آسيب شناسي جامعه ديني و نقش حكومت در آسيب زايي آن از منظر نهج البلاغه(1)

  • چهارشنبه, 09 مرداد 1392 18:42
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4768 بار

مؤلف: محمد رضا آقايي

 

جوامع انساني در طول تاريخ خود، همواره از انواع انحرافات و آسيب هاي اجتماعي رنج برده اند ليكن هر قدر به دوران جديد نزديك تر مي شويم، همان گونه كه بر حجم آسيب هاي اجتماعي تهديدكننده افزوده مي شود، بر ميزان تلاش ها و كوشش ها در جهت رفع ناهنجاري ها و ايجاد زمينه هاي مناسب براي عدم بازگشت به وضعيت هاي نامطلوب نيز بيش تر مي شود. خاستگاه بحث در زمينه اين تلاش و كوشش را مباحث آسيب شناسي تشكيل مي دهد. «آسيب شناسي» بحث و مطالعه درباره علل بيماري و عوارض و علايم غيرعادي است كه در مباحث اجتماعي اختلال ها، بي نظمي ها و نابساماني هاي اجتماعي را با سه هدف عمده زير بررسي مي كند:

1. مطالعه و شناخت آسيب ها و علل پيدايش آن;

2. پيش گيري از وقوع انواع انحرافات در جامعه با هدف بهسازي محيط زندگي جمعي;

3. درمان انحرافات اجتماعي با به كارگيري روش هاي علمي و استفاده از شيوه هاي مناسب.

بنابراين، مطالعات آسيب شناسي اجتماعي با هدف تشكيل و تأمين فرايندهاي سه گانه شناسايي، تشخيص و پيش گيري يا درمان صورت مي گيرد كه برايند آن، ارائه پيشنهاد و راه حل هاي مناسب براي رفع آفات و آسيب هاي اجتماعي و دفع آسيب هاي محتمل است.

 

 

روش شناسي آسيب هاي اجتماعي

پيش از بررسي روش شناسي آسيب ها، لازم به ذكر است كه در اين مقال، به دليل وسعت بحث آسيب شناسي و عدم مجال كافي براي بررسي همه آن ها، آسيب ها در دو بخش عمده فرهنگي و سياسي بررسي مي شوند.

امراض و اختلالات اجتماعي و فرهنگي برخلاف امراض و اختلالات رواني و جسماني، داراي تعاريف روشني نيستند و از اين رو، ممكن است يك آفت و آسيب براي جامعه اي آسيب و براي جامعه اي ديگر، كاملاً عادي و بهنجار جلوه كند. درعين حال، وظيفه شناسايي و تشخيص آسيب هاي فرهنگي در جوامع ديني، از آن رو كه عناصر ديني با عناصر فرهنگي در آميخته اند و فرهنگ جامعه شكل ديني به خود گرفته، داراي محتوا و معيارهاي ديني است، تا حدي آسان به نظر مي رسد; چرا كه معيارها و ضوابط ديني برگرفته از قرآن و سنّت عمدتاً ثابت و لايتغيّر است، بر خلاف جوامع لائيك كه از چنين معيارهايي تهي است و همه چيز به محك عرف عام و تشخيص مردم سنجيده مي شود. بر اين اساس يكي از شيوه هاي بررسي آسيب هاي اجتماعي را مي توان قضاوت عرف مردم دانست كه به جوامعي اختصاص دارد كه از الهامات و رهنمودهاي دين فاصله گرفته اند.

شيوه ديگر عمدتاً بر فرديت و عقلانيت فردي تكيه دارد و در آن عقلانيت و ذهنيت فرد جايگزين ساير منابع شناختي مي گردد. از مشخصه هاي اين شيوه، فردگرايي و گرايش به ذهنيت و داوري شخصي است. اين جا نقطه عزيمت تكثرگرايي است كه خود به طور طبيعي، عامل ايجاد نوعي هرج و مرج در ساختار فرهنگي جامعه مي باشد و در نتيجه، بي ثباتي سياسي، اقتصادي، تربيتي و حتي ديني را به دنبال دارد. 

دو شيوه يادشده بجز مواردي كه به حسن و قبح ذاتي و عقلي مربوطند ـ كه خود مؤيد شرع هستند ـ به دلايل متعدد كه در جاي خود قابل اثبات اند كارايي لازم و كافي را در بحث آسيب شناسي ندارند;( ) بهره مندي شيوه ديگر كه اختصاص به جامعه ديني دارد و از دو شيوه ديگر متمايز است. از روش هاي منطقي صحيح و استدلال هاي عقلاني و همچنين استفاده از منابع ديني ـ از جمله قرآن و سنّت اهل بيت(عليهم السلام) ـ مي باشند.

از آن جا كه بحث اين مقاله بررسي آسيب شناسي و آسيب زدايي در جامعه ديني است و نهج البلاغه به عنوان يكي از منابع معتبر در مجموعه منابع ديني، عهده دار تحليل هاي عقلاني ـ اجتماعي و از جمله توجه به آفات و آسيب هاي زندگي اجتماعي مي باشد، لذا در اين زمينه، از اين كتاب شريف و گفتار گهربار امام علي(عليه السلام)بهره برداري شده، و به ويژه كه بخش اعظمي از گفتار حضرت در دوراني است كه مردم جامعه، حكومت ديني را تجربه كرده و آن حضرت حاكميت آن را به عهده دارد.

 

 

سنّت ها و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ از نگاه علي(عليه السلام)

بررسي علل و عوامل انحراف و انحطاط جامعه ديني به طور اساسي مبتني بر شناخت و بررسي مجموعه اي از مباني و پيش فرض هايي است كه عمدتاً در جهان بيني دين قابل بازيافت است. نهج البلاغه در كنار قرآن كريم، يكي از محدود منابعي است كه به بسياري از اين زيرشناخت ها و مباني پرداخته و در اين جهت توانسته است روزنه اي عظيم به روي صاحبان انديشه باز نمايد كه از آن جمله است، بحث از قوانين و سنت هاي الهي كه بر حيات بشري و تاريخ او حاكم است. قوانين و سنن جامعه شناختي مكتب اسلام كه مي توان آن را تحت عنوان سنّت هاي الهي در تدبير جوامع نام برد; زيرا براساس جهان بيني توحيدي، علاوه بر آفرينش موجودات، تدبير و سامان دهي آن ها نيز از سوي خداوند صورت مي گيرد. از اين رو، آن دسته از تدابير و سازمان دهي الهي كه هميشگي است، و روشي غيرقابل تبديل و تحويل دارد، به «سنة اللّه» معروف است كه در معناي وسيع آن، در برگيرنده همه موجودات از جمله انسان و زندگي فردي ـ اجتماعي اوست و بر هر موجودي در هر زمان و تحت هر شرايطي يك يا چند مورد از اين سنّت ها حكومت مي كند. داراي تقسيمات گوناگوني است. در اين رابطه بحث در دو بخش اجتماعي و تاريخي از نگاه علي(عليه السلام)بررسي مي شود كه پيش از پرداختن به آن لازم است تا اشاره اي كوتاه به ويژگي هاي عمومي اين سنّت ها داشته باشيم.

شهيد محمدباقر صدر(رحمه الله) در كتاب سنت هاي تاريخ در قرآن سه ويژگي عمده سنّت هاي اجتماعي و تاريخي را به شرح زير بيان مي كند:( )

1. اين سنّت ها منتسب به خداوندند; كه براساس آن، حتي روابط حاكم بر طبيعت، جامعه و تاريخ به عنوان تجلّي افعال الهي و نشانه ربوبيت و تدبير او در نظر گرفته مي شوند و از اين رو، انسان در صحنه طبيعت، جامعه و تاريخ نيز وابسته به خداست، اگرچه اين، به معناي حذف رابطه عليّت در بين پديده ها نيست.

2. سنّت هاي الهي قابل تحويل و تبديل نيستند;( ) آن گاه كه قومي و امّتي بر اثر رفتار و كردار اختياري خود، در مسير يك سنّت الهي قرار گيرد و پيامد سرنوشت خاصي در مورد ايشان حتميّت پيدا كند، امكان تغيير سرنوشت او محال است. البته امكان دارد كه قومي با شناخت و استفاده از سنّتي ديگر و قرار دادن خود در مسير آن، زمينه اجراي سنّت را از بين ببرد و يا از كارايي آن جلوگيري نمايد و نيز ممكن است كه سنّتي داراي شرايطي باشد كه جريان آن تا تحقق شرايط ويژه اش به تأخير بيفتد.( )

3. پذيرش قانونمندي روابط اجتماعي و حوادث تاريخي هيچ گونه ناسازگاري با مختاربودن انسان ندارد; چرا كه انسان با اختيار خود، زمينه اجراي سنّت هاي الهي را فراهم مي كند و خود را با انتخاب خويش، مشمول اين يا آن سنّت مي سازد.( )

علاوه بر اين سه ويژگي دو مورد ديگر از اين ويژگي ها قابل تأمل اند.

يكي اين كه بسياري از سنّت هاي الهي در مورد انسان، به جامعه و زندگي اجتماعي او مربوط بوده است; به اين صورت كه اگر بيش تر افراد يك جامعه اقدام به انجام عملي كردند، به گونه اي كه به عمل انسان ها عنوان كلّي صدق كند، در آن صورت، سنّت الهي همه را فرا مي گيرد( ) و ديگري اين كه سنن و قوانين اجتماعي، كه پس از صدق عنوان در مورد كل افراد اجرا مي شود، اختصاص به اين جهان دارد.( )

اكنون پس از اشاره به اين ويژگي ها سنّت ها و قوانين حاكم بر جامعه را از نگاه علي(عليه السلام) در نهج البلاغه مورد بررسي قرار مي دهيم:

الف. هدايت هميشگي در جامعه بشري: علي(عليه السلام) در نهج البلاغه به تبع قرآن حكيم، هدايت الهي را به طور مستمر، شامل حال انسان ها دانسته، مي فرمايد: «راستي كه اگر ديده بگشاييد، حقيقت در نگاهتان نشانده اند و اگر گوش فراداريد، حقايق لازم را در گوشتان فروخوانده اند و اگر هدايت را پذيرا باشيد، شما را ره نموده اند.»( )

ب. آزمايش حتمي و دايمي: بشر به حكم ضرورت، در سرتاسر زندگي، از آغاز تا پايان، تحت آزمايش الهي است. از اين رو، تمام اعمال او محكي است براي سرنوشت ابدي او كه در بخش هاي گوناگون نهج البلاغه، مي توان ردّ آن را گرفت. نمونه اي از آن در نامه اي است كه حضرت به معاويه نوشته، در آن يادآوري مي كند: «بي گمان، خداي سبحان دنيا را مقدمه اي براي زندگي پس از آن قرار داده و آن را براي مردم بوته آزموني خواسته است تا هر آن كه را نيكوكارتر است، بازشناسد... و ما در اين اين دنيا آمده ايم تا به آن آزمون شويم.»( )

ج. جامعه سالم در گرو گذر از سختي ها و مشكلات: از مجموعه روايات و آيات، معلوم مي شود كه تحقق امر نهايي و دست يابي به كمالات مادي و معنوي در جامعه، تنها در سايه تلاش و گذر از سختي ها و مشكلات ميسّر است. علي(عليه السلام) نيز در خطبه 88 بر اين حقيقت صحّه گذاشته، نيل به تعالي را در سايه تحمّل سختي ها مي داند. حضرت ضمن يادآوري اين حقيقت كه مهلت به ستمكاران و كوبيدن آن ها جز در سايه مهلت و در رفاه قراردادن آن ها نبوده است، مي فرمايند: «خداوند استخوان هاي شكسته هيچ امتي را پيش از گذراندن دوران سختي و فشار ترميم نكرده است.»( )

د. اعمال ناپسند; عامل سقوط و هلاكت: از آن جا كه محتواي باطني و رواني ملت ها ـ به طور عموم ـ مي تواند پايه ها و زيربناهاي اساسي تغييرات و حركات در طول تاريخ بشر باشد، نهج البلاغه زشت كاري ها را از جمله عوامل منع بركات الهي و در نهايت، سقوط و هلاكت امت ها برشمرده، به عنوان آسيبي جدّي براي جامعه به آن اشاره كرده است: از طنين فاجعه هايي كه بر امت هاي پيشين ـ به كيفر بدكاري ها و زشت كردارهاي آن ها ـ فرود آمد، دوري كنيد و در احوال نيك و بد، چگونگي آن ها را به ياد آوريد و از اين كه به چنان سرنوشتي دچار آييد، بهراسيد!( )

و در ادامه مي فرمايد: 

«بپرهيزيد از هر جرياني كه ستون فقرات امت هاي پيشين را در هم شكست و نيروهايشان را به تحليل برد; يعني از كينهورزي دل ها به هم، سينه تنگي و تنگ نظري متقابل، پشت كردن به يكديگر، روي گرداندن از هم و ناهمكاري دست ها با يكديگر.»( )

هـ. گشايش، عزّت و امنيت در سايه ايمان: حضرت ضمن دعوت مؤمنان به تأمّل در احوال گذشتگان به اين نكته توجه دارند كه در دوران طاغوت ها و فراعنه، كساني كه صبوري پيشه كنند و از سوءرفتار آن ها به خدا پناه ببرند، گشايش و عزّت الهي را به ارمغان مي برند: «در سرگذشت مؤمنان پيشين نيز نيك بينديش كه در سختي ها و بلاهاي بالاينده چگونه بودند... فرعون هاي زمان آنان را به بردگي گرفته بودند و به سخت ترين شكل شكنجه مي دادند... تا اين كه خداوند تبارك و تعالي ديد كه آنان در محبت او، تمام ناملايمات را تحمّل مي كنند و انواع ناملايمات را از ترس او پذيرايند... پس تنگناي گرفتاري هايشان را به گشايش و خواريشان را به عزّت تبديل كرد... و از كرامت خداوندي چندان بهره بردند كه در عالم آرزو، رسيدن به آن همه را ناممكن مي دانستند.»( )

ح. مستضعفان; وارثان زمين: اگر يكي از اهداف عالي حكومت اسلامي و جامعه ديني و جهت حركت آن، رهانيدن بشريت از استضعاف باشد، علي(عليه السلام)نيز به تبع قرآن، يادآور مي شوند كه دنيا پس از سركشي و چموشي هايي كه عليه خوبان دارد، در نهايت، با آن ها سر سازش خواهد گذاشت: «دنيا از پس دوراني كه سركشي كند، با ما همچون اشتري چموش با فرزند خود مهربان خواهد شد.»

در اين جا، حضرت اين آيه را تلاوت كردند: «نريد ان نمنَّ علي الذين استضعفوا في الارضِ و نجعلهم أَئمَّةَ و نجعلهمُ الوارثين.» (قصص: 5)

ي. پيروي و اطاعت از اهل بيت(عليهم السلام) تنها راه نجات جامعه انساني: در بخش هايي از نهج البلاغه، آن جا كه حضرت درصدد معرفي پيامبر گرامي و توصيف اهل بيت(عليهم السلام) و همچنين شخص خود مي باشد، اين گونه برداشت مي شود كه سرنوشت محتوم جامعه بشري و آينده قطعي دولت ها و حكومت هاي جهان، تن دادن به پيروي از سنّت اهل بيت(عليهم السلام) خواهد بود; آن جا كه مي فرمايد:

«از اين امّت، هيچ كس نيست كه با آل محمد ـ كه درود خدا بر او و خاندانش باد ـ شانه به شانه بسايد. و آن ديگران كه همواره ريزه خوار خوان نعمت ايشان هستند، هرگز نمي توانند با آنان پهلو بزنند، كه اين خاندان پايه و زيرساخت دينند و تكيه گاه يقين، تندروان به سويشان بازآيند و واپس ماندگان كُند رفتار ناگزيرند كه خود را به ايشان رسانند.»( )

 

 

اشتراك جوامع در قوانين جامعه شناختي

«جامعه» از نقطه نظر جامعه شناسي، گروهي متشكل از موجودات انساني را گويند كه با پيوندهايي از نوع رواني، زيستي، فني و فرهنگي با يكديگر همبستگي داشته و به طور عمده، داراي گستره اي بسيار و داراي يك سرزمين تلّقي مي شوند كه داراي تداوم و استمرار بوده به عنوان يك واحد معنادار در سازمان هستي، هم فرد را در برمي گيرد و هم جايگزين آن مي شود، در آن مشاركت كم و بيش فعّالانه وجود داشته، داراي تمايزات دروني از لحاظ فعاليت ها و نقش هايي مي باشد كه در سايه آن، ارضاي نيازهاي گوناگون از نوع فرهنگي، ديني، رواني و جسماني صورت مي پذيرد.

در اين جا، پيش از بررسي علل و عوامل انحطاط جامعه و آسيب شناسي آن، مناسب است، تا از نظرگاه علي(عليه السلام) ويژگي مشترك و بارز جوامع يعني اشتراك همه در قوانين جامعه شناختي مورد مطالعه قرار گيرد، سپس بحث آسيب شناسي پي گيري شود.

با مطالعه منابع ديني و روايي و همچنين بررسي گفته هاي جامعه شناسان و مردم شناسان، معلوم مي شود كه سير حركت امّت ها در طول تاريخ، نظير هم و يكسان است. در حقيقت، نوعي مشابهت و اشتراك در امور و پديده هاي اجتماعي در طول تاريخ بشر مشهود است; به اين معنا كه انسان ها در طول حياتشان، صرف نظر از تعلّقات طبيعي، جغرافيايي، وابستگي هاي نژادي، مليتي و همچنين صرف نظر از انتساب به زمان و عصر خاصي، مسير مشتركي طي مي كنند. از اين نظر، شباهت و تكرّر وجه مشخصه رفتار عمومي و نوعي بشر در تمام اعصار و جوامع مي باشد.( )

آثار و نتايجي ك بر قبول ]و يا احياناً انكار[ اشتراك جوامع در قوانين جامعه شناختي مترتّب مي شود، از اهميت فراواني برخوردار است. قبول و اعتقاد به اشتراك جوامع، در اين سلسله قوانين بدين معناست كه جامعه هاي متعدد شبيه افراد يك نوع واحدند; يعني هويت، ذات و مقوّمات يكسان دارند. از اين رو، مي توان فرهنگ ها و نظام هاي ارزشي گوناگون را با يكديگر مقايسه كرد، البته با توجه به اين نكته كه نبايد وجود قوانين مشترك بين انسان ها را دستاويز انكار تفاوت هايي كرد كه مسلّماً در بين گروه ها و اقشار جامعه ها وجود دارد. در نتيجه، گروه ها يا قشرهاي اجتماعي و نيز جوامع گوناگون علي رغم اختلافات تكويني كه با يكديگر دارند، از وجوه اشتراك و تشابه تكويني خالي نيستند. اين وجوه اشتراك هم پايه قوانين تكويني جامعه شناختي مشترك مي شوند و هم منشأ قوانين تشريعي اخلاقي و حقوقي مشترك.( )

اين نتايج، هم از آيات شريفه قرآني استنتاج مي شود، آن جا كه حكمت نقل سرگذشت اقوام، عبرت آيندگان شده است، (يوسف: 111) و هم آن جا كه دعوت به سير در زمين مي كند (آل عمران: 137 / انعام 11).

علي(عليه السلام) در اين باره در بخشي از وصيت خود به امام حسن مجتبي(عليه السلام)مي فرمايد: «بر پايه رويدادهاي تاريخي گذشته، در مورد آينده استدلال كن.»( )

و يا در بخشي ديگري از همين وصيت نامه مي فرمايد: «فرزند عزيزم، هرچند كه من به اندازه تمام نسل هاي گذشته عمر نكرده ام، اما در كار آنان نيك نگريسته ام، در اخبارشان انديشيده ام و در ميان آثار به جاي مانده از آنان گرديده ام، آن چنان كه خود يكي از آن شده ام.»( )

و يا در خطبه اي ديگر حضرت به اين نكته اشاره دارد كه: «اي بندگان خدا، بي گمان زمانه آيندگان را مي راند; چونان كه گذشتگان را راند.»( )

در توصيه اي هم به حارث حمداني فرمودند:

«از گذشته دنيا، آينده اش را چراغ عبرتي بساز; چرا كه پاره هاي تاريخ با يكديگر همانند باشند و در نهايت پايانش به آغازش مي پيوندد.»( )

مجموعه اين مباحث علاوه بر اين كه زمينه مناسبي براي بخش هاي آينده فراهم مي آورد، در عين حال، معلوم مي گرداند كه به راحتي مي توان از تاريخ و جوامع در آن عبرت آموزي كرد و جامعه آينده را از عوامل مخرّب تكرار شونده مصون داشت و دست كم كساني يا گروه هايي را كه در اين امر خطير مسؤوليت دارند، تشخيص داد. حال با توجه به اين مقدّمه به بررسي علل و عوامل عمده فرهنگي ـ اجتماعي انحطاط جامعه از نگاه علي(عليه السلام)مي پردازيم:

 

 

علل و عوامل انحطاط جامع

شايد بتوان گفت: نقش تخريبي جهل و ناداني در زندگي بشر با عمر او همسان است، اعم از جهالت قبايل و اقوام بي فرهنگ يا جهالت حاكمان مستبد و يا جهالت همراه با تظلّم انسان هايي كه به اين حاكميت تن مي دهند. در بخش هايي از نهج البلاغه، جهل به عنوان يكي از عوامل عمده سقوط و نابساماني انسان تلّقي شده است:

«اي بندگان خدا، بر جهل خويش تكيه نكنيد و بر يوغ هوس هايتان گردن منهيد كه هر كه چنين كند، در لبه پرتگاهي سست پي جاي گرفته است.»( )

در بخشي ديگر پس از گذر از دوران خليفه دوم، در هنگام تشكيل شوراي خلافت، وضعيت پيش آمده را معلول جهل و ناداني دانسته، ضمن دعوت ديگران به اطاعت از خود مي فرمايد: 

«در آينده اي نه چندان دور، جريان خلافت را به سرنوشتي دچار مي بينيد كه شمشيرها آخته و عهد و پيمان ها شكسته خواهد شد; چنان كه گروهي از شما در حالي كه جاهلان گذشته را پيرو هستيد، گمراهاني را رهبر شويد.»( )

و بالاخره حضرت در خطبه «قاصعه» از جمله عوامل عمده وحدت شكن را جهالت دانسته، تزلزل و تفرقه بين امّت واحده را ناشي از روي آوردن به ناداني مي داند:

«زنهار كه اينك دست از رشته طاعت كشيده ايد و با احكام جاهليت بر دژ الهي، كه فراگردتان كشيده شده است، شكاف وارد آورده ايد.»( )

 

 

ب. ظلم و ظلم پذيري

بخشي از سخنان حضرت گوياي اين است كه وجود روابط ظالمانه در جامعه و همچنين تن دادن به ظلم، زمينه هلاكت و نيستي جامعه را فراهم مي كند. در روابط اجتماعي، ظلم حاكي از توزيع نامساوي و تقسيم ناعادلانه ارزش هاي مطلوب اجتماعي در بين گروه هاي جامعه است; همان گونه كه موروثي شدن رياست و سلطنت در بين خاندان، قبيله، يا نژادي خاص و محروم ماندن ساير اصناف از دست يابي به آن و محروم كردن افراد جامعه از اظهارنظر در مورد امور مهمّ سياسي و حوادث مهم اجتماعي بيانگر وجود ظلم در جامعه است.

در اين رابطه، حضرت در مقام بيان بعضي از علل انقراض اقوام گذشته مي فرمايد:

«اما بعد، همانا آنان ]حاكمان ظالم[ كه پيش از شما بودند، هلاك شدند; آنان حق مردم را ندادند و آنان را با رشوه خريدند و به راه باطلشان بردند و آنان نيز پيروي كردند.»( )

همچنين در بخشي از نامه حضرت به مالك آمده است:

«اي مالك! هرگز مباد كه خود بگويي مرا فرمان روايي داده اند، فرمان مي دهم و بايد بي درنگ اجرا شود كه اين سياه كننده دل، ويرانگر دين و عامل نزديكي به دگرگوني ها و انفجارهاست.»( )

و در بخش ديگري از اين نامه مي فرمايد:

«و هيچ چيز همچون ستمگري، نعمت خدا را دگرگون نمي كند و كيفر او را نزديك نمي سازد كه خداوند شنواي دعاي ستم ديدگان است و در كمين ستمگران.»( )

بنابراين، همان گونه كه ابن خلدون نيز در مقدمه خود يادآور مي شود، پديد آمدن ويراني و نقصان در جامعه به علت ستمگري و تجاوز و همچنين تن دادن به ظلم و جور، از واقعيات اجتناب ناپذير است و فرجام ناسازگار آن به دولت ها برخواهد گشت.( )

 

 

ج. اختلاف و پراكندگي; زمينه شكست ملت ها

شهيد مطهري در كتاب جامعه و تاريخ، در زمينه علل و عوامل انحطاط جامعه، چهار عامل عمده را در اين زمينه مورد تأكيد قرار داده و آيات قرآني ناظر به آن ها را نيز يادآور شده است.( ) عبارتند از: بي عدالتي و ظلم، تفرقه و پراكندگي، ترك امر به معروف و نهي از منكر و گسترش فساد. از اين مجموعه عوامل، شايد مسأله تفرقه و پراكندگي بيش ترين ضريب را داشته باشد، لذاست كه در سراسر خطبه «قاصعه»، مسأله اتحاد و اختلاف اساسي ترين محوري است كه بر آن به عنوان زمينه پيروزي و شكست جوامع تكيه شده است. نكته قابل توجهي كه در اين خطبه مشهود است، ارتباط اين مسأله با استكبار است; به اين معنا كه اتحاد طبيعي آن گاه پيش مي آيد ك رهبران جامعه از استكبار و خودمحوري و منيّت وارسته باشند و از در دوستي با مردم درآيند و بجز خدمت، هدف و انگيزه اي ديگر مطرح نباشد و چنين است كه انگيزه هاي شخصي، صنفي و طبقاتي كه از آن به عنوان زمينه هاي اصلي پراكندگي ياد مي شود، همه در خداپرستي حل شوند، وگرنه ناگزير نمودهاي استكبار زمينه پراكندگي ها خواهد بود.( )

حضرت دراين باره در بخشي از اين خطبه مي فرمايد:

«از هر جرياني كه ستون فقرات امّت هاي پيشين را در هم شكست اجتناب كنيد... اينك با دقت به سرنوشت و پايان كار ايشان بنگريد، هنگامي كه پراكندگي فراز آمد و رشته هاي هميشگي فرو گسست و شعارها و باورها دو گانه شد، اختلاف شاخه شاخه شان كرد و گروه گروه در هم آويختند، خداوند تن پوش كرامت و بزرگواري را از تنشان بيرون آورد و نعمت هاي فراوانش را از آنان باز گرفت و تنها قصه ها و خبرهاشان شما را باقي ماند تا عبرت آموزان شما را پندي باشد.»( )

در همين زمينه، حضرت به نفي تشتت طرح ها و انحراف به چپ و راست اشاره كرده، مي فرمايد: «بي راهه هاي چپ و راست جز به گمراهي نمي انجامند و از ميان اين دو، راه اصلي مي گذرد.»( )

از جمله پيامدهاي اختلاف و تفرقه، ايجاد درگيري هاي داخلي و درون گروهي است كه كرامت انساني و اسلامي را در معرض تهديد قرار مي دهد. در عين حال خود، منشأ پراكندگي ها و جدايي هاي ديگر خواهد شد. از اين رو، حضرت در بخشي ديگر از سخنان خود ضمن دعوت والي و مردم به رعايت انصاف بين يكديگر مي فرمايد:

«هنگامي كه ملت بر زمامدار خود چيره شود و زمامدار با ملت خود از در زورگويي درآيد، اختلاف كلمه روي مي دهد، نشانه هاي جور آشكار مي شود، دغل كاري در دين افزايش مي يابد و راه هاي اصلي سنّت بي رهرو مي ماند، هوا و هوس مبناي عمل قرار مي گيرد و احكام به تعطيلي كشانده مي شود.»( )

در واقع، حضرت عدم هماهنگي در رعايت حق ميان والي و مردم را از مصاديق اختلاف تلقي كرده، در عين حال، آن را تشديدكننده اختلاف و درگيري هاي داخلي بين مردم و حكومت مي داند.

 

 

د. بي تفاوتي در ياري حق

يكي ديگر از علل عمده گسترش انحرافات اجتماعي و زمينه سقوط جامعه، در كنار ظلم و ظلم پذيري و اختلاف، بي تفاوتي در ياري حق، سهل انگاري و تسامح در احقاق حقوق مظلومان است. از اين رو، حضرت در موارد متعددي مردم را از خطر بي تفاوتي آگاه ساخته، داشتن روحيه مبارزه و عدم سكوت در مقابل ظلم را يادآور شده اند:

«اي مردمان، اگر شما در ياري حق بي اعتنا نمي مانديد و در كوبيدن باطل سستي نمي كرديد، كساني كه به هيچ روي همسنگ شما نبودند، در شما طمع نمي كردند و اينان كه امروز در برابر شما نيرو گرفته اند، چنين نيرومند نمي شدند. اما افسوس كه چونان بني اسرائيل، به سردرگمي دچار آمديد! به جان خودم سوگند كه اين سردرگمي هر روز فزوني خواهد يافت! چرا كه شما حق را پسِ پشت نهاديد و همراه با بريدن پيوند خويش از نزديك ترين كسان، به دورترين و بيگانه ترين آن ها پيوستيد.»( )

همچنين حضرت درخصوص بي تفاوتي مردم در برابر آسيب هاي اجتماعي مي فرمايد: «فساد چهره نموده است، اما كسي به انكار وتغييرش برنمي خيزد و در پرخاش به آن، هيچ فريادي به گوش نمي رسد.»( )

 

 

هـ. ترك امر به معروف و نهي از منكر

بي شك، هر جامعه اي زماني بالنده و با نشاط خواهد بود كه عوامل اساسي پيوند دهنده افراد، نهادها و بخش هاي گوناگون آن، كه عبارت از عوامل ذهني، معنوي و فرهنگي است، همچنان مقاوم و مستحكم باقي بمانند و خللي شيرازه دروني آن ها را سست نكند. تواصي به ارزش ها، هنجارها و معروف هاي جامعه و تناهي از بدي ها و منكرهاي اجتماعي، بر قوّت و استحكام و شيرازه نظام باطني و معنوي مي افزايد و آن را از آسيب پذيري مصون مي دارد. از اين رو، نظارت ملّي و مراقبت عمومي، شرط بقا و بالندگي يك جامعه پوياست و در مقابل، ترك آن، نااميدي مرگ تدريجي، انقراض را در جامعه به همراه داشته، قوام دين را سست مي سازد و اين زماني است كه بايد شاهد تسلط بدان بر خوبان و تعطيلي تمام خوبي ها بود.

در اين باره حضرت در بخشي از خطبه «قاصعه» مي فرمايد:

«به درستي كه خداوند سبحان دوران گذشته را كه پيش از شما بودند، مورد لعن قرار نداد مگر به سبب آن كه آنان امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردند، پس او سفيهان و نادانان را به سبب ارتكاب معصيت و تحمل كنندگان گناه را به سبب ترك بازداشتن آن ها مورد لعن قرار داده است.»( )

و در نامه 47 در وصيتي به فرزندشان فرمودند:

«امر به معروف و نهي از منكر را وامگذاريد كه بدترين شما حكم راني بر شما را به دست مي گيرند و آن گاه هرچه دعا مي كنيد، از شما پذيرفته نمي شود.»

اگر در جامعه اي ديني امر به معروف و نهي از منكر ترك شود، بايد در انتظار رفاه زدگي و نيل به بهره مندي هاي مادي بدون گرايش به معنويات بود كه سرانجامي جز سقوط جامعه ديني نخواهد داشت و همان گونه كه حضرت بيان مي دارند، آغاز افول جريان انقلاب و دين را در آن جستوجو نمود:

«آگاه باشيد كه در روند كنوني، بايد افول جريان انقلابتان، گسستن پيوندها و حاكميت كوچك ترانتان را منتظر باشيد! و آن به هنگامي خواهد بود كه مست شويد; نه از مي خوارگي، بلكه از تن آسايي و گشايش در زندگي. و سوگند خوريد، نه از روي بي اختياري، و دروغ گوييد، نه از روي ناچاري، و آن هنگامي است كه بلا شما را چنان گزد كه دوش شتر را از جهاز آسيب رسد كه اين رنج چقدر طولاني است.»( )

 

 

و. حاكميت نااهلان و انزواي صالحان

از جمله پيامدهاي انزواي صالحان، حضور حاكمان ناهل و ناصالح در جامعه است كه كم ترين پيامد آن سقوط ارزش هاي اجتماعي، ديني و آغاز سقوط و انحراف جامعه است. حضرت در دوران خلافت خود، خطاب به مردمي كه مكرّر سرپيچي هايي از دستورات حضرتش داشته اند، ضمن توصيف آن ها به افرادي با قلب هاي پراكنده و جان هاي ناهماهنگ و غيرمطيع مي فرمايد:

«من شما را به سوي حق مي رانم، اما شما از آن گريزانيد; چونان رميدن بزها از غرش شيران. هيهات كه با شما بتوانم از چهره عدالت پرده برگيرم يا كژي هاي حق را راست كنم... شما خود نيك مي دانيد كه هرگز سزاوار نباشد كه ناموس ها، خون ها، دستاوردها، قوانين و رهبري مسلمان در اختيار گرسنه چشمي باشد كه اموال مسلمانان را ميدان تاخت و تاز آزمنديش سازد، يا ناداني كه با جهالت خويش، مردم را به گم راهي كشاند، يا ستمگري كه با ستم خود، از خلق فاصله گيرد، يا قدرت طلبي كه از دگرگوني هاي سياسي و دست به دست شدن دولت بهراسد و از شما گروهي ويژه را به همكاري گيرد، يا رشوه خواري كه حقوق را پاي مال كند و مسير پرونده را در هر مرحله متوقف سازد، يا تعطيل كننده سنّت كه امت را به تباهي بكشاند.»( )

همچنين ايشان در پي تشريح وضعيت نامطلوب جامعه، پس از پيامبر(صلي الله عليه وآله) و تحريف مسير خلافت مي فرمايد:

«اما همين كه خداوند رسول خدا ـ كه درود خدا بر او و خاندانش باد ـ فراخويش خواند، گروهي به او پس گراييدند و در مغاك انحراف فرو رفتند و بر عناصر نفوذي جاهليت تكيه زدند و بر بيگانگان پيوستند و از آنان كه مأمور به دوستيشان و وسيله ارتباطشان با حق بود، بريدند و ساختار اسلام را از بنياد جابه جا كردند و در جايگاه غيرش نهادند; در كانون هر خطا و گناهي و در جايگاه غوطهوري در فساد و تباهي. آري، بدين سان، سرگردان وادي حيرت شدند و درست همانند راه و روش فرعونيان در اوج سرمستي، به از خود بيگانگي دچار آمدند; جمعي از همه چيز بريدند و به دنيا تكيه زدند و گروهي ديگر در صفي جدا، در برابر دين ايستادند.»( )

ابن ابي الحديد معتزلي در شرح خود بر نهج البلاغه، در شرح اين بخش كلام مولي «و از آنان كه مأمور به دوستيشان بودند بريدند» نوشته است:

«اين جمله حضرت اشاره به فرمايش پيامبرگرامي دارد كه فرمود: من دو چيز گران بها ميان شما باقي گذاشتم: يكي كتاب خدا و ديگري خويشان و اهل بيتم، كه دو ريسمان كشيده شده از آسمان بر زمينند; يعني اين دو چيز اهل عالم را هادي و راهنما هستند كه از هم جدا نمي شوند تا اين كه بر سر حوض، در بهشت بر من وارد شوند. پس چون پيغمبر در اين جا كتاب خدا و اهل بيت خود را دو ريسمان ناميدند، اميرالمؤمنين هم از اهل بيت به لفظ «سبب» تعبير نموده است و «سبب» در لغت يعني «ريسمان».( )

آنچه مسلّم است خداوند پيامبر را به عنوان داعي به سوي حق و شاهد بر حركت خلق مبعوث كرد و آن حضرت نيز به دور از هرگونه كندي و كوتاهي رسالت پروردگار خود را تبليغ نمود. اما مردم پاس اين نعمت را نداشتند و پس از لختي، تمامي يادآوري ها را به فراموشي سپرده و از همه هشدارها بي اعتنا گذشتند( ) تا جايي كه حضرت مي فرمايد: 

«به خدا سوگند آنچه بر ذهنم نمي گذشت و به خاطرم خطور نمي كرد اين بود كه كه عرب جريان خلافت را از خاندان او بركند يا آن كه پس از حضرت، از من دريغ دارند.»( )

همواره به حضرت در دوران خلافت گزارش مي رسيد كه سلطه يافتن ياران معاويه را بر شهرهايي از قلمرو حكومت حضرت تأييد مي كرد. از سوي ديگر، عبدالله بن عباس و سعيد بن نمران، از كارگزاران حضرت در يمن شكست خورده از بسر بن ابي ارطاه به حضورش بازگشته بودند. در چنين فضاي دردآلودي، حضرت بر كرسي خطابه رفت و فرمود:

«به من گزارش رسيده است كه بُسر بر يمن چيره شده است. به خدا سوگند كه با چنين اوضاع و احوالي به گمان خويش آينده را چنين مي بينم كه آنان با استفاده از نقطه ضعف هاي شما، دولت را در اختيار گيرند! چرا كه آنان بر محور باطل خويش جمعند و شما از محور حقتان پراكنده ايد. آنان در راه باطلشان مطيع رهبر خويشند و شما در راه حق خود، از رهبرتان سر مي تابيد... و هم بدين سبب است كه آن ها در رابطه با فرمانده هانشان، نسبت به اداي امانت ها و مسؤوليت هاشان متعهدند، اما شما خيانت را به جايي رسانده ايد كه اگر به يكي از شما اعتماد كنم و قدحي چوبين به او بسپارم، نگرانم كه دستگيره آن را بربايد.»( )

آنچه گذشت، نگاهي اجمالي به عوامل عمده انحراف و انحطاط جامعه در حوزه فرهنگ و اجتماع از ديدگاه حضرت بود. در ادامه بحث، نقش حكومت در آسيب زايي آسيب هاي يادشده مورد بررسي قرار مي گيرد.

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

1 نظر

  • پیوند نظر ایمان سه شنبه, 23 مهر 1398 10:14 ارسال شده توسط ایمان

    با سلام امکان دانلود مقالات وجود دارد یا نه؟

نظر دادن

پیام هفته

همکاری با نفوذیان خائن و اختلاس‌گران بی دین
قرآن : لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند ، و [ نیز ] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند. آگاه باشید ، چه بد باری را می کشند.حدیث: و ایما داع دعی الی ضلالة فاتبع علیه، فان علیه مثل اوزار من اتبعه، من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا!: (مجمع‌البیان، ج6، ص 365)ترجمه: ... و هر کس دعوت به ضلالت کند و از او پیروی کنند همانند کیفر پیروانش را خواهد داشت، بی آنکه از کیفر آنها کاسته شود.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید