موضوع «ولايت فقيه» فرصتی است كه راجع به بعضی امور و مسائل مربوط به آن صحبت شود. ولايت فقيه از موضوعاتی است كه تصور آنها موجب تصديق می شود، و چندان به برهان احتياج ندارد. به اين معنی كه هر كس عقايد و احكام اسلامی را، حتی اجمالًا، دريافته باشد چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور آورد، بی درنگ تصديق خواهد كرد، و آن را ضروری و بديهی خواهد شناخت.
اين كه امروز به ولايت فقيه چندان توجهی نمی شود و احتياج به استدلال پيدا كرده، علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان عموماً، و حوزه های علميه خصوصاً، می باشد. اوضاع اجتماعی ما مسلمانان و وضع حوزه های علميه ريشه تاريخی دارد كه به آن اشاره می كنم.
نهضت اسلام در آغاز گرفتار يهود شد؛ و تبليغات ضد اسلامی و دسايس فكری را نخست آنها شروع كردند و به طوری كه ملاحظه می كنيد، دامنه آن تا به حال كشيده شده است. بعد از آنها نوبت به طوايفی رسيد كه به يك معنی شيطانتر از يهودند.
اينها به صورت استعمارگر از سيصد سال پيش، يا بيشتر، به كشورهای اسلامی راه پيدا كردند؛ و برای رسيدن به مطامع استعماری خود لازم ديدند كه زمينه هايی فراهم سازند تا اسلام را نابود كنند. قصدشان اين نبود كه مردم را از اسلام دور كنند تا نصرانيت نضجی بگيرد؛ چون اينها نه به نصرانيت اعتقاد داشتند و نه به اسلام؛ لكن در طول اين مدت، و در اثنای جنگهای صليبی، احساس كردند آن چه سدی در مقابل منافع مادی آنهاست و منافع مادی و قدرت سياسی آنها را به خطر می اندازد، اسلام و احكام اسلام است و ايمانی كه مردم به آن دارند. پس، به وسايل مختلف بر ضد اسلام تبليغ و دسيسه كردند.
مبلغينی كه در حوزه های روحانيت درست كردند و عمالی كه در دانشگاهها و مؤسسات تبليغات دولتی يا بنگاههای انتشاراتی داشتند و مستشرقينی كه در خدمت دولتهای استعمارگر هستند همه دست به دست هم داده در تحريف حقايق اسلام كار كردند. به طوری كه بسياری از مردم و افراد تحصيل كرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شده اند.
اسلام دين افراد مجاهدی است كه به دنبال حق و عدالتند. دين كسانی است كه آزادی و استقلال می خواهند. مكتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اينها اسلام را طور ديگری معرفی كرده اند و می كنند.
تصور نادرستی كه از اسلام در اذهان عامه به وجود آورده و شكل ناقصی كه در حوزه های علميه عرضه می شود برای اين منظور است كه خاصيت انقلابی و حياتی اسلام را از آن بگيرند، و نگذارند مسلمانان در كوشش و جنبش و نهضت باشند؛ آزاديخواه باشند؛ دنبال اجرای احكام اسلام باشند؛ حكومتی به وجود بياورند كه سعادتشان را تأمين كند؛ چنان زندگی داشته باشند كه در شأن انسان است.
مثلًا تبليغ كردند كه اسلام دين جامعی نيست؛ دين زندگی نيست؛ برای جامعه نظامات و قوانين ندارد؛ طرز حكومت و قوانين حكومتی نياورده است. اسلام فقط احكام حيض و نفاس است.
اخلاقياتی هم دارد؛ اما راجع به زندگی و اداره جامعه چيزی ندارد. تبليغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامه مردم، طبقه تحصيل كرده، چه دانشگاهی و چه بسياری از محصلين روحانی، اسلام را درست نفهميده اند و از آن تصور خطايی دارند. همان طور كه مردم افراد غريب را نمی شناسد، اسلام را هم نمی شناسد و [اسلام ] در ميان مردم دنيا به وضع غربت زندگی می كند. چنانچه كسی بخواهد اسلام را آن طور كه هست معرفی كند، مردم به اين زوديها باورشان نمی آيد؛ بلكه عمال استعمار در حوزه ها هياهو و جنجال به پا می كنند.
برای اين كه كمی معلوم شود فرق ميان اسلام و آن چه به عنوان اسلام معرفی می شود تا چه حد است، شما را توجه می دهم به تفاوتی كه ميان «قرآن» و كتب حديث، با رساله های عمليه هست: قرآن و كتابهای حديث، كه منابع احكام و دستورات اسلام است، با رساله های عمليه، كه توسط مجتهدين عصر و مراجع نوشته می شود، از لحاظ جامعيت و اثری كه در زندگانی اجتماعی می تواند داشته باشد، بكلی تفاوت دارد.
نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادی آن، از نسبت صد به يك هم بيشتر است! از يك دوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام را در بر دارد، سه چهار كتاب مربوط به عبادات و وظايف انسان نسبت به پروردگار است، مقداری از احكام هم مربوط به اخلاقيات است؛ بقيه همه مربوط به اجتماعيات، اقتصاديات، حقوق، و سياست و تدبير جامعه است.
شما آقايان، كه نسل جوان هستيد و ان شاء اللَّه برای آينده اسلام مفيد خواهيد بود، لازم است در تعقيب مطالب مختصری كه بنده عرض می كنم در طول حيات خود در معرفی نظامات و قوانين اسلام جديت كنيد. به هر صورتی كه مفيدتر تشخيص می دهيد، كتباً، شفاهاً، مردم را آگاه كنيد كه اسلام از ابتدای نهضت خود چه گرفتاريهايی داشته، و هم اكنون چه دشمنان و مصايبی دارد. نگذاريد حقيقت و ماهيت اسلام مخفی بماند، وتصور شود كه اسلام مانند مسيحيت اسمی و نه حقيقی چند دستور در باره رابطه بين حق و خلق است، و «مسجد» فرقی با «كليسا» ندارد.
آن روز كه در غرب هيچ خبری نبود و ساكنانش در توحش به سر می بردند و آمريكا سرزمين سرخ پوستان نيمه وحشی بود، دو مملكت پهناور ايران و روم محكوم استبداد و اشرافيت و تبعيض و تسلط قدرتمندان بودند، و اثری از حكومت مردم و قانون در آنها نبود ؛ خدای تبارك و تعالی به وسيله رسول اكرم (ص) قوانينی فرستاد كه انسان از عظمت آنها به شگفت می آيد.
برای همه امور قانون و آداب آورده است. برای انسان پيش از آن كه نطفه اش منعقد شود، تا پس از آن كه به گور می رود، قانون وضع كرده است. همان طور كه برای وظايف عبادی قانون دارد، برای امور اجتماعی و حكومتی قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام يك حقوق مترقی و متكامل و جامع است.
كتابهای قطوری كه از دير زمان در زمينه های مختلف حقوقی تدوين شده، از احكام «قضا» و «معاملات» و «حدود» و «قصاص» گرفته تا روابط بين ملتها و مقررات صلح و جنگ و حقوق بين الملل عمومی و خصوصی، شمه ای از احكام و نظامات اسلام است. هيچ موضوع حياتی نيست كه اسلام تكليفی برای آن مقرر نداشته، و حكمی در باره آن نداده باشد.
دستهای اجانب برای اين كه مسلمين و روشن فكران مسلمان را، كه نسل جوان ما باشند، از اسلام منحرف كنند، وسوسه كرده اند كه اسلام چيزی ندارد، اسلام پاره ای احكام حيض و نفاس است! آخوندها بايد حيض و نفاس بخوانند!.
حق هم همين است. آخوندهايی كه اصلًا به فكر معرفی نظريات و نظامات و جهان بينی اسلام نيستند، و عمده وقتشان را صرف كاری می كنند كه آنها می گويند و ساير كتابهای [ «فصول»] اسلام را فراموش كرده اند، بايد مورد چنين اشكالات و حملاتی قرار بگيرند.
آنها هم تقصير دارند؛ مگر خارجيها تنها مقصرند؟ البته بيگانگان برای مطامع سياسی و اقتصادی كه دارند، از چند صد سال پيش، اساس را تهيه كرده اند و به واسطه اهمالی كه در حوزه های روحانيت شده موفق گشته اند. كسانی در بين ما، روحانيون، بوده اند كه ندانسته به مقاصد آنها كمك كرده اند تا وضع چنين شده است.
گاهی وسوسه می كنند كه احكام اسلام ناقص است، مثلا آيين دادرسی و قوانين قضايی آن چنان كه بايد باشد نيست. به دنبال اين وسوسه و تبليغ، عمال انگليس به دستور ارباب خود اساس مشروطه را به بازی می گيرند؛ و مردم را نيز (طبق شواهد و اسنادی كه در دست است) فريب می دهند و از ماهيت جنايت سياسی خود غافل می سازند.
وقتی كه می خواستند در اوايل مشروطه قانون بنويسند و قانون اساسی را تدوين كنند، مجموعه حقوقی بلژيكيها را از سفارت بلژيك قرض كردند، و چند نفری (كه من اينجا نمی خواهم اسم ببرم) قانون اساسی را از روی آن نوشتند و نقايص آن را از مجموعه های حقوقی فرانسه و انگليس به اصطلاح «ترميم» نمودند! و برای گول زدن ملت، بعضی از احكام اسلام را ضميمه كردند! اساس قوانين را از آنها اقتباس كردند و به خورد ملت ما دادند.
اين مواد قانون اساسی و متمم آن كه مربوط به سلطنت و ولايتعهدی و امثال آن است، كجا از اسلام است؟ اينها همه ضد اسلامی است؛ ناقض طرز حكومت و احكام اسلام است. سلطنت و ولايتعهدی همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده، و بساط آن را در صدر اسلام در ايران و رُم شرقی و مصر و يمن بر انداخته است. رسول اكرم (ص) در مكاتيب مباركش كه به امپراتور روم شرقی (هراكليوس) و شاهنشاه ايران نوشته، آنها را دعوت كرده كه از طرز حكومت شاهنشاهی و امپراطوری دست بردارند؛ از اين كه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود كنند دست بردارند؛ و بگذارند مردم خدای يگانه و بی شريك را، كه سلطان حقيقی است بپرستند.
سلطنت و ولايتعهدی همان طرز حكومت شوم و باطلی است كه حضرت سيد الشهداء (ع) برای جلوگيری از برقراری آن قيام فرمود و شهيد شد. برای اين كه زير بار ولايتعهدی يزيد نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسد قيام فرمود، و همه مسلمانان را به قيام دعوت كرد. اينها از اسلام نيست.
اسلام سلطنت و ولايتعهدی ندارد. اگر نقص به اين معنی باشد، اسلام ناقص است! چنانكه اسلام برای ربا خواری و بانكداری توأم با ربا خواری و برای پياله فروشی و فحشا هم «قانون» و «مقررات» ندارد؛ چون اساساً اينها را حرام كرده است. اين هيئتهای حاكمه دست نشانده استعمار كه می خواهند در بلاد اسلامی چنين كارهايی را رواج بدهند، البته اسلام را ناقص می بينند، و مجبورند برای اين كارها قانونش را از انگليس و فرانسه و بلژيك، و اخيراً از آمريكا، وارد كنند! اين كه اسلام مقرراتی برای سر و صورت دادن به اين كارهای ناروا ندارد، از كمالات اسلام است؛ از افتخارات اسلام است.
توطئه ای كه دولت استعماری انگليس در آغاز مشروطه كرد به دو منظور بود: يكی، كه در همان موقع فاش شد، اين بود كه نفوذ روسيه تزاری را در ايران از بين ببرد. و ديگری همين كه با آوردن قوانين غربی احكام اسلام را از ميدان عمل و اجرا خارج كند.
تحميل قوانين بيگانه بر جامعه اسلامی ما منشاء گرفتاريها و مشكلات بسيار شده است. اشخاص مطلعی الان در عدليه هستند كه از قوانين دادگستری و طرز كار آن شكايتها دارند. اگر كسی گرفتار دادگستری فعلی ايران يا ساير كشورهای مشابه آن شود، يك عمر بايد زحمت بكشد تا مطلبی را ثابت كند.
وكيل متبحری كه در جوانی ديده بوديم می گفته محاكمه ای را كه بين دو دسته است من تا آخر عمرم در ميان قوانين و چرخ و پر دستگاه دادگستری می چرخانم! و بعد از من پسرم اين كار را ادامه خواهد داد! الان درست همين طور شده است؛ مگر در مورد پرونده هايی كه اعمال نفوذ می شود كه البته به سرعت، ولی به ناحق رسيدگی و تمام می شود.
قوانين فعلی دادگستری برای مردم جز زحمت، جز بازماندن از كار و زندگی، جز اين كه استفاده های غير مشروع از آنها بشود نتيجه ای ندارد. كمتر كسی به حقوق حقه خود می رسد. تازه در حل و فصل دعاوی همه جهات بايد رعايت شود، نه اين كه [فقط] هر كس به حق خود برسد. بايد ضمناً وقت مردم، كيفيت زندگی و كارهای طرفين دعوی ملاحظه شود و هر چه ساده تر و سريعتر انجام بگيرد.
دعوايی كه آن وقتها قاضی شرع در ظرف دو سه روز حل و فصل می كرد، حالا در بيست سال هم تمام نمی شود! در اين مدت، جوانان، پير مردان و مستمندان بايد هر روز صبح تا عصر به دادگستری بروند و در راهروها و پشت ميزها سرگردان باشند؛ آخرش هم معلوم نمی شود كه چه شد.
هر كدام كه زرنگتر و برای رشوه دادن دست و دل بازتر باشند، كار خود را به ناحق هم كه شده زودتر از پيش می برند؛ و گر نه تا آخر عمر بايد بلا تكليف و سرگردان بمانند.
گاهی در كتابها و روز نامه هايشان می نويسند كه احكام جزايی اسلام احكام خشنی است! حتی يك نفر با كمال بی آبرويی نوشته بود احكام خشنی است كه از اعراب پيدا شده است! اين خشونت عرب است كه اين گونه احكام آورده است! من تعجب می كنم، اينها چه گونه فكر می كنند! از طرفی اگر برای ده گرم هروئين چندين نفر را بكشند می گويند قانون است! (10 نفر را مدتی پيش و يك نفر را هم اخيراً برای 10 گرم هروئين كشتند. و اين چيزی است كه ما اطلاع پيدا كرديم.)
وقتی اين قوانين خلاف انسانی جعل می شود، به نام اين كه می خواهند جلو فساد را بگيرند خشونت ندارد! من نمی گويم هروئين بفروشند، لكن مجازاتش اين نيست. بايد جلوگيری شود، اما مجازاتش بايد متناسب با آن باشد. اگر شارب الخمر را هشتاد تازيانه بزنند خشونت دارد، اما اگر كسی را برای 10 گرم هروئين اعدام كنند خشونت ندارد! در صورتی كه بسياری از اين مفاسد كه در جامعه پيدا شده از شرب خمر است.
تصادفاتی كه در راهها واقع می شود، خودكشيها، آدم كشيها، بسياری از آنها معلول شرب خمر است. استعمال هروئين می گويند بسا از اعتياد به شرب خمر است، مع ذلك، اگر كسی شراب بخورد اشكالی ندارد؛ چون غرب اين كار را كرده است! و لهذا آزاد می خرند و می فروشند. اگر بخواهند فحشا را، كه شرب خمر يكی از واضحترين مصاديق آن است، جلوگيری كنند و يك نفر را هشتاد تازيانه بزنند، يا زنا كاری را صد تازيانه بزنند، يا محصنه يا محصن را رجم كنند، وامصيبتاست! ای وای كه اين چه حكم خشنی است! و از عرب پيدا شده است!
در صورتی كه احكام جزايی اسلام برای جلوگيری از مفاسد يك ملت بزرگ آمده است. فحشا، كه تا اين اندازه دامنه پيدا كرده كه نسلها را ضايع، جوانها را فاسد، و كارها را تعطيل می كند، همه دنبال همين عياشيهايی است كه راهش را باز كردند و به تمام معنا دامن می زنند و از آن ترويج می كنند. حال اگر اسلام بگويد برای جلوگيری از فساد در نسل جوان يك نفر را در محضر عموم شلاق بزنند، خشونت دارد؟
از آن طرف كشتاری كه قريب پانزده سال است به دست اربابهای اين هيئتهای حاكمه در ويتنام واقع می شود، و چه بودجه هايی خرج شده و چه خونهايی ريخته شده است، اشكالی ندارد! اما اگر اسلام برای اين كه مردم را در برابر قوانينی كه برای بشر مفيد است خاضع كند، فرمان دفاع يا جنگ بدهد، و چند نفر مفسد و فاسد را بكشد، می گويند اين جنگ چرا شده است؟
تمام اينها، نقشه هايی است كه از چند صد سال پيش كشيده شده؛ و بتدريج دارند اجرا می كنند و نتيجه می گيرند. ابتدا مدرسه ای در جايی تأسيس كردند و ما چيزی نگفتيم و غفلت كرديم، امثال ما هم غفلت كردند كه جلو آن را بگيرند و نگذارند اصلًا تأسيس شود. كم كم زياد شد، و حالا ملاحظه می فرماييد كه مبلغين آنها به تمام دهات و قصبات رفته اند و بچه های ما را نصرانی يا بی دين می كنند.
نقشه آن است كه ما را عقب مانده نگه دارند، و به همين حالی كه هستيم و زندگی نكبت باری كه داريم نگه دارند، تا بتوانند از سرمايه های ما، از مخازن زير زمينی و منابع و زمينها و نيروی انسانی ما استفاده كنند. می خواهند ما گرفتار و بی چاره بمانيم، فقرای ما در همين بدبختی بمانند و به احكام اسلام كه مسأله فقر و فقرا را حل كرده است، تسليم نشوند و آنان و عمالشان در كاخهای بزرگ بنشينند و آن زندگانی مرفه و كذايی را داشته باشند.
اينها نقشه هايی است كه دامنه اش حتی به حوزه های دينی و علمی رسيده است؛ به طوری كه اگر كسی بخواهد راجع به حكومت اسلام و وضع حكومت اسلام صحبتی بكند، بايد با تقيه صحبت كند، و با مخالفت استعمارزدگان روبرو شود.
چنانچه پس از نشر چاپ اول اين كتاب، عمال سفارت (سفارت رژيم شاه در عراق) به پا خاسته و حركات مذبوحانه ای كردند و خود را بيش از پيش رسوا نمودند. اكنون كار به اينجا رسيده كه لباس جندی (سربازی)، را جزو خلاف مروت و عدالت می دانند! در صورتی كه ائمه دين ما جُندی (سرباز) بودند؛ سردار بودند؛ جنگی بودند. در جنگهايی كه شرحش را در تاريخ ملاحظه می فرماييد با لباس سربازی به جنگ می رفتند؛ آدم می كشتند؛ كشته می دادند.
امير المؤمنين (ع) «خود» بر سر مبارك می گذاشت و زره بر تن می كرد و شمشير حمايل داشت. حضرت امام حسن (ع) و سيد الشهداء چنين بودند. بعد هم فرصت ندادند و گر نه حضرت باقر (ع) هم اين طور می بود حالا مطلب به اينجا رسيده كه پوشيدن لباس جندی مضر به عدالت انسان است! و نبايد لباس جندی پوشيد! و اگر بخواهيم حكومت اسلامی تشكيل دهيم، بايد با همين عبا و عمامه تشكيل حكومت دهيم، و الّا خلاف مروت و عدالت است! اينها موج همان تبليغاتی است كه به اينجا رسيده؛ و ما را به اينجا رسانيده است كه حالا محتاجيم زحمت بكشيم، تا اثبات كنيم كه اسلام هم قواعد حكومتی دارد.
اين است وضع ما. خارجيها به واسطه تبليغاتی كه كرده اند و مبلغينی كه داشته اند اين اساس را درست كرده اند. قوانين قضايی و سياسی اسلام را تمام از اجرا خارج كرده اند؛ و به جای آن مطالب اروپايی نشانده اند، تا اسلام را كوچك كنند و از جامعه اسلامی طرد كنند؛ و عمالشان را روی كار بياورند و آن سوء استفاده ها را بكنند.
نقش تخريبی و فاسد كننده استعمار را گفتيم؛ حالا عوامل درونی بعضی از افراد جامعه خودمان را بايد بر آن اضافه كنيم. و آن خود باختگی آنهاست در برابر پيشرفت مادی استعمارگران. وقتی كشورهای استعمارگر با پيشرفت علمی و صنعتی يا به حساب استعمار و غارت ملل آسيا و آفريقا، ثروت و تجملاتی فراهم آوردند، اينها خود را باختند. فكر كردند راه پيشرفت صنعتی اين است كه قوانين و عقايد خود را كنار بگذارند! همين كه آنها مثلًا به كره ماه رفتند، اينها خيال می كنند بايد قوانين خود را كنار بگذارند! رفتن به كره ماه چه ربطی دارد به قوانين اسلامی؟
مگر نمی بينند كه كشورهايی با قوانين و نظامات اجتماعی متضاد توانسته اند در پيشرفت صنعتی و علمی و تسخير فضا با هم رقابت كنند، و با هم پيش بروند. آنها به كره مريخ هم بروند، به كهكشانها هم بروند، باز از سعادت و فضايل اخلاقی و تعالی روانی عاجزند؛ و قادر نيستند مشكلات اجتماعی خود را حل كنند.
چون حل مشكلات اجتماعی و بدبختيهای آنها محتاج راه حلهای اعتقادی و اخلاقی است؛ و كسب قدرت مادی يا ثروت و تسخير طبيعت و فضا از عهده حل آن بر نمی آيد. ثروت و قدرت مادی و تسخير فضا، احتياج به ايمان و اعتقاد و اخلاق اسلامی دارد تا تكميل و متعادل شود و در خدمت انسان قرار گيرد؛ نه اين كه بلای جان انسان بشود؛ و اين اعتقاد و اخلاق و اين قوانين را ما داريم. بنا بر اين تا كسی جايی رفت يا چيزی ساخت ما نبايد فوراً از دين و قوانينی كه مربوط به زندگی بشر است و مايه اصلاح حال بشر در دنيا و آخرت است دست برداريم.
در مورد تبليغات استعمارگران وضع همين طور است. آنها كه دشمن ما هستند تبليغاتی كرده اند، و متأسفانه بعضی از افراد جامعه ما تحت تأثير قرار گرفته اند؛ در حالی كه نبايد قرار می گرفتند. استعمارگران به نظر ما آوردند كه اسلام حكومتی ندارد؛ تشكيلات حكومتی ندارد. بر فرض كه احكامی داشته باشد، مجری ندارد. و خلاصه اسلام فقط قانونگذار است.
واضح است كه اين تبليغات جزئی از نقشه استعمارگران است برای بازداشتن مسلمين از سياست و اساس حكومت. اين حرف با معتقدات اساسی ما مخالف است.
ما معتقد به «ولايت» هستيم؛ و معتقديم پيغمبر اكرم (ص) بايد خليفه تعيين كند و تعيين هم كرده است. «1» آيا تعيين خليفه برای بيان احكام است؟ بيان احكام خليفه نمی خواهد. خود آن حضرت بيان احكام می كرد.
همه احكام را در كتابی می نوشتند، و دست مردم می دادند تا عمل كنند. اين كه عقلًا لازم است خليفه تعيين كند، برای حكومت است. ما خليفه می خواهيم تا اجرای قوانين كند. قانون مجری لازم دارد. در همه كشورهای دنيا اين طور است كه جعل قانون به تنهايی فايده ندارد و سعادت بشر را تأمين نمی كند. پس از تشريع قانون، بايد قوه مجريه ای به وجود آيد. در يك تشريع يا در يك حكومت، اگر قوه مجريه نباشد، نقص وارد است.
به همين جهت، اسلام همان طور كه جعل قوانين كرده، قوه مجريه هم قرار داده است. «ولیّ امر» متصدی قوه مجريه قوانين هم هست. اگر پيغمبر اكرم (ص) خليفه تعيين نكند، ما بَلَّغَ رِسالتَهُ، «رسالت» خويش را به پايان نرسانده است.
ضرورت اجرای احكام و ضرورت قوه مجريه و اهميت آن در تحقق رسالت و ايجاد نظام عادلانه ای كه مايه خوشبخت خليفه هم برای اين امور است. خليفه قانونگذار نيست. خليفه برای اين است كه احكام خدا را كه رسول اكرم (ص) آورده اجرا كند.
اينجاست كه تشكيل حكومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره لازم می آيد. اعتقاد به ضرورت تشكيل حكومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره جزئی از ولايت است؛ چنانكه مبارزه و كوشش برای آن از اعتقاد به ولايت است.
درست توجه كنيد. همان طور كه آنها بر ضد شما اسلام را بد معرفی كرده اند، شما اسلام را آن طور كه هست معرفی كنيد؛ ولايت را چنانكه هست معرفی كنيد. بگوييد ما كه به ولايت معتقديم و به اين كه رسول اكرم (ص) تعيين خليفه كرده و خدا او را واداشته تا تعيين خليفه كند و «ولیّ امر» مسلمانان را تعيين كند، بايد به ضرورت تشكيل حكومت معتقد باشيم؛ و بايد كوشش كنيم كه دستگاه اجرای احكام و اداره امور برقرار شود.
مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامی لازمه اعتقاد به ولايت است. شما قوانين اسلام و آثار اجتماعی و فوايد آن را بنويسيد و نشر كنيد. روش و طرز تبليغ و فعاليت خودتان را تكميل كنيد. توجه داشته باشيد كه شما وظيفه داريد حكومت اسلامی تأسيس كنيد. اعتماد به نفس داشته باشيد، و بدانيد كه از عهده اين كار بر می آييد.
استعمارگران از 300 400 سال پيش زمينه تهيه كردند. از صفر شروع كردند تا به اينجا رسيدند. ما هم از صفر شروع می كنيم. از جنجال چند نفر غربزده و سر سپرده نوكرهای استعمار هراس به خود راه ندهيد. اسلام را به مردم معرفی كنيد تا نسل جوان تصور نكند كه آخوندها در گوشه نجف يا قم دارند احكام حيض و نفاس می خوانند و كاری به سياست ندارند؛ و بايد ديانت از سياست جدا باشد.
اين را كه ديانت بايد از سياست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سياسی دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كرده اند. اين را بی دينها می گويند. مگر زمان پيغمبر اكرم (ص) سياست از ديانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده ای روحانی بودند، و عده ديگر سياستمدار و زمام دار؟ مگر زمان خلفای حق، يا ناحق، زمان خلافت حضرت امير (ع) سياست از ديانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ اين حرفها را استعمارگران و عمال سياسی آنها درست كرده اند تا دين را از تصرف امور دنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند، و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا كنند. در اين صورت می توانند بر مردم مسلط شده، و ثروتهای ما را غارت كنند. منظور آنها همين است.
اگر ما مسلمانان كاری جز نماز خواندن و دعا و ذكر گفتن نداشته باشيم، استعمارگران و دولتهای جائر متحد آنها هيچ كاری به ما ندارند. شما برو هر قدر می خواهی اذان بگو، نماز بخوان؛ بيايند هر چه داريم ببرند، حواله شان با خدا! لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللَّهِ! وقتی كه مُرديم، ان شاء اللَّه به ما اجر می دهند! اگر منطق ما اين باشد، آنها كاری به ما ندارند. آن مردك (نظامی انگليس در زمان اشغال عراق) پرسيد اين كه در بالای مأذنه دارد اذان می گويد به سياست انگلستان ضرر دارد؟ گفتند: نه. گفت: بگذار هر چه می خواهد بگويد!
اگر شما به سياست استعمارگران كاری نداشته باشيد و اسلام را همين احكامی كه هميشه فقط از آن بحث می كنيد بدانيد و هر گز از آن تخطی نكنيد، به شما كاری ندارند. شما هر چه می خواهيد نماز بخوانيد. آنها نفت شما را می خواهند، به نماز شما چه كار دارند. آنها معادن ما را می خواهند؛ می خواهند كشور ما بازار فروش كالاهای آنها باشد.
و به همين جهت حكومتهای دست نشانده آنها از صنعتی شدن ما جلوگيری می كنند؛ يا صنايع وابسته و مونتاژ تأسيس می كنند. آنها می خواهند ما آدم نباشيم! از آدم می ترسند. اگر يك آدم پيدا شد از او می ترسند. برای اين كه توليد مثل می كند و تأثيراتی می گذارد كه اساس استبداد و استعمار و حكومت دست نشاندگی را در هم می ريزد.
لذا هر وقت آدمی پيدا شد، يا او را كشتند؛ يا زندانی و تبعيدش كردند؛ يا لكه دارش كردند كه «سياسی» است! اين آخوند «سياسی» است! پيغمبر (ص) هم سياسی بود. اين تبليغ سوء را عمال سياسی استعمال می كنند تا شما را از سياست كنار بزنند، و از دخالت در امور اجتماعی باز دارند؛ و نگذارند با دولتهای خائن و سياستهای ضد ملی و ضد اسلامی مبارزه كنيد؛ و آنها هر كاری می خواهند بكنند و هر غلطی می خواهند بكنند؛ كسی نباشد جلو آنها را بگيرد.