فصل دوم: محقق حلّى و اوضاع زمانه

فصل دوم: محقق حلّى و اوضاع زمانه


الف) اوضاع فرهنگی - اجتماعی عصر محقق
تاريخچه شهر حلّه
موقعيت فرهنگی شهر حلّه
عوامل ايجاد مدارس علميه، به‏ويژه مدرسه حلّه
1- محيط:
2- زمان:
3- شخصيت عالمان:
ويژگی‏های حوزه حلّه
1- تنظيم ابواب فقه:
2- تأليف كتاب‏های فقهی در فقه مقارن:
3- تدوين مجموعه‏هايی مشتمل بر موارد اختلاف بين فقها:
4- تنظيم احاديث و تقسيم آن‏ها:
5- ارائه سبك علمی خاص در تدوين و تدريس كتاب‏های فقهی:
آخرين نگاه
ب) اوضاع سياسی عصر محقق


 

الف) اوضاع فرهنگی - اجتماعی عصر محقق

 

تاريخچه شهر حلّه

حلّه شهری است در نزديكی بغداد. اين شهر قدمت زيادی نداشته و از ابتدای تأسيس، مركزی برای تجمع شيعيان علوی بوده است. ياقوت حموی در معجم‏البلدان می‏گويد:
حلّه نامی برای چند مكان است كه مشهورترين آن‏ها، حله بنی مزيد است و آن شهری بزرگ بين كوفه و بغداد.... اولين شخصی كه حلّه را بنا نهاد سيف‏الدولة صدقةبن منصور مزيدی بوده است. وی كه موطن پدری‏اش اطراف رود نيل بوده با وجود قدرت و مكنتی كه داشت از آن‏جا كه بين ملوك سلجوقی جنگ رخ داده بود در محرم سال 495هجری به اين موضع نقل مكان نمود و در اين موضع كه نی‏زار و پناهگاه وحوش بود منازلی بنا نهاد و شروع به عمران و آبادانی آن‏جا نمود (تجار و بازرگانان برای فروش كالاهاشان به آن‏جا هجوم آوردند) و بعد از مدت زمانی كوتاه از شهرهای بزرگ و زيبای عراق درآمد(1).
علامه مجلسی در بحارالانوار می‏گويد:
مروی است كه فقيه نامور شيعه، مرحوم ابن‏زهره در سال 574 هجری وارد شهر حلّه شد. در شهر به گونه‏ای سئوال‏برانگيز به اطراف می‏نگريست. از ايشان علت اين امر سئوال شد، گفت: من می‏دانم كه شهر شما فضيلت زيادی دارد. سئوال شد چه فضيلتی؟ ايشان در جواب، روايتی با سند متصل صحيح از مولی اميرمؤمنان علی‏بن ابی‏طالب نقل كرد، بدين‏صورت كه اصبغ‏بن نباته می‏گويد: من هنگام ورود علی(ع) به صفين همراه ايشان بودم، ايشان روی تلّ عرير ايستادند و سپس اشاره فرمودند به نی‏زاری كه بين بابل و آن تل بود و فرمودند: شهری و چه شهری!! من عرض كردم: آقای من، شما فرموديد شهر!، آيا اين‏جا شهری بوده و ويران شده و حال اثری از آن ديده نمی‏شود؟ فرمودند: خير، در آينده شهری در اين‏جا بنا می‏شود كه به آن «حله سيفيه» می‏گويند، آن شهر را مردی از بنی‏اسد بنا می‏كند، در آن گروهی از خوبان زندگی می‏كنند كه اگر خوبی يكی از آن‏ها را تقسيم نمايند همه خوب می‏شوند(2).
مرحوم مجلسی به نقل از تاريخ مفيد، آخرين سال‏های قرن پنجم را سال‏های بنای شهر حلّه به دست سيف‏الدوله می‏داند.(3) اين شهر به زودی از شهرهای پر رونق و بزرگ عراق شد و شيعيان در آن‏جا سكنی گزيدند. از اين شهر عالمان بزرگی؛ از جمله ابن‏ادريس، يحيی‏بن سعيد، هبةالله‏بن نما و معدبن فخار برخاسته‏اند. وجود حاكمان دانشمند يا دوست‏دار دانش و دانشمندان در گسترش اوضاع فرهنگی هر شهر يا كشوری بسيار مؤثر است. برخی از مزيديون كه همان بنيان‏گذاران حلّه بوده‏اند خود از عالمان و دانشمندان نامدار به شمار می‏روند.تشويق حاكمان حلّه سبب شد تا از اطراف و اكناف فقها، ادبا و شاعران مسلمان به شهر حلّه هجوم آورده و خود را در پناه حكومت عالمان مزيدی قرار دهند. اين امر مقدمه‏ای برای جنبش علمی اين شهر در قرن هفتم گرديد.
شهر حلّه در زمان حكومت بنی‏عباس به سبب اهل تسنن بودن حاكم بغداد و درباريان او مورد توجه حكومت قرار نگرفت، و فقط به اخذ ماليات و مواجب و تعيين حاكم و قاضی بسنده می‏شد، عالمان شهر با حكومت ارتباطی نداشته و شايد بتوان گفت كه نقطه مقابل حكومت را تشكيل می‏دادند، زيرا دستگاه عباسی مذهب تسنن را ترويج كرده و به آزار و اذيت و حتی قتل و غارت شيعيان دست می‏زد؛ از اين‏رو، شيعيان از حكومت متنفر بودند، چنان‏كه يكی از اولادان ابن‏طاووس كه از عالمان بزرگ حلّه بود، هنگامی كه به بغداد مهاجرت كرد، از طرف خليفه (احتمالاً با وساطت وزير او كه شيعه بود) به او پيشنهاد رياست سادات عراق و به‏اصطلاح نقيب النقبايی شد، اما نپذيرفت با اين‏كه وزير خليفه اصرار زيادی بر اين امر داشت.
به هنگام حمله هولاكو -چنانچه در قسمت اوضاع سياسی عصر محقق خواهيم‏گفت- عالمی دينی همچون سديدالدين يوسف‏بن المطهر، داماد محقق با جرأت تمام به اردوگاه مغول می‏رود و با سياست و كياست خود حلّه و سه شهر ديگر را از ويرانی و قتل و غارت حتمی نجات می‏دهد. قدرت عالمان دينی در مواردی كه از قدرت‏های ديگر يأس حاصل شود، می‏تواند نجات دهنده انسان‏ها باشد. عالمان دينی با اين‏كه وظيفه اصلی‏شان هدايت معنوی بشر به‏سوی كمال است، در مواردی كه احساس وظيفه كنند به نجات دين و هدايت مردم و حكومت می‏پردازند. شهر حلّه از همان آغاز موطن فقيهان شيعه و جايگاه تربيت عالمان دين‏دار بوده است، وجود چنين عالمانی باعث شد كه از مردم شهر با اوصافی زيبا ياد شود.
در كتاب تاريخ العراق چنين آمده است:
بعد از كشتار بغداد در اثر فاسد شدن اجسادی كه در كوی و برزن ريخته شده بود بيماری وبا در شهر شايع شد و اهل حلّه و كوفه و مسيب (نام بيابانی در آن حومه است) مواد غذايی برای فروش به بغداد می‏آوردند و با وجوه آن كتاب‏های نفيس و ديگر مايحتاج خود را به قيمت ارزانی می‏خريدند(4).
وجود عالمان و فرهنگ‏دوستان سبب شده بود كه در عوض مواد غذايی كه اهالی حلّه به مردم بغداد می‏فروختند كتاب‏هايی خريداری كنند كه اين نموداری از ساختار فرهنگی در جوامع دينی است.

موقعيت فرهنگی شهر حلّه

حوزه‏های علميه از صدر اسلام كه به‏دست پيامبراكرم(ص) تأسيس گرديد منشأ تحولات فرهنگی در عالم اسلام بوده است. اولين حوزه، خانه پيامبر بود و بعدها خانه‏های اصحاب و مساجد بدان اضافه شد. در اين حوزه‏ها بر اثر تعليمات پيامبر افراد زيادی به اسلام گرويدند و هر كدام مبلّغی برای دين اسلام شدند. بعد از پيامبر تا مدتی خلفای ايشان متكفّل تأسيس و اداره اين‏گونه حوزه‏ها بودند. از زمان حضرت‏علی(ع) به بعد ائمه‏اطهار(ع) به‏طور مخفيانه و يا علنی شاگردانی تربيت كردند كه هر كدام در نقطه‏ای از عالم اسلام ثمرات شايانی از خود برجای نهادند. بعد از غيبت كبری (320 هجری) تا كنون فقها و دانشمندان اسلامی متكفل اين امر گشته و هر كدام حوزه‏هايی برای ترويج و گسترش احكام دين تأسيس كرده‏اند. استاد مطهری می‏گويد:
علم فقه... سابقه هزاروصد ساله دارد؛ يعنی از يازده قرن پيش تا كنون بدون وقفه حوزه‏های تدريس فقهی برقرار بوده است، استادان، شاگردانی تربيت كرده‏اند و آن شاگردان به نوبه خود شاگردان ديگری تربيت كرده‏اند تا عصر حاضر و اين رابطه استاد و شاگردی قطع نشده است‏(5).
از آغاز غيبت كبری تا عصر محقق حلّی مجتهدين و فقهايی؛ هم‏چون شيخ صدوق، عياشی، ابن‏عقيل، ابن‏جنيد، شيخ مفيد، سيدمرتضی، شيخ طوسی، ابن‏براج، ابوالصلاح حلبی، سلار، ابن‏زهره، ابن‏حمزه، ابن‏ادريس و محقق حلّی عهده‏دار مرجعيت شيعه بوده و يكی پس از ديگری در تأسيس و اداره حوزه‏ها در شهرهای مختلف نقش به‏سزايی داشته‏اند.
مدرسه فقاهت حلّه (ظاهراً) از زمان ابن‏ادريس در قرن ششم به‏طور رسمی آغاز به كار می‏كند. بعد از او معاصرانش؛ مانند يحيی‏بن سعيد (جد محقق)، معدبن فخار و هبةالله‏بن نما و سپس شاگردانش؛ هم‏چون فخاربن معد، حسن‏بن يحيی و محمدبن جعفربن نما اداره آن مدرسه را به عهده می‏گيرند. ابن‏ادريس كه خود از دانشمندان بنام عالم تشيع به شمار می‏رود توانست بعد از صد سال كه فقهای شيعه از شيخ طوسی پيروی تام می‏كرده و جرأت ابراز نظری خلاف عقيده وی نداشتند، اجتهاد را از ركود به‏در آورده و با نقد و ايرادهای گوناگون به آرای شيخ طوسی، جرأت اظهارنظر را طبق اجتهاد شخص مجتهد - ولو خلاف نظر شيخ باشد - به حوزه فقاهت بازگرداند. به جرأت می‏توان گفت كه ابن‏ادريس با تربيت شاگردانی دانشمند و تأليف كتاب فقهی «سرائر» مؤسس حوزه حلّه بوده است. البته بعد از ايشان شاگردان فقيهش؛ هم‏چون ابن‏نما با تأسيس مدرسه‏ای و گزينش طلاب از شهرهای مختلف و تربيت آن‏ها كه در نهايت از فقها و دانشمندان بزرگ شيعه شدند، توانستند به ايده استادشان به‏طور گسترده‏تر جامه عمل بپوشانند و حوزه علميه حلّه را به يكی از بزرگ‏ترين مراكز علمی - فقهی و ادبی شيعه مبدل سازند و شاگردانی؛ از قبيل محقق حلّی و علامه را تربيت كنند. اين‏گونه مراكز سبب روآوری گروه زيادی از شيفتگان علوم اسلامی به تحصيل اين علوم شد. در حلّه خاندان‏های دانشمند بسياری؛ از جمله خاندان محقق، ابن‏طاووس، آل معد و آل نما سبب گسترش روزافزون حوزه حلّه شدند. اينان علاوه بر اين‏كه با بيش‏تر علوم اسلامی مورد نياز آشنا بودند، هر كدام در علمی خاص مهارت ويژه‏ای داشتند، به گونه‏ای كه استاد مسلّم آن علم به شمار رفته و ديگران در مشكلات آن علم به آن‏ها رجوع می‏كرده‏اند. علامه حلّی در اجازه‏اش به بنی‏زهره در اين زمينه می‏گويد:
شيخ اعظم خواجه نصيرالدين محمد طوسی(ره) وزير هولاكو در سفری كه به حلّه‏آمده بود فقهای حلّه گرد او جمع شدند. خواجه خطاب به فقيه دانشمندنجم‏الدين جعفربن سعيد (منظور محقق حلّی است، نام جدّ ايشان سعيدبوده و بدين جهت جعفربن سعيد گفته شده است) كرده و پرسيد: اعلم اين‏دانشمندان كه اين‏جا جمع‏اند، كيست؟ محقق در جواب گفت: همه از علما وفضلا می‏باشند و اگر يكی از آن‏ها در علم و فنی اعلم است ديگری در علمی ديگراعلم است. خواجه پرسيد: اعلم در بين اصوليين كيست؟ محقق به پدرم،سديدالدين يوسف‏بن المطهر و فقيه مفيدالدين‏بن جهم اشاره كرد و گفت: اين‏دو در علم كلام و اصول فقه اعلم‏اند(6).
از اين گفته علامه روشن می‏شود كه در اين حوزه، علوم مختلفی تدريس می‏شده و هر دانش‏پژوهی به فراخور استعداد و علاقه خويش در يكی از علوم مهارت می‏يافته است. در اين‏جا به‏جا است برخی از علومی را كه در حوزه علميه شيعه، به‏ويژه حوزه حلّه در قرن هفتم تدريس می‏شده با اسامی برخی از دانشمندان برجسته آن علم متذكر شويم:
1- فقه: در اين علم دانشمندانی، نظير محقق حلّی، علامه حلّی، احمدبن طاووس، علی‏بن طاووس، يحيی‏بن سعيد، طمان ابن‏احمد، محمدبن محمد كوفی، حسن‏بن ابی‏طالب‏آبی و سديدالدين يوسف‏بن مطهر سرآمد بوده‏اند.
2- اصول: در اين علم دانشمندانی، هم‏چون محقق، علامه، يحيی‏بن سعيد، محمدبن جهم و سديدالدين يوسف‏بن مطهر مهارت ويژه‏ای داشته‏اند.
3- كلام: دانشمندانی، نظير نجم‏الدين قزوينی، محقق، علامه و ابن‏ميثم از برجستگان اين علم به شمار می‏روند.
4- فلسفه: در اين علم دانشمندانی، هم‏چون مولی محمود شيرازی، علامه حلّی و ابن‏ميثم سرآمد بوده‏اند.
5- نجوم: برخی از دانشمندانی كه از اعوان خواجه بوده‏اند، از استادان اين علم، محسوب می‏شوند؛ از قبيل مولی محمود شيرازی، مؤيدالدين عروضی، نجم‏الدين قزوينی، كامل بغدادی و....
6- رجال: در اين علم تقی‏بن داود، حسن‏بن يحيی (پدر محقق)، محقق و علامه سرآمد بوده‏اند.
7- منطق: دانشمندانی، نظير تقی‏بن داود و علی‏بن عمر كاتبی قزوينی از استادان اين علم به شمار می‏آيند.
8- ادبيات: در اين علم دانشمندانی، از قبيل يحيی‏بن سعيد، محمدبن جهم، حسين‏بن ابان و تقی‏بن داود سرآمد بوده‏اند.
9- تفسير: در علم تفسير قاضی بيضاوی از استادان برجسته بوده است.
10- رياضی: كسانی كه همراه خواجه نصير بودند در اين علم مهارت ويژه‏ای داشتند؛ مثل محی‏الدين اخلاطی و كامل بغدادی.
11- هندسه: افرادی كه همراه خواجه بوده‏اند، از قبيل عروضی و كامل بغدادی از استادان اين علم محسوب می‏شوند.
12- شعر و عروض: در اين علم دانشمندانی، نظير محفوظبن وشاح، محمدبن جهم، عبدالعزيز سرايا الحلّی و علی‏بن محمدبن وزير العلقمی سرآمد بوده‏اند.
13- طب: در علم طب فخرالدين كه همراه خواجه نصير بوده است، از استادان اين علم به شمار می‏آيد.

عوامل ايجاد مدارس علميه، به‏ويژه مدرسه حلّه

با نگاهی گذرا به تاريخ تشيع مشاهده می‏كنيم كه حوزه‏های علميه روزبه‏روز از نظر كمی و كيفی گسترش داشته است، و گاه در شهرهای مذهبی، مثل مدينه، نجف، كربلا و قم و گاه در شهرهای مركزی كشورهای اسلامی، مثل بغداد و اصفهان و گاه در شهرهای ديگر اسلامی، هم‏چون حلب و حلّه و... شكل می‏گرفته است.
عواملی كه در ايجاد حوزه‏های علميه و يا گسترش آن‏ها دخيل بوده، بدين قرار است:(7)
1- محيط؛ 2- زمان و 3- شخصيت فقها و دانشمندان.

1- محيط:

محيط مساعد عامل مهمی در ايجاد حوزه‏های علميه است. محيطهای مذهبی، مانند شهرهای مذهبی - زيارتی در ايجاد حوزه‏ها تأثير به سزايی دارد، زيرا در شهرهای مذهبی در كنار زيارت‏گاه‏ها همواره مدارسی نيز تأسيس می‏شود و هم‏چنين علاقه به صاحب بقعه و اقامت در كنار زيارتگاه باعث می‏شود كه افراد، اين‏گونه شهرها را به آسانی برای اقامت و تحصيل انتخاب كنند. از طرفی در شهرهايی كه مردم آن‏جا از عقايد و اخلاق اسلامی بهره فراوانی دارند، علاقه ساكنان به ترويج دين سبب گسترش حوزه‏های علميه می‏شود و از طرف ديگر مركزيت برخی شهرها نيز باعث گسترش حوزه‏ها در آن شهرها گرديده است. البته در اين شهرها عكس‏العمل حكام، در ترويج و يا عدم ترويج حوزه‏های علميه نقش به‏سزايی داشته است.
در عصر خلفای عباسی شهر حلّه از شهرهای شيعه‏نشين عراق به شمار می‏رفت، شهری كه اكثريت آن را شيعيان تشكيل می‏داده و يكی از پناهگاه‏های شيعيان بعد از نجف و كربلا بوده است. اواخر حكومت عباسی‏ها، يعنی زمانی كه هولاكو به بغداد برای فتح آن نزديك می‏شد، به تدبير علمای شهر حلّه به همراه سه شهر كوفه، كربلا و نجف از يورش خون‏خواران مغول در امان ماند. امنيت حلّه در آن ويران‏گری‏ها خود می‏توانست عاملی برای جذب دانش‏پژوهان اسلامی به حوزه علميه حلّه شود.

2- زمان:

دومين عاملی كه در ايجاد و گسترش حوزه‏های علميه نقش به‏سزايی داشته، زمان است. عوامل و وقايعی كه در زمان‏ها اتفاق می‏افتد باعث ترويج و گسترش حوزه‏های علميه می‏گردد؛ برای مثال، انقلاب اسلامیِ ايران با توجه به ماهيت اسلامیِ خود، در گسترش كيفی و كمیِ حوزه‏های علميه ايران تأثير زيادی داشت. برخی از نويسندگان‏(8) معتقدند كه مهم‏ترين عامل ايجاد حوزه علميه حلّه در قرن هفتم، حمله مغول به بغداد و انتقال حوزه بغداد به حلّه به سبب ايمن بودن آن شهر از هجوم مغولان بوده است. اين نويسنده بر آن است كه تحولات سياسی زمان، به‏خصوص حمله به بغداد و ايمنی حلّه موجب ورود جنبش علمی از بغداد به حلّه شده و حلقه‏های درس و بحث و كتاب‏خانه‏ها و مدارس گسترش يافته و كم‏كم حوزه حلّه در شمار يكی از حوزه‏های بزرگ عالم تشيع درآمد. اما بايد گفت اين‏كه ايشان استقرار مدرسه فقه را در حلّه به سبب اشغال بغداد می‏داند، به عللی قابل ايراد است، زيرا اولاً: سال‏ها قبل از هجوم مغول، كتاب‏خانه شيخ طوسی را حكومت عباسی اشغال كرد و ايشان را وادار كرد تا به نجف مهاجرت كند؛ اين مطلب گويای اين است كه چگونه بعد از خروج شيخ طوسی (يكی از علمای بزرگ تشيع) از بغداد، حوزه علميه تشيع می‏تواند در بغداد از خود نمودی داشته باشد، در حالی‏كه در بغداد حوزه‏های اهل تسنن به كمك حكام عباسی گسترش می‏يافت؛ بنابراين، به‏نظر می‏رسد كه حوزه تشيعِ بغداد سال‏ها قبل از هجوم مغول، يعنی در اواسط قرن پنجم از بغداد به نجف منتقل گرديد، چون وفات شيخ طوسی را در سال 460هجری ذكر كرده‏اند و واقعه حمله مغول در سال 655 هجری بوده است و چگونه ممكن است كه حكام عباسی با آن لجاجتی كه با شيعيان داشته‏اند بگذارند نزديك به دويست سال حوزه علميه در بغداد فعال بماند(9). البته ناگفته نماند كه نويسنده مذكور مهاجرت شيخ‏طوسی به نجف و رفتار حكام عباسی با شيعيان را از نظر دور نداشته‏است.
ثانياً: اين عقيده با تاريخ حوزه حلّه سازگار و هم‏آهنگ نيست، زيرا همان‏گونه كه در بخش قبل گفتيم، حوزه حلّه از زمان ابن‏ادريس، يعنی حدود يك‏صد سال قبل از حمله مغول تأسيس شد و سپس شاگردان آن فقيه بزرگ، مانند فخاربن معد، حسن‏بن يحيی (پدر محقق) و ابن‏نما در ترويج و گسترش حوزه علميه حلّه نقش به‏سزايی داشتند. در زمان محقق و سپس علامه هجوم دانش‏پژوهان به حوزه حلّه بيش‏تر از قبل شده و علمای زيادی در حوزه حلّه به تدريس می‏پردازند، ولی اين را نمی‏توان عوامل تأسيس حوزه دانست، بلكه می‏توان آن را گسترش حوزه‏ای كه يادگار ابن‏ادريس در اين شهر بوده، به شمار آورد.
به‏طور خلاصه می‏توان گفت كه پديده‏های زمانی نيز مانند مكان تأثيری بسيار در ايجاد حوزه‏های علميه داشته‏اند و وقايع زمانی را نمی‏توان در ايجاد يا گسترش حوزه‏های علميه بی‏تأثير دانست.

3- شخصيت عالمان:

مهم‏ترين عاملی كه در ايجاد مدارس فقه و حوزه‏های علميه نقش به‏سزايی دارد، شخصيت عالمان است. علمای فِرَق اسلامی با الهام از وحی و سنت پيامبر، در پی ترويج شريعت اسلام به تربيت دانش‏پژوهان علوم اسلامی پرداخته و بدون هيچ چشم‏داشتی حوزه‏های علميه را تأسيس كرده و به راه‏های مختلف، احكام اسلام را گسترش می‏دهند. برخی از علمايی كه بعد از غيبت كبری مدتی مرجعيت شيعه را به عهده داشته و در پی آن به تأسيس مدارس فقه و ديگر علوم اسلامی همت گماشته‏اند و به اصطلاح شهيد مطهری حلقه استاد و شاگردی‏شان تا به حال متصل است، عبارت‏اند از:
1- شيخ مفيد (413-381 هجری)؛ 2- سيدمرتضی (436-413 هجری)؛ 3-شيخ طوسی (460-436هجری)؛ 4- قاضی ابن‏براج (481-460 هجری)؛ 5-ابوعلی مفيدثانی (520-481 هجری)؛ 6- ابوالمكارم ابن‏زهره (585-520هجری)؛ 7-ابن‏ادريس حلّی (598-585 هجری)؛ 8- سيد فخاربن معد موسوی (630-598 هجری)؛ 9- محمدبن نماء حلّی (645-630 هجری)؛ 10- محقق حلّی (676-645 هجری)؛ 11- يحيی‏بن سعيد (690-676 هجری)؛ 12- علامه حلّی (726-690 هجری)؛ 13- سيد عمدالدين حسينی (754-726هجری)؛ 14- فخرالمحققين (771-754 هجری)؛ 15- شهيد اوّل (786-771 هجری)؛ 16- فاضل مقداد (826-786 هجری) و 17- ابن‏فهد حلّی (841-826 هجری).
اساتيد و فقهای ياد شده در هر شهری كه بوده‏اند حوزه علميه آن شهر در آن‏زمان گسترش زيادی داشته است؛ برای مثال، از زمان شيخ مفيد تا شيخ‏طوسی، بغداد و سپس نجف و حلب و از زمان ابن‏ادريس به بعد، شهر حلّه مركز حوزه‏های علميه و موطن فقهای بزرگ عالم تشيع بوده است؛ يعنی از سال‏585هجری مرجعيت عالم تشيع به حلّه منتقل شده و تا زمان وفات ابن‏فهدحلّی (841 هجری) كه شاگرد حوزه حلّه بود، مرجعيت به‏دست فقهای حوزه حلّه بوده است. ناگفته نماند كه بعد از حلّه شهرهای جبل عامل، نجف‏وقم موطن فقهای نامدار شيعه و جايگاه حوزه‏های علميه جهان تشيع بوده‏است.
بنابرآن‏چه گفته شد می‏توان نتيجه گرفت كه اولاً: وجود علمايی، هم‏چون ابن‏ادريس، محقق و علامه و شاگردانشان در شهر حلّه روزبه‏روز بر رونق حوزه علميه حلّه افزود، به‏خصوص‏وجود محقق حلّی كه با سبك علمی خاص خود و تربيت طلاب در رشته‏های مختلف، در گسترش آن حوزه تأثير به‏سزايی داشته، به حدی كه برخی از نويسندگان محقق را بنيان‏گذار و يا احياكننده حوزه حلّه گفته‏اند. و ثانياً: حمايت خواجه‏نصيرالدين طوسی، وزير هولاكو و مساعدت‏های مالی او به علمای دينی در ازدياد روزافزون دانش‏پژوهان مسلمان در حوزه حلّه تأثير بسياری داشته است. هم‏چنين رابطه استاد و شاگردی بين خواجه و علمای حوزه حلّه و آمد و شد او به آن‏شهر بر عظمت آن حوزه افزود.

ويژگی‏های حوزه حلّه

هر يك از حوزه‏های علميه در طول يازده قرن، از آغاز غيبت كبری تا به حال، ويژگی‏هايی داشته و در گسترش علوم اسلامی نقشی ايفا می‏كرده است. حال در اين‏جا به بررسی ويژگی‏ها و محاسن حوزه حلّه می‏پردازيم‏(10):

1- تنظيم ابواب فقه:

شيخ طوسی سعی و تلاش بسياری در گردآوری فروعات فقهی داشته، ولی در تنظيم ابواب فقه موفق نبوده است. ابواب فقه بدون نظم خاص منطقی در كتاب‏های فقهی و روائی جمع شده بود، غافل از آن‏كه تنظيم ابواب در فهم آن اثر شايانی دارد، زيرا برخی از ابواب وابسته برخی ديگرند و قواعدی كه در بعضی از ابواب گفته می‏شود در ابواب ديگر نيز جريان دارند. محقق اولين فقيهی بود كه در كتاب «شرايع‏الاسلام» ابواب فقهی را كه به يك‏ديگر وابسته بوده در يك عنوان كلی درآورده است. ايشان در اين كتاب تمامی ابواب فقه را در چهار بخش تنظيم كرده كه می‏توان آن ابواب را در نموداری اين‏گونه رسم كرد:

 


در هر يك از اين بخش‏ها ابواب فقهی تقسيمات خاصی را دربر می‏گيرد كه به‏طور منظم و با عنوان‏های اركان، فروعات، اطراف، نظرات، خاتمه و غيره آمده است.
نظم ديگر كتاب‏های فقهی محقق كه خود ابتكاری ديگر از اين فقيه است، ترتيب احكام در مسائل فقهی می‏باشد كه ابتدا واجب سپس مستحب و در پی آن مكروه و در نهايت حرام را آورده است. تنظيم ابواب فقه از عصر محقق تا به حال مورد عنايت فقها بوده و آن‏ها در كتاب‏های خويش اين ترتيب را رعايت می‏كنند. البته تغييرات كمّی در آن داده شده، ولی اساس ابتكار محقق هم‏چنان محفوظ مانده است.

2- تأليف كتاب‏های فقهی در فقه مقارن:

هر يك از مذاهب اسلامی در برخی از فروعات، احكام ويژه‏ای دارند، آگاهی به آن احكام و استدلال مربوط به آن برای دانشمندان فرق ديگر مفيد است. پيش از قرن هفتم در هيچ‏يك از حوزه‏ها كتابی كه در ابواب مختلف فقه نظر بزرگان هر فرقه را با استدلال بيان كرده باشد، مشاهده نمی‏شود. برای اولين بار محقق حلّی با نگارش كتاب «المعتبر فی شرح المختصر» و سپس شاگرد ايشان، حسن‏بن يوسف معروف به علامه حلّی، در كتاب تذكرة الفقهاء اين روش را در پيش گرفتند. خصوصيتی كه علامه حلّی نسبت به ديگر فقها داشته تسلط بسيار به فقه مذاهب اهل سنت بوده است. وی گاه از فقهای مذاهب اهل سنت در جواب دادن به مسئله‏ای درباره آن مذاهب آماده‏تر بود، زيرا در درس فقهای بزرگِ مذاهب شركت می‏جسته و با كتاب‏های آن‏ها ممارست زيادی داشته است. احاطه ايشان به مسائل فقهی شيعه به قبل از بلوغ و دوران طفوليت ايشان برمی‏گردد، چه اين‏كه ايشان قبل از سن بلوغ مجتهدی مسلّم در فقه شيعه به شمار می‏آمد. وی با تبحّر ويژه خويش در فقه مذاهب اسلامی كتابی در فقه مقارن به نگارش در آورد و با اين حركت مذاهب اسلامی را هر چه بيش‏تر به يك‏ديگر نزديك كرد.

3- تدوين مجموعه‏هايی مشتمل بر موارد اختلاف بين فقها:

از عصر ائمه تا محقق رواياتی كه از ائمه به فقها برای افتاء در ابواب مختلف فقه می‏رسيده مختلف و متعارض بوده است، بدين جهت مسائل اختلافی بسياری بين فقهای شيعه به چشم می‏خورد. در قرن هفتم برای اين مشكل چاره‏ای انديشيده می‏شود و علامه‏حلّی با نگارش كتاب «مختلف الشيعه» مسائلی را كه در آن اختلاف‏نظر شده با نظرهای مختلف بيان می‏كند و استدلال‏های آن را از زبان صاحب نظران مطرح می‏كند تا فرد بتواند با احاطه بر آرای مختلف و استدلال‏های مربوط به آن، نظر صائب و درست را به دست آورد.

4- تنظيم احاديث و تقسيم آن‏ها:

با حمله حكومت عباسی به كتاب‏خانه شيخ طوسی و اشغال آن و سپس حمله وحشيانه مغول به ممالك اسلامی، آثار فرهنگی - مذهبی مسلمانان و يادگار ارزنده محدثان و فقهای بزرگ مسلمان به تاراج رفته و يا سوزانده شد و از آن كتاب‏خانه‏ها، جز معدود كتاب‏هايی برجا نمانده بود. اين انديشه كه با دوری از عصر ائمه روزبه‏روز بر حجم احاديث مجعول افزوده می‏شود، دانشمندان و به‏خصوص محدثان شيعه را بر آن داشت كه برای صحت و سقم حديث تقسيمات چهارگانه‏ای ابداع كرده و بدين وسيله سدی بر راه جاعلان قرار دهند. اين ابداع كه از ابتكارات شاگردان حوزه حلّه بود، احاديث را به صحيح، حسن، موثق و ضعيف تقسيم نمود كه اين امر مجتهدان را به نظر صحيح راهبری می‏كند و اثری ارزنده برای عالم اسلام به شمار می‏آيد.

5- ارائه سبك علمی خاص در تدوين و تدريس كتاب‏های فقهی:

كتاب‏هايی كه در عصر غيبت صغری و بعد از آن در فقه تدوين می‏شد بيش‏تر متن احاديث معصومين را دربر می‏گرفت؛ مثل كتاب‏هايی كه از محمدبن بابويه، فضل‏بن شاذان، محمدبن يعقوب كلينی و ديگران بر جای مانده است. به عبارت ديگر مصنفين، متن احاديث را به‏عنوان كتاب فقهی به مقلدان خويش ارائه می‏دادند، اين گروه به اصحاب حديث مشهور شدند. اما ساليانی بعد فقهايی، مانند علی‏بن بابويه، ابن‏جنيد، مفيد، سيدمرتضی و شيخ طوسی سبك ديگری در كتاب‏های فقهی ارائه دادند و كتاب‏های خاص فتوا در زمينه‏های مختلف نوشتند، اين گروه به اصحاب فتوا معروف شدند. محقق حلّی اين دو نوع كتب را با سبكی خاص كه هم شامل احاديث معصومين و هم مشتمل بر فتاوای فقهای مشهور گذشته باشد، با هم تلفيق كرد كه در اين سبك، نظرها همراه با احاديث مربوط به آن گفته می‏شود و نظر صائب با استدلال منطقی ارائه می‏گردد.

آخرين نگاه

اوضاع فرهنگی - اجتماعی حلّه را در قرن هفتم می‏توان به‏طور خلاصه اين‏گونه بيان نمود كه شيعيان تا قبل از هجوم مغول و انحلال حكومت عباسی تحت فشار دستگاه خلافت عباسی و درباريان بوده‏اند و حتی در بغداد، مركز خلافت عباسی با اين‏كه ابن‏علقمی، وزير خليفه شيعه و از دوست‏داران اهل‏بيت(ع) بود، به شيعيان اجحافاتی می‏شد. فرزندان خليفه و ديگر مقامات از مسلمانان سنی مذهب بوده و به بهانه‏های واهی به آزار و اذيت شيعيان می‏پرداختند. اين آزارها به حدی پيش رفت كه ابوبكر، فرزند آخرين خليفه عباسی و دواتدار، فرمانده لشكر خليفه برای سركوب شيعيان به محله شيعه‏نشين بغداد يورش برده و دست به كشتار و هتك ناموس شيعيان زدند. اين جنايت‏ها موجب نفرت شيعيان از دستگاه خلافت شد. اما بعد از فروپاشی خلافت عباسی و روی كار آمدن مغول و اعمال نفوذ خواجه‏نصيرالدين طوسی در آن دستگاه، تا حدی به وضع عمومی شيعيان رسيدگی شد و حوزه‏های علميه شيعه كه در بغداد و يا حوالی آن بود، با تمشيت خواجه نضجی تازه يافت.
خواجه نصيرالدين طوسی در دوره مغول متولی اوقاف و مدارس علميه گرديد و از منافع اوقاف به بهبود وضع اقتصادی طالبان علم همت گماشت. اين كمك‏ها به‏طور مستمر برای همه دانشمندان مسلمان ادامه داشت و به هر دانشمندی طبق رشته تحصيلی‏اش مستمری داده می‏شد و بالاترين مستمری‏ها را فلاسفه، فقها و اطبا داشتند. ارتباط دانشمندان و فقهای مسلمان با حكومت به واسطه وجود خواجه در دستگاه مغول زياد شد، به حدی كه محقق حلّی با حاكم بغداد ارتباط تنگاتنگی برقرار كرد و كتاب معتبر خويش را به خواسته او به نگارش در آورد. ايشان در بيست سال آخر عمر خود كه هم‏زمان با حكومت مغول بود، اين ارتباط را حفظ كرده و كتاب «معتبر» خويش را با اوصاف زيبايی از خواجه شمس‏الدين محمد جوينی، حاكم بغداد آغاز می‏كند. علاوه بر محقق، مرحوم علامه حلّی نيز كه بعد از محقق مرجعيت شيعه را بر عهده می‏گيرد، با دستگاه ايلخانی ارتباط زيادی داشته به حدی كه از ملازمان ايلخان گشته و وی را مسلمان می‏كند. نفوذ اين‏گونه عالمان كه چشم طمع به اموال حاكم نداشتند علاوه بر اين‏كه باعث اصلاح كار دستگاه‏های حكومت و مسلمان شدن درباريان شد سبب آشنايی عالمان و فقيهان با مسائل حكومتی جديد و استخراج راه حل مشكلات حكومتی از فقه گرديد.
شايد بتوان گفت كه ركود انديشه‏سياسی فقهای شيعی به‏ويژه تا قرن هفتم بيش‏تر به علت عدم وجود حاكمان شيعه و يا حاكمان عادلی است كه با دانشمندان روابط تنگاتنگی برقرار كنند؛ يعنی بعد از صدر اسلام كه حاكمان اموی و سپس عباسی بر مسند خلافت تكيه زدند، رابطه علمای شيعی با حاكمان اهل تسنن كم‏تر بود. در اين دوران عمدتاً ظلم و ستم خلفا و اطرافيان آنان زمينه حضور عالمان شيعی را در دربار فراهم نمی‏كرد و شيعيان معدودی كه در دستگاه منصبی داشتند رابطه خود را با عالمان شيعه مخفی می‏كردند. با فروپاشی حكومت عباسی و نفوذ شيعيانی، هم‏چون خواجه‏نصير در دربار زمينه هم‏كاری فقها و ديگر دانشمندان شيعه با حكومت ايجاد شد. به گفته نويسنده كتاب «تاريخ مغول در ايران» هولاكو دوست‏دار علم بود و به همين جهت عالمان را دوست می‏داشت‏(11). سرانجام هولاكو در سال 663هجری از دنيا رفت و فرزندش، اباقا جانشين او شد. خواجه نصيرالدين طوسی ضمن خطابه‏ای محسنات وی را بر می‏شمارد.

ب) اوضاع سياسی عصر محقق


قرن هفتم هجری قرن فروپاشی خلافت موروثی عباسی در اثر حمله مغول به سرزمين‏های اسلامی بود. خلفای عباسی پس از چند قرن حكمرانی بر ممالك اسلامی توانستند با اذيت و آزار شيعيان و ترويج مذهب تسنن، بين مسلمانان دودستگی ايجاد كنند تا آن‏جا كه هر گروه آماده جنگ با ديگری بود. وزرای شيعه كه با حفظ عقايد شيعی و با رفتارهای تقيّه‏آميز خود در دستگاه عباسی نفوذ كرده بودند، توانستند ستم خلفای مزبور را به شيعيان محدود سازند، ولی كينه‏توزی و حسادت اطرافيان خليفه به اين وزرا، توان آنان را تا حد چشم‏گيری كاهش می‏داد.
آخرين خليفه عباسی كه معاصر محقق بوده و با كشته شدن وی به دست هولاكو به خلافت موروثی عباسيون خاتمه داده شد، «مستعصم» بود. برخی وی را عنصری سست مايه و آلت دست اطرافيان‏(12) و مانند برخی از خلفا كه تنها نام و عنوان خليفه را يدك می‏كشيدند می‏دانند، زيرا اطرافيان وی به‏ويژه فرزند او حكومت را جولانگاه تاخت و تازهايی عليه مخالفان خود دانسته و حتی گاهی وی را به محمدبن علقمی وزير شيعی مذهب او ظنين می‏كردند. ظلم و ستم اطرافيان خليفه به شيعيان به حدی رسيده بود كه ابوبكر، فرزند وی به‏طور ناجوانمردانه با قوای حكومتی به خانه و كاشانه شيعيان حمله كرده و اموال آنان را غارت و آن‏ها را مورد ضرب و شتم قرار می‏دادند، با اين‏كه وزير دربار، محمدبن علقمی با اقدامات مخفيانه، شيعيان را در ارتباط با حكومت ياری می‏كرد. وی با علمای شهر حلّه در ارتباط بوده و اين ارتباط به حدی رسيد كه فرزند خود، ابوالقاسم علی‏بن محمد علقمی را برای فراگيری علوم دينی به حوزه حلّه فرستاد. شايد اين مراودت‏ها، حلّه و علمای شيعی مذهب آن شهر را از آزار و اذيت اطرافيان خليفه دور می‏داشت و چه بسا عنايات اين وزير سبب رونق آن حوزه و جلوگيری از بدرفتاری با عالمان آن شهر می‏گرديد.
هولاكو در مسير كشورگشايی خود به همدان رسيده بود و نامه‏هايی بين او و خليفه عباسی در تسليم خليفه رد و بدل شد. خليفه تهديدهای هولاكو را همانند تهديد برخی فاتحين دانسته و از نامه دعوت سرباز زد. مؤلف «تاريخ مغول در ايران» به نقل از جامع التواريخ رشيدالدين فضل‏الله و تاريخ وصاف می‏نويسد:
خليفه خطری را كه در آن لحظه تهديدش می‏كرد، در نيافت و با اعزام رسولی كه مورد نظر مغولان نبود، خشم فرمان‏روای مغولان را برانگيخت. اطرافيان المستعصم نه تنها بسيار ناقابل، بلكه خيانت‏كار نيز بودند. وزير خليفه، ابن‏علقمی مخفيانه با هولاكو ارتباط برقرار كرد، ولی خان مغول به راهنمايی‏های وی چندان اعتمادی نداشت، هم‏چنين امرای لشكر خليفه نيز چندان درستكار نبودند. خليفه نخست می‏خواست فرمان‏روايی هولاكو را به رسميت بشناسد و دستور دهد به نام وی خطبه بخوانند، اما اطرافيان توانستند نظر وی را تغيير دهند(13).
خلاصه اين‏كه خليفه به مشاوره‏های وزير خود پشت كرده و با قبول گفته برخی از اطرافيان موجب ويران شدن بغداد و كشتار بی‏رحمانه هزاران مسلمان به دست پادشاه خونخوار مغول شد.
سپاهيان مغول در راه بغداد به حلّه رسيدند. مردم آن شهر با تدابيری كه علمای حلّه انديشيده بودند شهر را ترك گفته و تنی چند از انديشمندان خود را برای گفت‏وگو با پادشاه مغول به اردوگاه وی فرستادند.
علامه حلّی در كتاب «كشف اليقين فی فضائل اميرالمؤمنين» درباره اين قضيه چنين می‏گويد:
از جمله (اين اخبار غيبی) خبر دادن آن حضرت به آبادانی بغداد و (پادشاهی) حكومت بنی‏عباس و ذكر احوال آن‏ها و اين‏كه مغول اين حكومت را از آن‏ها می‏گيرد: پدرم (سديدالدين يوسف بن المطهر) -كه خدا او را رحمت كند- علت به سلامت بودن اهل حلّه و كوفه و نجف و كربلا و كشته نشدن آن‏ها در هجوم هولاكو به بغداد را اين‏گونه نقل كرده است كه وقتی هولاكو به بغداد رسيد، قبل از اين‏كه آن‏جا را فتح نمايد، اكثر مردم شهر حلّه به بيابان‏ها فرار كردند و تعداد معدودی در شهر ماندند و از جمله آن تعداد معدود، پدرم(ره) و سيد مجدالدين‏بن طاووس و فقيه ابن‏ابی العزّ. اين سه نفر اتفاق‏نظر داشتند بر اين‏كه با سلطان هولاكو مكاتبه‏ای داشته و در آن اطاعت (مردم حلّه) از سلطان و اين‏كه آن‏ها داخل ايل (نسخه = امنيت) او باشند را متذكر شدند و نامه را توسط فارسی زبانی (اعجمی) برای سلطان فرستادند. سلطان فرمانی توسط دو نفر به نام‏های «تكلم» و «علاءالدين» فرستاد و به آن دو گفته بود كه اگر دل‏هاشان هم‏چنان است كه در نامه نوشته‏اند پس نزد ما بيايند. فرستاده‏ها آمده بودند (كه اگر به رفتن حاضر باشند آن‏ها را ببرند) ولی همه از رفتن ترسيدند، چون نمی‏دانستند كه اين سفر چه انجامی دارد. در اين حال بود كه پدرم به آن دو فرستاده گفت: اگر من به تنهايی بيايم كافی است؟ آن دو گفتند: آری. سپس پدرم با آن‏ها رفت. وقتی نزد هولاكو رسيد (و اين در حالی بود كه هنوز بغداد فتح نشده و خليفه به قتل نرسيده بود) هولاكو به او گفت: چگونه به مكاتبه با من پرداختيد و نزد من آمديد قبل از اين‏كه بدانيد سرانجام جنگ من با خليفه شما چه خواهد بود؟ چگونه جرأت پيدا كرديد كه با من مصالحه كنيد در حالی‏كه من از اين‏جا می‏روم؟
پدرم به هولاكو گفت: علت اين‏كه ما به اين كار اقدام نموديم اين بود كه از اماممان علی‏بن ابی‏طالب(ع) گفته‏ای نقل شده كه ايشان در قسمتی از يكی از خطبه‏هايشان فرموده‏اند: ''زوراء و نمی‏دانی كه زوراء چيست؛ (زوراء به بغداد گفته می‏شده) زمينی است دارای درختان بی‏ثمر، ساختمان‏های محكم و استواری در آن‏جا بنا می‏شود، مردمان بسياری در آن‏جا ساكن می‏شوند و در آن‏جا قهرمانان و مال‏اندوزانی هستند، بنی‏عباس آن‏جا را موطن خود و جايی برای انبار (طلا و) جواهرات خود قرار می‏دهند، آن‏ها در آن‏جا خانه‏های لهو و لعب دارند و حكام جائر در آن‏جا ستم و ظلم می‏كنند و ترس بر مردم حاكم است و در آن‏جا امامان تبهكار و قاريان فاسق و وزيران خائن وجود دارد، افرادی از فارس و روم خادم آن حكام‏اند، اگر معروفی را تشخيص دهند كه معروف است به انجام آن قيام نمی‏كنند و از انجام منكر نمی‏پرهيزند هنگامی كه پرهيز داده می‏شوند. (از منكری كه منكر می‏دانند) يك‏ديگر را نهی نمی‏كنند، مردان آن‏ها به مردانشان و زنان آن‏ها به زنانشان كفايت می‏كنند (ظاهراً در عمل جنسی منظور است). با اين حال اهل بغداد در اندوهی فراوان و گريه‏ای طولانی فرو می‏روند و وای (و شيون) بر اهل بغداد از قدم‏های مردمان ترك. تركان چه گروهی هستند؟ گروهی كه چشم‏های كوچكی دارند، صورت‏هاشان مثل سپرهای چكش خورده و پوست‏دوزی شده است، لباس‏هايی آهنين به تن دارند، مردانی كوسه و بی‏مو كه پادشاهی جلودار آن‏ها است، از جايی می‏آيند كه اولين حاكم عباسی از آن‏جا قيام نموده (خراسان منظور است). افرادی با صداهای خشن و نيرويی زياد و همتی بلند هستند، از شهری نمی‏گذرند مگر اين‏كه آن را فتح می‏كنند و پرچمی (در مقابلشان) بلند نمی‏شود مگر اين‏كه آن را بشكنند. وای، وای! بر كسی كه با آن‏ها دشمنی كند آن‏ها تا پيروزی قطعی چنين‏اند00000110000012(14) پس هنگامی كه امام ما اين‏گونه توصيف كرده و ما آن صفات را در شما يافتيم اميد به شما بسته و نزد شما آمديم. بعد از اين گفته‏ها، دل‏هاشان ايمن شد و هولاكو فرمانی برای آن چند نفر (كه از حلّه رفته بودند) به اسم پدرم نوشت كه در آن دل‏های مردم حلّه آرام گرفت‏(15).
علامه حلّی در اين گفتار، قضايا را به استناد روايتی از حضرت علی(ع) نقل می‏كند. البته مورخان نيز اين واقعه را در كتاب‏های خويش به نگارش درآورده‏اند؛ از جمله مؤلف كتاب تاريخ العراق می‏گويد:
اهل حلّه (هنگام حمله هولاكو به بغداد) با فرزندان خود و اموالی كه می‏توانستند بردارند به بيابان‏ها گريختند و بزرگان حلّه، از علويين و فقها، به همراه مجدالدين ابن‏طاووس نزد سلطان (هولاكو) رفتند و از او امان خواستند. او نيز قبول نمود و نگهبانی بر ايشان گمارد تا به شهرشان بازگردند. آن‏ها به شهر آمده و به كسانی كه به بيابان گريخته بودند خبر دادند، همه به شهر بازگشتند و اموال زيادی جمع نموده و برای سلطان هولاكو بردند. سپس آن‏ها را امان داد(16).
ناگفته نماند كه هولاكو در راه بغداد، پس از فتح قلعه الموت كه دژ مستحكمی برای اسماعيليان بود خواجه نصيرالدين طوسی را نيز كه ساليانی در آن قلعه به سر می‏برد با خود همراه ساخت. خواجه با توجه به اين‏كه چاره‏ای جز همراهی با فرمانده مغول نداشت، با انگيزه به‏كارگيری توان و امكانات مغولان در جهت ترويج فرهنگ دينی، تلاش گسترده‏ای را آغاز كرد. شايد يكی از علل انصراف پادشاه مغول از حمله به شهرهای حلّه، كوفه، كربلا و نجف علاوه بر درخواست علمای حلّه از پادشاه، مساعدت‏های خواجه در اين زمينه بوده است، زيرا وی عالمی مسلمان و شيعی مذهب بوده و بعيد نيست كه در انصراف پادشاه از حمله به اين شهرها نقش اساسی داشته باشد(17).
پس از برچيده شدن خلافت عباسی و روی كار آمدن مغولان، وزير با تدبير مستعصم به وزارت خود هم‏چنان ادامه داد. به علاوه نفوذ خواجه نصير و تدابير وی به مرمت هرچه سريع‏تر بغداد انجاميد و وزارت ابن‏علقمی بدون وجود مخالفی در دربار به سود شيعيان تمام شد. علاوه بر اين‏كه وجود خواجه در دربار نيز پشت‏گرمی زيادی برای علمای دينی به شمار می‏رفت. عالمان شيعه با خواجه و وزير در ارتباط شدند و اين مراودت‏ها به حدی بالا گرفت كه گاه به بهانه بحث‏های علمی بين خواجه و علمای حلّه به‏خصوص محقق و گاه به بهانه شاگردی طلاب حلّه، هم‏چون علامه‏حلّی از محضر خواجه مراودت انجام می‏شد، و اين مراودات بر رونق حوزه حلّه افزود چندان كه تا مدت زمانی آن حوزه مهم‏ترين حوزه علمی تشيع به شمار می‏رفت.
خواجه برای به كارگيری امكانات مغولان در جهت ترويج فرهنگ دينی و علوم مختلف از انديشمندان مسلمانی كه از ترس حمله‏های مغول به نقاط دور دست پناه برده بودند كمك طلبيد و دانشمندان فِرَق اسلامی را از اقصی نقاط دنيا به بغداد دعوت كرد. وی به كمك مغولان رصدخانه مراغه را ساخت و كتاب‏خانه‏هايی را مملوّ از كتاب‏های غارت شده به دست مغولان داير كرد. به وضعيت معيشتی عالمان مختلف پرداخته و از درآمد موقوفات حقوق ماهيانه‏ای برای آنان مقرر نمود.
نجم‏الدين جعفربن الحسن حلّی (602 - 676هجری) ملقب به محقق حلّی فقيه نامی آن عصر نيز از علمايی بود كه با هدف احيای فرهنگ دينی به ياری خواجه شتافت. نفوذ معنوی وی در بين مردم و به‏خصوص سران مغول موجب شد كه دستگاه ايلخانی به‏طور رسمی مذهب اسلام را ترويج كند، به‏طوری كه پس از هولاكو پسر وی، «اباقا» جانشين او شد و سپس تكودار يكی ديگر از پسران هولاكو به جای برادر نشست. او پس از مسلمان شدن اسم خود را «احمد» نهاد. يكی از دلايل تشرف وی به اسلام نفوذ عالمان مسلمان به دربار و تأثير عملی آنان است. نفوذ محقق در دربار بغداد به حدی بود كه علاوه بر مراوده با محمدبن علقمی با محمدبن محمد جوينی نيز كه صاحب ديوان بغداد بود رابطه‏ای دوستانه برقرار كرد و اين رابطه تا حدی بود كه محقق كتاب «المعتبر فی شرح المختصر» خود را به درخواست وی نگاشت و در ابتدای كتاب پس از ذكر اوصافی از وی و تجليل او، كتاب را هديه‏ای برای او دانسته‏است‏(18).
ناگفته نماند كه علامه حلّی با دربار بغداد و به‏خصوص خواجه نصير ارتباط بسيار داشته و پادشاه مغول گاه خود را همراه وی ساخته است. وی نيز هم‏چون خواجه‏نصير توانست با نفوذ معنوی به دربار، از امكانات آن‏ها برای گسترش فرهنگ دينی كمك گيرد كه بنای مدارس علميه و اماكن مذهبی و تعمير و مرمت بقای متبركه به دستور علامه حكايت از نفوذ اين خلف صالح خواجه نصير در دربار مغول دارد.


1. ياقوت‏بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج‏2، ص‏294.
2. «عن اصبغ‏بن نباته: قال: صحبت مولای اميرالمؤمنين(ع) عند وروده الی صفين وقد وقف علی تلّ عرير ثم اَوْمأ الی اجمة ما بين بابل والتلّ وقال: مدينة وأیّ مدينة! فقلت له يا مولای اراك تذكر مدينة، اَكان ههنا مدينة وانمحت آثارها؟ فقال(ع): لا ولكن ستكون مدينة يقال لها الحلّة السيفيّة يمدن‏ها رجل من بنی اسد يظهر بها قوم اخيار لو اقسم احدهم علی الله لأبّر قسمة». بحارالانوار، ج‏57، ص‏223.
3. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج‏95، ص‏197.
4. همان، ص‏40.
5. مرتضی مطهری، آشنايی با علوم اسلامی، ص‏58.
6. شيخ يوسف بحرانی، لؤلؤة البحرين، ص‏230 و علامه مجلسی، بحارالانوار، قسمت اجازات.
7. ر.ك: محمدمهدی آصفی، مقاله تاريخ فقه اهل‏بيت.
8. محمد مهدی آصفی، تاريخ فقه اهل‏بيت، (مقدمه كتاب رياض العلماء) ص‏53، و كيهان انديشه، شماره 5.
9. شايد بتوان گفت كه طی اين دو قرن، حوزه علميه تشيّع در بغداد به صورت ضعيف بوده به گونه‏ای كه با خشونت حكام عباسی منافاتی نداشته است.
10. محمدمهدی آصفی، تاريخ فقه اهل‏بيت(ع)، ص 57.
11. برتولد اشپولر، تاريخ مغول در ايران، ترجمه محمود ميرآفتاب، ص‏71.
12. برتولد اشپولر، تاريخ مغول در ايران، ص‏55؛ به نقل از تاريخ وصاف، ص‏55-53.
13. برتولد اشپولر، تاريخ مغول ايران، ص‏55.
14. سيدرضی، نهج‏البلاغه، خطبه 128؛ در قسمتی از خطبه چنين آمده است: «كأنّی أراهم قوماً كَاَنَّ وجوههم المجانّ المُطرقة، يلبسون السرق والديباج ويعقبون الخيل العتاق ويكون هناك استمرار قتل حتی يمشی المجروح علی المقتول ويكون المفلت اقلّ من المأسور...».
15. علامه حلّی، كشف اليقين فی فضائل اميرالمؤمنين، ص‏80 - 82.
16. عباس الغراوی، تاريخ العراق، ج‏1، ص‏39.
17. البته وی نمی‏توانست از حمله پادشاه به بغداد جلوگيری كند، چرا كه علت اصلی اين حمله نامه‏های خليفه بغداد و عدم تسليم وی بوده است.
18. جعفربن الحسن محقق حلّی، المعتبر فی شرح المختصر، ج‏1، ص‏20.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید