مباني فلسفي و كلامي حكومت ديني (2)

  • پنج شنبه, 10 مرداد 1392 13:28
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 6425 بار

مؤلف: محمد محمد رضایی

حكومت اسلامي

حكومت اسلامي در جامعه اي تصور مي شود كه اكثر افراد آن مسلمان باشند. قوانين چنين جامعه اي، قوانين الهي و حاكمان آن هم الهي اند؛ يعني فردي صلاحيت رهبري و هدايت جامعه اسلامي را دارد كه در مديريت، اقوي، در امور دين اَعدل و اَعلم، زاهدترين، متخلق ترين به اخلاق الهي و براي امت مهربانترين و دلسوزترين فرد باشد. به تعبير ديگر افرادي صلاحيت رهبري جامعه اسلامي را دارند كه به خدا و كمالات الهي تقرب بيشتر داشته باشند. اگر رهبر جامعه اسلامي روزي اين صفات را از دست بدهد، ديگر صلاحيت رهبري ندارد و از چنين مقام رفيع و والايي عزل مي شود.

تصور نمي شود كه عاقلي اين صفات رهبر جامعه اسلامي را تصور كند، سپس به چنين حكومتي گردن ننهد.

ويژگيهاي حاكم اسلامي

1) ايمان: اولين صفت حاكم اسلامي، ايمان است. يعني ايمان به خدا، قيامت، عالم غيب، پيامبران، قرآن، دستورهاي الهي و... كسي كه از حقيقت ايمان برخوردار نباشد، نمي تواند حاكم اسلامي باشد؛ زيرا ايمان يكي از كمالات است. كسي كه به خدا و روز جزا ايمان داشته باشد، و هر ذره عمل خود را تحت نظارت الهي ببيند و در نهان و آشكار نه به خود و نه به ديگران ذره ايي ظلم نكند، چنين فردي بر كسي كه هيچ اعتقادي به خدا و قيامت و محاسبه اعمال ندارد، برتري دارد. خداوند در قرآن مي فرمايند:

«لن يجعل اللّه للكافرين علي المومنين سبيلاً» نسا/ 141.

2) تقوا:يكي ديگر از خصوصيات رهبر اسلامي، ملكه تقوي است كه باعث مي شود بر نفس اماره چيره شود و تمايلات نفساني را تسخير نمايد تا بتواند به فرمان هاي عقل و خدا جامه عمل بپوشاند. براي رسيدن به تقواي الهي بايد دستوراتي را كه خدا مقرر كرده است، انجام داد تا شايد با عنايت پروردگار به چنين ملكه اي رسيد. و اگر به چنين ملكه ايي رسيد، در آن صورت خدا به او "فرقان" عنايت مي فرمايد تا بتواند راه سقيم را از صحيح تشخيص دهد. بنابراين فرقان شرط لازم براي هدايت و رهبري جامعه مي باشد. چنانكه قرآن مي فرمايد:

«يا ايها الذين آمنوا أن تتقواللّه يجعل لكم فرقانا» انفال/ 29.

يا اگر كسي در راه خدا مجاهدت و كوشش نمايد و به دستورهاي الهي عمل كند، خداوند او را به راه خويش - كه راه صحيح مي باشد - هدايت مي نمايد. چنان كه قرآن مي فرمايد:

«والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» عنكبوت/ 69.

به همين خاطر است كه خداوند مي فرمايد:

«ان اكرمكم عنداللّه اتقيكم» حجرات/ 13.

بنابراين از مطالب فوق نتيجه مي گيريم كه گرامي ترين افراد نزد خدا كه باتقواترين اند، شايسته ولايت و رهبري مي باشند. مستبدان اكثرا مطابق هواي نفس عمل مي كنند و عقل آنها در سيطره تمايلات قرار دارد. ولي كسي كه تقواي الهي داشته باشد، با هواي نفس مبارزه مي كند و از بدي ها و ظلم ها تبري مي جويد و آنچه رضايت خداوند است انجام مي دهد. به لحاظ عقلي، كسي كه داراي ملكه تقواست بر كسي كه فاقد آن است برتري دارد و عقل گواهي مي دهد كه چنين فردي بيشتر زيبنده رهبري و حاكميت است.

3) عدالت: يكي ديگر از خصوصيتهاي رهبر اسلامي، ملكه عدالت است. حاكم عادل به هيچ كس ظلم نمي كند و حق و حقوق هركسي را رعايت مي كند. عدل را اين طور معنا كرده اند كه:

«اعطاء كلّ ذي حق حقه» يا«وضع كل شي ء في موضعه»

عدالت يعني اعطاكردن به هر صاحب حقي، حقش را يا قرار دادن هرچيزي در موضع و جايگاه خود.

ازاين رو اگر به هر صاحب حقي، حقش داده شود ديگر ظلم نخواهد بود. اميرالمومنين درباره عدل مي فرمايد:

«العدل يضع الامور مواضعها؛23 عدالت، كارها را بدانجا كه بايد مي نهد.»

و همچنين خداوند در آيه اي در قرآن هدف ارسال رسولان همراه كتاب و ميزان را، اقامه قسط و عدل مي داند و مي فرمايد:

«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط» حديد/ 25.

در آيه ديگري مي فرمايند:

«و لا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النّار و مالكم من دون اللّه من أولياء ثم لاتنصرون» هود/ 113.

از اين رو حاكم و هادي جامعه اسلامي بايد بكوشد عدالت و قسط را در جامعه متحقق كند و براي اين كار، لازم است كه خود عادل باشد. چنان كه اميرالمومنين علي(ع) نيز در اين باره مي فرمايند:

«افضل عباد اللّه عند اللّه امام عادل هدي و هدي؛24 «برترين بندگان خدا در نزد خدا، امام عادل است كه هم خود هدايت شده است و هم ديگران را هدايت مي كند.»

از مجموع آيات و روايات فوق نتيجه مي گيريم كه: هدف ارسال رسولان، اقامه قسط و عدل در جامعه است؛ چرا كه قوام جامعه و عالَم به عدالت است. براي تحقق بخشيدن به عدالت نيز خودِ رهبر و هادي جامعه بايد متصف به ملكه عدالت باشد والا كسي كه به خود و ديگران ظلم مي كند، چگونه مي تواند عدالت را در جامعه متحقق كند. بنابراين يكي ديگر از صفات و ويژگيهاي حاكم اسلامي، ملكه عدالت است كه اگر روزي فاقد چنين صفت و ملكه اي شد و به صف ظالمان پيوست، ديگر شايسته رهبري امت اسلامي نيست.

نشانه هاي عدالت

يكي از نشانه هاي عدالت آن است كه رهبر و هادي امت اسلامي در تمام پست ها لايق ترين فرد را نصب كند. نشانه ديگر در اين كلام اميرالمومنين بيان شده است كه مي فرمايد:

«ما كرهتة لنفسك فاكره ليغرك ما أحببته لنفسك فاحببه لاخيك، تكن عادلاً في حكمك، مقسطا في عدلك، محبا في أهل السَّماء، مودودا في صدور أهل الارض؛25 آنچه براي خود نمي پسندي براي ديگران مپسند و آنچه براي خود دوست داري براي برادرت نيز دوست بدار كه در اين صورت در داوري عدالت خواهي داشت و در اجراي عدالت موفق خواهي بود و اهل آسمان تو را دوست خواهند داشت و محبت تو در دل اهل زمين جاي خواهد گرفت.»

اگر حاكم اسلامي از اين معياربرخوردار باشد، متصف به صفت عدالت مي شود و با مردم با مهرباني و عطوفت برخورد مي كند. نياز آنها را در حد توان خود رفع مي نمايد و در يك كلام هميشه خود را به جاي ديگران قرار مي دهد.

4) برخورداري از كمالات اخلاقي: يكي ديگر

از صفات رهبري، برخورداري از كمالات و فضائل اخلاقي است. روايت شده است كه:

«اكمل الناس ايمانا أحسنهم خلقا؛ برترين مردم از لحاظ ايمان كساني اند كه خلق نيكو دارند.»

ازاين رو بهترين ها بايد بر جامعه اسلامي حكمراني كنند. پيامبر(ص) مي فرمايند:

«اني بعثت لاتمِّم مكارم الاخلاق.»26 تكميل كننده مكارم اخلاق كه علت فاعلي است، خود بايد واجد كمالات لازم باشد، زيرا مكارم اخلاق افراد جامعه تنها توسط عاملي كه خود در اين زمينه به فعليت رسيده است، از قوه به فعل درمي آيد. بنابراين علت فاعلي و تكميل كننده مكارم اخلاق، اگر متصف به كمالات نباشد، علت فاعلي مناسبي نخواهد بود. چنانكه اميرالمومنين علي(ع) دراين باره مي فرمايد:

«من نصب نفسه للناس اماما فليبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره و ليكن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه؛27 هركه خود را امام و پيشواي مردم سازد، بايد پيش از ديگران به تعليم خود بپردازد كه پيش از آن كه به گفتار تأديب نمايد به رفتار و كردار ادب نمايد.»

قرآن نيز در اين زمينه مي فرمايد دعوت كننده به كمالات بايد خود متصف به كمالات باشد و كساني كه فاقد كمالات اند و جامعه را به كمالات دعوت مي كنند مورد مذمت خداوند قرار گرفته اند.

«يا ايها الذين آمنوا لم تقولون مالا تفعلون، كبر مقتا عند اللّه أن تقولوا مالا تفعلون» صف/ 2 ـ 3.

از نظر مكتب اسلام، ائمه منشأ همه خوبي ها هستند. چون امامان و انسان هاي كامل، از كمال وجودي خاصي برخوردارند. برحسب قاعده سنخيت،اعمال و رفتار آنان متناسب با رتبه وجودي آنان مي باشد و انسان هاي شرور و خودخواه و يا كساني كه مطيع هواي نفساني هستند، اعمال متناسب با رتبه وجوديشان از آنها سر مي زند. چنان كه امام صادق(ع) در روايتي مي فرمايد:

«نحن أصل كل خير و من فروعنا كل بر، فمن البر: التوحيد و الصلاة و الصيام و كظم الغيظ و العفو عن المسي ء و رحمة الفقير و تعهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله»

و عدونا أصل كل شر، و من فروعهم كل قبيح و فاحشة فمنهم: الكذب و البخل و النميمة و القطعية و أكل الربا و أكل مال اليتيم بغير حقّه... فكذب من زعم انه معنا و هو متعلق بفروع غيرنا؛28

ما اصل و اساس همه خيرها و نيكيها هستيم، و هر خوبي شاخه اي از شاخه هاي ماست و از جمله اين خوبيها اقرار به يگانگي خدا، نماز، روزه، فروخوردن خشم، بخشيدن گنه كار، مهرباني با نيازمند، رعايت حال همسايه و اعتراف به فضيلت فاضلان است.

و دشمن ما اصل و اساس همه شرور و بديهاست، هر كار زشت و ناروا شاخه اي از شاخه هاي آنان است و از آن جمله: دروغگويي، بخل، سخن چيني، قطع رابطه با خويشاوندان و دوستان ديني، رباخواري، به ناحق خوردن مال يتيم و...، است. پس كسي كه ادعا كند با ما و پيرو ماست ولي به شاخه هاي دشمنان ما، درآويخته، دروغ گوست.»

بنابراين، رهبري امام بر حق، اساسي ترين اركان سياسي اجتماعي اسلام و برنامه هاي تكامل انسان است.

5) آگاهي به قانون اسلام: حكومت اسلامي، حكومت قانون الهي است و حاكم چنين حكومتي، اجراكننده اين قانون مي باشد. بنابراين حاكم اسلامي بايد از قوانين الهي آگاهي داشته باشد. امام خميني مي فرمايند:

«چون حكومت اسلام، حكومت قانون است براي زمامدار، علم به قوانين لازم مي باشد... اگر زمامدار مطالب قانوني را نداند لايق حكومت نيست.»29

حضرت سيدالشهداء در مني مي فرمايد:

«مجاري الامور و الاحكام علي يدي العلماء باللّه و الامناء علي حلاله و حرامه؛30 اجراي امور و اجراي احكام به دست عالمان دين و امينان حلال و حرام است.»

و باز حضرت سيدالشهداء خطاب به اهل كوفه مي فرمايند:

«ولعمري ماالامام الا الحاكم بالكتاب القائم بالقسط و الدائن بدين اللّه ؛31 سوگند به جانم امام كسي است كه مطابق كتاب خدا حكم نمايد و به عدالت رفتار كند.»

بنابراين آگاهي از قوانين و دستورات اسلامي، براي حاكم امري ضروري است. البته براي رهبر نه تنها علم و آگاهي به قوانين لازم است، بلكه بايد اعلم نيز باشد. چنانكه اميرالمومنين مي فرمايند:

«أن يكون اعلم الناس بحلال اللّه و حرامه و ضروب أحكامه و أمره و نهيه و جميع مايحتاج اليه الناس؛32

يكي از نشانه هاي امام حق اين است كه بايد داناترين مردم به حلال و حرام خدا و احكام گوناگون و امر و نهي الهي و هرآنچه را كه مردم بدان نيازمندند، باشد.»

حضرت امام رضا(ع) در روايتي مي فرمايند:

«للامام علامات: ان يكون اعلم الناس و احكم الناس و اتقي الناس؛33 امام علايمي دارد: از همه مردم داناتر و در قضا قويتر و از همه پرهيزگارتر است.»

بنابراين حاكم بايد به قوانين و احكام اسلامي اعلم باشد.در زمان غيبت امام معصوم(ع) اسلام شناسي رهبر از راه اجتهاد تأمين مي شود.معناي لغوي اجتهاد نيز به كارگيري تمام توان براي به دست آوردن چيزي است كه تحصيل آن آسان نيست.

«الاجتهاد، أخذ النَّفس ببذل الطاقة و تحمل المشّقتة34».

اما اجتهادي كه به عنوان شرط رهبري در اسلام به شمار مي آيد عبارت است از توان و استعداد شناخت ديدگاههاي اسلام در مسائل فرعي مورد نياز جامعه از راه پژوهش در منابع اسلامي. و از آنجا كه به دست آوردن احكام الهي از اين راه با تلاش و رنج و تحقيق همراه است، اين عمل اجتهاد ناميده مي شود.

رهبري بايد علاوه بر مسائل فردي در مسائل سياسي، اجتماعي و اقتصادي نيز شايستگي اجتهاد داشته باشد. مجتهد جامع كسي است كه با در نظر گرفتن عنصر زمان و مكان بتواند درباره همه مسائل مورد نياز مردم براساس كتاب و سنت و عقل و اجماع اظهارنظر كند. و در عرف ما وقتي سخن از "ولايت فقيه" گفته مي شود برجسته كردن اين صفت حاكم است. البته برجسته كردن اين صفت، به معناي دست كشيدن از ساير صفات و يا ناديده گرفتن آن ها نيست.

6) مديريت: يكي ديگر از علائم و صفات رهبري، مديريت است. رهبر و هادي بايد تواناترين فرد در اداره جامعه باشد. اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند:

«ايها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامراللّه فيه؛35 اي مردم! سزاوارترين و شايسته ترين افراد براي رهبري، كسي است كه از توان (مديريت) بيشتري برخوردار باشد و فرمان الهي را بهتر از ديگران بداند.»

7) اهل مشورت بودن: يكي ديگر از صفات حاكم اسلامي اين است كه اهل شور و مشورت باشد. شورا، عبارت است از اظهارنظر خواستن از ديگران و دخالت دادن آن ها نسبت به يك امر و پرهيز از تك روي و استبداد رأي مي باشد. شورا براي درك حقايق و كشف مجهولات يك روش عقلايي است كه در همه جهان بين انسانها معمول است. اگر افرادي از اين طريق عقلايي عدول كنند، دليل غرور و خودخواهي آنان است و در نظر عقلاء محكوم اند. بنابراين شور و مشورت براي رهبر و حاكم اسلامي يك امر لازم است. همچنين در قرآن و روايات در مورد شورا تأكيد شده است و به پيامبر سفارش مي شود كه مشاوره كند. پيامبر خود در كارها با اصحاب مشورت مي كرد و رواياتي از اميرالمومنين علي(ع) نقل شده است كه حكايت از اهميت شور و مشورت مي كند. و اينك به بعضي از آيات روايات موجود دراين باره اشاره مي كنيم.

خداوند در قرآن مي فرمايد:

«فبما رحمة من اللّه لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي اللّه ان اللّه يحب المتوكلين.» آل عمران/ 159.

در سنن ابي داود، سعيدبن مسيب از اميرمومنان علي(ع) روايت كرده است كه فرمود:

«قلت يا رسول اللّه الامر ينزل بنا و لم ينزل فيه قرآن و لم تمض فيه سنتك قال(ص) اجمعوا له العالمين من المومنين فاجعلوه شوري بينكم و لا تفضوا فيه برأي واحد؛ حضرت مي فرمايد عرض كردم اي رسول خدا! كاري براي ما پيش مي آيد كه در آن آيه اي از قرآن نازل نشده و سنت تو در آن اجرا نگشته است پيغمبر خدا فرمود: علماي با ايمان را جمع كرده و آن را ميان خودتان به مشورت بگذاريد و به رأي يكنفر عمل نكنيد.»

باز اميرمؤمنان(ع) در روايتي ديگر مي فرمايد

«لو وقع حكم ليس في كتاب اللّه بيانه و لا في السنة برهانه و احتيج الي المشورة لشاورتكما فيه؛36 چنانچه پيش آمدي رخ دهد كه حكم آن در كتاب خدا و سنت پيامبر نبود و احتياج به مشورت پيدا كردم با شما مشورت مي نمايم.»

از مجموع آيات و روايات فوق چنين بر مي آيد كه شور و مشورت يك امر لازم براي حاكمان و رهبران جامعه اسلامي است. البته در جايي كه حكم خدا در كتاب و سنت آشكار نباشد يا به تعبيري، در مورد مسائلي باشد كه مربوط به اداره جامعه است.

6) تنصيصي بودن حاكمان و رأي مردم

تنصيص ائمه با نام و نشان است ولي تنصيص حاكمان بعد از غيبت با صفات و خصوصيات است كه امت اسلامي بايد فرد واجد آن ها را به رهبري برگزيند. نظام حكومتي اسلام در عصر غيبت آميزه اي از حكومت الهي و مردمي است، خدايي و الهي بودن آن از اين نظر است كه اوصاف حاكم اسلامي در تعاليم اسلام بيان شده است. مردمي بودن آن نيز از اين نظر است كه انتخاب رهبر، طبق ضوابط شرعي در دست مردم است. البته مردمي بودن نظام اسلامي غير از نظام دموكراسي در غرب است؛ زيرا در حكومت هاي دموكراسي، كافي است اكثريت مردم فردي را به عنوان حاكم برگزينند. حال اين حاكم لياقت و شايستگي و كمالات ذاتي داشته باشد يا نه.

حاكم اگر شخصا يعني با نام و نشان از طرف خدا تعيين گردد، حكومت صددرصد الهي است. ولي اگر خود مردم در عصر غيبت طبق ضوابط شرعي با اوصافي كه قرآن، سنت و عقل تعيين كرده است فردي را برگزينند، او هم طبق قوانين و مقررات اسلامي جامعه را اداره كند، در چنين صورتي حكومت او شرعي و الهي و اطاعت وي واجب مي باشد. بنابراين در شرعي بودن حكومت، تنها مردمي بودن كافي نيست، بلكه بايد حاكم طبق ضوابط الهي و معيارهاي اسلامي تعيين گردد. ولي در اين جا اين نكته مطرح است كه آيا رأي مردم به تنهايي مي تواند به حاكمي كه فاقد صفات كمال است، مشروعيت بدهد؟ هرگز؛ زيرا اگر مردم فرد ظالم و جاهل را به حاكميت برگزينند، از نظر شرعي و ديني اعتباري ندارد. شارع تنها هنگامي رأي مردم را مورد تاييد قرار مي دهد كه فرد واجد صفات و كمالات مطلوب و مورد نظر شارع انتخاب شود. بنابراين افراد واجد شرايط با اين كه داراي شأن رهبري و حاكميت هستند، هنگامي اين شأنيت به مرحله فعليت مي رسد، كه مردم به اين نوع حاكميت گردن بنهند. اميرمومنان علي(ع) كه بهترين و شايسته ترين فرد براي رهبري بود، با اينكه خداوند با نام و نشان ايشان را به خلافت و رهبري برگزيده بود، ولي چون مردم به حاكميت ايشان گردن ننهادند، رهبري ظاهري ايشان به فعليت درنيامد. هرچند كه در واقع ايشان رهبر و هادي امت بودند.

در زمان غيبت نيز كه شارع، حاكمان را با ذكر صفات و كمالات مشخص كرده است، از چنين قاعده اي تبعيت مي كند. يعني هرچند آنان از طرف شارع و عقل، شايسته مقام حاكميت اند ولي حاكميت شأني آن ها هنگامي به فعليت مي رسد كه با رأي و نظر مردم باشد. به تعبير ديگر، آنان صلاحيت واقعي اداره جامعه را دارند ولي هيچ گاه براي رسيدن به حاكميت به زور و خشونت متوسل نمي شوند.

7ـ نتيجه

اكنون پس از بيان انواع حكومت ها، روشن مي شود كه حكومت اسلامي بهترين نوع حكومت است؛ چرا كه هيچ يك از معايب حكومت استبدادي را ندارد، زيرا وقتي حاكم عادل باشد ديگر خبري از ستمگري او نيست و چون براساس كمالات و صلاحيتهاي ذاتي انتخاب مي شود، شايسته سالاري است نه موروثي و چون مردم با رضايت و رغبت او را بر اين منصب گمارده اند و دائما از او حمايت مي كنند ديگر احساس ناامني نمي كند. همچنين به خاطر تقوا و ملكات اخلاقي خود، عاري از تمايلات امپرياليستي و توسعه طلبي است. به ديگر سخن، رهبر حكومت اسلامي، انسان برجسته و برتري است كه احتمال لغزش و خطا در او بسيار ضعيف است.

علاوه بر اين، حكومت اسلامي هيچ يك از معايب حكومت آريستوكراسي را ندارد. حاكم اسلامي به خاطر كمالات و فضايل خود نه انحصارگراست و نه اسراف كار و نه مخالف آموزش سياسي است و نه موروثي. حكومت اسلامي هم چنين هيچ يك از معايب حكومت ديكتاتوري را ندارد؛ زيرا حاكم اسلامي نه تنها مخالف رشد شخصيت انسان ها نيست بلكه دائما با مشورت خود شخصيت آنها را رشد مي دهد. و همچنين دائما درصدد آن است كه همه افراد جامعه را به كمال برساند. براي چنين فردي قدرت هدف نيست، بلكه قدرت را وسيله ارتقاء كمالات مردم مي داند. و چون بر قلب مردم حكومت مي كند، نه خبري از زور و خشونت است و نه از رقيبان اِبايي دارد، زيرا مقتضي عدالت او اين است كه اگر فرد بهتري از خود را مشاهده كرد، حكومت را به او بسپارد.

از طرف ديگر حكومت اسلامي علاوه بر اين كه از مزاياي حكومت دموكراسي برخوردار است، از معايب آن بري است. حكومت اسلامي نه حكمراني جهالت است و نه حاكميت سرمايه و ثروت؛ زيرا حكومت علم و كمال است. حكومت اسلامي، به معناي واقعي كلمه، حكومت اكثريت است؛ زيرا كه حاكم اسلامي براساس رأي مردم برگزيده مي شود. لذا از دروغ و عوام فريبي و صفات ناپسند اخلاقي خبري نيست و....

به هر حال از مقايسه حكومت ها نتيجه مي گيريم كه حكومت اسلامي برترين نوع حكومت است، زيرا علاوه بر داشتن محاسن حكومت هاي ديگر فاقد معايب آن ها مي باشد. بدين ترتيب هر عاقلي كه اندك تأملي دراين باره داشته باشد، به محض تصور حكومت اسلامي، آن را تصديق خواهد كرد.

در پايان، نظر يكي از فيلسوفان بزرگ مغرب زمين،به نام ايمانوئل كانت را در مورد حكومت ديني به نحو بسيار اجمال مطرح مي كنيم و سپس به نقد و بررسي آن مي پردازيم.

8ـ ديدگاه كانت در مورد حكومت ديني و نقد آن

كانت با ديدگاه خاصي كه در مورد آزادي انسان و اخلاق دارد به اين امر كشيده شده است كه حكومت ديني يعني حكومت مبتني بر قوانين الهي را، انكار كند. او يكي از معيارهاي اخلاقي بودن قوانين را خودمختاري اراده مي داند و آن را به نام صورت بندي خودمختاري اراده بيان مي كند:

«چنان عمل كن كه اراده بتواند در عين حال به واسطه دستور اراده خود را واضع قانون عام بداند.»37

اين صورت بندي مبتني بر اين اصل است كه اراده عقلاني از قوانيني اطاعت مي كند كه خود وضع مي كند. خودمختاري اراده در برابر دگرآييني است. خود مختاري اراده يعني قانوني كه خود شخص براي خود وضع مي كند و دگرآييني به معناي قانوني است كه از بيرون يا توسط غير وضع مي شود.38 بنابراين به نظر او قوانيني كه از جانب ديگران وضع شود نه تنها اخلاقي نيست و بلكه با آزادي و خودمختاري اراده انساني منافات دارد. او مي گويد:

«اخلاق از آن حيث كه مبتني بر مفهوم انسان به عنوان فاعل مختاري است كه فقط از آن جهت كه مختار است به واسطه عقل خودش، خود را به قوانين مطلق ملزم و مكلف مي كند. نه نيازمند تصور ديگري بالاي سر انسان است تا تكليف خود را بفهمد (يا بشناسد) و نه محتاج انگيزه اي غير از خود قانون تا به وظيفه خود عمل كند... بنابراين اخلاق به خاطر خودش به دين نياز ندارد، بلكه به بركت عقل عملي محض، خودكفا و بي نياز است».39

از آنجا كه كانت اخلاق را بر اصل استقلال و خودمختاري اراده بنا كرده است، بديهي است كه هر سلطه اي غير از خود اراده يعني عواطف، ترس، اميد، اقتدار امور طبيعي و ماوراءطبيعي را براي اراده نفي كند و به تعبير ديگر به نظر او آزادي اخلاقي انسان صرفا آزادي از قيد طبيعت نيست، بلكه هم چنين آزادي از قيد قوا و نيروهاي مافوق طبيعي است. هيچ كس قبل از كانت اين چنين زياد انسان را تمجيد نكرده است. هيچ كس تاكنون به انسان چنين درجه اي از استقلال متافيزيكي اعطا نكرده است. اين استقلال ريشه در نيازهاي اخلاقي عصر روشنگري و قانون اخلاقي دارد كه فرد هر نوع «قيموميت» را انكار مي كند و عقايد خود را بدون استمداد از ديگران وضع مي كند.40

بنابراين به نظر كانت خودمختاري و آزادي اراده نمي تواند مبتني بر چيزي غير از خود عقل باشد. اگر ما اخلاق را سرسپردگي و وفاداري به اراده خدا بدانيم، در معرض ديگرآييني اراده قرار گرفته ايم. يعني اگر ما خدا را به عنوان پاداش دهنده و عقوبت كننده قانون اخلاقي قرار دهيم، از قاعده احتياط تبعيت كرده ايم و انگيزه ما براي اطاعت از قانون اخلاقي ترس از عقوبت و اميد به پاداش است و اين كار ارزش اخلاقي ما را از بين مي برد.41 او حكومت استبدادي سياسي و حكومت استبدادي ديني را يكسان نفي مي كند. به اين خاطر كه آن ها ارزش و آزادي انسان را نفي مي كنند. در حكومت استبدادي سياسي، آزادي و ارزش انسانيت ناديده گرفته مي شود ولي در حكومت استبدادي ديني، انقياد برده وار نسبت به قدرت محض را ترغيب مي كند و انگيزه انجام اعمال را پاداش و عقاب اُخروي مي داند كه مخالف خود مختاري انساني است. بنابراين كانت هر دو نوع حكومت را نفي مي كند.42

البته كانت از طريق اخلاق، خدا و جاودانگي نفس را اثبات مي كند و به اين صورت از طريق اخلاق به دين منتهي مي شود ولي او از ديني كه با اصول عقل عملي سازگاري داشته باشد، دفاع مي كند.

او همچنين از نوعي تدين نيز دفاع مي كند و مي گويد: از آن حيث كه ملموس كردن مدعيات الزامات اخلاقي، بدون تصور و اراده خدا مشكل است، مي توانيم براساس عقل تنها معتقد شويم كه يك تكليف اخلاقي براي متدين شدن داريم. به اين معنا كه همه تكاليفمان را چنان تلقي كنيم كه گويي آنها فرامان هاي خدايند و ما اين عمل را به جهت روح و قوت بخشيدن به نيت و عزم اخلاقي خود انجام مي دهيم. بنابراين تنها كاركرد دين، قوت بخشيدن به اراده خير است.43

نقد:

نتايجي كه كانت از بحث آزادي و خودمختاري اراده مي گيرد، به هيچ وجه درست نيست؛ زيرا اطاعت و تسليم در برابر اوامر خدا و اعتقاد به پاداش و عقاب اخروي نه تنها با خودمختاري اراده ما ناسازگار نيست، بلكه احكامي است برخاسته از عقل عملي ما.

كانت خدا را از ديدگاه اديان تاريخي، موجودي بيگانه از آدمي تصور كرده كه با قدرت مطلقه خود انسانها را با اميد به ثواب و ترس از عقاب اُخروي مجبور مي كند كه از اوامر گزافي وي تبعيت كنند. بنابراين اگر فرمان هاي او را اطاعت كنيم، ارزش اخلاقي اعمال از بين مي رود.

در جواب به اين اعتقاد كانت مي گوييم: اوامر خدا گزافي نيست و اطاعت از اوامر خدا ارزش اخلاقي اعمال را از بين نمي برد.

كانت عقيده دارد كه خدا برترين خير است و برترين خير، خيري است كه فضيلت و سعادت را به نحو اكمل داراست و اراده او مقدس است و نيز يك موجود عاقل نامتناهي است كه علم و قدرت نامتناهي دارد. هم چنين او اعتقاد دارد كه اوامر عقل عملي ما، كه موجودات عقلاني متناهي هستيم، واجب الاتباع است چون هنگامي كه عقل ما حكمي را صادر مي كند، اين حكم از عقل برخاسته و بعيد است نداي كاذب يا گزافي باشد. في المثل يكي از احكام عقل عملي ما اين است كه برترين خير را طلب كنيم. كانت از اين حكم عقل ملزومات آن را نتيجه مي گيرد و مي گويد چون عقل، حكم كرده است كه برترين خير را طلب كنيم، بنابراين بايد متعلق آن موجود باشد.

از مجموع سخنان فوق نتيجه مي گيريم كه هنگامي كه احكام عقل متناهي انسان واجب الاتباع است، بنابراين به طريق اولي احكام موجود عقلاني نامتناهي، كه عقل و قدرت نامتناهي دارد، واجب الاتباع است. پس تبعيت از موجود عقلاني نامتناهي يكي از احكام عقل عملي ماست كه در اين صورت منافاتي با خودمختاري ما ندارد.

كانت هم چنين براين باور است كه در حكومت ديني، انگيزه عمل به فرمان هاي خدا، اميد به بهشت و ترس از جهنم است و اميد و ترس، ارزش اخلاقي اعمال ما را از بين مي برد.

در جواب اين اشكال مي گوييم: اولاً انگيزه بسياري از كساني كه از اوامر خدا اطاعت مي كنند اميد و ترس نيست بلكه به اين جهت است كه اين اوامر، از سوي موجود عاقل نامتناهي است كه علم و قدرت نامتناهي دارد و چنين موجودي هيچ گاه اوامر گزافي صادر نمي كند. از اين رو گوش جان سپردن به چنين اوامري شايسته و نيكوست چنان كه اميرالمومنين علي(ع) مي فرمايد:

«الهي ما عبدتك خوفا من نارك (يا عقابك) و لا طمعا في جنتك (يا ثوابك) بل وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك؛44 خدايا من از ترس آتش جهنمت و به طمع بهشتي كه داري تو را عبادت نكرده ام بلكه فقط به اين خاطر كه تو را شايسته پرستش مي بينم.»

ثانيا اميد و ترس هنگامي با اخلاق كانتي منافات دارد كه از عقل ما برنخاسته باشد. اگر عقل ما ثواب و عقاب اُخروي را براي تقويت انگيزه اخلاقي همانند اعتقاد به وجود خدا (البته براساس ديدگاه او) مفيد بداند، ديگر منافاتي با خودمختاري ندارد.

بنابراين از مجموع سخنان فوق نتيجه مي گيريم كه حكومت اسلامي كه مبتني بر قوانين الهي است، با خودمختاري و آزادي انسان ها منافاتي ندارد، بلكه عقل انساني به خاطر اين كه علم، حكمت و قدرت نامتناهي دارد، از دستوراتش تبعيت مي كند؛ يعني پيروي كردن از دستورهاي خدا براساس عقل است.

پاورقيها:

1. نهج البلاغه، خطبه 40.

2. شرح نهج البلاغه ابن ميثم 2 / 103.

3. بحارالانوار 75 /

359.5. علامه طباطبايي: نهاية الحكمة ص 123.

4. عيون اخبارالرضا 2 / 100.

6. ابن سينا: الهيات شفا، (ده جلدي)، ص 104.

7. شيخ اشراق، حكمة الاشراق در مجموعه مصنفات، ج 2، ص 68.

8. بحارالانوار / 78-83.

9. صدر المتالهين: اسفار ج 3 ص 21؛ علامه طباطبايي: نهاية الحكمة، ص 178.

10. عبدالرحمن عالم: بنيادهاي علم سياست صص 9-277، چاپ اول، نشر ني، تهران 1373.

11. همان، صص 1-280.

12. اصول كافي ج 1 ص 407.

13. عبدالرحمن عالم: پيشين، ص 281؛ حميد، عنايت: بنياد انديشه سياسي در غرب از هراكليت تا هابز، تهران انتشارات فرمند، 1349، ص 83.

14. همان، صص 4-283.

15. همان 284.

16. G. S. Ford، Dictators'hip in the Modern World، New York: university of minnosota press، 1939، P، 27.

17. عبدالرحمن عالم. پيشين، ص 285.

18. همان صص 9-287.

19. همان، ص 293.

20. همان، ص 295.

21. james Bryce، Modren Democracies، Vol، 2،(Newyork the Macmillan co 1921) vol، 1، P، 20.

22. عبدالرحمن عالم: پيشين، صص 11-304.

23. نهج البلاغه، حكمت 437.

24. نهج البلاغه، خطبه، 164.

25. تحف العقول، ص 14؛ بحارالانوار 77 / 6.

26. مكارم الاخلاق 1 / 36.

27. نهج البلاغه، حكمت 73.

28. نهج البلاغه، خطبه 129.

29. امام خميني، پيشين، صص 59-60 .

30. تحف العقول، ص 172.

31. روضة الواعظين، ص 206.

32. بحارالانوار، 25 / 165.

33. من لايحضره الفقيه 4 / 418 / 5914.

34. مفردات راغب.

35. نهج البلاغه، خطبه 173.

36. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 7، ص 41.

37. Kant، Groundwork of Metaphysic of Morals ، tr، paton، H. J، pp، 53-123 in: the Moral Law، london، Hutchinson university library، 1972، p، 78.

38. B.E.A. Liddell، Kant on the foundation of morality،Bloomington and london، Indian university press، 1970، p، 262.

39. Kant، Religion Within the Limits of Reason Alone، tr. With an introduction and notes by Greene،T.M، Hudson، H.H.New York، Harper torch books / the coister library، 1960، p، 3.

40. R. J. Sullivan . Immanuel Kant's Moral theory، New York، cambridge university press، 1989، p. 262.

41. Ibid، 263.

42. Ibid، 263.

43. Kant، Religion Within the Limits of Reason Alone ، Op. Cit. pp. 142، 146.

44. بحارالانوار، ج 41، باب 101، ص 14.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید