسان را يك عامل غير الهی اداره می كند، فكر انسانها را يك عامل غير الهی اداره می كند، روحيه وعواطف و احساسات افراد جامعه را همان‏ عامل به اين سو و آن سو می كشاند و در حالی كه انسان در قبضه قدرت اين چنين عوامل طاغوتی و شيطانی زندگی می كند در عين حال می تواند بنده خدا باشد، مسلمان باشد، آيا چنبن چيزی ممكن است يا ممكن نيست؟ شما درصدد جواب اين سئوال بر آئيد و در مغزتان برای اين سئوال جوابی آماده كنيد ببيند می شود يانمی شود؟ براين پاسخ دادن باين سئوال بايد يك قدری خود اين سئوال را تحليل كنيم، تفسير كنيم تا جواب آن روشن بشود ما می پر سيم آيا می تواند كسی تحت ولايت شيطان باشد و مسلمان باشد اين يك سئوال است كه از دو جزء تركيب يافته است و ما بايد اين دو جزء را درست تجزيه كنيم و ببينيم كه معنايش چيست، جزء اول اينست كه كسی تحت ولايت شيطان باشد اما تحت ولايت شيطان باشد يعنی چه؟ اگر آن معنائی را كه ما برای ولايت از آيات قرآن استفاده كرديم در كنار اين جمله ولايت شيطان بگذاريم آنوقت معلوم می شود كه ولايت شيطان يعنی چه، ولايت شيطان معنايش اين است كه شيطان- به همان معنای كلی شيطان كه بارها گفته ام- به تمام نيروها و استعدادها و ابتكار ها كارها در وجودآدمی مسلط بشودف آنچه انسان انجام می دهد در آن خطی باشد كه شيطان معين كرده است، آنچه می انديشد در آن راهی باشد كه شيطان می خواهد، يا ترسيم می كند همچون آدمی كه در جريان يك رودخانه تندی كه در بستر سيلی كه از كوهسار پائين می آيد قرار گرفته باشد البته مايل نيست كه به صخره های تنومند و تناور اصابت بكند و سرش بشكند، البته مايل نيست كه با اين آب برود و توی باتلامق بيفتد، البته مايل نيست كه در لابه لای امواج اين آب خفه بشود اما با اينكه مايل نيست، اين جريان تند آب، بی اختيار او را می برد، دست و پاهم می زند. خود را به اين طرف و آنطرف هم می چسپاند، يه هر خارو خسی متشبث هم می شوداما جريان آب جريان تندی است، بی اختيار او را ميبرد ولايت طاغوت و ولايت شيطان يك چنين چيزی است لذا آيه قرآن می فرمايد؛ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً يَدْعُونَ إِلَی النَّار «2» (پيشوايان و رهبرانی وجود دارند كه پيروان و افراد تحت فرمان خود را بطرف آتش دوزخ و بد بختی می كشانند) آيه ديگر قرآن می فرمايد: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار «3»* جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار «4» آيا نمی نگری به آن مردمی كه نعمت پروردگار را كفران كردند؟ اين نعمتی كه كفران كردند چه بوده است؟ نعمت قدرت كه مظهر قدرت پروردگار است، قدرتهای دنيوی، نعمت سر رشته داری اداره امور انسان، نعمت در دست داشتن استعدادها وانديشه ها ونيروها وانرژيها ی فرآوان از انسانها، اينها همه اش نعمت است سرمايه هائی است كه می تواند برای انسانيت منشأ خبر باشد. هر يك از اين انسانها كه تحت اختيار آن مردمی هستند كه در اين آيه مورد اشاره هستند می توانستند انسانهای بزرگی باشند، می توانستند به عاليترين مدارج كمال برسند اما اين ها اين نعمتها را كفران كردند و در راهی كه بايد بكار نينداختند. در دنبالش می فرمايد: أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار خودشان بدرك، قوم خود را و مردم تحت فرمان خود را بديار نيستی و نابودی وهلاكت كشاندند جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها (و به جهنم كشاندند كه در آن سرازير و افكنده خواهند شد) وَ بِئْسَ الْقَرار (و چه بد جايگاه و محل استقراری است). اين آيه را موسی بن جعفر (ع) برای هارون خواندند و به هارون فهماند كه تو همان كسی هستی كه قومت را و خودت رابه بد ترين منزلگاه و هلاك بارترين جايگاهها خواهی افكند چون چون هارون سئوال كرده بود مگر ما كافر هستيم و منظورش اين بود كه مگر ما معتقد بخدا و پيغمبر و دين نيستيم لذا امام (ع) در جوابش اين آيه راخواندند تا به او بفهماند كه كافر فقط آن كسی نيست كه راست و صاف و صريح می گوبد: خدانيست، قرآن دروغ است، يا پيغمبر مثلا افسانه است كه اين‏ جور كافر است و يهترين نوع كافر است كه صريحا حرف خودش را می زند و آدم او را می شناسد ومو ضعگيری خودش را با او درست تنظيم می كند.

كافر بدتر آن كسی است كه اين نعمتهای عظيمی را كه در اختياراو است كفران می كند و رد مجرای غير صحيح بكار می اندازند و نه فقط خود را كه همه انسانهای تحت فرمان خود را به جهنم می برد. ولايت طاغوت يك چنين چيزی است، آن كسی كه تحت ولايت طاغوت زندگی می كند گوئی او اختياری از خود ندارد، نمی گويم بكلی بی اختيار است بعد كه آيه قرآن را كه معنا كردم تفسير مطلب روشن می شود اما در جريان سيل‏ گرفته و دارد می ميرد می خواهد دست و پايی بزند اما نمی تمی تواند، می خواهد از راه جهنم برگردد و می بيند كه همه افراد دارند بطرف جهنم می روندو اورا هم با خودشان می كشانند. آيا به آن جاهايی كه جمعيت زيادی هست رفته ايد؟ دلت می خواهد ازاين طرف بروی اما جمعيت بی اختيار تو را مثل پر كاهی به طرف ديگر می برد، كسی كه تحت ولايت طاغوت است می خواهد خوب باشد، خوب زيست كند، انسان زندگی كند مسلمان بماند و مسلمان بميرد اما نمی تواند، يعنی جريان اجتماعی او را می كشد و می برد، آنچنان می برد كه دست و پائی هم نمی تواند بزند اگر دست وپا هم بزند جز هدر دادن يك مقدارانرژی كار ديگری از پيش نبرده است، نه فقط نمی تواند دست و پا بزند، درد ناكتراينست كه حتی گاهی نمی تواند بفهمد.

نمی دانم اين ماهيهايی را كه از دريا صيد می كنند ديده ايد يا نه، گاهی هزاران ماهی در يك تور ميافتند كه از وسطهای دريا آنها راساحل می كشند اما هيچيك از ماهی ها نمی فهمند كه آنها را بكجا می برند و هر يك فكر می كند، كه خودش مقصدی را با اختيار ميرود اما در واقع‏ بی اختيار است، مقصد او همان جا است كه مقصد آن صياد صاحب تور است. اين تور نامرئی نظام جاهلی، آن تورمايل هستند آدم را می كشاند كه آدم نمی فهمد كجا می رود، گاهی هم خيال می كند كه بطرف سر منزل سعادت ورستگاری می رود غافل از اين كه دارد به جهنم ميرود جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار اين ولايت طاغوت و ولايت شيطان است اين جمله اول از دو جمله ای بود كه سئوال از آن تشكيل می شد و سئوال اين بود كه آيا می توان درولايت طاغوت مسلمان زيست؟ اجمالا در ولايت طاغوت زيستن را فهميديم كه يعنی چه اگر تفسيرش را بخواهيم می توانيم باز به تاريخ برگرديم.

شما ببينيد كه در زمان بنی اميه وبنی عباس چقدر عالم اسلام با نشاط حركت كرده است، بينيد چه موج عظيمی از معلومات و دانشها در ميان جامعه اسلامی آن روز پديد آمده است، چه اطبای بزرگی پيدا شدند، چه متر جمان عظيمی در آن روزگار قحط زباندانی و معرفتها ی عمومی جهانی در عالم اسلام پيدا شدند وآثار عظيم فرهنگهای قديمی را به عربی ترجمه كردند و نشر دادند مسلمان ها در همه رشته ها ی تاريخ حديث، علوم طبيعی، طب، نجوم و حتی از هنرهای زيباو ظريف جزو نمونه های بسيار برجسته بودند به طوريكه الان هم وقتی يك آدمی مثل گوستاولوبون فرانسوی يافلان نوسينده و مستشرق ديگربه همين ظواهر نگاهی می كند قرن دوم و سوم و چهارم اسلامی را قرن تشعشع اسلام می داند اين آدم كتابی نوشته است به نام تاريخ تمدن اسلام در قرن چهارم هجری، تمدنی كه در به نظر او عظيم است و اين تمدن عظيم را در قرن چهارم هجری تشريح می كند بطور كلی وقتی يك نفر مستشرق اروپائی به قرنهای دوم و سوم چهارم هجری نگاه می كند چشمها يش خيره می ماند و اين بخاطراين است كه در جامعه اسلامی آن روز فعاليتها و انرژيها و نشاطهای عجيبی بروز كرده است.

اما من از شما سئوال می كنم آيا اين همه نشاط و فعاليتی كه آن روز انجام گرفت بالمال بسود جامعه اسلامی و انسانيت تمام شد؟ الآن ده قرن از آن روزگار می گذرد و نسبت به آن روزگار تعصبی نداريم ودر مقابل دنيای غير مسلمان می توانيم بگوئيم عالم اسلام بود كه آن دانشگاهها را بوجود آورد، عالم اسلام بود كه آن فلسفه را درست كرد، عالم اسلام بود كه در طبابت وطبيعيات چنين و چنان كرد. اما بين خودمان آيا می توانيم به حق و انصاف بگوئيم كه آن همه نيرو و انرژی بجا وبه موقع و بسود انسانيت و بسود جامعه اسلامی تمام شد؟ جامعه اسلامی بعد از ده قرن از آن ميراث چه دارد؟ و چرا ندارد؟ چرا آن ثروت علمی و فرهنگی برای ما نمانده است؟ چرا مابعنوان يك جامعه ای كه ده قرن پيش آن همه تشعشع داشته است امروز در دنيا نمی درخشيم و جلوه نمی كنيم؟ آيا جزخاطر اين است كه آن همه نشاط و فعاليت اگر چه فعاليت انسانی بود اما زير نگين طاغوت بود.

من نگين سليمان هيچ نستانم كه گاه گاه بر اودست اهرمن باشد

اين اهرمنها بودند كه با جامعه اسلامی بازی كردند وبرای بالا بردن نام خودشان كه مثلا درزمان خليفه چندم عباسی صورت گرفته دست به ترجمه كتب ميزدند. اگر به جای اين همه فعاليت طبيعی، رياضی، نجومی، ادبی، فقهی، تجربی و غيره اجازه می داند كه حكومت علوی سر كار بيايد، امام صادق سر كار بيايد، نشاطها و نيروها را امام صادق در اختيار بگيرد حتی اگر بفرض محال از لحاظ علمی، ادبی و از لحاظ اين مسائل كه دنيا امروز به آنها می بالد و افتخار می كند، صد سال هم عقب می ماند باز بسود انسانيت بود و انسانيت رشد می كرد، اسلام گل‏ می كرد، انرژيها و استعدادها در راه صحيح بكار می رفت واين طور نبود كه كتاب ترجمه كنند طب و پيشرفت علمی را به منتها در جه برسانند، اما از لحاظ اخلاق اجتماعی آنقدر ضعيف باشند كه اختلاف طبقاتی آنها هنوز هم جزو افسانه ها ی تاريخ بشمار بيايد، عينا مثل تمدن كثيف و ننگين دنيای معاصر ما كه قدرتهای بزرگ جهانی به اكتشافات و اختراعات محير العقولشان می بالندكه ما فلان دارو را كشف كرديم فلان امور را بوجود آورديم فلان كار را از لحاظ علمی كرديم. اما از لحاظ انسانی و اخلاقی هنوز كه هنوز است در دورانهای تاريخی هزاران سال پيش زندگی می كنند، هنوز ثروتهای افسانه ای در كنارگرسنگی ها و فقرهای افسانه ای هست، هنوز بهره مندی يك درصد انسان، از امتيازاتی كه مال ميليونها انسان گرسنه در كشور های محروم است وجود دارد اما اينها به پيشرفت های علمی می بالند عينا همان وضع تمدن عظيم اسلامی در قرن دوم سوم وچهارم آنروز هم همين طور بود پيشرفت علمی بسيار اما اشرافی گرايی و تعيش و بی خبری از فضيلتها و انسانيتها واصالت ها و اختلاف طبقاتی هم به نحو شديد وجود داشت در آن روز هم گرسنگی های مرگ آوردر مقابل سيريها ی مرگ آور به چشم می خورد.

چرا جامعه اسلامی آن روز با آن همه نشاط و فعاليت علمی اش نتوانست، گلی در بوستان فضيلتها وانسانيت ها باشد؟ در تاريخ قرن دوم و سوم هجری آن كسانی كه می توانيم نامشان را با شرف و افتخار ياد كنيم و اسمشان را درليست مردان افتخار افرين عالم تحويل مقامات جهانی بدهيم آن كسانی هستند كه با همان نظام متمدن بشدت جنگيدند كه به عنوان نمونه می توان از معلی بن خنيس نام برد كه او را در بازار به دار می كشند و می كشند و يا يحی بن ام طويل كه دست و پايش را قطع می كنند و زبانش را ميبرند و محمد بن ابی عمير كه او را چهارصد تازيانه‏ می زنند، يحی بن زيد كه او را در كوههای خراسان در هيجده سالگی می كشند، زيد بن علی كه چهار ده سال جنازه اش را روی دار نگه می دارند اين ها هستند آن كسانی كه ما امروز می توانيم نامشان را در رديف چهره های افتخار آفرين جهان بشريت نام ببريم اينها با تمدن پر شكوهی كه آقای گوستاولوبون از آن ياد ميكند و اسم می برد هيچ رابطه ای نداشتند بلكه ضد آن تمدن بودند پس می بينيد كه ولايت طاغوت و شيطان بر جامعه ای و بر انسانهايی حكم فرما ئی می كند و زمام كارشان رادر دست دارد انرژيها يشان بكار می افتد، استعدادهايشان به جريان می افتد اما آن طوری كه امروز در دنيای متمدن بكار افتاده است و آن طوری كه در 10 قرن، 11 قرن پيش در عالم اسلام بيكار افتاده بود، آنطوری كه در منطقها و ارزشهای اصيل و معيارها وميزانهای انسانی يك پول سياه قيمت ندارد، اين ولايت طاغوت است، با اين وصف آيا می شود كه در ولايت طاغوت مسلمان زيست؟ اصلا مسلمان زيستن چيست؟ مسلمان زيستن يعنی تمام امكانات و انرژيها و نيروها وقدرتها و استعدادهای انسان در بست در اختيار خدا بودن، مالشان و همه چيزشان د راختيار خدا، جانشان در اختيار خدا، انديشه و فكر شان در اختيار خدا، در اين باره، هم در اجتماعات به صورت جامعه و مدنيت مثال داريم و هم در گروههای عصيانگر كه از نظام های طاغوتی بيرون آمدندو گريختندو هجرت به سوی خداكردند. اولين مثال، جامعه مدينه در زمان حيات پيغمبر است. مدينه يك جامعه بنده خدا بود، يك جامعه مسلمان بود، آنجا هر قدمی كه بر می داشتی در راه خدا بود، آنجا يهودی و مسيحيش هم اگر تحت فرمان اسلام زندگی می كرد زندگيش زندگی اسلامی بود، در جامعه اسلامی، يهودی مسيحی تحت ذمه اسلام هم در راه اسلام حركت می كند از لحاظ اعمال، يك شخص يهودی است، اما از لحاظ عضو اجتماعی خيلی مسلمان تر از ان مسلمانی است كه در نظام جاهلی زندگی می كند، در زمان پيغمبر پول در راه خدا، شمشير در راه خدا، فكر و انديشه در راه خدا، هر كاری بود، در زمان اميرالمومنين هم كم و همينظور بود برای خاطر اينكه اميرا لمومنين (صلوات الله عليه) خودش از اين كه حتی حاكم الهی و ولی خدا بود با پيغبر فرقی نداشت اما او وارث بد جامعه ای بود وارث آن نابسامانيها و پريشانيها بود، و خود پيغمبر هم اگر به جای امير المومنين (ع) بود وبعد از 25 سال آمده بود مسلم با همان مشكلات امير المومنين رو برو بود اين در اجتماعات.

هجرت گروهی‏

هجرت گروهی و اما نمونه هجرت در گروهها، گروه شيعيان اطراف ائمه عليهم السلام در طول تاريخ است متأسفانه ماه رمضان تمام شد و ما به بحث امامت به تفصيل نرسيديم و گرنه دنباله بحث ولايت بحث امامت را مطرح می كردم و به شما می گفتم كه شيعيان در زمان ائمه (ع) چگونه واحدی بوده است و نشان می دادم كه روابط و مناسبات امام عليه السلام با شيعه، و روابط و مناسبات شيعه با جامعه پيرامون خودش از چه قرار بوده است اما الان مجبورم كه بطور اجمال عرض كنم.

شيعه به ظاهر در نظام طاغوتی زندگی می كرد اما درباطن درست درجهت ضد نظام ظاغوتی حركت می كرد كه به عنوان مثال می توان آن گروه بسيار اندكی كه با حسين بن علی صلوات الله وسلامه عليه بودند را نام برد اينها آن سيل را شكافته بودند و بر خلاف مسيری كه سيل آنها را هدايت می كرد حركت می كردند و اين يكی از نمونه ها ی تاريخی هجرت و حركت گروهها است، اما افراد معمولی و به طور كلی، فرد، نمی تواند مسلمان باشد و وجودش، امكاناتش، انرژيهايش همه قوه و نيروها و استعدادهايش تحت فرمان خدا باشد در حالی كه در جامعه طاغوتی زندگی می كند چنين چيزی ممكن نيست اگر در محيط طاغوتی و نظام طاغوتی يك مسلمان زندگی بكند در هر حال بخشی از مسلمانی اش در راه طاغوت است، صد در صد نمی تواند بنده خدا باشد.

دركتاب اصول كافی شريف كه از معتبرترين و قديمی ترين كتب شيعه است است اين حديث را با چند زبان نقل كرده است اين كه من می خوانم يكی از اين چند زبان است می توانيد به كافی كتاب الحجه باب كسيكه خدای عزوجل رابدون امامی از جانب او دينداری كند مراجعه كنيد در اين روايت امام صادق (ع) می فرمايد: إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِی أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّهً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّهً تَقِيَّهً وَ إِنَّ اللَّهَ لَيَسْتَحْيِی أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّهً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَهً مُسِيئَه «5».

عجيب حديثی است اين حديث می گويد: آن مردمی كه در تحت ولايت ولی الله زندگی می كنند اهل نجات هستند اگر چه در كارهای شخصی و خصوصی گناه هائی هم گاهی داشته باشند و آن مردمی كه در تحت ولايت شيطان و طاغوت زندگی می كنند اهل بدبختی و عذاب هستند اگر چه در كارهای شخصی و در اعمال خصوصی اهل نيكو كاری و كارهای خوب هم باشد اين خيلی عجيب است، البته همانطور كه گفتيم حديث به چند زبان است ولی همه زبانها همين معنا را می دهد.

من هميشه مفهوم اين حديث را به ماشينی تشبيه می كنم كه شما مثلا به قصد رفتن به نيشابور سوار شده ايد اگر چنانچه اين ماشين به طرف نيشابور برود شما حتما به هدف می رسيد و اگر اين ماشين مثلا به طرف طبس يا قوچان برود مسلم است كه شما به هدف نمی رسيد، حال اگر درماشينی كه بطرف نيشابور می رود، مردم با آداب انسانی با هم معاشرت كردند چه بهتر و اگر به آداب انسانی و انسانيت و نيكی و احسان باهم معاشرت نگردند بالاخره به نيشابور می رسند، يه هدف می رسند اگر چه در بين راه يك قدری بدی كرده باشند آن بديها هم البته يك اقتضاهائی را خواهد داشت و يك آثار و نتايجی خواهد داشت كه مجبور هستند متحمّل بشوند امّا به هدف می رسند بر خلاف آن ماشينی كه بايد شما را به نيشابور برساند اما به نقطه مقابل نيشابور می برد اگر در اين ماشين همه افراد، مؤدب، با نزاكت، با احترام با همديگر رفتاركنند، با خشروئی با همديگر عمل كنند و می بينند اين ماشين بجای نيشابور بطرف قوچان می رود. اما در مقابل اين حادثه هيچ عكس العملی نشان نمی دهند اينها خيلی آدمهای خوبی هستند خيلی باهم مهربان هستند اما آيا به هدف خواهند رسيد؟ پيدا است كه نه، در مثال اول، راننده يك راننده امين بود، يك راننده با شرف بود امام من الله بود آنها را به هدف رساند اگر چه بد اخلاقی بودند وَ إِنْ كَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَهً مُسِيئَه «6» در مثال دوم راننده را ه را بلد نبود، راننده امنيتی نبود، راننده و هوا پرستی بود، مست بود، راه را گم كرده بود. در قوچان كاری داشت و كار خودش را بر خواسته مردم مقدم می داشت. اينها مسلّم به هدف نخواهند رسيد هر چند كه اينها در داخل ماشين با هم خيلی مهربان و خوش اخلاق بودند وَ إِنْ كَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّهً تَقِيَّه «7» اما بالاخره (معذبند) به عذاب خدا دچار خواهند شد، به هدف نخواهند رسيد بنابراين يك جامعه ای كه با ولايت طاغوت اداره می شود مثل همان ماشينی كه با رانندگی آدم غير امين دارد رهبری می شود انسانها به هدف نخواهند رسيد، نمی توانند مسلمان بمانند، حال اين سئوال پيش می آيد كه در چنين شرايطی مسلمانها بايد چكار بكنند؟

آيه قرآن باين چكار كنم، جواب می دهد و می فرمايد: إِنَّ الَّذينَ‏ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَهُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً «8»

حالا می پردازيم به تشريح جزء جزء اين آيه: قرآن می فرمايد: إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَهُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ آن مر دمی كه به جان خود، به آينده خود و بر همه چيز خود ستم كردند و حالا دارند می ميرند فرشته های خدا كه مأمورند اينها را قبض روح كنند قالوا فرشتگان به اينها می گويند: فيم كنتم در چه وضعی بوديد؟ كجا بوديد؟ فرشته آسمان وقتی می بيند اين آدم اين قدر وضعش خراب است مثل آن طبيبی، يا آن جراحی كه آمده يك بيمار را جراحی كند وقتی می بيند وضع بيمار خيلی خراب است و تأسف آور و ياس آور است می گويد: مگر تو كجا زندگی می كردی، چرا وضعت اين جوری است من اينطور احساس می كنم كه ملائكه از خرابی حال اين بيچاره، از بدی روحش، از بد بختی و عذابی كه در انتظار او هست تعجب می كنند و به او می گويند: مگر كجا زندگی می كردی؟ شما كجا بوديدكه اينقدر به خودتان ظلم كرديد و ظالم بر نفس از دنيا می رويد، در جواب می گويند: قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِی الْأَرْضِ ما در زمين در ميان مردمی كه زندگی می كرديم مستضعف بوديم، ما جزو توده بی اختيار بوديم، مستضعفين در جامعه آن گروهی هستند كه اختيار جامعه دست آنها نيست اينها مستضعف هستند، در خط مش جامعه در رفتن، در حركت آن در سكونش، در جهت گيريش، در فعاليتش هيچ اختياری ندارند، همان طور كه قبلًا گفتيم، می رود آنجا كه خاطرخواه كشندگان ريسمان است. همانطورمی روند، از خودشان اختياری ندارند كه به كجا بروند و چه بكنند. يك مشت بچه كوچك دبستانی را فرض كنيد آن هم نه در سنين هفت ساله كه بچه های 7 ساله امروز چشم و گوششان خيلی بيشتر از اين حرفها باز است، بچه‏ چهار، پنج ساله را در نظر بگيريد كه مثل مكتب خانه های سابق او را به مدرسه بگذارند، بنده يادم می آيد از مكتب كه بطور دسته جمعی بيرون می آمديم اصلا نمی فهميديم كجا می رويم، بچه ها هم متوجه نيستند كه چی به كجاست، يك مبصری يا يك بزرگتری با يك چوبی می گفت از آن طرف برويد، از آن طرف برويد، اصلا متوجه نيستند كه به كجا می روند ناگهان متوجه می شوند كه در خانه شان هستند و يا در خانه دوست ديگر هستند. حالا اگر اين مبصر دلش خواست اينها را در خيابان بگرداند بك وقتی می بينند مثلا فلان جا هستند مستضعفين زمين آن كسانی هستند كه در يك جامعه، خبری از جريانات جامعه ندارند، نمی دانند، چه به كجاست، نمی فهمند كجا دارند می روند و از اينجا كه دارند می روند كجا خواهند رسيد و چه دارد اينها را می برد و چگونه می شود نرفت و اگر نرفتيم بعد چكار بايد بكنيم، اصلًا نمی دانند، اصلا ملتفت نيستند و بلا تشبيه مثل اسب عصاری كه چشمهايش را بسته اند همه اش دارد قدم می زند، همه اش دارد راه می رود و همينطور می رود، و دور می زند، اگر اين حيوان بنا نبود چيزی بفهمد با خودش تصور می كرد كه حالا بايد حدود پاريس باشد ولی نزديك غروب كه چشمش را باز می كند می بيند همان جائی است كه اول صبح بوده است، اصلًا نمی داند كجا رفته است، نمی فهمد كجا می رود البته اين مربوط به جامعه هايی است كه با نظام صحيحی اداره نمی شوند و برای گوهر انسانی قيمت قائل نيستند نه آن جامعه هائی كه برای انسان و اراده انسان كرامت قائل هستند، نه آن جامعه ای كه رهبرش پيغمبر است و قرآن باو می گويد: وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ «9» با اينكه پيغمبر است، با اينكه احتياجی به مشورت مردم ندارد، باز فرمان داده می شود كه با مردم مشورت كند و آنها را عزيز شمارد، آنها را بزرگ شمارد، به آنها شخصيت بدهد، اين جامعه ها يك چنين توده ای‏ نا آگاه ندارند اما در جامعه هائی كه با نظام فردی، با نظام ظالمانه، با نظام جاهلانه اداره می شود اكثريت مردم مستضعفين هستند، می گويند:

كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِی الْأَرْض (ما جزو مستضعفين بوديم) ما را همين طور كشاندند بردند و انداختند، لگد مال كردند، لجن مال كردند، ما اصلا نفهميديم كه اين عذر و جواب مستضعفين است. ملائكه در جواب می گويند:

قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فيها ملائكه می گويند آيا زمين پروردگار هم منحصر همان جا بود؟ آيا همه دنيا در همان جامعه ای كه شما در آن جامعه سرزمين مستضعفانه زندگی می كرديد خلاصه شده بود؟ آيا سرزمين خدا گسترده نبود تا شما از اين زندان خارج بشويد و به آنجا برويد، به يك نقطه آزادی، به آن نقطه ای كه بتوانيد خدا را عبادت بكنيد به يك نقطه ای كه بتوانيد نيروهايتان را در راه صحيح بكار بياندازند، به يك نقطه ای كه در آن نقطه مستضعف نباشيد آيا در اين دنيا چنين جائی نبود؟ از اين جواب معلوم می شود كه منطق ملائكه با منطق خرد پسند انسانی كاملا برابر است، عقل آدم هم همين را می گويد: قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَه (آيا زمين خدا گسترده و وسيع نبود؟) فَتُهاجِرُوا فيها (تا درزمين خدا هجرت كنيد) و به جای ديگر برويد؟ ديگر جواب ندارند چه بگويند بيچاره ها، معلوم می شود حرف حساب جواب ندارد لذا است كه قرآن در فرجام و سرانجام اين بيچاره ها می گويد: فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّم آن مستضعفين، آنهايی كه نيروی شان به اختيار و در دست طاغوتها بود جايگاهشان جهنم است وساءت مصيرا و چه بد برگشت گاه و سر انجامی است برای انسان، اين هم اثرش البته يك استثناء دارد كه همه نمی توانند هجرت كنند، همه نمی توانند خودشان را از آن بند نظام جاهلی نجات بدهند، عده ای ناتوانند، عده ای پير هستند، عده ای كودك هستند، عده ای‏ زنانی كه امكان اين كار برايشان نيست لذا اينها مستثنی می شوند إِلَّا الْمُسْتَضْعَفين «9» (مگر آن ضعيفان و ناتوانان) مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدان (مرد، زن و فرزندان كه) لا يَسْتَطيعُونَ حيلَه (كه چاره ای ندارند، كاری از آنها بر نمی آيد) وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلًا «10» (و به سوی منطقه نور، به سوی منطقه اسلام و عبوديت خدا راهی پيدا نمی كنند)، نمی توانند كاری بكنند فالئك پس اينهايی كه كاری نمی توانند بكنند عَسَی اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُم ... «11» (اميد است كه خدا از آنها عفو كند) اين عين عبارت قرآن است: اميد است كه خداوند متعال از آنان عفو كند. وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (و خدا عفو كننده و دارای مغفرت است).

بعد برای اينكه آنكسانی كه خطاب حجت به آنها است احساس نكنند و خيال نكنند كه هجرت برای آنها مايه بد بختی و زيان خواهد شدو مرتب از خود سئوال نكنند كه مثلا چه خواهد شد، آيا می توانيم يا نمی توانيم آيا پيدا می كنيم ويا نمی كنيم، در جواب می فرمايد: وَ مَنْ يُهاجِرْ فی سَبيلِ اللَّهِ «12» (آن كسی كه مهاجرت می كند در راه خدا) يَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً كَثيراً وَ سَعَه بر زمين جولانگاهی بسيار می يابد و سرزمينی گسترده می بيند كه عجب پروازی در دنيا می شود كزد، عجب به كام دل پرو بال می توان زد، در نظام جاهلی پر و بال ما و پرواز ما وقتی كه خيلی اوج می گرفتيم تا سطح قفس بود، اما حالا عجب آفاق پهنآوری، در مسجد بيچاره نمازش را به زور می خواند اگر خيلی خدت می كرد دو ركعت نماز در مسجد الحرام می خواند بعد هم مفصل كتك نوش جان می كرد و نهايت مسلمانی اين بود، نه بيشتر از اين اما بعد كه هجرت كرد و به سر زمين آزاد، به هوای آزاد، به جامعه اسلامی، به تحت ولايت الله و رسول الله در آمد ديد كه اينجا عجب جايی است يتسابقون الی الخيرات در اينجا مرتبه افراد با آيه قرآن و تقوی وعبادت، مشخص و معلوم می شود.

هر كه بيشتر برای خدا حركت بكند، عبادت بكند، تلاش بكند، جهاد بكند، انفاق بكند عزيز تر است، در جامعه ديروز در مكه اگر می فهميدند يك درهم در راه خدا داده است سيخ داغش می كردند، زير شكنجه او را آتش می زدند اما وقتی كه در راه خدا مهاجرت كنی و بسوی مدينه الرسول بيايی آن وقت می بينی كه چه جولانگاهی است، چه جای پروازی است، چطور انسان می تواند به كام دل پر و بال بزند وَ مَنْ يُهاجِرْ فی سَبيلِ اللَّه (هر كه در راه خدا يعنی بسوی جامعه الهی و اسلامی مهاجرت كند) يَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً كَثيراً وَ سَعَه، (جولانگاهی وپروازگاهی فراوان و وسعتی و گشايشی خواهد يافت) حال اگر چنانچه در راه خدا از دارالكفر به دارالهجره، حركت كردی ودر بين راه خدا جانت را گرفت مردی، اينجا چه طور است؟ قرآن می گويد: اجرت و پاداشت با خداست زيرا تو كار خود را كردی، حركتی كه لازم بود، انجام دادی و به قدر وسع كوشيدی و پوئيدی واسلام اين را ميخواهد، اسلام می خواهدكه هر كسی به قدر توان خودش آنقدری كه می تواند واستطاعت دارد درراه خدا حركت كند.

وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِه (آن كسی كه از خانه خود خارج می شود در حاليكه بسوی خدا و پيامبرش مهاجرت می كند) ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت (سپس بين راه، مرگ او را درك كند). فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ (پس گمان بی گمان پاداش او بر عهده خدا و بر ذمه خدا است) وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً (و خدا آمرزنده و دارای بخشايندگی است.)

اين نكته را توجه كنيد كه چون اين گفتار آخرين بحث از ولايت است. اين مبحث تقريبا نيمه تمام ميماند لذا اين نكته را عرض می كنم كه هجرت از دارالفكر، از ولايت غير خدا، ازولايت شيطان و طاغوت‏ است دارالهجره، دارالايمان، تحت ولايت الله، تحت ولايت امام، تحت ولايت پيغمبر و ولی الهی اگر چنانچه يك چنين منطقه ای در عالم نبود چكار بايد كرد آيا بايد دردارالكفر ماند يا بايد به فكر ايجاد دارالهجره افتاد، خود پيغمبر هم هجرت كرد اما قبل از آنكه پيغمبر هجرت كند دارالهجره ای تقريبا وجود نداشت اما پيغمبر با هجرت خود دارالهجره را ايجاد كرد گاهی لازم می شود كه گروهی از انسانها با هجرت خود نقطه شروع هجرت را آغاز كنند جامعه الهی واسلامی را بنيانگذاری كنند، و بوجود بياورند و دارالهجره ايجاد كنند، آنوقت مومنين به آنجا هجرت كنند اين حاصل مطلب در مورد هجرت بود.

1. ولی امر شما منحصرا خدا و رسولش و مؤمنانی هستند كه نماز به پا می دارند و در حال ركوع زكات می دهند. (مائده/ 55)

2. قصص/ آيه 41

3. آيا نديدی حال مردمی را كه نعمت خدا را به كفر مبدل ساختند و قوم خود را به ديار هلاك رهسپار كردند و به دوزخ كه بدترين جايگاه مااست افتادند. (ابراهيم/ آيه 28)

4. امام صادق (ع) فرمود: خدا شرم نمی كند كه عذاب كند هر امتی را كه با امامی را كه ازجانب خدا--- نيست دين داری كند اگر چه نسبت باعمالش نيكوكار و پرهيزگار باشد، همانا خدا شرم می كند امتی را عذاب كند كه با امامی از جانب خدا دين داری كند، اگر چه نسبت به اعمالش ستمگر و بدكردار باشد (كافی، ج 2، ص 206)

5. آنها كه به هنگام مرگ ظالم و ستمگر بميرند فرشتگان از آنها بازپرسند كه در چه كار بودی، پاسخ دهند كه ما در روی زمين مردمی ضعيف و ناتوان بوديم فرشتگان گويند آيا زمين خدا پهناور نبود كه در آن سفر كنيد پس مأوای آنها جهنم است و بازگشت آنها جايگاه بسيار بدی است. (نساء/ 97)

6. نساء/ 98

7. نساء/ 99

8. نساء/ 100

9. ادامه آيه 100 سوره نساء

                       

خلاصه گفتار ششم‏

در پيرامون ولايت (3) (هجرت)

4- ولايت طاغوت و شيطان در نظام جاهلی وطاغوتی، مؤمن را با هزاران پيوند و رابطه، به قدرت طاغوت وابسته می سازد واو را با نور نامرئی نظام جاهلی محاصره كرده آزادی را از او سلب نموده، بی اختيار بسوی سر انجامی كه در انتظار آن نظام است می كشاند و از كار رفتن نيروی او در راه خدا، و در مسيری كه آئين و برنامه و خط مشی اسلامی مقرر نموده باز می دارد.

اين واقعيت تخلف ناپذير، مسئله هجرت را مطرح می سازد: هجرت يعنی گريختن از قيد و بندهای نظام جاهلی و رساندن خويش به محيط آزاد اسلامی آنجا كه همه عوامل و انگيزه ها آدمی را به هدف خدا پسند نزديك ميسازد آنجا كه جريان طبيعی جامعه به سمت تعالی و تكامل فكری و روحی و مادی است، آنجا كه راههای نيكی گشوده و در های بدی و شرارت، فروبسته است .../ يعنی جامعه اسلامی.

پس بنابر اصل ولايت هجرت يك تعهد فوری و ضروری برای مؤمن است تعهد منتقل شدن از محيط جاهلی به جامعه اسلامی و قدم‏ نهادن به منطقه ولايت الله.

وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا (آنها دوست دارند كه شما هم، مانند آنان كافر گرديد.)

فَتَكُونُونَ سَواء (پس با آنها يكی شويد (و در صف كفر قرار گيريد).)

فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ (بنابراين، با آنها پيوند ولايت برقرار نكنيد.)

حَتَّی يُهاجِرُوا فی سَبيلِ اللَّه‏ (تا اينكه آنها نيز در راه خدا هجرت كنند (و از همكاری و ياری طاغوت و شرك در آيند).)

. فَإِنْ تَوَلَّوْا (پس اگر روی گرداندند (و بر دشمنی و كفر خويش باقی ماندند))

فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم‏ (هرجا يافتيدشان، دستگير كنيد و بكشيد)

وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيرا (و مبادا از بين آنان برای خود ولی و ياوری بگيريد.)

إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبيلِ اللَّه‏ (آنانكه ايمان آوردند و هجرت كردند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد كردند.)

وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا (آنانكه مهاجران و پيكارگران را پناه دادن و ياری كردند.)

أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض(اين چنين مردمی با يكديگر ولايت (و پيوند دوستی و همكاری) دارند.)

سوره نساء: 88-- 89

وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا (اما كسانی كه ايمان آوردند و هجرت نكردند.)

ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّی يُهاجِرُوا (شما با آنان ولايت نداريد، جز اينكه آنها هم هجرت كنند.)

وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِی الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْر (آری، اگر به خاطر مخاطره دينی از شما ياری خواستند، برشماست كه ياری شان كنيد.)

إِلَّا عَلی قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاق‏ (جز اينكه شما را عليه قومی بخوانند كه با آنها پيمان داريد)

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير (وخدا به آنچه می كنيد بيناست.)

وَ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض‏ (وآنانكه كفر ورزيدند، گروهی از آنان با گروهی ديگر پيوند ولايت دارند.)

إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَهٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبير (اگر چنين نكنيد (و ولايت خود را با گروه مهاجرين و هم ايمانان برقرار نكنيد و به ديگران به پيونديد) فتنه و فساد بزرگی در زمين بر پا خواهد شد.)

وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبيلِ اللَّه‏ (و آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا جهاد كردند)

وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا (و آنها كه مهاجران را پناه دادند و ياری كردند)

. أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا (اينچنين مردمی مؤمنان حقيقی هستند)

لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ كَريم‏ (برای آنان آمرزش الهی و روزی فراهم است)

سوره انفال: 71- 75

إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَهُ ظالِمی أَنْفُسِهِم (كسانی كه فرشتگان جانشان را می گيرند (و مرگشان فرا می رسد) در حاليكه به خويشتن ستم كرده اند.)

قالُوا فيمَ كُنْتُم‏ (وبه آنها می گويند: درچه وضعی زندگی می كرديد؟)

قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِی الْأَرْض(جواب می دهند: ما در زمين تو سری خور و ضعيف نگاه داشته شده بوديم.)

قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فيها (می گويند: آيا زمين خدا وسعت نداشت تا درآن هجرت كنيد؟!)

فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيرا (اينچنين مردمی (كه تن به ذلت می دهند و حاضر نيستند حركت و هجرت كنند) در دوزخ جای دارند و آن بد جايگاهی است)

إِلَّا الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدان‏ (جز مردان و زنان و كودكان ناتوان،)

لا يَسْتَطيعُونَ حيلَهً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلا (كه هيچ توان چاره انديشی ندارند و راه به جايی نمی برند.)

فَأُولئِكَ عَسَی اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُم‏ (چه بسا خدا و آنان را عفو كند)

وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورا (و خدا بخشنده و آمرزشگر است.)

وَ مَنْ يُهاجِرْ فی سَبيلِ اللَّه‏ (و هركس كه در راه خدا هجرت كند،)

يَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً كَثيراً وَ سَعَهً‏ (در زمين راههای باز فراوان و محيطهای آزادی خواهد يافت)

وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِه(و هركس كه از خانه اش بيرون رود تا به سوی خدا و پيامبرش هجرت نمايد،)

ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت‏ (و دراين راه مرگش فرارسد،)

فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ‏ (اجر و پاداش وی بر خاست)

وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيما (و خدا آمرزنده و مهربان است)

سوره نساء: 99 تا 101

                       

سئوالات گفتار ششم‏

به سوالات زير پاسخ دهيد:

1- هجرت چيست و در رابطه با چه مسئله ای مطرح می شود؟

2- چرا انسان با يد ازولايت طاغوت و شيطان بگريزد؟

3- آيا می شود در ولايت طاغوت مسلمان زيست؟

4- مشخصه بر جسته ولايت الله چيست و آن چه چيز به جامعه می دهد كه ولايت طاغوت نمی دهد؟

5- آ يا مشخصه خاص ولايت الله در فعال كردن فرد و جامعه است يا درجهت دادن به فعاليت های فرد و جامعه؟

6- مستضعفين چه كسانی هستند؟

7- آيا هجرت تنها با وجود يك دارالهجره ودارالايمان ضرورت پيدا می كند يامومنين موظفنددر صورت نبودن يك دارالايمان در صدد ايجاد آن بر آيند؟

8- آيات 100- 97 سوره نساء را حفظ كرده و خلاصه گفتار ششم را با توجه به آن آيات شرح دهيد.

9- هجرت جمعی چيست؟

پینوشتها


 (1) مائده، 55.
 (2) قصص، 41.
 (3) ابراهيم، 28.
 (4) ابراهيم، 29.
 (5) الكافی، ج 1، ص: 376.
 (6) الكافی، ج 1، ص: 376.
 (7) همان.
 (8) نساء، 97.
 (9) آل عمران، 151.
 (10) نساء، 98.
 (11) نساء، 99.
 (12) نساء، 100.
 (13) ادله آيه 100 سوره نساء

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
محتوای بیشتر در این بخش: « گفتار پنجم در پيرامون ولايت‏

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید