و این معنایی جز اعتراض و نفی استیلای بیگانگان نداشت و هرگونه هراس یا ملاحظهای در این باب روا نبود، زیرا: مربی ما آمریکا نیست. مربی ما انگلیس نیست، مربی ما اسرائیل نیست، مربی ما خداست. پس برای چه بترسیم؟ برای چه اندوهگین باشیم؟ ما را به چه تهدید میکنند اینها؟ ] 1373: 52 [ .
انتقاد و اعتراض امام در این عرصه بیشتر متوجة آمریکا و اسرائیل به عنوان غاصب سرزمینهای اسلامی و برهم زنندة امنیت دنیای اسلام بود. انتقادات روشن امام از پیوند شاه و اسرائیل برای تسلط بهائیان بر سرنوشت این مملکت، سرانجام شاه را واداشت که خطاب به همة وعاظ مذهبی و علما در آستانة ماه محرم اعلام کند که علیه اسرائیل سخنی به میان نیاورند. اما امام سخنرانان مذهبی را به لغو و بیاعتباری چنین حکمی نوید داد و خود او در نخستین سخنرانیاش، که در پی صدور این حکم صورت میگرفت، به اسرائیل حمله برد و بسیاری از مصایب را ناشی از نفوذ این دولت در حکومت ایران دانست و گفت:
اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود مدرسه را کوبید... برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت میکند... ربط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت میگوید از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید. این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسرائیلی است؟ ] 1373: 95 [ .
نفوذ روبه گسترش عوامل بهائی و صهیونیست در ارکان اقتصاد و سیاست ایران و بیتفاوتی شاه و دولت که از پیوندهای استوار منافع آنان حکایت داشت، بارها در سخنان امام بازتاب یافت و سرانجام وجه سلبی اندیشة امام را در نفی سلطنت هر چه بیشتر تقویت کرد. انگیزة امام در حمله به اسرائیل تا حدّ زیادی از نگرش او به جهان اسلام متأثر بود. از نگاه او درحالیکه اغلب ممالک اسلامی نسبتاً یکپارچه علیه دولت اشغالگر اسرائیل موضع گرفتهاند، ایران و ترکیه تنها دولتهای مسلمانی هستند که به کارشکنی و تزلزل در صف اتحاد اسلامی پرداختهاند و این موضوع خواه ناخواه بر این سوء ظن دامن میزند که شیعیان هواداران صهیونیسمند. لذا در واکنش به مواضع رسمی دولت ایران امام، موضع حقیقی ملت ایران را خطاب به دنیا اعلام میدارد: ای مردم، ای عالم بدانید ملت ما مخالف است با پیمان با اسرائیل. این ملت ما نیست، این روحانیت ما نیست. دین ما اقتضا میکند که با دشمن اسلام موافقت نکنیم... همپیوند نشویم در مقابل صف مسلمین ] 1373: 127 [ .
این موضعگیریهای کاملاً متفاوت که نتیجهای جز سلب و نفی حکومت در پی نداشت، در سالهای تبعید امام با قدرت بیشتری ادامه یافت.
بنابراین، مبارزه با امپریالیسم که گفته میشد رهاورد آموزشهای ضد غربی حزب توده بوده و در میان طیفی از روشنفکران ایرانی جذابیت خاصی داشت، در پرتو رویارویی با امپریالیسم به معنای وسیع کلمهای که مدّ نظر امام بود تا حدّ زیادی رنگ باخت. امام نه تنها آمریکا و انگلیس بلکه اسرائیل و شوروی را نیز به باد انتقاد گرفت. در این میان مبارزه با صهیونیسم از خصوصیات ویژة مبارزة مذهبی بود که امام پرچمدار آن به شمار میرفت. اما نوک پیکان حملات متوجه استیلای آمریکا بر امور ایران بود و امام آمریکا را صحنهگردان مسائل داخلی و خارجی ایران تلقی میکرد. انتقاد علیه روند سلطهگری آمریکا سرانجام در ماجرای کاپیتولاسیون دوم در دهة 1340 به اوج خود رسید. امام در خطابهای که در لغو این امتیاز ارائه داد، آمریکا را به منزلة دشمن ملت ایران تقبیح نمود؛ زیرا که ایران را تا سرحدّ اسارت و نوکری تنزل داده بود. او اظهار داشت:
آقا تمام گرفتاری ما از این آمریکاست، تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است. اسرائیل هم از آمریکاست. این وکلا هم از آمریکا هستند. این وزرا هم از آمریکا هستند. همه تعیین آنهاست. اگر نیستند چرا نمیایستند در مقابلش داد بزنند؟ ] 1373: 175 - 176 [ .
با تبیین این واقعیتها امام خواستار اعتراض همة اقشار ملت، برای برانداختن استیلای غرب بر امور مسلمانان شد که با توجه به پیوند منافع سلطنت با آن، تلویحاً به معنای نفی سلطنت شاه نیز قابل تفسیر بود.
در دوران تبعید بویژه در کتاب تحریرالوسیله ، امام هر نوع روابط سلطهآمیز بیگانگان حتی در شکل فرهنگی آن را حرام شمرد و عاملان آن را در هر پست و مقامی معزول داشت و خواستار برانداختن چنین مناسباتی از سوی همه مسلمانان شد.
4. حمایتهای گستردة مردمی از نهضت
واقعیات تاریخی گواه آنند که در روند جنبشهای اجتماعی ـ سیاسی ایران امروز، علما به عنوان بسیجگر تودههای مردم و مدافعان آنها سهم بسزایی ایفا کردهاند؛ زیرا در جامعهای سنّتی نظیر ایران انگیزة مذهبی به مراتب از هر انگیزة سیاسی یا اقتصادی قویتر است. بویژه سمبلها و نمادهای تشیع و فتاوای علما با توجه به نفوذ و پایگاه اجتماعی آنها میتوانست هر حرکتی را تا سرحدّ کامیابی و پیروزی قطعی مدد رساند. این واقعیت که بارها در دو سدة پیشین به وقوع پیوسته بود، با آغاز نهضت امام در دهة 1340، دیگربار نمودی عملی یافت.
بیتردید حمایتهای تودههای مسلمان از آرمانهای نهضت و اعلام آمادگی وسیع آنها در پاسداری از حریم دین و استقلال میهن ــ که امام در سخنرانیها و تلگرافهای خود بارها به آن استناد میجستند ــ عامل تعیین کنندهای در استمرار فعالانهتر حرکت عالمان شیعه به رهبری امام بود. این پشتیبانیهای فزاینده که بامقاومت تا پای جان ادامه مییافت، امام را وامیداشت تا این نیروی عظیم را به مثابة اهرمی بازدارنده در برابر انحراف بیشتر رژیم به خدمت بگیرد و سرانجام به پشتوانة آنها به نفی موجودیت شاه بپردازد.
امام در سخنرانیها و تلگرافهای خود خطاب به دولت، تعداد هواداران خود را با توجه به جمعیت آن روز، بیش از بیست میلیون تن برآورد کرد که با عریضهها و پیامهای خود از نهضت حمایت کردهاند و: «اگر یک کلمه صادر شده بود انفجار ظاهر میشد» ] 1373: 25 [ ، اما در ارتباط با دولت این رابطه کاملاً معکوس است. زیرا «از شکست دولت مردم چراغان میکنند» ] 1373: 25 [ ؛ این در حالی است که بزرگترین اجتماعات مردمی میتواند با کمترین هزینه از سوی روحانیون برپا گردد و این نیست مگر پیوند قلبی ملت نسبت به علما به عنوان صالحان قوم. از همین رو است که «یک پیرمردی نصف شب مینویسد جمع شوید دعا کنیم، تهران حرکت میکند» ] 1373: 29 [ .
اساساً اتکا به نیروی زوال ناپذیر ملت و مردمی کردن مبارزه، آگاه نمودن تودهها به مصالح خویش و به طور خلاصه مشی فرهنگی مبارزه و عدم توسل به خشونت، از مشخصههای مهم نهضت اسلامی امام بود و به اتکای همین نیرو امام شجاعانه اساس و بنیان حکومت را به چالش میکشید و میگفت:
از این سرنیزههای زنگزده و پوسیده نترسید. این سرنیزهها بزودی خواهد شکست. دستگاه حاکمه با سرنیزه نمیتواند در مقابل خواست یک ملت بزرگ مقاومت کند. دیر یا زود شکست میخورد ] 1373: 38 [ .
حضور تودههای مردم در قیام خونین 15 خرداد و پشتیبانیهای وسیع از حرکت اسلامی، امام را چنان خرسند ساخته بود که به شاه هشدار داد: «اشتباه نکنید! اگر خمینی هم با شما سازش کند، ملت اسلام با شما سازش نمیکند» ] 1373: 130 [ .
بدین ترتیب با آشکار شدن حضور اقشار مختلف ملت در عرصة مبارزات اسلامی، سیر نگرش امام به شاه و دستگاه سلطنت بتدریج در مسیر تکاملی خود تطور یافت. در خطابهای آغازین، امام حساب دولت را تا حدی از حساب شاه جدا وانمود میکرد، تا امکان اصلاح و بازنگری در سیاستهای رژیم فراهم آید؛ اما در پی رفراندوم اصول ششگانة انقلاب سفید به طور مستقیم شاه را مخاطب قرار داد و با توجه به مسائل پیش گفته، بتدریج لحن انتقادی امام به سوی نفی شاه پیش رفت و او را اینگونه مورد خطاب قرار داد:
اگر دیکته میدهند دستت و میگویند بخوان، در اطرافش فکر کن. چرا بیخود بدون فکر این حرفها را میزنی؟ (اشاره به انقلاب سفید) ] 1373: 93 [ .
امام بسیاری از آرای مطرح شده از سوی شاه را ملهم از اندیشههای عبدالبها میدانست و در این باره یکبار او را شدیداً تهدید کرد: «آقا این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی که من بگویم کافر است، بیرونت کنند» ] 1373: 94 - 95 [ .
بنابراین پس از قیام 15 خرداد و دستگیری امام، حساسیت ایشان نسبت به سرنوشت کشور بیشتر از پیش نمود یافت. لذا صریحتر شاه را به انتقاد گرفت. در پی ماجرای کاپیتولاسیون، امام اقدام شاه را به مثابة وحشی و نوکر شمردن ملت ایران و فروش آنها دانست. در نتیجه به نفی سلطنت شاه و سلب مشروعیت همة نهادهای تصمیم گیرندة حکومت پهلوی اعم از نمایندگان مجلسین سنا و شورای ملی پرداخت و هیأت دولت را نه نمایندگان واقعی ملت، بلکه به عنوان عناصری فاسد و خائن برشمرد و اقدامات و تصمیمات آنها را مردود و بیاعتبار دانست و همة آنها را به نیابت از سوی ملت از مقاماتشان عزل کرد:
این وکلای مجلس شورا، آنهایی که رأی دادند، خیانت کردند به این مملکت اینها وکیل نیستند. دنیا بداند اینها وکیل ایران نیستند. اگر هم بودند من عزلشان کردم... ما این مجلس را مجلس نمیدانیم. ما این دولت را دولت نمیدانیم. اینها خائنند به مملکت ایران، خائنند ] 1373: 177 [ .
بدینترتیب آشکار بود که از نگاه امام، راه هرگونه آشتی یا مصالحه در چهارچوب حکومت وقت از میان رفته است. رژیم نیز ناتوانتر از آن بود که چنین هجمههایی را برتابد؛ لذا تصمیم به تبعید ایشان گرفت و آن هجرت، هجرتی که خود سرآغاز حرکتی نوین در نهضت اسلامی بود و از آبان 1343 تا بهمن 1357، در سه دورة متفاوت ادامه یافت.
دوران تبعید و تکامل وجه سلبی اندیشة امام خمینی (س)
دوران تبعید فرصتی برای امام فراهم آورد تا از رهگذر آن، با تأمل در احوال مسلمانان و اندیشه دربارة علل ضعف فزاینده و انحطاط حاکم بر جوامع اسلامی و بیم و هراس از اضمحلال اسلام و رخت بربستن آن از عرصة حیات اجتماعی و تعطیلی سایر احکام دینی، به نتایج کاستیها و نارساییهای حرکتهای اسلامی پیبرد؛ که این همه از فقدان بدیل شرعی حکومت یا استراتژی روشن در مسیر مبارزه برای حاکمیت سیاسی دین ریشه میگرفت.
او دریافت که جامعة آرمانی طرح شده در کشف اسرار در چهارچوب سازوکارهای متعارف، آزمون پذیر نیست و نمیتوان با مشی مسالمتآمیز، جامعهای دینی عاری از استبداد و فساد را محقق ساخت و در عین حال مبارزه بدون استراتژی روشن نتیجهای جز به مخاطره افکندن بنیان آن نخواهد داشت. لذا امام که به ریشة مشکلات پیبرده بود، کوشید تا در چهارچوب شرع به نظریة جامع حکومتی دینی دست یابد که به دلیل بنیادهای مستحکم الهی خود قادر به حل بحرانهای معنوی و سیاسی حاکم بر ایران و جهان باشد. گام نخست در ادامة جنبش اسلامی، اندیشة نفی و طرد رژیم و تکوین وجه سلبی یک نهضت اصیل بود. امام چنین فرآیندی را در دوران کوتاه اقامت در ترکیه به نتیجة نهایی رساند.
کتاب تحریرالوسیله که حاصل تلاشهای فکری و فقهی امام در این دورة کوتاه است، کارنامة فکری و سیاسی امام را توسعه بخشید. او در این کتاب به اسلام به عنوان یک دین کاملاً سیاسی نگریست و هرگونه تفکیک و گسست میان دین و سیاست را به منزلة عدم شناخت گوهر دین، یکسره باطل و مردود شمرد.
این کتاب که در حقیقت به یک رسالة عملیه شبیه است، از بسیاری جهات با رویکرد مجتهدان پیشین و همعصر امام متفاوت است. در مباحث مربوط به دفاع، امر به معروف و نهی از منکر و برخی مسائل متفرقه، هرگونه همکاری، سکوت، همراهی و بیتفاوتی در برابر نظام طاغوت و متعلقات آن را حرام دانست. او دامنة امر به معروف و نهی از منکر را گسترش فراوانی بخشید و حیثیت اسلام ومسلمانان را در گرو آن شمرد. حکومت طاغوت و ستمپیشه را بر جامعة اسلامی بزرگترین منکر و سازش و مدارا با آن را از بدترین منکرات ارزیابی کرد ] کدیور 1376: 22 - 23 [ . این در حالی است که تا این زمان در متون فقهی کمتر اشارهای به مباحث امر به معروف و نهی از منکر بویژه بارویکرد سیاسی میشد. از این زاویه امام نخستین عالم شیعی است که در سدههای متأخر، سنّت پرداختن دوباره به امر به معروف و نهی از منکر را احیا کرد ] کدیور 1376: 24 [ . این واقعیت بویژه از مقایسة تطبیقی کتاب تحریرالوسیله با آثار مشابه آن در این حوزه به روشنی قابل درک است.
برجستگی این اثر در همان وجه سلبی اندیشة امام نهفته است که مراد از آن اتخاذ مواضع منفی و عدم همکاری با دولتهای جائر و نامطلوب به هر شکل ممکن است. در همین کتاب امام با طرح این نکته که فقهای جامعالشرایط، نواب امام عصر در اجرای سیاسات (حدود و تغزیرات) هستند ] نبوی 1377 ش 6 و 7: 15 [ ، گام بلندی به سوی طرح نظریة حکومت اسلامی برداشت. اینک به مهمترین وجوه سلبی و مبارزة منفی امام در کتاب تحریرالوسیله نظر میافکنیم.
امام در این کتاب با توجه به جو خمودگی و رکود ناشی از سکوت سهمگین متولیان مذهب در برابر انحرافات و نابسامانیهای مهار گسیخته میخروشد و احکامی صادر میکند که در تاریخ فقه تقریباً بیسابقه است. او مینویسد:
اگر در سکوت عالمان دین و رؤسای مذهب معروفی به منکر و منکری به معروف تبدیل گردد، یا این سکوت سبب تقویت و تأیید ظالم و یا موجب جرأت یافتن ستم پیشگان بر ارتکاب سایر محرمات و ایجاد بدعتهای فراوان شود و حتی اگر موجب سوءظنی هتکآمیز دربارة آنان شود (مانند نسبت دادن کمک به ستمگر و...) بر آنان واجب است که سکوت را بشکنند و علیه آن بهپاخیزند و در این راستا هیچ گاه نباید ملاحظة ضرر یا حرج را به هر شکل ممکن نمود بلکه باید همواره اهمیت و اعتبار مسأله را در نظر داشت. در نتیجه اعتراض، انکار و قیام علیه آن ــ اگر چه در دفع و انهدام آن مؤثر نباشد، لازم و ضروری خواهد بود. چه، سکوت حرام و به منزلة همراهی و همکاری با ستمگران است ] خمینی 1 ج 2: 305 - 306 [ .
در ادامة همین گفتار امام ورود برخی از علما را در برخی از مناصب دولت، اگر موجب اقامة واجب یا واجبات یا سبب ریشهکن کردن منکر یا منکرات گردد ــ البته بدون هتک حیثیت مقام علم و عالمان و تضعیف اعتقادات مردم ــ به طور کفایی واجب میشمارد. اما برای علما و ائمة جماعات تصدی مسئولیت مدارس دینی از سوی دولت را جایز نمیشمارد و همچنین فعالیت در مؤسسات دولتی، اگر چه به نام مؤسسة دینی شهرت یافته باشد و دولت آنها را در اختیار گرفته باشد، برای طلاب علوم دینی جایز نیست؛ حتی اگر با چند واسطه به دولت منتهی گردد ] خمینی 1 : 307 [ . چه، همة موارد فوق، بزرگان دین را با اتهام نزدیک شدن به پادشاهان ستمگر و غاصب مواجه میسازد. بر امت اسلامی است اگر چنین عالمی را یافتند ــ اگر کار او حمل بر صحت نیست مانند کم کردن ظلم ــ باید از او روی گردانده و او را کنار بگذارند. لذا هر نوع هماهنگی و همراهی که سبب تقویت و تداوم حاکمیت طاغوت و ستمگران گردد، اگر از سوی علماست میبایست دفع شود؛ چه، او غیر روحانی بوده و به مثابة شیطانی است که به لباس علما درآمده است ] خمینی 1 : 321 - 323 [ .
در مباحث مسائل متفرقه، امام به ولایت فقیهان جامعالشرایط به عنوان نواب عام امام اشاره میکند که در زمانه طاغوت میبایست متکفل اموری چون اجرای حدود، امور قضایی و مالی مانند گرفتن خراج و مالیات شرعی باشند و تمام آنچه بر امام واجب باشد، مگر جهاد ابتدایی، بر نواب عام واجب کفایی است. لذا هم بر علما و هم بر مردم فرض است در تحقق امور یاد شده به صورت واجب کفایی فقهای جامعالشرایط را یاری دهند ] خمینی 1 : 323 - 325 [ . این نگرش، معنایی جز باطل شمردن دستگاههای حقوقی رژیم و بیاعتبار دانستن احکام آن نداشت.
امام سرانجام با فتاوای خود این روند را تکمیل کرد. ایشان در سال 1346 در پاسخ به استجازه پیرامون نحوة پرداخت وجوه شرعیه اظهار داشتند، کسانی که به نحوی دستگاه ظلم را تأیید نموده یا میکنند، عملشان بر خلاف شرع بوده و اعتبار آنها، اگر اجازهای از این جانب دارند، ساقط است ] خمینی 2 ج 1: 240 [ . اندکی بعد امام در نامهای دیگر سازش با ظالم را بارزترین آثار جهنمی دانست و هواداران خود را به اجتناب و خودداری از آن فراخواند ] خمینی 2 : 243 [ .
بدین ترتیب امام خمینی (س) به عنوان ایدئولوگ انقلاب، رکن اساسی هر اندیشة انقلابی که عبارت بود از نفی، طرد و نکوهش وضع موجود را در راستای شکلدهی به مبانی انقلاب، به زیباترین شکل مطرح ساختند. وضع موجود را به مثابة بدترین حالت ممکن به شدت تقبیح کردند و با حرام و غیر مجاز شمردن همکاری و همراهی با آن، ابعاد و بنیانهای رژیم را به شدت زیر سؤال بردند. این دیدگاه که به سرعت در میان هواداران صدیق امام انعکاس مییافت، رژیم را در عمل با تنگناهای فراوان مواجه میساخت. بعلاوه امام با شکستن حرمت تقیه ــ که تا این زمان طیف وسیعی از علما به آن وفاداری نشان میدادند ــ همة ملت را به عرصة مبارزه کشاند. از همین رو امام به عنوان یک مرجع بزرگ دینی به هدایتگری و رهبری یک جنبش فراگیر و فعال سیاسی پرداخت که جز در عهد مشروطه بیسابقه مینمود و همین حضور فعال مانع از چند قطبی و پراکندگی نیروهای سیاسی مبارز در جریانهای موازی و معارض گردید.
مبانی فکری حکومت اسلامی
پس از نفی وضع موجود، ترسیم وضع مطلوب در چهارچوب یک الگوی آرمانی ضرورت داشت. امام در پی طرد نظامهای طاغوتی به عنوان یک منکر به اقامة حکومت اسلامی به عنوان یک معروف در عرصة اندیشهورزی همت گماشت. تفاوت جوهری امام با دیگر فقیهان معاصر و گذشتهاش ــ بویژه آنان که قائل به برپایی حکومت دینی یا ولایت فقیهان عادل منصوب از جانب شارع مقدس بودند ــ از این حقیقت نشأت میگرفت که آنها تنها در صورتی که شرایط مهیای حکومت فقیهان بود از آن حمایت کرده و حاضر به تولی و تصدی امور مردم بودند. به عبارت دیگر، علمای پیشین به شرایط احتمالی تأثیر و یا لزوم «شرایط وجوب» از چنین مقولهای سخن میراندند. اما امام از این فراتر میاندیشید. او تمهید مقدمات را بدون شرط وجوب نیز در نظر میگرفت تا انقلاب را ابتدا در عرصة نظر و سرانجام در عرصة عمل بتواند به راه اندازد.
از همین رو امام با تجدید نگرش به مفهوم ولایت فقیه، شئون و اختیارات و وظایف آن، این مفهوم اصیل فقه شیعه را بار معنایی جدید و در عین حال وسیعی بخشید. لذا ارتقا و توسعة اختیارات فقیه از «ولایت عامه» به «ولایت مطلقه» و توجه به لوازم سیاسی و تأمل در ابعاد گوناگون آن، ویژة امام خمینی (س) است و سایرین تنها زمینه گستران آن نظریه بودهاند. به همین دلیل او به معنای واقعی کلمه صاحب یک نظریة سیاسی در باب دولت است و با آن در سطح یک نهاد برخورد میکند ] کدیور 1376: 24 - 25 [ .
امام مبانی اندیشة حکومت اسلامی را با طرح این پرسش آغاز میکند که: از غیبت صغری تا کنون چندین قرن سپری شده است و ممکن است هزاران سال دیگر نیز مصلحت برای ظهور امام عصر اقتضا نکند. در این فاصله تکلیف اسلام و مسلمانان چیست؟ آیا احکام دین باید بر زمین بماند و همة موازین شرع به حال خود رها گردد؟ پاسخ امام این است که در باب لزوم یک حاکم دینی پس از رحلت پیامبر (ص) در میان مسلمانان تردید یا اختلاف نظری اساسی وجود نداشته است. اختلاف تنها درباره کسی بود که میبایست عهدهدار این مهم گردد. لذا بر سر جانشینی پیامبر نگرشهای متفاوت و معارضی بروز یافت و از آنجا که امام علی (ع) نتوانست چنانکه باید حاکمیت دین خدا را بر اساس نصوص مستقر سازد، سرنوشت حکومت از اساس دگرگون گردید و به شکلی تأسفبار سرنوشت سیاسی مسلمانان به دست خودکامگانی تحت عنوان، خلفا، امیران، سلاطین، شاهان و امپراتوران افتاد و از ماهیت دینی تنزل و در چاه ویل حضیض سقوط کرد.
با این مقدمات حال تکلیف چیست؟ آیا باید به بهانههای غیر عقلایی از جمله آماده نبودن زمینه و امکانات، همچنان به استقرار حاکمیتهای ظالم و ستمپیشه مدد رساند؛ یا آرمان تشکیل حکومت مطلوب را یکسره به امام زمان (عج) واگذار کرد؟ لذا امام که نقطة ضعف را در فقدان مبانی تئوریک یک حکومت دینی مییافت، خود به این اقدام بزرگ و متهورانه دست زد. او در پی تأملات فراوانش سرانجام الگویی بیسابقه، آرمانی و فاقد نقایصی که حکومتهای جهان تا به امروز با آن دست به گریبان بودند، ارائه داد که تنها در دوران کوتاه صدر اسلام تجربه شده بود.
حکومتی که امام چهارچوبهای نظری آن را تدوین کرده بود، از یک رشته ویژگیهای ممتاز و منحصر به فردی برخوردار بود که آن را از مدل حکومتهای موجود متمایز میساخت. زیرا احکام و اصول اقتصادی، سیاسی، دفاعی و ساختار و تشکیلات آن نه برخاسته از اندیشة بشر بلکه ملهم از آرمانها و اصول الهی اسلام بود. امام این نوع حکومت را الگوی جاودانهای دانست که نه با نظامهای استبدادی، نه مطلقه و نه مشروطه به معنای متعارف آنها قابل تطبیق مینمود؛ بلکه ضمن در برداشتن محاسن آنها از همة نواقص نگران کننده و نارساییهای هراسانگیز آنها بری بود، زیرا بر اساس آن:
حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنّت رسول اکرم (ص) معین گشته است. مجموعه شرط همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود و از این جهت حکومت اسلامی حکومت قانون الهی بر مردم است ] خمینی 1375: 33 [ .
امام در این اثر دلایل نیاز به تشکیل حکومت را از زوایای مختلف مطرح ساخت و اصول و مبانی حکومت، شیوة زمامداری، ویژگیهای حاکم اسلامی، هدفهای حکومت و بسیاری مباحث مربوط به آن را تشریح کرد. بدین ترتیب بر ضعف بنیادین اندیشة سیاسی که همانا ارائة مبانی تئوریک یک حکومت دینی بود، نقطة پایان نهاد که این خود سرآغاز دور جدیدی از مبارزه بود.
گرایش به انقلاب در اندیشة امام
نفی و طرد اساسی سلطنت و بنیادهای آن از یکسو و ترسیم و طراحی یک نظام مطلوب یا بدیل جایگزین از سوی دیگر، اندیشة سیاسی امام خمینی (س) را به سطح متکاملتری ارتقا داد و آن گرایش به انقلاب (انقلابگرایی) یا به تعبیر خود امام «لزوم یک انقلاب تام سیاسی» بود و از رهگذر آن نه تنها امام اجازة قیام علیه قدرت و نظم مستقر را صادر نمودند، بلکه در یک دعوت عام و فراخوانی به تکلیف دینی و ملی از همگان خواستند که بیهیچ ملاحظهای در راه تحقق آن بهپاخیزند. این در حقیقت همان نظریة انقلاب بود که تا این زمان جریانهای غیر مذهبی عموماً از مارکسیسم به عاریت میگرفتند؛ اما این نگرش از مفاهیم سیاسی دین نشأت میگرفت و ریشهای بومی داشت.
بنابراین، انقلاب دینی سازوکار یا مکانیسمی برای درهم شکستن مناسبات ظالمانة موجود به منظور فراهم ساختن زمینههای لازم جهت تحقق حاکمیت مبتنی بر اسلام به وسیلة علمای شیعه بود که در شرایط بحران ناشی از غاصب بودن دولتها و حکومتهای موجود و فقدان شرایط و امکانات لازم برای استقرار حاکمیتی مطلوب مطرح میگردید. از همین دیدگاه، پیدایی نظریة انقلاب در اندیشة سیاسی امام خمینی (س) را باید نه فقط در ردیف بزرگترین تحول در عرصة تفکر اسلام شیعی، بلکه مهمترین رویداد در پویش تاریخی ایران معاصر به شمار آورد که فینفسه میتوانست این اتهام را که تفکر سنّتی شیعه یک فرضیة انقلاب ندارد، رد کند ] شفیعیفر 1375 ج 2: 326 [ ، و در عین حال بر نگرشهای اصلاحگرانة فقهای پیشین که بر محور مدارا و سازگاری با حاکمیتهای موجود با نظارت بر آنها یا سهیم شدن در قدرت نقطة پایان بگذارد و راه را در براندازی مناسبات موجود و در انداختن طرحی نو جستجو کند. از سوی دیگر، این نظریه متأثر از تلاشهای فکری و عملی علمای شیعه در قرن اخیر بود که میکوشیدند همزمان با دگرگونیهای سیاسی و ایدئولوژیک و تفسیر مجدد مفاهیم دینی، با روشهای جدید مبارزه همراهی و همگامی کنند و نشان دهند که با فاصله گرفتن از حکومتهای ستمپیشه به نهضتی انقلابی و بنیادگرا روی آوردهاند.
امام به عنوان ابداعگر فرضیة انقلاب دینی طغیان علیه مناسبات غاصبانه و مستقر را نه تنها مجاز بلکه وظیفة واجب همة مسلمانان برمیشمارد. از این زاویه تفاوت امام با عالمان پیش از او هر چه بیشتر آشکار میشود؛ چه، آنها براندازی حکومتهای موجود را اگر با ضرر و خطر همراه بود، واجب شرعی و لازم عقلی نمیانگاشتند. به عبارت دیگر، اکثر فقها مبارزه با ستم را نوعی نهی از منکر تلقی کرده و انجام آن را تحت شرایط ویژهای که مهمترین آن در پینداشتن خطر جانی بود، مطرح مینمودند؛ اما امتیاز برجستة امام این بود که ایشان مبارزه با ظلم را به هر قیمتی واجب میشمردند. به دیگر سخن، از نگاه امام اگر منکر ظلمی کلی و فراگیر بود، نهی و مبارزه برای انهدام آن، حتی اگر به کشتار و شهادت منتهی میگشت، واجب دانسته میشد ] موسوی تبریزی س 1 ش 1: 425 - 426 [ و این معنایی جز انقلاب نداشت.
از آنجا که پیدایی نظریة انقلاب پیامد مستقیم تأملات نظری پیرامون حاکمیت دین و مکانیسم اجرایی آن است، میبایست میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی تمایز قایل شد. زیرا برای هواداران اسلام انقلابی، انقلاب و مبارزه به عنوان هدف مطرح است و اسلام تنها به مثابة وسیلهای برای مبارزه است. به عبارت دیگر، آنها هر آنچه از اسلام را که آنان را در مسیر مبارزه و پیشبرد آن یاری دهد میپذیرند و هر آنچه دور کند، طرد مینمایند؛ اما انقلاب اسلامی از نگاه امام راهی بود که هدف آن اسلام و ارزشهای دینی است. انقلاب و مبارزه صرفاً برای حاکمیت دین، برقراری حق و عدالت و ارزشهای منبعث از دین است. در نتیجه در این راه مبارزه هدف نیست، بلکه وسیله است ] مطهری 1375: 57؛ خمینی 1357: 44 - 47 [ .
ناگفته پیداست که انقلابگرایی هنگامی میتواند تعین تاریخی بپذیرد که هدفی بزرگ و فراگیر را تعقیب نماید و نیل به آن هدف که از راههای مسالمت آمیز قابل حصول نباشد. دغدغة فکری و سیاسی امام مبارزه برای رفع تبعیض، فساد، فحشا، منکرات، بیاعتقادی و... در سطحی معین و محدود نبود. به دیگر سخن، او چندان اصراری به انجام فعالیتهای خیرخواهانة برخی از دلسوزان اسلام نداشت که با همة قداست و معنویتشان تنها محدودة مشخص و اندکی را پوشش میدادند. مانند سیر کردن چند گرسنه، آزاد نمودن چند اسیر، هدایت و ارشاد چند جوان، احداث بناهای خیریه و...، امام به ریشهها میاندیشید ] موسوی تبریزی س 1 ش 1: 426 - 427 [ . یعنی در پی یک دگرگونی بنیادین و ساختاری بود. چه، فعالیتهای محدود در فضای فسادآمیز و متصلب ناشی از ترویج فزآیندة منکرات و انحرافات اخلاقی، بردی نداشت و ثمرات آن به سرعت به یغما میرفت. لذا این وضعیت را تنها با یک انقلاب میتوان تغییر داد.
از نگاه امام همة دلایلی که برای لزوم و وجوب حکومت اسلامی میتوان اقامه کرد، برای چرایی و علت یا ضرورت انقلاب دینی نیز میتوان وارد ساخت. چه، شرع و عقل حکم میکند که بقا و تداوم حاکمیتهای ظالم، جایر و ضددینی معنایی جز استمرار حاکمیت شرک و طاغوت و تعطیلی احکام و ارکان دین ندارد. لذا وظیفة همة مسلمانان است که تمام آثار شرک با همة تجلیات آن را از صحنة حیات اجتماعی و سیاسی جامعة اسلامی دور بریزند و دولتهای غاصب و ستمگر را به دلیل ماهیت اصلاحناپذیرشان سرنگون ساخته، کارگزاران آن را به مثابة مفسدین فیالارض مجازات کنند. و در یک کلام موسیوار فرعونیان زمانه را در هم کوبیده تا انسانهای صالح خداوند بتوانند بر ایمان و رفتار دینی خود باقی بمانند و در آرامش روزگار بگذارنند. بنابراین، امام انسان مسلمان را بر سر یک انتخاب تاریخی میبیند که دو راه بیشتر در پیش روی ندارد: الف. به سکوت و سازش پردازد و در راه استمرار حاکمیت شرک و طاغوت مشارکت ورزد، و یا به گونهای آن را تأیید کند؛ ب. شرایط موجود را تحملناپذیر و طاقتسوز یافته با تمام توان و تلاش خود به منظور سرنگونی نظم مستقر با آن در افتد و تا تحقق هدف از پاننشیند. این مبارزه در راه خدا همان انقلاب دینی است و به تعبیر امام:
این وظیفهای است که همة مسلمانان در یکایک کشورهای اسلامی باید انجام دهند و انقلاب سیاسی اسلامی را به پیروزی برسانند ] 1375: 26 [ .
امام با بررسی فلسفه و ضرورت انقلاب در قرآن، احادیث و سنّت پیامبر و ائمة اطهار (ع) ابعاد دیگر چرایی و فلسفة یک انقلاب را تبیین میکند. او همة اقشار ملت بویژه عالمان دین را مخاطب قرار میدهد و میفرماید چون در گذشته برای تشکیل حکومت و برانداختن سلطة فرمانروایان فاسد به طور دسته جمعی قیام نکردیم، اسلام به سوی سستی و فتور پیش رفت. ملت اسلام دچار تفرقه و تجزیه گشت و تبدیل و تحریف یا انزوای اسلام در راستای اهداف استعمارگران خارجی و کارگزاران داخلی آن به امری رایج بدل شد ] خمینی 1375: 28 - 32 [ .
امام تفاسیر علمای محافظه کار را نگرشی سطحی و باژگونه از دین میخواند و با ارائة نمونههای متعددی از آیات قرآن کریم ــ که در آنها خداوند مسلمانان را به عصیان و طغیان در برابر استیلای قدرتهای ستمگر و فرمانهای ناروای آنها فراخوانده است ــ نافرمانی و قیام را
واجب میشمارد و از همة هواداران اسلام میخواهد تا هر اندازه که در توان دارند، در راه انهدام پایههای سلطة قدرتهای طاغوتی تلاش ورزند؛ چنانکه حتی اگر حقوق مسلّم آنها پایمال میشود، نباید به دادگاههای ظالم تن دهند ] خمینی 1357: 32 - 114 [ .
انقلاب دینی را چگونه باید محقق ساخت؟
پس از تدوین استراتژی و آرمان انقلاب، رهبر انقلابی میبایست مشی و شیوة مبارزه را برای هواداران خود ترسیم کند. به بیان دیگر، برنامهای عملی برای روند اجرایی انقلاب ارائه دهد، راهبردها و راهکارها را تبیین نماید، تا از طریق آن انگیزهها و آموزههای انقلابی به شکل گسترده تودههای مسلمان را برانگیخته و به عرصة کارزار با حکومت مستقر بکشاند. روش مبارزاتی امام یک جهتگیری کلی و استوار داشت و آن شیوة فرهنگی مبارزه بود.
امام به مشی مبارزة مسلحانه و قهرآمیز که در سالهای پس از جنگ جهانی دوم به وجهة غالب جنبشهای رهاییبخش تبدیل شده بود، پشت کرد. زیرا نارساییها و کاستیهای ذاتی این شیوه از مبارزات، ابهام و پنهانکاری و فاصله گرفتن از مردم که در صورت پیروزی تنها یک جابجایی در قدرت بود، امام را از آن رویگردان ساخت. چه، او به تربیت فکری و اخلاقی مبارزان راه خدا، بیداری تودههای مسلمان از طریق آشنا کردن به مفاهیم اصیل فکر دینی، تبیین و تصریح ارزشهای الهی از راه تبلیغ و تعلیم و زدودن پیرایهها و انحرافها، پیوندهای استوار با لایههای گوناگون جامعة اسلامی و نیز مبارزة منفی با نهادهای رژیم باور داشت، تا به مدد آن بتوان یک موج وسیع فکری و فرهنگی و در نتیجه یک قیام سراسری به راه انداخت و دولت غاصب را از پای درآورد.
این شیوه که امام از ابتدای مبارزه تا پیروزی به آن وفادار ماندند، سبب شد تا نخستین انقلاب عمدة جهان ــ که گفته میشود از مدل انقلابی مبارزة مسلحانه و خشونتآمیز فاصله گرفته استــ شکل گیرد و به مردمیترین و فراگیرترین انقلاب در طول تاریخ مدرن تبدیل شود ] شفیعیفر 2 : 320 - 324 [ . اینک به سر خط مهمترین راهکارهای اجرایی امام نظر خواهیم افکند.
1. طرح اسلام سیاسی
ناگفته پیداست که انقلاب دینی هنگامی اتفاق میافتد که نگرش به حقیقت و هدف و نیز آرمانهای دین تغییر کند؛ زیرا از دین سنّتی و محافظهکار انقلاب برنمیخیزد. بنابراین انقلاب زمانی به وقوع میپیوندد که انتظار از دین دستخوش دگرگونی گشته و از آموزههای دینی تفسیر جدیدی ارائه شود و به مدد بازسازی مفاهیم و ترکیب آن با دستاوردهای نوین و آمیختن آن به همة سطوح حیات اجتماعی و سیاسی راه انقلاب هموار گردد.
در فضایی که مدرنیتة خودکامة شاه با بر هم زدن توازن ساختارهای اجتماعی ـ سیاسی زمینههای دگرگونی و تبدیل ساختارهای سنّتی را فراهم میآورد و با حاشیه راندن دین و اعمال محدودیتهای شدید در عرصة جامعه تضادهای فراوان فکری و سیاسی پدید میآورد، امام کوشید تا با نگرش جدید و عمدتاً سیاسی با دلیل و تأکید بر پیوستگی دین و سیاست با آن به مقابله برخیزد. او برداشتهای نادرست و تفسیرهای ناصواب از دین و انحصار آن در حوزة ارتباط انسان با خدا را سبب رکود و انفعال مسلمانان دانست و این وضعیت و مدافعان آن را سخت به باد انتقاد گرفت. او سیرة پیامبر و ائمه متون اسلامی و بویژه قرآن را یکسره در مسیر خروش و عصیان علیه بیداد تفسیر کرد:
امروز چون موقع مقتضی است میگویم اسلام این نیست. والله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرفی کردهاند. سیاست مدن از اسلام سرچشمه میگیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم. من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیة اوقات برای خود سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم. پایگاه استقلال اسلام اینجاست. باید این مملکت را از گرفتاریها نجات داد ] خمینی 1373 ج 1: 104 - 105 [ .
امام میان اسلام و سایر ادیان به یک تمایز اساسی قائل بودند. زیرا اسلام برای همة حوزههای زندگی بشر از قبل تولد تا پس از مرگ برنامهریزی نموده و احکام و فرمانهای دقیق صادر کرده است و این معنایی جز حضور فعالانة دین در همة عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نداشت. بنابراین منظور امام از پیوند ناگسستنی دین و سیاست هم به
معنای عام و هم به معنای خاص بود. اگر چه سیاست به معنای خاص ــ که عبارت است از تلاش برای به دستگیری قدرت سیاسی و تشکیل حکومت دینی ــ در کانون توجه امام قرار داشت، که میتوانست فینفسه مقدمة ورود و تسری دین به سایر حوزهها باشد ] برزگر 1373: 61 - 65 [ ؛ زیرا از نگاه ایشان بخش بزرگی از منابع اسلامی به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، سیاست و تدبیر جامعه مربوط میشود و تنها قسمت اندکی از آن به عبادات و تکالیف دینی انسان نسبت به پروردگارش معطوف میگردد ] خمینی 1373 ج 1: 493 [ .