لذا خداوند از زبان رسول خدا ميفرمايد: «اِنَّ وَلِيِّي اللَّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلي الصَّالِحينَ» يعني وليّ من خدايي است كه كتاب را نازل كرد و او ولايت صالحين را به عهده دارد.
مقصود از ولايت مؤمنين نسبت به خدا، آن است كه آنان عقايد، اخلاق و اعمالشان را در اختيار خداي سبحان قرار ميدهند و مراد از ولايت خدا نسبت به مؤمنين آن است كه آن حضرت، محبت و لطف و نصرتش را نثار مؤمنين ميكند و در نتيجة آن محبت و نصرت «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلي النُّورِ» يعني از ظلمات بهسوي نور خارج ميشوند.
و راه تشخيص وليّالله بودن را هم خداي سبحان معين فرمود كه «اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّكُمْ اَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنُّوا الْمَوْتَ اِنْ كُنْتُمْ صادِقين» يعني اگر ميپنداريد كه از اولياء الهي هستيد، بايد مشتاق لقاء حق بوده، از مرگ نترسيد.
هر عملي كه موجب قرب به خدا شود، باعث ولايت است، و ولي خدا از ظلمات به سوي نور رهسپار شده. و انجام اعمال صالح لِوَجْهِالله نشانه آن است كه انسان در تحت ولايت خدا است و براي قرب به حق چنانچه قرآن ميفرمايد؛ عقيدة پاك و عمل صالح نياز است.
فرمود: «اِلَيْه يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه» يعني كلمة طيّب و عقيدة صحيح، بهسوي خدا ميرود و عمل صالح نيز عامل رشددادن اين صعود است. و برعكس اين، وقتي است كه كسي ميل به عالم خاك كند واز ولايت محروم شود.
اساس ولايت
اگر سهمي از ولايت نصيب انسان گردد، مظهر «هُوَ الْوَلي» خواهد شد. آنگاه اگر دعا كند، فوراً باران ميآيد و يا روزي ويژه اي بدون اسبباب و شرايط عادي، برايش فراهم خواهد شد. مانند حضرت مريم (س) كه قرآن درباره او مي فرمايد: «كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَريَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً» يعني هر وقت زكريا بر مريم وارد شد، در كنار او عذاي بهشتي حاضر ميديد. اين توانايي غير آن خصوصياتي است كه عابد و زاهد از آن برخوردارند.
آنكه ميتواند در ماده كائنات تأثير داشته باشد، مظهر «هُوَ الولي» است و تا انسان راه عبادت و زهد، همراه با معرفت و اخلاص را پشت سر نگذارد، مظهر «هو الولي» نخواهد شد. اساس ولايت بر معرفت و محبت نهاده شده، هرچه معرفت و محبت كامل تر باشد، انسان مقام والاتري را در مظهريت ولايت خداي سبحان احراز خواهد كرد.
تامل و تدبّر در آياتي كه راه تحصيل معرفت و اخلاص را تبيين ميكنند، براي نيل به اين هدف راهگشاست. ميفرمايد: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدينَ. وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتي يَأتِيَكَ الْيَقين» پس با حمد پروردگارت او را منزه بدار و از ساجدين و نمازگزاران باش و پروردگارت را بندگي كن تا يقين برايت حاصل شود.
يعني آيه شريفه عبادت را وسيله دست يافتن به معرفت و يقين ميداند. اين يقين به ربوبيت مطلق خداوند است كه جايي براي تصور تدبير و ربوبيت ديگري باقي نميگذارد، اين انسان سراسر عالم را كارگزاران حق ميداند ميبيند كه «لِلَّهِ جُنُودُ السَّموات وَ الْاَرض» يعني لشگريان آسمانها و زمين همه از خدايند.
اگر كسي بر اساس آيه شريفه «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلي » يا «هُوِ الْوَلي الْحَميد» پذيرفت كه ولي مطلق خدا است، هرگز نميتواند براي خود يا براي ديگري، در گوشهاي از گوشههاي جهان، ولايت قائل شود. كسي كه ميگويد من بر قواي ادراكي و تحريكي خود ولايت دارم. يا ميگويد بسي رنج بردم و خود تحصيل علم نمودم، چنين شخصي هنوز در خَم كوچههاي اوليه معرفت مانده و راهي به توحيد حقيقي نبرده، آنكسي مراحل توحيد افعالي را بهخوبي پيموده كه متوجه است انسان در تمام شئون، مرآت حق و مظهر كمال مطلق و آيت «هُوَ الْوَلي» است.
ميفهمد كار را ديگري ميكند و ما مظهريم. اگر كسي به اينجا رسيد، همان سخني را ميگويد كه خداي سبحان به رسولش دستور داد كه بگويد: «قُلْ اِنِّ صَلاتِي وَ نُسُكي وَ مَحْياي وَ مَماتي لِلَّهِ رَبُّ الْعالَمين» نماز و عبادتم و حيات و مرگم از خداي پروردگار جهان است. يعني حتي عبادات انسان ملك خداست، و انسان بهعنوان مظهريت نعمت او خواهد بود، و لذا خود را نيز تحت تدبير ولايت آن حضرت مشاهده خواهد نمود.
معرفتي كه اساس ولايت را تشكيل ميدهد، معرفتي است كه به توحيد افعالي و توحيد ذاتي بيانجامد، به گونه اي كه انسان هر فعل و صفت و ذاتي را فاني و مندك در فعل و صفت و ذات خداي سبحان مشاهده كند. اين چنين معرفتي موجب ميشود كهه انسان «وَلي الله» بشود.
اما معرفتي كه محصول «برهان نظم» يا «امكان و وجوب» يا ديگر براهين عقلي است، اين توان را ندارد كه توحيد افعالي و صفاتي و ذاتي او را به همراه داشته باشد.
قرآن به ما ميآموزد كه «وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ» يعني هر نعمتي كه به شما رسيد مبداء پيدايش آن فقط خداست.پس اين نعمتها همه به رسم امانت در اختيار انسان است و او امين آنها است و نه مالك آنها. از اين رو اين امانتها را هرچه زودتر بايد به صاحب آنها كه خداست برگرداند «اِنَّ اللَّهَ يَأمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدُّوا لْاَماناتِ اِلي اَهْلِها» يعني؛ خداوند به شما امر ميكند كه امانات ما را به اهلش كه خداست برگردانيد.
حال كه هستي انسان، امانتي الهي است، پس شرط وصول به مقام والاي ولايت، آن است كه اين امانت، پيش از مرگ به صاحبش مسترد گردد. و لذا وقتي سالك كوي دوست از آنچه در اختيارش است دست شست و به پيروي از سرور اولياء الهي خاتم انبياء(ص) اين حقيقت را بازگو كرد كه «لا اَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعًا وَ لا ضَرّاً» نه مالك عين، نه مالك نفع آن، و نه مالك ضرر خودم هستم، پس حرم دل از لوث وجود غير خدا بايد خالي شود تا مانعي براي تجلي انوار الهي و تدبير ربوبيت حق وجود نداشته باشد.
و لذا در قلب چنين انساني غير از خواستة خدا، خواست ديگري راه ندارد. يعني «اَلا لِلَّهِ الدّينُ الْخالِص» يعني بدانيد براي خدا دين خالص هست و خداوند دين خالص را ميپذيرد. و اين مقامي است كه فرد، به مقام «اَلرِّضا بِقَضاءِ اللَّهِ وَ التَّفْويضُ اِلَي اللَّهِ وَ التَّسْليمُ لِاَمْرِ اللَّه» ميرسد. يعني به قضاء الهي راضي است، و همه امور را به خدا وا ميگذارد و تسليم امر او ميشود.