ممنوعيت قيام در عصر غيبت
از جمله رواياتي که براي مشروع نبودن تشکيل حکومت در عصر غيبت، مورد استفاده واقع شده اند، رواياتي است که به ظاهر قيام مسلحانه را پيش از ظهور مهدي عليه السلام منع مي کنند و تاکيد دارند که اين گونه قيامها به ثمر نمي رسند.
روايات ياد شده را شيخ حر عاملي در «وسائل الشيعه» و محدث نوري در «مستدرک الوسائل» گرد آورنده اند. براي پاسخ به شبهه فوق، به دسته بندي روايات ياد شده مي پردازيم و از هر کدام نمونه اي نقل و سپس به نقد آن مي پردازيم:
1- برخي از اين روايات، به طور عام، هر نوع قيام و برافراشتن هر پرچمي را پيش از ظهور حضرت حجت عليه السلام محکوم مي کنند و پرچمدار آن را طاغوت مشرک معرفي مي کنند.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
«کل رايه ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله». (1).
هر پرچمي پيش از قيام قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوتي است که در برابر خدا پرستش مي شود.
امام باقر مي فرمايد:
«هر پرچمي پيش از پرچم مهدي عليه السلام بلند شود، پرچمدار آن ظاغوت است.» (2).
(1). «وسائل الشيعه»، ج 11: 37.
(2). »مستدرک الوسائل« ج 11: 34.
نقد و بررسي
بر افراشتن پرچم، کنايه از اعلان جنگ با نظام حاکم و تلاش براي تأسيس حکومت جديد است.
«طاغوت» يعني انساني که به حدود الهي تجاوز کرده و مي خواهد که مردم حاکميت او را در برابر حاکميت خداوند بپذيرند.
واژه «طاغوت» و جمله: «يعبد من دون الله» در دو حديث فوق، به خوبي بيانگر آن است که مقصود از «پرچم بر افراشته شده پيش از قيام قائم» پرچمي است که در مقابل خدا و رسول و امام عليه السلام برافراشته گردد و برافرازنده در مقابل حکومت خدا حکومتي تأسيس کند و در پي آن باشد که به خواسته هاي خود، جامه عمل، بپوشاند.
بنابراين، نمي توان شخص صالحي که براي حاکميت دين، قيام و اقدام کرده، طاغوت خواند؛ زيرا در اين صورت، چنين پرچمي، نه تنها در مقابل پرچم قائم برافراشت نشده که در مسير و طريق و جهت او خواهد بود.
بر اين سخن گواه از سخن معصوم داريم، از جمله:
امام محمد باقر عليه السلام مي فرمايد:
«و انه ليس من احد يدعو الي ان يخرج الجال الا و سيجد من يبايعه و من رفع رايه ضلاله فصاحبها طاغوت.» (1).
هيچ کس مردم را تا خروج دجال فرا نمي خواند، مگر اين که افرادي يافت مي شوند که با او بيعت کنند. هر کس پرچم گمراهي برافراشت، صاحب آن طاغوت است.
در اين روايت، امام عليه السلام با قيد «ضلالت» براي «راية» آن قيام کننده اي را طاغوت خوانده است که پرچم گمراهي برافرازد.
مؤ يد ديگر، صحيحه عيص بن قاسم است. امام عليه السلام در اين روايت قيامها را به دو دسته تقسيم مي فرمايد:
قيامهايي که جلوداران آنها به خود دعوت مي کنند.
قيامهايي که براي مقابله با باطل و اقامه حق صورت مي گيرد.
امام عليه السلام قيامهاي دسته دوم را تأييد مي کند و قيام «زيدبن علي» و مانند وي را از اين نوع مي داند و به پيروان خود هشدار مي دهد که هر قيامي را به قيام زيد قياس نکنند، تا به گمراهي دچار نشوند:
«هنگامي که کسي براي قيام به سوي شما آمد، توجه کنيد که براي چه هدفي قيام مي کنيد. نگوييد که زيد هم خروج کرد. زيد، مردي عالم و راست گفتار بود. او، هرگز شما را به سوي رياست و حاکميت خويش دعوت نکرد، بلکه به آنچه رضاي آل محمد صلي الله عليه و آله است، فرا خواند. و اگر پيروز مي شد، به عهد خود وفا مي کرد، او، براي شکستن قدرت طاغوتي بني اميه قيام کرد؛ اما آن که امروز قيام کرده است (محمد بن عبدالله) شما را به چيز ديگر مي خواند. ما شهادت مي دهيم که به دعوت او راضي نيستيم. او امروز، از ما پيروي نمي کند، تا چه رسد به روزي که پرچمها براي او بسته شود.» (2).
در روايات بالا، امام عليه السلام قيام زيدبن علي عليه السلام و مانند او را که داعي به حق هستند، تأييد مي کند و قيامهاي اشخاصي چون: محمد بن عبدالله (3)، که مردم را به خود فرا مي خوانند، محکوم مي کند.
گواه ديگر اين که: ائمه عليه السلام قيام حسين بن علي، شهيد فخ را که در زمان حکومت هادي، برادر هارون الرشيد، انجام گرفته تأييد کرده اند.
بنابراين، قيام زيدبن علي و شهيد فخ و نهضتهايي از اين دست را، نمي توان از نمونه هاي طاغوت شمرد.
افزون بر اينها، اگر با استناد به اين روايات، هر گونه قيام و نهضتي را محکوم و غير مشروع بدانيم، اين گونه برداشت، با روايات جهاد، امر به معروف و نهي از منکر و همچنين با سيره پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين عليه السلام تعارض دارد و در مقام تعارض، بايد از اين روايات صرف نظر کرد.
همچنين در گذشته، رواياتي را که از فريقين نقل کرديم که پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليه السلام به برخي از قيامهاي پيش از قيام قائم عليه السلام اشاره کرده و آنها را تأييد کرده اند. (4).
با توجه به آنچه آورديم، معناي حديث اين است که: هر پرچمي پيش از قيام قائم بر افراشت شود و رهبر آن مردم را به سوي خود فرا خواند، صاحب اين چنين پرچمي، طاغوت است.
اما اگر شخص صالحي در دوره غيبت قيام کند، به نيابت از امام عليه السلام و تشکيل حکومت دهد، بدون ترديد، مشمول اين روايات نخواهد بود.
2- رواياتي که بيانگر ناکامي و موفق نشدن قيامهاي پيش از قيام مهدي عليه السلام است. اين دسته از روايات، در ضمن، اشاره دارند بر مشروع نبودن تلاش براي ايجاد حکومت اسلامي. زيرا قيامي که بدون ثمر باشد، از ديدگاه عقل و عقلا ناپسند است.
امام سجاد مي فرمايد:
«والله ما يخرج احد منا قبل خروج القائم، الامثله کمثل فرخ طار من و کره قبل ان يستوي جناحاه فاخذه الصبيان.» (5).
به خدا سوگند، هيچ يک از ما، پيش از قيام قائم خروج نمي کند، مگر اين که مثل او، مانند جوجه اي است که پيش از محکم شدن بالهايش از آشيانه پرواز کرده باشد. در نتيجه کودکان او را گرفته و با او به بازي مي پردازند.
«ما خرج و ما يخرج منا اهل البيت الي قيام قائمنا احد ليدفع ظلما او ينعش حقا الا اصطلمته البليه و کان قيامه زيادة في مکروهنا و شيعتنا.» (6).
هيچ کس از خاندان ما، تا قيام قائم، براي دفع ستم و يا زنده کردن حق خروج نکرده و نمي کند، مگر اين که باعث افزايش گرفتاري ما و شيعيان ما مي گردد.
از اين دو روايت نتيجه گرفته اند که قيام براي تشکيل حکومت اسلامي، نه تنها بي نتيجه است، که گرفتاري و ناراحتي اهل بيت عليه السلام را نيز در پي دارد. بنابراين، بايد از تشکيل حکومت اسلامي، پيش از قيام مهدي عليه السلام چشم پوشيد. استناد به دو روايت بالا و مانند آن از جهاتي باطل است:
اين دو روايت، در صدد اين نيستند که اصل جواز قيام را رد کنند، بلکه پيروزي را نفي مي کنند.زيرا اگر نفي جواز کنند، قيام امام حسين عليه السلام را در برابر يزيد و همچنين قيام زيد بن علي و حسين بن علي شهيد فخ و... را محکوم کرده اند، با اين که بدون ترديد، اين قيامها مورد تأييد ائمه عليه السلام بوده است.
عدم پيروزي قيام، دليل بر نفي تکليف به قيام نيست.
مثلا رد جنگ صفين، شايع شد که معاويه مرده است. اين خبر باعث شادي مردم شد. امام علي عليه السلام در مقابل شايد مردم فرمود:
«و الذي نفسي بيده لن يهلک حتي تجتمع عليه الامه،قالوا: فبم تقاتله؟ قال: التمس الغذر فيما بيني و بين الله تعالي.» (7).
سوگند به آن خدايي که جان من در قبضه قدرت اوست، معاويه هلاک نمي شود، تا مردم بر او هماهنگ شوند. از آن حضرت سؤ ال کردند: بنابراين، پس چرا با او مي جنگيد،امام فرمود: مي خواهم بين خود و خدايم عذر داشته باشم.
به روايت ديگر، مردي از شام به کوفه آمد و از مرگ معاويه خبر داد.
علي عليه السلام به او فرمود:
«انت شهدت موته؟ قال: نعم و حثوت عليه، قال: انه کاذب، قيل: و ما يدريک يا اميرالمؤ منين انه کاذب؟ قال: انه لا يموت حتي يعمل کذا و کذا - اعمال عملها في سلطانه - فقيل له: فلم تقاتله و انت تعلم هذا، قال: للحجه.» (8).
آيا تو بر مرگ معاويه شاهد بودي؟
گفت: بله، من خود خاک بر قبر او ريختم.
علي عليه السلام فرمود: اين مرد دروغگوست.
گفته شد: اي اميرمؤ منان از کجا مي داني که اين شخص دروغ يم گويد.
علي عليه السلام فرمود: معاويه نمي ميرد تا اين گونه و آن گونه عمل کند.
و اعمالي که او در مدت حکومت خود انجام مي دهد يادآوري کرد.
به آن حضرت گفته شد: بنابراين، چرا با او مي جنگي؟ علي عليه السلام فرمود: براي اتمام حجت و انجام وظيفه با او مي جنگم.
اين روايات، بيانگر اين معني هستند که انسان مسلمان، بايد به تکليف خود عمل کند و نبايد انتظار داشته باشد، حتما به نتيجه مطلوب برسد. در هر برهه اي از زمان، با مطالعه و دقت همه جانبه، آنچه را وظيفه خود مي بيند، بدون توجيه گري و راحت طلبي انجام دهد. حال، يا به نتيجه مطلوب مي رسد، يا نمي رسد. در هر صورت تکليف خود را انجام داده است.
و بايد با ستمگران ستيزيد و به داد مظلوم رسيد و براي از بين بردن ستم و حکام ستمگر و بر پا داشتن عدل و داد و حکومت اسلامي، تلاش ورزيد، هر چند به آن نتيجه اي که از اين اقدامات انتظار هست، نرسيد.
امکان دارد مقصود از جمله «منا اهل البيت» و «احد منا» تنها ائمه معصومين عليه السلام باشند؛ زيرا شيعيان از آنان انتظار خروج مسلحانه را داشتند و ايشان با توجه به شرايط حاکم بر آن زمان، مي خواستند با اخبار غيبي آنان را قانع کنند که هر کس از ما پيش از قيام قائم خروج کند، به علت نبود امکانات لازم، پيروز نخواهد شد و مصلحت اقتضا مي کند که خروج مسلحانه نداشته باشند.
چنان که اشاره شد، در برخي از روايات، به قيامهايي پيش زا قيام قائم بشارت داده شده است که زمينه ساز حکومت مهدي عليه السلام هستند. بدون ترديد زمينه سازي آنها به لحاظ موفقيت آن قيامهاست. افزون بر اين که ايجاد آمادگي، خود بزرگترين ثمره اين قيامهاست.
اگر بگوييم اين روايات در صدد نهي از قيام و مبارزه با ستم و فسادند، با آيات جهاد و امر به معروف و نهي از منکر و همچنين با سيره ائمه معصومين ناسازگارند، از اين روي، بايد به دور افکنده شوند.
3- دسته سوم از رواياتي که براي مشروع نبودن تلاش در راه ايجاد حکومت اسلامي در دوره غيبت، بدانها استناد کرده اند رواياتي هستند که به سکوت سکون، فرا مي خوانند و از مشارکت در هر قيام و مبارزه اي، پيش از تحقق نشانه هاي ظهور، باز مي دارند.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
«يا سدير الزم بيتک و کن حلسا من احلاسه واسکن ما سکن الليل و النهار، فاذا بلغک ان السفياني قد خرج فارحل الينا.» (9).
اي سدير! در خانه بنشين و به زندگي بچسب. آرامش داشته باش تا آن هنگام که شب و روز آرام هستند، اما هنگامي که خبر رسيد که سفياني خروج کرده به سوي ما بيا، اگر چه با پاي پياده باشد.
يا مي فرمايد:
«خمس علامات قبل قيام القائم: الصيحة و السفياني و الخسف و قتل نفس الزکيه و اليماني.
فقلت: جعلت فداک، ان خرج احد من اهل بيتک قبل هذه العلامات، انخرج معه؟
قال: لا...« (10).
پنج نشانه پيش از قيام قائم وجود دارد: صيحه و نداي آسماني، خروج سفياني و فرو رفتن (لشگر سفياني در سرزميني به نام بيداء) کشته شدن نفس زکيه، خروج يماني.
عمر بن حنظله مي گويد: از آن حضرت سؤ ال کردم اگر شخصي از خاندان شما پيش از اين نشانه ها قيام کند، آيا ما نيز با او قيام و خروج کنيم؟
آن حضرت فرمود: نه
در حديثي ديگر امام باقر عليه السلام به جابر فرمود:
«الزم الارض و لا تحرک يدا و لا رجلا حتي تري علامات اذکرها لک - و ما اراک تدرکها - اختلاف بني فلان، و مناد ينادي من السماء و يجيئکم الصوت من ناحية دمشق...» (11).
اي جابر! آرامش خود را حفظ کن و دست پايت را حرکت نده تا نشانه هايي که برايت مي گويم ببيني (هر چند گمان نمي کنم تا آن زمان زنده باشي) اختلاف بني فلان و ندا دهنده اي که از آسمان ندا مي دهد و صدايي که از سوي دمشق بلند خواهد شد.
گفته شده که مقتضاي اين روايات منحصر به سدير، عمر بن حنظله و جابر نيست، بلکه بر همه واجب است که تا خروج سفياني و ديگر نشانه ها و بالاخره تا قيام قائم (عج) سکوت کنند و از قيام و خروج خودداري کنند.
پاسخ: الغاي خصوصيت و تعميم حکم به همه افراد، در همه زمانها متوقف است بر اين که ما علم داشته باشيم به اين که شخص خاص و يا مورد خاصي مورد نظر امام نبوده است.
در روايات بالا نه تنها چنين علمي نداريم که خلاف آن براي ما ثابت است. از باب نمونه به ويژگيهاي سدير و حالات او اشاره مي کنيم:
با نگاهي به تاريخ و ديگر روايات مي يابيم که سدير، فردي بوده که همواره احساساتش بر عقلش غلبه داشته است و او مي پنداشته قيام و اقدام براي تشکيل حکومت اسلامي، براي امام عليه السلام وجود دارد و به همين دليل، همواره منتظر قيام و خروج آن حضرت بوده است. حضرت در بيان فوق، نبود امکان قيام و تشکيل حکومت ظاهري را به ايشان گوشزد کرده است و به وي و افرادي مانند وي، که تحت تأثير احساسات غلط قرار گرفته اند. سفارش مي کند: بهتر است که در خانه بنشينند.
گواه بر اين سخن، حديثي است که خود وي، از امام صادق عليه السلام نقل مي کند:
«بر امام صادق عليه السلام وارد شدم و به آن حضرت عرض کردم: به خدا سوگند، نشستن براي شما روا نيست. حضرت فرمود: چرا اي سدير؟ گفتم: به خاطر ياران و پيرواني که داريد. به خدا سوگند، اگر اميرالمؤ منين عليه السلام به اندازه شما پيرو داشت، قبايل تيم و عدي در خلافت طمع نمي ورزيدند.
حضرت فرمود: تعداد آنان چه اندازه است؟
گفتم: صد هزار.
گفتم: بله، بلکه دويست هزار.
فرمود: دويست هزار؟
گفتم: بله و بلکه نصف دنيا.
حضرت ساکت شد و پس از لحظه اي فرمود: آيا مي تواني همراه ما به ينبع (محلي نزديک مدينه) بيايي... حضرت در آن مکان به پسر بچه اي که چند بزغاله مي چرانيد نگاه کرد و فرمود:
اگر من به اندازه اينها «شيعه» داشتم، سکوت را روا نمي دانستم. (12).
سدير مي گويد: آنها را شماره کردم، شمار آنها هفده رأس بود.
از اين روايت، حدود ادراک سدير، رد اين گونه مسائل مشخص مي گردد. ضمنا مراد از شيعه در روايت فوق، تنها کساني نيستند که نامي از شيعه داشته باشند بلکه مراد شيعه واقعي است، يعني کساني که تا مرز شهادت همراهند و اينان در آن زمان، اندک بوده اند.
در روايت ديگر، معلي بن خنيس مي گويد:
«نامه عبدالسلام و سدير را با نامه هاي ديگر افراد خدمت امام صادق عليه السلام بردم، در زماني که صاحب پرچمهاي سياه (ابومسلم خراساني) قيام کرده و هنوز آثار حکومت بني عباس ظاهر نشده بود. در آن نامه ها نوشته بود که ما پيش بيني مي کنيم که امر خلافت به شما واگذار گردد، شما چه نظر داريد، حضرت با عصبانيت نامه ها را به زمين زد و فرمود: من امام اينان نيستم. آيا نمي دانند که سفياني بايد کشته شود.» (13).
از اين روايت نيز استفاده مي شود که سدير و ديگر دوستان او، به خاطر آگاه نبودن از اهاف و مقاصد ابومسلم، پنداشته بودند که وي براي بازگرداندن خلافت به امام عليه السلام قيام کرده است، غافل از اين که ابومسلم، گر چه به ظاهر مردم را به اطاعت فردي از بني هاشم فرا مي خواند. ولي از سوي ابراهيم عباسي به سامان دادن خراسان گماشته شده بود و پس از کشته شدن ابراهيم، مردم را به خلافت برادرش، عبدالله سفاح، دعوت مي کرد.
در هر صورت، با توجه به مطالب بالا و ديگر مطالبي که درباره سدير و خصوصيات او آمده است، ما نمي توانيم از روايتي که او را ملزم مي کند در خانه بنشيند الغاي خصوصيت کنيم و بگوييم: وظائف همه، حتي در عصر غيبت سکوت و خانه نشيني است.
افزون بر اين، آيا با اين روايت مي توان از همه آيات و روايات و همچنين حکم عقل که بر وجوب امر به معروف و نهي از منکر و جهاد در راه خدا و مبارزه با حاکمان ستم، دلالت دارند، دست برداشت.
روايت حنظله نيز همانند روايت سدير، درباره قضيه خاصي است. گواه بر اين، اين که امام عليه السلام، عمر بن حنظله و افراد ديگري همانند وي را، از خروج با يکي از سادات اهل بيت نهي کرده است.
يعني فرد مشخصي مطرح بوده و امام از همراهي با او نهي کرده است. ذيل روايت دلالت دارد که آن شخص، ادعاي مهدويت داشته و امام عليه السلام با ذکر نشانه هاي ظهور، ادعاي آن شخص را رد کرده و يادآور شده که هر کس از اهل بيت، پيش از اين نشانه ها قيام کند، آن قائم موعود، نيست.
اين حديث و مانند آن، در واقع مي خواهند جلو سوء استفاده برخي از سادات علوي را که به عنوان مهدي موعود قيام مي کردند و به افرادي مانند: سدير و عمر بن حنظه و جابر و... بفهمانند که فريب اينان را نخورند.
با توجه به آنچه آورديم، پاسخ روايت جابر و همچنين روايات ديگري که در «مستدرک الوسائل» آمده از قبيل: روايت چهارم، پنجم هفتم و هشتم باب دوازدهم (14)، روشن شد.
4- از رواياتي که بر مشروع نبودن ايجاد حکومت اسلامي در دوره غيبت، بدان استناد شده، رواياتي است کهب صبر دعوت کرده اند و از شتاب، نهي. در برخي از اين روايات آمده است که انسان مسلمان، پيش از فرا رسيدن موعد فرج و زوال ملک ظالم، نبايد خود را به زحمت بيندازد و به دنبال برقراري حکومت عدل باشد.
انسان مسلمان، در دوره غيبت. اگر نيت جهاد داشته باشد، ثواب جهاد به او داده خواهد شد:
علي عليه السلام مي فرمايد:
«الزموا الارض واصبروا علي البلاء و لا تحرکوا بايديکم و سيوفکم في هوي السنتکم و لا تستعجلوا بمالم يعجله الله لکم فانه من مات علي فراشه و هو علي معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا و وقع اجره علي الله واستوجب ثواب ما ني من صالح عمله و قامت النية مقام اصلاته لسيفه فان لکل شي مدة و اجلا.» (15).
به زمين بچسبيد و بر بلاها صبر کنيد دستها و شمشيرهايتان رادر جهت خواتهاي زبانتان به حرکت در نياوريد و نسبت به آنچه خداوند براي شما در آن عجله قرار نداده، عجله نکنيد. اگر کسي از شما در رختخواب بميرد، اما نسبت به خدا و رسول و اهل بيت رسول شناخت و معرفت داشته باشد، شهيد از دنيا رفته و اجر او با خداست و آنچه را از اعمال نيک نيت داشته، پاداشش را خواهد برد و همان نيت خير او در رديف به کار گرفتن شمشير است. بدانيد که براي هر چيز مدت و سرآمدي است.
يا پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام سفارش مي فرمايد:
«ان ازالة الجبال الرواسي اهون من ازالة ملک لم تنقض ايامه.» (16).
کندن کوههاي محکم و برافراشته شده آسان تر از نفي حکومتي است که هنوز روزگار آن پايان نيافته است.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
«الغبرة علي من آثارها، هلک المحاصير، قلت: جعلت فداک و ما المحاصير؟ قال: المستعجلون، اما انهم لمن يريدوا الا من يعرض لهم... يا ابا المرهف، قلت: لبيک قال، اتري قوما حبسوا انفسهم علي الله عز ذکره لا يجعل لهم فرجا؟ بلي والله ليجعلن الله لهم فرجا.» (17).
گرد و غبار به ضرر کسي است که آن را بر انگيخته است. اسبهاي چموش مغرور، هلاک مي شوند.
عرض کردم: فداي شوم، اسبهاي چموش چه کساني هستند؟
فرمود: کساني که شتاب مي کنند. آنان کساني را دستگير مي کنند که در معرض ديد آنها باشند و يا با آنان برخوردي داشته باشند...
سپس فرمود: اي ابوالمرهف!
گفتم: بله.
فرمود: ايا ديده اي جمعيتي که جان خود را وقف راه خدا کرده باشند. خداوند براي آنان فرجي قرار نداده باشد بلي، به خدا سوگند خداوند براي آنان فرجي قرار داده است.
پاسخ: بدون ترديد سخنان علي عليه السلام، در ارتباط با مورد خاص و شرايط ويژه است.
در گذشته يادآور شديم که جهاد، همانند ديگر امور، متوقف بر تهيه مقدمات و امکانات است و شتابزدگي در آن، پيامدهاي ناگواري را در پي دارد. امام علي عليه السلام در بيان فوق، به همين معني اشاره مي کند.
ابن ابي الحديد، در تفسير سخن فوق مي نويسد: «امام علي عليه السلام، با کلام فوق بر آن نيست که کوفيان را از جنگ با اهل شام باز دارد، زيرا امام، همواره، آنان را از سستي و کوتاه آمدن در جنگ با شاميان سرزنش کرده است، بلکه شماري از ياران امام عليه السلام بر آن بودند که فساد و نفاق گروهي از کوفيان را افشاء کنند. علي عليه السلام براي جلوگيري از تفرقه و ايجاد اختلاف داخلي در ارتش خود، آنان را از اين کار، در آن شرايط بازداشت و فرمود: بنشينيد و بر بلاها صبر کنيد. (18).
چگونه ممکن است شخصيتي که آن همه خطبه در تشويق به جهاد و مبارزه با ستمگران دارد، مردم را به سکوت و گوشه نشيني در مقابل ظلم و فساد دعوت کند.
او که مي فرمايد:
«زشت باد رويتان، که هدف تيرهاي دشمن قرار گرفته ايد. به شما هجوم مي آورند به آنها هجوم نمي بريد. با شما مي جنگند، با آنان نمي جنگيد. معصيت خدا مي شود و شما بدان رضايت مي دهيد (19).
در حديث دوم نيز، هدف رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله اين نيست که رو در رويي با پادشاهان به نتيجه نخواهد رسيد؛ چرا که مسلمانان صدر اسلام، بسياري از قدرتهاي حاکم محلي و جهان را ساقط کرده اند و ما ديده ايم بسياري از انقلابها از جمله انقلاب اسلامي ايران در برابر نظامهاي طاغوتي، به موفقيت رسيده است.
از سوي ديگر، اين روايت در صدد تحريم مبارزه عليه ستمگران نيست و گرنه قيام علي عليه السلام و امام حسن عليه السلام در مقابل معاويه و قيام امام حسين عليه السلام در مقابل يزيدبن معاويه که صحيح نبود.
بنابراين، پيامبر صلي الله عليه و آله، در اين سخن، سنگيني کار و لزوم امکانات مورد نياز، براي درگيري با حکومتهاي خودکامه را يادآوري کرده است. همان گونه که از جاي کندن کوهها به آساني ممکن نيست و نياز به امکانات و صرف وقت کافي دارد، مبارزه با ستمگران؛ بويژه آنان که پايه هاي حکومت خود را محکم کرده اند نيز، آن چنان است. بر فرض اگر اميد چنداني هم به پيروزي نبود، باز وظيفه مردم در مبارزه با ستم و فساد به حال خود باقي است.
از روايت سوم استفاده مي شود که برخي از افراد عليه حکومت بني اميه قيام کرده بودند و حکومت نيز در پي آنان بود.
ابي المرهف نيز، ترس آن داشت که بني اميه او را دستگير کنند. امام در اين گفتار، خواسته اند که ترس وي را از بين ببرند. آن گاه امام از هلاکت فرد شتابزده، يعني کسي که احساسات زودگذر او را به قيام و اقدام واداشته است، خبر مي دهد.
در هر صورت، اين روايت در مقام منع از دفاع در مقابل هجوم دشمنان و يا منع از ايجاد حکومت اسلامي در صورت توان و وجود شرايط آن نيست.
اگر در اين روايات آمده که شتاب نکنيد، به معناي صبر بر ظلم و سکوت در برابر از بين بردن دين و آثار دين و پذيرش سلطه جباران و تسلط آنان بر دين و نواميس مردم نيست، بلکه اين احاديث به معني شتاب نکردن در رسيدن به دولت حقه جهاني است. شيعيان براساس رواياتي که از پيامبر صلي الله عليه و آله رسيده بود، منتظر فردي از اهل بيت براي نجات و تشکيل دولت حق بودند و به شکلهاي گوناگون اين انتظار را اظهار مي کردند و گاهي هم از روي اعتراض به ائمه عليه السلام گفتند: چرا قيام نمي کنيد و ستمگران را به جاي خود نمي نشانيد. آنان از ائمه عليه السلام انتظار داشتند که به عنوان موعود، قيام کنند.
ائمه عليه السلام نيز، با توجه به چنين ذهنياتي مي فرمودند:
«اين توقع شما، پيش از موقع است. آن قيام را نشانه هايي است که پيش از پديد آمدن ان ها قيام به عنوان مهدي موعود عليه السلام، درست نيست.»
ائمه عليه السلام در اين روايات، تن دادن به ستم را سفارش نمي کنند، بلکه آنان، با طرح اين روايات، شيعيان را از شتاب و اين که هر قيامي را قيام موعود تلقي کنند، بر حذر داشته اند. از اين روي، اين روايات، به هيچ روي رد صدد منع از قيامهايي که از سوي مصلحان، براي مبارزه با ستم و تشکيل حکومت اسلامي به منظور آماده سازي براي قيام حضرت مهدي عليه السلام صورت مي گيرد، نيست.
5- برخي از روايات، به طور عموم و بعضي ديگر در دوره غيبت، شيعيان را به تقيه دعوت مي کنند.
امام رضا عليه السلام مي فرمايد:
«لا دين لمن لا ورع له و لا ايمان لمن لا تقيه له و ان اکرمکم عندالله اعلمکم بالتقية، قيل يابن رسول الله، الي متي، قال: الي قيام القائم فمن ترک التقية قبل خروج قائمنا فليس منا.» (20).
کسي که از گناهان پرهيز ندارد، دين ندارد. همچنين کسي که از تقيه استفاده نمي کند،ايمان ندارد. گرامي ترين شما در نزد خداوند، داناترين شما به تقيه است.
گفته شد: اي پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله! تقيه تا چه زماني لازم است؟ فرمود: تا قيام قائم. هر آن که پيش از خروج قائم ما، تقيه را ترک کند، از ما نيست.
روايت ديگري نيز مفضل از امام صادق عليه السلام نقل کرده است و در آن روايت نيز امام عليه السلام تقيه را بستگي به قيام قائم عليه السلام مي داند. (21).
با استناد به اين روايات، گفته شده است که دخالت در سياست و مخالفت با حکومتهاي ستم پيشه خلاف تقيه است؛ بنابراين، جايز نيست (22).
در اين که در مبارزه با دشمن لازم است از تقيه و اصول مخفي کاري استفاده کرد، ترديدي نيست و امام به نام تقيه، مسؤ وليتهاي اجتماعي را کنار گذاشتن و تا ظهور امام زمان عليه السلام در سنگر تقيه ماندن، چيزي نيست که اسلام آن را تأييد کند.
اسلام، اجازه داده در جايي که جان و يا مال و يا ناموس انسان در خطر است و اظهار حق، هيچ گونه نتيجه اي ندارد از آن، تا آماده شدن شرايط خودداري کند و وظيفه خود را پنهاني انجام دهد.
بنابراين تقيه گاه لازم است؛ زيرا باعث حفظ جان و يا حفظ دين است و اما گاهي تقيه و سکوت، باعث نابودي دين و انحراف جامعه اسلامي است. اين جا، جاي سکوت نيست، جاي امر به معروف و نهي از منکر و ايثار و فداکاري و شهادت در راه دين است. در اين جا، ديگر تقيه حرام است. از اين روي، امام خميني، در سالها 42 و 43 فرياد زد:
«والله گنه کار است کسي که سکوت کند.»
بنابراين روايات تقيه در صدد بازداشتن از جهاد، يا امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با ستم نيستند، بلکه به انسان مسلمان گوشزد مي فرمايند: در حالي که به وظايف خود عمل مي کند، در صوت امکان،جان و مال خود و ديگر مسلمانان را حفظ کند. در روايات آمده:
«»التقية جنة المؤ من« و »التقية ترس المؤ من«.» (23).
تقيه زره و سپر مؤ من است.
روشن است که از زره و سپر در ميدان جنگ استفاده مي شود، نه در خانه هاي در بسته چنانکه برخي از به اصطلاح منتظران مهدي عليه السلام بر اين باور بودند و تا آن جا به «تقيه» اي که خود تفسير مي کردند، پايبندي نشان مي دادند که موافقت زباني با حکومتهاي ستم را جايز مي دانستند (24).
امام صادق عليه السلام، خطاب به ابو حمزه ثمالي، در رابطه با معناي تحريف شده «تقيه»، که چيزي جز فرار از مسؤ وليت و رفاه طلبي نيست، مي فرمايد:
«... وايم الله لودعيتم لتنصرونا لقلتم لا نفعل انما نتقي، و لکانت التقية احب اليکم من آبائکم و امهاتکم، و لو قدقام القائم ما احتاج الي مسائلتکم عن ذلک و لا قام کثير منکم من اهل النفاق حد الله.» (25).
به خدا سوگند، اگر ما شما را به ياري خد عليه حکومتهاي ستم فرا خوانيم، رد مي کنيد و به تقيه، تمسک مي جوييد. تقيه در نزد شما از پدران و مادرانتان دوست داشتني تر است. اگر قائم، قيام کند، نياز به پرستش از شما ندارد و درباره بسياري از شما که نفاق پيشه کرده ايد حد الهي را جاري خواهد کرد.
امام عليه السلام، هشدار مي دهد که اين گونه از تقيه برداشت کردن نشانه نفاق است و هنگاميکه حضرت مهدي عليه السلام ظهور کند، با اين که اين عده ادعاي شيعه بودن را دارند، به عنوان منافق با آنان برخورد خواهد کرد.
افزون بر آنچه در پاسخ روايات، آورديم، رواياتي نيز از ائمه عليه السلام نقل شده که در آن بسياري از قيامهاي علويان و غير آنان مورد تأييد ائمه عليه السلام قرار گرفته است. همچنين قيامهايي داريم که شيعيان و عالمان معروف در آن شرکت داشته اند. اين دسته از روايات، روايات پيشين را توضيح مي دهند و تفسير مي کنند، از جمله:
(1). «فروع الکافي»، کليني، ج 8: 297 حديث 456، دارالتعارف، بيروت.
(2). »وسائل الشيعه«، ج 11: 35.
(3). »مقاتل الطالبين«، ابي الفرج اصفهاني، 157 - 165؛ »بحار الانوار«، ج 47: 277؛ »اصول کافي«، ج 1: 363 - 367.
(4). »بحارالانوار«، ج 52: 243، »کتاب الغيبة« نعماني: 256، 273.
(5). »وسائل الشيعه«، ج 11: 36؛ »مستدرک الوسائل«، ج 11: 37.
(6). »صحيفه سجاديه«، با ترجمه و تفسير الهي قمشه اي، مقدمه: 12، انتشارات اسلامي.
(7). »بحارالانوار«، ج 41: 298.
(8). »همان مدرک«: 304.
(9). »وسائل الشيعه«، ج 11: 36.
(10). »همان مدرک«: 37.
(11). »همان مدرک«: 41؛ »مستدرک الوسائل«، ج 11: 38.
(12). »اصول کافي«، ج 2: 242.
(13). »وسازل الشيعه«، ج 11: 38.
(14). »مستدرک الوسائل«، ج 11: 35 - 37.
(15). »وسائل الشيعه«، ج 11: 40؛ »نهج البلاغه«، فيض الاسلام، خطبهه 233.
(16). »وسائل الشيعه«: 38.
(17). »فروع کافي«، ج 8: 273 - 274، »وسائل الشيعه«، ج 11: 36 - 37.
(18). »شرح نهج البلاغه«، ابن ابي الحديد، ج 13: 113.
(19). »نهج البلاغه«، فيض الاسلام، خطبه 5«.
(20). »وسائل الشيعه«، ج 11: 466.
(21). »همان مدرک«، 467.
(22). »در شناخت حزب قاعدين زمان«: 134، به نقل از »انتظار بذر انقلاب« حسين تاجري: 114، 117.
(23). »وسائل الشيعه«، ج 11: 461، 465.
(24). »در شناخت حزب قاعدين زمان«، 133، 136.
(25). »وسائل الشيعه«، ج 11: 483.
محمد بن ادريس، در کتاب «اسرائر» نقل مي کند که
فردي در حضور امام صادق عليه السلام، سخن از قيام به ميان آورد و از خروج کساني که از اهل بيت قيام مي کنند سؤ ال کرد، حضرت فرمود:
«لا زال انا و شيعتي بخير ما خرج الخارجي من آل محمد صلي الله عليه و آله و لو ددت ان الخارجي من آل محمد صلي الله عليه و آله و علي نفقة عياله.» (1).
پيوسته من و شيعيانم بر خير هستيم، تا هنگامي که قيام کننده اي از آل محمدمدينه فاضله قيام کند. چقدر دوست دارم که شخصي از آل محمدقيام کند و من مخارج خانواده او را بپردازم.
(1). «سرائر»، ابن ادريس حلي، ج 3: 569، انتشارات اسلامي، قم؛ «وسائل الشيعه»، ج 11: 39؛ «بحارالانوار»، ج 46: 172.
رواياتي که دينداران را ستوده اند و دينداري را مانند کرده اند به آتش در کف گرفتن و...
«بحار الانوار»، ج 52: 135.
و رواياتي که درباره سنگيني مسؤ وليت مسلمانان راستين و ارزش آنان در دوران غيبت وارد شده... روايات پيشين را که در نهي از قيام مسلحانه وارد شده بودند، رد مي کنند.
پيامبرمدينه فاضله مي فرمايد:
«پس از شما افرادي خواهند آمد که هر يک از آنان، ارزش و اجر پنجاه تن از شما را دارد.
اصحاب عرض کردند: اي رسول خدا (ص)! ما به همراه تو ر بدر، احد و حنين شرکت کرديم درباره ما قرآن نازل شد (چگونه آنان از ما برترند) آن حضرت فرمود: آنان مشکلات و مسؤ وليتهايي دارند که شما، تاب و تحمل آنها را نداريد.« (1).
در روايتي ديگر، امام سجاد (ع) پاداش هزار شهيد، همانند شهداي بدر و احد را به شيعيان واقعي وعده داده است. (2).
چه کساني در دوره غيبت، پاداش هزار شهيد بدر و احد و حنين را دارند و به پنجاه مسلمان صدر اسلام مي ارزند؟ آيا کساني که سکوت و گوشه نشيني را برگزيده اند و حداکثر نمازي مي گزارند و روزه اي مي گيرند؟
بدون ترديد، آن همه ستايش و ارزش از آن اينان نيست. کساني مي توانند از نمونه هاي احاديث بالا باشند که دست کم، همانند مسلمانان صدر اسلام، با ستم و فساد مبارزه کنند و به مسؤ وليتهاي خود، جامعه عمل بپوشانند اگر غير اين باشد، آتش دست گرفتن و اجر هزار شهيد بدر، احد و حنين را داشتن، بي معني خواهد بود.
(1). «همان مدرک»: 130.
(2). »همان مدرک«: 125.
خبر دادن پيامبر از حرکتهاي پيروز مسلمانان
«لا تزال طائفة من امتي يقاتلون علي الحق ظاهرين الي يوم القيامه.» (1).
همواره گروهي از امت من، بر اساس حق قيام مي کنند و پيروز مي شوند. و اين قيامها، تا روز قيامت ادامه خواهد داشت.
«لن يبرح هذا الدين قائما يقاتل عليه عصابة من المسلمين حتي تقوم الساعة.» (2).
همواره اين دين پا برجا خواهد بود و گروهي از مسلمانان براي پاسداري از آن به جهاد و جنگ بر مي خيزند تا قيامت فرا رسد.
(1). «صحيح مسلم»، ج 3: 1524، ح 1923؛ «کنز العمال»، ج 14: 334 حديث 38846.
(2). »صحيح مسلم«، حديث 1922.
تأييد قيام زيد
امام صادق (ع) مي فرمايد:
«ان عمي کلان رجلا لدنيانا و آخرتنا مضي و الله عمي شهيدا کشهداء استشهدوا مع رسول الله (ص) و علي الحسن و الحسين.»« (1).
عموي من، مردي مفيد براي دنيا و آخرت ما بود. او، شهيد از دنيا رفت. همانند شهيداني که در زمان پيامبر (ص) و علي و حسن و حسين (ع) به شهادت رسيدند.
پيامبر اسلام (ص) به امام حسين (ع) فرمود:
«اي حسين! از صلب تو، مردي به وجود خواهد آمد که زيد، ناميده مي شود. او و يارانش، روز قيامت با گامهاي خود از گردنهاي مردم مي گذرند، در حالي که برق نور پيشاني آنان، چشمهاي مردم را مي ربايد و بدون حساب وارد بهشت مي شوند.» (2).
امام رضا (ع)، در پاسخ مأمون، که زيدالنار، برادر امام رضا (ع) را، با زيد بن علي مقايسه کرد، فرمود:
«لا تقس اخي زيدا الي زيد بن علي فانه کان من علماء آل محمد (ص) غضب لله عزوجل فجاهد اعدائه حتي قتل في سبيله.» (3).
برادرم زيد را، با زيد بن علي مقايسه نکن. چون زيد بن علي از عالمان آل محمد (ص) بود. براي خدا خشم کرد و در راه خدا جهاد کرد و کشته شد.
آن گاه امام رضا (ع)، از پدرش موسي بن جعفر (ع) و او از پدرش امام صادق (ع) نقل مي کند که آن حضرت درباره زيد بن علي مي فرمودند:
«رحم الله عمي زيدا انه دعا الي الرضا من آل محمد، ولو ظفر لو في بما دعا اليه و قد استشار في خروجه، فقلت له: يا عم ان رضيت ان تکون المقتول المصلوب بالکناسه فشانک. فلما ولي قال جعفر بن محمد ويل لمن سمع واعتيه فم يجبه...»« (4).
خدا عمويم زيد را رحمت کناد. او، به رضاي از آل محمد (ص) دعوت مي کرد. اگر پيروز مي شد، به وعده اش وفا مي کرد. او در قيام خود، با من مشورت کرد و من به او گفتم:
عمو! اگر آمادگي داري که کشته شوي و به دار در کناسه آويخته گردي، اقدام کن. چون قيام کرد جعفر بن محمد فرمود: واي بر آن کس که فرياد وي را بشنود و به وي پاسخ ندهد.
درباره زيد بن علي، روايات بسيار است. از عالميان شيعي: شيخ مفيد، شيخ طوسي، شهيد اول، شيخ بهايي، بحرالعلوم، اردبيلي، شيخ حر عاملي، علامه مجلسي و... او را ستوده اند (5) و رواياتي نيز در تأييد او، از ائمه (ع) نقل کرده اند.
در تنقيح المقال، آمده است:
«تمام علماي اسلام بر بزرگواري و مورد وثوق بودن و پارسايي و علم و فضيلت زيد بن علي، اتفاق نظر دارند.» (6).
(1). «عيون اخبار الرضا»، شيخ صدوق ج 1: 252 رضا مشهدي؛ «بحار الانوار»، ج 46: 175.
(2). »عيون اخبار الرضا«، ج 1: 249؛ »بحار الانوار«، 46: 170.
(3). »بحار الانوار«، ج 46: 174.
(4). »بحار الانوار«، ج 46: 174.
(5). »شخصيت و قيام زيد بن علي«، سيد ابوفاضل اردکاني، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم؛ »سيره و قيام زيد بن علي«، حسين کريمان، علمي و فرهنگي تهران.
(6). »تنقيح المقال«، مامقاني، ج 1: 467.
تأييد قيام حسين بن علي شهيد فخ
وي از شهداي بزرگي است که در سرزمين فخ، حدود يک فرسخي مکه، با سپاه هادي عباسي جنگيد و به شهادت رسيد. دشمنان بدن او و يارانش را قطعه قطعه و سرهاي آنان را از بدن جدا و اجساد آنان را، رها کردند و رفتند.
در آخرين ديدار حسين بن علي، شهيد فخ، با امام موسي بن جعفر، امام به وي فرمود:
«يابن عم انک مقتول فاجد الضراب فان القوم فساق يظهرون ايمانا و يسترون شرکا و انا الله و انا اليه راجعون احتسبکم عندالله من عصبه.» (1).
اي پسر عمو! تو کشته خواهي شد. پس نيکو جنگ کن؛ زيرا اين قوم فاسق هستند. اظهار ايمان مي کنند، ولي در دل مشرکند. من مصيبت شما جماعت را، به حساب خدا مي گذارم، و بر صبر در اين مورد از خدا پاداش مي طلبم.
امام، در اين سخن، دشمنان زيد را فاسق و مشرک مي خواند و شهادت او را به حساب خدا مي گذارد و بدين وسيله، قيام او و يارانش را تأييد مي کند.
امام جواد عليه السلام مي فرمايد:
«لم يکن بعد الطف مصرع اعظم من فخ...» (2).
پس از واقعه کربلا، قتلگاهي بزرگتر از فخ نيست.
پيامبر اسلام (ص)، در عبور از سرزمين فخ، از شهادت شهداي فخ خبر داد و بر آنان گريست و ارزش ياران حسين بن علي را براي اصحاب خودش بيان کرد. (3).
امام صادق عليه السلام نيز، در آن زمين نماز گزارده و در عظمت شهيدان فخ فرموده:
«يقتل ههنا رجل من اهل بيتي في عصابة تسبق ارواحهم اجسادهم الي الجنة.»« (4).
در اين مکان مردي از خاندان من با گروهي از يارانش به شهادت مي رسند، که روح آنان پيش از جسم آنان به بهشت داخل مي شود.
هنگامي که سرهاي شهداي فخ را به مدينه آوردند تا علويان را بترسانند، در سکوت مجلس امام موسي بن جعفر عليه السلام فرمود:
«انا لله و انا اليه راجعون، مضي والله مسلما، صالحا، صواما، قواما، آمرا بالمعروف، ناهيا عن المنکر، ماکان في اهليته مثله.» (5).
حسين (شهيد فخ) در گذشت، وي به خدا سوگند، او مسلماني شايسته روزه دار، شب زنده دار، امر کننده به معروف و نهي کننده از منکر بود و در ميان خاندانش نظير نداشت.
شيخ طوسي، شيخ مفيد، علامه حلي، نجاشي، علامه مجلسي، محدث قمي، علامه سيد محسن امين، و... او را ستودهاند و از شخصيت و قيام او، تجليل و احترام کرده اند و ارزش ويژه اي براي او قائل شده اند. (6).
(1). «بحارالانوار» ج 48: 161.
(2). »همان مدرک« ج 48: 165.
(3). »همان مدرک« 170 »تنقيح المقال«، ج 1: 377.
(4). همان مدرک 170 »تنقيح المقال« ج 1: 377.
(5). بحار الانوار ج 48: 165.
(6). »ماهيت قيام شهيد فخ« سيد ابوبوفاضل اردکاني، 71 - 75 انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم.
تأييد قيام مختار به خونخواهي شهداي کربلا و بر ضد بني اميه
امام سجاد درباره وي مي فرمايد:
«... جزي الله المختار خيرا.» (1).
خداي به مختار جزاي خير عنايت کناد.
امام باقر عليه السلام مي فرمايد:
«لاتسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارنا و زوج اراملنا و قسم فينا المال علي العسره» (2).
به مختار ناسزا نگوييد چون او قاتلان ما را کشت و به خونخواهي ما بر خاست و بيوه زنان ما را شوهر داد و در شرايط سخت و تنگدستي به ما کمک مالي کرد.
گروهي از سران کوفه به مدينه آمدند و با وساطت محمد بن حنفيه به حضور امام سجاد عليه السلام رسيدند. آن گروه از قيام مختار پرسيدند آن حضرت خطاب به محمد بن حنفيه فرمود:
«يا عم لو ان عبدا زنجيا تعصب لنا اهل البيت لوجب علي الناس موازرته قدوليتک هذا الامر فاصنع ما شئت.» (3).
اي عمو! اگر برده اي سياه پوست تعصب ما اهل بيت را داشت بر مردم واجب مي شد که از او حمايت کنند. من مسؤ وليت اين کار را به تو دادم. به هر گونه که صلاح مي داني عمل کن.
مامقاني، پس از نقد و بررسي روايات رسيده درباره مختار مي نويسد:
«فتلخص من جميع ما ذکرنا، ان الرجل امامي المذهب فان سلطنته بر خصة من الامام عليه السلام... و لو لا الا ترحم مولينا الباقر عليه السلام ثلاث مرات في کلام واحد لکفي في ادراجه في الحسان.» (4).
خلاصه آنچه آورديم اين است که: مرد مختار معتقد به امامت ائمه عليه السلام بوده حکومت او نيز با اجازه امام عليه السلام بوده است اگر هيچ مدحي جز طلب رحمت امام باقر عليه السلام آن هم سه بار در يک سخن براي نبود همين وي را بس بود که در صف نيکان قرار گيرد.
آقاي خويي نيز، پس از آن که اخبار رسيده درباره مختار را به دو دسته تقسيم مي کند، روايات مدح را قوي تر مي داند (5).
بسياري از مورخان و محدثان نيز، او را ستوده اند (6).
(1). «بحارالانوار» 45: 344 «تنقيح المقال» ج 3: 204.
(2). اختيار معرفة الرجال شيخ طوسي، با تصحيح و تعليق مصطفوي: 125 دانشگاه مشهد.
(3). بحار الانوار ج 45: 365.
(4). تنقيح المقال، مامقاني،: 3: 206.
(5). معجم رجال الحديث سيد ابوالقاسم خوئي، ج 18: 94 - 101 مدينة العلم، قم.
(6). ر.ک: »قيام مختار« سيد ابوفاضل اردکاني انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
تأييد قيام توابين
رهبري اين قيام را سليمان بن صرد خزاعي بر عهده داشت که از اصحاب رسول خدا (ص) به شمار مي آمد و افرادي چون مسيب بن نجبه، عبدالله بن سعد، عبدالله بن وال، بکر بن وائل و رفاعة بن شداد بجلي از برگزيدگان ياران علي عليه السلام در اين قيام او را همراهي مي کردند از سخناني که سيب بن نجبه در يک گردهمايي ايراد کرده روشن مي شود که بيشترين نيروهاي اين قيام را بازماندگان دوران علي عليه السلام و سربازان و رزمندگان جنگ با ناکثين قاسطين، مارقين، تشکيل مي داده اند (1).
اينان با شعار «يا لثارات الحسين» سلاح بر گرفتند و براي طلب آمرزش از خدا، بر سر مرقد امام حسين عليه السلام گرد آمدند و سپس به قيام خود ادامه دادند.
تحليل قيام توابين و مسائلي چون رابطه قيام با امام سجاد عليه السلام و اوضاع و شرايط آن زمان چگونگي بر خورد مختار با اين قيام و... احتياج به بررسي بيشتري دارد که در اين مقال نمي گنجد.
ابوالفرج اصفهاني پس از آن که حدود سيصد نفر از فرزندان علي عليه السلام را نام برده و قيامهاي مسلحانه آنان را ثبت کرده مي نويسد:
«آنچه آورديم، ماجراهايي از قيام و ايثار و شهادت آن عده از آل ابوطالب، از زمان رسول خدا (ص) تا سال 1313 است ولي در اطراف يمن و محدوده طبرستان، گروهي از اين تبار دست به قيامهاي پيروزمند و يا شکست خورده اي زده اند که ما از آنها اطلاعي در دست نداريم» (2).
ياد آوردي: برخي از قيامها، پيروز شده اند و تشکيل حکومت داده اند:
حکومت ادريسيان در مغرب، حکومت علويان در طبرستان، حکومت علوي اطراوش، حکومت آل بويه در عراق و ايران، حکومت فاطميان در آفريقا دولت حمدانيان حکومت سربداران بالاخره حکومت اسلامي ايران به رهبري امام خميني نمونه اي از اين حکومتها شمار مي آيند.
در اين جا، فقط اشاره اي مي کنيم به حکومت ادريسيان و علوي اطروش.
ادريس بن عبدالله، از ياران حسين بن علي، شهيد فخ بود. وي پس از جنگ مخفيانه به مغرب رفت (آفريقا) و پس از آن، که شناخته اند مردم را به حکومت اسلامي و رضاي آل محمد (ص) فرا خواند. مردم به او پيوستند و او، در سال 172 ه -.ق. رسما تشکيل حکومت داد.
از امام رضا عليه السلام درباره وي نقل شده:
«ادريس بن عبدالله من شجعان اهل البيت و الله ما ترک فينا مثله.» (3).
ادريس از شجاعان اهل بيت پيامبر (ص) بود. به خدا سوگند، همانند او در ميان ما کسي نيامده است.
قيام ادريس و تشکيل حکومت، توسط وي، مايه وحشت هارون الرشيد شد. وي، براي نابودي اين حکومت انقلابي، از هيچ کوششي فرو گذار نکرد و سرانجام او را به قتل رسانيد. (4).
مردم پس از ادريس: با پسر وي، ادريس بن عبدالله بيعت کردند.
حکومت علوي اطروش به خوبي ياد کرده اند از جمله طبري مي نويسد:
«و لم ير الناس مثل عدل الاطروش و حسن سيرته و اقامته الحق.» (5).
مردم، چندين کتاب در فقه و امامت نوشت. ترويج و تبليغ اسلام از هدفهاي قيام بزرگ او بود. (6).
علامه اميني، پس از اين که به فضائل اطروش در ياري دين و نشر دانش اشاره مي کند مي نويسد:
«اعترف بفضله القريب و البعيد و اذعن بکماله العدو و الصديق... و قد جمع بين السيف و القلم فرف عليه العلم و العلم فهو في الجبهه و السنام من فقهائنا کما انه معدود من ملوک الشيعه و زعمائها...» (7).
نزديکان به اطروش و غير آنان به فضل اطروش اعتراف کرده اند دوست و دشمن به کمالات او باور داشته اند.
او، فردي بود که بين شمشير و قلم جمع کرد و آن دو را با هم به کار گرفت.
او در صحنه جنگ و نبرد و همچنين قلم، از فقهاي شيعه بود همان گونه که او از اندک زمامداران شيعه و رهبران آنان به شمار مي آيد.
علامه اميني، پس از گفتار بالا، ستايشهاي ابن ابي الحديد، شيخ بهايي، علامه مجلسي، نجاشي و ديگران را درباره اطروش نقل مي کند (8).
اطروش پس از پاکسازي منطقه طبرستان و ديلم از نفوذ سامانيان شهر ري را نيز از تصرف آنان در آورد و سرانجام در يکي از جنگها، در سال 304 به شهادت رسيد. پس از اطروش حسن بن قاسم، ملقب به داعي به حکومت رسيده سيره او را تداوم بخشيد و با گسترش قلمرو حکومتش شهر ري را مرکز حکومت خود قرار داد و بر قزوين زنجان ابهر و قم نيز تسلط يافت (9).
در قرن اخير نيز، نهضتهاي اسلامي در جهان اسلام بويژه ايران اسلامي، به وقوع پيوسته که در بسياري از آن نهضتها، يا خود عالمان ديني رهبري آن بر عهده داشته اند، يا مورد تأييد آنان بوده است.
(1). تاريخ الامم و الملوک، طبري، ج 4: 427، مکتبه اروميه قم.
(2). مقاتل الطالبين، ابن الفرج اصفهاني: 460 مؤ سسه دار الکتاب للطباعة و النشر، قم.
(3). »ماهيت قيام شهيد فخ«: 251.
(4). »مقاتل الطالبين«: 326؛ »بحارالانوار، ج 48: 162، پاورقي.
(5). تاريخ الامم و الملوک، ج 8: 257.
(6). »شهداء الفضليه«، علامه اميني: 4، دارالشهادة.
(7). »همان مدرک«: 2.
(8). »همان مدرک«.
(9). »الکامل في التاريخ«، ابن اثير، ج 8: 189، دارصادر، بيروت.