چاپ کردن این صفحه

ويژگيها و اختيارات ولى فقيه

ويژگيها و اختيارات ولى فقيه

در درسهاى گذشته دانستيم كه وجود رهبر، از ضروريات هر جامعه است . حكومت و رهبرى از نظر شـيعه بعد از پيامبر(ص ) بر عهده ائمه معصومين (ع ) مى باشد. در زمان غيبت امام دوازدهم (عج ) ولايت امر در اختيار ولى فقيه عادل است .

دو سـؤ ال در ايـنجا مطرح مى شود: اول اينكه يك فرد با داشتن چه ويژگيهايى در مسند رهبرى قرار مى گيرد؟دوّم اينكه پس از تصدى امر، اختيارات و وظايف او چيست ؟

 

ويژگيهای ولی فقيه

شـيـوه عـقـلا ايـن اسـت كـه هـنـگـامـی كـه بـخـواهـنـد كـاری را بـه شـخـصـی واگـذار كـنـنـد، حداقل چند شرط را رعايت می كنند:

الف ـ آن شخص عاقل باشد.

ب ـ به چگونگی كاری كه می خواهد انجام دهد آگاه باشد.

ج ـ توانايی و قدرت انجام آن را داشته باشد.

د ـ از نـظر امانت و تقوا به گونه ای باشد كه بتوان به او اعتماد كرد كه در انجام كار خيانت نكند.

در حـكـومت اسلامی ، ولايت و رهبری ، از مهمترين و دقيقترين كارهاست . بنابراين ، رهبر بايد اين شرايط را در عاليترين مراتب خود داشته باشد. اگر مردم معتقد به ايدئولوژی خاصی باشند كـه مـتـضـمن قوانين و معيارهای ويژه ای در زندگی بشری است ، كسی بايد اين سرپرستی را بـرعـهـده بـگـيـرد كـه بـه آن ايـدئولوژی مـعـتـقـد بـوده و بـه اصول و مقررات آن علم كافی داشته و حتی داناترين فرد باشد.

نـگـاهـی بـه هـدفـهـا و وظـايـف حـاكـم اسـلامـی بـخـوبـی به ما می فهماند كه وی بايد دارای ويـژگـيـهـای خـاصـی بـاشـد. مـهـمـتـريـن ايـن ويـژگـيـهـا عـبـارتـنـد از: عقل ، اسلام و ايمان ، عدالت و تقوا، فقاهت و قدرت .

1 ـ عقل

شـرط مـسـؤ وليـت ، وجـود عـقـل اسـت و زمـامـدار بـايـد دارای قـدرت تعقل قوی باشد. اميرالمؤ منين (ع ) فرمود:

(يَحْتاجُ اْلاِمامُ اِلی قَلْبٍ عَقوُلٍ وَ لِسانٍ قَؤُولٍ وَ جَنانٍ عَلی اِقامَةِ الْحَقِّ مَؤُولٍ)(88)

زمامدار و پيشوا به قلبی انديشمند، زبانی گويا ودلی نيرومند براقامه حق نيازمند است .

عـقـل دارای مـراتـبی است و رهبر بايد از مراتب بالای آن برخوردار باشد. پيامبراكرم (ص ) در اين باره فرمود:

(وَ لا بـَعـَثَ اللّهُ رَسـوُلاً وَ لانـَبـيـّاً حـَتـیّ يـَسـْتَكْمِلَ الْعَقْلَ وَ يَكُونَ عَقْلُهُ اَفْضَلَ مِنْ عُقوُلِ جَميعِاُمَّتِهِ)(89)

هـيـچ پـيـامـبـری از طـرف خـداونـد بـه رسـالت يـا نـبـوت مـبـعـوث نـشـد، مـگـر آنـكـه واجـد عقل كامل بود، بحدّی كه عقل وی بر عقلهای جميع امتش برتری داشت .

افـراد صـغـيـر، غـيـر رشـيـد تـلقـی مـی شـونـد و از آنـان رفـع تـكـليف شده است و بايد تحت سـرپـرسـتـی ولی و قـيـّم اداره شـونـد و در صـورت احـراز برخی از شرايط مانند فقاهت نمی تـوانـد بـه عـنـوان والی تـعـيـيـن گـردد. پـيـامـبـران و ائمـه بـه دليل نصب خاص از اين شرط مستثنا هستند.

2 ـ اسلام و ايمان

براساس نص قرآن كريم و روايات ، غير مسلمانان نمی توانند بر امور مسلمانان تسلط داشته بـاشـنـد. حـرمـت تـولی كـفـّار بـه صـورت يـك قـاعـده در آمـده اسـت كـه از آن بـه قـاعده (نفی سبيل ) تعبير می شود. در قرآن مجيد اين گونه آمده است :

(لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرينَ عَلَی الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً)(90)

خداوند هرگز برای كافران بر مؤ منان سلطه ای قرار نداده است .

در روايت (عمربن حنظله ) از امام صادق (ع ) چنين خوانديم :

(يَنْظُرانِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ ...)

ضمير (كم ) در اين روايت شريفه اشاره به شيعه اماميّه است .

در روايت مشهوری ، پيامبراكرم (ص ) می فرمايد:

(اَلاِْسْلامُ يَعْلوُا وَ لايُعْلی عَلَيْه )(91)

اسلام برترين عقيده است و چيزی برتر از آن نيست .

فـقـهـا عـلاوه بـر مـسـلمـان بـودن ، شـيـعـه بـودن حـاكـم و رهـبـر را از ضـروريـات مذهب دانسته اند.(92)

3 ـ عدالت و تقوا

عـدالت ، ملكه ای است نفسانی كه شخص عادل را از ارتكاب گناهان كبيره و اصرار بر صغيره باز می دارد. تقوا ملكه خويشتنداری در برابر گناه و تمايلات نفسانی است . فرد متقی در همه حـال ، بـر هـوای نفس خويش مسلط بوده و جز اطاعت فرمان خدا تحت تاءثير انگيزه ديگری واقع نمی شود. تقوا مقدمه عدالت است .

در كلام معصومين (ع ) از عدل به عنوان (حياة الاحكام )، (خير السياسات )، (نظام الامره ) و ( قوام الرعيه ) ياد شده است .(93)

در قـرآن كـريـم ، بـه صراحت بيان شده است كه امامت به ستمگران نمی رسد و افراد از اطاعت ظالمان و بی تقوايان منع شده اند و بهترين مردمان ، با تقواترين آنها هستند.

(لايَنالُ عَهْدی الظّالِمينَ)(94)

پيمان من (امامت ) به ظالمان نمی رسد.(95)

(وَ لاتَرْكَنوُا اِلیَ الَّذينَ ظَلَموُا فَتَمَسَّكُمُ النّار)(96)

بر ستمگران تكيه نكنيد كه موجب می شود آتش دامنگير شما شود.

بـه اسـتـنـاد آيـه مـزبـور اطـاعـت از ولی امـری لازم اسـت كـه عـالم و عادل بوده و بتواند جانشين عام پيامبر(ص ) و امام (ع ) محسوب شود.(97)

پيامبراكرم (ص ) ضمن بيان شروط پيشوايی در مورد تقوا و پرهيزكاری می فرمايد:

(وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِیَ اللّهِ)(98)

پرهيزكاری ، كه او را از ارتكاب گناه باز دارد.

امام علی (ع ) در ضمن حديثی فرمود:

(لايَصْلَحُ الْحُكْمُ وَ لاَ الْحُدوُدُ وَ لا الْجُمْعَةُ اِلاّ بِاِم امٍ عَدْلٍ)(99)

حـكـمـرانـی و اقـامـه حـدود و بـر پـايـی نـمـاز جـمـعـه بـدون پـيـشـوای عادل سامان نمی گيرد.

4 ـ فقاهت

زمـامـدار جـامـعـه اسـلامی ، بايد كليه امور كشور را براساس موازين اسلامی اداره كند. به حكم عـقـل و سـيـره عـقلا لازم است كه چنين شخصی ، اسلام شناسی دقيق باشد تا بتواند حكم شرعی مسائل را از منابع فقهی استخراج كند. در كتاب و سنت نيز به چنين شرطی تصريح شده است .

(اَفَمَنْ يَهْدی اِلیَ الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ اَمَّنْ لايَهدّی اِلاّ اَنْ يُهْدی )(100)

آيا كسی كه به سوی حق هدايت می كند. برای پيروی شايسته تر است يا آن كس كه خود هدايت نمی شود، مگر هدايتش كنند.

اميرالمؤ منان (ع ) در مورد ويژگيهای زمامدار شايسته می فرمايد:

(اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ اَحَقَّ النّاسِ بِهذ ا اْلاَمْرِ اَقْو اهُمْ عَلَيْهِ وَاَعْلَمُهُمْ بِاَمْرِ اللّهِ فِيهِ)(101)

ای مـردم ، شـايـسـتـه ترين مردم به زمامداری ، نيرومندترين آنها بر اين امر و داناترين ايشان به حكم خداوندی در آن است .

همچنين آنچه كه در احاديث مربوط به حاكميت و لايت فقيه آمده ، نظير (رواة حديثنا)، (من كان من الفقها)، (نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا) و (الفقهاءحكام علی الناس ) دلالت بر لزوم شرط فقاهت در زمامدار می كند.

5 ـ قدرت و حسن رهبری

بـا حـصـول فـقاهت و اجتهاد و داشتن عدالت ، صلاحيت تصدی مقام رهبری برای شخص ايجاد نمی شود، بلكه چنين كسی بايد دارای قدرت و حسن ولايت نيز باشد.

مـنـظـور از قـدرت ، تـوانـايـی جـسـمـی و روحـی لازم می باشد و منظوراز حسن ولايت ، مديريت ، تدبير، شجاعت و صفاتی از اين قبيل است .

در قرآن كريم برداشتن قدرت و كفايت لازم برای هركاری تاءكيد شده است .(102)

پيامبراكرم (ص ) در مورد ضرورت وجود حسن ولايت در زمامدار می فرمايد:

(لا تـُصـْلَحـُاْلاِمـامـَةُ اِلاّ لِرَجـُلٍ فـيـهِ ثـَلاثُ خـِصـالٍ: ... وَ حـُسـْنُ الْوِلايـَةِ عـَلیَ مـَنْ يـَلی )(103)

پـيـشوايی و رهبری سامان نمی يابد، مگر با شخصی كه دارای سه ويژگی باشد: ... و حسن زمامداری بر كسی كه بر او حكومت می كند.

اميرمؤ منان (ع ) نيز قدرت را يكی از شرايط رهبری ذكر كرده است .

(اِنَّ اَحَقَّ النّاسَ بِهذا اْلاَمْرِ اَقْواهُمْ عَلَيْهِ)(104)

شايسته ترين مردم به امر زمامداری نيرومندترين آنها به اين امر است .

(مَنْ اَحْسَنَ الْكِفايَةَ اِسْتَحَقَّ بِالْوِلايَةِ)(105)

كسی كه كفايت و كاردانی بهتری داشته باشد، مستحق حكومت و ولايت است .

بـرخـی ، عـلاوه بـر عـدالت و تـقـوا بـر نـبـودن صـفـت بـخـل و طـمـع در رهـبـری تـاءكـيـد كرده اند.(106) و نيز بنا بر روايات ، رجوليّت و طهارت موْلد از شرايط رهبری است .

اختيارات ولی فقيه

هـدف اسـلام از تـشـكـيـل حكومت ، تاءمين سعادت دنيا و آخرت مردم است . بنابراين ، حاكم اسلامی بايد دارای اختياراتی باشد كه بتواند در وصول به اين هدف تكليف خود را به انجام رساند.

امـام خـمـينی (ره ) حدود ولايت واختيارات ولی فقيه را در زمان غيبت ، همان ولايت واختيارات امام (ع ) می داند، مگر آنچه كه به جهات و مراتب شخصی و معنوی امام (ع ) مربوط است .(107)

بطور كلی مهمترين اختيارات ولی فقيه را می توان به صورت زير بيان كرد:

1 ـ ولايت در افتا

از ولی فـقـيـه بـه عـنوان وارث انبيا، خليفه رسول خدا(ص ) و حجت امام زمان برمردم ، ياد شده اسـت . بـرايـن اسـاس ولی فـقـيـه بـايـد طـبـق ادلّه شـرعـی و مـوازيـن فـقـهـی حـكـم مـسـائل را بـيـان كـرده و در مـسائلی كه مربوطبه حكومت و اموركشور است ، احكام ثانويه را نيز صـادر كـنـد. و نـيـز در مـواردی كـه بـنـا بـر مصالح مهمتری اجرای احكام اوليه و ثانويه ممكن نباشد، احكام حكومتی را بيان كند.

2 ـ قضاوت

قضاوت از شؤ ون ولی فقيه است ؛ به اين معنا كه وی می بايست برای اجرای صحيح عدالت و فـصـل حـضـومت و رسيدگی به دادخواهی مردم ، امكانات لازم را فراهم كند. منصب مهم قضاوت از سـوی خـداوند متعال به نبی اكرم (ص ) و از ناحيه ايشان به امامان معصوم (ع ) و از طرف ائمه (ع )به فقيه جامع الشرايط واگذار شده است و دخالت كسانی كه اهليت امر قضاوت را ندارند، حرام است .

امـروزه كـه اجـتـمـاعـات مسلمانان گسترده شده و ولی امر خود بطور مستقيم نمی تواند به تمام مسائل قضايی رسيدگی كند، می تواند، اين حق را به ديگران تفويض كند.

3 ـ رهبری سياسی و ولايت در نظارت و اذن

ايـن اخـتـيـار كـه از مـفـاهـيـم حـكـومـت ، امامت و قطبيت برداشت می شود، به مفهوم حق تعيين خط مشی سياسی امت و دولت اسلامی و نظارت در كليه امور كشور است .

اداره جـامـعه اسلامی نياز به مراكز تصميم گيری ، قانونگذاری ، تاءسيس سازمانها و نهادها، سـازمـانـدهـی و فـرمـانـدهـی نـيـروهـای مـسـلح ، تـصـمـيـم گـيـری در مسائل جنگ و صلح و روابط بين المللی دارد و همه اين امور از شؤ ون حكومت و ولی فقيه محسوب می شود دخالت در اين امور، جز با اذن ولی فقيه مشروعيت نخواهد داشت .

4 ـ ولايت در امور حسبيه

كـلمـه حـسبيه به معنای اجر وثواب است و امور حسبيه عبارت از كارهايی است كه از نظر شرع ، مطلوب و موجب پاداش اُخروی بوده و از نظر زندگی اجتماعی ، ضروری واجتناب ناپذير است و شارع مقدس راضی به وانهادن آنها به حال خود نيست و حتماً بايد مسؤ ولی عهده دار تصدی آن باشد.(108)

هـمـاهـنـگـی امـور مـربـوط بـه دفاع ، امر به معروف و نهی از منكر، تاءمين امنيت و نظم عمومی و بهداشت عمومی ، كنترل بازار و ارزاق عمومی ، اداره مشتركات و كليه اموری كه بدون آنها هرج و مرج لازم می آيد، از امور حسبيه شمرده می شوند.

اين موارد را در فقه واجبات و مستحبات كفايی می نامند و گاه از آن به مسؤ وليتهای ضروری و مـمـا لابد منه و احياناًبه حفظ نظم عمومی تعبير می كنند. معنی ولايت فقيه در امور حسبيه آن است كه وی در انجام اين امور بر ديگران اولويت دارد و كسی حق مزاحمت با اورا ندارد.(109)

این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)