ولایت، تولی و تبری

ولايت تولّى و تبرّى

آيه اى كه امشب مورد بحث و تفسير است، آيه 28 از سوره آل عمران است: «لا يتّخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من اللّه فى شى ء الا ان تتقوا منهم تقية و يحذّركم اللّه نفسه و الى اللّه المصير.

 

قل ان تخفوا ما فی صدوركم او تبدوه يعلمه اللّه و يعلم ما فی السموات و ما فی الارض و اللّه علی كلّ شی ء قدير. يوم تجد كلّ نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تودّ لو انّ بينها و بينه امدا بعيدا و يحذّركم اللّه نفسه و اللّه رئوف بالعباد.

قل ان كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونی يحببكم اللّه و يغفر لكم ذنوبكم و اللّه غفور رحيم. قل اطيعوا اللّه و الرسول فان تولّوا فانّ اللّه لا يحبّ الكافرين» مؤمنان، كافران را به عنوان اولياء و همصفان خود مگيرند.

و هركس اين كار را بكند ديگر نزد خدا جايگاهی ندارد؛ رابطه ای با خدا ندارد؛ مگر اينكه از آنها پروايی داشته باشيد و بيمی. و خدا شما را از خود برحذر می دارد و بازگشت و سرانجام به سوی خداست.

بگو، اگر آنچه در سينه هايتان نهفته، پنهان كنيد يا آشكار كنيد، خدا آن را می داند؛ آنچه را در آسمانها و زمين است می داند، و خدا بر هر چيز تواناست. همان روز كه هر انسانی، هركس، آنچه كار نيك انجام داده حاضر می يابد؛ و آنچه كار بد انجام داده، می خواهد ميان او و ميان آن كار بد فاصله ای طولانی باشد.

خدا شما را از خود برحذر می دارد، در حالی كه خدا نسبت به بندگانش دلسوز و مهربان است. بگو، اگر خدا را دوست داريد پيرو من باشيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را بيامرزد، و خدا آمرزشگر و مهربان است. بگو، فرمان خدا بريد و فرمان پيامبر. اگر روگرداندند، خدا كافران را دوست ندارد.

نظام بحث تفسيری ما به صورت پيش بينی نشده، در جلساتی كه در اينجا تشكيل می شود، ما را به بحث پرارزش و اساسی و قابل ملاحظه ولايت كشاند. يادم می آيد كه سال گذشته هم در يكی از شبها در اينجا به طور مفصّل پيرامون اين مسأله بحث كرديم. بحث امشب علاوه بر بحث پرارج ولايت، با بحث تقيّه و نقش آن در سياست داخلی و خارجی اسلام هم ارتباط دارد. آيه در هر دو زمينه است. در بحث از تقيّه، به تفصيل در اين جلسات چند جلسه بحث شد. در بحث ولايت هم به تفصيل سخن گفته شد.

بنابراين، به مناسبت آيات امشب، فشرده همان بحثها را برای دوستان بازگو می كنم تا برای دوستانی كه در آن جلسات بودند يادآوری باشد و برای دوستانی كه نبودند عرضه اجمالی و فشرده مطلب.

آيه اول می گويد: «لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين»؛ مؤمنان، كافران را به جای مؤمنان و در عوض مؤمنان، به عنوان اولياء و همصفان و همپيمانها و همپالكيهای زندگی اجتماعی نگيرند.

مؤمنان، كافران را به جای مؤمنان به عنوان همپيمانان زندگی اجتماعی و كسانی كه با آنها سرنوشت مشترك سياسی و اجتماعی دارند مگيرند و در جهتگيری سياسی و اجتماعی انها شريك و سهيم نشوند.

و هركه اين كار را بكند رابطه اش با خدا بريده می شود، مگر اينكه از آنها بيمی داشته باشيد و بيمناك باشيد؛ در اين صورت داشتن چنين پيوند سياسی با آنها اشكالی ندارد.

پيوند و همكاری مؤمنان با كافران

موضوع بحث، داشتن پيوند همكاری سياسی و اجتماعی مؤمن و كافر در شرايط عادی و در شرايط غيرعادی است. در شرايط عادی، پيوند سياسی مسلمان و غيرمسلمان، به شكلی كه آنها را از نظر سرنوشت سياسی به هم بپيوندد، ممنوع است.

از ديد ايدئولوژی اسلام، مسلمان چه تنها باشد و چه گروه، بايد اصالت زندگی سياسی خود را رعايت كند. به اين جمله با تك تك كلماتش دقت كنيد. اصالت زندگی سياسی و اجتماعی مسلمان، مسأله ای مهم و اساسی برای هر مسلمان و هر گروه مسلمان از ديدگاه اسلام است.

زندگی با ديگران، زندگی با كسانی كه تابع و دنبال كننده و مؤمن به ايدئولوژی اسلامی نباشند، دو حالت دارد. يك وقت است كه در حد پيوند دادن سرنوشت زندگی اجتماعی مسلمان و غيرمسلمان است؛ در حد انتخاب زندگی مشترك است؛ در حد پيوستن به جمع مشترك، تشكيلات مشترك و رهبری مشترك است.

و يك وقت در اين حد نيست بلكه در حد داشتن رابطه خاص ميان يك فرد يا يك گروه مستقل با فرد و گروه مستقل ديگر است. به عبارت ديگر، پيوند زندگی سياسی و اجتماعی يك مسلمان و غيرمسلمان، يك گروه مسلمان و يك گروه غيرمسلمان، يك وقت در شمار سياست داخلی است؛ و يك وقت در حوزه سياست خارجی است.

دو كشور را در نظر بگيريم؛ مثلا كشور رومانی يا كشور هلند. اينها دو كشورند. مردم رومانی، احزاب رومانی يا يگانه حزب رومانی، فرد و جمعيت رومانی، اينها با يكديگر يك سلسله روابط و مناسبات اجتماعی دارند كه بر روی هم سياست داخلی رومانی را تشكيل می دهد.

مسائل مربوط به روابط مردم رومانی با يكديگر، توده مردم با رهبران مردم رومانی، مردم خارج از حزب با اعضای حزب و همه آنها با رهبران حزب، كشاورز و كارگر و مهندس و پزشك و معلم و داور رومانی، مدير مؤسسه و كاركنان مؤسسه رومانی، همه اينها در قلمرو سياست داخلی است.

اينها تشكيل دهنده مسائل كدام بخش از سياست است؟ مسائل سياست داخلی. پيوند يك يك مردم رومانی باهم و پيوند گروههای مردم رومانی باهم، يك نوع ولايت و همبستگی سياسی و در كنار هم قرار گرفتن از نظر زندگی سياسی در قلمرو داخلی است.

همين مردم رومانی، يا شخصا يا از طريق حكومتشان با برخی از افراد هلند يا حكومت هلند يا كشور هلند به صورت شخصی يا از طريق حكومت هلند، روابطی دارند. مثلا، شما در يكی از شهرهای كوچك رومانی می بينيد كالای ساخت هلند به فروش می رسد. اين كالا همين جوری به آنجا نرفته است.

بايد يك نوع مناسبات اجتماعی بين رومانی و هلند و يك سلسله مناسبات اقتصادی بين آن دو وجود داشته باشد تا كالايی از هلند وارد شود و در فلان فروشگاه شهری در رومانی به فروش برسد. در هلند هم می بينيد فلان كالای ساخت رومانی به فروش می رسد.

بايد يك سلسله مناسبات اجتماعی و سياسی و اقتصادی بين هلند و رومانی وجود داشته باشد تا اين كالا به آنجا برود. كالای ساخته شده رومانی كه به هلند رفته، نشان می دهد كه يك نوع رابطه بين كارگر و كارخانه سازنده اين كالا با مصرف كننده هلندی وجود دارد؛ اما در قلمرو كدام سياست؟ سياست خارجی.

اگر هم كالايی از هلند آمده و به دست مصرف كننده روستای رومانی رسيده، اين هم همين طوری نيامده است. بايد پول يا كالای ديگری از كيسه ملت رومانی بيرون برود و وارد كيسه ملت هلند بشود تا آن كالا را از آنجا بگيرند و به دست مصرف كننده رومانی بدهند.

اين هم يك نوع مناسبات سياسی و اجتماعی و اقتصادی است، اما در قلمرو اقتصاد خارجی و سياست خارجی. پس قلمرويی داريم به نام قلمرو سياست داخلی، اقتصاد داخلی، مناسبات داخلی؛ و قلمرويی داريم به نام و به عنوان سياست خارجی و مناسبات خارجی. در قلمرو داخلی، يك فرد دارای مليت رومانی، با فرد ديگر دارای مليت رومانی، همبستگی سياسی و اجتماعی و سرنوشت مشترك در زندگی اجتماعی دارند، آن هم به صورت نامحدود.

اگر به راستی جامعه رومانی يك جامعه به هم پيوسته باشد، و اگر كسانی كه در داخل مرزهای رومانی و قلمرو حكومت رومانی زندگی می كنند به راستی يك امت تشكيل بدهند كه دارای يك امامت و يك هدف زندگی است، خودبه خود در مسائل ريز و درشت و مهم و عادی زندگی با يكديگر سرنوشت مشترك و پيوند گسست ناپذير پيدا می كنند.

كمترين ضربه ای كه بر يك فرد از افراد امت رومانی وارد بيايد به تمام پيكر آن امت منتقل می شود؛ گويی تمام آن امت اين ضربه را حس می كند. ارتعاشات ناشی از اين ضربه در تمام ذرات تشكيل دهنده آن پيكر نمايان می شود. حكومت باخبر می شود و درصدد دفاع برمی آيد.

عضو عادی جامعه رومانی هم باخبر می شود و عاطفه و احساسات نشان می دهد و آمادگی برای دفاع و همدردی و همكاری نشان می دهد. در قلمرو سياست داخلی، پيوند ميان همه كسانی كه در آن قلمرو قرار دارند پيوندی است اصيل، محكم، فراگيرنده، شامل، و هيچ گوشه ای نيست كه از دايره نفوذ اين پيوند خارج بماند. اين می شود ولايت.

اين می شود «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض.» ولايت يك مسلمان بر يك مسلمان ديگر. ولايت ميان امت و امام هم همين است. اصلا اينها از يك باب هستند. يعنی امت و امام چنان متوالی، در كنار هم، به هم پيوسته و چسبيده هستند كه جدايی ميان آنها معنی ندارد. هم امام به امت چسبيده و هم امت به امام چسبيده.

هم امام در تمام شؤون زندگی به امت متصل است و هم امت به امام. كمترين ضربه ای كه بر امام وارد بشود همه امت احساس درد می كند. ناله بينوايی از امت هم كه در كنج خرابه ای بلند بشود، اولين گوشی كه می شنود گوش امام است. اين می شود ولايت ميان امت و امام. در قلمرو داخلی، ميان تمام مردم، كوچك و بزرگ، زن و مرد، ضعيف و قوی، همبستگی كامل بانفوذ عميق و وسيعی وجود دارد.

اين می شود ولايت. اين می شود تولّی، كه تلفظ صحيح آن به قاعده عربيت «تولّي» است، اما در زبان فارسی بايد همان «تولّی» گفت، چون فارسی زبان به اين تلفظ عادت كرده است. اين می شود تولّی. تولايی كه هم در قلب انعكاس دارد (محبت، مودّت، دوستی صاف و پاك و بی غل و غش)، هم در عمل انعكاس دارد (حمايت بی دريغ از يكديگر تا مرز ايثار) و عالی ترين تجلّی اش ايثار است.

«و يؤثرون علی انفسهم و لو كان بهم خصاصه». مقدم داشتن نياز برادر بر نياز خودم. ايثار در برابر رهبر و امام، يا ايثار در برابر برادر مؤمن مسلمان و خواهر مؤمن مسلمان ديگر. اين در قلمرو سياست داخلی. مقتضای اين همبستگی و لازمه اينكه من مسلمان با تمام وجودم به شمای مسلمان بسته باشم، اين است كه ديگر جايی برای بستگی به غيرمسلمان در من باقی نمی ماند.

گوشه خالی برای همبستگی با بيگانه، داشتن يك نوع سر و سرّ رابطه با او، به آن شكلی كه ما باهم داريم، باقی نمی ماند.

من خودبه خود از غيرمسلمان گسسته ام؛ يعنی نمی توانم با او پيوند مشترك و زندگی مشترك و سرنوشت مشترك و سياست مشترك داشته باشم. اين هم می شود «تبرّی» يعنی قلبم با بيگانه نيست؛ نه با عضو جامعه بيگانه سر و سرّ دارم، نه با او آهنگ پيروی و پيوستگی دارم. مقتضای ولايت در جهت داخلی و ولايت در جهت خارجی اين است.

اين يك قانون كلی است، ولی در كنارش «مگر» ها می آيند. ببينيم اين «مگر» ها چه چيز است. «مگر» شماره يك: مگر آنكه سياست و مصلحت سياسی همان امت و همان گروه به هم پيوسته مسلمان ايجاب كند كه به صورت وسيله، به صورت ابزار، به صورت نيرويی كه بايد در خدمت هدف من به كار گرفته شود، با فرد، گروه يا امتی از امتهای غيراسلامی مناسبات حسنه برقرار كنم؛ يا از اين بالاتر، پيمان همكاری در ميدانی مشخص با مسؤوليتی مشخص داشته باشم، چنين پيمان و چنين همكاريی را فقط و فقط رهبری امت حق دارد ببندد.

اعضای امت حق تشكيل چنين پيمان همكاريی ندارد. اگر يك چنين پيمان همكاريی ميان امت اسلامی، گروه و دسته متشكل مسلمان، با گروه و دسته متشكل غيرمسلمان و امت غيرمسلمان بسته شود، به چه جهت و هدفی است؟ هدفش رسيدن به اهداف امت اسلام است. جهتش حفظ مصالح همان امت و دسته مسلمان است.

قراردادها و پيمانها و همكاريها دارای جهت مشخص، قالب معين، حدود و معيار و ميزان معلوم است.

تعيين آن قالب و معيار ميزان در صلاحيت كيست؟ در صلاحيت رهبری، در صلاحيت امام، در صلاحيت آن گروهی كه اين گروه، اين دسته، يا اين امت را هدايت می كند.

فرد يا جناح حق بستن چنين قراردادی را با بيگانه ندارد. اگر فرد يا جناحی به چنين كاری دست زد از نظر ايدئولوژی اسلامی جرم است.

آيا يك فرد يا يك گروه از مردم رومانی حق دارند قراردادی با مردم هلند يا با دولت هلند يا با امت هلند يا با يك گروه از هلنديها منعقد كنند؟

و آيا اگر آنها چنين قراردادی را منعقد كنند، از نظر قوانين و نظام اجتماعی رومانی جرم نيست؟ هست! آفت و خطر است. چرا؟ برای اينكه فرد يا جناح معمولا آن احاطه سياسی و اجتماعی را به مسائل ندارد؛ لذا كلاه سرش می رود و به خدمت ديگران درمی آيد. اما اگر چنين قرارداد همكاريی را رهبری اينها با بيگانه ببندد، چنين خطری در كار نيست.

بنابراين، «مگر» اول اينكه: مگر امامت و رهبری امت، يا دسته يا تشكيلات و گروه، صلاح نهضت و صلاح امتش را در آن بداند كه در چهارچوبی معين با فرد يا گروهی غيرمسلمان قرارداد همكاری داشته باشد؛ زمانش معين، ميدان عملش معين، شكل بهره برداری اش معين، همه چيزش معين.

اين قرارداد هيچ اشكالی ندارد و در اين زمينه اصلا سؤال نشود. پيغمبر اكرم، صلوات اللّه و سلامه عليه، در طول نهضت اسلام قراردادهای متعددی از اين قبيل با گروههای گوناگون دارد. اين «مگر» اول. اين قلمرو، قلمرو سياست خارجی است. تصميم گيرنده در اين قلمرو نه فرد است نه جناح، بلكه امامت امت، يا امامت گروه است.

 «مگر» دوم اين است كه فرد يا گروهی خود را در معرض خطری فوری از جانب يك گروه يا فرد، و به هر حال از جانب يك قدرت بيگانه ببيند و به رهبری هم دسترسی نداشته باشد تا رهبری تكليف را روشن كند. به بيان ديگر، فردی، گروهی، جناحی از امت اسلامی، در معرض خطر تهديد كننده فردی، گروهی، دولتی، امتی، قدرتی بيگانه قرار گرفته است.

او بايد چه كند؟ اگر خود امام امت حضور داشت از او كسب تكليف می شد. اگر نماينده امام و امامت حضور داشته باشد بايد از او كسب تكليف شود. اما در اين مورد، اينها حضور ندارند و نيستند. بايد خود اين فرد يا گروه يا جناح فورا تصميم بگيرند. اما چه تصميمی بگيرند؟ اين همان «مگر» دوم است.

برای دفع خطر، به صورت ظاهری می توانند به اين قدرت بيگانه يك دم خوشی نشان بدهند تا بعد وضع مشخص شود كه چه بايد كرد. در راه دفع خطر از فرد، گروه، جناح، يا گاهی كه اصلا خطر متوجه همه امت است.

و هنوز رهبری باخبر نشده، البته رهبری آگاه در اين مواقع حتما آگاه می شود، ولی حالا فرض كنيد دو ساعت طول می كشد تا او باخبر بشود، در اين دو ساعت، جهت پيش گيری از خطری كه متوجه فرد يا گروه يا جناح يا همه امت اسلامی است و فرد يا گروه يا امت را تهديد می كند، فرد يا گروه يا جناح می تواند به صورت موقت تصميم بگيرد كه با قدرت بيگانه يك نوع همگامی و همراهی نشان بدهد، يك نوع سازش موقت نشان بدهد تا خطر برطرف شود، يا امامت و رهبری باخبر شود و تصميم لازم را بگيرد و عمل لازم را انجام دهد.

اين هم «مگر» دوم. «مگر» اول در ميدان عمل امامت و رهبری بود، كه اصلا مرز ندارد.
امامت و رهبری با هر شرايطی صلاح بداند و به هر شكلی مناسب بداند، می تواند قراردادهای همكاری با بيگانه داشته باشد، اما به شرط اينكه ذره ای از مصالح اسلام و امت اسلامی به خطر نيافتد.

«مگر» دوم اين است كه فرد يا گروه يا جناحی از امت می توانند به صورت موقت، آن هم به صورت ظاهر، با قدرت بيگانه ای كه خود را در معرض خطر تهديد كننده او می يابند نوعی همكاری و همگامی و احيانا همكاری عملی موقتی داشته باشند و نشان بدهند تا خطر را برطرف كنند. اگر خطر از اين ريشه دارتر باشد كه نتوان با اين تاكتيك به مقابله با آن رفت، آن وقت بايد امامت و حكومت و قدرت مركزی خبر بشود و درصدد علاج برآيد.

اين آيه اول همه اين مطالبی را كه من با اين تفصيل گفتم به صورت فرمول بيان می كند. جمله های اول مربوط است به تولّی و تبرّی ميان امت.

«لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين»؛ مؤمنان، كافران را به عنوان اولياء و دارندگان ولايت و تولّی نگيرند. ولايت رابطه ای است ميان مؤمن با مؤمن. ميان مؤمن و كافر ولايت نيست؛ برائت است: «برائة من اللّه و رسوله».

اين مسأله كه ولايت يكی از اركان ايمان، و بلكه ركن ركين ايمان است، در همين آيه آمده: «و من يفعل ذلك فليس من اللّه فی شی ء»؛ اگر كسی ولايتش كامل نباشد اصلا رابطه اش با خدا كامل نيست. اما كدام ولايت؟ در عرايضم توضيح دادم كه آن ولايتی كه ركنی از اركان اسلام است چيست: پيوند محكم قاطع ريشه دار نافذ ميان مسلمان و مسلمان، ميان امت و امام، و امام و امت متقابلا. «مگر» اول را در اين آيه نياورده.

«مگر» دوم در اين آيه آمده: «الّا ان تتّقوا منهم تقيه»؛ مگر اينكه شما از كافران بيمی داشته باشيد و خطری از ناحيه آنها شما را تهديد كند. در اين صورت عيبی ندارد كه با آنها يك سازش مختصر و موقتی بكنيد تا خطر را برطرف كنيد. اما يادتان نرود كه فقط تا حد رفع خطر باشد و بيش از آن نشود.

مبادا رابطه ميان فرد مسلمان و غيرمسلمان، يا گروه مسلمان و گروه غيرمسلمان، طوری شود كه فرد مسلمان يا گروه مسلمان را در معرض خطر هضم شدن در سياست و رهبری و روش و نظام بيگانه قرار دهد! گفتيم اگر در حد دفع خطر موقت باشد اشكال ندارد. لذا قرآن فورا جلو انسان را می گيرد و می گويد: «و يحذّركم اللّه نفسه».

گفتيم كه اگر خطری شما را تهديد كند عيبی ندارد. اما يادتان نرود كه خدا بالای سر شماست و می بيند و می داند. «قل ان تخفوا ما فی صدوركم او تبدوه يعلمه اللّه و يعلم ما فی السموات و ما فی الارض و اللّه علی كل شی ء قدير». ببينيد اين آيات چطور باهم پيوند دارند! تا به حكم ضرورت دست مسلمان را در كاری كه خلاف می نمايد و به ظاهر خلاف است، چند سانتيمتر باز می كند، فورا برای جلوگيری از گشادبازی می گويد: «و يحذّركم اللّه نفسه»؛ يادتان نرود كه خدا هست.

گشادبازی ممنوع! اين همان گشادبازی است كه جامعه شيعه با مسأله تقيّه كرد. تقيّه زنده كننده، تقيّه به عنوان عالی ترين فراز سياست يك نهضت هوشيار آگاه، تبديل شد به تقيّه اخته كننده، و هرچه مرد در جامعه شيعه بود را اخته كرد و شد تقيّه ميراننده و مرگ آور.

تقيّه به معنای تلاشی در سايه سياست زيركانه صحيحی كه آنجا كه بايد پنهان گری باشد پنهان گری كند، آنجا كه می شود كار آشكار كرد، كار آشكار كند و جنبش و نهضتی را همواره رو به پيش، زنده نگه دارد، تبديل شد به تقيّه ای كه می گفت، حق نشايد گفت جز زير لحاف! اين شد تقيّه شيعه! تقيّه ای كه می توانست در دوران رشد افكار در دنيا، آبروی شيعه باشد، تبديل شد به مايه ننگ. تقيّه ای شد كه حتی تحت عنوان تقيّه، امام شيعه را در خانه خليفه غاصب شيعه، به عنوان كسی كه از او توقع و تمنای مالی دارد درمی آورد، و می گويد امام عائله اش سنگين بود، آمد پيش خليفه وقت و از او تمنای كمك مالی كرد!

می گوييم آقا، چرا امام اين كار را كرد؟ می گويد از روی تقيّه. مرگ بر اين تقيّه! ديگرچه ماند!؟ اصلا تقيّه برای چه بود!؟ خوب، امام محافظه كاری كرد كه چه چيز باقی بماند؟ هيچ! لذا بلافاصله برای اينكه گشادبازيهای كشنده پيش نيايد می گويد: «و يحذّركم اللّه نفسه ... و الی اللّه المصير»؛ آخر و عاقبتتان پيش خداست. يادتان نرود! «ان تخفوا ما فی صدوركم او تبدوه يعلمه اللّه و يعلم و فی السموات و ما فی الارض و اللّه علی كل شی ء قدير».

خدايی است كه برای او غيب و شهادت و نهان و آشكار معنی ندارد. او می داند كه شما ته دلت خودپايی كردی يا هدف پايی و امت پايی و نهضت پايی. اگر روی خوشی با دشمن نشان دادی برای خاطر اين بود كه خودت به نوايی برسی يا برای خاطر اين بود كه كيان امت و نهضت را از خطر دور نگهداری؛ اين را خدا می داند. سر خدا كلاه نمی شود گذاشت.

«يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تودّ لو انّ بينها و بينه امدا بعيدا و يحذرّكم اللّه نفسه و اللّه رئوف بالعباد». روزی پيش خدا برمی گردی و همه چيز برملا می شود. آن روز هر انسانی آنچه كار نيك كرده، رودررو می بيند؛ هركه هم كاری بدی كرده رودررو می بيند. آن كسی كه كار بد كرده خجالت می كشد و ناراحت می شود؛ می گويد، ای كاش ميان من و اين بازخواست فاصله زمانی فراوانی بوده تا هرگز اينها را نمی ديدم.

این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
محتوای بیشتر در این بخش: « ولایت ولایت اصیل »

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید