بخشی از علم اخلاق نظری است كه با مطالعه، درس و بحث تأمين میشود. قسمتی از آن هم عملی است كه به هدايت و راهنمايی معلم اخلاق وابسته است. اگر انسان به آنچه میداند عمل كند، نخست اثر مثبت اعمال ظاهر میشود، سپس خدای سبحان او را از آنچه نمیداند، آگاه میسازد. در روايات آمده است: «مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ وَرّثهُ اللّه عِلْمَ ما لَمْ يَعْلَمْ». (1) عمل همراه با علم، افزون بر ماندگاری، موجب شكوفايی آن نيز میگردد. اگر انسان در انجام واجبات تلاش كند؛ مستحبات را تا اندازهای به جای آورد؛ محرمات را ترك كند؛ در حد توان از مكروهات دوری جويد و افراط و تفريط در كارها را كنار بگذارد، موفق میشود.
2. اساتيد اخلاق، چه نقشی در تكامل انسان دارند؟ به طور حتم استاد و مربی نقش مهمی در تكامل انسان دارد؛ ليكن «آنكه يافت مینشود آنم آرزوست».
راهنما يا استاد، علاوه بر آگاهی به كليات، بايد روانشناس خوبی هم باشد تا خصوصيات اشخاص مختلف را درك كند، زيرا بعضی كارها برای عدهای خوب و برای ديگران بد است؛ برای مثال همه داروها برای همه افراد خوب نيست. دارويی كه برای يكی شفاست، برای ديگری سمّ است. بعضی پژوهشگران پزشكی سالها پيش اعلام كردند كه 2500 نوع سردرد را كشف كردهاند و شايد اكنون اين رقم به 5 هزار نوع هم رسيده باشد. اين فقط گوشهای از بدن ماست؛ امّا روح اسرار اعجاب آميزتری نيز دارد.
خلاصه سخن اينكه استاد و راهنما بايد از خصوصيات روحی انسان آگاه باشد و به شما بگويد كه فلان كار برای تو، اينگونه خوب است و برای فلانی آنگونه. اگر استادی چنين خصوصياتی داشته و در تمام لحظات راهنمای انسان باشد، نعمتی است كه متأسفانه بسيار كم نصيب آدم میشود! 3. عرفان در قرآن چه جايگاهی دارد؟ عرفان علمی حصولی نيست، تا از راه تحصيل به دست آيد،
بلكه بيشتر از راه تهذيب و تزكيه نفس حاصل میشود. در قرآن كريم آمده است: يُعَلّمُهُمُ الكِتابَ والْحِكْمَهَ ويُزكّيهِمْ. (2) بخش نخست آيه يعلّمهم الكتاب و الحكمه، به فقه، اصول، حكمت و ... مربوط است و بخش دوم آن، يعنی يزكّيهم، به عرفان اختصاص دارد.
بحثهای قرآنی نشان میدهد كه اگر كسی جان خود را شفاف كند و از دغل، شبهه و خيانت دوری جويد، اسرار عالم را میيابد. گاه انسان آيينه جانش را به طرف مار، گرگ و عقرب نگاه میدارد و در آن جز گرگ و عقرب چيزی نمیيابد.
خدای سبحان فرمود: كلّا لَوْ تَعْلَمون عِلْمَ اليقينِ لترونّ الجحيم (3) اگر اهل علم اليقين باشيد و صفای ضمير داشته باشيد، اكنون هم جهنم را میبينيد، زيرا پس از مرگ، كافر هم میتواند جهنم را ببيند: رَبّنا ابْصَرنا وَ سَمعْنا. (4)
4. آيا افراد عادی هم میتوانند مراتبی از شهود داشته باشند؟ تهذيب نفس بهترين راه دستيابی به عرفان حقيقی است و به درسخواندههای حوزه يا دانشگاه اختصاص ندارد؛ برای مثال حارثه بن مالك در پاسخ پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم عرض كرد: «من شب را به صبح رساندم، در حالی كه به مقام يقين رسيدهام». پيامبر(ص) فرمود: «هر چيزی نشانهای دارد، نشان يقين تو چيست؟» و وی در پاسخ گفت: «گويا عرش خدا و بهشت را میبينم، و جهنم و زوزه ساكنان آن را میشنوم». پيامبر فرمود: «هذا عَبْدٌ نَوّرَ اللّهُ قَلبَهُ بالإيمان»؛ اين بندهای است كه خداوند قلب او را نورانی كرده است. (5)
زمانی در حرم مطهّر پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم جوانی نزد من آمد و گفت: میخواهم قصهای را با شما در ميان بگذارم. من در فلان شهر ايران آبميوهفروش هستم. ما برای اينكه آبميوه خنك و گوارا باشد، تكهای يخ داخل ليوان میاندازيم و سپس آبميوه روی آن میريزيم و به قيمت معمول میفروشيم. يخ قيمتی ندارد و ما هم تعهد كردهايم كه يك ليوان آبميوه (به قيمتی خاص) به مردم بدهيم. تكه يخ مقداری از فضای ليوان را اشغال میكند و از حجم آبميوه میكاهد.
صبح يك روز، هنگام باز كردن مغازه مشاهده كردم، قالبهای يخی كه معمولًا صبحها پيش از طلوع آفتاب جلوی در مغازه میگذارند، شعلهور شده و زبانه آتش از آنها بلند است. خيلی زود متوجه مشكل شدم. غلّ و غش ما در فروش آبميوه، آن آتش را شعلهور كرده بود، پس از آن ليوانهای بزرگتری تهيه كردم و يك ليوان كامل آبميوه، با يخ به مشتری میدهم.
اين جوان در كنار قبر مطهّر پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم پس از بيان داستان خود، اين آيه را تلاوت كرد: كلّا لَوْ تَعلمون عِلمَ اليقينِ لَترونّ الجَحيم (6) در سوره مباركه نساء نيز آمده است: إنّ الذينَ يأكلونَ أموالَ اليتامی ظُلماً إنّما يأكلونَ فی بُطونِهم ناراً. (7)
5. به نظر شما، موسيقیهای متداول چه تأثيری بر روان آدمی میگذارد؟ ابن سينا (رحمهالله) در نمط نهم اشارات و تنبيهات مینويسد: گاهی عارف به «نغمه رخم»، يعنی آهنگ ملايم نياز دارد تا او را متّعظ كند. (8) در درس مرحوم الهی قمشهای (قدسسرّه)، وقتی به اين قسمت از شرح اشارات رسيديم (سه نفر در آن درس حاضر بوديم)، پس از درس، از استاد اجازه گرفتيم تا جناب آقای ربّانی خراسانی كه از علمای بزرگ تهران بود (يكی از آن سه نفر)، هر شب پس از درس، يكی از غزلهای استاد را برای ما بخوانند كه ايشان هم اجازه دادند.
گاه مناجات يك جوان را اداره میكند. گاه نيز يك غزل يا قصيده، كمبودهای درونی او را ترميم میكند؛ امّا لذت غزل هرگز در ترانه يافت نمیشود. ترانه لذتی كاذب ايجاد میكند؛ اما غزل شهدی است كه لذت صادق را به همراه دارد و تا پايان عمر با انسان همراه است. غزلهای حافظ و سعدی چنين است.
به هر حال، اگر كسی خود را با ترانه سرگرم كند، در سنين بالاتر، خود متوجه میشود كه با ذائقه او هماهنگ نيست، در حالی كه انسان با مناجات و غزل انس ديگری دارد. غزل حافظ هميشه میماند و هرچه سن بالاتر برود، انسان با آن بيشتر مأنوس میشود.
همه میدانيم كه آهنگهای طربانگيز خوی حيوانی را در ما زنده میكند. آهنگهايی كه فرشتهمَنِشی را در آدم احيا میكند، به انسان سبكباری میدهد و بشر را از شهوت و غضب دور میكند نيز میشناسيم. به آهنگهای مشكوك گوش نمیدهيم.
از اين نظر موسيقی بر سه قسم است:
یکم. موسيقیهايی كه حالتی روحانی در انسان ايجاد میكند كه اشكال ندارد.
دوم. موسيقیهايی كه به مجالس لهو و لعب اختصاص دارد و شهوت را تحريك میكند كه اين دسته نامشروع است.
سوم. دستهای از موسيقیها هم مشكوك است، پس با داشتن راه صحيح، ديگر به دنبال مشكوك نمیرويم.
خواندن غزلها و مناجاتها با صدای خوب، خصيصه ما ايرانيان است. ما ايرانيان به آواز بيش از نواختن علاقه داريم كه بسيار خوب است و بيش از آن هم نياز نيست.
در فرهنگ شيعی ما، مستحب است كسی كه اذان میگويد، «صيّت»، يعنی خوش صوت باشد (9) تا نياز قوه سامعه تأمين شود. اشعار خوبی وجود دارد كه اگر با صدای خوش خوانده شود، اين نياز انسان را تأمين میكند.
از طرفی، اشعاری كه در اثر پيمودن اين راه فرا گرفته، همه عمر برای او میماند و هرچه سن بالاتر میرود، بهره او از اين اشعار بيشتر میشود.
6. آيا خواندن عرفان نظری برای دانشجويان مفيد است؟ وظيفه دانشجويان تأمين نيازهای نظام اسلامی است. تأمين برخی از اين نيازها واجب عينی و برخی ديگر واجب كفايی است. از طرف ديگر، تحصيل در رشتههايی چون عرفان نظری نيز خواستههای درونی او را ارضا نمیكند.
دانشجويان بايد در كنار تحصيل رشته تخصصی خود، به يكسری مباحث اخلاقی توجه داشته باشند و آنها را مورد مطالعه قرار دهند. عقايد انسان بايد با مواعظ اخلاقی تقويت شود. دعاها، زيارتها، شعرهای آموزنده و ...، هريك به نوعی سودمند است و هركس بايد برای بهبود اخلاق خود در يكی از اين راهها گام بردارد.
برای مثال، بزرگانی چون مرحوم فيض كاشانی، صدر المتألهين شيرازی و حكيم سبزواری به خواندن غزلهای حافظ اهتمام داشتند. انسان با غزل، احساسی الهی میيابد و شورش و تبهكاری را كنار میگذارد. بعضی با شعر و غزل مأنوس هستند، بعضی با دعا و مناجات و بعضی با قرآن. البته همه میتوانند از دعا و قرآن استفاده كنند؛ اما آثار ديگر عمومی نيست. بايد ببينيد در اين سن، چه چيزی شما را بيشتر به سوی خدا پيش میبرد و همان را مغتنم بشماريد.
اين بزرگان خود را با گناه مسموم نكردهاند و بركات الهی در حيات و پس از آن شامل حال آنان شده است. مرحوم آقا علی حكيم در رساله «سبيل الرشاد فی اثبات المعاد» درباره مرحوم «ابن بابويه» قمی (10) مینويسد: «من جسد مرحوم ابن بابويه قمی را در ری مشاهده كردم كه پس از گذشت ساليان دراز، همچون انسانی زنده، سالم و بینقص باقی مانده بود. (11)
7. آيا موسيقیهای عرفانی يا اشعار عارفانه میتواند ما را به خدا نزديكتر كند؟ انسان دارای بينش و گرايش است. از نظر بينش و علم، بسياری افراد امكان ترقی دارند؛ يعنی اين استعداد در ما وجود دارد كه خوب و بد را بفهميم. اين استعداد با درس و بحث شكوفاتر میشود. همه ما در مسئله فهم خوب و بد، در يك مرز مشترك قرار داريم؛ يعنی هم بدها را به خوبی تشخيص میدهيم و هم خوبها را.
اما در حوزه گرايش، ما انسانها در برابر بد و خوب گرايش يكسانی نداريم. ما به كارهای خوب گرايش كامل داريم و به كارهای بد هيچ گرايشی نداريم، پس بينش ما به بد و خوب يكسان است؛ اما گرايش ما به آنها اينگونه نيست؛ برای مثال ما غذای خوب و بد يا سودمند و زيانبار را به صورت يكسان تشخيص میدهيم و تشخيص ما درباره هر دو يكسان است؛ اما گرايش دستگاه گوارش ما به هر دو يكسان نيست. دستگاه گوارش غذای خوب را به راحتی هضم میكند؛ امّا غذای مسموم را تحمل نكرده، با تهوع پس میزند.
اين رفتار در روح انسان هم وجود دارد. روح اخلاق خوب و بد، عدل و ظلم، امانت و خيانت، و صدق و كذب را به صورت يكسان تشخيص میدهد؛ اما به همه اينها گرايش يكسان ندارد؛ يعنی به عدل، امانت و صدق گرايش دارد، به همين دليل، وقتی كودكی برای نخستين بار دروغ میگويد، بدنش میلرزد؛ ولی هنگام راستگويی با شجاعت حرف میزند.
برای تنظيم دستگاه بينش و دانش (عقل نظری)، بايد راههای برهانی، نظير فلسفه، حكمت، كلام و عرفان را بپيماييم و برای تنظيم گرايش (عقل عملی)، بايد كارهای عملی را پیبگيريم.
«عقل عملی» همه تصميمگيريهای گرايشی انسان را بر عهده دارد و كارهايی نظير عزم، اراده، محبت، اخلاق، نيت و ... را مديريت میكند. اگر اين مدير به درستی تربيت شود، در برابر فتواهای عقل نظری خضوع میكند؛ يعنی برای انجام هر كار از عقل نظری فتوا میگيرد؛ ولی اگر اين مدير به درستی تربيت نشود، خودسری كرده، از مركز فرهنگی خود كه عقل نظری و دانش است، استفتا نمیكند و به عكس از زيرمجموعه خود كه شهوت و غضب است، نظر میخواهد و بر اساس ميل آنها عمل میكند.
بدين ترتيب، عقل عملی ديگر مدير نيست، بلكه شيطان است. برای آنكه اين مدير هدايت شود، راههای فراوانی وجود دارد. يكی از راههای هدايت، چنان كه در دعای شريف كميل آمده است: «وسلاحه البكاء» (12)، اشك، آه و گريه است كه اسلحه درونی مؤمن است.
بنابراين، اگر باطن مؤمن به سلاح اشك و ناله مسلح باشد، در مقابل خواستههای غضب و شهوت میايستد و از آنها پيروی نمیكند، در غير اين صورت، طبق ميل خشم و شهوت تصميم میگيرد. برخی میگويند: من هر كار بخواهم انجام میدهم و به كسی كاری ندارم؛ يعنی اين انسان از مركز فرهنگی روح پيروی نمیكند و در پی ارضای خواستههای شهوت و غضب است.
اگر عقل عملی كسی با دعا، مناجات و گريه سر و كار داشته باشد، نرمش صادق میيابد و از عقل نظر پيروی میكند و بر خلاف رضای خدا كاری انجام نمیدهد. خواندن و گفتن شعرها يا نثرهای دلپذير، در نرمی عقل عملی بسيار مؤثر است. ما بايد بكوشيم از نواختن به خواندن اشعار منتقل شويم، چون نواختن، نرمش و اشك كاذب به وجود میآورد.
همانطور كه خنده صادق و كاذب وجود دارد، گريه صادق و كاذب هم وجود دارد: گاه انسان با يك طنز ادبی ظريف میخندد كه خندهای صادق است. گاهی هم با قلقلك میخندد كه كاذب و بیارزش است. گريه هم اينگونه است: گاه انسان برای مظلوميت امام حسين (عليهالسلام) گريه میكند. گاهی هم با مارش عزا، بیآنكه متوفا را بشناسد، اشك میريزد كه اشكی كاذب است.
موسيقی ممكن است چنين خطری داشته باشد؛ يعنی اشكی كاذب به همراه بياورد و ما خيال كنيم كه در عقل عملی ما نرمش ايجاد كرده است. اين مشكل موسيقیهای به اصطلاح عرفانی است. ساير موسيقیها هم مسلماً مخرب و مخدراند و موجب نافرمانی عقل عملی از عقل نظری میشوند و انسان را در دام گناه میافكنند.
مرحوم الهی قمشهای میفرمود: من شعری درباره نَيازُردن مور سرودم كه برخی آن را از شعر جناب فردوسی ظريفتر میدانند. فردوسی فرموده است: ميازار موری كه دانه كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است و مرحوم الهی قمشهای میفرمايد: هركس كه دلی دارد يك مور نيازارد كان مور هم از دلبر، دارد اثری بر دل (13) سپس فرمود: زمانی به خراسان رفته بودم و در آنجا با انجمن ادبی خراسان ملاقاتی داشتم، در آن ديدار دو غزل از خود به آنها تقديم كردم تا در اين باره كه كدام غزل از جوانی و كدام يك در پيری سروده شده، داوری كنند و آنها كاملًا وارونه داوری كردند.
گفتند: پس چرا شور و عشق در سروده ايام پيری شما بيشتر است. گفتم: بايد به همين صورت باشد. شاعر هرچه پيرتر شود، عاشقتر میشود. در جوانی شور و عشقی خام دارد و در پيری میفهمد كه معشوق حقيقی كيست.
انسان هرچه بالاتر میرود، حرفهايش عاشقانهتر و شورانگيزتر میشود. آنگاه همان طور كه در قدم نخست نواختن را رها كرد، در گام بعدی خواندن را هم كنار مینهد. البته خواندن، اگر غنا نباشد، از بهترين نعمتها است. اگر میخواهيد در بهشت از صوت خوش داود (عليهالسلام) (قاری بهشت) (14) بهرهمند شويد، بايد از گوش خود مواظبت كنيد تا هر چيزی را نشنود. در اين صورت، در گام سوم به جايی میرسيد كه وقتی اشعار يا مطالب اخلاقی عرفانی را مطالعه میكنيد، اشك از ديدگانتان جاری میشود.
8. سمع غير مادی و بصر غير مادی چه تفاوتی با هم دارند؟ چرا دريافت كلام خدا در دنيا به سمع باطن ممكن است؛ ولی رؤيت آن حضرت، به بصر باطن جز در آخرت مقدور نيست؟
همانگونه كه سمع و بصر مادی گاهی با هم تفاوت دارند و يكی از ديگری قویتر است، سمع و بصر باطنی هم گاهی دارای درجاتی است. گوش دلها يكسان نيست، چون دلها يكسان نيست. چشم دلها هم يكسان نيست. خدای سبحان در آيات پايانی سوره مباركه شوری فرمود: كسانی كه سخن حق را میشنوند، سه دستهاند: بعضی بیواسطه اين سخن را میشنوند؛ بعضی از پس پرده حجاب و برخی از راه پيك و ارسال رُسُل: و ما كانَ لبشرٍ أن يُكلّمهُ اللّهُ إلّا وحياً أو من وراءِ حجابٍ او يرسل رسولا. (15)
كسی كه میتواند بیواسطه كلام الهی را بشنود، شايد بتواند ذات اقدس خداوند را بیواسطه شهود كند. البته چنانكه بارها گفته شد، هويت مطلقه الهی در دسترس شهود هيچكس، حتی پيامبر اسلامصلی الله عليه و آله و سلم هم نيست: «فحار فيها جميع الأنبياء و الأولياء» (16)، و پس از مرحله ذات، امكان شهود، با توجه به مراتب و درجات اشخاص متفاوت خواهد بود؛ يعنی بعضی به شهود بیواسطه میرسند و برخی شهود با واسطه دارند.
9. عرفان شيعی با ديگر مكتبهای عرفانی اسلامی يا غير اسلامی چه تفاوتی دارد؟ در عرفان شيعی راهی كه به ولايت الهی میرسد، از راه ولايت اهل بيت (عليهمالسلام) است. علاوه بر اين در عرفان شيعی بايد به همه احكام و دستورات شريعت عمل شود، و در طريقت نيز از ولای اين خاندان بگذرد و از آن تجاوز نكند و تنها همين را مسير راه قرار بدهد، زيرا در روايات ولايت اميرمؤمنان (عليهالسلام) صراط مستقيم معرفی شده است. (17)
انسان، هم بايد به احكام ظاهری عمل كند و همه عبادات يا معاملات او بر اساس شريعت باشد و هم در مسئله ء رهبری، از ولايت خاندان پيامبر صلوات اللّه و سلامه عليه تجاوز نكند و آن را مسير راه قرار دهد، چون حصن ولايت: «ولايه علی بن أبیطالب حصنی» (18) دالان ورودی حصن مهمتری است: «كلمه لا إله إلّا اللّه حصنی». (19)
بنابراين، عرفان شيعی در مسير دين و ولايت حركت میكند؛ يعنی به آنچه آيه شريفه ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا (20) و حديث شريف ثقلين (21) بيان كردهاند، عمل میكند.
10. چگونه بر افكار شيطانی خود پيروز شويم؟ در روايات ما آمده است: برای انجام هر كار «بسم اللّه الرحمن الرحيم» بگوييد (22)؛ يعنی كاری كه قصد انجام آن را داريد، بايد به گونهای باشد كه در مدخل ورودی آن بتوان گفت: «خدايا به نام تو».
به اين ترتيب، ما هيچ كاری را بدون مطالعه، تفكر و عاقبت سنجی انجام نمیدهيم؛ و علاوه بر اين، كارهايی را انجام میدهيم كه بتوانيم در ابتدای آن بگوييم: «خدايا با نام تو آغاز میكنم». چنين كاری يا واجب است يا مستحب. حرام و مكروه را نمیتوان با نام خدا انجام داد. با اين تمهيد شيطان همواره در اسارت ماست.
11. چگونه خود را از وسوسههای شيطان برهانيم؟ ابليس دشمنی بيرونی است و تا پايگاهی در درون نداشته باشد، نمیتواند به انسان ضربه بزند. كار شيطان صدور سم به درون انسان است. اگر كسی كه میخواهد ديگری را با سم از پای درآورد، آن را در جيب شخص بگذارد، تأثيری در وی ندارد يا اگر سم را به او بخوراند و او بالا بياورد، باز هم اثری ندارد. دستگاه گوارش بايد سم را بپذيرد و آن را جذب كند تا پس از ورود به خون، اثر زيانبار خود را به جای بگذارد.
وسوسهها نيز چنين است: هوا، هوس و شهوترانیهای گوناگون كه رقيقترين و سبكترين آن در جوانها و سنگينترين آن در سالمندان، به صورت حب جاه و مقام مشاهده میشود، نشانه تأثير سم است.
واپسين عقبهای كه بزرگان سير و سلوك از آن نجات میيابند، «مقام خواهی» يا همين بازيهايی است كه بسياری به آن گرفتارند. اگر كسی از تعاريف و القابی كه به او میدهند، لذت ببرد، معلوم میشود كه سم در او اثر كرده است. وجود مبارك اميرمؤمنان (عليهالسلام) در عهدنامه مالك اشتر فرمود: شيطان همواره در پی حمله است: وقتی كسی از تو تعريف میكند، بايد مواظب باشی، چون در خط مقدم آتش شيطان قرار گرفتهای. (23)
كسی كه با آبروی مسلمانی معامله میكند، از درون آتش میگيرد؛ نه از بيرون. اين شخص ديگر شبها خواب ندارد. هرچه قرص خواب بخورد، باز هم به خواب نمیرود. هرچه بستر نرم فراهم كند، باز هم خواب ندارد. زمانی انسان بر تشك نرم میخوابد، و زمانی اين تشك پر از تيغ است. انسان بر روی اين تشك به هر طرف بغلتد، تيغ میخورد. تيغی كه از درون انسان بر میخيزد، با قرص خواب برطرف نمیشود.
چه آسايد به هر پهلو كه گردد كسی كز خار سازد او نهالين (24) 12. آيا نماز كسی كه وجودش تحت اختيار شيطان درآمده، به حساب شيطان گذاشته میشود؟ نماز چنين انسانی در نامه عمل خود او نوشته میشود؛ ليكن وی مصداق آيه شريفه خَلَطُوا عملًا صالِحاً و آخرَ سيّئا؛ (25) است.
انسانها چند دستهاند؛ بعضی مانند امامان معصوم (عليهمالسلام) منزه محض، مخلِص و مخلَص هستند و در نامه عمل آنها فقط فضيلت ثبت شده است؛ اما عدّه ديگر، متأسفانه كسانی هستند كه در نامه عمل آنها جز تباهی و سياهی چيز ديگری نيست؛ اينها همان كسانی هستند كه ختم اللّه علی قلوبهم (26) گروه سوم هم كسانی هستند كه خلطوا عملًا صالحاً و آخر سيّئا؛ گاه به طرف فضيلت و گاه به سوی رذيلت حركت میكنند. اينها تا وقتی تسليم شيطان نشوند و عقايدشان محفوظ باشد، اميد نجات دارند و نماز و عبادتهايشان به
حساب خودشان نگاشته میشود، چون اصل عقيده را حفظ كردند و به بيگانه اجازه ندادند، در مسائل عقيدتی، به جای ايشان تصميم بگيرد.
13. شرايط و مراحل توبه چيست؟ بعضی شرايط توبه واجب و اساسی و بعضی ديگر مستحب است. شرايط واجب و اساسی توبه چند چيز است:
يكم. انسان واقعاً از گذشته پشيمان شود.
دوم. تصميم جدّی برای ترك آن كار بگيرد.
سوم. پس از پشيمانی از گذشته و تصميم برای آينده، با اخلاص به پيشگاه خدای سبحان عرض كند: «خدايا آمدم!». (27)
چرا دست يازم چرا پای كوبم مرا خواجه بیدست و پا میپسندد اين اساس توبه است و مسائل ديگر چون رو به قبله بودن، غسل توبه، ذكر خاص و ... مستحبات آن به حساب میآيد. توبه در حكم آبی است كه انسان را از آلودگی گناهان شستوشو میدهد.
14. چگونه پس از توبه دوباره آلوده نشويم؟ با مراقبت از خود. رقيب از «رقبه»، به معنی گردن گرفته شده است. به ممتحن امتحانات، رقيب میگويند. بايد رقيب خود باشيد و هميشه گردن بكشيد تا ببينيد، چه كسی به سراغ شما آمده است و چه كسی میخواهد به جای شما بنشيند: شيطان يا فرشته.
15. مقام طمأنينه چيست؟ آيا طمأنينه با ايمان فرق دارد؟ ايمان دارای درجاتی است كه ممكن است برخی از آنها با تزلزل همراه باشد. مقام والای ايمان، همان طمأنينه است كه راه رسيدن به اين درجه والا، گناه نكردن است. اگر ما خود را با گناه مسموم نكنيم، مشكلی به وجود نمیآيد و اگر آسيبی به ما رسيد، امتحانی بيش نيست.
گندم تا زمانی كه در انبار است، ارزان قيمت است؛ ولی وقتی تحت فشار سنگ آسياب آرد شد، قيمت آن افزايش میيابد و هنگامی كه در تنور به نان تبديل شد، قيمت آن از پيش گرانتر میشود. اين فشارها موجب كمال گندم است. در قرآن كريم آمده است: وَ لنبلونّكم بشیءٍ من الخوفِ و الجوعِ و نقصٍ من الأموالِ و الانْفُسِ و الثمراتِ وَ بشّرِ الصّابرينَ. (28)
16. رقّت قلب چيست؟ قلب، گاهی دارای رقّت است و گاهی هم دچار ضعف میشود. ممكن است كسی بگويد، من در تمام مدت عمر خود، حتی يك گوسفند را هم سر نبريدهام يا بريدن سر مرغی را نديدهام، اين رقّت قلب نيست، بلكه ضعف نفس است، زيرا همين شخص وقتی بوی كباب گوشت گوسفندی كه میخورد، به مشام فقرا میرسد، در خود هيچ احساسی ندارد.
رقّت قلب و عاطفه از فضايل انسانی است؛ در حالی كه ضعف نفس هيچ فضيلتی ندارد. رقّت قلب راهی است كه انسان با طی آن، بر اساس دستورات الهی، به خلق خدا خدمت میكند.
رقيق القلب كسی است كه از ديدن يك فقير واقعاً متأثر میشود يا وقتی از قيامت و دوزخ سخن به ميان میآيد، اشك در چشمانش حلقه میزند. راه رقّت قلب نيز دوری از گناه است. امام علی (عليهالسلام) میفرمايد: «ما جفّتِ الدموع إلّا لقسوهِ القلوب و ما قست القلوب إلّا لكثره الذنوب» (29)؛ چشمها گرفتار خشكی نمیشود، مگر در اثر قساوت قلب، و قلب گرفتار قساوت نمیشود، مگر با زيادی گناه.
17. رسيدن به مقام امامت محال است. از طرفی در برخی روايات آمده است كه انسان با عروج به مقامات والا، میتواند به خداوند امر و نهی كند؛ آيا رسيدن به اين درجه، از مقام امامت كمتر است؟ انسانهای كامل همان انبيا و اوليا هستند و امّت آنها هرگز نمیتوانند به مقام ايشان برسند. البته همه انسانها میتوانند به مقام ولايت الهی دست يابند؛ اما مقام نبوت و امامت با نصب ذات اقدس خدا ممكن است. بر اين اساس بايد به مطالب زير توجه داشت:
يكم. نبوت، رسالت و امامت انتصابی است؛ نه اكتسابی.
دوم. ولايت، يعنی نزديكی به خدا و تقرب او، به گونهای كه خدا كارهای انسان را به عهده بگيرد و انسان نيز از آنچه خدا فرمود، اطاعت كند و تحت تدبير مستقيم او باشد. اين امر برای هر انسانی ممكن است.
سوم. مؤمنان، همان طور كه از رسيدن به مقام نبوت، رسالت و امامت عاجزاند، به مقام ولايتی در حد انبيا هم نمیرسند؛ امّا میتوانند به آنها نزديك شوند. رسيدن به مقام ولايت الهی تا روز قيامت ممكن است.
درباره بخش دوم پرسش، بايد يادآور شد، اين مطلب كه در برخی دعاها آمده، به مقام فعل نظر دارد. در غير اين صورت، انسان به هيچ وجه نمیتواند به جايی برسد كه به خدا فرمان دهد يا خدا از او اطاعت كند. البته در مقام فعل، گاه خداوند میفرمايد: من ذا الذی يُقرض اللّه قرضاً حسناً (30) يا در روايات آمده است كه خدا به برخی انبيا فرمود: چرا از من عيادت نكرديد. (31) عظمت مؤمن در پيشگاه خدای سبحان به اندازهای است كه بيماری او را بيماری خود میداند.
در اينگونه موارد كه به مقام فعل اشاره دارد (نه مقام ذات)، از امر و نهی سخن به ميان میآيد؛ يعنی مؤمن به جايی میرسد كه مظهر اسمی از اسمای خدا میشود. اين مظهر كه از اسمای برتر است، دستور میدهد و ديگر مظاهر الهی اطاعت میكنند؛ نه اينكه مؤمن فرمان دهد و خدا اطاعت كند. (32)
18. چگونه خود را اصلاح كنيم؟ در پاسخ به پرسش فوق، لازم است به چند مطلب توجه شود: يكم. همه علوم مطرح در حوزه يا دانشگاه مستقيم يا غيرمستقيم به انسان شناسی نيازمند است. علومی كه در دانشگاهها مطرح است، يا انسانی است يا تجربی. علوم انسانی، بدون انسانشناسی به نتيجه نمیرسد، زيرا عنصر محوری علوم انسانی «هويت انسان» است. علوم تجربی هم با انسان شناسی ارتباط مستقيم ندارد؛ ولی برای انسان لازم است. مهندسی كه خانه، شهر، خيابان و ... میسازد، به دنبال زندگی بهتر برای انسان است و اخترشناس، زمينشناس، گياهشناس، جانورشناس يا معدنشناس، همه برای بهرهبرداری بهتر انسان از اين منابع تلاش میكنند.
بر اين اساس، علوم مطرح در حوزه يا دانشگاه، بدون انسانشناسی، يا خود ناقص هستند يا كارايی و كارآمدی آنها دچار نقص است. از اينرو بخش وسيعی از آيات قرآن در پی معرفی هويت انسان و عوامل اصلی سازنده انسانيت اوست، پس اگر ما خود را نشناسيم، از علومی كه فرامیگيريم، بهرهای نمیبريم.
دوم. در فرهنگ قرآن، انسان فقط در تالار تشريح خلاصه نمیشود. كارايی بدن و جسم، فقط در محدوده طب است؛ امّا آنچه اين بدن يا جسم را تدبير، هدايت و راهنمايی میكند، جان آدمی است و اين حقيقت در علوم انسانی مشخص میشود؛ نه در علوم تجربی.
سوم. همانطور كه اجرام، گاه از درون و گاه از بيرون دچار آفت میشوند، يا گاه از درون مشتعل میشوند گاه از بيرون، ارواح نيز چنيناند؛ بههرحال شناخت، درمان و مهار آتش درونی بسيار دشوار است.
در امور معنوی نيز وضع همين گونه است؛ گاهی انسان از بيرون آسيب میبيند و گاه از درون. آتش بيرون بر جسم اثر میكند و همه ما به خوبی اين آتش و راه فرار از آن را میشناسيم؛ امّا آتش درون جان و روح ما را به آتش میكشد. جان ما در درون خود، يا آفتزاست يا انشاء اللّه نور به همراه دارد.
خدای سبحان نيز در قرآن مجيد درباره سوختن جسم و جان سخن گفته است، چنان كه درباره پر فروغ بودن جسم و جان هم سخن به ميان آورده است. درباره سوختن جسم فرمود: عدهای هيزم جهنم هستند: و أمّا القاسطون فكانوا لجهنّم حطبا. (33) قاسط يعنی كسی كه اهل قَسط است و قَسط، به معنی ظلم و جور است. اين كلمه در مقابل كلمه قِسط، به معنای عدل و ميانهروی است. در قرآن كريم آمده است: ظالمان هيزم جهنم هستند و خودِ اينها آتش جهنم را تأمين میكنند و مواد خام آتش جهنم هستند.
عدهای هم از درون خود آتش توليد میكنند كه قرآن از آنها به «وقود» ياد میكند. آنها رهبران و امامان كفر هستند كه خدای سبحان در مورد آنها فرموده است: وقودها الناسُ و الحجاره. (34) اينها آتشزنه و آتش گيرهاند و از خود آتش دارند.
درباره روح و جان هم فرمود: عدهای دلهايشان چنين است: نار اللّهِ المُوقدَهُ الّتی تطّلع علی الأفئدهِ (35)؛ آتش خدا از دل آنها شعله میكشد.
چهارم. خدای سبحان هيچ كس را به صورت هيزم يا نظير سنگ چخماق كه از درون آتش داشته باشد نيافريده است. او همه را پاك و شفاف خلق كرده است. عدم مواظبت و مراقبت خوردن هر غذا، نگاه كردن به هر چيز، رفتن به هر جا، گفتن هر حرف يا شنيدن آن كم كم به مشوش شدن درون انسان میانجامد. جان انسان دريای زلالی است كه اگر با اعمال و افكار ناشايست آلوده نشود، بسياری اسرار عالم هستی در آن منعكس و متجلی میشود.
خدای سبحان به ما فرمود: من به شما سرمايهای دادهام كه مانند آب پاك، شفاف و زلال است. اگر تدبّر كنيد، مسئله برای شما روشن میشود. تعبيراتی چون يعقلون، يتفكّرون، يتذكّرونَ و يَتدبّرونَ نيز به همين دليل آمده است؛ امّا اگر آن را آلوده يا مُشوش كرديد، يا هم آلوده و هم مشوش كرديد، چيزی نمیبينيد: صُمٌّ بُكمٌ عُمْی فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ. (36)
اگر كسی بتواند اين كوثر را حفظ كند؛ نه بد كسی را بخواهد و نه به فكر تباه كردن خود باشد، زلال باقی میماند و از بسياری اسرار آگاه میشود. غذای حرام، فكر باطل، چاه كندن برای ديگران، زشت گفتن به ديگران و هتك حيثيت ديگران، هم آتش درون است و هم آلوده كننده كوثر جان.
به هر حال، اگر ما از چنين سرمايهای محافظت كنيم، در همه علوم (انسانی و تجربی) كامياب میشويم. از پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم نقل شده است: در شبانه روز، انسان بايد زمان كوتاهی با خود خلوت كند و به حساب خود رسيدگی كند. (37)
برای مثال كشاورزی را در نظر بگيريد كه پس از 40 سال تلاش و كوشش، روز درِ انبار را باز كند، چيزی در آن نبيند. آن روز فهميد موشی در انبار بود و همه محصول را برد. وقتی در انبار قفل است و كسی نمیتواند از بيرون بدان دستبرد بزند، معلوم میشود كه در درون مشكلی وجود دارد. سخن جناب مولوی اين است: گرنه موشی دزد در انبارِ ماست گندم اعمال چل ساله كجاست (38) انسان بايد به گونهای زحمت بكشد كه وقتی از او میپرسند «چه داری؟»، بتواند پاسخ بدهد: خدايا! من اين كارها را برای تو انجام دادهام؟! اما متأسفانه بعضی از ما فلان كار را برای اينكه نامی پيدا كنيم، انجام داديم و وقتی چند نفر از ما تعريف كردند، خوشحال شديم يا وقتی به ما اعتراض كردند، از صحنه خارج شديم. همه اينها برای خودمان بود. حال آيا عمل نقدی در دست داريم تا بگوييم: خدايا! اين كار را برای رضای تو انجام دادهايم؟ ما موظفيم هر روز حسابرسی داشته باشيم، زيرا در زوايای درون ما موشها بسياراند؛ رشوه، عشوه، غيبت، تهمت، كبر يا ديگر بيماريها.
البته همه اينها اصلاح شدنی است، به خصوص در دوران جوانی؛ برای مثال، اگر يكی از دوستان ما در المپياد موفق شد و گفتيم خدايا تو را شكر؛ خدايا! بر توفيقات او بيفزای و به ما هم توفيق بده كه بهتر از او يا مثل او باشيم و سجده شكر به جای بياوريم، بايد بدانيم كه در انبار وجود ما موش راه نيافته است؛ امّا اگر بدگويی كرديم يا تهمت زديم، بايد بدانيم كه موش به انبار درون ما راه يافته است. اين موش اعمال را از درون میپوساند و از بين میبرد. اگر ديگری ترقی كرد و ما خوشحال شديم و «لَكَ الحَمد» گفتيم، معلوم میشود كه قلب ما شفاف است و اين استخر زلال را نه آلوده كردهايم و نه شوراندهايم.
19. چرا نفس بدترين دشمن انسان است؟ بدترين دشمن بودن نفس، دلايل فراوانی دارد:
يكم. نفس دشمنی است كه انسان آن را نمیشناسد و در درون ما پنهان است.
دوم. نفس دشمنی قهار و مكار است كه ما را میبيند و ما او را نمیبينيم.
سوم. دشمنی نفس دائمی است؛ نه موقت.
چهارم. گزيدهترين كالا، يعنی ايمان و عقل ما را از بين میبرد؛ نه مال يا خانه ما را.
پنجم. با تمام دشمنان ديگر فرق دارد؛ دشمن ما در بيرون يا حيواناتی چون مار، عقرب، گرگ و سگ هستند يا انسان. اگر دشمن از نوع گرگ، مار يا سگ باشد، وقتی انسان چيزی به او بدهد، حد اقل ساعتی از ناحيه او در آرامش است و اگر نظير هيتلر يا صدام باشد، وقتی مقداری خاك، نفت يا ... به او بدهند، چند روزی از شرّشان راحت میشود؛ امّا دشمن درون، حتی اگر چيزی هم به او بدهيد، باز لحظهای آرام نمیشود. اگر به ميل او عمل كنيم و آنچه خواست به او بدهيم، به همان اندازه حمله میكند و جلوتر میآيد.
20. فرق ميان رؤيای صادق و كاذب چيست؛ برای مثال، آيا ممكن است شيطان در رؤيای شخصی كه يكی از امامان معصوم را در خواب میبيند، تصرف داشته باشد؟ رؤيای صادق گاه به تعبير نياز ندارد؛ مانند آنچه حضرت ابراهيم (عليهالسلام) در مورد ذبح فرزندش اسماعيل (عليهالسلام) مشاهده كرد: إنی أری فی المنامِ أنّی أذبحُكَ (39)؛ امّا گروه ديگری از خوابهای صادق به تعبير نياز دارد؛ يعنی قوه خيال، حقيقتی را صورتگری میكند و معبّر بايد اين صورت خيالی را به معنای واقعی برساند.
گاه خوابها همان ساختههای نفسانی است كه «اضغاث احلام» خوانده میشود. اضغاث احلام، يعنی خوابهای پريشان كه نتيجه و اثر كارهای روزانه انسان است، بنابراين اگر خوابی كه انسان میبيند، مستقيم باشد، مانند آنچه معصوم میبيند، حقّ و صحيح است، چون باطل در آن فضا راه ندارد و شيطان امكان حضور نمیيابد. صدق يا كذب ساير رؤياها نيز با معيارهايی كه معبران ماهر در اختيار دارند، قابل تشخيص است.
امّا در مورد اين پرسش كه اگر كسی پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم يا ائمه (عليهمالسلام) را در خواب ببيند، چگونه بايد بفهمد كه خود آنها هستند يا شيطان به صورت آنها در آمده، بايد يادآور شد كه در روايتی آمده است: شيطان به صورت معصوم ظاهر نمیشود (40)؛ امّا مشكل اين است كه اغلب ما امامان معصوم (عليهمالسلام) را نديدهايم و اگر صورتی نورانی در خواب ببينيم كه صاحب آن ادعا كند كه من امام هستم، چگونه او را بشناسيم؟ از كجا معلوم شيطانی كه ادعای ربوبيت كرده، ادعای نبوّت و امامت نكند؟! پس اگر كسی در بيداری يكی از ذوات مقدس معصوم (عليهمالسلام) را ببيند و سپس در خواب، صورتی نورانی مشاهده كند و او را بشناسد، اين خواب صحيح است؛ امّا اگر صورتی ناشناس ادعای امامت كرد، تشخيص آن مشكل است، چون شخص پيشتر امام را نديده است و شيطان میتواند با ادعای دروغ او را بفريبد؛ البته او نمیتواند به شكل امام و معصوم درآيد؛ ولی همانگونه كه ادعای ربوبيت كرد، ادعای امامت هم میكند.
21. با توجه به اينكه انسان به صورت فطری عبادت را دوست دارد، چرا ما از عبادت خود لذت نمیبريم؟ گرايش به خدا فطری است؛ ولی شهوت و غضب هم، به عنوان ابزار كار در نهاد ما وجود دارد. انسان عاقل اين دو را تعديل میكند؛
نه تعطيل؛ ولی انسان جاهل شهوت و غضب را امير فطرت خويش میسازد و به اين ترتيب، فطرت در ميان غرايز دفن میشود و از فطرت مدفون نيز كاری ساخته نيست: و قَدْ خابَ مَنْ دسّيها. (41)
اگر كسی نفس ملهمه را كه به توحيد گرايش دارد، دفن كند، ديگر اثر آن را نمیبيند و از عبادت خود لذت نمیبرد.
اگر بخواهيم از عبادت لذت ببريم، بايد از مال حرام به شدّت بپرهيزيم. كسی كه جز حلال نمیخورد و جز به حلال نمیانديشد، حتماً از عبادت لذت میبرد. همان طور كه انسانِ گرفتارِ سرماخوردگی و گرفتگی بينی، از بوی خوش لذت نمیبرد، و چشم ضعيف و كم نور، لذت مشاهده مناظر زيبا را در نمیيابد، انسان گنهكار نيز از عبادت لذت نمیبرد. تنها فطرت شفاف و شكوفا، از عبادت لذت میبرد.
22. چگونه در نماز حضور قلب داشته باشيم؟ اعضا و جوارح بدن هر يك از ما انسانها، در حكم جماعتی است كه به امامت يك نفر كار میكند. امام اين جماعت در دنيا عقل، خيال، وهم يا عشق است. هركس امام جماعت درون خود را میشناسد. شئون مادون و اعضا و جوارح زير دست، همه به امامت او كار میكنند؛ يعنی اگر كسی انسان سالم و سالكی بود، همه قوای درونی و بيرونیاو به امامت عقل كار میكند.
انسان عاقل قوای درونی و رفتارهای بيرونی خود را عاقلانه تدبير و تنظيم میكند. اگر بخواهيم بدانيم كه امام جماعت درون ما عقل است يا هوای نفس، بايد به اعمال، رفتار و گفتار خود نظری بيفكنيم؛ يعنی گفتار، رفتار و به طور كلی سيره و سنّت انسان، نشان دهنده امامی است كه در محراب درون او نهادينه شده است.
اگر شخصی حرفِ خوب میزند، كارِ خوب میكند، بدِ كسی را نمیخواهد و ظاهر و باطنش يكی است، نشان اين است امام درون او نور است؛ اما اگر كسی كار بدی كرد، دروغ گفت، عشوهای كرد، رشوهای برد يا اختلاس كرد، نشانه آن است كه در درون او، خائنی به امامت رسيده است.
بر اين اساس، اگر اعضا و جوارح سالم بود، امام آنها رو به قبله نماز خوانده است و اگر اعضا و جوارح به فساد آلوده شدند، امام آنها پشت به قبله دارد.
به هر حال، بعضی مختالانه زندگی میكنند؛ نه عاقلانه. در قرآن كريم آمده است: إنّ اللّهَ لا يُحبُّ كُلّ مختالٍ فخور. (42) مختال و متخيل يا كسی كه با خيال زندگی میكند نه عقل، محبوب خدا نيست. ارزشهای اعتباری و من و ماهای زودگذر خيالبافی است؛ اگر كسی به اينگونه مسائل سرگرم شد و خود را به غير خدا مشغول كرد، مختال است. انسان مختال زندگی و نماز عاقلانه ندارد. نماز عاقلانه روزی كسی است كه در بيرون قوای خود را تطهير كرده باشد. رفتار ناروا، گفتار ناشايست و ... موجب میشود كه ما زندگی و در نتيجه نماز عاقلانهای نداشته باشيم.
اگر انسان تلاش كند، در تمام لحظات زندگی مراقب اعضا، جوارح و انديشههای خود باشد، قطعاً با حضور قلب بيشتری نماز میگزارد، زيرا حضور قلب در نماز، عصاره و خلاصه حفظ حضور قلب در تمام ساعات زندگی است. كسی كه هر لحظه خود را در محضر خدا میبيند، به راحتی و با حضور قلب كامل به نماز میايستد؛ اما كسی كه در طول شب و روز، به همه چيز جز خدا فكر میكند، قطعاً نمیتواند در نماز حضور قلب داشته باشد.
23. برای ادای بهتر عبادات چه بايد كرد؟ از امام صادق (عليهالسلام) رسيده است: «ما ضَعُفَ بَدنٌ عمّا قويَتْ عَليهِ النّيّهُ» (43)؛ با اراده قوی، بدن هرگز گرفتار ضعف نمیشود. از بين تن و جان، اصالت از آن جان است و بدن نمیتواند به صورت مستقيم فتوا بدهد و بگويد: من نمیتوانم اين كار را انجام بدهم. وقتی نيّت در مورد امری قطعی و قوی باشد، بدن نيز همراهی میكند.
بدن ما مركوب خوبی است و ما نبايد اين مركوب و ابزار را از دست بدهيم و كاری كه به اين بدن آسيب میرساند، انجام بدهيم؛ از اين رو، در روايات آمده است: اگر وضو برای بدن ضرر دارد، تيمم كنيد (44) يا اگر روزه ماه مبارك رمضان برای بدن مضر است، در وقتی ديگر قضای آن را به جا آوريد. (45)
انسان حقّ ندارد به بدن خود ظلم كند و موجب هلاكت آن شود. بدن اسير روح است، پس بايد با پرهيز از افراط و تفريط، و اراده قوی بيشترين بهره را از آن ببريم. اگر بدن از پا افتاد، ديگر به درد كسی نمیخورد، پس يكی از بهترين كارها اين است كه به فكر سلامت بدن خود باشيم.
24. عبادات فردی زودتر انسان را به كمال میرساند يا عبادات اجتماعی؟ قسمتی از عبادات فردی واجب است و حتماً بايد به صورت فردی انجام گيرد و قابل تغيير يا تبديل نيست؛ اما اگر بخواهيم مستحبات فردی را با خدمات اجتماعی بسنجيم، به يقين خدمات اجتماعی از اهميت والاتری برخوردار است؛ برای مثال اگر انسان مشغول خدمتی است كه جامعه را به راهی صحيح هدايت میكند و دلهای زيادی را به دين و خدا نزديك میكند، البته اثر اين كار بسيار بيشتر است؛ امّا اگر كسی با نماز يا روزه مستحبی از چنين خدماتی محروم میشود، بايد كار اجتماعی را انتخاب كند كه اثر بيشتری دارد. كارهای اجتماعی در صورتی كه دينی باشد و دلهای مردم را به نظامی الهی دعوت كند، بر مستحبات فردی ارجح است.
25. نماز خواندن بهتر است يا اختراعات اديسون؟ نماز پيوند خلق و خالق، و ستون دين است و با هيچ چيز قابل مقايسه نيست. بايد توجه داشت كه اختراعات و عبادات دو مسئله جدا هستند و نمیتوان آنها را با هم سنجيد.
اگر كسی به مبدأ و معاد معتقد باشد، مانند همين جناب اديسون كه مسيحی و به خدا معتقد بود، چنين شخصی، اگر مطابق دين خود كاری كرده و رضای خدا را در نظر داشته باشد، اجر او محفوظ و در آخرت مأجور است.
نماز سرچشمه همه خوبيهاست و به هيچ وجه با اختراعات قابل مقايسه نيست. به بركت نماز بقيه اعمال ما مورد قبول واقع میشود:
«إنّ اوّل ما يُحاسبُ به العبدُ الصّلوه فإن قُبلتْ قُبِل ما سِواها ...». (46) هيچ جايگزينی برای نماز نمیتوان يافت كه بركات نماز را هم داشته باشد.
26. چرا دستورهای دينی، برای شب زندهداری و سحر، اهميت بسياری قائل شده است؟ هنگام روز مشاغل انسان زياد است: إنّ لَكَ فِی النّهارِ سَبحاً طَويلًا. (47) رفت و آمد، گفت و گو، ديد و بازديد و ...؛ امّا هنگام سحر آرامش به انسان باز میگردد و با كسی گفت و گويی ندارد. كسی هم مزاحم نيست و میتواند با دوست حقيقی خود گفت و گو كند: إنَّ ناشئهَ اللَّيلِ هِی أشَدُّ وَطْئاً وَ أقْوَمُ قِيلًا. (48)
البته ذكر سحر، تنها روزی كسانی است كه روزها مزاحم را به درون راه نمیدهند. سخن گفتن با خدا به سبكبالی نياز دارد، پس بايد به گونهای برنامهريزی كنيم كه بتوانيم هنگام سحر، سبكبال در محضر دوست حاضر شويم.
گفتن، شنيدن و بحث درباره مسائلی كه به ما مربوط نيست، سودی ندارد در قرآن كريم آمده است: عدهای زندگی هرج و مرج دارند: فَهُمْ فِی أمْرٍ مَريج (49)؛ مريج يعنی هرج و مرج. (50) اين افراد در خواب هم اضغاث احلام میبينند.
اگر انسان باغی از سبزی و خوراكی داشته باشد و علفهای هرز آن را وجين نكند، هنگام برداشت، از هر دسته هزار برگی سبزی، تنها 5 يا 6 برگ خوراكی نصيبش میشود.
27. اگر شبها برای نماز شب بلند شويم، روز دچار كسالت میشويم و مسائل تحصيلی ما لطمه میبيند؟! برنامههای خود را چگونه تنظيم كنيم تا هم نماز شب بخوانيم و هم از درس نمانيم؟ اگر میخواهيد نماز شب بخوانيد و درس روز شما هم لطمهای نبيند، شبها بايد كمی زودتر بخوابيد و شام را سبكتر ميل كنيد؛ غذای شام هرچه سبكتر باشد، بهتر است. همانطور كه میدانيد بدن ما به بيش از دو وعده غذا احتياج ندارد. در روايات هم آمده است: اگر سير هستيد، غذا نخوريد. (51) غذا خوردن در حال سيری استعداد را كم میكند. از بيانات نورانی حضرت اميرمؤمنان (عليهالسلام) اين است: «لا تَجْتَمع الفِطْنَهُ والْبِطْنَه» (52)؛ يعنی فطانت و هوشمندی با پرخوری جمع نمیشود و پُرخور هرگز خردمند نمیشود، زيرا تمام تلاش و كوشش روح او اين است كه غذاها را هضم كند و ديگر فرصت انديشيدن ندارد. درست مثل اينكه شما يك انسان متخصص و دانشمند را به رفتگری در كوی و برزن بگماريد تا زبالهها را جمع كند. اگر كسی میتواند در كرسی يك استاد به تدريس بپردازد، چرا او را به رفتگری وادار يم؟! روح انسان میتواند يك استاد و مربی خوب باشد، حيف است كه او را به رفتگری جسم بگماريم. غذايی كه میخوريم، برای تبديل به مواد جذبی و دفعی، به زمان نياز دارد كه روح اين كار را به واسطه بدن انجام میدهد.
روح انسان سلسلهای از قوای ادراكی و تحريكی را در اختيار دارد؛ قوای تحريكی روح هم، ابزار فيزيكیای چون معده، روده و قلب دارد. آنچه غذا را به صورت خون، عادلانه ميان مو، ناخن، گوش، چشم، مژه و ... تقسيم میكند، روح انسان است.
وجود مبارك اميرمؤمنان (عليهالسلام) میفرمايد: «لاتَجتَمعُ عزيمهٌ و وَليمهٌ». (53) بعضی انسانها اهل سورچرانی هستند و دوست دارند، هر روز ميهمان يك نفر باشند. انسان سورچران اهل عزم و اراده نيست.
انسان بهتر است تا میتواند در كنار سفره خود بنشيند. اگر كسی بخواهد اهل عزيمت باشد و از وارثان اولوا العزم قرار گيرد، بايد در رفت و آمد با ارحام هم مراقب باشد.
بنابراين، نماز شب انسان را از تحصيل روز باز نمیدارد، با اين شرط كه انسان مراقب مسائل ديگر باشد. بسياری برنامههای تلويزيونی، جلسات، گفت و شنودها و ... سودمند نيست. اگر نيم ساعت پيش از اذان صبح بلند شويد، هم به نماز شب میرسيد و هم به نماز اول وقت، پس از نماز هم كمی استراحت میكنيد و به درس روز خود میپردازيد.
28. ما انسانها گاه دُچار سلب توفيق میشويم. چگونه منشأ اين سلب توفيقها را پيدا كنيم؟ بعضی مسائل برای ما مخفی است؛ برای مثال شب قدر در چند شب پنهان است و انسان بايد در همه اين شبها بيدار بماند تا شب قدر واقعی را دريابد يا طاعت مقبول در ميان طاعتها مخفی است و مشخص نيست كه خدای سبحان كدام اطاعت را قبول میكند، پس انسان نبايد هيچ اطاعتی را ترك كند.
عِقاب هم در ميان گناهان مخفی است و معلوم نيست كه انسان برای كدام گناه عقاب میشود. در بسياری موارد هم خداوند گناهان را میبخشايد. در سوره مائده میخوانيم: وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير. (54) دعای «يا مَنْ يَقبلُ اليَسيرَ وَ يَعفُو عَنِ الكَثيرِ اقْبَلْ مِنّی الْيَسيرَ وَ اعْفُ عَنّی الكَثيرَ إنّكَ أنتَ العَفُوُّ الغَفُورُ» (55)، نيز از همين آيه گرفته شده است.
از اين رو، گناهان نابخشودنی پنهان است و مشخص نيست كه خدا كدام گناه را نمیبخشد، پس انسان بايد از همه گناهان دوری كند.
ولی خدا نيز در ميان اوليا مستور است و معلوم نيست كه چه كسی در شمار اوليای خدا جای دارد، پس حقّ نداريم كسی را تحقير كنيم.
29. چرا بعضی دعاها كه در روايات هم به آنها سفارش شده، بیاثر است؟ دعاهای انسان، اگر شرايط اجابت را دارا باشد، حتماً مستجاب میشود؛ گرچه انسان استجابت آن را نفهمد؛ يعنی گاهی همان خواسته مصلحت است و خدای سبحان عطا میكند؛ امّا اگر مصلحت نبود، چيز ديگری كه صلاح است، عطا میفرمايد. علاوه بر اين، دعا موجب بخشش گناه يا ترفيع درجه خواهد بود.
30. در بعضی دعاها، وقتی از خدا چيزی طلب میكنيم، امتحاناتی را در پی دارد، حال ممكن است ما از عهده اين امتحانات بر آييم يا به عكس؛ با اين توصيف ما چنين دعايی را بخوانيم يا زمان ديگری را برای خواندن آن در نظر بگيريم؟ يكم. برای نيل به كرامت نزد خدای كريم، بايد با كرامت ترين كالا را هزينه نمود كه همان نيايش خاضعانه است، چنانكه رسول اكرمصلی الله عليه و آله و سلم فرمود: «ليس شیءٌ أكرم عند اللّه من الدعاء» (56) خضوع در دعا، همان طمأنينه توحيدیای است كه با اضطرار همراه است: أمّن يجيب المضطرّ إذا دعاه و يكشف السوء (57)؛ نه اضطراب، زيرا موحّد مطمئنّ است؛ نه مضطرب. هرچه اضطرار و ادراك حضوری نياز و ضرورت بيشتر باشد، قرب خدای اجابت كننده كاملتر خواهد بود: فإنّی قريبٌ اجيبُ دعوه الداعِ إذا دعانِ. (58)
هرچند اصل دعا هماره مطلوب است؛ امّا حالتِ خاص، مناسبِ دعای مخصوص است. دعا كننده هيچگاه مأيوس بازنمیگردد؛ اگر آن خواسته برخاسته از مصلحت بود، اجابت میشود، در غير اين صورت، عطای ديگری افاضه میشود كه بديل افازه انجام نشده است، چون راز تبديل و رمز تأخير اجابت حكيمانه است: «و لعلّ الذی أبطأ عنی هو خيرٌ لی لعلمك بعاقبه الامور». (59) از اين رو، ادب نيايش اقتضای ستايش مطلق دارد.
اگر مضمون برخی دعاهای مأثور، بلند و صعب المنال بود، سهولت آن از خدای سبحان درخواست شود. گرچه همه رخدادهای دنيا آزمون الهی است؛ ولی توفيق و كاميابی در آن را میتوان با نيايش فراهم نمود. انتظار برای اصل دعا روا نيست، هرچند تحصيل زمينه برخی ادعيه، از شروع به نيايش بدون فراهم كردن شرايط، برتر است. از ابتدايی ترين شرايط دعا، پرهيز از خانه رنگين است؛ چه رسد به رنگين نمودن خانه. به ما چنين توصيه كردهاند: پس نكو گفت آن حكيم كاميار كه تو طفلی خانه پر نقش و نگار (60) دعا كننده بايد با غبار روبی صحنه دل، از حضور غير خدا در حرم دل جلوگيری كند، آنگاه با سپردن خانه دل به دلدار، از اصل خانه صرف نظر نمايد، چون محبوب راستين نيازی به خانه غير ندارد و خانه نيز به اندازه هستی خود، مزاحم حضور دلدار است:
برون شو ای غم از سينه كه لطف يار میآيد تو هم ای دل ز من گم شو كه آن دلدار میآيد (61) به هر تقدير، دعای خائفان از دوزخ، از نيايش مشتاقان بهشت جداست و درخواست اين دو گروهِ ميانه، غير از مناجات محبّان و شاكران است كه نجوای «ما كنتُ أعبدُ ربّاً لم أره» (62)، هوش از عرشيان سروشآور میربايد.
دوم. دعا همانند ديگر عبادتها، اضلاع كثير دارد كه برای هر يك حكم خاصی مطرح است، زيرا دعا از نظر خود دعا كننده اثری دارد كه حضرت ختمی مرتبتصلی الله عليه و آله و سلم آن را بهترين درخواست معرفی میفرمايد: «أفضلُ الدعاء دعاء المرء لنفسه». (63) آن حضرت در مورد تأثير دعا در دشمنزدايی نيز چنين فرمود: «الدعاء سلاح المؤمن». (64) همچنين درباره دعا برای برادر مؤمن و در غياب وی، از آن حضرتصلی الله عليه و آله و سلم رسيده است: «دعوتان ليس بينهما و بين اللّه حجابٌ، دعوه المظلوم و دعوه المرء لأخيه بظهر الغيب». (65)
31. آيا درست است كه شخصی برای ديگری كه بيماری مزمن و ديرينهای دارد، دعا كند و با توسّل به امامان معصوم (عليهمالسلام) شفای او را بخواهد؟ يا اينكه از خدا سختی زندگی را طلب كند تا برخی مشكلات را فرا روی او قرار دهد و در نهايت در آخرت، اجر و پاداش بيشتری دريافت كند؟ هنگامی كه خداوند قلب بيمار شخصی يا يكی از دوستان او را با نيايش جذب نمود و دل با بال كشش غيبی، ميل دعا يافت، معلوم میشود كه شفا رقم خورده است. حضرت ايوب (عليهالسلام) وقتی با جديّت عرض كرد: انّی مسّنی الضّرّ و أنت أرحم الراحمين (66)، معلوم شد كه خواسته او، مسبوق خواسته خدای سبحان بوده است، زيرا رجال الهی چونان ملائكه، بدون اذن سابق، قول يا فعلی ندارند: لايسبقونه بالقول. (67)
اگر صاحبدلی پيام الهی را برای درخواست علاج بيماری كهن و مرض عتيق، در نهانخانه دل دريافت نمود، نبايد دريغ كند. البته بيماری كه در منزل صبر به سر میبرد، بیدرنگ آن را تحمّل میكند و مريضی كه در مرحله رضا قرار دارد، از آن خشنود میشود و مبتلايی كه از حضور خويش فارغ، و از درد خود غافل است و در منزلت رفيع تفويض سير مینمايد، از خود طرحی ندارد، بلكه میپسندد آنچه جانان پسندد.
چون دعای پدر برای فرزند، طبق حديث نبویصلی الله عليه و آله و سلم، همسان دعای پيامبر برای امّت خود است: «دعاء الوالد لولده كدعاء النبی لُامّتهِ» (68)، و كهنسالانی كه از عهد ديرين به تعليم كتاب و حكمت اشتغال داشتند، به مثابه پدران علمی بلا واسطه يا مع الواسطه هستند، اميد است دعای ما بدرقه سير و سلوك علمی و عملی همه تقی السيره و نقی السريرهها باشد.
چنانكه میدانيد، عمر سرمايه است، نه درآمد؛ از هزينه نمودن سرمايه جز در تحصيل دلمايه پرهيز شود: به وقت صبح شود همچو روز معلومت كه با كه باختهای عشق در شب ديجور بر اساس اصل استوار قُل اللّه ثمّ ذرهم فی خوضهم يلعبون (69)، در عين اشتغال به علم الدّراسه، از جاذبه علم الوراثه غفلت نشود؛ البته با فيض ربوبی و فوز قدسی: در تو كجا رسد كسی، تا نرود به پای تو مرغ تو كی شود ولی، تا نَپَرد به بال تو
32. صراط مستقيم كه حركت در آن، مصونيت از راههای انحرافی را در پی دارد چيست؟ صراط مستقيم همان دين خداست. كسی كه اهل مراقبت است، به خوبی از مستقيم بودن صراطی كه میپيمايد، آگاهی دارد. اگر مقداری از اين راه را با اخلاص طی كنيد، بقيه آن با عنايت خدا پيموده میشود.
شيطان نيز در صراط مستقيم كمين كرده است، در غير اين صورت كژ راهه تحت اختيار خود او اداره میشود؛ يعنی كسانی كه بر اثر شيطنت شيطان اغوا شدهاند، در كژ راهه هستند. شيطان خود به اين امر اذعان كرده كه من در صراط مستقيم به كمين نشستهام: لَاقعُدنّ لهُمْ صِراطك المُستقيم (70)؛ ولی خداوند وعده داده است كه اگر شما كمی جلوی شيطنت شيطان را بگيريد، نصرت الهی شامل حال شما خواهد شد: وَمَن يُؤمِن باللّهِ يَهدِ قَلْبَهُ (71) يا وَ إنْ تُطيعُوه تَهْتدوا (72)؛ يعنی كسی كه در مراحل ابتدايی ايمان بياورد و از خدا و رسولش اطاعت نمايد، صراط مستقيم را به آسانی طی میكند. فأمّا مَنْ أعطی و اتّقَی وَ صَدّق بِالحُسْنی فَسَنُيسّرهُ لليُسری (73)؛ اگر كسی با تقوا بود و در راه خدا انفاق كرد، ما انجام كارهای خير را برای او آسان میكنيم. بنابراين، برای پيمودن صراط مستقيم، بايد كمی خالصانه حركت كرد تا بقيه آن به آسانی طی شود.
33. برای مقابله با شبهات و رسيدن به يقين، غير از مطالعه و تحقيق، چه راههايی وجود دارد؟ تحقيق و مطالعه، تنها نيمه راه است و نيمه باقی، به عمل انسان وابسته است؛ يعنی انسان بايد هم محقق و هم متحقق باشد. محقق كسی است كه از نظر علمی عميقاً تحقيق كرده و مطالب را برای خود حل كرده است؛ ولی متحقق كسی است كه به آنچه فهميده، باور دارد و به آن عمل میكند. اگر كسی عالم محض بود و حرفهای متقن و محكم داشت؛ ولی به آن ايمان نداشت يا به علم خود بیباور بود و به حقايقی كه برايش مكشوف شده، عمل نكرد، كم كم دُچار شك و شبهه میشود.
خداوند در قرآن كريم با تعبيری لطيف درباره فرعون فرموده است: وَجَحدُوا بِها وَ اسْتيقنتها أنفُسُهُمْ ظُلماً وَ عُلُوّاً. (74) موسای كليم (عليهالسلام) هم طبق آيات قرآن به فرعون فرمود: لَقَدْ علمتَ ما أنزلَ هؤلاءِ إلّاربُّ السَّمواتِ و الأرض (75)؛ تو خود میدانی كه اينها را كسی جز خدای آسمانها و زمين نفرستاده است. با اين همه فرعون به اين علم خود باور نداشت.
فهم و باور، دو چيز متفاوت است: فهم در اختيار ما نيست؛ ولی باور در اختيار ماست. با فكر كردن، مطالعه يا تحصيل، علمی برای ما حاصل میشود و پس از آن ديگر نمیتوانيم بگوييم كه من نمیخواهم بفهمم. در فهم انسان اراده دخيل نيست؛ امّا در باور اراده دخيل است؛ يعنی انسان پس از آنكه چيزی را فهميد، میتواند به آن باور داشته يا نداشته باشد. در بحث ميان دو نفر، گاهی با اينكه يكی مسئله حق را برای ديگری روشن میكند، ديگری زير بار نمیرود؛ يعنی نفس به قدری شرور است كه میتواند در برابر4=2*2 ايستد و بگويد: من باور نمیكنم، با اينكه فهميده است.
برای اينكه به ويروس درونی «شك و شبهه» مبتلا نشويم، بايد به آنچه فهميدهايم، باور داشته باشيم و به آن عمل كنيم. تا عمل در كار نباشد، يقين حاصل نمیشود. بهترين راه برای نجات از گزند شبهه اين است كه به آنچه فهميديم، عمل كنيم.
34. آيا میتوان از راه هيپنوتيزم به كمال رسيد؟ هيپنوتيزم راه رسيدن به كمال نيست. گاهی به ضرورت انسان از خواب مصنوعی كمك میگيرد؛ امّا كمال واقعی همان راه صادق و مستقيمی است كه همه انبيا پيمودهاند و آن را به ديگران نيز ارائه كردند. اگر انسان راه حقّ را بشناسد و سپس با اعتدال، در اين راه گام بردارد و ديگران را هم با خود ببرد، راه كمال را پيموده است.
وقتی پيمودن راه كمال به اين سادگی است، چرا به دنبال هيپنوتيزم و امثال آن باشيم؟! در قرآن كريم آمده است: لَقَدْ يَسّرْنا القُرآنَ للذّكر (76)؛ ما قرآن را برای ياد حقّ آسان قرار داديم.
اگر به كارهای بد عادت نكنيم، انجام كارهای خوب بسيار آسان است. كسی كه اهل استعمال دخانيات نيست، به آسانی از سيگار و چيزهايی مانند آن دوری میكند، چون جسمِ خود را به آن عادت نداده است. برای او نكشيدن ترياك يا سيگار اصلًا مهم نيست، چون خود را به اين سموم عادت نداده است؛ ولی با اعتياد، اين كار بر بدن تحميل میشود و ترك آن مشكل میگردد. گناهان نيز در حقيقت اينگونهاند. اميرمؤمنان (عليهالسلام) فرمود: «تَعَطّروا بالاستغفار لاتفضحنّكم روائح الذّنوب». (77)
عطر دو قسم است: عطر گاهی ظاهری است كه استفاده از آن مستحب است، به خصوص هنگام نماز، و گاهی باطنی است كه شامّه جان را میپروراند و همان فضيلت و طهارت روح است. امام علی (عليهالسلام) فرموده است: با استغفار خود را معطّر كنيد، وگرنه بوی بد گناه، آبروی شما را میبرد. كسانی كه با مكتب اهلبيت (عليهمالسلام) آشنا شدند، به آسانی از گناه میگذرند و اجازه نمیدهند كه بوی تعفّن گناه، روح آنها را آلوده سازد.
بنابراين، اگر با اين اصول اسلامی آشنا شديم و سموم ظاهری و باطنی و عطرهای ظاهری و باطنی را شناختيم، ديگر به كارهای غيرطبيعی و غير عادی، مثل هيپنوتيزم نيازی نداريم.
35. بعضی میگويند كه صاحبدلان میتوانند آتشِ دهان شخص غيبت كننده را ببينند؛ آيا اين مسئله با ستّار العيوب بودن حضرت حقّ منافات ندارد؟ خداوندِ ستّار العيوب، بر اساس حكمت خود، میداند كه كجا ستّار باشد و كجا ستّار نباشد. اگر كسی ستّار عيوب ديگران باشد و در عين حال مخفيانه مرتكب گناهی شود، خدا اسرار او را فاش نخواهد كرد تا آنجا كه حتی در قيامت هم كسی از اعمال او با خبر نمیشود، پس عملكرد خود شخص در اين مسئله بسيار مهم است. اگر كسی پرده ديگران را ندرد و آشكارا به گناه دست نيازد، خدا هم پردهاش را نمیدرد.
بنابراين، كسی كه با قلم، بيان و انديشههای ناصواب خود، آبروی دين خدا و مردم را میبرد، ديگر شايسته نيست كه خدا آبروی او را حفظ كند. در اين موقعيت، خدای سبحان به صاحبدلان اجازه میدهد كه حقيقت اعمال او را ببينند و حتی ممكن است كه در قيامت هم در مقابل ديگران رسوا شود.
36. چرا برخی از نعمت چشم برزخی برخوردارند؛ ولی ما از آن محروم هستيم؟ اين مسئله مطلوب همه انسانهاست. ما موظفيم هر اندازه از اسرار پشت پرده كه در اختيار ما قرار دادند، بپذيريم و كوشش كنيم كه هرچه بيشتر، از آن با خبر شويم؛ البته اين كار بسيار دشوار است، زيرا برای روشن شدن بخشی از اسرار پشت پرده غيب دو راه داريم: نخست آنكه با رنج و تلاش، خودرا به پرده نزديك كنيم و گوشه پرده را كنار بزنيم، يا اينكه بيدار و هوشيار باشيم تا نسيمی بوزد و پرده كنار برود و لحظهای از پشت پرده با خبر شويم. مسئله مهم اين است كه اگر كسی از اسرار غيب آگاه شد، نمیتواند آن را تحمل كند. همه ما از جمال يوسف سخن شنيدهايم؛ برای مثال شنيدهايم كه وقتی زنهای مصر او را ديدند و بیاختيار دستهای خود را بريدند. اين در حالی است كه وجود مبارك يوسف، مانند اين است كه انسان عكس ماه را روی كاغذ كاهی بكشد؛ اين عكس چقدر از حقيقت ماه را نشان میدهد؟ بسياری از دوستان و پدران ما كه از دنيا رحلت كردهاند، نه به خواب ما میآيند و نه به عالم ما توجه دارند؛ با آنكه ما همواره با فاتحه و صدقه از آنها ياد میكنيم، چون آنها به جايی رفتهاند كه مزبله دنيا را كاملًا فراموش كردهاند.
بنابراين، ديدن اسرار پشت پرده بسيار دشوار است و اگر كسی از آن آگاهی يافت، ديگر قدرت ماندن در اين دنيا را ندارد. در نهجالبلاغه میخوانيم: «ينظرُ إليهم الناظرُ فيحسبهم مرضی و ما بالقومِ من مرضٍ و يقولُ لقد خُولِطوا وَ لَقد خالطهُم أمرٌ عظيم». (78) گاهی عدهای را میبينيد و فكر میكنيد كه آنها خردشان را از دست دادهاند؛ در حالی كه تماشای جمال يار هوش را از آنان ربوده است. آنان همواره با خود اينگونه نجوا دارند: كس ندانست كه منزلگه و مقصود كجاست آن قدر هست كه بانگ جرسی میآيد اگر ما هوشيار باشيم، صدای بانگ جرس را میشنويم. ما بايد بدانيم كه رفتگان ديار رحمت حق نابود نشدهاند و ما هم به زودی به آنها خواهيم پيوست.
37. راه رسيدن به كشف و شهود چيست؟ قرآن كريم كشف و شهود را اينگونه ترسيم فرمود: كلّا لَو تعلمون عِلمَ اليقينِ لترونّ الجحيم. (79) اگر معارف دين را با برهان و يقين بشناسيد و به آن عمل كنيد، هماكنون در همين دنيا جهنم را میبينيد؛ در غير اين صورت، پس از مرگ كافران هم میتوانند جهنم را ببينند: ربّنا ابْصرنا وَ سَمِعنا. (80)
افرادی چون حارثه بن مالك كه مرحوم كلينی در اصول كافی (81) قصه آن را نقل كرده است، در محضر رسول اكرمصلی الله عليه و آله و سلم میگفتند: گويا عرش و بهشت، و دوزخ و اهل آنها را میبينيم. اگر به آنچه از حلال و حرام میشناسيم، واقعاً عمل كنيم و چشم، گوش، دست، پا و ... را تطهير كنيم و علم همراه با عمل صالح داشته باشيم، به چنين مرتبتی نايل میشويم؛ خلاصه اينكه راه رسيدن به كشف و شهود، بندگی خداست.
38. فرشتگان چگونه از اسرار درونی انسان آگاه میشوند و آنها را ثبت میكنند؟ از امام صادق (عليهالسلام) در همين زمينه مطلب بسيار مناسبی نقل شده است: يكی از شاگردان امام صادق (عليهالسلام) از ايشان پرسيد: در مورد اعمال ما، فرشتگان آنچه میبينند مینويسند؛ امّا در مورد خاطرات و نيّتهايی كه فقط از دل گذراندهايم و هنوز به لباس عمل در نياوردهايم، چگونه عمل میكنند؟ وَ انْ تُبدُوا ما فی أنفسكم أو تُخفُوهُ يُحاسبكُمْ بهِ اللّه (82)؛ در قيامت بايد برای اسرار درونیای كه تا به حال پيش كسی باز نگفتهايد، حساب پس بدهيد. فرشتگان چگونه از اين اسرار درونی آگاه میشوند؟ حضرت در پاسخ فرمود: آيا بوی باغ و بستان، با بوی كثافت و گنداب يكی است؟ اگر از كنار باغی پر گل و معطر بگذريد، بوی خوبی احساس میكنيد و چنانچه بوی بد به مشام انسان برسد، میفهمد كه اينجا كثافت و زباله است، پس از بو میتوان فهميد كه از كنار باغ میگذريم يا از كنار چاه.
فرشتگان از بوی خوش قلب مؤمن اسرار، نيّتها و اراده خير، طيّب و طاهر او را میشناسند و نيز از بوی بد بعضی، از پليدی درون آنها آگاهی میيابند. (83) انسان نمیتواند در چاه زندگی كند و از بوی آن اظهار تنفر نكند. اگر كسی به ملكوت رسيده باشد، بوی بد و خوب ديگران را با شامه جان درك میكند و مؤمن را از منافق باز میشناسد.
روزی امام علی (عليهالسلام) بر بالای منبر مشغول سخنرانی بود؛ بعضی جاسوسان اموی خبر آوردند كه «خالد بن عرفطه» مُرد! حضرت به سخن ايشان اعتنايی نكرد؛ اما عدهای اين خبر را پذيرفتند. بار ديگر گفته شد: خالد مُرده است، باز هم حضرت اعتنا نكردند. بار سوم گفتند: ای امير مؤمنان اين خبر رسمی شد. حضرت فرمودند: او هنوز نمرده است؛ شورش و بلوايی در پيش دارد و به تحريك حكومتهای طاغی، عليه من قيام میكند و از درب اين مسجد وارد میشود. آنگاه حضرت به شخصی كه پای منبر ايشان نشسته بود، اشاره كرد و فرمود: پرچم او هم به دست اين شخص است! (84) اين قضيه بعدها واقع شد و اين عِلم غيب اميرمؤمنان (عليهالسلام) و آگاهی از اسرار درونی كسی كه پای سخنان حضرت نشسته، تحقق يافت. حضرت نيز چونان فرشتگان درون افراد را میديدند و میدانستند كه درون چه كسی باغ و درون چه فردی گنداب است.
39. چگونه میتوان در اين اجتماع با يك زندگی معمولی خود سازی كرد؟
جهاد اكبر و مبارزه با هوا، هوس و خيالات، كار آسانی نيست؛ ليكن قرآن كريم ما را به آن فراخوانده است: فَأمّا مَن أعطی و اتّقی و صدّق بالحُسنی فسنُيسّرهُ لليُسری (85)؛ اگر كسی نخست مشكلات را تحمل كند و مراقب خود باشد و سپس محبوبی والا انتخاب كند، ديگر به كسی به چشم محبوب نمینگرد. اگر قلب كسی به حبّ خدا مُتيّم بود و ديگران را به عنوان ابزار كار شناخت و خدمت به آنها را فضيلت دانست، در كارهای اجرايی دچار مشكل نمیشود.
40. در حديثی از پيامبر اكرمصلی الله عليه و آله و سلم آمده است: «اطلبوا العلم ولو بالصين». (86) منظور پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم از علم، علوم اخلاقی، اعتقادی و مانند آن است يا فيزيك، رياضی و ... را هم شامل میشود؟ علم بر دو قسم است؛ بعضی علوم علاوه بر سعادت دنيا، آخرت انسان را هم تأمين میكند؛ يعنی انسان را با ملكوت آشنا میسازد؛ مانند توحيد، معرفت نفس و اخلاق. اينها در درجه نخست اهميت قرار دارند، علوم ديگر مانند فيزيك و رياضی علومی است كه برای رفع نيازها به آن احتياج داريم.
دين اسلام، چون جامع دنيا و آخرت است، به همه علوم مورد نياز جامعه و مؤثر در تدين و تمدّن انسان توجه نموده است؛ ليكن فراگرفتن اين علوم، گاه واجب عينی، گاه واجب كفايی و ... است.
بنابراين، حديث فوق فيزيك، شيمی، رياضی و ... را نيز در برخواهد گرفت؛ ليكن اگر كسی فيزيكدان يا رياضیدان بود، بايد بداند كه نردبان خوبی برای ترقی و بالا رفتن در اختيار اوست؛ نه اينكه مانند مقنّی در چاه غفلت فرو برود.
با نگاهی به دنيای كنونی، مشاهده میكنيد كه قسمت مهم بودجه جهانی، صرف تهيه و توليد سلاحهای كشتار جمعی، مفاسد اخلاقی، قاچاق مواد مخدر و ... میشود و تنها بخش كمی از آن به مسئله ارتزاق مردم اختصاص میيابد؛ در حالی كه پيام رسمی دين اسلام چيز ديگری است.
مرحوم كلينی (قدسسرّه) در اصول كافی (87) نقل میكند: فردی به زيارت امام آمد و عرض كرد: دو گروه از كافران به جنگ با هم مشغولاند و خريد و فروش سلاح اكنون سودآور است؛ آيا اجازه میدهيد به اينها اسلحه بفروشم؟ تحليل پاسخ حضرت به سه فتوا منتهی میشود: يكم. سلاح بفروش. دوم. به هر دو گروه بفروش. سوم. سلاحهای دفاعی بفروش؛ نه تهاجمی: سپر، زره و چكمه بفروش؛ ولی دشنه، نيزه، شمشير و تير نفروش.
اينها علومی اساسی است كه تنها در اختيار اين مهندسان ملكوتی قرار دارد. علومی كه برای يادگيری آن بايد تا چين رفت؛ يعنی هر علمی كه انسان را به اخلاق الهی متخلق كند. فيزيك يا رياضی، و طبّ يا فقه، ارزشمند است؛ ولی اگر انسان را به خدا نزديك نكرد، هرچه باشد، بیفايده است.
41. آيا تحصيل علوم غير دينی، غير از اشتغال و تأمين مسائل مادی، رهآورد ديگری هم دارد؟ آيا اين علوم، حجاب معنويت و مانع شناخت حق است؟ بايد بدانيم كه علوم غير دينی وجود ندارد و همه علوم دينی است؛ يعنی علوم، يا مانند فقه و اصول به صورت مستقيم به احكام باز میگردد يا مثل علوم تجربی به موضوعات احكام باز میگردد. علوم تجربی يا خود واجب است يا مقدمه واجب، و قرآن كريم و اسلام هم بيشترِ اين علوم را طرح كردهاند.
مشكل علوم تجربی رايج اين است كه در ابتدا و انتهای آن، از خداوند و تبيين معارف الهی سخنی به ميان نمیآيد؛ برای مثال معدن شناسی، زمين شناسی و ستارهشناسی سيری افقی دارد؛ يعنی هرچه انسان، از نظر علمی در آن پيش برود، از خدا دورتر میشود، چون در هيچ كدام از آنها سخنی از خدا و پيامبر به ميان نمیآيد؛ امّا اگر كسی اين علوم را فرابگيرد، تا مشكل كشور امام زمان (عليهالسلام) را برطرف كند، كاری اسلامی و مورد رضايت خدا انجام داده است؛ هرچند ظاهر آن اسلامی نيست.
قرآن كريم همه اين علوم مورد نياز جامعه اسلامی را، تحت شرايطی اسلامی معرفی میكند. علومی كه اكنون در دانشگاهها رواج دارد، سير افقی علوم است؛ برای مثال زمينشناس با استفاده از نشانههای خاص، میتواند بفهمد كه فلان معدن چندين ميليون سال قبل چگونه بوده، اكنون در چه حالتی است و صدها هزار سال بعد چه میشود. در كيهانشناسی، گياهشناسی و ... نيز همين سير افقی جاری است. قرآن كريم بالهايی را در اختيار اين علوم قرار میدهد تا در جهت بالا به پرواز در آيند و انسان دريابد كه چه كسی و برای چه، اين علل و عوامل را آفريده است؛ هو الاوّلُ و الاخر. (88)
جريان باد، باران و معدن شناسی، هم در قرآن و هم در علوم دانشگاهی وجود دارد؛ اما قرآن به اين مسئله كه چه كسی و برای چه باد، باران و ... را آفريده میپردازد. در واقع قرآن به علوم تجربی قدرت پرواز عمودی اعطا میكند تا اوج بگيرند و از سير افقی خارج شوند.
اگر هُوَ الاوّلُ والاخِر به كتابهای دانشگاهی اضافه شود، با توجه به اينكه اين علوم برای برطرف كردن نيازهای مردم مسلمان و كشورهای اسلامی از بيگانگان است، اين علم اسلامی میشود. انسان میتواند برای فراگرفتن اين علم، قصد قربت كند و همه كارهای او در اين حال، عبادت است.
42. چه رابطهای ميان حبّ ذات، حبّ خدا و ائمه (عليهمالسلام)، و حبّ خوبيها وجود دارد؟ انسان دوستدار كمال محض است، به همين دليل دوست دارد كه به كمال برسد، پس آنچه به خود انسان باز میگردد، بايد در مسير كمال باشد. انسان بايد خود را به عنوان وسيله دوست داشته باشد، نه هدف؛ يعنی اگر مجبور شود، بين خود و كمال برتر، يكی را انتخاب كند، دست از خود بكشد و برای رسيدن به كمال برتر، خود را قربانی كند. قربانی هم به معنی تقرّب است نه فنا. قربانی عملی است كه انسان را به هدف نزديك میكند. قربانی عملی وجودی است؛ نه عدمی و فانی؛ يعنی انسان با قربانی كردن، هرگز چيزی از دست نمیدهد.
نماز قربانی انسان است: «الصلاه قربان كل تقی» (89)؛ يعنی نماز وسيله تقرب انسان است. زكات و ساير عبادات نيز چنين هستند.
انسان وقتی چيزی در راه خدا قربانی كند، بهتر از آن را به دست میآورد. آيه مَنْ جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ امْثالِها (90)، فقط به بخش كمّی مسئله توجه نكرده است؛ يعنی فقط مسئله ده برابر شدن مطرح نيست، بلكه بخش كيفی هم مورد نظر بوده است، زيرا در آيه ديگر فرمود: مَنْ جاءَ بِالحسنهِ فلهُ خيرٌ منها. (91) اگر كسی دست، پا و چشم خود را در راه خدا داد، خداوند دست، پا و چشم ديگری، به او عطا میكند. وجود مبارك اميرمؤمنان (عليهالسلام) فرمود: خدا به برادرم جعفر دو بال داد كه در بهشت همراه با فرشتگان پرواز میكند (92) (جعفر طيّار)؛ يعنی جعفر بن ابیطالب چيزی قربانی كرده و بهتر از آن را گرفته است.
بنابراين، علاقه به خود و شئونات خود اشكال ندارد، به شرطی كه قصد قربانی كردن آن را داشته باشيم. دليل علاقه ما به پيامبر، دين و ائمه اين است كه از همه آنها در مسير تقرب به حضرت حق استفاده كنيم. در سوره مباركه توبه فرمود: ما كانَ لاهلِ المدينهِ و من حولهُمْ مِنَ الاعراب انْ يتخلّفوا عَنْ رسولِ اللّهِ ولا يرغبوا بِأنفسهم عن نَفْسِه (93)؛
كسی حق ندارد خود را در جنگ حفظ كند و پيامبرصلی الله عليه و آله و سلم را در خطر اندازد، بلكه همه بايد سنگر باشند و پيامبر را در سنگر خويش حفظ كنند.
ما بايد جسم خود را قربانی جسم پيامبر كنيم و بدانيم كه با اين كار از بين نمیرويم: ولا تحسبنّ الّذين قُتلوا فی سبيل اللّه أمواتاً (94)، بلكه از اين عالم آلوده میرهيم و با جسمی بهتر در عالمی ديگر، به حياط طيّبه میرسيم.
محبّت و علاقه به اهلبيت (عليهمالسلام) عقلی است و مثل دوستی پدر، مادر و فرزند عاطفی نيست. ما اهلبيت (عليهمالسلام) را برای معارفی كه در اختيار جامعه بشری قرار دادهاند، دوست داريم.
43. اگر كسی امر به معروف كند؛ ولی خود به آن عمل نكند، آيا فقط برای گفتن ثواب میبرد؟ البته بهتر است كه آمر، خود به معروف عمل كند تا حرفش مؤثر باشد. آمر به معروفی كه خود اهل عمل نيست، چون شمعی است كه میسوزد و به ديگران نور میدهد، پس به هر حال ثواب میبرد؛ يعنی حتی اگر خود به آن عمل نكند، وظيفه گفتن از او ساقط نمیشود.
44. آيا دين كسی كه به شرك خفی مبتلاست يا درجات خفيفی از نفاق دارد، مرضی خداست و مورد شفاعت ائمه قرار میگيرد؟ اگر كسی شرك خفيف داشته باشد، مؤمن است: وَ ما يُؤمنُ أكثرهم باللّهِ إلّا و هُم مشركون. (95) اكثر مؤمنان مشرك هستند و ريشه اين شرك ريا، قصور در توحيد و ... است.
بر اساس برخی روايات، اين تعابير عاميانه كه «اگر فلان كس نبود، مشكل ما حل نمیشد» (96) يا «اول خدا دوم طبيب»، با توحيد ناب سازگار نيست، زيرا خدا اولی است كه آخر هم هست و در قبال خدا موجود ديگری مؤثر نخواهد بود. به هر حال، اميد است اينگونه افراد به اذن حضرت حق مورد شفاعت ائمه واقع شوند.
45. اگر ممكن است، نظر خود را درباره اعتكاف و چلّه نشينی خانمها بيان بفرماييد؟ در مورد «اربعين» و چلّه نشينی، رواياتی از اهلبيت (عليهمالسلام) رسيده است: «مَنْ أخلص للّه أربعين صباحاً ظهرت ينابيع الحكمهِ من قلبهِ علی لسانهِ» (97)؛ كسی كه چهل روز مراقب اعمال خود باشد و جز حلال نخورد، نگويد و نينديشد، و از حرام بپرهيزد و از دنيا منزوی باشد، نه از خلق خدا، چشمههای حكمت بر زبانش جاری میشود.
اين روايات تفاوتی ميان زن و مرد نمیگذارد، زيرا چلهگيری به معنای انزوا از دنياست، نه انزوا از خلق. انسان كارگر يا كارمند، بايد در متن كار باشد و كارهايش را برای خدا انجام دهد؛ او پس از آنكه به چله روی میآورد، بايد بيشتر كار و فعاليت كند، درس بخواند و تحقيق انجام دهد، چون كار، درس و تحقيق، خود «آخرت» است؛ نه دنيا. خدمت به جامعه برای رضای خدا هم آخرت است.
46. چرا بعضی انسانها دچار احساس پوچی میشوند؟ برای آنكه با هدف كار نمیكند. از معصومان رسيده است: «النّاسُ مَعادنُ كمعادنِ الذّهبِ و الفضّه» (98)؛ انسانها مانند معادن نقره و طلا هستند كه در درون خود گوهر میپرورانند. البته انسان مانند موزه نيست كه اشيای گرانبهای جهان خارج را در آن جمع میكنند. انسان چون درياست كه در درون خود گوهر میپرورد: چو دريا به سرمايه خويش باش هم از بود خود سود خود بر تراش (99) همه گوهرهای دريا، پرورش يافته خود درياست و كسی از خارج آنها را در دريا نمیريزد. انسان از هر دريايی درياتر است و از هر اقيانوسی اقيانوستر؛ وقتی میتواند گوهری بپروراند، چرا احساس پوچی كند. احساس پوچی در انسان به معنی پوچی دنيا و متعلقات آن است. اينكه هر روز يكی میرود و ديگری به جای او مینشيند، نشانه ناپايداری و پوچی مقامات دنيوی است.
47. از نظر عرفانی حقيقت مرگ چيست؟ مرگ عصاره زندگی انسان است. مسئله مرگ در فرهنگ انبيای الهی به معنی مردن انسان نيست؛ بلكه مرگ به معنی ميراندن مرگ است كه بين اين دو مسئله فرق بسيار است، زيرا كسی كه میگويد من میميرم و نابود میشوم، يا پوچ خواهد بود يا بیبند و بار، يا هميشه نا اميد است يا باری به هر جهت، زيرا در نظر او پايان زندگی نابودی است، پس بايد از لذت زودگذر دنيا استفاده كرد؛ برای او حلال و حرام، زشت و زيبا، غيرت و مسئوليت و بیتعهدی يكسان است. او میگويد: عاقبت زندگی نابودی است.
انبيا به ما آموختهاند كه انسان مرگ را میميراند، و آن را تسليم خود میكند. قرآن كريم وقتی از مرگ سخن به ميان میآورد، خطاب به ما میفرمايد: «شما مرگ را میچشيد»؛ كلّ نفسٍ ذائقه الموت (100)، اگر انسان تشنه باشد، ليوانی آب يا شربت مینوشد؛ آيا شما اين شربت را محو كردهايد، يا شربت شما را محو كرده است؟ شما اين ليوان آب را از بين بردهايد يا اين ليوان آب شما را؟ شما او را هضم كرديد، يا او شما را؟ قرآن كريم میفرمايد: انسان مرگ را میچشد.
مرگ به معنی تحول و تغيير است و انسان تغيير، تحول و دگرگونی را میچشد، و آن را محو میكند و خود به ثبات میرسد.
وانگهان نور به آفاق دميم از دل خويش چون به خورشيد رسيديم غبار آخر شد ما برای هميشه زندهايم؛ اگر بزرگان ادب پرور گفتهاند: ما وقتی میميريم و به خورشيد میرسيم و ديگر بیغبار زندگی میكنيم؛ يعنی ما به دار القراری میرسيم كه قرآن وعده داده است. اكنون ما در عالم حركت، سيّال و سيّاريم و در دار القرار آرام میگيريم. ما مرگ را هضم میكنيم؛ نه اينكه مرگ ما را هضم كند و از بين ببرد.
مرگ به معنی تحوّل، هجرت و جا به جا شدن است؛ ما به جايی میرسيم كه جا به جا شدن، تحول و دگرگونی را هضم میكنيم و به ثبات میرسيم. تفاوت اين روحيه با آنچه مرگ را نابودی میداند، از زمين تا آسمان است.
آنچه شما در جوانهای غرب میبينيد، پوچی و بیبند و باری است. آنها مرگ و پايان زندگی دنيايی را نابودی میدانند و خيال میكنند كه انسان چون درختی است كه خشك میشود و از بين میرود، چون خود اكنون يك زندگی گياهی دارند؛ يعنی خوب خرامانند، تغذيه میكنند، بالندهاند، رشد میكنند و ... كسی كه در اندازه يك حيات گياهی فكر میكند، پايانی جز حيرانی ندارد و پس از 60 يا 70 سال زندگی، يا احساس پوچی میكند يا باری به هر جهت میشود؛ امّا اگر جهانبينی انسان اين بود كه «مرغ باغ ملكوتم» و وقتی میميرم، اين قفس میشكند و از قفس تن و طبيعت آزاد میشوم و به ملكوت پر میكشم، به اين بيان قرآنی میرسد: وَ سارعوا إلی مغفرهٍ من ربّكم و جنّه عرضها السموات والأرض .... (101) در روايات آمده است كه اگر تمام اهل زمين مهمان يك بهشتی باشند، باز هم او جا دارد (102)، يعنی خانه او آنقدر وسيع است كه اگر شش ميليارد جمعيت كره زمين مهمان او باشند، باز هم جا دارد.
روح ما فوق العاده وسيع است؛ ما در اين پيكر خاكی خلاصه نمیشويم. اين پيكر خاكی گوشهای از آن حيات انسانی است. انسان نبايد اين عظمت را بيهوده به هدر بدهد و رايگان بفروشد. انشاءاللّه وجود مبارك ولی عصر (ارواحنا فداه) اين معانی را برای ما تبيين میكنند.
پس اگر برای ما روشن شد كه ما مرگ را میميرانيم، نه میميريم، تحول و دگرگو نی را از پای در میآوريم، نه از پا درمیافتيم، آن گاه درست میانديشيم و میگوييم كه هر كاری كه انجام میدهيم، بايد با ابد و ابديت ما سازگار باشد. وجود مبارك ولیعصر (عج) هنگام ظهور اين معارف را به ما القا میكند. وقتی اين معارف به ما القا شد، امور مادی ديگر جاذبهای برای ما ندارد. آنگاه نه ظلم میكنيم، و نه زير بار ظلم میرويم. چنين جهانی پر از عدل و داد میشود. اولين كار حضرت نيز تقويت بنيه فرهنگی جامعه است؛ يعنی جهانبينی باز به انسان میدهد.
بزرگان ما آنچنان بر مرگ مسلط هستند كه میگويند: ای مرگ! اگر نمردهای، مرا درياب؛ مبارز میطلبند. يك پهلوان جهانی برای مبارزه، جهان پهلوان میطلبد. اين مرگ كجاست كه من او را از پای درآورم. ای مرگ اگر نمردهای مرا درياب. چون من میخواهم از اين زندان آزاد بشوم.
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم (103) من میخواهم از اين زندان بيرون بيايم؛ پس ما با اين انگيزه و اين جهان بينی همراه هستيم.
__________________________________________________
1- بحار الانوار، ج 65، ص 363.
2- سوره بقره، آيه 129.
3- سوره تكاثر، آيات 6- 5.
4- سوره سجده، آيه 12.
5- الكافی، ج 2، ص 53.
6- سوره تكاثر، آيات 6- 5.
7- سوره نساء، آيه 10.
8- ر. ك: الاشارات و التنبيهات، ص 360.
9- ر. ك: وسائل الشيعه، ج 5، ص 410.
10- ابن بابويه يا مرحوم صدوق، صاحب كتاب من لا يحضره الفقيه است كه در شهر ری مدفون است و قبر پدر بزرگوارش هم در قم است. اين پدر خدمت حضرت امام عصر (عليهالسلام) رسيد و خداوند به دعای آن حضرت اين پسر را به او عطا فرمود (ر. ك: الفهرست (شيخ طوسی)، ص 84).
11- مجموعه مصنفات حكيم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، ج 2، ص 98.
12- مفاتيح الجنان (دعای كميل)؛ البلد الامين، ص 191.
13- كليات ديوان حكيم الهی قمشهای، غزل 290، ص 678.
14- نهج البلاغه، خ 160.
15- سوره شوری، آيه 51.
16- شرح فصوص الحكم قيصری، ص 346.
17- الكافی، ج 1، ص 416.
18- بحار الانوار، ج 39، ص 246.
19- همان، ج 49، ص 127.
20- سوره حشر، آيه 7.
21- قال النبیصلی الله عليه و آله و سلم: «إنّی تارك فيكم الثقلين ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا، كتاب اللّه و عترتی أهل بيتی و إنّهما لن يفترقا حتی يردا علیّ الحوض» (وسائل الشيعه، ج 27، ص 33؛ الدر المنثور، ج 7، ص 349).
22- وسائل الشيعه، ج 7، ص 170.
23- «إياك و الإعجاب بنفسك و الثقه بما يعجبك منها و حُبّ الاطراء فإن ذلك منأوثق فرص الشيطان»؛ نهج البلاغه، نامه 53.
24- ديوان شمس، ص 707، ش 1898.
25- سوره توبه، آيه 102.
26- سوره بقره، آيه 7.
27- ر. ك: نهج البلاغه، حكمت 417.
28- سوره بقره، آيه 155.
29- بحار الانوار، ج 67، ص 55؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 45.
30- سوره بقره، آيه 245.
31- ر. ك: وسائل الشيعه، ج 2، ص 417؛ مكارم الاخلاق، ص 359.
32- ر. ك: الكافی، ج 2، ص 357.
33- سوره جنّ، آيه 15.
34- سوره بقره، آيه 24.
35- سوره همزه، آيات 7- 6.
36- سوره بقره، آيه 18.
37- وسائل الشيعه، ج 16، ص 97- 96، باب وجوب محاسبه النفس كل يوم.
38- مثنوی معنوی، دفتر يكم، بيت 382.
39- سوره صافات، آيه 102.
40- ر. ك: الامالی (للصدوق)، ص 62؛ بحار الانوار، ج 58، ص 23435.
41- سوره شمس، آيه 10.
42- سوره لقمان، آيه 18.
43- وسائل الشيعه، ج 1، ص 53.
44- بحار الانوار، ج 78، ص 160.
45- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 148- 147.
46- الكافی، ج 3، ص 268.
47- سوره مزمّل، آيه 7.
48- سوره مزمّل، آيه 6.
49- سوره ق، آيه 5.
50- ر. ك: اقرب الموارد، ص 384.
51- ر. ك: من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 618.
52- غرر الحكم، ص 360، ح 8157.
53- نهج البلاغه، خطبه 241.
54- سوره مائده، آيه 15.
55- وسائل الشيعه، ج 2، ص 462.
56- نهج الفصاحه، ج 1، ص 327.
57- سوره نمل، آيه 62.
58- سوره بقره، آيه 186.
59- الاقبال بالاعمال، ص 59؛ مفاتيح الجنان، دعای افتتاح.
60- مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بيت 2566.
61- ديوان شمس، ش 593.
62- التوحيد، ص 308؛ بحار الانوار، ج 4، ص 44.
63 نهج الفصاحه، ج 1، ص 321.
64- همان، ص 323.
65- همان، ص 322.
66- سوره انبياء، آيه 83.
67- سوره انبياء، آيه 27.
68- نهج الفصاحه، ج 1، ص 322.
69- سوره انعام، آيه 91.
70- سوره اعراف، آيه 16.
71- سوره تغابن، آيه 11.
72- سوره نور، آيه 54.
73- سوره ليل، آيات 7- 5.
74- سوره نمل، آيه 14.
75- سوره اسراء، آيه 102.
76- سوره قمر، آيه 17.
77- وسائل الشيعه، ج 16، ص 70.
78- نهج البلاغه، خطبه 193.
79- سوره تكاثر، آيات 6- 5.
80- سوره سجده، آيه 12.
81- الكافی، ج 2، ص 54.
82- سوره بقره، آيه 284.
83- الكافی، ج 2، ص 429.
84- الاختصاص، ص 280؛ بحار الانوار، ج 34، ص 298.
85- سوره ليل، آيات 7- 5.
86- وسائل الشيعه، ج 27، ص 27.
87- الكافی، ج 5، ص 113.
88- سوره حديد، آيه 3.
89- الكافی، ج 3، ص 265.
90- سوره انعام، آيه 160.
91- سوره نمل، آيه 89.
92- بحار الانوار، ج 32، ص 272.
93- سوره توبه، آيه 120.
94- سوره آل عمران، آيه 169.
95- سوره يوسف، آيه 106.
96 وسائل الشيعه، ج 15، ص 215.
97 جامع الاخبار، ص 94.
98- الكافی، ج 8، ص 177.
99- كليات نظامی گنجوی، ج 1، شرفنامه، ص 654.
100- سوره انبياء، آيه 35.
101- سوره آل عمران، آيه 133.
102- ر. ك: تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 246.
103- منسوب به مولوی.