گفتار دوم پيوندهاى امّت اسلامى‏

  • یکشنبه, 19 آبان 1392 16:51
  • منتشرشده در ولايت
  • بازدید 5288 بار

  گفتار دوم پيوندهاى امّت اسلامى‏؛

 شامل روابط داخلى و خارجى ويژگيهاى ولى (امام)

روابط داخلى و روابط خارجى‏

يك جامعه اسلامى و يك جمعيتى كه به عنوان امت اسلامى تشكيل شده است و با مقررات الهى و با طرز فكر الهى و با قانونگذارى و اجراى قانون بوسيله قدرت الهى اداره مى شود، اگر اين امت اسلامى بخواهد به ولايت، به آن معناى قرآنى كه در گفتار قبلى گفته شد برسد و آنرا براى خود تأمين كند بايد دو جهت را مراعات نمايد يك جهت، جهت ارتباطات داخلى در داخل جامعه اسلامى و يك جهت، جهت ارتباطات خارجى يعنى رابطه عالم اسلام و امت اسلام و جامعه اسلامى با جوامع ديگراست!

 

در زمينه ارتباطات داخلی، امت اسلام وقتی دارای ولايت به معنای قرآنی است كه كمال همبستگی و اتصال و ارتباط و اتحاد صفوف و فشردگی هرچه بيشتر آحاد و جناحهای گوناگون را در خودش تأمين كند و هيچگونه تفرق و اختلافی در سر تا سر امت عظيم اسلامی نباشد، صفهای گوناگون در داخل اين امت تشكيل نشود، اگر چنانچه دو واحد در داخل امت اسلامی باهمديگر به جنگ برخاستند دستور قرآنی بر اين است كه بقيه مسلمانها هر چه می توانند سعی كنند تا ميان آن دو مخاصم و يا متخاصم را آشتی بدهند. اگر ديدند كه بين اين دو مخاصم يكی حاضر است آشتی كند، اما آند ديگری حاضر نيست يا حرف آن ديگری حرف زوری است در حالی كه حرف اين يكی حرف حقی است و آن آدمی كه طرفدار زور است حاضر نيست كه تن به حرف حق بدهد و به سخن حق بگرايد در اينجا تمام عالم اسلام بايد يك دست و هم دست بشوند و به سراغ آن زور گو بروند و او را ساكت كنند، با او بستيزند تا او را بر سرجای خود بنشانند در آيه نهم از سوره حجرات است كه می فرمايد:

وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا«1» (اگر دو طائفه و دو گروه از گروههای مسلمان با يكديگر جنگيدند) فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما (بين اين دو گروه مسلمان را اصلاح كنيد.) فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری اگر ميان اين دو گروه يك گروه بر ديگری ظلم كرد، بغی و تجاوز و تعدی رواداشت و زور گفت و خواست قلدری بكند فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی (با آن كسيكه زور می گويد بجنگيد) حَتَّی تَفی‏ءَ إِلی أَمْرِ اللَّه (تا مجبور بشود به فرمان خدا برگردد)، ناچار بشود فرمان خدا را قبول كند، اين دستور خدا در زمينه حفظ وحدت در داخل جامعه اسلامی است. و اما در زمينه روابط خارجی امت اسلامی بايد سعی كند روابط خود را طوری با دنيای غير مسلمان و غير اين امت تنظيم كند كه يك ذره تحت فرمان آنها و تحت تأثيرافكار آنها قرار نگيرد و به قدر يك مختصر هم تحت تأثير سياستهای آنها از استقلال نيفتد، هم جبهگی و پيوستگی ملت مسلمان با آنها بكلی ممنوع است.

داستان معروفی است كه در نوع كتب معتبر شيعه اين روايت ذكر شده است و مربوط به زمان امام صادق يا اما باقر (صلوات الله عليهما) است كه سكه عالم اسلام را از كشور روم می آورند و او يك تهديدی كرد و اينها درمانده شدند آنگاه امام عليه السلام دستگاه خلافت را ارشاد كرد. خيلی عجيب است. فقط يكی دو مورد استثنائی است كه بنده می بينم ائمه هدی عليهم السلام مختصر روی خوشی به دستگاه خلافت نشان دادند و يكی اينجاست كه امام دستگاه خلافت را راهنمائی كرد و فرمود كه سكه را اينطور بريزيد چون آنها طريقه سكه زدن نقره ها را نم دانستند.

بنابراين از لحاظ روابط خارجی، يك ذره تأثير پذيری از جناحهای غير اسلامی و مخصوصاً ضد اسلامی ممنوع است، جامعه اسلامی و امت اسلامی حق ندارد كه پيوند خودش را با دنيای خارج از اسلام جز بصورت فرادست بودن و بالادست بودن برقراركند يعنی اگر بنا بشود كه يك رابطه استثماری از قبيل ماجرای تنباكو و كمپانی رژی كه همه آنرا شنيده و خوانده ايد ميان امت اسلامی و يك كشور غير اسلامی برقرار بشود عالم اسلام حق ندارد اين رابطه را ببندد مثل آن سلاطين و حكام مغولی هندوستان كه اجازه دادند دولتهای خارجی بيايند و در آنجا كمپانی تأسيس بكنند، اين كار جايز نيست و بر خلاف ولايت عالم اسلام است. اينها بايد می دانستند و همه بايد بدانند كه وقتی مثلا كمپانی هند شرقی وارد آن منطقه شد، وارد آن سرزمين شد چه بلائی به روزگار آن مردم در خواهد آورد و چگونه استعمار را تا رگ و پی در آن شبه قاره عظيم خواهد گسترد. عالم اسلام و امت اسلامی هرگز اينگونه روابط را اجازه نمی دهد. توجه داشته باشيد وقتی می گوئيم با دولتهای غير مسلمان و با ملل غير مسلمان رابطه ها قطع است باين معنانيست كه عالم اسلام وامت اسلامی در انزوای سياسی به سر خواهد برد، مسئله انزوای سياسی نيست كه خيال كنيد عالم اسلامی با هيچكس نه رابطه بازرگانی دارد، نه رابطه سياسی دارد، نه روابط ديپلماسی دارد، نه سفير می فرستد ونه سفير می گيرد اينطور نيست، روابط معمولی دارد اما ولايت با آنها ندارد، پيوستگی باآنها ندارد، پيوند جوهری وماهوی با آنها ندارد آنطور نخواهد بود كه اگر آنها خواستند بتوانند عالم اسلام را تحت تأثير خود شان قرار بدهند.

پس ولايت قرآنی دو رويه دارد، يك رويه آن اينست كه در داخل جامعه اسلامی، همه عناصر بايستی به سوی يك هدف و يك جهت و يك راه گام بردارند و رويه ديگرش اين است كه در خارج از جامعه اسلامی، امت اسلامی بايستی باهمه بلوكها و جناح های ضد اسلامی پيوندهای خودش را بگسلد، اينجا يك نكته دقيقی وجود دارد كه می رساند ولايت به معنای قرآنی آن، همان ولايتی است كه شيعه به آن قائل است.

اينكه ما ارتباط با امام را اينقدر مهم دانسته ايم، اينكه ما فرمان امام را در همه شئون زندگی جامعه نافذ می دانيم برای چيست؟ و از كجا در می آيد؟ اينجا است كه قرآن با ما حرف می زند كه اگر يك جامعه ای و يك امتی بخواهد ولايت قرآنی را باين معنا داشته باشد يعنی بخواهد تمام نيروهای داخلی اش در يك جهت به سوری يك هدف در يك خط براه بيفتد و بخواهد تمام نيروهای داخلی اش عليه قدرتهای ضد اسلامی در خارج بسيج بشود احتياج به يك نقطه قدرت متمركز در متن جامعه اسلامی دارد، به يك نقطه ای احتياج دارد كه تمام نيروهای داخلی به آن نقطه بپيوندند، همه از آنجا الهام بگيرند و همه از او حرف بشنوند و حرف بپذيرند و او تمام جوانب مصالح ومفاسد را بدانند تا بتواند مثل يك ديده بان نيرومند قوی دستی و قوی چشمی هركسی را درجبهه جنگ بكار مخصوص خودش بگمارد.

لازم است يك رهبری، يك فرمانده ای، يك قدرت متمركزی در جامعه اسلامی وجود داشته باشد كه اين قدرت بداند از شما چه بر می آيد، از من چه بر می آيد، از انسانهای ديگر چه بر می آيد تا به هركسی آن كاری‏ را كه برای او لازم است بگويد، مثلا در مقام تشبيه اين كارگاههای قالی بافی را ديده ايد؟ يك عده نشسته اند قالی می بافند هركسی دارد كاری می كند، هر بچه ای يا هر بزرگی كه نشسته است دارد نخی می بافد و هر كدام دارند نشاطی و كاری را انجام می دهند اگر چنانچه اين كارها هماهنگ نباشد، اگر يك فكر و چشم و قدرت بالاتری نباشد كه آن متن قالی را بر طبق آن دستورهای خاص بخواند تا اينها بدانند چه نخی را بكار ببرند و چطور بزنند و چطور ببرند، اگر يك چنين قدرت متمركزی وجود نداشته باشد اين قالی چه جوری در می آيد؟ می بينيد كه طرف راست آن حكايت از شرق و طرف چپ آن حكايت از غرب می كند آن طرفش صحبت از قالی كردی می كند، آن طرف صحبت از قالی تركمن می كند، نقشها بی ترتيب و يك چيز هجوی از كار در می آيد. اين كه شما می بينيد اين طرف يك گلی آمده و مثل آن گل بدون هيچ كم و زيادی آن طرف هم روئيده و هر دو تا به آن ترنج وسط رسيده و مثل اين دو آنطرف قالی دوتای ديگر وجود دارد و همه چيزها منظم و همه چيز بجا است اين برای اين است كه اولًا دستور مشخص است و يك نفر هم با صدای بلند آنرا می خواند.

ويژگيهای ولی (امام)

جامعه هم اگر بخواهد همه نيروهايش در يك جهت بكار افتد و هيچيك از نيروهايش هرز نرود وهمه نيروهای جامعه بصورت يك قدرت متراكم درآيد بطوری كه بتواند مثل مشت واحدی در مقابل جناحها و صفها و قدرتهای متخاصم عمل كند احتياج به يك قدرت متمركز دارد، احتياج به يك دل و يك قلب دارد كه البته شرايطی هم دارد، بايد خيلی آگاه باشد، بايد خيلی بداند، بايد خيلی باتصميم باشد، بايد چشم او دارای يك ديد ديگری باشد، بايد از هيچ چيز در راه خدا نهراسد، بايد اگر لازم شد خودش راهم فداكند ما اسم يك چنين موجودی را چه می گذاريم؟ امام، امام يعنی آن حاكم و پيشوائی كه از طرف پروردگار درآن جامعه تعيين می شود مثل همانكه خدای متعال به ابراهيم فرمود: إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما «2» يعنی من تورا برای مردم امام قرار دادم، اما اينكه می گوئيم امام بايد از طرف خدا تعيين شود و به دو گونه است: يا خدا به نام و نشان معين می كند مثل اينكه پيامبر امير المؤمنين، امام حسن وامام حسين و بقيه ائمه را معين كرد. يك وقت هم خدای متعال امام را به نام، معين نمی كند بلكه تنها به نشان معين می كند مثل فرمايش امام (عليه السلام) كه فرمود:

فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه«3»

در اين روايت، امام (عليه السلام) خصوصيات و نشانهای يك امام را تعيين فرموده بدون اينكه نام او را معين و مشخص كرده باشد هر كس كه اين نشان بر او تطبيق كرد آن امام می شود منظورم كلمه امام است كه می خواستم برايتان معنی كنم امام يعنی پيشوا، يعنی حاكم، يعنی زمامدار، يعنی آنكسی كه هرجا او ميرود، انسانها دنبالش می روند كه بايد از سوی خدا باشد، عادل بادش منصف باشد، با دين باشد، با اراده باشد، و از اين قبيل حرفهائی كه در زمينه امامت هست كه حالا در آن مقام نيستيم. پس اصل ولايت قرآنی وجود امام را ايجاب می كند و اگر اين پيكر بزرگ كه اسمش امت اسلامی است بخواهد زنده و موفق و هميشه پايدار باشد بايد ارتباطش با اين مركز و با اين قلب متحرك و پرهيجان و هميشه مستحكم و نيرومند برقرار باشد (درست دقت كنيد).

پس بُعد ديگر ولايت يعنی ارتباط مستحكم و نيرومند هر يك ازآحاد امت اسلام در همه حال با آن قلب امت و اين ارتباط يعنی هم ارتباط فكری وهم ارتباط عينی، يعنی درست از او سرمشق گرفتن و در افكار و بينشها دنبال او بودن و درست در افعال و رفتار و فعاليتها و حركتها او را پيروی كردن، پس ولايت علی ابن ابی طالب يعنی در افكارت پيرو علی باشی، در افعالت پيرو علی باشی، تو را با علی (ع) رابطه ای نيرومند، مستحكم، خلل ناپذير پيوند زده باشد، از علی (ع) جدا نشوی، اين معنی ولايت است. اينجاست كه می فهميم معنی اين حديث را وَلَايَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی«4» (ولايت علی (ع) حصن و حصار من است) فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ نَارِی (هركه داخل اين حصار شد از عذاب خدا مصون و محفوظ خواهد ماند) كه بسيار حرف جالبی است، يعنی مسلمانها و پيروان قرآن اگر از لحاظ فكر و انديشه و از لحاظ فكر و انديشه و از لحاظ عمل و تلاش و فعاليت متصل به علی (ع) باشند از عذاب خدا مصون و محفوظند.

آن كسی كه قرآن را قابل فهم نمی داند، اين چطور می تواند بگويد من ولايت علی بن ابيطالب دارم و از لحاظ فكری با علی (ع) مرتبط هستم در حاليكه علی بن ابيطالب در خطبه نهج البلاغه می گويد:

وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِی لَا يَغُشُّ وَ الْهَادِی الَّذِی لَا يُضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِی لَا يَكْذِبُ وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَهٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِيَادَهٍ فِی هُدًی أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًی. (قسمتی از خطبه 175 نهج البلاغه فيض الاسلام)

 (و بدانيد اين قرآن پند دهنده ای است كه خيانت نمی كند و راهنمائی است كه گمراه نمی نمايد و سخن گوئی است كه دروغ نمی گويد و كسی با اين قرآن ننشست مگر آنكه چون از بيش آن برخاست، هدايت و رستگاری او افزايش يافت يا كوری و گمراهی او كم گرديد) علی (ع) اينگونه مردم را به قرآن حواله می دهد و اينطور مردم را به‏ قرآن سوق می دهد، اگر كسی بگويد قرآن را نمی شود فهميد آيا اين ولايت علی بن ابيطالب دارد؟! هرگز، علی بخاطر خدا حاضر است از تمام وجودش بگذرد اين عمل علی است، اين شخص حاضر است از يك ريال پولش، از جانش، از حيثيت اجتماعی اش، از راحتی اش، از آقائيش بخاطر خدا بگذرد، آيا اين ولايت علی دارد؟!

ولايت علی را آن كسی دارد كه با علی پيوندی ناگسستنی، هم از لحاظ فكر وانديشه، و هم از لحاظ عمل داشته باشد. اگر درست دقت كنيد معنايی كه از ولايت گفتم، دقيق ترين و ظريف ترين معنايی است كه درباره ولايت می شود بيان كرد حالا گوش كنيد از قرآن آياتی را از سوره مائده برای شما بگويم، كه در اين آيات هم جنبه مثبت ولايت يعنی پيوند داخلی بيان شده و هم جنبه منفی ولايت يعنی قطع پيوندهای خارجی و هم آن بعد ديگر ولايت، يعنی اتصال و ارتباط با ولی پرداخته است كه ولی يعنی آن قطب، يعنی آن قلب، يعنی آن حاكم و امام يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا«5» (ای كسانيكه ايمان آورده ايد) لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِياء (يهود و نصاری را (يهوديان و مسيحيان را) اولياء خود نگيريد) اولياء جمع ولی است، ولی از ولايت است، ولايت يعنی پيوستگی، ولیّ يعنی پيوسته و پيوندزده، يهود و نصاری را پيوند خوردگان و پيوستگان با خود نگيريد و انتخاب نكنيد بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض (آنها بعضی اولياء و بهم پيوستگان بعضی ديگر هستند) نگاه نكنيد كه بلوكهايشان از همديگر جداست در معنی قرآن برای ضديت با اصالتها ی شما همه يك جبهه هستند، بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض (بعضی هم جبهه ديگر هستند) وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُم (هركس از شما كه باآنها تولی كند) تولی يعنی ولايت را پذيرفتن (از باب تفعل)، هركس كه قدم در وادی ولايت آنها بگذرد و خودش را با آنها پيوند زند و مرتبط كند، فَإِنَّهُ مِنْهُم (بی گمان او خود از آنان است) إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمين‏ (و خدا مردمان ستمگر را هدايت نخواهد كرد.)

الف) ارتباط خارجی‏

فَتَرَی الَّذينَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَض«6» (آن كسانيكه در دلهايشان بيماری است (بيماردلان) آنها را می بينی) يُسارِعُونَ فيهِم (در ميان جبهه دشمنان دين می شتابند) قناعت نمی كنند به اينكه بروند طرف آنها بلكه می شتابند، قناعت نمی كنند به اينكه تا به نزديكشان بروند بلكه تا آن اعماق جبهه شان ميروند و اگر بپرسی چرا اينقدر با دشمن دين و باكسی كه می دانی ضد دين است می سازی و چرا با آنها ضديت كه نمی كنی هيچ، دوستی هم بخرج می دهی در جوابت چنين گويد:

يَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصيبَنا دائِرَه (می گويند: می ترسم برايمان دردسری درست شود و می ترسيم اسباب زحمتی برايمان درست شود.) ببينيد چه كلمات آشنايی است خدا در جواب اينها می فرمايد: فَعَسَی اللَّهُ أَنْ يَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِه (اميد است كه خدا پيروزی را نصيب جبهه مؤمن كند يا يك حادثه ای را از پيش خود بسود آنها پديد آورد) و وقتی اين كار شود فَيُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمين (آنوقت اين بدبختيهائی كه با آنها ساخته بودند پشيمان شوند.)، رو سياه شوند، بگويند ديدی چه غلطی كرديم اگر می دانستيم كه جبهه مؤمن اينطور پيروزمند و نيرومند خواهد شد بادشمن دين و دشمن خدا نمی ساختيم، خودمان را بی آبرو نمی كرديم وَ يَقُولُ الَّذينَ آمَنُوا«7» بعد از آنكه آنها خودشان را مفتضح كردند و با دشمنان ساختند، آن كسانيكه ايمان آورده اند می گويند: أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ مؤمنين همينها بودند، اين چهره های خوش ظاهر و موجه كه با سوگندهای غلاظ و شداد قسم می خوردند كه ما با شما هستيم و هر وقت با آنها حرف می زديم يا چيزی‏ می گفتيم، می گفتند: ما با شما هم عقيده هستيم، ما هم با شما اختلافی نداريم، ما هم همين حرفی كه شما می زنيد، می زنيم در مقام بيان اينطور با آدم حرف می زدند اما بعد معلوم شد كه دلهای اينها مريض بوده و علی رغم ظاهر نيكشان دلهای چركين و سياه و نفاق آميز داشتند، آن روز مؤمنين می گويند: عجب است كه چه قسمی می خوردند، اينها همانها هستند أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ (آنها همينها هستند، آنهائی كه به خدا سوگندهای سخت و غليظ می خوردند) إِنَّهُمْ لَمَعَكُم قسم می خوردند كه با شما هستيم و با شما هم عقيده و هم فكريم. حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ (پوچ و بيهوده و نابود شد كارهائی كه كرده بودند.) فَأَصْبَحُوا خاسِرين (و سخت زيانكار شدند.)

اين آيات تا اينجا در رابطه با ارتباطات خارجی بود.

ب) ارتباط داخلی‏

در ادامه همان آيات راجع به ارتباطات داخلی دقت كنيد، يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا«8» (ای كسانيكه ايمان آورديد) مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِه (اگر شما از دين خود بازگرديد)، اگر اين بار رسالت و مسئوليتی راكه با ايمان به خدا پذيرفته بوديد از دوشتان به زمين بگذاريد و آنرا به سر منزل نرسانيد خيال نكنيد كه اين بار به منزل نخواهد رسيد كه اين تصور باطلی خواهد بود بلكه اين افتخار نصيب جمعيتی ديگری خواهد شد كه اين بار را به منزل برساند مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِه (هركه از شما از دين خود باز گردد و مرتد شود) فَسَوْفَ يَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ (خدای متعال جمعيتی را پديد خواهد آورد كه خود خدا آنها را دوست می دارد) وَ يُحِبُّونَه (آنها هم خدا را دوست دارند) آيا ما جزو آنهائی هستيم كه خدا را دوست دارند؟ آيا اينكه گاهی اوقات كلماتی ميگوئيم كه دوست داشتن خدا از آن‏ بر می آيد، دليل بر اين موضوع هست كه ما خدا را دوست داريم؟ در اين مورد قرآن سخنی دارد كه می فرمايد: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی يُحْبِبْكُمُ اللَّه«9» (يعنی اگر خدا را دوست داريد از من كه پيامبر هستم متابعت كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد) پس يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه«10» يعنی اينها صد در صد تسليم فرمان هستند و خدا هم آنها را دوست دارد و اين يك خاصيت و صفتی است كه طرفينی می باشد، أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنين صفت ديگر از صفات اين قوم اين است كه در مقابل مؤمنان فروتن هستند اين نشانه، كمال رابطه و پيوند صميمانه با مؤمنين است و در مقابل اين توده مسلمان، هيچگونه نخوت و غرور و هيچ گونه توقع زيادی و داعيه بيخودی و پوچی در آنها وجود ندارد يعنی وقتيكه در مقابل مردم قرار ميگيرند جزو مردم هستند، با مردم هستند، در راه مردم هستند برای مردم هستند، خودشان را از ميان مردم بيرون نمی كشند كه از دور مردم را ببينند و گاهی برای آنها دلسوزی بكنند. أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنين (خود را در مقابل مؤمنان به خدا فروتن و كوچك می كنند) أَعِزَّهٍ عَلَی الْكافِرين (در مقابل كافران و دشمنان دين و مخالفان دين و مخالفان قرآن اعزه هستند) يعنی تأثير ناپذير و سربلند هستند يعنی حصاری از فكر اسلامی در خود پيچيده و كشيده كه هيچ نفوذی از آنها نپذيرند يُجاهِدُونَ فی سَبيلِ اللَّه خاصيت ديگر شان اينست كه بی امان و بدون قيد و شرط در راه خدا جهاد و مجاهدت می كنند همچنانكه در آيه هست وَ لا يَخافُونَ لَوْمَهَ لائِم (از ملامت هيچ ملامتگری هم نمی هراسند و نمی ترسند) ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاء (اين فضل و لطف و تفضل خداست كه به هر كه خواهد می دهد) وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم (كه خدا گشوده دست و داناست).

آيه بعد راجع به ارتباط و پيوند اجزاء جامعه اسلامی با آن قلب و با آن پيشوا و يا آن امام است خوب دقت كنيد تا در يابيد كه چگونه مسائلی‏ كه غالباً تصور می شود قرآنی نيست قرآن با صراحت و با زبان رسا درباره آن حرف می زند.

روابط خارجی را گفت، پيوندهای داخلی را گفت حالا قلب پيوندهای داخلی را بيان می كند يعنی پيشوا را، رهبر و امام را ميگويد: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه«11» ولی وقائم امر و آن كسيكه تمام نشاطها و فعاليتهای جامعه و امت اسلامی به او بايد برگردد و از او بايد الهام بگيرد، خداست اما خدا كه مجسم نمی شود بيايد و بين مردم بنشيند وامرو نهی كند پس ديگر كی؟ وَ رَسُولُه پيداست كه بين رسول و بين خدا هرگز رقابت و تنازع نيست پيامبر، رسول اوست.

اما همانطور كه قرآن گفته است إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُون«12» رسول هم برای هميشه باقی نمی ماند پس بايد برای بعد از رسول هم تكليف ها روشن باشد لذا خدای تعالی آنها را معرفی می كند: وَ الَّذينَ آمَنُوا«13» (آن كسانيكه ايمان آوردند) اما هركه ايمان آورد كافی است؟ معلوم است كه جواب منفی است، بلكه صفات ديگری هم دارد: الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاه (آنها كه اقامه نماز می كنند) وَ يُؤْتُونَ الزَّكاه (و زكات می دهند) وَ هُمْ راكِعُون (در حاليكه در ركوع اند) يعنی در حال ركوع زكات می دهند.

حضرت علی اسوه مكتب‏

مجموع اين نشانه ها (كه در بالا ذكر شد) يعنی اينكه امير المومنين علی بن ابيطالب (ع) به عنوان ولیّ معين می شود و اين در حاليست كه واو را واو حاليه می گيريد. اگر بفرض در اين تشكيك بكنند و بگويند كه ميخواهد مطلق مؤمنين را بگويد كه دارای اين خصوصيت هستند، بنده سؤال می كنم سمبل و اسوه و رمز برای يك چنين مكتبی چه كسی می تواند باشد؟ در جامعه اسلامی غير از علی بن‏ ابيطالب كسی را سراغ نداريم، در آن جامعه اسلامی آن كسيكه می توانست سمبل اينگونه جناح ايمانی متقن و محكم باشد علی بن ابيطالب بود، ولو فرض كنيد كه آيه به آن حضرت ناظر نباشد.

لازم است در اينجا تذكر بدهم كه اگر در بحث ما راجع به ولايت تكيه بر شيعه داريم منظور ما جنبه مثبت قضيه است نه جنبه منفی قضيه و همان طور كه مكرر گفته ايم ما اينرا لازم می دانيم كه شيعه خودش را بشناسد، فكر خودش را بشناسد، ايمان خودش را هر چه بيشتر راسخ و نافذ بكند و در كنار اين نيز معتقديم كه شيعه امروز بايستی با برادران اهل سنت معارضه را كنار بگذارد برای اينكه دشمن خارجی وجود دارد، ما كه داريم بحث می كنيم می خواهيم تشيع را ثابت كنيم نمی خواهيم ديگران را نفی كنيم و بيخودی اختلاف عقيده و سليقه درست كنيم، اما شما لازم است بفهميد كه تشيع را چگونه در ك می كنيد، تشيعی كه من می گويم غير از اسلام چيز ديگری نيست، اسلام غير از تشيع چيز ديگری نيست، برداشتی كه تشيع از اسلام و قرآن دارد آن برداشت، درست و منطقی، عادلانه و عاقلانه است پس توجه داريد كه ما داريم اصول اسلامی را می گوئيم و به نظر خودمان بحثهائی كه داريم اصول ايدئولوژيكی اسلام است، من گمان نمی كنم شما نظری بر خلاف اين داشته باشيد، بنابر اين مسائل مثبت و جنبه های مثبت قضيه مورد نظر ماست، اسلام را آنچنانكه در مكتب تشيع می فهميم و می شناسيم بيان ميكنيم و به جناحهای ديگری كه ممكن است جور ديگری بشناسند و بفهمند كاری نداريم و بحثی هم نمی كنيم. تعارض نداريم و با هم برادر هم هستيم و دست دوستی هم می دهيم چرا؟ چون دشمن داريم، چون بيرون از خانه دشمن ايستاده است الان حق نداريم توی سرو كله هم بزنيم اينهم طريقه ماست كه خواستم عرض كنم.

بحث راجع به تشيع و شيعه به خاطر اصالت شيعه است، بخاطر اينكه ما معتقد به تشيع هستيم، به خاطر اينست كه اسلام را از ديدگاه تشيع می بينيم نه بخاطر اينكه می خواهيم بين شيعه و سنی اختلاف ايجاد كنيم هرگز چنين منظوری نداريم و اين اختلاف را هم حرام می دانيم. إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاهَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُون«14» حالا بايد ديد اگر ولايت را رعايت كرديم چه می شود، آيا اثری هم برای ما دارد؟ اگر سه بعد ولايت را كه عبارت باشد از حفظ پيوند های داخلی، قطع پيوند و وابستگی به قطبهای متضاد خارجی و حفظ ارتباط دائمی و عميق با قلب پيكر اسلامی و قلب امت اسلامی يعنی امام و رهبر، كه بيان كرديم حالا اگر اين سه بعد را رعايت كرديم چه خواهد شد؟ قرآن در آيه بعد جواب می دهد: وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون (كسی كه قبول ولايت خدا و رسولش و يا كسانی كه ايمان آورده اند را بكند و اين پيوند را مراعات و حفظ كند اينها غالب و پيروزمندانند و از همه پيروز تر همين ها هستند و اينها هستند كه بر همه ی جناحهای ديگر غلبه خواهند داشت.)«15»

                       

خلاصه گفتار دوم‏

. پيوندهای امت اسلامی.

پيوندهای داخلی پيوند های خارجی‏

جبهه واحد و پيوسته ای كه در حقيقت، بانی مدينه فاضله اسلامی است پس از تشكيل واحد عظيم امت، در سطح عموم مؤمنين و معتقدين به دين گسترش می يابد و اصل ولايت در موضع گيری های داخلی و خارجی امت اسلام تجلی می كند.

در داخل، همه آحاد و جناحهای ملت موظفند كه بادقت و احتياطی تمام، نيروها را در يك راه و به سوی يك هدف بسيج كرده و از تشتت و تفرق كه موجب هرز رفتن بخشی از نيروهاست بشدت بپرهيزند.

و در خارج از هر گونه رابطه و پيمان و مودتی كه جهان اسلام را درخطر فرودست شدن و از استقلال محروم ماندن قرار دهد، اجتناب ورزند.

بسی روشن است كه حفظ و رعايت اين هر دو رويه ولايت (اتصال و ارتباط و وابستگی داخلی و جدائی و تأثير ناپذيری و عدم وابستگی خارجی) مستلزم وجود قدرت متمركز و مسلط است كه درحقيقت، واحد تبلور يافته ای از همه عناصر مثبت و سازنده اسلام باشد (امام--- حاكم اسلامی) و نيز مستلزم آنست كه رابطه ای عميق و نيرومند، همه آحاد امت را به شخص حاكم (امام) يعنی محور اساسی فعاليت و نشاط عمومی جامعه، پيوند زند و آنان را با او وابسته سازد ... و در اينجاست كه بعد ديگری از ابعاد ولايت، جلوه گر می شود. و آن ولايت امام و پيشوای عالم اسلام است.

در آيات زير، اشارات رسای قرآن را باين حقايق ظريف و دقيق ملاحظه می توان كرد:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِياء (ای گرويدگان بدين! يهوديان و مسيحيان را هم جبهگان و دوستان خود مگيرد)

بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض. (آنان بعضی هم جبهه و دوست بعضی ديگرند).

وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم‏ (هر كه از شما با آنان پيوند برقرار كند، در حقيقت از آنان و در شمار آنان است)

إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمين. (حقاً خدا گروه ستمگران را هدايت نمی كند.)

فَتَرَی الَّذينَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِم‏ (بيماردلان را می بينی كه به ميان جبهه ی كافران می شتابند.)

يَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصيبَنا دائِرَه‏ (می گويند (و بهانه می آورند) كه می ترسيم آسيبی به ما برسد.)

فَعَسَی اللَّهُ أَنْ يَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِه‏ (باشد كه خدا فتح و فيروزی مؤمنان را برساند يا حادثه ای به سود آنان تدارك كند.)

فَيُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمين‏ (و آنگاه (اين بيماردلان) بر آنچه در دل نهان می داشته اند پشيمان گردند.)

وَ يَقُولُ الَّذينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِم‏ (و مؤمنان بگويند: آيا همين اينان بودندكه با سخت ترين سوگند ها به خدا سوگند ياد می كردند؟!)

إِنَّهُمْ لَمَعَكُم‏ (كه ايشان با شمايند).

حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرين‏ (كارهايشان پوچ شد و بر باد رفت و زيانكار گشتند.)

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِه‏ (ای گروه مؤمنان! از شما هر كس از دينش باز گردد.)

فَسَوْفَ يَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه(خداوند مردمی را خواهد آورد كه آنان را دوست بدارد و آنان او را دوست بدارند.)

أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنين(در برابر مؤمنان فروتن و مهربان باشند.)

أَعِزَّهٍ عَلَی الْكافِرين(در برابر كافران، شكست ناپذير و تسخير ناپذير باشند.)

يُجاهِدُونَ فی سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَهَ لائِم‏ (در راه خدا كار زار كنند و از ملامت ملامتگری نهراسند.)

ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ (اين فضل و بزرگواری خدا است كه به هركس خواهد می دهد.)  

وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم‏ (و خدا گشوده دست و دانا است.)

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه‏ (ولیّ (و مركز پيوندهای اجتماعی) شما فقط خداست.)

وَ رَسُولُه‏ (و پيامبرش)

وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاهَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ(و آن مؤمنانی كه نماز را بپا می دارند و زكات را ادا می كنند در حاليكه در ركوعند.)

وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا (و هركه خدا و رسولش و مؤمنان را پيوسته و هم جبهه خود بسازد.)

فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون‏ (پس بيقين حزب خدا همان فيروزمندان اند)

مائده: 51- 56

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه(ای كسانيكه ايمان آورده ايد! آنسان كه شايسته است از خدا پروا گيريد.)

وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون(و جان مسپريد مگر آنكه تسليم محض باشيد)

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا (و همگی به ريسمان خدا دست زنيد و پراكنده مشويد.)

                       

سئوالات گفتار دوم‏

به سئوالات زير پاسخ دهيد:

1--- امت اسلامی برای برقراری ولايت الله در جامعه چه جهاتی را بايد رعايت كند؟

2--- روابط خارجی جامعه اسلامی با دول غير اسلامی چگونه است و آيا اين گونه روابط خارجی منجربه قطع رابطه باتمام دول غير اسلامی نميشود؟

3--- رابطه بين ولايت در شيعه و ولايت قرآنی رابيان كنيد و ثابت كنيد كه ولايت در شيعه همان ولايت قرآن است.

4--- نشانه های ولی را با استفاده از حديث تشريح كنيد.

5--- رابطه بين ولی و جامعه و نيز رابطه آحاد جامعه اسلامی با ولی را بادقت تشريح كنيد.

6--- آيات سوره مائده را كه در اين گفتار شرح داده شد بخوانيد و سه بعد ولايت را با توجه به آيات شرح دهيد.

پینوشتها


 (1) ممتحنه، 9.
 (2) بقره، 124.
 (3) الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 2، ص: 458.
 (4) أمالی الصدوق، ص: 235.
 (5) 51 مائده،.
 (6). مائده 52
 (7) مائده 53.
 (8) مائده 54.
 (9). آل عمران، 31
 (10). مائده 54
 (11) مائده 55.
 (12). زمر، 30
 (13) مائده 54.
 (14) مائده 55.
 (15). وسائل الشيعه ج 18، ص 95. (هر كس از عالمان دين، كه بر نفس و اميال نفسانی خود مسلت باشد و دين خود را پاس دارد، و پا روی هوا وهوس خود بگزارد، و مطيع احكام خدا (چه احكام فردی، چه اجتماعی) باشد مردم می توانند از او تقليد (پيروی) كنند.) 2. عيون اخبار الرضا، ج 2، باب 38، ص 136، 3. مائده/ 51- 4 53. آل عمران/ 5 31. اين همان آيه است كه جزء جزء آن بيان شده و اينجا يك بار ديگر بيان شده است و معنی آن اين است: (ولی امر شما خدا استو رسولش و مومنانی كه نماز بپا می دارند و ذكات می دهند در حالی كه در ركوع هستند.) (مائده/ 55) 6. مائده/ 56

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید