آسیب پذیری جوامع مسلکی و ایدئولوژیک

آسيب پذيرى جوامع مسلكى و ايدئولوژيك

در جامعه هاى مسلكى مى بينيد به همان اندازه كه مسلك عامل پيوند و ارتباط محكم ميان افراد مى شود، و هروقت چنين پيوند نيرومند مسلكى در آن جامعه به وجود آيد جامعه را به صورت يك موجود زنده شاداب پرنيروى پرتحرك سعادت آفرين و سعادتمند درمى آورد، به همان اندازه اگر دشمنى رخنه كرد و اين احساسات را به شكلى در راه صف بنديهاى عقيدتى داخلى استخدام كرد، آن ايمان تحرك زا به صورت عامل درگيريهاى شديد تند خانمان بر باد ده در مى آيد. شديدترين جنگهاى تاريخ ميان چه كسانى روى داده است؟

 

شديدترين برخوردهای تاريخ ميان چه كسانی روی داده است؟ آنجا كه پيروان يك آيين با پيروان آيين ديگر درمی آويختند.

الان در كشورهای دنيای مرسوم و به خصوص در كشورهای اسلامی، از چه عاملی بيش از هر عامل ديگر به عنوان وسيله تفرقه و جدايی و سرگرم كردن و مشغول كردن گروهها به نبرد با يكديگر استفاده می شود؟ از عامل مذهب! انسان مسلكی و مذهبی، دارای احساسات و عاطفه ای گرم نسبت به مذهب و مسلك خود است. اين خصلت و گرمای عاطفه، كه يك نيرو و انرژی است، وقتی در خدمت رهبری راستين قرار بگيرد، شكوفا، اثردار و سعادت آفرين می شود و آباد كننده دنيا و آخرت است.

همين انرژی اگر به چنگ دشمن بيفتد عامل تخريب است؛ درست مثل نيروی اتم است كه بايد ديد در دست كيست و در چه جهتی به كار می رود.

اما چه بايد كرد؟ بايد فكری كرد. به نظر من، از جمله مسائلی كه به عنوان يك مسأله اساسی در جامعه شناسی مذهبی- آنچه من الان پيشنهاد می كنم صرفا از ديد علمی است و نه حتی از ديد اسلامی خاص- جا دارد با ديد علمی و دقيق مورد بررسی قرار گيرد همين مطلب است. باشد كه راههای جالب و مؤثری برای پيشگيری از آسيب رسيدن به چنين گوهری گرانبها، يعنی ايمان، آن هم ايمان مذهبی، كشف كنيم.

البته، در همين بحثهايی كه داريم، من به راهی كه خود اسلام عرضه كرده اشاره خواهم كرد. فكر می كنم تا امروز هم در جامعه هايی كه من می شناسم و كم و بيش از اوضاعشان باخبر هستم، بدون شك عموما همين راه توضيه می شود.

ولی بايد اعتراف كنيم كه كاربرد استفاده از اين راه به آن اندازه كه دلمان می خواست كافی به نظر نمی آيد. چه بسا بايد به تناسب شرايط زمانی، به تناسب گسترش وسايل ارتباط جمعی، به تناسب وسايلی كه اثرگيری و اثردهی را در ميان انسانها خيلی سريعتر و آسانتر كرده، بايد تاكتيكهايی نو بينديشيم.

من می خواهم در همين مرحله كه هستيم بر اين مشكل انگشت گذاشته باشم. مدتهاست كه می خواهم اين مسأله را با دوستان مطرح كنم و بر اين نكته انگشت بگذارم و توجه دوستان را به اين نقطه خطر جلب كنم و از رفقايی كه در اينجا هستند و ديگران بخواهم كه دراين باره بيشتر بينديشند و بيشتر كار كنند و بيشتر فكر كنند. خوشحال می شوم اگر دوستان بازده های فكريشان را به من هم لطف كنند.

من همواره اين نكته را عرض كرده ام كه ما به تجربه، و قبل از تجربه به تعليم اسلام، به اين امر معتقد بوده ايم كه از همفكری همه كس می توان برای پيشرفت و تكامل استفاده كرد. هيچ گاه دعوت به همفكری را در چهارچوب رفقای اهل فن محصور نكرده بوديم، نمی كنيم و نخواهيم كرد.

آياتی كه تلاوت شد بار ديگر از اهل كتاب ياد می كند؛ از روشنفكران و آگاهان دارای سوء نيت در زمان پيغمبر؛ در عصری كه نهضت اسلام در حد ايجاد يك جامعه اسلامی در مراحل نخستين، به ثمر رسيده، با دشمنانی نيرومند در تمام مرزها درگيری دارد و در داخل هنوز در اين گوشه و آن گوشه گروههای مخالف مصمم در كمينش هستند.

در چنان شرايط حساسی، يك عده ازاين روشنفكرهای دارای سوء نيت، از اين صاحبان آگاهی و معلومات كه معلومات و آگاهی را فقط در خدمت منافع خودشان به كار می اندازند، از اين سو و آن سو به صف محدود و مجموعه كم شمار مسلمين رخنه می كنند و ميان آنها اختلاف ايجاد می كنند. آنها با وسوسه هايشان عده ای را از راه اسلام كه در پيش گرفته اند، برمی گردانند.

آيه از اين خطر بزرگ برای جامعه نوپای اسلامی ياد می كند. «بگو، ای اهل كتاب، شما برای چه به آيات خدا كفر می ورزيد؟ چرا به آياتی كه خدا بر پيغمبر اسلام فروفرستاد كفر می ورزيد؟ خدا شاهد و ناظر و گواه كارهای شماست. بگو، ای اهل كتاب، چرا مردم را از راه خدا بازمی داريد و می خواهيد انسانهايی را كه ايمان آورده اند از راه خدا منحرف كنيد؟ شما از حقايق خبر داريد و خدا از كارهايی كه می كنيد بی خبر نيست.

ای مؤمنان، ای مسلمين، ای كسانی كه آمديد و جامعه اسلامی تشكيل داديد، اگر به سخن گروهی از اهل كتاب و روشنفكرها و ملّاها و كسانی كه دارای معلومات هستند گوش دهيد، اينها شما را پس از آن كه ايمان آورديد دوباره به راه كفر برمی گردانند.» به اينها هشدار می دهد؛ آنها را هم ملامت می كند.

به اينها هشدار می دهد و می گويد، ای مسلمانها، شما چگونه فريب اين اغفالگرها را می خوريد و به راه كفر می رويد، با اينكه آيات خدا مرتب به گوش شما خوانده می شود و پيامبر خدا در ميان شماست؟ به شما اعلام می كنيم، هركس به خدا پناه ببرد به راه راست هدايت شده است.

اين آيات دو راه حل و دو راه پيشگيری نشان می دهند. البته در واقع  سه راه حل نشان می دهند، ولی شناخت راه سوم در زمان ما به زحمت برای دوستانمان امكانپذير است.

راه اول اين است كه به مسلمين و مؤمنين، و به آنهايی كه به يك مسلك و مذهب ايمان دارند، می گويد فريب اين اغواگران را نخوريد، چون آيات خدا بر شما تلاوت می شود.

ای مسلمان، چرا رابطه ات را با نصوص مذهبی ضعيف كردی؟ آگاهی بر نصوص مذهبی به مقدار قابل ملاحظه ای در برابر وسوسه و اغواگری اين روشنفكران و عالمان دغل مصونيت ايجاد می كند. چون تا او می آيد حرفی بزند، اگر شما يك آيه قرآن با يك حديث قطعی برايش بخوانيد، آن وقت مثل آن حيوان چهار پا در گل می ماند.

چرا مردان و زنان مسلمان به آيات اللّه مجهز نيستند! به آگاهی بر نصوص مذهبی مجهز باشيد! اين روزها بر سر اين مسأله درگيريها داشته و داريم كه ما طرفدار گسترش تعليم تلاوت قرآن هستيم، تا مقدمه ای باشد برای آشنايی بعدی با معانی قرآن.

ما می خواهيم مردم با همين نصوص قرآن به زبان عربی، لااقل در حد تلاوت، آشنا باشند. البته به اين اكتفا نمی كنيم، ولی می گوييم اين گام اول است. اما دائما به ما گفته می شود كه اين ياد گرفتن قرآن برای بچه ها و بزرگان مشكل است! خدا جزای خير بدهد به آنهايی كه توانستند اين روش خودآموزی و آسان ياد دادن قرآن را به ثمر برسانند.

به راستی روش جالبی است! همين امسال تابستان، ديدم يكی از دوستان در دو- سه نقطه اين روش را برای تعليم بچه ها به كار برده بود. اتفاقا از من خواهش كرد تا به آن كلاسهای آموزش قرآن بروم و كار بچه ها را ببينم. همه بچه ها اعتراف می كردند كه قبل از پانزده جلسه يك آيه را هم نمی توانستند بخوانند، ولی در پايان جلسه پانزدهم هرجای قرآن را كه باز می كرديم می خواندند.

برای بچه هايی كه خواند بلد باشند از كلاس سوم به بعد، برای آنها كه خواندن بلد نيستند و بی سوادند، از روش زودآموز الفبا استفاده می كنند و در حدود سی جلسه تا چهل جلسه برای ياد دادن قرائت قرآن به آنها وقت صرف می كنند و غالبا ثمر می دهد.

به دوستان روشنمان توصيه می كنم كه آشنايی پير و جوان، باسواد و بی سواد، كوچك و بزرگ و زن و مرد را به متن قرآن ترويج و تشويق كنيد. بعضی از دوستان ما سالهاست كه دارند برای به ثمر رساندن روش زودآموزی جهت آشنايی با ترجمه قرآن تلاش می كنند.- اين هم مرحله دوم.

ضرورت آگاهی جمعی نسبت به قرآن

مرحله سوم اين است كه آگاهی جمعی به قرآن داشته باشيم. يعنی بايد بر اساس منابع اصيل با بينش و جهان بينی قرآن آشنا شد. اين ترتيبی كه ذكر كردم براساس اهميت است و ترتيب زمانی نيست. آشنايی با جهان بينی قرآن و مفاد و محتوای قرآن در درجه اول اهميت است.

آشنايی عموم با نصوص قرآن، با نصوص مسلك، با نصوص مذهب،- حتی برای يك ماركسيست، آشنايی با نصوص اوليه ماركسيسم- يك عامل مؤثر است برای پيشگيری از اين آسيب پذيری جامعه مسلكی. اتفاقا در روزگاری كه مردم ما به نصوص دينی مجهزتر بودند، دكان دكاندارهای حرفه ای رونق چندانی نداشت.

هرقدر جامعه ما از اين آگاهی محرومتر شد، پذيراتر شد تا هر حرفی را به عنوان دين به او قالب كنند و احساسات پاك دينی او را به بازی بگيرند و جنگهای طايفه ای داخلی ايجاد كنند. چرا تا زمان مولا علی (ع) يك دوران طولانی درگيری بر سر مسأله زمامداری امت به وجود آمد؟ چرا تا آن وقت انحرافها اين قدر خطرناك و اين قدر جدايی افكن نبود؟ معاويه در شام از چه چيز توانست برای فراهم كردن سپاهی نيرومند در برابر علی استفاده كند؟ از بی خبری مردم شام نسبت به نصوص اوليه اسلام.

درست است. ما نگفتيم جلو آسيب به طور كلی گرفته می شود تأكيد كرديم و گفتيم «به مقداری». در ميدان عملكرد كتاب و سنت، قدرت نفوذ معاويه، حتی تا پايان زندگی، بسيار محدود بود.


 [همان شخص: نامفهوم.]

از كجا شروع كرد؟ او اين نفوذ را در كجا به ثمر رساند؟ از قدرتی كه كسب كرد توانست جاده را با فشار صاف كند. اتفاقا يكی از بزرگترين ميراثهای شوم حكومت معاويه احاديث موضوعه و جعل شده ای است كه در زمان او جعل شد. چگونه اين احاديث جعل شده به ثمر رسيد؟ در پرتو قدرت سر نيزه ای كه به وسيله آن گروه دورتر از نصوص مذهب به دست آورده بود. بايد سررشته را دنبال كنيم.

معاويه توانسته بود از اين يك نقطه ضعف مردم شام، يعنی كم آگاهی و كم ارتباطی آنها با نصوص اصلی دين، استفاده كند و به آسانی آنها را فريب بدهد و احساسات مذهبيشان را برانگيزد و آن احساسات مذهبی را در جهت احساسات نيمه خفته ضداسلامی ده- پانزده سال قبلشان هدايت كند و موجی سهمگين به وجود بياورد، تا آنجا كه مولا علی (ع) همان طور كه مكرر ديده ايم، اين درد دل را با مردم آشناتر به كتاب و سنت و نصوص دينی پيرامون خودش در ميان می گذارد كه آيا نمی نگريد چگونه آنها بر دنيا و بر باطلشان تجمع كرده اند و شما بر حقتان دچار پراكندگی و تفرقه هستيد!

بنابراين، قرآن می گويد: «چگونه شما به راه كفر درمی آييد با اينكه آيات خدا بر شما مردم فروخوانده می شود؟ به آيات خدا توجه كنيد! هركس به پيوند خدا پناه برد به راه راست هدايت شده است.»

دشمن شناسی

اصل دومی كه در اين آيات به آن اشاره می شود مسأله دشمن شناسی است. بايد برای مردم با ايمان يك حس ششم درست كنيم؛ يعنی اينكه آنها دشمن شناس شوند. بعضيها دچار يك حالت عام نگری در شناخت اشخاص و گروهها هستند.

برگه های سياه پرونده های زندگی اشخاص نبايد به اين آسانی از دسترس محاسبه مردم جامعه های مذهبی دور رود و به دست فراموشی سپرده شود.

دوستان، بايد اين حالت در ما تقويت شود كه در ارزيابی افراد و گروهها عادت داشته باشيم مجموعه تاريخ زندگی آنها را ورق بزنيم و بشناسيم؛ ببينيم اين انسان و اين گروه از انسانها در طول زندگی بيست ساله، سی ساله، چهل ساله اجتماعی خود چه راهی را رفته اند؛ چه گذشته هايی داشته اند.

اين قدر دهن بين نباشيم! اين قدر حالت بين نباشيم! در شناخت شخصيتها و گروهها بايد عميقتر باشيم. آيا آقايی كه عمری را در خدمت به طاغوتها گذرانده، می تواند با چهار شعار ملّت خواهی در ميان ما به راحتی جا باز كند؟ و آيا چهرای كه عمری را به ملتّ خواهی واقعی و خدمت گذرانده، می تواند با گفتن دو جمله لگدمال بشود؟ حتی بالاتر از اين؛ چهره های اصيل را در جامعه ما به آسانی می توان با بهتان و دروغ به لجن كشيد. چرا؟ چون ما از آن حس ششم كم بهره ايم. ما از اين عادت پسنديده كم بهره هستيم كه هركس را در سيمای مجموع اعمال و رفتار و بينش گذشته و حالش بشناسيم.

من خطرهای ناشی از بی اعتنايی به اين اصل را در مراحل گوناگون زندگی امت خودمان با چشم می بينم؛ لذا اجازه بدهيد كه با همان تأكيد از آن سخن بگويم و دوستانمان را به اين نوع چهره شناسيهای اصيل عميق دعوت كنم. فكر می كنيد تلاش و تربيت برای اين نوع چهره شناسی تا چه اندازه در پيشگيری از آنها مؤثر است؟

خيلی زياد! سرتاسر قرآن، آنجا كه از منافقين و دو روها و گاهی دو شخصيتيها، سخن به ميان می آيد، با تشويق مؤمنان به شناخت چهره نقاب بركنار رفته اين زنگيان تيغ به دست همراه است. با اينكه قرآن روی هر دو اين وسيله ها سخت تكيه و تأكيد كرده، اما بايد اعتراف كنيم كه امت اسلامی باز دچار آسيب اين گروه شد.

بنابراين، فكر كنيم كه بايد به تناسب پيشرفت امت، چاره انديشيهای نو صورت بگيرد. اما گذشته، گذشته است. بايد در زمان خود ما چاره انديشی های كافی برای اين كار بشود و همان طور كه پيشنهاد شد با استفاده از يك نوع جامعه شناسی مذهبی علمی و دقيق، ريشه های اين آسيب پذيری و راههای پيشگيری از آن كشف شود؛ آن هم نه به صورت يك بار، بلكه به صورت مسأله مستمری كه جامعه های مذهبی و مسلكی با آن روبرو هستند.

امشب به توضيح اين بخش از آيات رسيديم و در حقيقت بايد بگوييم كه يك مسأله و يك سؤال برای دوستان ايجاد كرديم. دنباله آيات، ما را به بحثی ديگر می رساند كه شايد بی ارتباطی با اين علاج و پيشگيری از اين آسيب نباشد.

اين بحث، بحث «كنتم خير امة اخرجت للناس، تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر» است؛ بحث امر به معروف و نهی از منكر در يك جامعه مسلكی و مذهبی. اين بحث باشد برای بعد.

شب قبل يكی از آقايان سؤالی كردند درباره گوسفندانی كه در حج ذبح می شود. سؤال اين بود كه آيا اين عمل تشويق به هدر دادن مقداری گوسفند نخواهد بود؟ در پاسخ به اين سؤال چند نكته را عرض می كنم.
حدود هشت سال قبل، در سفری كه مشرف شدم، تحقيق محلی كردم گوسفندهای دارای گوشت و چربی، يعنی گوسفندهايی كه بشود از گوشت و چربيشان استفاده كرد، وقتی در آنجا ذبح می شوند به هدر نمی روند؛ چون هر سال بيش از دو برابر كسانی كه دستشان به دهنشان می رسد و به حج می روند، افراد فقير نيز به حج می روند.

زندگی اين افراد از طريق همين آمد و شد و همين گوسفندان تأمين می شود. يعنی فكر نكنيد كه فقط افراد پولدار و ميليونر به حج می روند. همه ساله عده زيادی پا برهنه هم به حج می روند. اگر حج فقط برای پولدارها بود شايد شركت كردن در آن چندان جالب نبود. حتی حجّاجی كه از خود عربستان هستند تعدادشان پنج برابر حجاج كشورهای ديگر است.

همه آنها هم گوسفند ذبح نمی كنند. چون، همان طور كه قرآن می گويد، قربانی كردن گوسفند برای كسی است كه امكان خريد و قربانی كردن داشته باشد، و الّا اگر اين امكان را نداشته باشد بايد فقط ده روز روزه بگيرد: سه روز در ايام حج و هفت روز به هنگام بازگشت. اكثر اينها همين طورند.

بنابراين، اينها گوسفندهايی را كه به دردبخور است و ذبح شده، با خودشان می برند و استفاده می كنند. شهود عينی متعددی می گفتند كه وقتی صبح می شود قربانگاه از گوسفندان به دردبخور خالی است؛ فقط گوسفندانی می مانند كه به درد بردن و خوردن نمی خورند. البته، برحسب فقه، قربانی بايد مشخصاتی داشته باشد. كشتن گوسفندی كه فاقد آن مشخصات باشد اصلا كافی نيست. ولی عامه در بسياری از كارهای فقهی خود اين قيدها را رعيات نمی كنند.

آسيب پذيری جوامع مسلكی (2)

بسم اللّه الرحمن الرحيم، الحمد للّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام علی جميع انبيائه و رسله و علی سيّدنا خاتم النبيّين، و علی الائمة الهداة من اهل بيته و الخيرة من آله و صحبه، و السّلام علينا و علی عباد اللّه الصاحين.

آياتی كه تلاوت و ترجمه و تفسير آن آغاز شده بود، آيه های صد تا صد و شانزده از سوره آل عمران بود. هرچند ما در هر جلسه ای شايد به بررسی يك يا دو آيه بيشتر نمی رسيم، اما از آنجا كه مطالب اين آيات بسی به هم پيوسته است، به ناچار من در هر جلسه همه آيات را در آغاز جلسه می خوانم و ترجمه می كنم تا برای خودم و دوستان تذكر و يادآوری باشد و مفاد آنها در ذهنمان بماند.

«يا ايّها الذين آمنوا ان تطيعوا فريقا من الذين اتوا الكتاب يردّوكم بعد ايمانكم كافرين (100) و كيف تكفرون و انتم تتلی عليكم آيات اللّه و فيكم رسوله، و من يعتصم باللّه فقد هدی الی صراط مستقيم (101) يا ايّها الذين امنوا اتّقوا اللّه حقّ تقاته و لا تموتنّ الّا و انتم مسلمون (102) و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرّقوا و اذكروا انعمت اللّه عليكم اذ كنتم اعداء فألّف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم علی شفا حفره من النّار فانقذكم منها كذلك يبيّن اللّه لكم آياته لعلّكم تهتدون (103) و لتكن منكم امّة يدعون الی الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون (104) و لا تكونوا كالّذين تفرّقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البيّنات و اولئك لهم عذاب عظيم (105)

يوم تبيضّ وجوه و تسودّ وجوه فامّا الّذين اسودّت وجوههم اكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون (106) و امّا الّذين ابيضّت وجوهم ففی رحمة اللّه هم فيها خالدون (107) تلك آيات اللّه نتلوها عليك بالحقّ و ما اللّه يريد ظلما للعالمين (108) و للّه ما فی السموات و ما فی الارض و الی اللّه ترجع الامور (109) كنتم خير امّة اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون باللّه و لو آمن اهل الكتاب لكان خيرا لّهم منهم المؤمنون و اكثرهم الفاسقون (110) لن يضرّوكم الا أذی و ان يقاتلوكم يولّوكم الادبار ثم لا ينصرون (111) ضربت عليهم الذلّه أين ما ثقفوا الا بحبل من اللّه و حبل من النّاس و باءو بغضب من اللّه و ضربت عليهم المسكنه ذلك بانّهم كانوا يكفرون بآيات اللّه و يقتلون الانبيا بغير حق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون (112) ليسوا سواء مّن اهل الكتاب امّة قائمة يتلون آيات اللّه آناء الّليل و هم يسجدون (113) يؤمنون باللّه و اليوم الاخر و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون فی الخيرات و اولئك من الصالحين (114)

و ما يفعلوا من خير فلن يكفروه و اللّه عليم بالمتّقين (115) ان الذين كفروا لن تغنی عنهم اموالهم و لا اولادهم من اللّه شيئا و اولئك اصحاب النّارهم فيها خالدون (116).»

 «ای مؤمنان، ای مسلمانان، اگر به حرف گروهی از اهل كتاب گوش دهيد و از آنها پيروی كنيد، شما را بعد از مسلمان شدن بار ديگر به راه كفر باز خواهند گرداند. اما شما؛ شما چگونه به خدا كفر می ورزيد؟ چگونه كافر می شويد با اينكه اين شماييد كه آيات خدا برايتان خوانده می شود و با اينكه پيامبر خدا در ميان شماست؟

هركس به خدا پناه برد به راه راست رهنمون شده است. ای مسلمانان، از خدا آن طور كه بايد پروا داشته باشيد؛ نميريد مگر مسلمان و تسليم خدا. همگی به رشته الهی بپيونديد و بدان پناه بريد؛ پراكنده مشويد؛ به ياد نعمت خدا بر خودتان باشيد: در آن زمان كه شما دشمن يكديگر بوديد دلهای شما را با يكديگر مهربان كرد و پيوند داد و در پرتو نعمت او برادران يكديگر شديد؛ همين شما بر لب ژرفنا و پرتگاهی از آتش بوديد و خدا شما را از آن نجات داد و رها ساخت؛ خدا آيات خود را برای شما بدين صورت، باز و آشكار و روشن می كند، باشد كه به راه آييد.

شما بايد تبديل بشويد به امت و جماعت نمونه ای كه به خير و نيكی دعوت می كند، به كارهای شايسته وامی دارد و از كار ناشايست و ناپسند باز می دارد؛ اينهايند رستگاران. شما مثل آنها نباشيد كه پس از دستيابی بر آيات خدا و دلايل روشنگر الهی باز دچار پراكندگی و اختلاف شدند؛ اينها، در آن روز كه گروهی روسپيدند و گروهی روسياه، شكنجه ای بزرگ دارند.

اما آنها كه روسياهند، به آنها گفته می شود بله، شما بعد از آنكه ايمان آورديد باز كافر شديد؛ حالا بچشيد شكنجه الهی را به كيفر كفری كه ورزيديد! اما روسپيدان در رحمت خدا جاودانه اند. اينها آيات خداست؛ ما بر تو ای پيامبر به حق فرامی خوانيم و خدا نمی خواهد به جهانيان ستمی كند و ستمی رود. آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست و همه كارها به سوی خدا بازمی گردند و بازگردانده می شوند.

شما بهترين امت و جماعتی بوديد و هستيد كه از مدار زمان برای مردم جهان بيرون كشانده شد؛ ديگران به شايسته و نيكی وامی داريد و از ناشايسته و ناپسند بازمی داريد و به خدا ايمان داريد؛ اگر اهل كتاب هم ايمان آورده بودند برايشان بهتر بود؛ برخی از آنها ايمان آورده اند و مؤمن اند، اما بيشترشان فاسق و تبهكار هستند.

با اين حال، اينان به شما آسيبی نمی رسانند مگر اينكه كمی شما را آزرده كنند؛ اما آن روز كه روز پيكار آيد و با شما به جنگ آيند، در آن روز به شما پشت خواهند كرد و فرار و ديگر ياوری ندارند. مهر خواری بر آنها زده شده، هر جا به دست آيند؛ مگر آنكه به رشته الهی بپيوندند يا پيوندی با مسلمانان برقرار كنند و پيوندی با مردم داشته باشند؛ اينها دچار خشم خدايند؛ بر اينها مسكنت و زمين گيری و مهر بيچارگی زده شده است؛ چرا؟ چون يهودند؟ نه! چون چنان نژادی دارند؟ نه! چون اينها به آيات خدا كفر می ورزيدند و پيامبران خدا را به ناحق می كشتند؛ چون نافرمانی می كردند؛ چون ظلم و ستم و تجاوز می كردند؛ اينها هستند عوامل اين مهر بدبختی و بيچارگی كه بر آنها زده شده است.

با اين حال، همه شان يك جور نيستند؛ برخی از اهل كتاب مردمی هستند اهل قيام و سرپا بودن در راه خدا؛ آنان آيات خدا را در آن لحظات شب می خوانند؛ در برابر خدا سجده و خضوع دارند. به خدا ايمان دارند؛ به زندگی جاودانه ايمان دارند؛ به رستاخيز ايمان دارند؛ اينها هم به نيكی ها وامی دارند و از بدی ها بازمی دارند و در راه نيكی ها و خيرات مسابقه می گذارند؛ اينها از گروه شايستگانند.

هر كار نيكی اينها بكنند ناسپاسی نمی شود و بی عوض نمی ماند؛ خدا مردم باتقوا را می شناسد و از آنها خبر دارد. اما آنها كه كافر شوند و به راه كفر روند، ثروتها و قدرتها ذره ای به حال آنها سود نخواهد داشت و ذره ای در برابر، خدا به آنها پناه نخواهد داد. اينها آتشيان و دوزخيانند؛ آن هم جاودانه در آن.»

می دانم همين آيات، با همين معنی كه تقريبا سعی كردم از مفادش ذره ای فراتر نروم، كافی است كه چهره راستين اسلام را در اين جلوه از تعليماتش در برابر همه مان قرار بدهد. ولی خوب، درعين حال می دانم وقتی اين مطالب فشرده را از هم باز كنيم و بخش بخش توضيح بدهيم، يك مقدار هم بر آنچه در آن هستيم تطبيق كنيم و محتوای كلی و روح عالی آن را از آن شكل زمانش دربياوريم و در قالب و لباس زمان خودمان عرضه كنيم، هوشياری بيشتری به ما می دهد. گهگاهی آدم به فكر می افتد كه اگر
قرآن را خوب ترجمه و معنی كنيم و خوب و با تدبّر بخوانيم بس است و ديگر لازم نيست تفسير كنيم و تفصيل دهيم.

گاهی هم واقعا اين كار اثر سازنده خاصی دارد. گهگاه هم می بينيم تفصيلها و تفسيرها و تطبيقها ضرورت و اثری سودمند و سازنده دارد. اينكه گهگاه می بينيد من در جلسه تفسير می آيم آيات شش- هفت شب را يكجا می خوانم و يكجا ترجمه می كنم و تكرار می كنم، می خواهم خاطره هايمان با اين متن قرآن خوب مأنوس بشود.

آن هفته اشاره كردم؛ فكر می كنم بسی ضرورت دارد مسلمانها با قرآن رابطه مستقيم تری داشته باشند و پيوندشان را با اين كتاب الهی نزديكتر، مستقيم تر و محكمتر كنند. در هفته پيش پيرامون آيه اول از آياتی كه امشب تلاوت كرديم بحثی را آغاز كردم و بعد احساس كردم جا دارد كه امشب باز مختصری در تكمل آن بحث مطالبی را بگويم.

اين بحث در حقيقت به آيات اول، دوم، سوم و چهارم از آياتی كه امشب تلاوت شد (يعنی آيه 100 تا 103) ارتباط مستقيم دارد. پس يك بار ديگر اين آيات را معنی می كنم.

ای مسلمانان، اگر دنباله رو گروهی از كسانی باشيد كه به آنها كتاب آسمانی داده شده، اينها شما را بعد از مسلمان شدن و پذيرش اسلام باز به راه كفر برخواهند گرداند. اما شما چگونه كافر می شويد، با اينكه آيات خدا بر شما پيوسته تلاوت می شود و پيامبر خدا در ميان شماست؟ هر كس به خدا پناه برد به راه راست هدايت شده است. ای مسلمانان، حساب خدا را آن طور كه بايد داشته باشيد و نميريد مگر مسلمان و با اسلام.

همه تان به رشته پيوند با خدا چنگ زنيد و دست زنيد و پناه بريد و پراكنده نشويد. همه پيرامون رشته الهی جمع شويد. اين رشته شما را به يكديگر پيوند می دهد. نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد آن روزی كه دشمن بوديد، خدا دلهايتان را به هم مهربان و نزديك و به هم پيوسته كرد و در پرتو نعمت او برادر شديد. شما در لب ژرفنايی از آتش بوديد، خدا شما را نجات داد. خدا اين طور مطالب را برايتان روشن و پوست كنده بيان می كند شايد به راه بياييد.

مشكل جوامع ايمانی

بحث ما مربوط به اين چهار آيه می شد. در جلسه گذشته ياد كردم از يك مشكل: مشكل جامعه های ايمانی؛ می خواهد ايمان به خدا و مكتبهای خدايی باشد، يا ايمان به مكتبها و ايدئولوژيهای بشری، عرض كردم جامعه هايی كه بر محور ايمان تشكيل می شود و اداره می شود دچار يك نقطه آسيب پذيری خاصی است و آن اين است كه در اين جامعه ها، چون گرما و شور ايمان به فكر و انديشه و به عمل و رفتارشان آهنگ خاصی می دهد؛ چون برای آن چيزی كه به آن ايمان و اعتقاد، يعنی دلبستگی و عقد القلب دارند، ارزش خاصی قائلند، تا آنجا كه حاضرند در راهش جان ببازند، فداكاری و از خودگذشتگی كنند؛ به دليل ارزش فوق العاده ای كه برای آن چيزی كه به آن ايمان دارند قائلند، گه گاهی دشمنان رند زيرك، دنياطلبان صفوف داخلی و ستون پنجم دشمن خارجی می آيند انگشت  می گذارند بر جای حساس؛ يك چيزی را بهانه می كنند و داد و فرياد راه می اندازند: آی امت مؤمن به اين مكتب و به اين دين، چه نشسته ای كه دينت و مكتبت بر باد رفت!

اين مردم به دليل وجود آن گرما و شور ايمان و عشق- عشق مذهبی، عشق مكتبی- آسان تحريك می شوند، تا آنجا كه معاويه می تواند اين مردم را عليه علی، مجسمه اسلام، تحريك كند؛ تا آنجا كه در همين عصر ما مردمی به عنوان حمايت از علی و ولايت او، هيزم كش آتش نفاق و چند دستگی و پراكندگی در داخل امت اسلامی و حتی در داخل صفوف شيعه و هواداران علی شدند و جاده صاف كن دشمن برای پيروزی بر امت اسلام. اين يك واقعيت است.

ما در طول تاريخ، در جامعه های مذهبی و مسلكی می بينيم اين آسيب پذيری تقريبا عموميت دارد. علتش هم روشن است: انسان در برابر هر چيزی كه نسبت به آن عشق می ورزد و بهترين علاقه هايش را نثار می كند، خودبه خود يك چنين حساسيتی خواهد داشت. فرض كنيد نشسته ايد و مشغول انجام يك كار فوق العاده مهم هستيد؛ تلفن زنگ می زند، به شما خبر می دهند بچه ات در شرف مرگ است.

می پرسيد، آقا، شما چه كسی هستيد- «متأسفانه نمی توانم خود را معرفی كنم؛ فقط می توانستم به شما اطلاع بدهم بچه تان در آستانه مرگ است.» خوب، طبعا شما يكباره از جا می پريد ببينيد چه شده. لااقل تحقيق می كنيد ببينيد مطلب درست است يا نه.

حالا اگر اين تلفن كننده كسی باشد كه انجام آن كار مهم شما به صلاح و صرفه او نباشد، در اين صورت راحت توانسته با يك تلفن شما را از انجام آن كار در آن لحظه بازبدارد. حالا اگر انسانی باشد بی تفاوت؛ بچه برايش آن قدر قيمت نداشته باشد؛ آن قدر به بچه دلبستگی نداشته باشد؛ می گويد، خيلی خوب، چه كار كنم؟ بگذار به كارم برسم! گوشی تلفن را زمين می گذارد و كارش را ادامه می دهد.

اگر انسانی باشد كه به فرزندش بسی علاقه دارد، اما عاقل و هشيار و خردمند است، فورا با يك تلفن به يكی از دوستانش، آشنايانش، بستگانش، خواهش می كند كه وی زودتر در اين زمينه كسب اطلاع كند؛ اگر كاری فوری هم لازم است انجام بدهد؛ كمكهای فوری هم اگر لازم بود، انجام بدهد.

می گويد، محبت كنيد بهاين موضوع رسيدگی كنيد تا من به كارم برسم. هم به كارش می رسد و هم آن وظيفه عاطفی اش را انجام می دهد. اگر انسانی قوی باشد ديگر تحت تأثير بقيه آن آثار عاطفه قرار نمی گيرد كه نتواند كارش را انجام بدهد و از كارش بازبماند. خوب، ما كه نمی خواهيم برادران و خواهران با ايمان ما از آن گروه پدر دوم باشند؛ يعنی بی غيرت و بی تفاوت و بی محبت نسبت به دين.

ما می خواهيم شور ايمان، موتور محرك جامعه اسلامی و شيعی ما باشد. ما معتقديم انسان اصلا موقعی زندگی انسانی را آغاز می كند كه ايمان در زندگی او نقش پيدا كند. زندگی انسانی انسان با نقش ايمان در زندگی آغاز می شود؛ ايمان به مكتب و مسلك و آيين. ما طرفدار ساختن زن و مردی مسلكی هستيم كه در راه مسلك و مكتبش از همه چيز بگذرد. تلاشمان در اين راه است.

خودمان را هم می خواهيم اينجور بسازيم. بنابراين، بدون شك ما نمی خواهيم با تلقين خونسردی و بی تفاوتی اين آسيب پذيری را علاج كنيم. اين كار را نمی خواهيم بكنيم. پس چه كار كنيم؟ راهی درست كنيم كه مردم ما هم حساس باشند، هم شور داشته باشند، هم به دين عشق بورزند. شيعه به تشيعش عشق بورزد، به مولايش علی عشق بورزد، به مولايش امام صادق (ع) عشق بورزد، به ائمه هدی و پيغمبر پاك، سلام الله عليهم اجمعين، عشق بورزد، به قرآن عشق بورزد، به همه اينها عشق بورزد.

راستی ياد علی، ياد حسين، برای او تكان دهنده شوق آفرين و گرمابخش باشد، اما آلت دست هم نشود. چه كنيم؟ فكر می كنم راهی جز اينكه از نوع پدر سوم بشويم برايمان نمی ماند. می خواهيم شما دوستان تا آنجا كه ميسّر است بر ميزان آگاهيهای اصيل و مستند خودتان نسبت به اسلام و تشيع بيفزاييد.

آگاهيهای اصيل يعنی آگاهيهايی كه از كتاب خدا و سنت قطعی رسول خدا و ائمه هدی گرفته شده باشد، نه آگاهيهايی كه مستند باشد به بافته های جاعلان حديث و وضّاعان حديث؛ يا مستند باشد به تمايلات منحرف كسانی كه با دين برايشان دكان زندگی شده و تشيع و ولايت برايشان وسيله جاه طلبی و اغفال ديگران شده؛ يا به علت سطحی بودن مثل گروه اول اغفال شوند و اسباب دست ديگران گردند.

ما هرگز نمی توانيم به تمايلات دينی اينها به ديده آگاهيهای اصيل و مستند اسلامی و شيعی بنگريم. پيوند دوستان را با آيات خدا، كه «تتلی عليكم»- آياتی كه بر شما خوانده شود- بايد قوی تر كنيد. «و كيف تكفرون و انتم تتلی عليكم آيات اللّه».

كاری كنيم كه آيات خدا بيشتر به گوششان بخورد؛ به آن بيشتر مأنوس باشيد- و مأنوس باشيم و مأنوس باشند- و كمتر فريب بخورند. آن شب عرض كردم تجربه داريم. دوستان تعليم ديده وقتی كه پای سخن اغفالگران می نشينند با چهار آيه و حديث خلع سلاحشان می كنند. ولی دوستانی كه به اين سلاح مجهز نيستند چه بگويند؟ می بينند آقا يك مشت حرف می زند، يك مشت هم آيه و حديث برای خودش می آورد؛ آنها چه بگويند؟ چيزی ندارند بگويند.

اهميت مرجع شناسی

يك عامل ديگر، كه آن شب نرسيديم درباره اش بحث كنيم و بحث را به خاطر آن عامل مطرح كردم. اين است كه «و كيف تكفرون و انتم تتلی عليكم آيات اللّه و فيكم رسوله» يك ضامن ديگر عدم انحراف كه اين آيه روی آن تكيه می كند اين است كه پيامبر خدا در ميان شماست؛ ديگر چرا به حرف اين وراجها گوش می دهيد؟

به اين موضوع در آخر بحث اشاره كردم: چهره شناسی؛ چهره دشمن و چهره دوست. امشب می خواهم بر اين چهره شناسی تكيه كنم؛ تكيه كنم و بگويم وظيفه دوستان ماست كه مرجع شناسی باشند: مرجع علمی، مرجع فكری، مربی ... اگر چهره يا چهره هايی را می بينيد كه در اين غوغاها از كار و تلاش بازمی مانند ... مثل آن پدر هشيار برخوردار از دوستانی كه در اين بحرانها می توانند به او كمك كنند و خيال او را راحت كنند، شما بايد در جمعتان كسانی را داشته باشيد كه هروقت دشمن شكّی بر شما القا كرده، اگر خودتان نمی رسيد و گرفتاريد، فورا بگوييد فلانی، از تو خواهش می كنم در زمينه اين شك تحقيق كن، مطالعه كن، مطلب را خوب بررسی كن، نتيجه را مستند برای من بگو.

به نظر شما وجود چنين تكيه گاههايی در قشر شما چقدر ضرورت دارد؟ اين افراد را هم آدم يك روزه نمی تواند بشناسد. آن شب عرض كردم، با چهار تا شعار نمی شود دوست و دشمن را شناخت. با چهار تا جمله زيبا هم نمی شود ميزان آگاهی و هشياری اشخاص را تشخيص داد. من هرگز در عمرم طرفدار اين گونه سطحی بودن در اين مسائل نبوده ام. تربيت اسلامی به يك مسلمان اجازه نمی دهد كه سطحی عمل كند، سطحی بنگرد، سطحی بينديشد. خدا بنده ای را دوست دارد كه وقتی به كاری دست می زند، متقن و محكم و استوار و ريشه دار كار بكند.

اين از كلماتی است كه از رسول خدا، صلوات اللّه و سلامه عليه، نقل شده است. درباره چهره هايی تا آنجا كه می توانيد تحقيق كنيد. سابقه آنها، لاحقه آنها، گذشته شان، حالشان، ميزان معلومات و تحصيلات و آگاهيشان، ميزان خيرانديشی و صلاح انديشی واقعيشان، ميزان از خودپرستی درآمدن و حق پرست شدنشان در رشته های مختلف، در زمينه های مختلف و اينها مراجع شما باشند. يعنی كسانی باشند كه در برخورد با بحرانهايی كه در اثر وسوسه افكندن دشمن يا مؤمنان جاهل در قشرتان و در جامعه تان پيش می آيد به اينها مراجعه كنيد و از اينها بخواهيد در اين زمينه به شما كمك كنند. نمی خواهم بگويم يكسره حرف آنها را بشنويد؛ می خواهم بگويم به شما كمك كنند و هشيارتان كنند.

با فرصتی كه دارند، با آگاهيهايی كه دارند، با خودسازيی كه دارند به شما كمك بدهند؛ شما را از شك، از وسوسه نابجايی كه هر انسان با ايمانی در معرض ابتلا به آن است، نجات بدهند. آيا به نظر دوستان چنين راه حلی تا چه حد می تواند به پيشگيری از آسيب پذيری قشر با ايمان در برابر نفاق افكنيهای دشمن كمك كند؟ اينها هستند خلفای روسول الله، صلوات الله و سلامه عليه، در شما. مردم زمان پيغمبر از وجود پيامبر خدا برخوردار بودند؛ ما برخورداری نداريم. ما در يان جهت هم جزو «يؤمنون بالغيب» هستيم.

اما آيا بايد وقتی رسول خدا در ميان ما نيست، وقتی چهره تالی تلو او، امام منصوص، سلام اللّه عليه، در دسترس ما نيست، بگوييم ديگر هيچ؛ يا تا آنجا كه می شود علی البدلی برايش فكر كنيم؟ اينها هستند كه امنای اين علما و اين دانايانند و در روايت از آنها با تعبير امنای خدا و پيامبر خدا و امنای دين خدا در ميان امت ياد می شود.

بايد همان طور كه مردم زمان پيامبر مقدار قابل ملاحظه ای به دنبال امين شناختن پيامبر و ممحمد امين بودند و به او اعتماد می كردند، زندگی اينها هم مورد مطالعه شما قرار بگيرد تا به صورت چهره های امين و درست، و درعين حال هشيار و زيرك و آگاه در آن رشته ای كه به آنها رجوع می كنيد، خلأيی را كه از نبودن رسول خدا و پيشوای تالی تلو او در ميان ما وجود دارد تا حد ممكن پر كنند. چطور است؟ آيا به نظرتان می آيد راه حل مفيدی باشد؟ اگر پاسختان مثبت است، قرارمان بر اين است كه چه كنيم؟ بر اين است كه بگوييم و بعد به دنبالش در اجرا و عمل بكوشيم.

اگر به نظر دوستان می آيد كه اين راه حل می تواند راه حل مفيدی باشد، برای شناختن اين چهره ها بكوشيد؛ شناختی عميق و اطمينان آور؛ اطمينانی آگاهانه، نه ساده لوحانه. گمان می كنم اين كار گامی باشد برای مصونتر كردن نسبی قشر خودمان در برابر القائات نفاق افكن دشمن. «و فيكم رسول»

برخی آثار تاريخی به زبان فارسی

دوستان! در عصری زندگی می كنيم كه دشمنان جهانی اسلام و امت اسلامی حتی بدين هوس افتاده اند كه اسلام را از لابلای نوشته ها و گفته های خود به ما بشناسانند. مگر نه اين است كه پررونق ترين كتابی كه در معرفی پيغمبر بزرگوار اسلام، صلوات اللّه و سلامه عليه، به زبان فارسی مورد استقبال قرار گرفت كتاب محمد، پيغمبری كه از نو بايد شناخت بود؟ من نمی خواهم با اين سخنم اين كتاب را تخطئه كنم.

نمی خواهم جنبه های مثبت كتاب را ناديده بگيرم. ولی می خواهم توجه خودمان را به يك واقعيت جلب كنم: چه كتابی در شرح زندگی پيغمبر برای مردم اهل مطالعه و به خصوص جوانان ما، دلپذيرتر واقع شد؟ من نمی خواهم بگويم نويسنده اين كتاب چقدر صلاحيت داشته است.

نمی خواهم بگويم آيا او مغرض بوده يا بی غرض بوده. نمی خواهم جنبه مثبت اين گونه نويسنده ها را نسبت به نويسنده های مغرض يك قرن پيش و دو قرن پيش، كه در جامعه غرب درباره اسلام قلم به دست می گرفتند و كتاب و مقاله می نوشتند، ناديده بگيرم. ولی، به هر حال، چگونه می توانيم  اين را هضم كنيم كه ما خود درصدد برنيامديم كتابی در شرح زندگی پيغمبر خود، با شيوايی و جذابيت تهيه كنيم كه مقدّم بر اين كتاب مورد استقبال قرار بگيرد؟

كتابهايی در اين زمينه پرداخته بودند و منتشر كردند و بعد از آن هم در اين زمينه كتاب نوشتند و منتشر كردند با عناوين مختلف چنان آن بزرگان را لجن مال كرديم كه جوان جستجوگر از همان اول با ترديد به ارزش آنها نگاه كند. بعد هم، با كمال تأسف، وقتی قرار شد احيانا اين كتاب از طرف مردم ما نقّادی شود و اگر نقطه های ضعفی در آن هست لااقل برملا شود، به جای اينكه نويسندگان و دانشمندان اهل نقد و شايسته به اين كار دست بزنند، يك آقای دكاندار كم سواد، كم بهره، هرزه، هرزه گو، هرزه نويس در نقد اين كتاب كتاب نوشت: ممحمد، پيغمبر شناخته شده.

اولين بار در انجمن اسلامی دانشجويان وين اين كتاب را به دست من دادند؛ گفتند فلانی، اين كتاب از قم آمده؛ ببين. بعد هم بچه های زيرك ما رفته بودند بعضی از جاهای اين كتاب را خوانده بودند، دورش را خط كشيده بودند؛ گفتند، اينجا را نگاه كن! واقعا صفحاتی كه تعابيری را با آن ركاكت و زشتی در وقيح ترين نشريات كمتر می شود پيدا كرد، صفحات برجسته اين كتاب به حساب آمده است. اين هم واكنشی كه در برابر اين كار داشتند! آيا اين نمی تواند ما را هشيار كند كه در چه شرايطی هستيم؟

آيا نمی نگريم كه دير يا زود درباره شناخت ايدئولوژيك اسلام، نظام عقيده و عمل در اسلام، باز بايد مردم جستجوگر اهل مطالعه خودمان را، از پير و جوان و زن و مرد، حواله بدهيم به دستاوردهای نويسندگان بيگانه ای كه درباره اسلام مطالعه می كنند و چيز می نويسند؟

بسياری از اين نويسندگان يا يهودی هستند- با آن وضع خاصی كه يهود در دنيا دارد- يا گاهی كه انسان نسب نامه آنها را دنبال می كند می بيند ده نسل قبل يهودی بودند. برای متزلزل كردن بنيان اسلام؛ تحت عنوان استشراق و تحقيق پيرامون اسلام و دين شناسی و اسلام شناسی، نويسندگانی خوش قريحه و خوش قلم، نويسندگانی اهل كار و مطالعه، خوش سليقه در گردآوری مطالب، آشنا به سليقه جوان امروز.

حتی اينها در جامعه خود ما می آيند و علاقه شما را به شناخت چهره راستين اسلام، از طريق كالای دغل خودشان اشباع می كنند. آن وقت چه؟ فرق وضع ما با وضع زمانی كه اين آيات قرآن نازل شده اين است كه در آن موقع قرآن آمد و گفت آی مسلمانها، اگر به حرف گروهی از اين اهل كتاب گوش بدهيد شما را از ايمانتان برمی گردانند و به راه كفر می كشانند.

شما چگونه كفر می ورزيد با اينكه آيات روشن خدا بر شما خوانده می شود و در ميان شما پيامبر خداست؟ يعنی هم حرف حساب داريد كه گوش كنيد، هم راهنمای حسابی داريد كه به او پناه ببريد. ولی حالا من امروز می خواهم بگويم آی برادران و خواهران مسلمان، اگر بخواهيد اسلام را از دريچه اين گونه نويسنده ها و نوشته بشناسيد، «يردّونكم بعد ايمانكم كافرين». خيلی خوب؛ آن وقت بعد چه بگويم؟» و كيف تكفرون و انتم لا تتلی عليكم آيات الله و لا يكونوا فيكم رسوله.»

يعنی سخن من امروز منفی است، ولی سخن آن روز قرآن مثبت بود. قرآن، آن روز مرد را از يك طرف می گرفت و به سوی ديگر می آورد. پناهگاهی ساخته و آماده داشت. امروز متأسفانه بايد بگويم، آهای! به آن سمت نرويد! همين دوستانی را كه الان اينجا می بينم، مكرر آمدند، گفتند فلانی، ما می خواهيم يك مجموعه شسته و رفته ای كه اين اسلام عزيز را به ما بشناساند دست ما بدهيد، يك نوشته جالب و تحقيقی در زمينه تاريخ اسلام به ما بدهيد، يك نوشته ای كه در شرح زندگی علی (ع) يا پيامبران يا ائمه ديگر باشد به ما معرفی كنيد، يك مجموعه ای كه نظامات اسلامی را جالب و شسته و رفته به ما بگويد به ما معرفی كنيد؛ واقعا خجالت می كشيم.

نمی گويم نداريم، ولی می گويم كم داريم. البته ما داريم تلاش می كنيم برای شناختی از اسلام به اين شكل و تهيه آثاری در اين زمينه، ولی طولانی خواهد بود.

آنچه امشب خواستيم در اين بحث روی آن تكيه كنيم اين بود كه لااقل شما رفقا فعلا يك كار می توانيد بكنيد و آن اينكه سعی كنيد چهره های آگاه قابل اعتمادی را در زمينه های مختلف كشف كنيد و بشناسيد و اقلا به ما اين امكان را بدهيد كه اگر می گوييم به حرف فلان كس گوش نكن، كتاب فلان كس را نخوان، تا اگر كتاب جامعی نداريم به شما تحويل بدهيم، يك انسان به نسبت ساخته شده، دو انسان، انسان ساخته شده داشته باشيم بگوييم دوستان! به اينها مراجعه كنيد و مسائل را بر اينها عرضه كنيد؛ اينها تا آن حد كه فهميدند و پيش رفته اند در روشن كردن شما كوشش خواهند كرد. و اين عده هم بايد وظيفه خودشان را بدانند تا آنجا كه ميسّر است، در دسترس سؤال كنندگان باشند؛ آن هم «لا اسئلكم عليه
اجرا»؛ آن هم با صميميت، نه به صورت يك حرفه و شغل. اين است كه تكميل آن بحث قبل را در اين ديدم كه روی ضرورت شناختن چنين چهره هايی بيشتر تكيه كنم. دوستان فرصت داريد بعد از پايان عرايضم اگر در همين فكر و چاره انديشی نقدی داريد، بی پروا بگوييد. اگر هم به نظرتان پسنديده می آيد خواهش می كنم در اين زمينه جدی كار كنيد و بدانيد به همان اندازه كه شما در حسن استفاده از چنين چهره هايی كوشا باشيد خودبه خود به پيدايش و رشد هرچه بيشتر اين گونه چهره ها در جامعه برای آينده كمك كرده ايد.

من با كمال خوشبختی و خوشحالی می توانم اين مژده را هم به شما بدهم كه در نسل جوان اهل علم ما و همچنين در نسل جوان تحصيلكرده دانشگاهی ما و همچنين در نسل جوان ما از قشرهای ديگر (اينها را به ترتيب گفتم چون به ترتيب اين طورند) خوشبختانه چهره هايی در حال ساخته شدنند كه از مزايای بسيار برخوردارند. يك آقايی را به پيشنهاد يكی از دوستان از قم دعوت كردم برای يك سخنرانی در يك مسجد و يك مجمع، در يكی از همين جشنهای گذشته. خوشحالم كه سؤالاتی كه اين آقا از ما كرد، چه از من و چه از خود آن آقايی كه امام جماعت آن مسجد بود، هيچ يك درباره اين نبود كه آقا بنده اينجا می آيم برای اين منبر چقدر به من می دهند؟ چقدر پول می دهند؟ چقدر احترام می گذارند؟ آيا وقتی وارد می شوم همه از جايشان بلند می شوند يا نمی شوند؟ آيا چقدر به مقامات من آشنايی دارند؟ هيچ كدام از اين حرفها نبود.

سؤالاتش اينها بود: در آنجا چه كسانی هستند؟ دوستان ههمفكرند يا نه؟ امام جماعت مسجد آيا از دوستان همفكر است؟ روشن بين و مخلص است يا نه؟ من قرار است فلان كار را، فلان خدمت را در آن روز بكنم، آيا در مقايسه ميان آن خدمت و اين سخنرانی فكر می كنی از نظر دينی كداميك وظيفه است؟

آن كار را بمانم و انجام بدهم يا بيايم اينجا سخنرانی كنم؟ جدا خوشحال شدم و لذت بردم. يك جوان شايد بيست و چهار ساله، بيست و پنج ساله.

يك جوانی كه يك زندگی خيلی محقّری هم دارد، نه اينكه آدمی باشد بی نياز از مسائل مالی. يك جوانی كه مثل هر جوان ديگر از اينكه بالا و پايينش بگذارند خوشش می آيد. يك جوان با شعور، اما تا اين حد خودساخته. لذت بردم! خوشحال باشيم از بركات آنچه در اين چند سال رخ داد و به ساخته شدن عده بيشتری از جوانان ما انجاميد و اميدوار باشيم كه اين چرخ سازنده همچنان بيشتر و بهتر بسازد. هرگز نمی خواهم قشر ما كمترين يأس و نااميدی در خودش احساس كند. من اگر از بزرگی خطر سخن نمی گويم هرگز برای كم اميدی نيست. برای آمادگی بيشتر است. برای احساس ضرورت تلاش بيشتر و گذشت بيشتر است.

قرنهاست دشمن توانسته است اين آيه كريمه را عملا در امت اسلامی خنثی و بی اثر كند «و اعتصمو بحبل الله جميعا و لا تفرّقوا و اذكروا نعمت الله عليكم اذ كنتم اعداء فالّف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم علی شفا حفره من النار فانقذكم منها كذلك يبيّن اللّه آياته لعلكم تهتدون»

همان طور كه مكرر شنيده ايد، در مدينه دو طايفه عرب نسبتا قابل ملاحظه به نام اوس و خزرج زندگی می كردند. برحسب آنچه در تواريخ عرب قبل از اسلام هست، اوس و خزرج دو برادری بودند كه پس از رويداد حوادث طبيعی خانمان بر بادده (احتمالا گفته می شود سيل ارم در يمن) اينها از جنوب عربستان مهاجرت كردند به سمت شمال. آنها از يثرب (كه مدينه فعلی باشد) عبور می كردند، ديدند بدجايی نيست برای ماندن، ماندند.

در فاصله ای از آنها هم يك عدد يهودی، در اثر فشارهای حكومت روم، از شمال كه منطقه آبادتری بود متواری شده بودند. آنها آمده بودند يك گوشه ای برای خودشان لانه و كاشانه ای درست كرده بودند. اوس و خزرج با بچه هايشان آنجا ماندند و آرام آرام تبديل شدند به دو خانواده بزرگ. خزرج خيلی بزرگتر بود و اوس هم نسبتا بزرگ بود. آنها باهم، دوست بودند و خوب بودند و زندگی داشتند.

اين يهوديهای همسايه ديدند اينها آمدند اينجا را گرفتند و كم كم عده شان زياد می شود و زورمند و قدرتمند می شوند؛ اگر همين طور به حال خودشان بگذاريم چهار صباحی نمی گذرد كه اينها به صورت يك قدرت بزرگ محلی درمی آيند و ممكن است موجوديت ما به خطر بيفتد. به خصوص كه اينها پشتشان به اعراب ديگر گرم است اما ما از مركز يهوديت بريده هستيم. چه كنيم؟ شروع به ايجاد رقابت و فتنه انگيزی در ميان اين گروه كردند.

اينكه می گويم به قرنها قبل از اسلام مربوط است، بر حسب آنچه در اسناد تاريخی ما هست، يهوديان آنها را عليه يكديگر، تحريك می كردند به طوری كه آرام آرام پسرعموكشی و برادركشی در ميان اوس و خزرج به اوج رسيد. عرب بيابانی منطقه خشك گرم، دارای احساسات تند قابل برافروختن و اشتغال، كافی بود كه تحريكی بشود، توهينی بشود، از طرف اينها يك شعر افتخارآميزی در برابر آنها خوانده بشود و يك گوشه ای به آنها زده بشود تا آتش اختلاف روشن بشود.

به طوری كه جنگهای پی در پی، نزيك به ظهور اسلام، در ميان اينها دهها سال بود روی داده بود و هر دو طايفه را تحليل می برد. هر جنگی كه روی می داد همسايه های يهودی چند استفاده می كردند. اولا اين اوس و خزرج احتياج به اسلحه داشتند و يك گروه از اين يهوديها در صنايع فلزی كار می كردند. بنابراين اسلحه هايشان را می ساختند، آماده می كردند تا به اينها بفروشند. ثانيا، اينها در اثر جنگ بدهكار می شدند و به كار و زندگی و زراعت و دامداری مختصری كه داشتند نمی رسيدند.

احتياج به پول قرض كردن پيدا می كردند. می رفتند سراغ همسايه يهودی پولداری كه پولهايش را خوابانده بود برای رباخواری و از او با بهره های خانمانسوز پول می گرفتند. ثالثا، جوانان جنگ آور و رشيد اينها، جوانان كارآ، در ميدان نبرد به خاك و خون می غلتيدند و يك مقدار بار از خودشان به جای می گذاشتند: زن و بچه بی سرپرستی كه اداره آنها به صورت يك مسأله برای اوس و خزرج درمی آمد. اين وضع سالها ادامه داشت، به طوری كه كينه های بين اوس و خزرج جزو كينه های نمونه در ادبيات عرب قبل از اسلام شد.

چند نوع كينه و انتقام جويی ديرينه در اشعار جاهليت هست كه يكی از آنها همين است. اسلام آمد. پيامبر اسلام آمد. «رحمة للعالمين» آمد. «هدیّ للعالمين» آمد. پيغمبر و قرآن آمد و اين كينه ها را ذوب كرد و اوس و خزرج به صورت يك مجموعه متحد مسلمان با نام پرافتخار انصار الرسول و انصار الاسلام و انصار الايمان، (ياران حق و ياران كتاب حق و دين حق و پيامبر حق) شدند؛ يكدست و متحد. شايد هنوز دو سال از هجرت نگذشته بود كه اين آيات نازل شد. اين صف آيات اصولا بيشتر مربوط است به سالهای بين يك تا سه هجرت. تمام اين صف آياتی كه اين مدت خوانديم از نظر رده بندی تاريخی در اين رده قرار دارند.

هنوز زمان زيادی بر اين سازندگی روحی تازه نگذشته، هنوز گروههايی از يهود در اطراف مدينه زندگی می كنند كه از اين وحدت و از اين شوكت تازه، آنهم شوكتی با روح و پيوستگی به حبل من اللّه، يك رشته الهی و پيوند الهی كه دلها را به هم پيوسته، ناراضی باشند. يكی از اينها يك روز كه چند نفر از اوسی های مسلمان و خزرجی های مسلمان نشسته بودند دور هم، آمد آنجا و شروع كرد به تاريخ گويی. ورق كهنه های پوسيده تاريخ تاريك را دو مرتبه شروع كرد باز كردن. ناسيوناليسم مردود مطرود نفاق افكن جدايی افكن را با شعارهای چند هزار ساله زنده كردن. به اين اوسی ها يك چيزی گفت و به آن خزرجی ها يك چيزی گفت. گفت بله، شما شكست اقتضاح آميز آن روز كذايی را به ياد داريد ... معمولا عربها اين حوادث را با  «يوم» ياد می كردند.

گفت ای اوسی ها، شكست افتضاح آميز روز فلانی را كه از دست خزرجيها خورديد به ياد داريد؟ شروع كرد اين خاطره ها را زنده كردن و آرام آرام اينها را برافروخته كردن. در همان يك جلسه اين جاسوس توانست اين دو گروه تازه مسلمان به برادری آمده و به برادری رسيده را چنان عليه يكديگر خشمگين كند كه همانجا گفتند قرار ما با شما پس فردا فلان جا. خبر رسيد به پيامبر (ص). در چنين لحظات حساس وحی الهی می آمد و آنچه را پيامبر بايد بگويد به صورتی جامع تر و جالبتر بر دل و زبان او می نهاد. اين آيات بر آنها خوانده شد: آی مسلمانها، اگر گوش بدهيد به حرف گروهی از اين اهل كتاب، اينانی كه قبلا كتاب آسمانی به ايشان داده شده، شما را بعد از مؤمن و مسلم شدن به راه كفر برمی گردانند. شما چرا به راه كفر خواهيد آمد با اينكه آيات خدا بر شما خوانده می شود و رسول خدا در ميان شما هست؟ و هركس به خدا پناه برد و به رشته او دست زند به راه راست هدايت شده. ای مسلمانها، ياد خدا باشيد، پروای خدا داشته باشيد، تقوا داشته باشيد؛ تقوای از خدا، خداترسی. اين روح را در خودتان زنده نگه داريد. ببينيد چه آسان دشمن می آيد و گوهر گرانبهای اسلام را از چنگتان می ربايد! بايد اين گوهر گرانبها را تا آخرين لحظه زندگی داشته باشيد و نميريد مگر مسلمان.

 «و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرّقوا» چه شد؟ يادتان رفت ارزش عالی اين نعمت خدا را؟ «و اذكروا نعمت الله عليكم اذ كنتم اعداء فالّف بين قلوبكم» شما همه دشمن بوديد، اما خدا در پرتو ايمان، ايمان و اسلام و نعمت بزرگش، دلهای شما را باهم مهربان كرده بود. يادتان رفت بود آن كينه های ديرينه چه شد؟ يادتان رفت «كنتم علی شفا حفرة من النار»؟

يادتان رفت كه بر لب گودال آتش قرار داشتيد، كه بايد درمی افتاديد، فرو می افتاديد در آن گودی آتش سوزنده، و خدا شما را نجات داد؟ خدا آيات خود را اينطور روشن و واضح برای شما بيان می كند به اين اميد كه شما به راه بياييد.

ما بر حسب وظيفه اين حقايق مربوط به زندگی دينی و اجتماعی را روشن و بی پروا در جمع خودمان مطرح می كنيم چون وظيفه ای چنين خطير را بر عهده گرفتيم. اينها آيات خداست كه بر دلهای خودمان، خودم و شما می خوانيم بدان اميد كه ما هم به راه آييم. راهی به سوی آينده ای پاك و اسلامی و قرآنی. زندگی برخوردار از نور و روشنايی حق. و الحمد اللّه و صلی الله علی سيدنا محمد و اله الطاهرين.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید