اقتدار ملى در سايه رفتار علوىّ

اقتدار ملى در سايه رفتار علوى

سيدضياء مرتضوى

اقتدار ملى به عنوان يكى از مباحث اساسى در نظام جمهورى اسلامى ايران، از ابعاد مختلفى مورد توجه قرار مى گيرد.

 

ترديدی نيست مردم پايه اصلی هرم اقتدار ملی اند و بار اصلی اقتدار هر ملتی بر دوش مردمی است كه هويت انسانی ملی آن جامعه را تشكيل می دهند. اقتدار به هر معنايی كه باشد و پيش زمينه ها و شرايط آن هر چه باشد اما بی شك بخش اصلی مسؤوليت بر دوش مردم است.

اعضای جامعه با ايفای نقش بی بديل خود به فراخور سهمی كه بر عهده دارند، «قاعده» هرم اقتدار آن جامعه و ملت را فراهم می سازند.

اينكه در تقويت و تعميق اقتدار ملی در دو بعد داخلی و خارجی، اين قاعده چه مسؤوليتها و وظايفی را بر عهده دارد و اينكه اين قاعده در جامعه اسلامی ما با ويژگيهای خود چگونه تعريف می شود و اينكه اساساً «اقتدار ملی» به چه معنايی است و آيا در هر جامعه و متناسب با ويژگيهای انسانی، اعتقادی، طبيعی و سياسی آن، تعريف ويژه ای می طلبد و پرسشهايی از اين دست را بايد در جای ديگر بررسی كرد.

اما بی شك، حكومت و نظام سياسی جامعه نيز در طراز نقش و سهم بی بديل مردم، در دستيابی به اقتدار ملی و تقويت آن نقش و مسؤوليت دارد و تنها با پاسخگويی و عمل به مسؤوليتها و تكاليف خويش است كه می توان به آنچه اينك به نام «اقتدار ملی» خوانده می شود دست يافت.

چه اينكه اگر ملتی به مسؤوليتهای خويش در مقابل قانون و حكومت و هر آنچه كه برخاسته از هويت جمعی و ملی او می باشد تن ندهد و به طراز مطالبات خويش از حكومت، به ايفای نقش ملی و عمل به مسؤوليتهای مرتبط به آن نپردازد، به همان ميزان از اقتدار ملی كه چيزی جز اقتدار جامعه، مركب از ملت و دولت نيست كاسته است.

تنظيم درست حقوق متقابل دولت و مردم و ادای متقابل آن است كه مناسبات سالم اجتماعی و علقه ها و رشته های مستحكم آن را ايجاد می كند و موجب استواری دين و ارزشهای متعالی و مشترك مردم می شود. تنها در اين صورت است كه به مفاد گفته اميرالمؤمنين(ع)، می توان از اقتدار ملی سخن گفت و جامعه ای استوار همراه با نظامی قدرتمند در داخل و در عرصه جهانی داشت.

اميرالمؤمنين(ع) در سخنی كه در صفين ايراد كرده و نه در شرايط آرام جامعه، كه سخن راندن در باره حقوق مردم امری دشوار نخواهد بود ، پس از تأكيد بر برابری حقوق و تكاليف آحاد جامعه و اينكه هر حقی منشأ تكليفی است و هر تكليفی، حقی را در جامعه ايجاد می كند، به بزرگترين و بااهميت ترين بخش حقوق اشاره می كند كه حقوق و تكاليف متقابل حكومت و مردم می باشد.

و آن را دستگاه الفت و پيوندهای سالم اجتماعی و مايه استواری دين می شمارد و اصلاح مردم را تنها در سايه صلاح حاكمان و صلاح حاكمان را در سايه مستقيم بودن و راست كرداری مردم معرفی می كند، آن گاه می افزايد:

«فاذا ادّت الرعيةُ الی الوالي حقه و ادّی الوالی اليها حقّها عزّ الحق بينهم، و قامت مناهج الدين واعتدلت معالم العدل، و جرتْ علی أَذْلالها السننُ فصلُح بذلك الزمانُ و طُمع في بقاء الدولة و يئستْ مطامعُ الاعداء؛[1]

آن گاه كه مردم، حق زمامدار را ادا كنند و زمامدار حق مردم را ادا كند، حق در ميان آنان استوار (عزيز) گردد و راهها و برنامه های دين بر پا شود و نشانه های عدالت راست شود و برگرده رام آن، سنتها و روشهای نيك (الهی) جريان يابد، و بدين سان، روزگار سالم گردد و در بقای حكومت اميد رود و طمع ورزيهای دشمنان به نااميدی گرايد.»

اختلاف كلمه، پديد آمدن نشانه ها و راههای ستم، گسترش فساد در دين، رها شدن راهها و روشهای نيك، در نتيجه: هواپرستی، تعطيلی احكام الهی، گسترش ناهنجاريهای مردم، بی پروايی در برابر پايمال شدن حقوق و ارتكاب گناهان بزرگ، و در نتيجه: «ذلت» نيكان و «عزت» بدان و شدت گرفتن پيامدهای ناگوار الهی آن، اموری است كه در ادامه سخن علی(ع) در مقابل، به عنوان تبعات نافرمانی و قانون شكنی مردم از يك سو، و ستم و زورگويی حاكم از سوی ديگر، گوشزد شده است.

آنچه در اين فرصت مورد نظر است، توجه دادن به مسؤوليت و نقشی است كه در تقويت و حفظ اقتدار ملی بر عهده خود نظام اسلامی و دستگاه مديريت كشور می باشد. اين نقش و مسؤوليت در اين بخش، طبعاً به فراخور حوزه اختيارات و وظايف بر مجموعه دستگاهها و مسؤولانی كه بار مديريت كشور را بر عهده دارند توزيع می گردد.

و از همين روی است كه در اين بخش، بيشترين مسؤوليت در گسترش، تقويت و حفظ اقتدار ملی را، رهبری نظام بر عهده دارد و پس از آن، رياست جمهوری است كه دومين مقام رسمی كشور می باشد و سپس ديگر دستگاههای نظام.

از طرف ديگر، اگر تقويت و حفظ آنچه به نام اقتدار ملی خوانده می شود را مجموعاً برخاسته از دو بخش حكومت و مردم و مجموع ويژگيها و عملكرد آن دو بدانيم چنان كه غير از اين نيز نمی تواند باشد هر نيمه تنها در سايه تحقق نيمه ديگر و به شرط آن، تأثيرگذار و عامل دستيابی به اقتدار خواهد بود.

يك حكومت حتی اگر بهترين شرايط را دارا باشد و به همه مسؤوليتهای خود عمل كند، چيزی از حقوق جامعه و آحاد مردم را فرو نگذارد، و حتی از بهترين منابع مالی و موقعيت طبيعی برخوردار باشد، نظام ارزشی و خاستگاه قوانين و مقررات و سلوك حكومتی آن، همه الهی باشد، حتی انسان كامل و شايسته ای چون اميرالمؤمنين(ع) زمامداری آن را بر عهده داشته باشد،

اما مردمان آن، تن به مسؤوليتهای خويش ندهند و تنها به مطالبات خود از نظام حاكم چشم بدوزند و وظايف خود را ناديده بگيرند و چنان شود كه به تعبير علی(ع) «كار من و شما يكسان نيست، من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خودتان»،[2] پرواضح است كه آن حكومت نيز نمی تواند حكومتی مقتدر باشد و نقش خويش را در دستيابی به اقتدار ملی ايفا كند و «لارأی لمن لايطاع».[3]

چه اينكه در تحليل و ارزيابی سطح اقتدار حكومت علی(ع) با همين مشكل اساسی مواجه می گرديم؛ يعنی مشكل نافرمانی و مسؤوليت گريزی شهروندان و توده جامعه.

سوی ديگر موضوع نيز همين است؛ اگر حكومت به مسؤوليتهای خود در برابر مردم به شايستگی عمل نكند و مسؤولان آن، در لباس خدمتگزاری، تنها مردم را در خدمت حكومت و دست اندركاران آن، پندارند و به فراخور شايستگی، وظيفه شناسی و ادای مسؤوليت از سوی مردم، به آنان خدمت نكنند و شرط مردم داری را به جا نياورند، راهی برای دستيابی به اقتدار ملی وجود نخواهد داشت جز آنكه آن ملت، نخست اقتدار خود را در اصلاح حكومت و تصحيح سلوك زمامداران خويش به كار گيرد و زمينه استوارسازی اقتدار ملی را فراهم آورد.

روی سخن اينك متوجه همين بخش است، يعنی مسؤوليتی كه نظام اسلامی و مسؤولان آن در بازنگری، سالم سازی، تصحيح روشها و تقويت سلوك شايسته خود بر عهده دارند. يك نظام سياسی برای تقويت اقتدار ملی، طبعاً مسؤوليتهای مستقيمی را بر عهده دارد كه مستقيماً جزء زيرمجموعه كاركردهای نظام برای گسترش، تقويت و حفظ اقتدار ملی به شمار می رود اما ترديدی نيست چنان كه در سخن علی(ع) گذشت.

آنچه بيش از همه در اين بخش برای كسب اقتدار ملی و تقويت و تعميق آن، هم در بعد داخلی و هم در عرصه جهانی نقش ايفا می كند عمل كردن نظام به وظايف خود و اصلاح سلوك حكومتی و ادای حقوقی است كه بر عهده آن است، يعنی همان اموری كه نوعاً، مستقيماً در حوزه عملكردهای حكومت برای تقويت اقتدار ملی به شمار نمی رود اما نقش نخست را بر عهده دارد.

به عنوان مثال، آيا می توان از اقتدار ملی سخن گفت اما از عدالت اجتماعی و مبارزه با تبعيض سخنی نگفت؟ آيا جامعه ای كه در آن مردمانش از بی عدالتی رنج می برند و اقليتی حقوق اكثريت را پايمال خواست خود می كنند، می تواند جامعه ای مقتدر باشد؟ يعنی جامعه ای كه در آن قانون حرف اول را بزند، و هر كس بتواند از حقوق خود دفاع كند، و هر دستگاهی در حوزه اختيارات خويش به راحتی بتواند به وظايف خود عمل كند، و آتش تفرقه و دشمنی و اختلافات داخلی نتواند تار و پود آن را بسوزاند و مناسبات «بنيان»های اجتماعی همان كه در كلام علی(ع) با نام «نظام الفت» از آن نام برده شده است چنان استوار و «مرصوص» باشد كه هيچ بيگانه ای نتواند در آن نفوذ كند.

و آيه نقش و مسؤوليت حكومت در مبارزه با بی عدالتی اجتماعی، سياسی و اقتصادی را می توان ناديده گرفت.؟!

و يا اگر ميان ملتی، قانون و قانونگذاری، توسط صاحبان قدرت و نفوذ، ناديده گرفته شد و يا به ابزاری برای دستيابی به خواستهای ناموجه آنان تبديل يا تفسير گشت، آيا می توان روابط اجتماعی و مناسبات ميان آحاد جامعه و دستگاههای نظام را بر محور قانون به عنوان «ميثاق عملی» مورد اتفاق شهروندان و حكومت، شكل داد و جامعه ای مقتدر و قانون مدار را كه همه در آن بر گرد شمع قانون می گردند، ارائه كرد؟ ملتی كه مدار مناسبات اجتماعی آن به ويژه در روابط متقابل حكومت و مردم، قانون نباشد، آيا می تواند دستاوردی به نام «اقتدار ملی» داشته باشد.؟!

و يا اگر حكومت با تكيه بر قدرت خويش و خلط مقوله «قدرت» و «اقتدار»، به جای تكريم و پاس داشتن حرمت آحاد جامعه و بها دادن به خواست عمومی و اراده جمعی آنان، خواسته و ناخواسته، مستقيم و غير مستقيم، به تحقير شخصيت انسانی و اراده اجتماعی آنان پرداخت و آنان را به گونه ای بار آورد يا معرفی كرد كه اينان مرمانی هستند كه حتی توان شناخت مصلحت خود را ندارند و همواره بايد آنان را حتی در حوزه هايی كه اسلام، نظر متعيّنی ندارد، ارشاد و مراقبت و سرپرستی كرد، آيا می توان انتظار ملتی مقتدر يا اقتدار ملی را داشت.؟

اين است كه بی هيچ ترديدی كسب اقتدار ملی به معنای كامل آن جز در سايه سلوك شايسته حكومت و ادای حقوق جامعه و عمل به تكاليف و مسؤوليتهايی كه بر عهده آن است، به دست نمی آيد و در جامعه ای با ويژگيهای جامعه اسلامی و انقلابی ما و ارزشهايی كه بر آن حاكم است، اين مهم جز در سايه همسان سازی و لااقل هم جهت سازی رفتار نظام و گردش كار حكومت با «رفتار علویّ» تحقق نخواهد يافت.

اميرالمؤمنين علی(ع) كه حكومت علوی بر مدار انگشت امامت و رهبری وی می چرخد چنان امر خداترسی و ايمان به حفظ حقوق مردم و ترس از ستم، در وجود او استوار است و چنان با همه وجود، خود را در خدمت حق و عدالت می داند و «حق» چنان در نگاه او بزرگ است كه به خدا سوگند می خورد اگر همه آسمانها و زمين را به او بدهند تا به ناحق پوست جويی را از دهان مورچه ای باز گيرد نخواهد كرد.[4]

در حالی كه چنان خود را دلير، و قلب خويش را استوار، و روح خود را مقتدر می داند كه به خدا سوگند می خورد اگر گُرده زمين پر از دشمن گردد و او يك تنه در برابرشان قرار گيرد باكی نداشته و دچار وحشت نمی گردد[5]

و اين چنين است كه مردم، چنان سلوك علی(ع) را بر مدار حق و عدالت می دانند و بر اين اساس چنان در دفاع از حقوق خود احساس امنيت و اقتدار می كنند كه بی هيچ نگرانی، اگر بخواهند از كوچكترين حق خود حتی اگر در واقع حق آنان نباشد دفاع می كنند. نگاه كنيد اين نمونه را:

«و استظلّ يوماً في حانوت من المطر فنحّاه صاحب الحانوت [6]؛روزی (اميرالمؤمنين(ع)) برای در امان ماندن از بارش باران، در سايه بان دكانی پناه گرفت، ولی صاحب دكان او را از آنجا راند»!!
اقتدار جامعه در مناسبات خود با حكومت از اين بالاتر كه به راحتی، شهروند حكومت به خود اجازه می دهد حتی شخص اول كشور را كه چند لحظه ای از شدت باران به زير سايه بان مغازه وی پناه آورده، براند و از آنجا دور كند! و او نيز بی هيچ دشواری و خط و نشان كشی، دوباره، بی پناه به زير باران برگردد؛ در حالی كه ماندن چند لحظه او در آنجا ضرری را نيز متوجه صاحب دكان نمی كرد!

اميرالمؤمنين(ع) در مديريت جامعه بر اساس عدل و حق و حفظ حقوق مردم و رسيدگی به محرومان و همدردی با ضعيفان و گرسنگان، آن قدر «كفّ نفس» و قدرت روحی دارد كه حتی احتمال نيازمندی و گرسنگی يكی از مردمان حكومتش در دوردست ترين نقاط، او را از بهره جستن از غذای لذيذ و سفره رنگين و نان گندم و لباس گران باز دارد، در حالی كه به گفته خودش اگر می خواست راه برای او باز بود.[7]

روح لطيف و ملكوتی آن بزرگوار در عين لطافت و غيرت الهی، انسانی اش كه آدمی را سزاوار دق مرگ شدن به خاطر ربودن زيورآلات از زنان نامسلمان می داند، آن قدر مقتدر است و بر اطرافيان و نزديكان خود مسلط است كه حتی چهره های رنگ پريده و سياه فرزندان گرسنه برادر و مراجعات پی در پی او برای گرفتن يك من گندم، نه تنها نمی تواند وی را از موضع «حق» و «عدالت» متزلزل كند، بلكه آن عكس العمل تند را نسبت به عقيل نشان می دهد كه بارها شنيده و خوانده ايم.

اين روح بزرگ و پرتوان علی(ع) و ايمان استوار و صداقت پولادين وی است كه آن چنان او را مقتدر ساخته است كه در همه عمر، چه در سالهای حكومت و چه پيش از آن، يك سخن دروغ حتی با توجيه بر زبان نرانده است.[8]

همين روح استوار و دل شجاع كه هيچ گاه در مقابل دشمنان ذره ای دچار خوف و نگرانی نشد، يك بار در خانه نشسته بود، صدای ماهی تابه را شنيد كه گويا همسرش بخش لذيذی از گوشت شتر را سرخ می كند. از جا برخاست در حالی كه با تندی می گفت:

«در خانه علی بن ابی طالب، كباب چنين گوشتی؟!»
به گونه ای كه همسرش وحشت كرد. به حضرت(ع) توضيح دادند كه خويشان همسرت شتری كشته اند و سهمی به او هديه داده اند. آن وقت فرمود: بخوريد! گوارايتان باد! عكس العمل حضرت به خاطر اين بود كه «ترسيد» هديه ای از طرف مردم باشد:

«و انما خاف أن يكون هدية من بعض الرعية.»[9]

برای علی(ع) دشوار نيست كه اگر خطايی هر چند با توجيه از سوی نزديكترين افرادش سر زند، با صدای بلند، بر بالای منبر بر زبان آورد تا درس عبرتی برای نزديكان، و اطرافيان و ديگر مردمان باشد، چنان كه نمونه آن در تاريخ آمده است.[10]

اگر علی(ع) چنين اقتداری نداشته باشد كه بتواند بر اطرافيان و نزديكان خود مراقبت كند و دست آنان را از امكانات ناحق قطع كند، آيا می تواند حكومتی مقتدر را رهبری كند كه «صالحان» در مصدر امور آن قرار گيرند و «قانون» و «عدالت» محور جريان امور باشد و از چنان اقتداری برخوردار باشد كه حكم خدا را در باره هر كس و هر چيز، چه دور و چه نزديك جاری سازد.؟

و اين چنين بود كه يك روز پيش از شهادت حضرت(ع) مردمی كه برای عيادتش آمده بودند همگی شهادت دادند كه وی در طول حكومتش، اموال عمومی آنان را كاملاً حفظ كرده است و از دنيای آنان خود را باز داشته و در اجرای احكام آنان رشوه نگرفته و از بيت المال مسلمانان حتی به اندازه يك ريسمان پای شتر نيز استفاده نكرده و از مال خودش نيز به قدر كفاف و بخور و نمير خورده است و گواهی دادند كه دورترين مردم در پيش او، نزديكترين افراد اوبودند:

«دخل الناس عليه قبل أن يستشهد بيوم فشهدوا جمعياً انّه قد وفّر فيئهم و ظلف عن دنياهم و لم يرتش فی احكامهم و لم يتناول من بيت مال المسلمين ما يساوي عقالاً و لم يأكل من مال نفسه الا قدر البلغة، و شهدوا جميعاً أنّ أبعد الناس منه منزلة أقربهم منه.»[11]

و اين همه، تنها اشاره ای كوتاه به اقتدار روحی اميرالمؤمنين(ع) و اراده استوار وی برای اجرای عدالت و حفظ حقوق مردم می باشد كه فقط بخشی از مسؤوليتهای گسترده حكومت را شامل می گردد؛ مسؤوليتهايی كه تنها با عمل به آنهاست كه سهم حكومت در كسب، تقويت و حفظ «اقتدار ملی» ادا می شود.

پی نوشت ها:


 

[1]. نهج البلاغه، تحقيق صبحی صالح، خطبه 216، ص 333.
[2]. «ليس امری و امركم واحداً، انی اريدكم للَّه و انتم تريدوننی لانفسكم»؛ نهج البلاغه، همان، خطبه 136، ص 194.
[3]. همان، خطبه 27، ص 71.
[4]. همان، خطبه 224، ص 347.
[5]. همان، نامه 62، ص 452.
[6]. بحارالانوار، ج 40، ص 115.
[7]. نهج البلاغه، نامه 45، ص 417.
[8]. «و اللَّه ... ولا كذبت كذبة» و «و ما وجد لی كذبة فی قولٍ»؛ همان، خطبه 16، ص 57، و خطبه 192، ص 300.
[9]. بحارالانوار، ج 40، ص 108.
[10]. همان. ص 116.
[11]. همان.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید