احكام و دستورهايی كه از سوی حضرت در عرصه های گوناگون اجتماعی و سياسی و اقتصادی و يا نظامی صادر میشد، در يك دسته بندی كلی دو گروهند:
گروه اول: دستورهايی كه بر اساس آيات قرآن و سنت رسول خدا(ص) به عنوان تحقق حكم شرعی انجام میشد.
نامه ها و سخنرانيهای حضرت، موارد فراوانی از اين قبيل دستورها و احكام را در بر دارد. دستور اقامه نماز، روزهداری، پرداخت زكات و دهها نمونه ديگر، در زمره اين گروهاند. در اينعرصه امام علی(ع) شأن ابلاغ احكام الهی را دارد و مردم را به انجام دستورهای الهی تشويق میكند.
گروه دوم: احكام و دستورهايی است كه از امام(ع) به عنوان حاكم جامعه و مجری قوانين و مقررات اسلامی و بر اساس مصالحی كه تشخيص میداد، صادر میشد؛ احكامی كه معمولاً در اوضاع گوناگون زمانی و مكانی و بنا بر مقتضيات از سوی حاكمان و مديران جامعه مقرر و به اجرا گذاشته میشود. از اين دسته احكام، به احكام حكومتی، ولايی و سلطانی ياد میشود.
احكام حكومتی و احكام اوليه
احكام حكومتی تفاوتهايی با احكام دسته اول (اوليه) دارند كه به پاره ای از آنها اشاره میشود:
1. احكام اوليه، قوانين و مقررات كلی است كه به نحو قضايای حقيقيه جعل شده، ولی احكام حكومتی، جزئی بوده و در اوضاع مختلف صادر میشود و از قبيل قضايای شخصيه است.
2. دسته اول، قوانين و مقررات ثابتی بوده و در اوضاع مختلف تغيير نمیكنند، چون تابع مصالح و مفاسد واقعی اند كه از سوی خداوند (قانونگذار) مورد توجه قرار گرفته و بر آن اساس جعل شدهاند، ولی دسته دوم متغيرند و در اوضاع گوناگون تغيير میكنند، زيرا به تناسب مصالح وضع موجود، انديشيده میشوند.
از بيان فوق روشن میشود احكام حكومتی هرچند در مبحث قضاوت مورد توجه فقها قرار گرفته و بعضی از آنان تعريفی متناسب با قضاوت ارائه كردهاند،[1] اما اختصاص به قضانداشته و اعم از آن است. از همينرو فقيه برجسته، صاحب جواهر در تعريف «حكمحكومتی» میگويد:
«انشاء انفاذ مِن الحاكم لا منه تعالی لحكم شرعیٍ اَو وضعیٍ اَو موضوعهما في شيیء مخصوص، و لكن هل يشترط فيه مقارنته لفصل الخصومة (ای اَن يكون في خصوص القضاء) كما هو المتيقن مِن ادلّته لا اقل من الشك و الاصل عدم ترتب الآثار علی غيره، اَو لا يشترط لظهور قوله(ع): «انی جعلته حاكماً» في اَنّ له الاِنفاذ و الاِلزام مطلقاً و يندرج فيه قطع الخصومة».[2]
از بيان صاحب جواهر چند نكته استفاده میشود:
اولاً: حكم حكومتی از سوی حاكم انشا میگردد، نه خداوند به عنوان قانونگذار؛
ثانياً: متعلق اِنشاء حاكم، حكم تكليفی است يا حكم وضعی و يا موضوع يكی از آن دو؛
ثالثاً: همان طور كه احتمال دارد حكم حاكم، مخصوص باب قضاوت باشد، احتمال دارد اعم باشد، كه در اين صورت شامل باب قضاوت هم خواهد شد.
امام خمينی از فقهايی است كه از آيات و روايات، اعم بودن دايره حكم حاكم را از باب قضاوت استفاده كرده و آن را مدلّل ساخته است.[3]
احكام حكومتی (ولايی)
بر آنيم كه نمونه هايی از احكام حكومتی امام علی(ع) را كه در دوران حكومت خويش، وضع و ابلاغ و يا به اجرا گذاشت، مرور كنيم. برخی از اين احكام به امور قضايی، برخی اقتصادی، بعضی اجتماعی و يا اداری و سازمانی دولت اسلامی مربوط میشود. شايد بعضی از احكام كه مطرح میشود، به طور قطعی حكم حكومتی نباشد و بعضی از علما تفاسير يا توجيهات ديگری ارائه كرده باشند.
الف) احكام اداری سازمانی
بخشی از احكامی كه از سوی امام علی(ع) در دوران حكومتش صادر شد، احكامی است در عزل يا نصب استانداران، كارگزاران، مأموران حكومتی، قضات و فرماندهان نظامی.
اما به عنوان حاكم جامعه هر شخصی را كه برای ولايت و اداره شهری، به مصلحت نمیدانست، عزل و شخص ديگری را كه لايق منصب تشخيص میداد، نصب میكرد. عزل و نصب و دستور عملهايی كه ابلاغ میكرد و احكام مأموريتی كه برايشان صادر مینمود، در زمره احكام حكومتی قرار میگيرد.
عزل عمر بن ابی سلمه مخزونی از ولايت بحرين و نصب نعمان بن عجلان زرقی به جای او،[4] عزل اشعث بنقيس، والی آذربايجان و نصب قيس بن سعد،[5] عزل قيس بنسعد بنعباده انصاری از مصر و نصب محمد بن ابی بكر،[6] به خاطر مشكلاتی كه توسط معاويه برای قيس فراهم شد، و در مراحل بعدی يا قبلی بنا بر اختلاف مورخان نصب مالك بنحارث اشتر نخعی و دستور عمل معروف حضرت به وی[7] هر چند قبل از رسيدن به مصر، توسط مزدوران معاويه مسموم شد و به شهادت رسيد نيز نصب مالك به عنوان استاندار جزيره و نصيبين، قبل از مصر،[8] نصب عثمان بنحنيف به عنوان والی بصره و پس از او و به پايان رسيدن جنگ جمل، نصب پسرعمويش، عبداللَّه بنعباس و گماردن زياد بنابيه به عنوان مأمور خراج،[9] نصب ابوالاسود دئلی در بصره[10] پس از اشتباهات ابنعباس در آن ديار و توبيخ او توسط امام(ع) و قهر كردن وی و ترك بصره، گماردن عبيداللَّه بنعباس به ولايت يمن[11] و خليد بنقرّه يربوعی به استانداری خراسان،[12] ابقای جرير بنعبداللَّه بجلی به عنوان استاندار همدان پس از عثمان،[13] ابقای نرسا، بزرگ مردم فارس به امارت آن ديار،[14] نصب مصقلة بنهبيره شيبانی در اردشير خرّه، از شهرهای ايران،[15] نصب قثم بنعباس به ولايت مكه[16] و همچنين نصب عمار ياسر و عبداللَّه بنبديل و حجر بنعدی و مالك اشتر و صعصعة بنصوحان و عمرو بنحنظله و ... به عنوان فرماندهان و امرای لشكر در صفين،[17] حسين بنعلی(ع) و قيس بنسعد و ابوايوب انصاری و حارِثة بنقدامه سعدی و معقل بنقيس رياحی و شريح بنهانی حارثی و عدی بنحاتم طائی و حريث بنجابر حنفی و سليمان بنصرد خزاعی و سعيد بنقيس همدانی به عنوان فرماندهان سپاه در نهروان،[18] نصب قضاتی چون شريح بنحارث[19] يا اعزام افرادی برای امارت حج چون ابنعباس يا قثم بنعباس[20] يا اعزام افرادی به عنوان مأموران اطلاعاتی (عيون) به شهرهای مختلف،[21] همه از اقدامات ولايی و حكومتی امام محسوب میشود.
پيشگيری اعمال و رفتار كارگزاران، نظارت بر عملكرد آنان، بازخواست از ايشان و گاه ضبط و مصادره اموالشان كه به ناحق به دست آورده بودند،[22] نيز از احكام حكومتی حضرت به شمار میرود.
امام(ع)، علی بناصمع را بر بارگاه، محلی نزديك بصره كه برای جمعآوری كالا اختصاص داشت گماشت، ولی پس از مدتی به خاطر خيانت به بيتالمال، مجازاتش كرد.[23]
همچنين به قاضی اهواز نوشت: علی ابنهرمة را كه متولی بازار آن منطقه بود، به خاطر خيانت، عزل و مجازات كند و فرد ديگری را به جای او نصب نمايد.[24]
اشعث بنقيس، والی آذربايجان و بعضی ديگر از كارگزاران عثمان را به خاطر حيف و ميل بيتالمال مؤاخذه و اموالشان را مصادره كرد.[25]
ابن عباس را به خاطر برداشت ناصواب از بيتالمال توبيخ كرد و او را وادار به پس دادن اموال نمود.[26]
علاوه بر آن تأسيس نهادهای امنيتی و شهربانی (شرطه)، احداث زندان و رفع نيازهای زندانيان،[27] احداث محلی برای نگهداری چارپايان گمشده تا پيدا شدن صاحبانشان،[28] همچنين دستور احداث درمانگاه[29] و اختصاص محلهايی برای غريبان و فقيران كه خانه و كاشانه نداشتند،[30] از جمله اقدامات امام در دوران حكومتش بود. استقصای كامل و ذكر همه اقدامات امام در اين زمينه مجال بيشتری میطلبد.
گذشته از اختياراتی كه هر حكومتی برای اداره جامعه برخوردار است و بدون عزل و نصب كارگزاران و تأسيس نهادها و ادارات مختلف، امكان اداره جامعه وجود ندارد، امام(ع) برای حل معضلات اجتماعی و دفاع از حقوق عامه و جلوگيری از تجاوز به حقوق مردم، مقرراتی را در بخشهای مختلف وضع نمود و به اجرا گذاشت.
ب) احكام اجتماعی
امام علی(ع) به سبب انحراف جامعه اسلامی از مسير اصلی خود، همت خويش را برای اصلاح امور مصروف داشت. روند فتوحات را كه در زمان خلفا شدت يافته بود، كُند كرد، چرا كه با گسترش فساد در جامعه، فتوحات تنها بر مشكلات میافزود. رواج تبعيضها و بیعدالتیها و فزونطلبیها و دريافت سهم بيشتر از بيتالمال و تصدی مسؤوليتها توسط افراد فاسق و نالايقِ بنیاميه و ظلم و اجحاف به مردم از جمله انحرافاتی بود كه جامعه از آن رنج میبرد.
به همين جهت، امام(ع) اصلاح جامعه را از بزرگترين وظايف میدانست. مقابله امام با فتنهگران كه دين و ايمان مردم و حقوق آنان را در معرض تهديد قرار داده بودند، از اقدامات اساسی ايشان بود. همچنين انحرافاتی كه اعتقادات و اخلاق و رفتار مردم را تهديد میكرد، مورد توجه حضرت قرار گرفت كه به بعضی از آنها اشاره میشود:
1. برخورد قاطع با دشمنان داخلی
ايستادگی و جنگ امام در برابر سه گروه منحرف ناكثين، قاسطين و مارقين كه به دنبال فتنهگری و عصيان آنان در برابر حكومت مشروع حضرت انجام گرفت، از جمله اقدامات اساسی امام جهت اصلاح جامعه بود. دفاع از حقوق مردم و حمايت از دين و ايمان آنان و حراست از بيتالمال در برابر زيادهطلبان و ايجاد نظم و امنيت اجتماعی، وظيفه حاكم است. امام نمیتوانست فتنهگری پيمانشكنان را به بهانه های واهی خونخواهی خليفه مقتول و در حقيقت به خاطر عدم دستيابی به پول و رياست تحمل كند و تضييع حقوق مسلّم مردم و بینظمی اجتماعی و مخدوش شدن امنيت جامعه و تهديد جان و مال و آبروی مردم را نظارهگر باشد؛ از اينرو در برابر سپاه جمل ايستاد و آنان را سركوب كرد.
همچنين تحمل معاويه به عنوان حاكم شام و تحميق مردم و سوار شدن بر گرده آنان و به بازی گرفتن دين و ايمان مردم و به بند كشيدن انسانهای صالح توسط او برای امام دشوار بود؛ از اينرو امام علیرغم توصيه افرادی چون ابنعباس حاضر به ابقای او در شام نشد و او را عزل نمود، هرچند تصميم او در عزل معاويه پيامدهای فراوانی داشت و بسياری از مفاسد با اشارت او صورت گرفت و جنگ جمل و صفين با تحريك و دخالت او رخ داد. دستور حضرت در صفين پس از قرآن بر نيزه كردن سپاه شام، مبنی بر ادامه جنگ و بیاعتنايی به نيرنگدشمن، حكم صريح ديگری از حضرت بود كه به عنوان امام و فرمانده جنگ صادر شد، اما با بیاعتنايی طيفی از يارانش كه با حماقت و نادانی خويش فريب دشمن را خورده بودند، روبهرو شد.
ظهور خوارج در همين جنگ و مصائبی كه آنان در عصر حكومت علوی به وجود آوردند، از ديگر دغدغههای امام بود. تا آنجا كه آنان به بيان نظريات خود پرداخته و به فتنهگری وتهديد نظم و امنيت جامعه نپرداخته بودند، از سوی حضرت تحمل شدند، اما وقتی به شورش و آشوب و قتل و غارت اموال مردم روآوردند، امام دستور جنگ با آنان و سركوبشان راصادر كرد.
دستور حضرت برای جنگ با اين سه گروه فتنهگر و دستورهايی كه از موضع فرماندهی جنگ صادر كرد، از ديگر احكام حكومتی محسوب میشود.
عفو بازماندگان جنگ جمل
يكی از اقدامات حضرت در جنگ جمل اين بود كه بر فراريان، مجروحان و اسيران كه مصداق «باغی» بودند، منت نهاد و آنان را عفو كرد، در حالی كه حضرت در صفين دستور قتل فراريان را صادر فرمود. اين تفاوت رفتار، منشأ سؤالی از امام جواد(ع) شد و حضرت پاسخ فرمود:
«چون در صفين هر كه میگريخت به معاويه ملحق میشد و دوباره با سازماندهی جديد به ميدان جنگ بازمیگشت، ولی در جمل كه فرماندهشان (طلحه و زبير) كشته شده بودند، فراريان نمیتوانستند بار ديگر با حمايت فرماندهی به جنگ بازگردند».[31]
فقها با استفاده از آيه شريفه «و اِنْ طائفتانِ مِن المؤمنين اقتتلوا فاَصْلحوا بينهما فاِنْ بغتْ اِحديهما علی الاُخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء اِلی اَمر اللَّه»[32] و نيز به استناد روايات، اتفاق نظر دارند كه اشخاص سركش و اهل بغی چنانچه دست از بغی و سركشی بردارند و سلاح بر زمين گذارند يا شكست خورده و سپاهی پشت سرشان نباشد تا حمايتشان كند و با سازماندهی جديد بازگردند، كشته نمیشوند،[33] ولی اين حكم قطعی نيست، بلكه به تشخيص امام در هر زمانی بستگی دارد، تا چه مصلحت بيند. رفتار امام علی(ع) در جمل نشان میدهد عفو و بخشش يا شدت عمل در برابر آنان، از اختيارات امام بود و همين كه گفته شده: امام بر آنان منت نهاد و عفوشان كرد، همچنان كه رسول خدا بر اهل مكه، به هنگام فتح آن منت نهاد،[34] معلوم میشود میتوانست شدت عمل به خرج دهد و فراريان را به قتل برساند، به ويژه كه در روايت عبداللَّه بنسليمان صريحاً از امام نقل شده كه «لو قتل علیّ اهل البصرة جميعاً و اَخذَ اموالَهم لكان حلالاً»،[35] ولی امام چنين نكرد.
تخريب اماكن فتنه و فساد
حضرت با توطئهگران داخلی بسيار جدی و سخت برخورد میكرد. امام به عنوان حاكم جامعه و مسؤول جان و مال و آبرو و امنيت و دين مردم نمیتوانست خيانتها و توطئهها را ناديده بگيرد يا با ملاحظاتی، از مقابله جدی با آنان چشم بپوشد. در مواردی دستور تخريب خانههای فتنه و فساد را صادر كرد. مورخان نقل كردهاند امام سقيفه را كه فسّاق در آن اجتماع كرده و به فتنهگری مشغول بودند، تخريب كرد،[36] چنانكه رسول خدا(ص) مسجد ضرار را خراب كرد. همچنين خانه «مصقلة بنهبيره» و افراد ديگری را كه مرتكب خيانت شده بودند، تخريب نمود.[37] وی كه عامل و كارگزار حضرت در «اردشير» بود، با مالِ خراج گروهی از مسيحيان، بنیناحيه را خريد و آزاد كرد. حضرت او را به خاطر اين عمل توبيخ كرد واموالمصرف شده را از او طلبيد. وی شب بعد به معاويه ملحق شد. وقتی امام اين خبر راشنيد، فرمود:
«خداوند او را هلاك گرداند! چون بزرگان كار كرد، ولی چون بردگان گريخت و چون بدكاران خيانت ورزيد. اگر بازخواست میشد و اظهار عجز مینمود، بيش از زندانی شدن او را مجازات نمیكرديم. اگر چيزی از اموال او میيافتيم، از او میگرفتيم و اگر بر مالی دست نمیيافتيم، رهايش میكرديم».[38]
2. مبارزه با خرافات
يكی ديگر از انحرافات اجتماعی، رواج خرافات و سرگرميهای بیحاصل بود. عدهای از سادهلوحی مردم سوء استفاده كرده و بدين وسيله آنان را فريب داده و از اين راه برای خود كسب درآمد میكردند. چنانكه عدهای كه از نظر فكری دارای انحرافات بودند، مردم را به انحراف سوق میدادند.
اخراج قصه سرايان از مسجد
قصهگويان و داستانسرايانی در مسجد رسول خدا(ص) مردم را دور خود جمع كرده و با بيان خرافات و افسانهها آنان را سرگرم میكردند. امام با اخراج چنين افرادی از مسجد[39] كه محل عبادت و دانشاندوزی و تصميمگيریهای مهم اجتماعی سياسی و مركز اعزام نيروها به جبهههای نبرد بود، با گسترش اين انحراف مبارزه كرد.
برخورد با پيشگويان
همچنين منجمانی كه اعتقادات مردم به توحيد را در معرض هجوم قرار داده و اجرام آسمانی را مؤثر در حوادث زمينی پنداشته و به پيشگويی نجومی اشتغال داشتند و مردم را از نقش خالق هستی و دعا غافل میكردند، با برخورد قاطع حضرت روبهرو شدند. امام با سخنان روشنگرانه خود، با اين تفكر انحرافی برخورد كرد و به يكی از آنها فرمود:
«اَتزعم انك تهدی الی الساعة التی مَن سار فيها صُرف عنه السوء و تُخَوِّف مِنَ الساعة التی مَن سار فيها حاق به الضّر؟! فمن صدقك بهذا فقد كذّب القرآن و اسْتغنی عن الاِستعانة باللَّه فی نيل المحبوب و دفع المكروه ... ايها الناس ايّاكم و تعلّم النجوم اِلّا ما يُهتدی به في برّ او بحر،فانّها تدعو اِلی الكهانة و المنجم كالكاهن و الكاهن كالساحر و الساحر كالكافر و الكافر فیالنّار؛[40] آيا گمان میكنی به زمانی هدايت میكنی كه هر كس در آن وقت حركت كند بدی از او دور میشود و هر كسی را در آن ساعت ضرر متوجه اوست، میترسانی؟! هر كه تو را بر اين سخن تصديق كند، قرآن را تكذيب كرده و از ياری خواستن از خداوند برای رسيدن به مطلوب و محبوب و جلوگيری از نامطلوب و ناگواری، خود را بینياز شمرده است ... . ای مردم! از ياد گرفتن نجوم بپرهيزيد، مگر به مقداری كه شما را در خشكی و دريا (در يافتن راهها) راهنمايی كند، زيرا نجوم شما را به كهانت سوق میدهد و منجم، كاهن و كاهن مانند جادوگر و جادوگر مانند كافر و جايگاه كافر جهنماست».
امام تنها به تبيين انحراف اكتفا نمیكرد، بلكه اقداماتی نيز میكرد؛ در يك مورد «مسافر بنعفيف الازدی» را كه مردم را به انحراف سوق داده بود، تهديد به دستگيری و مجازات نمودو فرمود:
«لئن بلغنی انك تنظر فی النجوم لاخلدنك الحبس مادام لی سلطان فواللَّه ما كان محمد منجم و لا كاهن؛[41]اگر به من خبر برسد در ستارگان نظر كردهای (و احكام نجومی صادر نمودهای) تا وقتی حكومت در اختيار من است، تو را زندانی خواهم كرد. به خدا سوگند! محمد نه منجم بود ونه پيشگو».
شكستن نمادهای يهوديان
امام علی(ع) همچنين دستور تخريب محاريب، يعنی محلهايی را كه در مساجد به عنوان صدر مجلس بنا شده و يادآور يهوديان بود، صادر فرمود تا جامعه اسلامی مبلّغ شعائر اديانتحريف شده و جريانات منحرف مذهبی و سياسی نباشد. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش نقل میكند:
«اِنَّ عليّاً(ع) كان يكسر المحاريب اِذا رأها في المساجد و يقول كانّها مذابح يهود.[42]
چنان كه رسول خدا(ص)در زمانی كه مسلمانان در اقليت بودند و سفيدی موی مسلمانان نشانه پيری آنان بود، دستور خضاب كردن داد و آنان را از تشبّه به يهود بازداشت و فرمود: «غيّروا الشيب و لا تشبهوا باليهود[43]». در زمان اميرالمؤمنين كه مسلمانان در اكثريت بودند و تضعيفی از اين ناحيه متوجه آنان نبود، اين حكم الزامی لغو شد.[44]
3. برخورد با انحرافات فكری و عملی
امام علی(ع) به لحاظ وضعيت گذشته حكومتها با انحرافاتی در عقيده و رفتار گروهی از مردم روبهرو بود و خود را موظف به برخورد با اين كژیها میدانست.
مبارزه با صوفيگری
يكی از انحرافات، سرخوردگی گروهی از مردم و انزواپيشگی از جامعه و تبليغ صوفيگری بود. در اين ميان بعضی از بازيگران سياسی به زهدفروشی پرداختند و توانستند افراد سادهلوح را فريب و به زهد منفی و دنياگريزی سوق دهند. حضرت با كسانی كه اين مشی را در پيش گرفته يا در گفتار و رفتار خويش به تبليغ آن میپرداختند، برخورد نمود.
حسن بصری را كه در مسجد به تبليغ روش صوفيان و افكار آنان میپرداخت و بدين وسيله كسب وجهه مینمود، از مسجد اخراج كرد[45] و در برابر اين گونه انحرافات فكری و عملی موضعگيری نمود.
«علاء بنزياد حارثی» از ياران امام علی، از برادرش «عاصم بنزياد» به حضرت شكوه كرد كه لباس خشن پوشيده و زندگی را رها كرده و سر به بيابان نهاده است! حضرت او را احضار كرد و فرمود:
«يا عُدَیَّ نفسه! لقد استهام بك الخبيث، اما رحمتَ اهلك و ولدك؟ اَتری اللَّه اَحلَّ لك الطيبات و هو يكره اَنْ تأخذها؟! اَنت اَهون علی اللَّه من ذلك[46]؛ ای دشمن كوچك خويش! شيطان حيرانت كرده و از راه منحرفت ساخته است! بر زن وفرزندانت رحم نمیكنی! گمان میكنی خداوند آنچه را كه پاكيزه است و بر تو روا داشته، ناخشنود است از آنها بهره ببری؟! تو نزد خدا خوارتر از آنی كه میپنداری».
او به حضرت پاسخ داد: خود لباس خشن میپوشيد و غذای نامطبوع میخوريد! امام فرمود: وظيفه من كه رهبر جامعه هستم با تو تفاوت دارد. بدين وسيله حضرت او را به خاطر اشتباه در عقيده و رفتار تخطئه نمود و راهنمايی كرد و به خانه و كاشانه برگرداند.
شكوه از رواج بدعتها
انحرافات به قدری در جامعه گسترش پيدا كرده و مردم آنها را جزء دين میشمردند كه مبارزه با آنها دشوار و غير ممكن مینمود. برخی از اقدامات اصلاحی حضرت كه اهميت بيشتری داشت، عكسالعملهای فراوانی به دنبال داشت و مشكلاتی برای حضرت و جامعه ايجاد كرد. حضرت در يك سخنرانی از دو چيز اظهار نگرانی میكند: پيروی از هوی و هوس، و آرزوهای طولانی. سپس میافزايد:
«قبل از من، واليان اعمالی انجام دادند كه بر خلاف سنت رسول خدا بود و تعهد بر مخالفت داشتند تا نقض عهده كرده و سنت را تغيير دهند».
آن گاه عكسالعمل مردم را در صورت مقابله با اين بدعتها اين گونه بيان میكند:
«و لو حملتُ الناس علی تركها فتفرق عنّی جندی حتی اَبقی وحدي او قليل من شيعتی؛ اگر مردم را به ترك اين بدعتها وادار كنم، سپاهيانم از من جدا میشوند، به طوری كه تنها میمانم يا تعداد كمی از پيروانم باقی میمانند».
سپس شمهای از بدعتهايی را كه در زمان خلفای قبلی پايهگذاری شد، نام برده و از اين كه اگر آنها را تعطيل كند و بار ديگر كتاب خدا و سنت پيامبر را احيا نمايد، مردم از اطرافش پراكنده میشوند، گلايه میكند و میفرمايد:
«به خدا سوگند! به مردم دستور دادم در ماه رمضان جز برای نماز فريضه اجتماع نكنند و به ايشان اعلام كردم اجتماع آنان در نماز نافله بدعت است. بعضی از سربازانم كه همراه من با دشمن میجنگيدند، فرياد زدند: ای اهل اسلام! سنت عمر تغيير كرد. ما را از نماز نافله در ماه رمضان نهی میكنند. ترسيدم لشكر بر من شورش كنند و مورد حمله قرار گيرم.»[47]
امام مجتبی(ع) به امر امام علی(ع) در ميان مردم ندا داد: در ماه رمضان در مساجد، نماز نافله به جماعت خوانده نمیشود. مردم فرياد برآوردند: وا عمراه! وا عمراه! امام حسن نزد امير مؤمنان آمد و جريان را عرض كرد. حضرت فرمود: بگو بخوانند![48]
در نقل ديگری آمده است: هنگامی كه امام علی(ع) به كوفه آمد، گروهی از مردم نزد او آمدند كه امام جماعتی معين كن تا نافله های ماه رمضان را با او بخوانيم. امام آنها را از جماعت در نافله نهی كرد، ولی آنها بعد از ظهر به مسجد آمدند و ناله سر دادند: وا رمضاناه! حضرت وقتی از جريان باخبر شد، فرمود:
«رهايشان كنيد تا با هر كسی كه خواستند به جماعت نافله بخوانند».[49]
بديهی است تجويز جماعت برای نافله به خاطر مصلحتی بود كه امام تشخيص داد و حكم حكومتی محسوب میشود.
4. مبارزه با انحرافات اخلاقی
انحرافات اخلاقی از زمان خليفه سوم كه امويان و حاكمان فاسق بر مصادر امور تكيه زدند، افزايش يافت. امام علی(ع) با تدابيری به مقابله با گسترش انحرافات اخلاقی پرداخت و اقداماتی را برای جلوگيری از جرم و نيز مجازات منحرفان و متخلفان به عمل آورد.
جداسازی معابر عمومی
امام در اين زمينه به قدری جدی بود كه در مقطعی دستور جداسازی محل رفت و آمد مردان و زنان را صادر كرد[50] تا زمينه لغزش و انحراف اخلاقی كه غالباً از اختلاط مردان با زنان بروز میكند، به حداقل برسد. بديهی است جداسازی مردان و زنان در اماكن عمومی، يك دستور و قانون ثابت دينی نيست، بلكه ممكن است در بعضی اوضاع همچون دوران امام(ع) مصلحت جامعه از نظر سالمسازی اجتماعی و اخلاقی ايجاب كند طرح جداسازی به اجرا در آيد. البته به طور كلی جدا بودن محل فعاليت زنان و مردان امری پسنديده و موجب سلامت روحی و اخلاقی هر دو است، اما الزام آن بنا به تشخيص حاكم صورت میگيرد.
جلوگيری از نشستن مردان در معابر عمومی
حضرت مردان را از نشستن بر سر راه مردم بر حذر میداشت، چرا كه اين كار در محل آمد و شد، گذشته از اينكه گاه سدّ معابر عمومی و تضييع حقوق مردم است، زمينه مزاحمت و سلب آسايش از نواميس را فراهم میسازد. امام برای ايمن بودن مردم از هر گونه مزاحمت و آزار و اذيتی، تدابيری را اتخاذ كرد. مورخان نوشته اند:
«علی رضی اللَّه عنه وقتی در كوفه بود، مردم را از نشستن در راه منع كرد. با او به گفتگو پرداخته و اعتراض كردند. فرمود: شما را به شرط اينكه چشمان خود را از رهگذران فرو بنديد وجواب سلام آنان را بدهيد و گمشدگان را راهنمايی كنيد، رها میكنم. قبول كردند و حضرت رهايشان كرد[51]».
مجازات منحرفان و متجاوزان به حريم اخلاق جامعه
مجازات منحرفان و متجاوزان به حريم اخلاق جامعه و نواميس مردم و جاری كردن حد يا تعزير بر آنان، توسط امام انجام میشد. هر چند اجرای حدود الهی، اجرای احكام اوليه اسلام است، اما به اجرا گذاشتن حدود الهی و تحقق آنها و اِعمال ولايت در اين زمينه، به قدرت حكومت نيازمند است و به يك معنا حكم حكومتی است. همچنين تعزير متخلفان كه نوع و مقدار آن به نظر حاكم بستگی دارد، از جمله احكام حكومتی امام(ع) محسوب میشود.
در يكی از موارد، شخص زناكاری كه مستحق مجازات حد بود، ولی بيماری مانع اجرای آن شده بود، برای آنكه عدهای گمان نكنند بيماری باعث سقوط حد میشود يا مانند پيامبر بايد با چند چوب ضربهای بر بيمار زد، حضرت دستور داد برای اجرای حد، تا زمان بهبودی بيمار صبر كنند، آن گاه حد بر او جاری كنند.[52] معلوم میشود حكم جاری كردن حد بر شخص بيمار، به تشخيص حاكم بستگی دارد. شايد اوضاع جامعه به گونهای بود كه تعطيل كردن مجازات حدّ حتی به علت بيماری، موجب جرأت يافتن افراد و ارتكاب گناه میشد. به هر حال حضرت به لحاظ اوضاع اجتماعی عصر خويش يا متفاوت بودن ويژگيهای شخص بيمار متخلف با متخلفِ زمان پيامبر، حكمی متفاوت با حكم رسول خدا صادر كرد.
5. برخورد با تخلفات اجتماعی
بخش ديگری از احكام و فرامين امام(ع) در زمان حكومتش برخورد با تخلفات اجتماعی بود كه به نوعی حقوق جامعه و مصالح آن را در معرض خطر قرار میداد و مشكلاتی را برای حال يا آينده جامعه فراهم میساخت.
دستور تخريب خانههايی كه در اماكن عمومی ساخته و تجاوز به حريم حقوق عمومی محسوب میشد، مثل خانههای بنیبكاء،[53] دستور تخريب مغازههايی كه در بازار مسلمانان ساخته میشد[54] و تجاوز به حقوق عمومی بود، جلوگيری از صيد حيوانات در بعضی از مناطق، بنا بر مصالحی چون جلوگيری از انقراض نسل حيوانات يا ايجاد امنيت و آرامش برای مردم آن منطقه، نمونههايی از اقدامات حضرت جهت حفظ حقوق عمومی مردم به شمار میرود. در يك مورد حضرت صيد كبوترها را در شهر، ممنوع و در روستا آزاد اعلام كرد.[55] همچنين حضرت مأذنه مسجد را به خاطر اشراف بر خانه مردم، تخريب كرد و فرمود:
«لا يؤذن علی اكثر من سطح المسجد[56]؛
بالاتر از بام مسجد اذان گفته نمیشود.»
در كدام مكتب میتوان چنين دفاعی از حقوق و حريم مردم را سراغ گرفت؟ امام علی(ع) مأذنه مسجد را به خاطر آن كه تضييع حقوق و تجاوز به حريم شخصی است، تخريب میكند، آيا به همين ملاك نمیتوان مانع احداث ساختمانهای بلندی شد كه آسايش و امنيت مردم را تهديد میكند؟
ج) احكام اقتصادی
در ميان احكام حكومتی امام در زمان خلافتش، احكام اقتصادی برای بهبود وضع معيشت مردم جايگاه ويژهای داشت. معمولاً تجاوز به حقوق مردم در بعد اقتصادی بيشتر رخ میدهد و طمع به مال دنيا و فزونخواهی، سبب دستاندازی به بيتالمال يا اموال خصوصی است. از اينرو برای دفاع از بيتالمال يا حقوق مردم، مقررات زيادی از سوی امام وضع شد كه برخی را يادآور میشويم:
1. جعل ماليات
مشهور بين فقها آن است كه زكات در نه چيز واجب است و پيامبر اكرم(ص) بيش از اين مقدار را عفو كرده است. از اينرو فقها در بعضی موارد كه رواياتی در مورد زكاتِ برنج يا حبوب وارد شده، به استحباب زكات فتوا دادهاند.[57]
بعضی از فقها اين احتمال را كه اصل زكات، حكم مسلم قرآنی است، ولی متعلق زكات و مقدار آن به امام و حاكم جامعه واگذار شده، مطرح كردهاند[58]. پيامبر به عنوان رسول خدا وجوب زكات را مطرح كرد و به عنوان حاكم جامعه آن را در نه مورد كه ثروت اصلی مردم حجاز بود واجب نمود و موارد ديگر را بخشيد. اين مطلب منافاتی ندارد كه امام و حاكم در زمانی ديگر با عنايت به ثروت مردم زكات وضع كند، چنان كه امام علی(ع) برای اسب زكات نهاد و ظاهر روايت نيز وجوب زكات است، نه استحباب. محمد بنمسلم و زراره از امام باقر و صادق عليهماالسلام نقل كرده اند:
«وضع اميرالمؤمنين(ع) علی الخيل العتاق الراعية فی كل فرس في كل عام دينارين و جعل علی البرازين ديناراً[59]؛
امير مؤمنان(ع) بر اسب عربی نجيب و از نسل شناخته شده، ماليات وضع كرد؛ بر هر اسبی در هر سال دو دينار و بر اسب غير عربی و مجهولالنسب يك دينار».
2. تعيين مقدار جزيه و خراج
همچنين امام در مواردی كه تعيين مقدار ماليات به حكم جامعه واگذار شده، مقدار آن را تعيين میكرد. حضرت برای ثروتمندانِ اهل كتاب 48 درهم، برای متوسطان 24 درهم و برای فقرا 12 درهم ماليات معين كرد، چنان كه خليفه دوم در دوران خلافتش، پس از مشورت با امام همين مقدار را معين كرد.[60]
جزيه بر اهل كتاب، حكم قرآن و اولی است، اما مقدار آن به حاكم جامعه واگذار شده است تا به تناسب نياز حكومت و توانايی آنان مقرّر شود.
در بعضی مناطق به كارگزاران خويش مقدار خراج را كه از زمينهای كشاورزی دريافت میشد، اعلام فرمود. مصعب بنيزيد انصاری كه كارگزار امام در چهار منطقه مدائن بود، به تفصيل ميزان خراجی را كه امام معين كرده بود، نقل كرده است:
«امير مؤمنان علی بنابیطالب(ع) مرا بر چهار روستای مدائن: بهقباذات، نهرسير، نهرجوير ونهرالملك گماشت و مأمور ساخت بر هر جريب زمين زراعتی پرمحصول، يك درهم و نيم، وبر هر جريب زمين متوسط، يك درهم و بر هر جريب زمين زراعتیِ كم محصول، دو ثلث درهم و بر هر جريب باغ انگور، ده درهم، و بر هر جريب نخلستان، ده درهم و بر هر جريب باغهايی كه دارای نخل و درختان ديگر است، ده درهم مقرر نمايم. و به من امر كردند از درختان خرمايی كه دور از دهات میكارند تا رهگذران و در راهماندگان از آنها استفاده كنند، بگذرم و زكات نگيرم.همچنين امر كردند بر بزرگان مجوس كه بر يابو سوار میشوند و انگشتر طلا به دست میكنند، 48 درهم، و از متوسطان و تجارشان 24 درهم و از فقيرشان، 12 درهم جزيه دريافت كنم. مجموع آنها را كه در يك سال جمع كردم، هشت ميليون درهم شد[61]».
شيخ طوسی در توضيح اين روايت میگويد:
«اين مقدار را امام بنا به نياز و صلاحديد آن زمان معين كرد و منافات ندارد در زمان ديگر مقدار كمتر يا بيشتری مقرر شود».[62]
3. معافيت مالياتی
امام علی(ع) كه برای بعضی مناطق، ميزان زكات يا جزيه را معين میكرد، در بعضی مناطق كه مردم ضعيف بودند يا مصلحت ديگری وجود داشت، آنها را از پرداخت زكاتِ بعضی محصولات معاف میكرد. حضرت به كارگزار خويش در عراق دستور داد نخل اگر تك بود و سبزیها و حبوب و پنبه را از ماليات معاف كند[63].
4. تحليل خمس و انفال
امير مؤمنان(ع) فرمود:
«هلك الناس فی بطونهم و فروجهم لانهم لم يؤدّوا اِلينا حقّنا الا و انّ شيعتنا من ذلك و آبائهمفی حلٍ[64]؛مردم به خاطر تسليم در برابر خواستههای شكمشان و غرائز جنسی هلاك شدند، زيرا حق ما را ندادند. البته شيعيان ما و پدرانشان مجاز به استفاده از آن اموالند و بر ايشان حلال است».
به مقتضای اين روايت، امام(ع) حق خويش از خمس يا انفال را كه در اختيار اوست، بر شيعيان حلال كردند تا گرفتار معصيت نشده و در زندگی با مشكلات روبهرو نشوند؛ البته شيخ مفيد آن را مختص اموالی دانسته كه برای ازدواج مصرف میشود تا اولاد شيعيان طيب و طاهر باشند و شامل اموال ديگر امام كه شيعيان در راههای ديگر مصرف كنند، نمیداند.[65]
5. پرداخت بدهی بدهكاران و نياز فقيران
امام علی(ع) بدهی بدهكارانی كه بدون زيادهروی مبلغی را قرض كرده، ولی توان پرداخت آن را نداشته و همچنين نياز فقيران را از بيتالمال میپرداخت. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش نقل كرده كه علی(ع) همواره میفرمود:
«يعطی المستدينون من الصدقة و الزكوة دَينهم كله ما بلغ اِذا استدانوا في غير سرف، فاماالفقراء فلا يزاد اَحدهم علی خمسينِ درهماً و لا يُعطی احد له خمسون درهماً اَو عدلها منالذهب[66]؛ بدهی بدهكاران، از صدقه و زكات پرداخت میشود، به شرطی كه در قرض كردن زيادهروی نكرده باشند، اما فقرا به هر يك از آنها بيش از پنجاه درهم داده نمیشود، و همچنين كسی كه دارای پنجاه درهم يا مساوی آن از طلا باشد، چيزی به او اعطا نمیگردد».
گويا نياز فقيران در يك سال با پنجاه درهم برطرف میشد و اين دستور منافاتی ندارد اگر زمانی نياز بيشتری داشته باشند، به مقدار نيازشان پرداخت شود. در روايات ديگر پرداخت بدهی را مشروط بر اين كردهاند كه مال را در راه معصيت مصرف نكرده باشند[67]، همچنين مَهر زنان را استثنا كردهاند كه فرد به همسرش بدهكار باشد.[68]
6. رونق اقتصادی
علی(ع) برای رونق اقتصادی و تشويق مردم به كار و بهبود وضع معيشت آنان، در محلی كه بازار عمومی بود، از مغازهداران اجاره دريافت نمیكرد و از اين كار كراهت داشت.[69] گفتهاند اولين كسی كه از كسبه اجاره دريافت كرد، زياد بنابيه بود[70].
7. نظارت بر فعاليتهای اقتصادی
امام در عين حال كه شخصاً برای رونق اقتصادی و بهبود معيشت مردم تلاش میكرد، اقدام به حفر چاه نمود و آن را برای استفاده عموم وقف كرد[71] و تسهيلاتی برای تجار و كسبه قايل شد و برای دفاع از حقوق عمومی و جلوگيری از اِعمال فشار به مردم، بر بازار نظارت داشت و فروشندگان را از احتكار و گرانفروشی و اجحاف به مردم و غلّ و غش و كلاهبرداری در معامله، بر حذر میداشت. و علاوه بر اين كه فردی را به عنوان ناظر بر بازار معين كرد[72]،خود در بازار رفت و آمد مینمود و متخلفان را توبيخ میكرد و احياناً از حقوق خريداران دفاع مینمود.
در يك مورد حضرت در بازار كنيزی را ديد كه میگريست. علت ناراحتیاش را سؤال كرد. كنيز گفت: از اين فروشنده خرما خريدهام، ولی بر خلاف آنچه در معرض ديد مشتريان گذاشته، خرمايی كه به من داده، خيلی بد و نامطلوب است و من نمیتوانم اين خرما را به خانه ببرم و فروشنده آن را پس نمیگيرد. نمیدانم چه كنم؟! امام فروشنده را به پس گرفتن خرما، كه با فريب به فروش رسانده بود، مجبور ساخت[73].
بر بازار خياطان عبور میكرد و ندا میداد:
«ای خياط! لباسها را محكم و خوب بدوز، درزها را ريز كن و دوختها را به هم نزديك كن. از رسول خدا شنيدم: خداوند، لباس و ردايی را كه خياط دوخته و در آن خيانت كرده، بر تن او میكند و آن گونه وی را محشور مینمايد. از پارچههای اضافی بپرهيز، زيرا صاحب لباس به پارچههای باقیمانده، سزاوارتر است. آنان را به ديگران نفروش كه مكافات به دنبال دارد».[74]
بر بازار ماهیفروشان عبور كرد و فروش ماهی را كه در آب مرده بود (طافی)، ممنوع اعلامكرد.[75]
همچنين از ذبح گاوهای فلج، زمينگير، يك چشم، نابينا، بیدندان، گردن مويين، ديوانه، سمچاكدار، معلول و بيمار جلوگيری مینمود[76].
8. مبارزه با محتكران
يكی از روشهای رايج در ميان تجار و بازاريان برای رشد قيمتها، احتكار است. اجناس مورد نياز را احتكار میكنند تا كمياب شود يا در انحصار آنان قرار گيرد و بدين وسيله گرانتر از بهای متعارف به فروش برسانند. از بعضی روايات كه مبنای فتوای فقهاست، ممنوعيت احتكار بعضی اجناس، مثل جو و گندم استفاده میشود[77]، گويا احتكار ساير اجناس ممنوعيتی ندارد و حاكم تنها میتواند از احتكار اجناس فوق كه مورد نياز مبرم مردم است، جلوگيری كند، اما از بعضی روايات ديگر و نيز كلمات امام علی(ع) استفاده میشود احتكار اجناسی كه مورد نياز مردم است و احتكار آنها موجب به زحمت افتادن مردم و كم و گران شدن كالا و ظلم و اجحاف در حق مردم است، ممنوع میباشد.
حضرت با استناد به سنت رسول خدا(ص) در جلوگيری از احتكار اجناس در زمان حكومتش، از احتكار جلوگيری میكرد و كارگزاران خويش را مأمور جلوگيری از احتكار میساخت و از آن نهی فرمود[78]. همچنين به مالك اشتر نوشت:
«و اعلم مع ذلك اَنّ في كثير منهم ضيغاً فاحشا و شُحّاً قبيحا و احتكاراً للمنافع و تحكُّماً فی البياعات و ذلك بابُ مضرّةٍ للعامّة و عيبٌ علی الولاة. فامنع من الاِحتكار فاِنَّ رسولاللَّه(ص) منع منه ... فمن قارف حُكْرةً بعد نهيك ايّاه فنكّل به و عاقبه في غير اسراف[79]؛بدان در ميان بازرگانان افراد زيادی وجود دارند كه بد معامله میكنند و بخيل و به دنبال احتكار منافعاند. آنان در پی منفعت خودند و اجناس را به هر بهايی میفروشند. سودجويی و گرانفروشی به زيان مردم و موجب عيبگيری بر واليان است. از احتكار جلوگيری كن، چرا كه رسول خدا(ص) از آن نهی فرمود و هر كس پس از منع، دست به احتكار زد، او را مجازات كن و عبرت ديگران قرار ده؛ البته در كيفر زيادهروی مكن».
امام محتكران را كه پس از نهی حاكم، به روش خود ادامه میدادند، به مجازاتهايی محكوم میكرد، از جمله تنبيه بدنی و كشف اجناس احتكارشده و نهادن كالا در ملأ عام و آتش زدن اجناس احتكاری.[80]
سؤالی كه بعضی محققان بدان پاسخ دادهاند[81]، آتش زدن اجناس است كه با توجه به كمبود آن و نياز مردم، چرا بايد كالا را آتش زد، چنان كه امام در يك مورد بدين امر مبادرت ورزيد؟ آيا بهتر نيست با قيمت مناسب به فروش رسد يا به نفع بيتالمال مصادره شود؟
شايد موردی كه امام دستور آتش زدن اجناس را داد، به خاطر مخالفت و لجاجت محتكر و راضی نشدن او به آشكار كردن اجناس و فروش آن بود، چنان كه وقتی «سمرة بنجندب» در مورد درخت خود در خانه يكی از شهروندان، به نصايح پيامبر اعتنا نكرد و بر مزاحمت اصرار ورزيد، پيامبر به ناچار دستور داد درختش را بكنند و دور اندازند و فرمود: «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام». امام علی(ع) نيز مبارزه با محتكران را به حرمت ضرر به مردم مستند ساخت. هر كاری كه موجب ضرر به مردم شود، ممنوع است و حاكم میتواند از آن جلوگيری كند. بيان امام كه حرمت احتكار را معلّل به «ضرر به مردم» نمود، میتواند مؤيدی بر ديدگاه حضرت امامخمينی در قاعده لاضرر كه بر خلاف نظر فقهای ديگر آن را حكم حكومتی دانستهاند-باشد[82].
9. ايجاد محدوديت شغلی
امام علی(ع) نامهای به رفاعة بنشداد بجلی، حاكم اهواز نوشت و به او دستور داد اهل ذمه را از شغل صرافی باز دارد[83] و اجازه كسب كار از اين طريق را به ايشان ندهد.
با توجه به اهميت شغل صرافی و خسارات فراوانی كه انحراف در اين شغل ايجاد میكند، امام(ع) اهل ذمه را كه در پناه دولت اسلامی زندگی میكنند، از اين شغل بازداشت.
10. قيمتگذاری اجناس
با ملاك «لاضرر» امام میتواند بر قيمتها نظارت كند و از اجحاف و گرانفروشی جلوگيری نمايد، هر چند دليل و مستند خاصی بر آن وجود نداشته باشد. امام(ع) در دستور عمل خود به مالك اشتر سفارشهای متعددی در دفاع از حقوق مردم میكند و ملاكهايی را برای خريد وفروش ذكر مینمايد كه بايد از سوی تجار و كسبه مراعات شود:
«و ليكن البيع بيعاً سمحاً بموازين عدل و الاسعارٍ لا تحجِفُ بالفريقين من البايع و المتباع[84]؛بايد خريد و فروش، آسان صورت بگيرد و با ميزان و ترازوی عدل انجام پذيرد و با نرخهای رايج بازار معامله شود كه به فروشنده و خريدار اجحاف نشود».
آسانی خريد و فروش بدين معناست كه مثلاً فروشنده كالايش را از مشتریِ پشيمان پسبگيرد، يا به شخص تنگدست برای دادن بهای كالا فرصت دهد. امام با صراحت ازقيمتگذاری اجناس سخن میگويد. ايشان اجناس را قيمتگذاری میكرد. ابی الصهباءمیگويد:
«علی(ع) را ديدم كه در شط الكلاء از قيمتها میپرسيد[85]».
روايتی نقل شده است كه پيامبر اكرم(ص) پس از بيرون آوردن اجناس احتكارشده، آنها را قيمت ننهاد و وقتی يكی از اصحاب عرض كرد: ای كاش قيمتگذاری میكرديد، فرمود:
«انما السعر الی اللَّه يرفعه اذا شاء و يخفضه اذا شاء[86]؛قيمتها به خداوند مربوط میشود؛ هر گاه خواست، بالا میبرد و هر گاه خواست، پايينمیآورد».
رفتار پيامبر منافاتی با قيمتگذاری در بعضی زمانها ندارد، چون گاه افزايش و كاهش قيمتها جنبه طبيعی دارد و به كم يا وفور اجناس و ميزان متقاضی و خريد و ... بستگی دارد، اما در مواردی كه افزايش قيمتها، به سبب سوء استفاده تجار و كسبه است و در اثر احتكار يا كمبود مصنوعی كالا و يا «تلقی ركبان[87]»پيش میآيد، يا فروشندهای برای رقابت، اجناسش را ارزانتر از قيمت متعارف میفروشد تا پس از خارج كردن رقيبان از دَور، انحصار كالا را در اختيار بگيرد، و همگی از مصاديق ضرر به ديگران است، حاكم میتواند از آنها جلوگيری كند. همه اين موارد مشمول دستور حضرت به مالك است كه از «اجحاف به مردم و فروشنده و خريدار» بايد جلوگيری كرد[88].
امام به پيروی از رسول خدا، فروشندگان را كه رعايت دقيق اوزان كالا را نمیكردند، توبيخ و مجازات كرد، گرچه سنگين كردن بيع از طرف فروشنده و سبك كردن آن از طرف خريدار، مستحب است، اما فروشنده از جانب خود، مجاز به سبك كردن وزن كالا و كمفروشی نيست. نقل شده است: امام، مردی را كه زعفران میفروخت، خواست و او را به خاطر كمفروشی، با زدن تازيانه بر دستش تنبيه كرد و فرمود: «انما الوزن سواء»[89].
امام علی(ع) در بازار گذر میكرد و از هر عملی كه نوعی ظلم به مردم بود و حقوق آنان را تضييع میكرد، جلوگيری مینمود.
11. ضمانت بعضی از مشاغل
حضرت اعلام كرد اگر لباسشور و رنگرز، كالای مردم را تلف كنند (اتلاف)، ضامناند، ولی اگر كالايی در حمل و نقل دريايی از بين برود، مثلاً كشتی غرق شود و كالا از بين برود يا در آتش بسوزد و شخص مقصر نباشد (تلف) ضامن نيست.
با آنكه در بعضی از روايات لباسشور و رنگرز، اگر بدون تقصير كالای مردم را تلف كنند، ضامن نيستند، دستور حضرت مبنی بر ضمان آنها بنا بر مصالحی در آن مقطع بوده است. روايتی از امام صادق(ع) در اين باره نقل شده است:
«كان امير المؤمنين يضمّن الصبّاغ و القصّار و الصائغ احتياطاً علی امتعة الناس و كان لا يضمّن من الغرق و الحرق و الشیء الغالب و اذا غرقت السفينة و ما فيها فَاصابه الناس فما قذف به البحر علی ساحله فهو لاَهله و هم اَحق به و ما غاص عليه الناس و تركه صاحبه فهو لهم[90]؛امير مؤمنان رنگرز و لباسشور و نقاش را برای رعايت احتياط در اموال مردم ضامن میكرد، ولی اموالی كه غرق میشد يا در آتش میسوخت يا سرقت میشد، شخص متلف را ضامن قرار نمیداد و هنگامی كه كشتی و آنچه در آن است، غرق میشد و مردم دچار خسارت میشدند، آنچه را دريا به ساحل میافكند، از آن صاحبش بود و آنها سزاوارتر بدان بودند، ولی آنچه را كه مردم با غواصی از دريا به دست میآوردند و صاحبش آن را رها كرده بود، از آنِ يابندگان بود».
علامه محمدتقی مجلسی اين حديث را به گونهای تفسير كرده است كه با روايات و فتاوی سازگار باشد و كسی را ضامن دانسته كه مقصر باشد[91]، ولی اين حمل با جمله «احتياطاً علی اموال الناس» سازگار نيست. از اين تعبير بر میآيد حضرت در صورت قصور نيز اين دو صنف را ضامن قرار میداد، چنان كه در روايت ديگری از امام صادق(ع) نقل است:
«پدرم لباسشور و رنگرز را نسبت به هر چه كه از بين ببرند، ضامن قرار داد، ولی علی بنالحسين(ع) بر آنان تفضل نمود و آنان را ضامن نمیدانست».[92]
همچنين نقل است امام علی(ع) شخص مسلمانی را به خاطر كشتن خوك شخصی نصرانی، ضامن نمود تا بهای آن را به صاحبش پرداخت نمايد[93]. با توجه به اينكه خوك از نظر نظام حقوقی اسلام، ارزش اقتصادی ندارد و قابل خريد و فروش يا هبه و امثال آن نيست، كشتن آن نيز ضمانآور نخواهد بود، اما مصلحت در آن مقطع اقتضا نمود حضرت چنين حكمی صادر نمايد.
12. ضرب اولين سكه اسلامی
امام علی(ع) در زمان حكومتش آثار شرك و بتپرستی را محو كرد و با هر اقدامی كه تشبه به اقوام مشرك بود، مخالفت نمود. ايشان از اينكه در جامعه كسانی به يهوديان تشبه پيدا كنند، ناراحت بود و با آن مبارزه میكرد، كه نمونهای از آن را در تخريب اماكن يا نشانههای آنان در جامعه اسلامی يادآور شديم.
از جمله اقدامات امام اين بود كه سكههايی را كه در عصر خليفه دوم ضرب شده و آثار زرتشتيان بر آن بود، از اعتبار ساقط كرد و به ضرب سكهای مبادرت نمود كه دارای آثاراسلامی بود و اولين سكه اسلامی محسوب میشد. علامه سيدمحسن امين در اين بارهمیگويد:
«اولين كسی كه سكه اسلامی ضرب كرد، علی(ع) در سال 40ه در بصره بود، سپس عبدالملك در سال 76ه' آن را تكميل كرد. اولين كسی كه سكه اسلامی را ساخت و نقشهای كسروی و قيصری را از بين برد، علی بنابیطالب، امير مؤمنان بود. شكی نيست علی بنابیطالب(ع) اولين كسی بود كه متوجه اين امر شد و آثار شرك و شعائر مجوسی و نصرانی را از سكههای اسلامی محو كرد. او داناترين افراد امت به صلاح و فساد آن و برترين مردم برای جبران ضعفها و انحرافها و بستن رخنهها و تعظيم شعائر دين و اسلام بود. او درهمهای نقره مورد احتياج را ضرب كرد و نقش آن را بر محور شهادتين، سوره توحيد و رسالت پيامبر اعظم(ص) قرار داد و سال و محل ضرب را بر آن افزود».[94]
13. پذيرش پرداخت زكات به اختيار مردم
امام علی(ع) در يكی از نامههای خود خطاب به مأموران جمعآوری زكات میفرمايد:
«ثم تقول عباد اللَّه! ارسلني اليكم وليّ اللَّه و خليفته لاخذ منكم حق اللَّه في اموالكم فهل للَّه في اَموالكم مِن حق فتؤدّوه الی وليّه. فاِنْ قال قائل: لا فلا تراجعه و اِنْ اَنعم لك منهم فانطلق معه مِن غير اَن تخيفه او توعده او تَعسفه او تُرهقه فخذ ما اعطاك من ذهب او فضّةٍ[95]؛سپس میگويی: ای بندگان خدا! ولیّ و خليفه خدا مرا به سوی شما فرستاد تا حق خدا را از اموال شما دريافت كنم. آيا در اموال شما خداوند حقی دارد تا آن را به ولیّ او بسپاريد؟ اگر كسی گفت: نه، به او مراجعه نكن و اگر گفت: آری و تصميم به پرداخت حقوق خدا داشت، او را رها كن، بدون آن كه او را بترسانی يا وعده دهی يا با شدت و خشونت دريافت كنی يا او را به امر دشواری مكلف سازی. آنچه را كه از دينار و درهم پرداخت كرد، دريافت كن».
امام خمينی رهبر فقيد انقلاب در برابر نظر كسانی كه با استناد به دستور عمل فوق پرداخت زكات را به اختيار بدهكاران میدانند، آن را حكم حكومتی شمرده و فرمود:
«اولاً: اين فرمايش حضرت يك حكم حكومتی است و نمیشود بدان فتوا داد. ثانياً: در مورد زكات است، در حالی كه حكومت اسلامی به وسيله خمس اداره میشود».[96]
آنچه از ادله وجوب زكات برمیآيد آن است كه حاكم اسلامی زكات را از مردم دريافت كند (خذ من اموالهم صدقة)[97] كه آيه شريفه ظهور در وجوب دارد و معلوم میشود دستور عمل امام علی(ع) بنا بر مصالحی صادر شده است. در كلمات حضرت امام چند احتمال در خصوص آن مصالح به چشم میخورد:
1. حضرت به لحاظ وضع خاص منطقه چنين حكمی كرده باشد.
2. علم داشته مردم آن منطقه افرادی راستگو و صادق هستند.[98]
«وقتی يك حكومتی آن طور شد و مردم در مقابل خدا مسؤول بودند و خداوند را شاهد ديدند، آنها هم تخلف نمیكردند و آنها هم مالياتی را كه بايد بدهند، میدادند، زكات را میدادند، خمس رامیدادند.»[99]
3. احتمال سوم آن است كه بيت المال در وضعيتی قرار داشته كه میشد نياز حكومت را بدون دريافت زكات اجباری برآورد، يا زندگی فقرا بدون دريافت زكات اجباری، قابل تأمين بود.
به هر حال مسلّم است دستور العمل امام علی(ع)، حكم حكومتی بود و منافاتی با دريافت اجباری زكات در زمان ديگر و به تشخيص حاكم اسلامی ندارد، چنانكه در زمان رسول خدا(ص) و خلفای بعدی دريافت میشد.
د) احكام قضايی
بخش وسيعی از احكامی كه امام علی(ع) صادر كرد، در مقام قضاوت و داوری بود. احكام قضايی امام برای اجرای حدود الهی از اين جهت كه اجرای حدود و تحقق مجازات الهی بود، اعمال ولايت بود، هرچند تحقق بخشيدن به احكام اوليه اسلام است، چنانكه تعزير متخلفان و مجازات آنان، به مقدار و نوعی كه مصلحت تشخيص میداد، بخش ديگری از احكام حكومتی حضرت است. در اين باره فرمود:
«علی قدر مايری الوالی من ذنب الرجل و قوة بدنه».[100]
1. حدّ سارق بيت المال
از امام علی(ع) نقل شده كه انگشتان دست چهار گروه در صورت سرقت قطع نمیشود، از جمله كسی كه از غنايم سرقت كند. در عين حال امام در يك مورد دست شخصی را كه از بيت المال سرقت كرده بود، قطع نمود. اين امر منشأ سؤال از امام صادق(ع) شد، كه فرمود:
«كانت بيضة حديد سرقها رجل من المغنم فقَطَعه؛[101]
كلاهخودی بود كه مردی از بيت المال و محل جمعآوری غنايم سرقت كرد، و حضرت دستش را بريد».
شيخ طوسی در مقام تفسير و توجيه اقدام امام میگويد:
«روايت را بايد بر جهتی حمل كرد كه از بيتالمال سرقت كرده، در حالی كه سهمی از آن نداشته است، كه در اين صورت استحقاق حد دارد. از كسی حد ساقط است كه به مقدار سهمش از بيت المال سرقت كند يا چنانكه بيش از سهمش برداشته، مقدار زيادی به قدری نباشد كه موجب حد سرقت شود».[102]
ولی بعيد نيست از مواردی باشد كه امام بنا بر مصالحی حد جاری كرده است و در واقع حكمِ حكومتی باشد. البته در اين مسأله نظريات مختلفی وجود دارد و برخی چون مفيد و سلاّر و صاحب وسيله معتقدند سارق بيت المال، مطلقاً حد سرقت ندارد و دستش بريده نمیشود. برخی چون شيخ طوسی و محقق حلی برآنند كه اگر مقدار زايد بر سهمش به حد نصاب برسد، دستش قطع میگردد، و در غير اين صورت حد بر او جاری نمیشود. بعضی چون علامه در قواعد و شهيد ثانی در روضه توقف كردهاند.[103]
به هر حال روايت، فعل امام را نقل كرده، شايد از مواردی باشد كه شيخ مطرح نمود و احتمال ديگر حكومتی بودن حكم است.
2. مجازات منكران رسول خدا(ص)
روزی حضرت در ماه رمضان وارد مسجد شد و عدهای را در حال روزهخواری مشاهده نمود، از آنان پرسيد: شما يهودی هستيد يا نصرانی؟ گفتند: مسلمانيم. فرمود: مسافر يا بيماريد كه به خاطر آن افطار میكنيد؟ گفتند: نه. فرمود: آيا شهادت به يكتايی خدا میدهيد؟ گفتند: آری. فرمود: آيا شهادت به نبوت پيامبر اكرم میدهيد؟ گفتند: ما محمد را میشناسيم. او يك اعرابی بود كه مردم را به خود فرا میخواند. حضرت فرمود: اقرار به نبوت او بكنيد و گرنه شما را به قتل میرسانم. گفتند: هر كاری خواستی، انجام بده. حضرت شخصی را مأمور كرد آنان را به بيرون شهر برده و دو حفره بكَند و آنها را از سوراخی به يكديگر متصل نمايد و در يكی آتش افكَند و آنها را در ديگری بياندازد تا در اثر حرارت و دود آتش جان دهند. هر چه از آنان خواست اقرار كنند، لجاجت كرده و حاضر نشدند تا آنكه جان باختند. هنگامی كه يكی از علمای يهود به امام علی(ع) به خاطر اين نوع مجازات خُرده گرفت، امام به رفتار «يوشع بننون» پس از وفات حضرت موسی(ع) با گروهی از منكران آن حضرت، استشهاد كرد. عالم يهودی مسلمان شد[104] و فهميد احكام صادره از سوی امام علی(ع) نظير احكامی است كه پيامبران الهی صادر میكردند.
3. سپردن بدهكار به طلبكاران
در صورتی كه شخص بدهكار، بدهی خود را نپردازد، حكم فقهی آن است كه حاكم او را بر پرداخت بدهیاش مجبور كند و در صورت عدم توانايیِ مالی، به او مهلت دهند به مرور زمان بدهیاش را بپردازد.[105] از امام باقر(ع) نقل است كه امام علی(ع) بدهكار را به طلبكاران میسپرد تا هر طور خواستند با او رفتار كنند؛ او را اجير كرده و طلب خود را وصول نمايند يا او را به انجام كار وادار كنند:
«و انَّ عليّاً كان يحبس فی الدّين ثم ينظر فاِنْ كان له مال اَعطْی الغرماء و اِنْ لم يكن له مال دفعه اِلی الغرماء فيقول لهم: اصنعوا به ماشئتم، اِن شئتم واجروه و اِن شئتم استعملوه».[106] شيخ حر عاملی در توضيح روايت میگويد: شايد روايت بر كسی حمل شود كه كارش اجير شدن يا كارگری بوده، از اينرو امام چنين حكمی كرده، زيرا قاعده بر اين است كه به بدهكار تنگدست (معسر) مهلت داده شود.
4. عفو سارق
مردی نزد امام علی(ع) آمد و بر سرقت اقرار كرد. حضرت فرمود: آيا چيزی از كتاب خدا میخوانی؟ عرض كرد: بله، سوره بقره را. فرمود: دستت را برای سوره بقره بخشيدم.
اشعث بنقيس كه از سركرده منافقان بود، اعتراض كرد: آيا حد خدا را تعطيل میكنی؟ حضرت فرمود: تو درك نمیكنی كه حد در جايی جاری میشود كه سرقت با بينه اثبات شود. در آن صورت امام نمیتواند عفو كند، ولی اگر سارق عليه خود اقرار نمايد، امام میتواند او را عفو يا دستش را قطع نمايد.[107]
احكام حكومتی امام علی(ع) منحصر به موارد ياد شده نيست، بلكه با تتبع در روايات و تاريخ میتوان به موارد بيشتری دست يافت.
جمع بندی و نتيجه گيری
پس از برشمردن پارهای از احكام حكومتی امير مؤمنان علی(ع) در زمينههای مختلف اداری و سازمانی و اجتماعی و اقتصادی و قضايی، به جمعبندی و نتيجه گيری میپردازيم.
وسعت احكام ولايی امام در دوران حكومتش نشان میدهد دايره اختيارات حاكم اسلامی، بسيار وسيع و گسترده است، بر خلاف نظر دانشمندانی كه اختيارات حاكم اسلامی را در محدوده مباحات دانستهاند، امام علی(ع) در بسياری از موارد با احكام خويش، حقوق شخصی افراد را تحت الشعاع قرار داد.
برخی از احكام امام دايرمدار «ممانعت از ضرر به عامه» است. جلوگيری از گرانفروشی و احتكار، ممانعت از نشستن افراد در معابر عمومی و تجويز نشستن مشروط آنان، جداسازی زنان و مردان در معابر عمومی، تخريب اماكن فساد، مغازههای بیجواز در بازار و خانههايی كه در اماكن عمومی مزاحم مردم است، حتی تخريب مأذنه مسجد به خاطر مشرف بودن بر خانههای مردم، در اين راستا صورت میگيرد كه در بعضی از آنها امام با صراحت، جلوگيری از ضرر رسيدن به مردم را يادآور میشود، در اكثر اين اقدامات، حقوق شخصی مردم نسبت به اموالشان، كه در تعارض با حقوق عمومی است، ناديده گرفته میشود و گاه به خاطر نقش منفی آنها، از بين برده میشود و آزادی مردم در رفت و آمد و نشستن در معابر عمومی و نگهداری يا فروش اجناس به بهای دلخواه، برای رعايت حقوق عمومی محدود میشود.
از گستردگی احكام ولايیِ حضرت برمیآيد حاكم برای «دفاع از حقوق عمومی» و«جلوگيری از رسيدن هر گونه ضرر جانی و مالی و اخلاقی و معنوی به مردم» دارای اختيارات وسيعی است.
برخی ديگر از احكام ولايی امام علی(ع) در راستای برخورد با انحرافات فكری و رفتاری و بدعتها و نوآوريهای ناپسند در جامعه است كه دين و ايمان مردم را تهديد میكند. امام میتواند برای حفظ حريم دين و نيز حراست از ايمان و اخلاق مردم، آزاديها را محدود و افراد را از بعضی مزايای اجتماعی محروم كند، قصهگو يا صوفی را از مسجد اخراج كند، منجم را مجازات نمايد و نمادهايی را كه يادآور شرك و بتپرستی است، خراب كند.
در عين حال حاكم اسلامی میتواند برای رعايت مصالح عمومی و جلوگيری از گسستن امور و برهم خوردن نظم و امنيت جامعه، برخی بدعتها و انحرافها را كه به اساس حكومت و دين لطمه وارد نمیكند، تحمل كرده و از برخورد با آنها بپرهيزد. تجويز بدعتی چون خواندن نماز نافله به جماعت در مسجد از اين موارد است.
همچنين حاكم میتواند برای بهبود وضعيت اقتصادی و ايجاد تعادل معيشتی بين مردم و سالمسازی بازار، به اقداماتی دست زند. پارهای از احكام اقتصادی امام علی(ع) در اين مقوله میگنجد. كرايه نگرفتن از مغازهداران، تخريب مغازههای بیجواز در بازار عمومی، ضامن كردن بعضی از مشاغل، بخشودگی مالياتی بعضی مشاغل، ايجاد محدوديت در برخی مشاغل، نظارت مستمر بر بازار، سپردن بدهكار به طلبكار برای استيفای حق و واگذاری اصل بدهكاری مالياتی و ميزان آن به مردم از اين موارد است.
به هر صورت هيچ حكمی نمیتواند بدون مراعات «مصلحت» از سوی حاكم صادر شود و اين مطلب نكته مهم و قابل توجهی است كه چگونه قانونگزار حكيم، اختيارات حاكم اسلامی را بر مدار رعايت مصلحت، محدود كرده است. در اين نظام سياسی هيچ گاه حاكم، مجاز به صدور حكم به دلخواه خود يا دوستان و بستگان نيست، چنانكه در نظامهای استبدادی متعارف است. حاكم گذشته از ويژگيهايی چون «فقاهت و عدالت»، موظف است در مقام اجرای احكام ثابت دين و احكام متغيّری كه بر اساس مصالح مقرر میدارد، قدم بردارد.
مصلحت فرد يا جامعه؟
مراد از مصلحت، مصلحت اسلام يا مصلحت جامعه و نظام اسلامی است كه به ايمان و اخلاق مردم يا جان و مال و آبروی آنان مربوط میشود. شايد بتوان به صورت قاعدهای كلیگفت:
گاه مصالح افراد با مصالح جامعه در تعارض است؛ در اين صورت حاكم اسلامی مصالح عموم مردم را بر مصالح افراد ترجيح میدهد و بر اساس مصالح عمومی حكم صادر میكند. بسياری از احكامی كه از سوی امام علی(ع) صادر شده، از اين قبيل است.
گاه مصالح افراد يا جامعه با اساس نظام و حكومت اسلامی در تعارض است. در اين صورت حاكم مصالح نظام را بر مصالح افراد و حتی مصالح عمومی ترجيح میدهد، مثلاً تجويز اقامه نماز نافله به جماعت از سوی امام علی(ع) بدون شك بر خلاف مصالح جمعی مردم است كه به بدعتی آلوده شوند، اما برای حفظ اساس حكومت كه بتوان در پرتو آن امور مهم ديگر را سامان بخشيد، اين بدعت تحمل میشود و تجويز میگردد.
و گاه مصالح حكومت و نظام اسلامی با مصالح اساسی دين در تعارض قرار میگيرد. در اين صورت نيز مصالح اسلام از سوی حاكم ترجيح داده میشود، هرچند به بهای از بين رفتن حكومت باشد، مثلاً چنانچه برای حفظ و تداوم نظام لازم باشد حاكم از اجرای عدالت چشم بپوشد، به مقداری كه اساس دين و اهداف پيامبر اكرم(ص) و قوانين آن زير سؤال رفته و مردم و نسلهای آينده را به دين بدبين كند، مصلحت حفظ دين ايجاب میكند در اجرای عدالت پافشاری شود، هرچند به قيمت از كف رفتن حكومت باشد. سيره امام علی(ع) و امام مجتبی(ع) در دوران حكومت كوتاه خويش و پافشاری بر اجرای عدالت و عدم تحمل امارت معاويه بر شام، نشان از اين واقعيت دارد، زيرا فلسفه حكومت اسلامی در نظر آنان تحقق حق و عدالت و برآوردن حقوق مردم و جلوگيری از گسترش باطل است. مراعات قاعده عقلايی «اهم و مهم» در قانونگزاری اسلام و از سوی حاكم جامعه، راهی برای حفظ حقوق مردم و تأمين سعادت واقعی آنهاست.
پی نوشت ها
________________________________________
[1]. شهيد اول، القواعد و الفوائد، ج1، ص100.
[2]. محمدحسن نجفی، جواهر الكلام، ج40، ص100.
[3]. امام خمينی، ولايت فقيه، ص76 75 و 78.
[4]. نهجالبلاغه، نامه 41.
[5]. علامه امينی، الغدير، ج2، ص71.
[6]. شيخ عباس قمی، سفينة البحار، ج2، ص457.
[7]. نهجالبلاغه، نامه 53.
[8]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج32، ص358.
[9]. نهجالبلاغه، نامه 20.
[10]. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج12، ص301.
[11]. مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص149.
[12]. ابن اثير، الكامل فی التاريخ، ج3، ص268.
[13]. بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص176.
[14]. نصر بنمزاحم، وقعة صفين، ص14، تحقيق و شرح از عبدالسلام محمد هارون.
[15]. انساب الاشراف، ج2، ص160.
[16]. نهجالبلاغه، نامه 32.
[17]. جواد فاضل، معصوم دوم، ج2، ص154 153.
[18]. همان، ص285 284.
[19]. نهجالبلاغه، نامه 3.
[20]. مروج الذهب، ج4، ص397.
[21]. نهجالبلاغه، نامه 32.
[22]. همان، نامههای 5 و 20 و 43 و 41 و 63؛ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج1، ص396.
[23]. جعفر مرتضی العاملی، السوق في ظلّ الدولة الاسلاميه، ص123.
[24]. دعائمالاسلام، ج2، ص532.
[25]. همان، ج1، ص396.
[26]. نهجالبلاغه، نامه 41.
[27]. السوق فی ظل الدولة الاسلاميه، ص27.
[28]. بحارالانوار، ج41، ص118 117.
[29]. السوق فی ظل الدولة الاسلاميه، ص27.
[30]. همان.
[31]. شيخ حر عاملی، وسائل الشيعه، ج11، ص56، نقل به مضمون.
[32]. حجرات (49)، آيه 9.
[33]. علی احمدی ميانجی، الاسير، ص173.
[34]. وسائل الشيعه، ج11، ص58.
[35]. همان، ص59 58؛ الاسير، ص181 144.
[36]. السوق فی ظل الدولة الاسلاميه، ص28.
[37]. مروج الذهب، ج3، ص419.
[38]. حاجی نوری، مستدرك الوسائل، ج17، ص404، ابواب كيفية الحكم، باب 24، ح6.
[39]. شيخ طوسی، تهذيب، ج10، ص149.
[40]. نهجالبلاغه، خ79.
[41]. انساب الاشراف، ج2، ص368.
[42]. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص153.
[43]. بحارالانوار، ج73، ص104.
[44]. نهجالبلاغه، حكمت 17.
[45]. الكتانی، التراتيب الاداريه، ج2، ص272.
[46]. نهجالبلاغه، خ209.
[47]. كلينی، روضه كافی، ج1، ص90 84.
[48]. وسائل الشيعه، كتاب الصلوة، ابواب نافلة شهر رمضان، باب 10، ح2.
[49]. همان، ح5.
[50]. السوق فی ظل الدولة الاسلامية، ص67.
[51]. جاحظ، البيان و التبيين، ج2، ص106، به اختصار.
[52]. شيخ طوسی، استبصار، ج4، ص213.
[53]. السوق فی ظل الدولة الاسلامية، ص34.
[54]. همان.
[55]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص205.
[56]. دعائم الاسلام، ج1، ص147.
[57]. جواهرالكلام، ج15، ص69.
[58]. حسينعلی منتظری، كتاب الزكوة، ج1، ص166.
[59]. تهذيب الاحكام، ج1، ص367.
[60]. شيخ مفيد، مقنعه، ص272.
[61]. تهذيب، ج4، ص243.
[62]. همان.
[63]. مجموعه مقالات كنگره امام خمينی و انديشه حكومت، ج5، ص224، به نقل از بلاذری.
[64]. وسائل الشيعه، ج6، ص358.
[65]. مقنعه، ص285.
[66]. وسائل الشيعه، ج6، كتاب الزكوة، ابواب المستحقين، باب 24، ح10.
[67]. همان، كتاب التجارة، ابواب الدين، باب 9، ح3.
[68]. همان، ح4.
[69]. تهذيب، ج6، ص383.
[70]. السوق فی ظل الدولة الاسلامية، ص30.
[71]. وسائل الشيعه، ج13، ص303.
[72]. السوق فی ظل الدولة الاسلاميه، ص122.
[73]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص271.
[74]. مستدرك الوسائل، ج13، ص295.
[75]. السوق فی ظل الدولة الاسلامية، ص59.
[76]. محمد بنمحمد بناحمد القرشی، معالم القربه، ص163.
[77]. وسائل الشيعه، ج12، ص315 312، باب تحريم الاحتكار عند ضرورة المسلمين.
[78]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص169.
[79]. نهجالبلاغه، نامه 53.
[80]. دعائم الاسلام، ج2، ص36.
[81]. السوق فی ظل الدولة الاسلامية، ص78.
[82]. امام خمينی، الرسائل، رسالة فی قاعدة لا ضرر.
[83]. دعائم الاسلام، ج2، ص38.
[84]. نهجالبلاغه، نامه 53.
[85]. قاضی نوراللَّه شوشتری، احقاق الحق، ج8، ص563.
[86]. وسائل الشيعه، ج12، ص317.
[87]. در صدر اسلام، برخی بازرگانان به بيرون شهر میآمدند و با فريب، كالای كاروانيان را پيش از ورود به شهر و آگاهی از وضع بازار با قيمت نازل میخريدند و فروش آن را در انحصار خود و به هر قيمت كه میخواستند، میگرفتند. رسول خدا اين تجارت را ممنوع كرد.
[88]. السوق فی ظل الدولة الاسلامية، ص85 84.
[89]. همان، ص56.
[90]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص163، ح714.
[91]. روضة المتقين، ج7، ص220.
[92]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص161، ح706.
[93]. همان، ص163.
[94]. سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، به نقل از سيدموسی حسينی مازندرانی، تاريخ النقود الاسلاميه، ص46 45.
[95]. نهجالبلاغه، نامه 25.
[96]. صحيفه نور، ج22، ص292.
[97]. توبه، (9)، آيه 103.
[98]. صحيفه نور، ج22، ص292.
[99]. همان، ج7، ص172.
[100]. وسائل الشيعه، ج18، ص472.
[101]. استبصار، ج4، ص241.
[102]. همان.
[103]. عبدالكريم موسوی اردبيلی، فقه الحدود و التعزيرات، ص634.[104]. وسائل الشيعه، ج7، ابواب احكام شهر رمضان، باب 2، ح3.
[105]. جواهر الكلام، ج25، ص326 323.
[106]. وسائل الشيعه، كتاب الحجر، ابواب احكام الحجر، باب 7، ح3.
[107]. استبصار، ج4، ص252.