بررسی ابعاد گوناگون واقعه غدیر

بررسى ابعاد گوناگون واقعه غدير

بسم اللّه الرحمن الرحيم. «يا ايها الرسول، بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه يعصمك من النّاس انّ اللّه لا يهدى القوم الكافرين».

«اى پيامبر، آنچه از جانب خداوندگارت به سويت فرستاده شده ابلاغ كن؛ اگر نكردى، رسالتت را به مرحله كمال نرسانده اى و خدا تو را از گزند مردم نگه مى دارد. خدا مردم كفران ديده منكر حق و حقيقت را به راه راست نمى كشاند.»

 

عيد خجسته امروز را كه بحق عيدی پربركت است به همه شما برادران و خواهران عزيز صميمانه تبريك می گويم. عيد غدير يادبود يك واقعه تاريخی بزرگ در تاريخ امت اسلام است كه می توان از چهره های گوناگون و جنبه های مختلف آن سخن گفت.

در سالهايی كه ما اين جشن بزرگ را در مسجد هامبورگ جشن می گرفتيم، در آن چند ساال كه آنجا بودم همه ساله خودبه خود من سخن می گفتم. خوب به خاطر دارم كه در هيچ سال ناچار نشدم مطلبی را تكرار كنم يا برای اجتناب از تكرار مطلب، موضوع سخنرانی عيد غدير را مسأله ای غير از غدير و مولا علی، عليه السلام، قرار دهم. همواره با خودم فكر می كردم كه اگر سالها بگذرد و بخواهم برای همان مردم درباره غدير سخن بگويم قافيه سخن تنگ نيست، چون مسأله ای كه موضوع عيد غدير است يك مسأله جزئی پيش يا افتاده نيست بلكه مسأله ای بسيار مهم است.

مطلب اين است كه پيامبری به فرمان خدا مأموريت يافته در جهان پرغوغای چهارده قرن پيش جامعه نمونه ای بر مبنای اسلام بسازد. جامعه ای كه به تمام معنا يك جامعه انقلابی است. جامعه ای است كه وضع موجود را كاملا دگرگون كرده است.

خدايانی كه تا ديروز در اوج عزت قرار داشته اند و در خانه يكتاپرستان، يعنی خانه كعبه، به ناحق جا داده شده بودند، با آن قيام و رستاخيز سرنگون شده و به دور انداخته شده اند. مردمی كه تا ديروز تحت عنوان پاسداری از بتخانه و بتكده و بت، يار بر عهده داشتن مناصب حج تحريف شده جاهليت، يا در دست داشتن زمام اقتصاد و سياست عربستان، از همه مواهب زندگی برخوردار بودند و هم رياست داشتند.

هم ثروت داشتند، هم امكانات هوس بازيهای بی حساب داشتند، با اين رستاخيز از اوج عزت به زمين افتادند و آنها كه تا ديروز تحت حكومت آنان زجر می كشيدند و رنج می بردند و حتی وجدانشان زير پای اين ستمگران لگدمال می شد، با اين رستاخيز بالا آمدند و در پرتو قانون عالی «انّ اكرامكم عند اللّه اتقكم»، هشياران باتقوا، امروز بر فرمانروايان بی تقوا ديروز فرمانروايی می كنند.

فكر عوض شده است؛ فكر دينی، فكر اجتماعی و فكر اقتصادی رباخواران ديروز كه از راه رباخواری حرام شيره مردم بی بضاعت را می مكيدند و آنها را خوار و زبون می ساختند امروز در برابر قدرتی كه بر سر كار است جرأت ندارد رباخواری كنند، وگرنه قرآن با صراحت هرچه تمامتر به ميدانشان می آيد و می گويد اگر دست از ربا برنداريد «فأذنوا بحرب من اللّه و رسوله»، يكسره اعلام جنگ با خدا و پيغمبر كنيد.

اصلا ملاحظه كنيد خود اين تعبيرات، تعبيرات انقلابی است. با يك رباخوار با اين آهنگ سخن گفتن يعنی همه چيز عوض شده است. پيغمبر بزرگوار اسلام(ص) به فرمان خدا و با اتكا بر وحی خدا، بر پايه توحيد و يكتاپرستی، بر پايه احترام به ارزشهای عالی انسانی و بر پايه كنار زدن همه ارزشهای ضد انسانی ديروز، جامعه ای نو ساخته است.

حالا چنين بنيانگذاری الهام گرفته است كه ماهها، هفته ها و روزهای پايان عمرش نزديك می شود. نگران است. نگران اينكه اين جامعه نو بنياد را با اين خصلتهای نو بايد به دست چه كسی سپرد و چه كسی می تواند پس از او اين جامعه را اداره كند؛ اداره ای كه همراه با آن حتی يك درجه زاويه انحرافی در مسير نهضت به وجود نيايد. اين نگرانی بزرگ است.

مسأله، شوخی نيست. می دانيد قيمت اين مردم از ديدگاه بنيانگذار اين جامعه چقدر است؟ در صحنه نبرد بدر، كه نخستين برخورد مسلح ميان قيام كنندگان مسلمان و دشمنان اين قيام الهی از اشراف مكه بود و در كنار چاههای بدر در راه ميان مدينه و مكه رخ داد، در موقعی كه دو صف در برابر هم قرار گرفتند، (صفی نزديك به هزار نفر مسلح و مجهز و صفی نزديك به سيصد نفر با كمترين حد سلاح و تجهيزات جنگی، اما با ايمانی قوی)، در آن موقع پيغمبر اكرم دست به دعا برداشت. سيره نويسان اين طور نقل می كنند كه پيغمبر اكرم دست به دعا برداشت و عرض كرد، بار الها، اينك بندگان راستين تو در برابر مشركان سرسخت قرار گرفته اند.

خداوندا، اگر اين بندگان پاك، امروز به دست اين مشركان نابود شوند و در اين نبرد از بين بروند ديگر زمينه برای پرستش خدای يكتا در روی اين زمين باقی ننخواهد ماند. قيمت اين مردمی كه پيغمبر ساخته و پرداخته يك چنين قيمت بزرگی است. ارزش آنها در يك چنين سطح عالی است.

جامعه ای كه پيغمبر ساخته بايد جامعه نمونه حق پرستی و عدالت و فضيلت ومكرمت باشد. پيغمبر قدمهايی را برداشته، به نتيجه هم رسيده، اما هنوز اول كار است.

ويژگيهای نهضت پيامبر اسلام

من در بحثهای اجتماعی مكررا اين نكته را به دوستان يادآوری كرده ام كه در ميان نهضتهای انقلابی جامعه ساز دنيا، در كل تاريخ بشريت تا امروز، تنها نهضتی كه آغاز و رهبری و جامعه سازی اش به دست يك نفر انجام گرفته نهضت مقدس اسلام است.

نهضتی كه يك ايدئولوژی و ايده جديدی را عرضه كند و رهبر عرضه كننده اش موفق شود كه عناصر سازنده جامعه را در طول دوران پررنج قبل از در دست گرفتن قدرت (يعنی دوران مكه) بسازد و بعد با كمك آنها مدينه فاضله اسلامی اش را كه براساس نظام جديد عقيده و عمل ساخته شده به وجود بياورد و خودش شاهد به وجود آمدن آن جامعه باشد نه پيش از اسلام چنين نهضتی سراغ داريم و نه بعد از اسلام.

حتی در اين نهضتهای مادی اجتماعی اقتصادی كه خواستار عدالت اقتصادی و اجتماعی بودند و در قرنهای اخير در دنيا موفق شدند جامعه ای را بر مبنای نظام خود بسازند، شروع كننده يكی بود، عرضه كننده ايدئولوژی كس ديگری بود، دبنال كننده كس ديگری بود، و سازنده جامعه هم شخصی ديگر. اين يكی از نقطه های برجسته تاريخ اسلام است كه نشان می دهد چطور نهضت اسلام به سرچشمه فوق بشری وحی مربوط بوده و از نيروی غيبی، امداد گرفته است.

يك چنين جامعه نمونه ای- كه حتی با توجه به زمانی كه برای ساختنش به كار رفته تا امروز هم نمونه دومی ندارد- با مرگ رهبر و پيشوای الهی اش در معرض خطر قرار می گيرد. بعضی ها می پرسند، مگر پيغمبر نتوانست اين مسلمانها را درست بار بياورد؟ مگر پيغمبر نتوانسته بود آن قدر آدم حسابی تربيت كند كه پس از مرگش نگران جامعه نوساخته اسلام نباشد؟

اين سؤال را مكرر از من كرده اند. قبل از اينكه به اين سؤال پاسخ بدهم نكته ای را عرض می كنم. ما گاه در فهماندن مطالب به مثالهای زنده و دم دست نياز داريم. برای آن بخش از مطالب اسلامی كه جنبه اجتماعی و جامعه سازی دارد، من تنها مثال دم دستی را كه در عصر تاريخ و رشد تاريخ قرار دارد و می توانم به كار ببرم جامعه های سوسياليستی دنيا هستند.

علتش اين است كه در جهان، غير از جامعه و امت اسلام جامعه ای كه بر مبنای ايده و عقيده ساخته شده باشد، نداريم. مسيحيان دنيا در اعقتاد به حضرت مسيح، سلام اللّه عليه، مشتركند، كليسا هم می روند، مراسمی هم به جا می آورند، اما جامعه مسيحيان دنيا هرگز يك واحد سياسی نبود است.

حتی در دوران اقتدار پايها در قرون وسطی، در دنيا سرزمينهای مسيحی نشينی وجود داشت كه از قلمرو قدرت سياسی پاپ بيرون بود. در دينا جامعه مسيحيتی به صورت جامعه يكپارچه ای كه وحدت سياسی و حكومتی و اداری داشته باشد سراغ نداريم.

پس اگر من بخواهم برای فهماندن مطالب مربوط به اسلام در مسائل اجتماعی از جامعه مسيحيت، و لو در تاريخ بسيار دور، مثال بياورم، به اشتباه می افتيد. جامعه های ديگر هم به همين ترتيب. ما تنها در اين قرن اخير جامعه را می شناسيم كه سيزده قرن پس از اسلام توانست از نظر ساختن يك جامعه ايدئولوژيك، و فقط از يك نظر، كاری مشابه اسلام انجام بدهد. اينها البته از جنبه های فراوانی باهم تفاوت دارند.

آن جامعه خداپرستی است و اين جامعه ماديگری است. آن جامعه ای است كه ارزش بالا را به فضيلت و تقوا می دهد، هرچند تأثير و نقش اقتصاد را می پذيرد، و اين جامعه ای است كه نقش اول را به پول و نيازهای اقتصادی می دهد، هرچند منكر همه فضيلتها نمی شود. اينها باهم خيلی فرق دارند.

اما از اين يك نظر، يعنی از نظر اينكه نمونه يك جامعه ايدئولوژيك اند، در تاريخ بشريت نمونه دوم برای جامعه اسلامی همين جامعه های سوسياليستی است.

همان طور كه دوستان می دانند، مسلك سوسياليسم توأم با منطق ديالكتيكی به وسيله ماركس و بعد با همكاری انگلس، در نيمه دوم قرن نوزدهم، يعنی در حدود صدو بيست سال پيش، در اروپا عرضه شد.
سالها گذشت و پس از تقريبا هفتاد سال در سرزمين شوروی چنين جامعه ای به دست لنين و همكارانش ساخته شد.

در اين جامعه سوسياليستی كه مردم بايد براساس ايمان به سوسياليسم لنين، جامعه را نگهداری كنند، در عصری كه موجبات و وسائل تعليم و تربيت صدها بار نسبت به عصر اسلام پيشرفت كرده، در عصری كه چاپ هست، نشريات هست، مدارس منظم هست، دانشكده ها و دانشگاهها هست، تكنيك و صنعت پيشرفته هست، در چنين عصری ببينيم لنين كه خواسته است يك جامعه عقيدتی سوسياليستی بسازد نسبت به كار خودش چگونه می نگرد.

من برای اين منظور دو نمونه از سرگذشت لنين را نقل می كنم. هر دو نمونه نقل از نوشته ماكسيم گوركی است كه از معاصران لنين و رفقای اوست. او اين نوشته را در سال مرگ لنين به عنوان يادبود وی نوشته و در همان موقع در نشريات شوروی منتشر شده است. ترجمه فارسی اين نوشته در نشريه سالگرد مرگ لنين در سال 1970، يعنی حدود يك سال و دو- سه ماه قبل، از طرف سفارت شوروی در تهران منتشر شده است.

ماكسيم گوركی می گويد: «روزی لنين مرا به نهار دعوت كرده بود. گفت: شما را با ماهی دودی ضيافت خواهم كرد، (ماهی دودی در اقتصاد آن روز شوروی خوراكی اشرافی محسوب می شده است) از حاجی ترخان فرستاده اند. سپس چينی در پيشانی سقراطی افكند و چشمان خود را به سويی متوجه ساخت و چنين افزود: گويی برای ارباب خود می فرستند! چكار كنم كه اين عادت را ترك كنند؟ اگر امتناع كنم و نپذيرم به ايشان برمی خورد. از طرف ديگر، همه در گرداگردمان گرسنه اند. نوبت ماهی دودی خوردن به من نمی رسد.»

از اين چه می فهميد؟ عوض كردن خلقيات و آداب و افكار يك قوم، كار يك روز و دو روز و يك سال و دو سال و پنج سال نيست، حتی در نهضتهای انقلابی. قانون خدا اين بوده كه پيغمبر بزرگوار اسلام با تأييد الهی و با اتكای به وحی الهی، اما بر طبق سنتهای موجود، جامعه مسلمانها را بسازد. قرار نبوده پيغمبر معجزه كند و مردم را مثل كيمياگر يكباره عوض بكند.

قرآن هم همين را می گويد. قرار بود مردم بر طبق همين اصول متعارف به دست پيغمبر عوض شوند. اما مگر اين كار در يك روز و دو روز انجام می شود؟ مگر خم رنگرزی است كه پارچه ای را در آن بگذارند و بعد دربياورند و رنگ ديگر گرفته باشد! آدم سازی كار مشكلی است! آدم سازی فردی مشكل است؛ جامعه سازی صدها برابر مشكلتر از آن است، حتی در يك نهضت انقلابی.

يك نمونه ديگر نقل می كنم؛ اين مطلب را هم گوركی از لنين نقل می كند. در اواخر لنين، در موقعی كه لنين توانسته بود زمامدار شوروی باشد. اين نقل خيلی جالب است. گوركی می گويد: «به ياد دارم كه وقتی سخنان ماركف را جايی خواند، مدتی با سرور و بشاشت خاطر خنديد. ماركف نوشته بود در روسيه فقط دو نفر كمونيست وجود دارد:

لنين و كالانتای. پس از آن خنده آهی كشيد و گفت، راستی عجب مرد خردمندی است!» از اين چه می فهميد؟ اينها قصه نيست، خبر روزنامه هم نيست. سند قطعی متقن از تاريخ يك جامعه در عصر تاريخ است و بازده يك انقلاب زيرورو كن عقيدتی و اقتصادی و اجتماعی را در قرن ما نشان می دهد و می گويد در اين انقلاب، با همه كوششها، آدمها به اين آسانی عوض نشده اند.

حالا می فهميد پيغمبر اسلام، صلوات اللّه و سلامه عليه، نگران چيست.
پيغمبر احساس می كند، می يابد، می داند و به عنوان رهبری الهی، دانا، تيزبين و ژرف نگر می بيند كه با انقلاب اسلام عده معدودی مسلمان زبده خالص ساخته است. بقيه هم به اسلام و جامعه اسلامی آمده اند، نماز مسلمانی را می خوانند، ماه رمضان هم روزه می گيرند، حتی زكات هم می دهند، حتی به ميدان جنگ و جهاد هم می روند و برای اسلام شمشير هم می زنند، اما ساختمان درون و جسم و جان و روح و خلق و عادت آنها ساختمان خالص سره اسلامی است؟ نه! تعجب نكنيد.

من نمی دانم آيا موفق شدم كه با اين مثال تاريخی عصرمان اين تعجب را در دوستان از بين ببرم يا باز هم موفق نشدم. اگر موفق نشدم، بگوييد تا به سراغ مثالهای ديگری بروم. برای خود من همين نمونه های نزديك به زمانمان بسيار روشنگری بود.

چطور پيغمبر اسلام نگران است كه اين بزرگترين ميراث را پس از او چه كسی نگهداری خواهد كرد؟ پيغمبر به اطراف خودش نگاه می كند و هر بار نگاه می كند مقدم بر همه فقط يك انسان واجد شرايط می باشد؛ انسانی كه اصولا از نسل انقلاب اسلام است، چون ده ساله بوده كه مسلمان شده و چند سال از همان ده سال را نيز زيردست پيغمبر بزرگ شده است.

او كسی است كه چند سال قبل از بعثت را هم با خصلتهای پيغمبر بزرگوار اسلام رشده كرده است: علی. اين انسان زبده آگاه هوشمند با فضيلت، كودك بود كه به خانه محمد رفت. دوران كودكی را در خانه پاك پيغمبر گذراند. ده ساله شد كه نهضت اسلام شروع شد. اولين مردی بود كه اسلام را پذيرفت.

چه اسلام پذيرفتنی؟ خالص، مخلص، با صفا، با صميميت، بی دغل، بی طمع، نه طمع در رياست دارد، نه طمع در ثروت دارد، نه طمع در سالاری لشكر دارد: هيچ طمعی ندارد. خالص در راه خدا! شما اصلا از فرمان خدا صرف نظر كنيد، از تصميم پيغمبر صرف نظر كنيد؛ فكر كنيد كه به جای پيغمبر، يك رهبر ديگر، جامعه ای را با آن خون دل ساخته بود، می آمد با شما و با آنها كه با تاريخ سرنوشت اسلام آشنايی دارند و با اين حقايق اجتماعی هم كه عرضكردم آشنا هستند مشورت می كرد و می گفت چه كسی می تواند پس از من اين ميراث را به خوبی نگه دارد و نهضت اسلام را در مسيرش نگه دارد تا منحرف نشود؟

چه كسی را می توانيم معرفی كنيم غير از علی؟ منصف باشيد! قصه شيعه و سنی مطرح نيست. آيه ای كه در آغاز سخن تلاوت كردم و بار ديگر ترجمه آن را تكرار می كنم اين است: «ای پيامبر، آنچه از جانب خداوندگارت بر تو وحی شده ابلاغ كن و به مردم برسان. اگر نكردی رسالتت را تمام نكرده ای. خدا تو را از گزند مردم نگه می دارد.» چه گزندی؟

آيا پيغمبر نگران بود كه اگر دست، علی عليه السلام، را بگيرد و بگويد، «من كنت مولاه فهذا علی مولاه ...» مردم علی را ترور كنند؟ نگرانی پيغمبر اين نبود.

او چنين ترسی از مردم نداشت. پيغمبر نگرانی ديگری داشت. از اين طرف نگران بود كه اگر علی بر سر كار نيايد ميراث گرانبهايش، يعنی جامعه نوساخته و نوخاسته اسلامی، به چه سرنوشتی دچار خواهد شد، و از آن سو نگران بود كه اگر علی را به فرمان خدا به زمامداری منصوب كند عكس العمل سياسی دارد.

مسأله اين است كه پيغمبر از عكس العملهای سياسی اين امر كه ممكن بود يك بحران سياسی در مسير نهضت اسلام به وجود بياورد بيمناك بود. اين مطلب به مختصری شرح نياز دارد.

تا زمان پيغمبر اكرم در محيط عربستان رياست و سيادت و زمامداری به ارث می رسيد. منصبهای گوناگون بزرگ سياسی و اجتماعی را به ارث می بردند. آيا اسلام هم دينی است كه در آن منصبها به ارث برده شود؟

مثلا اگر مرجع تقليدی فوت شودد می گويند پسر وی مرجع تقليد است، يا آن عالم برجسته بعدی را كه اصلا صد پشت با آن آقا غريبه است مرجع تقليد می دانند؟ در اسلام منصبی به ارث برده نمی شود. آن فرد ممتاز علی است. پيغمبر پسری ندارد تا وی را كنار بگذارد و علی را بر سر كار بياورد.

به محض اينكه علی را سر كار بياورد نق نق ها شروع می شود: «بله، بالاخره معلوم شد كه اين همه زحمت برای چيست! برای اين است كه حالا كه پسرش نيست دامادش اين رياست و سيادت را بگيرد!» و اين برای اسلام خطرناك است! اين همان است كه امام حسن عليه اسلام، به خاطر آن با معاويه به هم زد و جنگيد تا مبادا چنين چيزی در جامعه اسلام مد شود.

معاويه هم صبر كرد و منتظر بود تا امام به مرگ طبيعی رحلت كند. اما ديد كه امام حسن (ع) زنده و با نشاط و شاداب است و خودش در آستانه مرگ است، لذا امام را مسموم كرد تا بتواند با قدرت، يزيد را به عنوان جانشين خود معين كند و خلافت را موروثی بكند. بعد امام حسين، عليه السلام، نهضت كربلا را اول بار با اين شعار آغاز كرد. مسأله مهم است.

اين قدر مهم است كه امام حسين، سيد الشهداء، سلام اللّه عليه، با خاندان و يارانش بايد در اين راه شهيد بشوند. مسأله شوخی نيست! پيغمبر نمی خواست چنين مهری به اسلام زده شود. اين مطلبی كه نقل می كنم استنباط نيست. اجازه دهيد آن را از تاريخ نقل كنم. در تفسير همين آيه ای كه تلاوت شده، مفسر بزرگ شيعه، مرحوم علامه طبرسی، كه از بزرگان علما و مفسرين شيعه در قرن ششم است، می گويد در شأن نزول اين آيه اقوال مختلفی هست.

بعد می گويد: «و روی العياشی فی تفسيره باسناده عن بن ابی عمير عن ابن اذينه عن الكلبی عن ابی صالح عن ابن عباس و جابر بن عبد اللّه، قالا، امر اللّه محمدا صلی اللّه عليه و آله و سلّم، ان ينصب عليا عليه السلام للناس. فيخبرهم بولايته. فتخوف رسول اللّه، صلی اللّه عليه و آله و سلم ان يقولوا: حاجی ابن عمه و ان يطعنوا فی ذلك عليه فاوحی اللّه اليه هذه الآيه، فقام بولايته يوم غدير خم».

نص را نقل كردم چون می بينم نوار هست و دوست دارم اين نصوص به يادگار بماند. می گويد، عياشی در تفسيرش با سندش ازاين روات نقل می كند: از عبد اللّه بن عباس و جابر بن عبد اللّه انصاری، كه هر دو از صحابه بزرگوار پيغمبر هستند.

گفتند، خدا به پيغمبر اسلام فرمان داد كه علی را برای مردم به جانشينی بگمارد و به آنها اطلاع دهد كه علی مولای آنهاست. پيغمبر خدا نگران شد كه بگويند رياست هم به پسر عمويش به ارث رسيد و به اين وسيله در اسلام طعنه زنند. خدا اين آيه را به او وحی فرمود كه ای پيغمبر، نگران مباش! خدا پس از اين اعلام، جامعه اسلامی را از گزند اين طعنه مصون خواهد داشت.

برای اينكه دوستان توجه كنند كه نه فقط علمای شيعه شأن نزول اين آيه را در مورد داستان غدير ذكر كرده اند، بلكه علمای معروف سنت و جماعت هم همين مطلب را گفته اند، سخنی را از امام فخر رازی كه از علمای بزرگ سنی و اشعری قرن ششم است نقل می كنم. او در تفسير كبيرش در تفسير اين آيه می گويد، در شأن نزول اين آيه ده نوع سخن گفته شده است ...

«العاشر: نزلت الآيه فی فضل علی بن ابيطالب عليه السلام، و لما نزلت هذه الآية اخذ بيده و قال: من كنت مولاه فعلی مولاه، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه، فلقيه عمر، رضی اللّه عنه، فقال هنيئا لك يابن ابيطالب، اصبحت مولای و مولا كل مؤمن و مؤمنة. و هو قول بن عباس ... و محمد بن علی.»

می گويد: قول دهم اين است كه اين آيه در فضيلت علی بن ابيطالب، عليه السلام، نازل شده است.

وقتی اين آيه نازل شد پيغمبر دست علی را گرفت و بلند كرد و فرمود، هركس من مولای اويم، علی هم مولا و سرور و زمامدار اوست. خداوندا! دوستدار كسی باش كه علی را دوست دارد و دشمن دار كسی را كه دشمن علی باشد! عمر، علی را ملاقات كرد و گفت، ای پسر ابو طالب، گوارا باد بر تو! امروز ديگر تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ايمان هستی. و اين مطلب قول عبد اللّه بن عباس، از صحابه و امام باقر عليه السلام از تابعين است.

ملاحظه می كنيد كه در تاريخ اسلام بر سر راه رهبر بزرگوار و پيشوای بزرگوار اسلام مسأله ای به جود آمده و آن بحرانی دو جانبه است. گاهی بحرانهای يك جانبه است و حلش آسان است. ولی وقتی بحران دو جانبه شود حلش مشكل می شود.

پيامبر بر سر دو راهی است. اگر علی (ع) به زمامداری منصوب نشود، كيست كه بتواند اين نهضت را درست در مسير خودش نگه دارد؟ اگر علی عليه السلام به زمامداری منصوب شود، نگرانی پيدايش بحرانهای سياسی داخلی هست.

برای اينكه دوستان بدانند نگرانی پيغمبر از كجا بود بخش ديگری از تاريخ اسلام را نقل می كنم. در آخرين سالهايی كه پيغمبر در مكه اقامت داشت، بخصوص پس از فتح مكه در سال هشتم هجرت- از فتح مكه تا رحلت پيغمبر، صلوات اللّه و سلامه عليه، نزديك به دو سال طول كشيد. در اين دو سال بسياری از اعراب جزيرة العرب آمدند و اسلام را پذيرفتند.

هر هفته و گاهی هر روز هيأتهای نمايندگی از اين قبيله و آن قبيله به مدينه می آمدند تا با پيغمبر درباره قبول اسلام مذاكره كنند. اسلام در طول آن دو سال اخير گسترش سريعی داشت. اما اسلام در اين مردمی كه طی اين دو سال مسلمان شدند چقدر نفوذ كرده بود؟ آنان چقدر توانستند عادات ضد اسلامی قبل از اسلام را عوض كنند؟ خيلی كم! (دقت كنيد تا ببينيد چرا علی، عليه السلام، بعد از پيغمبر در خانه نشست، با اين كه پيغمبر در روز غدير اعلام فرمود: من كنت مولاه فهذا علی مولاه، اللّهم و ال من والاه و عاد من عاداه.)

بايد ببينيم شرايط اجتماعی چگونه بود كه اولا پيغمبر، با اينكه فرستاده خدا بود، نگران بود كه علی را به اين سمت منصوب كند؛ ثانيا، بعد از اينكه علی را منصوب كرد و خود رحلت فرمود و حوادث سقيفه به ميان آمد، علی به دنبال اين سمت نرفت، بلكه آن را رها كرد.

اين مطلب را از تاريخ عباس بن عبد الرحيم مروزی نقل می كنم. برای اينكه خسته نشويد متن عربی را ترجمه می كنم. می گويد، پس از رحلت پيغمبر، صلوات اللّه و سلامه عليه، اسلام در ميان طوايف عرب پايدار نماند مگر در ميان اهل مدينه و اهل مكه و اهل طائف. اما فكر می كنيد عده جمعيت اين سه شهر چقدر بوده است؟ روی هم رفته بيست هزار نفر نمی شدند! خيال نكنيد كه جمعيت اين سه شهر مثلا مثل جمعيت تهران بوده در مقابل جمعيت ايران.

اين سه شهر روی هم رفته در حدود بيست هزار نفرسالگرد مرگ لنين در سال 1970، يعنی حدود يك سال و دو- سه ماه قبل، از طرف سفارت شوروی در تهران منتشر شده است.

اين مطلب را از تاريخ عباس بن عبد الرحيم مروزی نقل می كنم. برای اينكه خسته نشويد متن عربی را ترجمه می كنم.

می گويد، پس از رحلت پيغمبر، صلوات اللّه و سلامه عليه، اسلام در ميان طوايف عرب پايدار نماند مگر در ميان اهل مدينه و اهل مكه و اهل طائف. اما فكر می كنيد عده جمعيت اين سه شهر چقدر بوده است؟ روی هم رفته بيست هزار نفر نمی شدند! خيال نكنيد كه جمعيت اين سه شهر مثلا مثل جمعيت تهران بوده در مقابل جمعيت ايران. اين سه شهر روی هم رفته در حدود بيست هزار نفر جمعيت داشته.

ساير مردم مرتد شده و شانه از زير بار اسلام خالی كرده بودند. اين مورخ نام يك يك قبايل عرب را كه در نجد زندگی می كردند ذكر كرده است. به جز اين سه منطقه كوچك، تمام منطقه های ديگر تحت نفوذ اين قبايل بدوی و نيمه بدوی بودند.

بنابراين، اين مورخ می گويد، با اينكه مسأله قوم و خويشی و به رياست رسيدن قوم و خويش عملی نشد، با اين حال مردم اطراف پس از مرگ پيغمبر دست از اسلام كشيدند. حالا حساب كنيد اگر پيغمبر، صلوات اللّه و سلامه عليه، پافشاری سخت می كرد و حتی قبل از آخرين ساعات زندگی اش رسما علی، عليه السلام، را بر جای خود می نشاند، به شكلی كه همه حساب كنند كه ديگر كار از كار گذشته و رياست و زمامداری او را عملا هم تثبيت می كرد، اگر پيغمبر اين كار را می كرد و سلسله اختلافاتی در داخل مكه و مدينه و طائف هم به ارتداد مردم خارج از اين سه منطقه كوچك ضميمه می شد، آن وقت چه می شد؟ آن وقت اصل اسلام فدا می شد. اين يك مسأله در تاريخ نهضت اسلام است.

با فرا رسيدن رحلت پيغمبر، شرايط برای اينكه اسلام آنچنان پايدار شود و علی عليه السلام بتواند بدون نگرانی عملا بر كرسی زمامداری امت اسلام بنشيند، فراهم نيامد. لذا، در شرايطی كه پيغمبر در مورد اصل نصب علی به زمامداری نگران است، آيه قرآن می آيد: ای رسول خدا، در اعلام مطلب درنگ نكن، نگران نباش! تو اين حقيقت را اعلام كن! اگرچه علی عملا پس از تو زمامدار نشود، ولی تو آن را اعلام كن! چرا؟

چون با اعلام زمامداری مولا علی، عليه السلام، لااقل اصل علی مشخصات زمامدار امت به وسيله پيغمبر اعلام می شود كه اگر قرار است كسی زمامدار امت باشد صفاتش صفات چه كسی باشد و اقلا من امروز كه می خواهم با شما سخن بگويم سندی عالی و زنده و عينی داشته باشم كه بگويم ای مسلمانان، زمامدار امت اسلام بايد چه خصلتهايی داشته باشد تا بتوان او را اصلا زمامدار امت اسلام ناميد. خود اين ارزش بزرگی است.

اين تبليغ رسالت است. يعنی حتی اگر علی، علی عليه السلام، عملا زمامدار نشود، با اعلام زمامداری آن حضرت يك بخش ديگر از تعاليم اسلام به روشنی به مرد ابلاغ شد و آن اين است كه ضابطه تعيين زمامدار چه بايد باشد.

اميدوارم دوستان اينك بتوانيد معنی اين آيه كريمه را به صورتی فطرت پذير و به دور از هر نوع شائبه، خوب هضم و درك كنيد. «ای پيغمبر، آنچه را از جانب خدايت بر تو فرستاده شده ابلاغ كن. اگر ابلاغ نكردی رسالتت را تمام نكرده ای. نگران نباش! از ناحيه اين ابلاغ گزندی به تو و امت اسلام نمی رسد. و اما اگر نگران آن مردم كافر كفران پيشه هستی، بدان كه انّ اللّه لا يهدی القوم الكافرين.»

همان طور كه در آغاز بحث عرض كردم، داستان غدير را از چهره های گوناگون می توان بررسی كرد. اميدوارم شما پيروان علی عليه السلام همت كنيد و علاقه نشان بدهيد و علی را خوب بشناسيد تا بتوانيد شيعه علی باشيد، و الا شيعه علی نيستيد بلكه شيعه اسم علی هستيد. شيعه قبر علی هستيد. شيعه گنبد و بارگاه علی هستيد. شيعه شمايلهايی هستيد كه به نام علی (ع) می كشند. دنباله رو علی بايد رهبرش را درست بشناسد.

خوشبختانه در اين زمينه كتابهای مفيدی نوشته شده است. آنها را تهيه كنيد و بخوانيد. به فرزندانتان و به همسرانتان توصيه كنيد آنها را بخوانند.

اگر ما توانستيم علی را آن طور كه خودش خواسته، بشناسيم- نه آن طور كه امروز عده ای دلشان می خواهد- علی بنده خدا، بنده پرهيزكار خدا، بنده عبادتكار خدا، بنده ای كه در دوران زندگی اش هر گوشه ای از زندگی اش يك آموزش عالی درباره اسلام و مسلمانی به ما می دهد، اگر اين علی را شناختيم و سعی كرديم از ته دل به اين علی ارادت داشته باشيم، خود به خود كمی به دنبال او می رويم. اين دنباله روی عملی ما از علی، هرقدر هم كه باشد، تأثيرش بر سعادت فردی و اجتماعی ما و سعادت دنيا و آخرت ما خيلی زياد خواهد بود. ای شيعه علی، براستی شيعه و پيرو دنباله رو علی باش!

در پايان سخن از محبت و صفا و گرمی دوستان صميمانه سپاسگزاری می كنم. اميدوارم اين مؤسسه كه نو بنياد است بتواند با اجرای برنامه های مفيد و مؤثر و سازنده، و نه صرفا سرگرم كننده، در ساختن مردم اين شهر به صبغه اسلام، بخصوص ساختن جوانان اين شهر، نقش مؤثری داشته باشند.

به همگان، و بخصوص به نسل جوانتر، توصيه می كنم كه رسالت را بر دوش خود هم حس كنند. خودتان همت كنيد، خودتان بخواهيد، خودتان بكوشيد تا به دست آوريد. از شما حركت، از خدا تأييد و بركت.

ساخت جامعه ای ايده آل با رهبری

... و بعد پيغمبر گفت، از من دور شويد؛ من را تنها بگذاريد. آنها را از خودش دور كرد و به حال خودش تنها ماند و نوشتن آن كاغذ ...

يك بحث خيلی جالب و مفصل در باب نخستين زيربنای تشيع اين است كه پيغمبر (ص) بسيار كوشش كرد تا جوّ سياسی را برای زمامداری علی آماده كند. چيزهايی مثل بيرون فرستادن جيش اسامه همه از قبيل است. ولی عملا به نتيجه نرسيد.

چنين نيست كه همه كوششهای زمامداران به نتيجه برسد. اين هم به نتيجه نرسيد. اميد پيغمبران اين بود كه تصفيه مسلمانان از منافقان در مرحله استقرار سياسی اسلام انجام گيرد. باز هم من ناچار هستم برای شاهد مثال از جامعه كمونيستی مثال بياورم.

من مكرر عرض كرده ام، اين شاهد مثال آوردن از اين جهت است كه جامعه كمونيستی يا بهتر است بگويم سوسياليستی و نهضت سوسياليسم، پس از اسلام تنها نهضتی است كه می خواهد يك جامعه سياسی را براساس يك ايدئولوژی مشترك به وجود بياورد. ما اصلا دو جامعه ايدئولوژيك در تاريخ می شناسيم: يكی جامعه اسلام در سيزده- چهارده قرن قبل، و يكی هم جامعه سوسياليستی.

برای من نقل كرده اند كه به مناسبت يادبود صدمين سال لنين، نشريه ای از طرف مؤسسات تبليغاتی شوروی پخش شده بوده كه حاوی مطلب جالبی بود و من مايل هستم كه بعد اين نشريه را پيدا كنم و عينا بخوانم. در آنجا در ستايش از لنين و اهميت او و ارزش او و قدردانی از او اين مطلب آمده است كه يكی از ياران نزديك لنين می گويد روزی نزد لنين رفتم و گفتم كه فلان رفيق ما (كه ظاهرا از مالنكوف نقل می كند) حرفی زد كه اين حرف خيلی بر گوش من سنگين آمد.

گفت در تمام اين جامعه و اين كشور نو بنياد و نوزاد و نوخاسته كمونيستی ما فقط يك كمونيست واقعی و سوسياليست واقعی هست، و او هم لنين است. بقيه هيچ! می گويد برای من اين حرف خيلی سنگين بود كه با اين همه كوشش، اين همه تلاش، اين همه كشورسازی از سوی ديگران، فقط يك مؤمن واقعی به سوسياليسم و كمونيسم هست كه او هم لنين است.

می گويد لنين مدتی با خودش فكر و انديشه كرد و بعد برخاست و گفت، اين رفيق ما آدم باهوشی است، خيلی هم بی راه نگفته است! حالا اين سخن يا از روی خودخواهی و خودپسندی بوده يا از روی واقع بينی و اينكه خود لنين هم درمی يافته كه نهضتی كه در يك بحران و در شرايط سياسی بحرانی قرار می گيرد، پيش گيری از نفوذ فرصت طلبان در داخل صفوف نهضت كه هيچ، حتی در عاليترين هسته های رهبری نهضت هم كار آسانی نيست.

دوستان می دانيد كه نهضت شوروی در يك بحران، يعنی در بحران جنگ جهانی، اول شروع شد. در سال 1917 انقلاب به مرحله رشد رسيد. البته از سالها قبل روی آن كار شده بود، اما در اين سال به مرحله رشد رسيد. اينكه بنده و آقايان در اين اتاق بنشينيم و بگوييم، ای بابا! چطور به ابو سفيان و معاويه ميدان دادند تا اينها اصلا به داخل جامعه اسلامی بيايند، اين «چطور» را فرد ايده آليست به راحتی می گويد.

ولی يك آدم رئاليست واقع بين كه در ميدان عمل بزرگ شده می داند كه گاهی اين ميدان دادنها، در مسير يك نهضت امری اجتناب ناپذير است. بنابراين، اين را مثال آوردم كه ببينيد پس از چندين قرن، با استفاده از وسايل گوناگونی كه در اوائل قرن بيستم برای يك حركت سياسی ايدئولوژيك مسير بوده، از رهبر سازنده آن جامعه چنين مطلبی را در نشريات خود آن جامعه نقل می كنند.

حالا برگرديم به عصر اسلام و فقدان وسيله و دشمنان سهمگين داخل و خارج تا ببينيد شرايط چقدر سنگين تر و چقدر مشكلتر بوده است.

تا اين لحظه ای كه با شما دوستان صحبت می كنيم، جلوگيری از راه يافتن افراد و گروههای منافق يا فرصت طلب در يك نهضت، به خصوص وقتی كه نهضت در حال به ثمر رسيدن و در دست گرفتن قدرت باشد، كاری است بسيار دشوار.

ما تا امروز كوشش و تلاش و جنبشی كه از اين خطر رهيده باشد سراغ نداريم. نهضت اسلام، الهی است. يعنی رهبرش الهی است و از تأييد الهی برخوردار است. ولی قرار بر اين است كه با همين سنتها و اسلوبها و قوانين متعارف اجتماعی شروع بشود و به ثمر برسد. و الّا اگر قرار بود آن نهضت معجزه آسا به ثمر برسد ديگر آن همه رنج پيغمبر در مكه لاز نبود.

بدون شك قرار است نهضت براساس همين ملاكهای موجود به وجود بيايد و رشد كند؛ با رهبری الهی، با ايده ای الهی، با تأييد گاه گاه الهی. اين بحث كوتاهی بود درباره منافقان و نقش آنها.

نفاق گروههای اساسی منافقان و اينكه آنها بعدا چه خطرهايی برای اسلام به وجود آوردند تاريخی چند قرنه دارد كه اگر روزی يك سلسله بحثهای تاريخی در تاريخ اسلام از اين ديدگاه بشود، برای روشن كردن فكر دوستان بسيار مفيد و مؤثر خواهد بود ...

از نكته های جالب درباره امام زمان (س) اين است كه ما از روايات اسلامی اين طور به دست می آوريم كه ظهور امام نزديك است به قيامت.

روايات اين طورند. يعنی ظهور ايشان در آخر زمان است. از مجموع روايات اسلامی اين طور به دست می آيد. بعد از آنكه تمام تجارب و تمام كوشش های بشر در ساختن جامعه پاك از آلودگيها انجام می گيرد و هر كدام فقط با يك درصدی به ثمر می رسد و هيچ كدام با درصدی بالا، چه رسد به صددرصد، به ثمر نمی رسد، آنوقت به صورتی غيرعادی و فوق العاده، به صورتی خارج از سنتهای موجود، با رهبری رهبر الهی موعود، جامعه ايده آل ساخته می شود.

از اين مسأله دو مطلب می فهميم. يكی اينكه مادام كه ما انسانها تلاش می كنيم، بايد در پی جامعه ايده آل نباشيم. يعنی بايد كوشش كنيم جامعه مان خيلی خوب شود، اما اگر در كار نهضتمان نقصی كوچك، اينجا يا آنجا ديديم، دلسرد نشويم.

اتفاقا يكی از معايب كوششهای دوستان در زير لوای اسلام همين است كه غالب دوستانی كه در چهارچوب اسلام كوشش می كنند، به دنبال آن جامعه ساخته و پرداخته امام زمان هستند غافل از اينكه آن جامعه مال همان وقت است. در اين زمان بايد از كوشش نايستيم، اما بدانيم كه كوشهشای ما جامعه ای بهتر از جامعه فعلی را می سازد ولی آن جامعه صددرصد را هرگز نخواهد ساخت.

پس، به همين دليل، بايد در نتيجه گيری از كوششها واقع بين باشيم نه خيال پرداز. اين است كه از اين نظر بايد ما اين نتيجه را بگيريم. از نظر ديگر بايد بدانيم اينكه بشر دلش، قلبش، جانش در پی آن جامعه ايده آل است، بی جهت نيست. اين يكی از خواستهای طبيعی ماست. اين را غيرطبيعی تلقی نكنيم. عيب اين خواست ما فقط اين است كه به صورت طبيعی قابل تحقيق نيست، بلكه بايد معجزه آسا تحقق پذيرد.

و چون ناموس الهی اين است كه زندگی بشر در دوران ممتد زندگی بشری بر محور نظام طبيعت و نظام عادی بچرخد، مادام كه قرار است اين نظام طبيعت سر كار باشد جامعه امام زمانی به وجود نخواهد آمد. چه وقت به وجود می آيد؟ در آن ساعاتی از زندگی دنيا كه قرار است اين دور به سر رسد و دور جهان ديگر فرا رسد. اين چيزی است كه من از آنچه درباره  جامعه ساخته شده به دست رهبر موعود در روايات ما هست می فهمم.

[يك از حاضران:] آيا جامعه امام زمان از راه عادی ساخته می شود يا به شكل غيرمتعارف و فوق العاده؟

اصلا ظهور حضرت، پيروزی حضرت، جامعه سازی ايشان، همه غيرمتعارف است؛ تو گويی قيامت صغراست. تو گويی نمونه ای از آن دنيای ديگر كه بی حقّه و بی كلك است در پايان اين دور به وجود می آيد.
البته اينجا وارد دو قيامت طبيعی می شويم كه من از شرح آن اجتناب دارم.

در نظام طبيعی معمولا يك موجود در مسير تكامل، در آن آخرين مراحل دور قبلی خيلی شبيه است به نخستين مراحل دور بعدی. بنابراين، گويی وقتی می خواهيم از اين دور، كه دور نظام طبيعت است، به دور ديگر برويم، كه دور نظام الهی «مالك يوم الدين» و« لمن الملك اليوم، للّه الواحد القهار» است، يك برزخی به عنوان عصر امام زمان خواهيم داشت، كه در برابر عمر اين دور بس كوتاه است.

دليل ما بر اين دور فقط رواياتی است كه از مصدر وحی رسيده اند، و الّا استدلالهای عقلی در اين زمينه استدلالهای بجايی نيست و ما را هم به جايی نمی رساند.

 [يكی از حاضران:] پس تلاش ما عبث است؟

شما می بينيد كه حتی در يك نظام اجتماعی منحط، تك تك انسانها در بهبود زندگی خود و خانواده شان می كوشند. كجای اين عبث است؟ خدا صريحا به پيغمبرش اعلام می كند كه اگر تو در پی آنی كه تمام اين مردم به راه حق بيايند، الان به تو می گويم همه اينها به راه حق نخواهند آمد. اين نسبی است. يعنی تو درصد بالاتری خواهی داشت.

اگر امروز پانصد نفر مؤمن هستند، كوشش كن بشوند هزار نفر، صد هزار نفر ... به حدی كه جامعه ای را بر اين محور بسازی، و لو بر اين محور بودن جامعه صددرصد نباشد. ببينيد آقای دستمالچی، ما معمولا در اين روزگاران يك چيز داريم به نام حد نصاب. حد نصاب غير از حد كمال است. حد نصاب يعنی وقتی كه به آن حد رسيديم ديگر به مرحله بعدی رفته ايم. يعنی خودمان را در آن مرحله بعدی حس می كنيم، ولی هنوز به حد كمال نرسيده ايم.

ما می توانيم كوشش كنيم جامعه ای در حد نصاب يك جامعه اسلامی بسازيم، ولی در ساختن جامعه ای كه در حد كمال يك جامعه اسلامی باشد موفق نخواهيم شد.

[همان شخص:] انسانهای به حد كمال ...

انسانهای به حد كمال بله! بحث ما در مورد جامعه بود. انسانهای به حد كمال در تمام ادوار زندگی بشر، بدون استثناء وجود داشته اند، منتها عده آنها كم و زياد است. ولی بحث ما در مورد جامعه است. كمال جامعه ما نسبی خواهد بود. اسلامی بودن جامعه ما نسبی خواهد بود.

بر حسب آنچه تجربه قبلی نشان می دهد- نه فقط راجع به اسلام، بلكه راجع به تمام نهضتها- جامعه خالص اسلامی را نمی شود هدف قرار داد. البته می شود الگو قرار داد، كه بسنجيم و بگوييم از آن صددرصد مثلا الان سی درصد يا سی و پنج درصد را داريم. بالاخره بايد يك مقياسی باشد.

جامعه اسلامی صددرصد برای ما مقياس و درصد سنجيدن است، ولی هدف نمی تواند باشد. عملی نيست. اين هدف عملی نيست.

 [يكی از حاضران:] اگر يادتان باشد، در جلسه پيش فرموديد كه در صدر اسلام منافقين در مدينه نمی توانستند به زودی به اسلام روی بياورند و داخل عده مسلمين بشوند. ميدانهای آزمايش برای آنها وجود داشته است؟

در دوران مكه عرض كردم. همين امشب هم تكيه كردم كه در دوران مكه بود. در دوران مكه قصه «يدخلون فی دين اللّه افواجا» در كار نبود.

البته در اوايل دوران مدينه تا حدی قابل رعايت بود. از موقعی كه اسلام و نهضت اسلامی به شرايطی رسيد كه دچار گسترش سريع شد، ديگر امكان اين آزمايشها برای نهضت فراهم نشد. گسترش سريع به اين معنا كه اسلام در حالی بود كه بايد بتواند از نظر نظامی از خودش دفاع كند.

مرز خودبخود پيش می رفت و نمی شد آن را متوقف كرد. يعنی نهضت داشت گسترش پيدا می كرد. عده معدودی، مثل پيغمبر و معدودی كه كارگردان اصلی بودند، نيروهای محدودی داشتند. آنها در درجه اول بايد در مقابل دشمن هجومگر، كيان خودشان را حفظ می كردند. در درجه دوم می توانستند به تصفيه داخلی بپردازند.

آن مقدار كه پيغمبر اسلام در تربيت داخلی مسلمانها در آن سالهای اخير مدينه كوشش كرد عجيب است. برای اينكه واقعا در شرايط آن روز كوشش برای تربيت مسلمانها فرصت و وسايلی می خواست كه اصلا نبود. بخشهای ديگری از قرآن نشان می دهد كه پيغمبر و يارانش چقدر در تربيت نو مسلمانها كوشا بودند.

كار مشكلی بود. وسيله كم بود. كار خيلی عجيبی بود. يكی از عجايب رهبری پيغمبر اهتمام عجيب ايشان به اين مطلب است. ولی خوب، در برابر گسترش سريع وسيله كم و محدود بود.

 [يكی از حاضران:] شما می فرماييد ما درعين حال بايد سعی كنيم يك جامعه بهتر در حد نصاب جامعه اسلامی به وجود بياوريم ... سخن اين است كه آيا خواه ناخواه ظلم و جور در آن جامعه وجود خواهد داشت؟

اين از لطيفترين تعبيرهايی است كه من درباره جامعه انسانی می شناسم. خوب دقت بفرماييد. ما يك بحث مفصلی در جبر و اختيار داشته ايم. ما از يك طرف می دانيم كه جامعه بشری به سمت فساد حداكثر جلو خواهد رفت. آيا، اولا، اين جلو رفتن در خط مستقيم است يا در خط زيگزاگ؟ و ثانيا، آيا اين زيگزاگ به راست و چپ است يا به جلو و عقب؟

اينها در اين احاديث نيست. فقط اجمالا می دانيم كه جامعه بشری عملا به سمت فساد حداكثر خواهد رفت. امّا در چه مدت زمانی؟ اين هم برايمان روشن نيست. در روايات ما آمده است كه «قّاتون» دروغگو هستند، يعنی كسانی كه وقت معين می كنند برای اينكه امام زمان كی ظهور كند. بنابراين، آنچه هست يك مطلب مجمل است. جامعه بشری روزی غرق در فساد خواهد شد.

امّا با چه سيری، با چه اسلوبی، در چه زمانی؟ هيچ كدام از اينها معلوم نيست، از طرف ديگر، اينكه ما خودمان خواستار تحقق بخشيدن هرچه بالاتر به جامعه بهتر هستيم، به نظر شما با آن حرف تضاد دارد، ولی ما الان هم همين كار را می كنيم.

شما در جامعه الان خودتان همين كار را می كنيد. اگر كسی در شرايط سختی قرار بگيردو از ايجاد يك جامعه صالح مأيوس شود، آيا از كوشش برای سعادتمند شدن خودش و نزديكانش دست می كشد؟ نه! بنابراين، آنچه شما می گوييد اين است كه ما يك نوع پيش بينی منفی نسبت به جامعه بشری در آن حد نهايت داريم؛ اما منزلهايی كه در اين وسط طی می كنيم كدام است؟ اين مسأله برای ما روشن نيست.

مگر خود جامعه پيغمبر اسلام يكی از اين منازل وسط نبود؟ ما آن جامعه نهايی ايده آل را پايان خطی نمی دانيم كه آغازش اسلام باشد، بلكه پايان خطی می دانيم كه آغازش آفرينش انسان است. خوب، در اين منزلهای وسط چند نهضت به وسيله خود انبيا برای ايجاد جامعه بهتر به وجود آمده؟ ما كه مهدی موعود را مهدی موعود نبی اكرم نمی دانيم؛ مهدی موعود بشريت می دانيم.

بنابراين، آغاز مطلب، آفرينش انسان است، اگر نگويم آفرينش جهان. خوب، از آغاز آفرينش انسان تاكنون، در اين وسط چند نهضت وجود داشته؟ خيلی! اين منزلهای وسط زيگزاگ است. اما اين زيگزاگ را چگونه ترسيم كنيم؟ برای ما روشن نيست. اين است كه من هيچ منافاتی حتی بين علم يقينی و حتی علم رياضی به اين مطلب، و كوشش برای ايجاد جامعه بهتر از طرف خودمان نمی بينم. و مسأله يأس آور هم نيست.

لطيف ترين و دقيقترين تعبيرها و ترسيم ها در مورد انحطاط و ترقی جامعه بشری همان «زيگزاگ» است. خطهای زيگزاگ شلوغ است؛ چپ هست، راست هست، پايين هست، بالا هست، بزرگ هست، كوچك هست. اين دقيقترين ترسيمهايی است كه تاكنون شده است. مارپيچی نيست. ظاهرا سير عمودی هم نيست. خيلی نامنظم است.

من اتفاقا در اين زمينه يكی دو تا سخنرانی در هامبورگ داشتم؛ سخنرانی تاريخی مستند. ان شاء اللّه يك وقتی آن سخنرانی را در اينجا داشته باشيم. اين خيلی جالب است كه ما براساس مدارك موجود درباره تاريخ اسلام و اصلا جوّ اسلام، جوّ سياسی جامعه مسلمانها را با تمام زوايايش بشناسيم. پيغمبر لحظه به لحظه در همان سال آخر زندگی اش نگران حوادث داخلی بوده است. شما می دانيد كه مسأله كذّاب و سجاح و امثال آنها در عصر خود پيغمبر به وجود آمد؛ در يكی از مرزهای داخلی نزديك نجد، محل طايفه بنی حنيفه.

بنابراين، سرزمين اسلام سرزمينی بوده است در يك غوغا. الان شما اين طور فكر می كنيد كه پيغمبر، در آن حد از احترام كه الان در نظر ماست، برخوردار بوده، زمامدار بوده، نيرومند و قدرتمند بوده و همه جا تابع او بوده است؛ اما چطور می شود يك نفر يا دو نفر يا پنج نفر غوغا درست كنند؟ امّا اين طور نيست. در داخل آن كشور نوساخته، نطفه های عجيبی برای حوادث بوده است. لذا بعد از وفات پيغمبر آن حوادث رخ داد.

شما برای اينكه خوب بدانيد جامعه پيغمبر قبل از رحلت ايشان آبستن چه چيزهايی بوده، حوادث دو سال زمان ابو بكر را مطالعه كنيد. جنگهای «ردّه» را مطالعه كنيد. يعنی جنگهای كسانی كه بلافاصله پس از رحلت حضرت پيغمبر از اسلام سرپيچی كردند. اين خصلت يك نهضت انقلابی مسلح است. نهضت انقلابی مسلح خودبخود عده ای را با زور سلاح منقاد می كند.

حال، آيا بايد نهضتها انقلابی باشد و مسلح نباشد؟ اين سؤالی است كه امروز به آن در دنيا پاسخ مثبت داده نمی شود. آيا انقلاب اصلا بايد يك نهضت رفرم آرام باشد كه يك متر را در يك قرن طی كند؟ اينها مسائلی است كه از نظر اجتماعی مطرح است. خوشبختانه ما در عصری هستيم كه اين مسائل معنی دارد.

اگر اين مسائل را در صد سال پيش يا حتی در پنجاه سال پيش در دنيا مطرح می كرديم واقعا فهمش مشكل بود. خوشبختانه ما الان در عصری اين سؤالات را مطرح می كنيم كه زمينه فهمش، كليد فهمش، برحسب مطالعات عميق اجتماعی كه در دنيا شده، آماده است.

[يكی از حاضران:] چه چيز باعث شده پيامبر قبل از رحلتشان آن وصيت نامه را انشا كنند؟

برای اينكه پيغمبر اكرم دائما می كوشيدند هر سنگی را كه برای زيربنای آينده جامعه با زمامداری مولا می گذارد در مناسبترين شرايط باشد. پيغمبر همواره در پی مناسبترين شرايط می گشت.

توضيحی عرض می كنم. به اين آيه كريمه توجه كنيد: «يا ايّها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه يعصمك من الناس» ای پيغمبر، آنچه از جانب خدايت بر تو فرستاده می شود ابلاغ كن؛ اگر ابلاغ نكنی رسالتش را تمام نكرده ای، و خدا تو را در برابر مردم نگهبان است.

اين آيه، برحسب آنچه بسياری از علمای اسلام، مخصوصا علمای شيعه و روايات شيعه می گويند، در زمينه سال آخر زمان پيغمبر و حجة الوداع است. شما روی جمله «و اللّه يعصمك من الناس» دقت كنيد.

يعنی پيغمبر نگران است. اين نگرانی چه نوع نگرانی است؟ بعضيها ممكن است اين طور خيال كنند كه اين نگرانی اين است كه مثلا پيغمبر بر جان خودش می ترسيده. نه! پيغمبر از جوّ سياسی می ترسد.

حتی گفتم، اينكه از اصحاب می ترسيده، مسأله را كوچك می كند. اگر كسی مسأله نگرانی پيغمبر را در دايره دو نفر يا سه نفر يا پنج نفر يا شش نفر محدود بكند، باز مطلب را كوچك كرده است. جوّ سياسی وجود دارد. يك جوّ سياسی متلاطم وجود دارد. كمترين اشتباه سياسی ممكن است كيان اسلام را به خطر بيندازد. صديقه طاهره (س) به حضرت علی (ع) فرمود:

چرا كوشش نمی كنی؟ در همين حال صدای اذان بلال بلند شد. حضرت فرمود، فاطمه! می خواهی اين صدای اشهد انّ محمدا رسول اللّه بلند باشد يا نه؟ عرض كرد، بلی! فرمود راهش همين سكوت من است. اين ناظر به جوّ سياسی متلاطم آن زمان است. حالا يك رهبر بزرگ مثل پيغمبر، در يك جوّ سياسی متلاطم، می خواهد تك تك سنگها و خشتهای بنايی را بگذارد. با چه نگرانی انی چنين می كند؟

پيغمبر راجع به زمامداری مولا مكررا مطالبی را فرموده است. اينها در تاريخ اسلام روشن است. ايشان آخرين ساعات زندگی را در پيش چشم می بيند. با خود می گويد، در اين آخرين ساعات، آخرين سنگ بنايی را كه می توانم، بگذارم.

پيغمبر دو اقدام می كند. يكی اينكه جوّ محيط مدينه را برای اينكه علی قدرت را در دست بگيرد آماده بكند، با دستور اكيد به اينكه خيلی ها با جيش اسامه خارج شوند. يكی هم با تصريح نهايی مكتوب نوشته شده ای كه در حضور خودش به صحّه ديگران برسد. اين نوشته پيغمبر موقعی ارزش قاطع داشت كه در آن جلسه به صحّه حاضران برسد.

اگر قرار بود در آن جلسه چهار نفر می گفتند، «انه رجل ليحجر و حسبنا كتاب اللّه» ديگران اين نوشته، بودش از نبودش حتی بدتر بود. چرا پيامبر می خواست بنويسد؟ برای اينكه آخرين سنگ اين بنا در آخرين شرايط و ساعات گذاشته شود. و چرا ننوشت؟ برای اينكه اين نوشته موقعی می توانست اثر داشته باشد كه از اعتبار عمومی برخوردار باشد.

همين يك جمله، اين نوشته را از آن اعتبار عمومی می انداخت و چه بهتر كه اصلا چنين تعبيری پيرامون هيچ يك از گفته ها و نوشته های پيغمبر دهان به دهان نگردد. بگذار اعتبار گفته هها و نوشته های ديگر با چنين مطلبی متزلزل نشود. اين شأن يك رهبر است. يعنی يك رهبر همين طور عمل می كند.

پيغمبر را در مقام يك رهبر سياسی با همان واحدها و معيارهای دنيای سياست و اداره مملكت مطالعه كنيد. اگر خواستيد پيغمبر را در مقام زمامدار فقط با عينك پيغمبری مطالعه بكنيد، خيلی اشتباه خواهيد كرد.

خيلی از داوريها و نارساييها در مطالعه زندگی پيغمبر اسلام و تاريخ اسلام از همين جا سرچشمه گرفته كه نخواسته اند يا نتواسته اند ايشان را اين طور ببينند و اين پيغمبر چند شخصيتی را در هر جلوه ای با عينك متناسب با همان جلوه مطالعه كنند. عينا مثل اينكه شما بخواهيد همسران پيامبر را در جوّ گيرنده وحی مطالعه كنيد. اصلا به اشتباه می افتيد. بايد پيغمبر را در هر جناحی با همان ديدگاه متناسب با آن شناخت.

من هروقت پيغمبر اكرم را به عنوان يك رهبر سياسی و زمامدار با همان ملاكهای سياستمداری و زمامداری مطالعه می كنم، واقعا جلوه عظيم و عجيبی از پيغمبر در نظرم می آيد، برای اينكه يك آدم كه از نظر سابقه، تا سن چهل سالگی هيچ سابقه سياسی ندارد و درسی نخوانده و مطالعه ای نكرده، يكباره رهبر سياسی ورزيده ای می شود. اين خود يكی از آيات بينات پيغمبری پيغمبر اكرم است.

[يكی از حاضران:] يكی سؤال خيلی كوچك داشتم در مورد اين لغت «بنويسد». آيا بهتر نيست كه بگوييم «می خواند»، تا كم و بيش ايراد بعضی از نويسندگان اروپا پيش نيايد ...

بله، بعضی از اروپاييان هم گفته اند پيغمبر در اواخر عمر می نوشت.

يعنی در اواخر عمر نوشتن ياد گرفته بود. خط پيغمبر هم در همان اواخر خط خيلی خوبی نبود. خوب نمی نوشت. بنابراين لازم نبود كه ما حتما بگوييم «بنويساند». در صلح حديبيه، وقتی علی (ع) خواست قرارداد صلح را بنويسد به جايی رسيد كه برطبق شرايط آن روز بايد كلمه «رسول اللّه» را ننويسد. علی (ع) گفت، من نمی توانم ننويسم «رسول اللّه».
پيغمبر خودش گرفت و چيزی مرقوم فرمود. در تاريخ اين طور آمده است.

به هر حال، در اين كه پيغمبر در سالهای آخر می توانست چيزی بنويسد شكی نيست. اين مطلب را نمی توانيم رد كنيم. آنچه اروپاييان می گويند برای اين است كه آنها آخر عمر پيامبر را با اول عمر ايشان اشتباه می كنند.

پيغمبر در آن سالهای اول بعثت نه می خواند و نه می نوشت. ولی در اين اواخر هم می خواند و هم می نوشت. اين راجع به اين مطلب.

راجع به افرادی مثل ابو بكر و عمر و عثمان و امثال اينها، تاريخ اسلام در اين جهت تاريخ خيلی آشفته ای است. نسبت به افرادی كه می رسد، بخصوص كسانی كه در مراحل نخستين اسلام بودند و آياتی مثل آيات سوره توبه درباره شان نازل شده كه «و السابقون الاولون»- سابقون اولون كسانی هستند كه در قبول اسلام پيشقدم بودند. درباره اينها آيات و روايات زيادی آمده و آنها را بشارت هم داده است.

در يكی از نوشته های يكی از بزرگان علمای شيعه ديدم كه در مورد آنها می گويد منصفانه تر و واقع بينانه تر اين است كه گفته شود اينها در آن اوايل منافق نبودند، بلكه مؤمن بودند، ولی در شرايط سياسی بعدی طمع در رياست، آنها را لغزاند. آن هم لغزشی در حد خودشان- مثل معاويه- يعنی لغزشی كه نتوانستند زير بار حق بروند و حق را در دست صاحب حق ببينند.

آنچه من هميشه ترجيح می دهم اين است كه ما به جای بحث در مورد اشخاص، در مسايل بحث بكنيم. چون بحث در مسايل برای ما آموزنده است ولی بحث در اشخاص برای ما جدال آور است. آنچه برای ما خيلی مهم است اين است كه گروهها را بشناسيم تا امروز هم در جامعه خودمان قابل تطبيق باشد. اگر هم بخواهيم مصاديق را بگوييم بايد مصاديق قطعی را بگوييم.

معاويه از مصاديق قطعی است. يزيد از مصاديق قطعی است. ابو سفيان از مصاديق قطعی است. مصاديق غيرقابل ترديدی وجود دارند. با كسانی مثل سعد بن ابی وقاص معلوم نيست كه چگونه بايد برخورد كنيم.

چطور شد كه سعد در داستان خلافت علی (ع) كنار گرفت و جزو بی طرفها شد؟ تكليفش چه می شود؟ فقط خدا می داند. اجمال مطلب اين است كه كسانی كه نفاق آنها در اسلام بيّن بوده، تكليفشان معلوم است.

كسانی هم كه ايمانشان بيّن بوده، تكليفشان روشن است. كسانی ديگر هم هستند كه خلطوا عملا صالحا و آخر سيّئات. بحث درباره اينكه اين گونه افراد در اول چه بودند، در وسط چه شدند و در آخر به چه صورت درآمدند، دشوار است.

يعنی اگر انسان بخواهد منصفانه بحث كند، بحثی است بسيار پيچيده و مشكل؛ و بالاتر از اين، بحثی است بی ثمر! برای اينكه اصلا اثبات كردن اينكه فلانی بد بوده يا خوب بوده، برای ما چه فايده ای دارد؟ آنچه برای ما فايده دارد شناختن كليات و گروههاست؛ شناختن آن چهره هايی كه به صورت مثبت به آنها علاقه منديم. ما چهره مولا علی (ع) را بايد هرچه بهتر بشناسيم، برای اينكه می خواهيم از او پيروی كنيم. می خواهيم شيعه او باشيم. می خواهيم دنباله رو او باشيم. بايد از او پيروی كنيم.

لذا شناختن چهره كلی منافقان در شناختن چهره مولا بسی مؤثر است. اما شناختن تك تك آنها هيچ تأثيری ندارد. ما اجمالا می دانيم كه در برابر مولا علی (ع)، شخصيتهای كاذب فراوانی ثبت شده اند. اين مسأله اجمالا خيلی روشن است. اما اينكه بخواهيم درباره تك تك آنها بحث بكنيم وقت تلف كردن و بی ثمر است. ما در اين موضوع از آنچه خود مولا علی (ع) عمل كرده است الهام می گيريم.

اين را مرحوم كلينی در كتاب رسائل نقل می كند. در موقعی كه مولا نيروها را عليه معاويه بسيج می كرد، معاويه آمده بود عده ای را تحريك كرده بود كه برويد از علی بپرسيد كه نظر تو درباره شيخين، و بعد عثمان، چيست. يك عده به مسجد كوفه آمدند و اين سؤال را پخش كردند و گفتند بايد از علی بپرسيم كه نظرش درباره شيخين، عمر و ابو بكر و عثمان چيست! بعضی از دوستان خالص مولا را تحريك كردند كه اين سؤال را بكنند.

آمدند از مولا اين سؤال را كردند. علی (ع) به آنها پرخاش كرد و فرمود چه می گوييد! چه وقت اين سؤالهاست؟ مصر دارد از دست می رود و به دست گروه منافق مخالف ملحد می افتد؛ شما آمده ايد اين سؤالات را مطرح می كنيد تا صف شكنی كنيد! با يك پرخاش جلو اين حرفها را گرفت. اين مطلب را مرحوم كلينی در كتاب رسائل نقل می كند.

بنابراين، ما در اين زمينه چه بهتر كه باز شيعه خود علی و پيرو خود علی باشيم. مخصوصا در زمان و در عصر ما كه سرزمينهای اسلام و كيان اسلام دارد به دست غير مسلمانهای قطعی، چه در سيما و چهره درغين اسلام و چه در سيما و چهره صريح كفر و الحاد و چه در چهره های ديگر، غارت می شود و به يغما می رود، طرح اين مسايل قطعا هيچ سودی برای ما نخواهد داشت.

بله، درباره آنچه به شناخت مولی و به شناخت ائمه طاهرين (س) و به شناخت راه آنها، به شناخت سيره آنها، به شناخت آنچه آنها به عنوان رهبر و امام از ما خواسته اند، مربوط می شود، بايد بحث شود، و بحث هم می كنيم. اما من فكر می كنم طرح مسايل جنجالی، تخلّفی از دستورهای مؤكد اسلام و تخلّفی از سيره مرضيه خود مولا علی (ع) باشد.

اين است كه من سعی می كنم در اين گونه مسايل، عين واقعيات كلی را كه می تواند الگوی روز ما باشد، بدون هيچ گونه مجامله بيان كنم و درباره افراد، تا آنجا كه قطعی و روشن است حرف بزنم. اما آنجا كه ار به جاروجنجال و جروبحث كردن می كشد، حساب آنها را به حسابرس بزرگ، خدای متعال، وا می گذارم. گمان می كنم در اينجا ضرر نكنيم.

آسيب پذيری جوامع مسلكی (1)

آياتی كه امشب تلاوت و تفسير می شود آيه 100 تا آيه 112 از سوره آل عمران می باشد.

«يا ايها الذين آمنوا ان تطيعوا فريقا من الذين اوتو الكتب يردوكم بعد ايمنكم كافرين. و كيف تكفرون و انتم تتلی عليكم آيات الله و فيكم رسوله و من يعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقيم. يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حقّ تقاته و لا تموتنّ الا و انتم مسلمون. و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا و اذكروا نعمت الله عليكم اذ كنتم اعداء فالّف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم علی شفا حفره من النار فانقذكم منها كذلك يبين الله لكم آياته لعدكم تهتدون.

و لتكن منكم امه يدعون الی الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون. و لا تكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البينات و اولئك لهم عذاب عظيم. يوم تبيضّ وجوه و تسودّ وجوه فاما الذين اسودت وجوههم اكفرتم بعد ايمنكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون.

و اما الذين ابيضت وجوههم ففی رحمه الله هم فيها خالدون. تلك آيت الله نتلوها عليك بالحق و ما الله يريد ظلما للعالمين. و لله ما فی السموات و فی الارض الی الله ترجع الامور. كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تومنون بالله و لو آمن اهل الكتب لكان خيرا لهم منهم المؤمنون و اكثرهم الفاسقون.

لن يضرّوكم الا اذی و ان يقاتلوكم يولّوكم الادبار ثمّ لا ينصرون. ضربت عليهم الذلّه اين ما تفقوا الا بحبل من الله و حبل من الناس و باء و بغضب من الله و ضربت عليهم المسكنه ذاك بانهم كانوا يكفرون بآيات الله و يقتلون الانبياء بغير حق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون.»

 «اگر به تمام آنچه به آنها ابلاغ شده گردن نهيد و دنبال آنها برويد، آنها دوباره شما را از راه ايمانتان به راه كفر بازمی گردانند. آن وقت شما مؤمنان چگونه می خواهيد كفر بورزيد با آنكه آيات خدا پيوسته بر شما تلاوت می شود؟

پيامبر خدا در ميان شماست؛ هركس به خدا پناه برد به راه راست هدايت شده است. ای مؤمنان، آن طور كه بايد و شايد از خدا پروا داشته باشيد! نميريد مگر مسلمان. همگی به ريسمان و رشته الهی دست زنيد و پناه بريد؛ متفرق و پراكنده نشويد؛ به ياد نعمت خدا بر خودتان بيفتيد، آن موقع كه شما دشمن يكديگر بوديد و خدا دلهای شما را باهم مهربان كرد و به هم نزديك ساخت و در پرتو اين نعمت برادر يكديگر شديد؛ شما بر لبه پرتگاه و گودالی از آتش قرار داشتيد؛ خدايتان از آن رها و آسوده ساخت؛ خدا اين چنين آيات خود را برای شما روشن می كند، بدان اميد كه به راه آييد.

شما بايد به امتی تبديل شويد كه به خير و نيكی دعوت می كند، به كارهای شايسته فرامی خواند و از آنچه ناپسند است باز می دارد؛ آنهايند مردم رستگار. شما مثل آنها نباشيد كه متفرق و پراكنده شدند و بعد از آنكه نشانه ها و آيات روشنگر برايشان آمد باز دچار اختلاف شدند؛ اينها شكنجه ای بزرگ نصيبشان خواهد بود.

روزی كه چهره هايی سفيد باشد، گروهی روسفيدند و گروهی سيه رو؛ اما به آنها كه سيه رو هستند گفته می شود، آيا پس از ايمانتان باز به راه كفر رفتيد؟ حالا بچشيد شكنجه و عذاب را به كيفر كفری كه می ورزيديد. اما آنها كه سپيدرو هستند در رحمت خدا جاودانه خواهند بود. اينهاست آيات خدا كه ما به حق بر شما تلاوت می كنيم و خدا نمی خواهد به جهانيان ستم كند.

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خداست و همه كارها به خدا بازمی گردد. شما بهترين امت و جامعه بوديد كه برای مردم نمودار شديد و ظهور كرديد؛ به كار شايسته و معروف فرامی خوانيد و از آنچه ناشايسته است بازدارنده هستيد. به خدا ايمان می آوريد؛ اگر اهل كتاب هم ايمان می آوردند برايشان بهتر بود؛ برخی از آنها ايمان می آورند، اما بيشترشان تبهكارند. بدانيد كه اينها هيچ زيانی به شما نمی رسانند مگر اينكه قدری مزاحم شما شوند؛ و اگر به جنگ شما بيايند تاب نمی آورند؛ فورا پشت می كنند و فرار می كنند و يار و ياوری هم ندارند.

مهر خواری بر آنان زده شده، هرجا باشند، و هرجا به دست شما بيفتند، مگر اينكه به رشته خدا بپيوندند، يا لااقل رشته و پيوندی با مردم داشته باشند؛ اينها دچار خشم خدا هستند، مهر مسكنت و زمينگيری و بيچارگی بر آنها زده شد. چرا؟

چون اينها به آيات خدا كفر می ورزيدند؛ چون پيامبران خدا را بناحق می كشتند؛ چون نافرمان بودند؛ چون تجاوزگر بودند.»

اين آيات مجموعه به هم پيوسته پرمحتوايی است. گاهی فكر می كنم كه اگر قرآن را همين طور بدون توضيح برای دوستان بخوانم، اين ثمره را دارد كه رفقا متوجه می شوند. صرف نظر از آنچه ما به عنوان توضيح و تفصيل آيات قرآن می گوييم، همان مقدار كه از عبارت قرآن می خوانيم به آسانی برای هر خواننده ای قابل فهم است؛ اگر يك ترجمه روان مطبوع فارسی در اختيار بود چه اندازه روشنگری و سازندگی و تحرك بخشی داشت!

اهميت جمع ميان علم و ايمان

روی سخن بخش اول اين آيات با زنگيان مست تيغ به دست است؛ با آنها كه معلومات و آگاهيهايی به دست آورده اند اما از اين معلومات و آگاهيها برای روشنگری و روشن كردن ديگران استفاده نمی كنند، بلكه آنها را برای ايجاد تفرقه و جدايی، به صورتی مكارانه و زيركانه مورد استفاده قرار می دهند.

ما مكرر گفته ايم كه بشر به ايمان احتياج دارد؛ ايمان به يك مسلك، ايمان به يك مذهب، ايمان به يك آيين، ايمان به يك سيستم حقيقی كه زيربنای نظامی عملی برای زندگی فردی و اجتماعی اش باشد. اين را مكرر توضيح داده ايم و همه نيز آن را لمس كرده ايم كه زندگی بشر بدون چنين ايمانی آن درخشندگی، آن شادابی و آن شكوفايی همراه با انسانيت را ندارد.

اگر اين مسلك و اين آيين، مسلكی باشد كه انسان را به خدا و راه خدا بپيوندد، بسی نورانی تر، بسی تعهدآورتر، بسی تكليف روشن كن تر، بسی راهنماتر، بسی دلپسندتر و دلپذيرتر خواهد بود. امشب می خواهم به مشكلی اشاره كنم كه جامعه های مسلكی با آن مشكل بيشتر روبرو هستند تا مردم بی مسلك.

آن مشكل اين است كه جامعه های مسلكی، تا اين لحظه كه با شما دوستان صحبت می كنم، در تاريخ بشريت گذشته و معاصر، دارای احساسات گرمی بوده و هستند كه وابسته به مذهب و مسلك آنان است. چنين احساسات گرم وابسته به مذهب يا مسلكی كه بدان عقيده دارند، گاهگاه می تواند همچون افساری خطرناك در دست اين زنگيان تيغ به دست قرار گيرد؛ آنها كه آگاهيها و روشنفكريهايی كسب كرده اند و اين آگاهيها و روشنفكريها را با كمال نيرنگ در جهت ايجاد تفرقه و پراكندگی در صف مؤمنان به كار می برند. اين مشكل وجود دارد.

جامعه های بی تفاوت لاابالی غير وابسته به مذهب و مسلك كمتر دچار اين گرفتاری هستند و ايجاد اين گونه تفرقه ها اصلا در ميان آنها راه ندارد؛ برای اينكه آنها اصلا مردمی هستند نشسته بر سر سفره خاصی كه منافع آنی آنها را در برابرشان می گسترد و اصلا به همين دليل دور هم جمع شده اند.

اگر سفره جلويشان باشد، می آيند و می نشينند؛ اگر سفره ای نباشد، خودبخود دور هم جمع نمی شوند. آنها چنين احساسات مقدس و نيمه مقدسی ندارند تا بتوانند به دست دشمنان زيرك مكار در مواقع لازم به بازی گرفته شود و تحريف شود. آن جامعه ها، جامعه های عقلای بی احساس است. عقلای بی احساس كمتر باهم دعوا می كنند.

جامعه های ليبراليسم زده اروپای غربی در زمان ما تقريبا از نظر نظام اجتماعی اين طورند. آنها از نظر نظام اجتماعی بی مذهب و بی مسلك هستند. آنچه هم در آنجا به عنوان مسلك گفته می شود، چيزی نيست كه دنبالش گرما و احساس به وجود بياورد. مسأله دموكراسی و آزاديهای فردی يك حالت نيمه مذهبی پيدا كرده بود و احساساتی را برمی انگيخت، اما دوران گرمازايی آن هم طولی نكشيد.

الان سر سفره يزيد بن معاويه راحت جمع می شوند. الان هر طوری كه مصلحت و آب و نان و زندگی و لذات عادی ايجاب بكند به راحتی می توان آنها را اين سو و آن سو كشيد. آنها احساسات آنچنانی ندارند. احساسات آنها زمانی خيلی تحريك می شود كه بنزين ماشينها كم شود. آن وقت غوغا به پا می شود. آن احساسات مقدسی كه در جهت نظام اجتماعی باشد در آنها نيست.

غالبا دين به صورت يك دين كليسايی، با احساساتی كم و بيش گرم، برای اقليتی وجود دارد. مرام و مسلك برای بعضی از گروهها وجود دارد، اما نظام اجتماعی چنين نظامی نيست. يعنی مردم در يك چهار ديواری و در مرزی به هم پيوسته اند و اشتراك منافعی حس می كنند و نظام و حكومتی بر اين اساس دارند، اما هيچ كدام از اينها ارتباطی با آن مسائل احساسی ندارد.

[يكی از حضار: نامفهوم ] يعنی حتی آنهايی كه دارای مسلك هستند؟ كار بجا و قابل مطالعه ای است از نظر علت. يعنی در حقيقت شما می خواهيد بگوييد كه وقتی افراد با مسلك به رفاه رسيدند مثل افراد بی مسلك می شوند. ولی در بحث امشب ما اين علت مطرح نيست. يعنی نمی خواهيم بگوييم كه جوامع چگونه اين طور می شوند.

ما می خواهيم بگوييم جامعه ای كه در آن، مسلك از نقش بيفتد، چه اسمش جامعه مسلكی باشد و وارث يك سيستم مسلكی نما، چه غير از اين باشد، در بحث امشب ما تأثير چندانی ندارد. آنچه می خواهيم بگوييم اين است كه جامعه ای كه مسلك در آن نقش دارد و ايمان به مسلك نقش تعيين كننده ای در زندگی فرد و گروه دارد، در چنين جامعه ای احساسات گرم مسلكی يا مذهبی، بسيار پرنقش و پراثر است.

اين احساسات گرم و مذهبی و مسلكی، به زندگی اين جامعه يك نوع درخشندگی، شادابی و جاذبه خاص می دهد و يك كمال است ولی همراه با اين نقطه مثبت، اين آسيب پذيری را هم در چنين جامعه هايی بوجود می آورد كه اگر دشمنان زيرك، با فوت و فن به كار گرفتن اين احساسات، در جهت مخالف مصالح و اهداف خود اين مردم آشنا به مسلك باشند، گاهی می توانند از اين حربه سوء استفاده فراوانی بكنند.

مطلب از اين ديد چندان تفاوتی نمی كند. اين واقعا يك مسأله است و من هم آن را فقط به عنوان يك مسأله طرح می كنم؛ نمی خواهم راه حلی برای آن بدهم. البته چيزهايی خواهم گفت، ولی نمی خواهم راه حل قاطعی را عرض كنم.

اين يك مسأله است. آن جامعه ها، چه جامعه هايی كه سابقه مسلكی دارند و به رفاه رسيده اند (به دليل رفاه)، و چه جامعه هايی كه اصلا مسلك را بوسيده و كنار گذاشته اند و زندگيشان بر محور رفاه هرچه بيشتر می چرخد و مذهبشان مذهب زندگی و هرچه بهتر زندگی كردن در زمان حال است، افراد در اين گونه جامعه ها، عقلای خونسردی هستند كه برای شناخت و تحصيل منافع، كمتر دچار احساسات می شوند و باهم كنار می آيند.

گاهی می بينيد دو بلوك دارای دو عقيده كاملا متضاد، يا دو گروه دارای دو حزب متقابل، به محض اينكه احساس می كنند سفره شان دارد آسيب می بيند فورا باهم كنار می آيند و می گويند حالا فعلا باهم بر سر سفره بنشينيم و شكمها را سير كنيم. اختلافات باشد برای بعد. گمان می كنم اين حالت را شما در آن اجتماعات، در آن ملتها، در آن جامعه ها و در گروههای مشابه آن جامعه ها بتوانيد ببينيد.

مشاهده كنيد و حتی گاهی لمس كنيد. مردمی كه دارای احساسات مقدس و شبه مقدس وابسته به يك مبدأ فكری و عقيدتی هستند و اين احساسات گرم همچون موتوری نيرومند در آنها تحرك ايجاد می كند. فداكاری ايجاد می كند و گاهی گذشتها و ايثارهای اعجاب انگيز به وجود می آورد، اين مردم با اين احساسات پاك، لطيف و گرمشان، آسانتر ممكن است بازيچه زنگيان تيغ به دست قرار بگيرند. اين يك مشكل، يك معما، يك مسأله است.

انسان وقتی می خواهد درباره نقش ايمان در زندگی، نقش ايمان به يك مسلك و مذهب در ايجاد سعادت راستين برای جامعه ها و فردها بينديشد، جا دارد به اين مشكل هم بينديشد. گهگاهی من ديده ام كه رفقا، حتی در جمع خودمان، می نشينند و از نقطه ضعف گروههای دوستانمان ياد می كنند و رنج می برند.

اما چرا يان رفقا گاه چنين آتش مزاج بر سر مسائلی به جان هم می افتند!؟ می خواهم اعتراف كنم كه اين آسيب پذيری تا حدودی نتيجه همان نقطه قوتی است كه ما برای ايمان به مذهب برشمرديم. به قول معروف، «آفت طاووس آمد پر او». طاووس زيبای ايمان، چنين آفتی را هم به همراه دارد. بايد چاره ای برای پيشگيری از اين آسيب و آفت بينديشي

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید