احياي انديشه اعتقاد به حكومت اسلامي و رهبري ديني(1)

  • پنج شنبه, 10 مرداد 1392 13:36
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 6187 بار

مؤلف: سده، اديبي

/images/stories/article/a/1018_m.jpg

 

احياءانديشه اعتقاد به حكومت اسلامي و رهبري ديني

گروههاي اوليه بشر و جوامع ابتدائي براي رفع نيازهاي زندگي شخصي و اجتماعي به صورت خانواده هاي مختلف تابع يك مقررات مذهبي خاص و به صورت يك كلان ( Clan( زندگي مشتركي داشتند، ريش سفيدان و افراد قدرتمند و متنفذ اين جوامع بعنوان اولين حكمرانان و روساي سياسي آنها تلقي مي شدند كه در جوار امور و وظايف مختلف ديگر به اين امر هم رسيدگي مي كردند. گفته مي شود ادامه اقتدار اين قبايل و گسترش حوزه و تسلط آنان منجر به تشكيل حكومت گرديد.

به اعتقاد مردم شناسان، بشر اوليه با گذار از مرحله جمع آوري ميوه ها و گياهان و شكار حيوانات وحشي و ماهيگيري به مرور، طي دوران مختلف پا به عرصه و دوره كشاورزي و كشف آهن و اختراعات و ابداعات گوناگون نهاد و از اين تاريخ به مرور شهرنشيني و تمدن آغاز گشت.

آغاز شهرنشيني و تمدن بشري با تحولات عميقي در امور سياسي جامعه همراه بود و دولتها وضعيت پيچيده تري به خود گرفته و در واقع نقش خانواده، طايفه و قبيله را براي رفع نيازهاي افراد وابسته به آن و ايجاد نظم و تربيت و امنيت مردم ايفا نمودند.

چندين قرن قبل از ميلاد حضرت مسيح(ع) يونانيان اقوامي بودند كه در علوم مختلف صاحب انديشه و مكتب و آثار هنري، فلسفي، اجتماعي، تاريخي و سياسي زيادي از خود به جاي نهادند.

يونانيها در علم سياست خبره زمان خود و حتي دوران پس از خود بودند و بسياري از تعاريف و تقسيم بنديها و مفاهيمي كه در اين علم ابراز نمودند همچنان معتبر و قابل اعتنا مي باشد. هرودوت و سقراط از پيشگامان و سپس افلاطون و ارسطو صاحب آثار "جمهوريت" و "سياست "از شاگردان و ادامه دهندگان راه آنها بودند كه فلسفه، اخلاق و تاريخ را وارد مباحث سياسي نمودند تا قرن پانزدهم بعد از ميلاد مسيح نظريه عمده اي كه در جوامع بشري تسلط تام و تمام داشت همان نظريه الهي بود كه در دوره هايي شاهان و ظالمان و زورگويان به استناد اينكه جانشين خداوند روي زمين هستند و قدرت خود را از خداوند به وديعت گرفته اند، به حكومت بر مردم مي پرداختند و در دوره هاي ديگر پاپها و كشيشان مسيحيت در امپراطوريهاي غربي قدرت را در اختيار داشتند و در امپراطوريهاي شرقي هم آخوندهاي درباري به نام خدا و مشيت الهي به مباشرت و همكاري با حكومتهاي جور و ستم مشغول بودند.

از ديدگاه تاريخي ظهور دولتهاي ملي1 (دولـت ـ مـلت) ( nation - state(بـه مفهوم دولتهايي كه ناشي از عزم و اراده و انتخاب ملتها باشند، در عصر حاضر موضوع جديدي است كه تا قرن شانزدهم در كشورهاي غربي وجود خارجي نداشت.

در تاريخ اسلام اختلاف و تفسيرهاي گوناگوني كه از آيه شريفه "يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولي الامرمنكم" (سوره نسأ: 59) به عمل آمد اينطور تصور شد كه اولي الامر (اولياي امور و متصديان رهبري و حكومتي) مي تواند هر خليفه ظالم و ستمگري باشد در حاليكه در مذهب شيعه مراد ائمه(ع) مي باشند كه با احاديث و روايات متقن و دقيق اين وظيفه مشخص و معين گرديده است.

در هر حال بحث درباره خاستگاه و ريشه يابي پيدايش حكومتها امري ساده و روشن نيست به همين دليل نظريات مختلفي در اين باره ابراز شده كه اهم آنها عبارتند از:

1ـ نظريه خاستگاه الهي كه دولت را آفريده خدا مي داند.

2ـ نظريه زور كه دولـت را محصول زور اقويا بر ضعفا تفسير مي نمايد.

3 ـ نظريـه ژنتـيك يا نـظريه دوران پـدر سالاري و مادر سالاري كه دولت ناشي از تسلط و گسترش طبيعي خانواده است.

4ـ نظريه طبيعي ارسطو كه پايه دولت را در طبيعت بشر و امري طبيعي مي داند.

5 ـ نـظـريه قـرار اجتماعي كه دولت را محصول يك قرار اجتماعي بين افراد بشر تلقي مي نمايد. (عالم؛ 73: صص 28ـ164)

در بين اين نظريات همانطوريكه پيشتر به آن اشاره داشتيم، نظريه الهي قدمت فراواني داشته است. بر اساس اين نظريه انسانها از دوران بسيار دور در اثر وجود ناامني و هرج و مرج، جنگها و جدالها، از خداوند درخواست سلطاني نمودند كه از آنان حمايت نمايد. لذا در اين ديدگاه، حكومتها و اقتدار پادشاهان همواره مبتني بر حمايت خداوند و در وجود سلاطين همواره جوهره الهي موجود بوده است.

مولف كتاب بنيادهاي علم سياست درباره اين نظريه توضيح مي دهند كه:

«بررسي تحليلي تاريخ، از نظريؤ خاستگاه الهي سه تفسير متداول را آشكار مي كند. نخست، خداوند برگزيدگان خود را براي حكمراني در جهان خاكي مي فرستد. بسياري از مردمان و دينها تا همين اواخر حكمرانان مربوط به خود را نماينده نظم الهي مي دانستند. دوم، برخي از مردم، مانند يهوديان، معتقدند كه خداوند به طور مستقيم بر آنها حكمراني دارد. هندوها نيز نظريه حلول الهي در شكل انسان را قبول دارند. تفسير سوم، عقلي است. بنابراين تفسير، خداوند يا طبيعت غرايزي در انسانها به وديعه گذاشته است كه به برخي از افراد شايستگي و تمايل به رهبري و به ديگران روحيه اطاعت مي دهد. اين وضعيت در گذر زمان، سبب پيدايش فرماندهي و اطاعت، و سرانجام سبب پيدايش دولت شده است.» (عالم؛ 73، ص 164)

در كتب مقدس يهوديان و مسيحيان اشارات زيادي به انتخاب سلاطين و خلع هلاكت پادشاهان خاطي و نافرمان و معصيت كار از فرمان خدا وجود دارد اما در قرآن كريم در داستانها و قصه هاي گوناگون خداوند از جدال دائمي و هميشگي بين پيامبران و پادشان ستمگر و ظالم گفتگو مي نمايد. به عبارت ديگر پادشاهان و جباران دوران برخي از آنان به دروغ خود را نايب خداوند در روي زمين و برخي ديگر حتي خود را خدا پنداشته و مردم را به پرستش خويش دعوت مي كردند و شعار "انا ربكم الاعلي" (نازعات: 24) (من پروردگار بزرگ شما هستم) مي دادند و در روي زمين طغيان و ياغيگري مي كردند.

اين پادشاهان و خدايان دروغين سد و مانع اصلي در راه ابلاغ رسالت پيامبران محسوب مي گرديدند. در داستان ابراهيم و نمرود، موسي و فرعون، موسي و قارون و ساير انبيأ با قوم نادان و گمراه خود بيانگر اين برخوردها و درگيريهاست.

هلاكت اقوام عاد و ثمود، لوط و نينوا و ساير اقوام ناسازگار با پيامبران خدا از روي هوي و هوس و بي هدف نبوده بلكه بر مبناي حكمتي و به منظور عبرت آموزي براي آيندگان بوده است. خداوند مي فرمايند:

"و ما خلقنا السمأ و الارض و ما بينهما لاعين"(سوره انبيأ: 6).

ما زمين و آسمان و آنچه ميان آنهاست را به بازيچه نيافريديم.

لذا اين سوال مطرح مي شود كه چه سنت الهي و قوانين و مقرراتي بر تحولات و دگرگوني جوامع بشري حاكم است كه عدم پيروي از آنها موجب هلاكت و نابودي مي گردد؟

اصولاً هدف از ارسال و بعثت پيامبران چه بود؟ آيا جز اين است كه خداوند مي فرمايند:

"لقد ارسلنا رُسُلَنا بالبينات و انزلناه معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس و ليعلم اللّه من ينصره و رسله بالغيب ان اللّه قوي عزيز"(حديد:25)

همانا ما پيامبران خود را با ادله و معجزات (به خلق) فرستاديم. و بر ايشان كتاب و ميزان عدل نازل كرديم تا مردم را به راستي و عدالت گرايند و آهن (و ديگر فلزات) را كه در آن هم سختي و كارزار و نيز منافع بسيار بر مردم است براي حفظ عدالت آفريديم، تا معلوم شود چه كسي با ايمان قلبي خدا و رسولان خدا را ياري خواهد كرد؟ (هر چند) كه خدا قوي و مقتدر (و از همه بي نياز) است.

به راستي چگونه پيامبران بدون غلبه و تسلط بر قوؤ مجريه و تشكيل حكومت مي توانستند جامعه را اصلاح نمايند و مردم را به قيام براي قسط دعوت نمايند؟

اگر پيامبران فاقد قدرت اجرايي بودند چگونه عدالت اجتماعي تحقق مي يافت؟ و ظلم از جامعه رخ برمي بست و به ضعفا رسيدگي مي گرديد.

آيا پيامبراكرم(ص) فقط براي احكام و عقايد برانگيخته شده بودند و يا وظيفه اجرايي و حكومتي هم داشتند؟ و علاوه بر آن آيا اجراي احكام الهي فقط در زمان حيات وجود شريف ايشان لازم و ضروري بوده و پس از درگذشت ايشان اجراي احكام بايستي تعطيل مي گرديد؟

ما بنا به فضل الهي قصد داريم با روش كتابخانه اي و با استفاده از آثار مكتوب حضرت امام(س) كه در مقاطع مختلف و به مناسبت هاي گوناگون ايراد گرديده به تبيين موضوع مقاله بپردازيم.

/images/stories/article/a/1019_m.jpg

تعريف و مفاهيم واژه ها

اين جمله ظاهراً منسوب به سقراط است كه گفته است سخت ترين امور تعريف واژه ها و عناوين است اما در هر حال در علوم سياسي هم مانند ساير علوم، تعاريف واژه ها براي فهم بهتر مقاصد محقق و نويسنده امري ضروري است.

بديهي است ضرورت پرداختن به اين تعاريف وقتي بهتر مشخص مي شود كه باور داشته باشيم مفاهيم دولت و حكومت با مفاهيم حاكميت ( Sovereignty(، نظارت اجتماعي ( Socil control(طبقات اجتماعي ( social classes(و نخبگان ( Elites(و نحوه اداره جامعه با روشهاي گوناگون در ارتباط است و مشروعيت و اقتدار و توزيع قدرت و ثروت بر اساس يك ايدئولوژي و يا يك مجموعه جهانبيني صورت مي گيرد كه در آن ايدئولوژي همه اين مفاهيم تعريف شده اند. (محمدي؛ 1373:10)

واژه حكومت ( Government(در علوم سياسي به مفهوم كارگزاري است كه در خدمت دولت ( State(درمي آيد و وظيفه آن سازماندهي و اجراي دستورات و مقررات محوله است. در واقع حكومت زيرمجموعه و يا قسمتي از يك كل است كه آن كل را در علوم سياسي دولت تعريف كرده اند.

دولت بعنوان نهاد ( Institution(دارنده قدرت ( Power(و حكومت بعنوان سازمان و ارگاني است كه حق استفاده از اقتدار ( Autority(را دارد نمايندگي و سمبل دولت با شخص رهبر يا رياست جمهوري و سمبل حكومت با رياست جمهوري و يا نخست وزير مشخص و معين مي گردد. به همين ترتيب اعمال حاكميت خارجي ( Foreign sovereignty(شامل حق داشتن روابط با دولتهاي ديگر يا بستن قرارداد و با اعلان صلح و جنگ با شخص رهبر و معمولاً اعمال حاكميت داخلي ( Inter sovereignty(با شخص رئيس جمهوري يا نخست وزير مي باشد. (آشوري؛ 53:79)

در بيان محاوره اي عموماً مفهوم دولت را در معنايي مختلف به كار مي برند مثلاً وقتي از كمك دولتي، مقررات دولتي و آموزش و مديريت دولتي سخن به ميان مي آيد نيت اصلي كمك حكومتي، مقررات حكومتي و مديريت حكومتي است زيرا دولت حكومت نيست بلكه حكومت خود كارگزار دولت است.

دولت يك كليت را بيان مي نمايد كه اجزأ آن عبارتند از:

1ـ جمعيـت 2ـ حكومت 3ـ سرزمين و محدودؤ جغرافيايي 4ـ حاكميت يا انحصار قدرت (عالم: 73: 134). به عبارت ديگر دولت نهادي سياسي ـ قانوني است كه در برگيرندؤ تمام افراد يك سرزمين است، اين دولت در محدودؤ جغرافيايي مشخص داراي حاكميت است و مي تواند نسبت به افراد معيني كه در آن محدوده زيست مي نمايند اعمال حاكميت نموده و آنان را مجبور به اطاعت از قوانين مصوبه خود نمايد. اين دولت براي اجراي حاكميت خود نيازمند يك حكومت است كه توسط آن سياستهاي خود را اتخاذ و اعمال مي نمايد.

همه افراد در سراسر جهان تابع يك دولت خاص مي باشند و از يك دولت معين تبعيت نموده و يا به تابعيت آن درمي آيند. تصور اعمال حكومت بدون وجود جمعيتي از مردم و بدون وجود يك محدودؤ جغرافيايي معين امكان پذير نيست و اين امر آنقدر بديهي است كه نيازي به توضيح و تشريح ندارد.

همانطوريكه پيشتر گفته شد متفكرين و انديشمندان سياسي در مورد تعريف دولت و حكومت توافق نظر ندارند و همين عدم وجود تعريفي دقيق و واحد باعث سردرگمي و اختلاف نظريات زيادي شده است.

حكومت از نظر حضرت امام خميني(س) عبارتست از نظام سياسي اي كه بر اساس ايدئولوژي اسلامي اداره مي شود. ايشان در سخنراني مورخ 16/10/1978 در نوفل لوشاتو در جمع دانشجويان و ايرانيان مقيم خارج از كشور از تفاوتهاي حكومت دوران شاه صحبت مي نمايند و پس از رد اينگونه حكومتها اعلام مي فرمايند كه ما حكومتي مبتني بر عدالت و آزادي و عدل مي خواهيم:

«... ما يك همچو حكومتي مي خواهيم، كه اين حكومت اسلامي است اگر چنانچه ما بتوانيم، ان شأاللّه حكومت اسلامي را اجرا بكنيم در اين ممالك و يا در مملكت خودمان كه ايران است، آنوقت معلوم مي شود كه طرز حكومت چطور است...» (امام خميني(س)؛ 73: 7ـ 5)

از نظر قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران هم مورد تاييد كامل حضرت امام(س) بوده حكومت از ديدگاه اسلام اينگونه تعريف شده كه: "اين حكومت برخاسته از موضع طبقاتي و سلطه گري فردي و يا گروهي نيست بلكه تبلور آرمان سياسي مليتي هم كيش و همفكر است كه به خود سازمان مي دهد تا در روند تحول فكري و عقيدتي راه خود را به سوي هدف نهايي (حركت به سوي اللّه) بگشايد... در ايجاد نهادها و بنيادهاي سياسي كه خود پايه تشكيل جامعه است بر اساس تلقي مكتبي، صالحان عهده دار حكومت و اداره مملكت مي گردند (ان الارض يرثها عبادي الصالحون) و قانونگذاري كه مبين ضابطه هاي مديريت اجتماعي است بر مدار قرآن و سنت جريان مي يابد، بنابراين نظارت دقيق و جدّي از ناحيه اسلام شناسان عادل و پرهيزگار و متعهد (فقهاي عادل) امري محتوم و ضروري است... (قانون اساس؛ 1370: 12ـ11)

بنابراين توضيحات حكومت عبارت است از قدرت اجرايي يك ايدئولوژي و نظارت بر زندگي انسانها در يك واحد جغرافيايي و نمايانگر قدرت يك دولت است. در حاليكه يك دولت و يا يك كشور مانند دولت جمهوري اسلامي ايران يك نهاد سياسي ـ قانوني است كه دربرگيرندؤ مجموعه اي از انسانها در يك محدودؤ جغرافيايي به نام ايران مي باشد كه مي تواند از طريق حكومت خود قوانين و مقررات اسلامي خود را در بين مردم به اجرا درآورد.

تاريخچه و كيفيت حكومت اسلامي و رهبري ديني

/images/stories/article/a/1020_n.jpg

در حديث غدير خم آمده است:

در غدير خم پيامبر دست علي را بالا گرفته و فرمودند: "اي مردم سزاوارترين فرد بر مومنان از خود آنها كيست؟"

ياران و اصحاب پيامبر گفتند: "خداوند و پيامبر او بهتر مي دانند."

آنگاه پيامبر فرمودند:

پس هر كس كه من مولاي او هستم علي نيز مولاي اوست و اين جمله را سه بار تكرار نمودند.

سپس فرمودند: خدايا هر كس علي را دوست بدارد، او را دوست بدار و هر كس علي را دشمن دارد او را دشمن دار، خدايا ياران علي را ياري كن و دشمنان او را خوار و ذليل نما، پروردگارا علي را محور قرار بده.

هنوز اجتماع با شكوه غديرخم به حال باقي بود كه فرشته وحي فرود آمد و به پيامبر بشارت داد.

"... اليوم اكملت لكم دينكم و اتممتُ عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً". (مائده:3)

"... امروز (عقيده اماميه و برخي از اهل سنت روز غديرخم و خلافت علي(ع) مراد است) دين شما را به حد كمال رساندم و بر شما نعمت را تمام كردم و بهترين آئين را كه اسلام است برايتان برگزيدم."

پيامبر اكرم(ص) قبل از وفات خود طبق روايات و اخبار فراوان منقول از شيعه و سني اميرمومنان علي(ع) را جانشين خود قرار دادند و بسياري مورخان و نويسندگان غير شيعه معتقدند كه آغاز پيدايش شيعه و زمان شكلگيري آن از همان تاريخ بوده است. (زين عاملي؛ 1370: 32)

بلافاصله پس از وفات پيغمبر اكرم(ص) اوضاع شكل ديگري به خود گرفت خلافت توسط شوراي محدودي قبضه شد و خليفه توسط آن گروه تعيين گرديد و عملاً داستان رهبري ديني در بين مسلمانان در مسير ديگري افتاد و پس از چندي خود آفت نهضت محمدي(ص) گرديد.

در تاريخ اسلام حكومتهاي فاسد بني اميه و بني عباس و ديگر حكومتها چون دست پرورده هاي اصيل و راستين اسلام نبودند از خطوط اصلي اسلام منحرف شدند و به مسخ اسلام پرداختند.

براساس اعتقادات شيعه پس از حكومت اميرالمومنين علي(ع) مي بايست يازده فرزند وي يكي پس از ديگري جانشين وي مي شدند و امامت و رهبري مردم مسلمان را به دست مي گرفتند زيرا معتقدند كه مقام رهبري مقامي تنصيصي است و بايد جانشين پيامبر از جانب خدا تعيين گردد در حاليكه اهل سنت معتقدند كه اين مقام، مقامي انتخابي و گزينشي است بايد فردي را پس از پيامبر براي اداره امور كشور برگزينند.

بحث امامت و خلافت و راه دوگانه اي كه اهل تشيع و تسنن در پيش گرفتند بزرگترين اختلاف بين مسلمين را به نمايش گذاشت.

حضرت امام خميني(س) تنها فقيهي است كه علاوه بر بحث دربارؤ ولايت فقيه در عصر غيبت موضوع ولايت و سرپرستي را در تصدي امر حكومت با همان معناي جامع و شامل، براي اولين بار و با روشني و تاكيد و صراحت تفصيلاً مورد بررسي و اثبات قرار مي دهند و در كتاب ولايت فقيه خودشان كه حاصل 13 جلسه "درس ولايت فقيه" در نجف اشرف مي باشد مبحث ولايت در امر حكومتي و جنبه هاي سياسي آنرا مورد بررسي قرار مي دهند.

اصل اعتقاد به امامت و تكرار حادثه عاشورا بنابر شعار "كل يوم عاشورا، كل ارض كربلا" به رغم فشارهاي خلفاي عرب در طول تاريخ ادامه يافت و شيعه در زمان صفويه در ايران اوج و توان فراواني گرفت و مذهب رسمي و دولتي ايران گرديد.

موقعيت مناسبي كه در عهد صفويه براي مجتهدين و بزرگان مذهب شيعه فراهم آمد، عليرغم تضعيف موقعيتها و شرايط نامناسب سياسي و فشار و تبعيد و شكنجه شيعيان در دوره هاي گذشته، موجب رشد و شكوفايي بزرگان شيعه گرديد.

در عهد قاجاريه پيروزي مكتب اصوليون بر اخباريون موجب رشد و توانمندي شيعيان گرديد و مبارزه روحانيت عليه استبداد شاهنشاهي دوران قاجار و ايجاد يك حكومت مشروطه به همراه اصلاحات اساسي در قانون اساسي موضوعي است كه آيت اللّه محلاتي در كتاب خودش به زبان عربي آورده است.

حامد الگار در كتاب خود به نام "اسلام و سياست در خاورميانه امروزي" مي نويسد:

"... در زمان مشروطيت علماي اسلام نقش مهمي ايفا نمودند، ما حتي مي توانيم بگوييم كه در تمام تاريخ ايران تمام شورشها تا مشروطيت كاملاً به نقش روحانيون بستگي داشت..." (الگار؛ 1991: 221)

امام خميني(س) بعنوان بزرگترين روشنگر قرن، در هر فرصتي و به هر مناسبتي مسائل و مشكلات جوامع اسلامي و مخصوصاً جامعه ايران را با مردم مطرح مي كردند و تلاش فراوان در جهت تنويز افكار مردم و زدودن اوهام و اعتقادات ناروا مي نمودند.

از جمله مسائل و مشكلات بسيار مهم دوران زندگي حضرت امام(س) تفهيم موضوع پيوند دين و سياست بود. ايشان در حوزه علميه نجف ضمن تدريس علوم ديني و زعامت و مرجعيت مردم بر اثبات اين موضوع اصرار ورزيدند و سكوت بيش از نيم قرن علماي حوزه هاي مختلف را شكستند و مسائل جدي در باب "حكومت" و ضرورت تشكيل آنرا بازگو نمودند. در سخنراني 6/7/1356 در جمع طلاب و روحانيون حوزؤ علميه نجف اشرف به مناسبت رواج تفسيرهاي التقاطي از اسلام و برگزاري جشن مبتذل هنر در شيراز به مشكلات طبقه جوان اشاره مي نمايند و ضمن توجه دادن آنها به تحصيل، ضرورت نظم در برنامه ها و تقسيم اوقات را مورد تاكيد قرار مي دهند و سپس مسئله حياتي مسلمين را بدينگونه مطرح مي كنند كه "... اسلام و ساير اديان الهي، مثل ساير حكومتها نيست، حكومت اسلام مثل ساير حكومتها نيست..." در جاي ديگر اين سخنراني مي فرمايند:

"... البته در اذهان بسياري، بلكه اكثري، بيشتري از مردم، بيشتري از اهل علم، بيشتري از مقدسين اين است كه اسلام به سياست چه كار دارد: اسلام و سياست اصلاً جداست از هم. همينكه حكومتها ميل دارند، همين كه از اول القأ كرده اند اين اجانب در اذهان، و حكومتها در اذهان ما كه اسلام به سياست... آخوند چه كار دارد به سياست، فلان آخوند را وقتي عيبش را مي گيرند مي گويند: آخوند سياسي است! اسلام را مي گويند از سياست كنار است؛ دين عليحده است، سياست عليحده و اينها اسلام را نشناخته اند. اسلامي كه حكومتش تشكيل شد در زمان رسول اللّه و باقي ماند حكومت به عدل يا به غير عدل زمان حضرت امير بود، باز حكومت عادله اسلامي بود؛ يك حكومتي بود با سياست، با همؤ جهاتي كه بود. مگر سياست چي است؟ روابط مابين حاكم و ملت؛ روابط مابين حاكم با ساير حكومتها، عرض مي كنم كه جلوگيري از مفاسدي كه هست، همؤ اينها سياساتي است كه هست احكام سياسي اسلام بيشتر از احكام عباديش است.
كتابهايي كه اسلام در سياست دارد بيشتر از كتابهايي است كه در عبادت دارد. اين غلط را در ذهن ما جاگير كردند. حتي حالا باورشان آمده است آقايان به اينكه اسلام با سياست جداست. اين يك احكام عبادي است كه بين خودش است و خدا.
شما برويد توي مسجدتان و هر چه مي خواهيد دعا كنيد، هر چه مي خواهيد قرآن بخوانيد، حكومتها هم به شما كار ندارند. اما اين اسلام نيست. اسلام در مقابل ظلمه ايستاده است حكم به قتال داد. حكم به كشتن داده است... اين همه احكام به قتال، حكم به جهاد، حكم به اينها هست. اسلام از سياست دور است؟! اسلام فقط توي مسجد رفتن و قرآن خواندن و نماز خواندن است؟!..." (امام خميني(س)؛ 73: 287 ـ 286)

از همان زمان حضرت امام خميني(س) ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه را جهت پيشبرد اهداف اساسي و احيأ انديشه اعتقاد به حكومت اسلامي و رهبري را به خوبي تشخيص داده و از همه آحاد ملت مي خواستند دست از تفرقه برداشته و با هم وحدت نمايند و عليه نظام پوسيده پهلوي اعتراض و قيام نمايند در ادامه همان سخنراني مورخ 6/7/56 مي فرمايند:

"... اينها همه بايد دست به دست هم بدهند؛ بايد اجتماع كنند؛ فقيهش با مهندسين با دكترش، با محصلش، دانشگاهي با مدرسه ايش، دست به دست هم بدهند تا بتوانند كه يك كاري انجام بدهند، و بتوانند از زير اين بارها كه به آنها تحميل دارد مي شود، هر روز زيادتر مي شود، از زير اين بارها، بيرون بروند..." (امام خميني(س)؛ 73: 290)

در رابطه با چگونگي حكومت اسلامي و رهبري ديني در مورخ 21/1/1341 در رابطه با افشاي توطئه رژيم و اتهام موافقت روحانيت با انقلاب سفيد، حضرت امام خميني(س) در جمع گروهي از دانشجويان دانشگاه تهران، طلاب و مردم قم مي فرمايند.

"... در روزنامه [مورخ 13/5/1342] كه مرا از زندان قيطريه آوردند، نوشتند كه مفهومش اين بود كه روحانيت در سياست مداخله نخواهد كرد. من الان حقيقت موضوع را براي شما بيان مي كنم. آمد يك نفر از اشخاص كه ميل ندارم اسمش را بياورم، گفت آقا سياست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فريب، نيرنگ و خلاصه پدرسوختگي است! و آن را شما براي ما بگذاريد.
چون آن موقع مقتضي نبود نخواستيم با او بحثي بكنيم، كه از اول وارد اين سياست كه شما مي گوييد نبوده ايم. امروز چون موقع مقتضي است، مي گويم اسلام اين نيست، واللّه اسلام تمامش سياست است. اسلام را بد معرفي كرده اند. سياست مدن از اسلام سرچشمه مي گيرد. من از آن آخوندهايي نيستم كه در اينجا بنشينم و تسبيح دست بگيرم؛ من پاپ نيستم كه فقط روزهاي يكشنبه مراسمي انجام دهم و بقيه اوقات براي خودم سلطاني باشم و به امور ديگر كاري نداشته باشم..." (امام خميني(س)؛ 73: 105 ـ 104)

در نظر حضرت امام اصلاحات ديني و احيأ انديشه اعتقاد به حكومت اسلامي و رهبري ديني بعنوان يك ضرورت فوري طي ساليان زيادي كه به حالت تبعيد در عراق به سر مي بردند، مطرح بود و ايشان از بي عملي و تنبلي و عدم جرات و جسارت برخي علما و روحانيون گله مند بودند و بارها و بارها در سخنرانيها و جلسات درس در حوزه علميه عليه اين عافيت طلبيها هشدار مي دادند. در اين خصوص مي فرمايند:

"... معرفي و ارائه اسلام مستلزم اين است كه حوزه هاي روحانيت اصلاح شود به اين ترتيب كه برنامؤ درسي و روش تبليغات و تعليمات تكميل گردد، سستي و تنبلي و ياس و عدم اعتماد به نفس جاي خود را به جديت و كوشش و اميد و اعتماد به نفس بدهد. آثاري كه تبليغات و تلقينات بيگانگان در روحيؤ بعضي گذاشته از بين برود؛ افكار جماعت مقدس نما، كه مردم را از داخل حوزه هاي روحانيت از اسلام و اصلاحات اجتماعي باز مي دارد، اصلاح شود؛ آخوندهاي درباري، كه دين را به دنيا مي فروشند، از اين لباس خارج و از حوزه ها طرد و اخراج شوند." (امام خميني(س)؛ زمستان 73:125)

القأ روحيه خودباوري و رفع آثار سوء تبليغات منفي و مضّر بيگانگان و سياست دولتهاي خائن و فاسد از يكديگر تلاش و مجاهدتهاي حضرت امام(س) در راه احيأ انديشه حكومت اسلامي بود. ايشان در مقاطع مختلف و در بسياري مواقع با تشويق و ترغيب علمأ حوزه علميه و روحانيت اسلام و برخي اوقات با انتقاد شديد سعي در بيدار كردن و ايجاد روحيؤ مسوليت پذيري آنان مي نمودند:

"... مثلاً بعضي را مي بينيم كه در حوزه ها نشسته به گوش يكديگر مي خوانند كه اين كارها از ما ساخته نيست. چكار داريم به اين كارها؟ ما فقط بايد دعا كنيم و مسئله بگوييم. اين افكار آثار تلقينات بيگانگان است. نتيجه تبليغات سوء چند صد ساله استعمارگران است كه در اعماق قلوب نجف و قم و مشهد و ديگر حوزه ها وارد شده و باعث افسردگي و سستي و تنبلي گرديده و نمي گذارد رشدي داشته باشند. مرتباً عذرخواهي مي كنند كه اين كارها از ما ساخته نيست. اين افكار غلط است. مگر آنها كه اكنون در كشورهاي اسلامي امارت و حكومت دارند چه كاره اند كه آنها از عهده برمي آيند و ما برنمي آييم؟ كداميك از آنها بيش از فرد متعارف و معمولي لياقت دارد؟ بسياري از آنها اصلاً تحصيل نكرده اند. حاكم حجاز (ملك فيصل) كجا تحصيل كرده و چه تحصيل كرده است؟ رضاخان اصلاً سواد نداشت و سرباز بيسوادي بيش نبود! در تاريخ چنين بوده است..." (امام خميني(س)؛ زمستان 73: 126)

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید