ولایت مطلقه از دیدگاه ابن عربی و میرحیدر آملی (2)

  • چهارشنبه, 09 مرداد 1392 18:28
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4315 بار

مؤلف: علی واعظی

اما العقل

عقل صحيح حكم مي كند كه اثبات خاتميت ولايت مطلقه براي علي عليه السلام درست تر از عيسي عليه السلام است و به طرق گوناگون مي توان آن را اثبات كرد; زيرا:

اول . حضرت امير عليه السلام را نسب به نبي صلي الله عليه و آله مي رسد، هم از جهت صوري و هم از جهت معنوي، به خصوص آنچه كه خود ابن عربي در جاهايي از آثارش آورده است كه روح علي عليه السلام و روح نبي صلي الله عليه و آله در عالم ارواح، حقيقت واحد بود و روح علي عليه السلام از ارواح جميع انبيا و رسل عليهم السلام به نبي صلي الله عليه و آله نزديك تر است .

به عبارت ديگر، نبوت مطلقه و ولايت مطلقه مخصوص به حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله است و اين حقيقت دو اعتبار دارد: ظاهر و باطن . ظاهر همان نبوت است و باطن ولايت . علاوه بر اين، شيخ مكرر آورده است كه اين ولايت به ارث محمدي حاصل مي شود و وارث حضرت نبي صلي الله عليه و آله بلاشك علي عليه السلام مي باشد; «انت وزيري في حياتي، خليفتي من بعدي و وارث علمي و قاضي ديني .» (19)

دوم . اگر قرب معنوي و صوري را نيز شرط بدانيم، از هر منظر، ولايت از آن علي بن ابي طالب عليه السلام خواهد بود .

از نظر معنوي با توجه به روايت: «ان اول ما خلق الله تعالي روح النبي المطلق الذي هو محمد، ثم الوصي المطلق الذي هو علي بن ابي طالب، ثم ارواح الانبياء والرسل .» (20)

از نظر صوري هم مشخص است كه مقام علي عليه السلام به رسول صلي الله عليه و آله كجا و مقام عيسي عليه السلام به حضرت رسول صلي الله عليه و آله . از نظر محبت و نسبت هر دو جهت براي او قرب حاصل است، ابا و اما و تربية و حياة .

سوم . در قرآن، امر به اطاعت از اولي الامر شده است . اولي الامر در زمان نبي صلي الله عليه و آله معلوم بوده است; زيرا چگونه مي توان از غير معلوم متابعت داشت؟ بنابراين، يا شامل جميع امت مي شود يا خير . شامل جميع امت نمي تواند باشد; زيرا محال است، شامل بعضي هم نمي شود; اين نيز محال است; زيرا تعدد ائمه موجب فسق و فساد است . پس آن معلوم بايد واحد باشد . او بايد معصوم هم باشد; زيرا اگر اين ولايت در زمان حيات نبي صلي الله عليه و آله حاصل شده، نبي صلي الله عليه و آله معصوم بوده است و نمي توانسته آن را به غيرمعصوم اعطا كند . و در زمان نبي صلي الله عليه و آله، كسي بجز او و علي عليه السلام و حسن عليه السلام و حسين عليه السلام معصوم نبوده اند . علي عليه السلام از آن دو اعظم بود . پس علي عليه السلام اولي به ولايت است .

پس ولايتي كه پس از رسول به علي عليه السلام رسيده از طرف خداست; زيرا نصب امام و ولي بر خداوند عقلا واجب است و حق هم اگر بخواهد امامي نصب كند، بايد او معصوم باشد، وگرنه فساد بر آن مترتب مي شود .

و پس از نبي صلي الله عليه و آله كسي درصدد امامت نبود، مگر سه نفر: ابوبكر، عباس، علي بن ابي طالب عليه السلام . آن دو معصوم نيستند . پس باقي مي ماند علي بن ابي طالب عليه السلام . در غير اين صورت، لازم مي آيد كه خداوند متعال اخلال به واجب كند كه زمان از امام معصوم خالي بماند كه اين حتي براي يك چشم برهم زدن نيز محال است .

و اين كه غيرمعصوم نمي تواند ولي باشد، از اين آيه استفاده مي شود: «لا ينال عهدي الظالمين » (بقره: 124)

چهارم . از زمان نبي صلي الله عليه و آله تا امروز، هيچ كس خاتميت را به عيسي عليه السلام نسبت نداده، بلكه همه به علي عليه السلام نسبت داده اند . البته اين را مي توان به عنوان مؤيدي كه ميرحيدر آملي آورده، پذيرفت .

پنجم . همان گونه كه با هر نبي مقيد نبي مطلق بود (حكما و لا عينا)، ولي مطلق (اميرالمؤمنين عليه السلام) با هر يك از اولياي مقيده بوده است و با همه انبيا عليهم السلام; «بعث الله عليا مع كل نبي سرا و معي جهرا .» (21)

ششم . همه فرقه هاي صوفيه به سه نفر منسوب هستند: حسن بصري، كميل بن زياد، جعفر بن محمد الصادق عليه السلام . و اگر خرقه اي به غير اين سه نفر منسوب باشد، درست نيست . و معلوم است كه اين سه نفر همه منسوب به علي بن ابي طالبند . پس همه اوليا منسوب به علي بن ابي طالب عليه السلام هستند .

هفتم . دليل ديگري كه ميرحيدر مي آورد و مي توان آن را به عنوان مؤيدي پذيرفت اين است كه همه علوم كسبي رسمي، اعم از نحو، فصاحت، تفسير، فقه، كلام، حكمت و تصوف از علي بن ابي طالب نشات گرفته .

هشتم . با توجه به تصريح ابن عربي كه همه انبيا و رسل عليهم السلام از مشرب خاتم الاوليا نور اخذ مي كنند، حتي نبي اكرم صلي الله عليه و آله، پس اگر خاتميت مربوط به حضرت عيسي عليه السلام باشد، لازم مي آيد كه او بر همه ترجيح داشته باشد، در حالي كه چنين نيست و به يقين، مي توان گفت كه ابراهيم خليل به عيسي عليه السلام برتري دارد، چه رسد به نبي گرامي اسلام صلي الله عليه و آله .

ولي اگر خاتميت مربوط به علي عليه السلام باشد، ترجيح او بر همه مشكلي ايجاد نمي كند; زيرا در مورد نسبت او با نبي اكرم صلي الله عليه و آله، او باطن پيامبر صلي الله عليه و آله بوده است و از اين نظر، خاتميت ولايت به او اختصاص يافته است .

نهم . علاوه بر اين كه مشهور قايلند كه عيسي عليه السلام در آخرالزمان در عهد امام عصر (عج) نزول مي كند و از آن حضرت پيروي مي كند . حكمت نزول حضرت عيسي عليه السلام در عصر حضرت مهدي (عج) اكمال ولايتش نزد مهدي (عج) و استفاده ازايشان است و اگر اين حكمت نباشد، فعل خداوند عبث خواهد شد .

علاوه بر اين، حضرت مهدي (عج) در هيچ چيز محتاج عيسي عليه السلام نيست; زيرا او از جميع وجوه كامل است . بسي عيسي عليه السلام محتاج اوست در تكميل ولايتش .

«واكمل المتبوع اولي بالخاتمية من المحتاج التابع . هذا بالنسبة الي المهدي فضلا عن علي هو افضل من المهدي .» (22)

دهم . خاتم ولايت مطلقه بايد اعلم الناس و اكملهم شريعة و طريقة و حقيقة باشد و در اين مراتب از علم و كمال، پس از نبي صلي الله عليه و آله كسي وجود ندارد، مگر علي عليه السلام; زيرا او صاحب اسرار نبي و وارث حقايق و دقايق و مطلع از غوامض آن بود; چنان كه فرمود: «والله، ما نزلت آية في ليل او نهار او بر او بحر او سهل او جبل الا و قد علمت انا في اي وقت نزلت و في اي شي ء نزلت و فيمن نزلت و سالت عنها و تحققت معناها و عرفت نحواها .» (23)

و فرمود: «والله لو ثنيت لي و سادة فجلست عليها فحكمت بين اهل التوراة بتوراتهم و بين اهل الانجيل بانجيلهم و بين اهل الزبور بزبورهم و بين اهل الفرقان بفرقانهم .» (24)

و آنچه پيداست اين كه اين علوم كسبي و تحصيلي نيست، بلكه به امر خدا و يا از رسول او صلي الله عليه و آله است .

يازدهم . هر رسولي مقام و مرتبه اش و منزله خلفايش در كتابش مندرج است . مرتبه انجيل تبيين مقام عيسي عليه السلام و مرتبه قرآن تبيين مقام نبي صلي الله عليه و آله و خلفاي ايشان است . قرآن با انجيل قابل مقايسه نيست و همين طور كسي كه عالم به قرآن باشد، عالم به انجيل خواهد بود . اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «والله لو شئت لا وقرت سبعين بعيرا من باء بسم الله .» (25)

اما النقل

اما ادله نقلي دال بر خاتميت ولايت علي بن ابي طالب عليه السلام بسيار است . ميرحيدر آملي چند نمونه از آن را در كتابش آورده:

1 . آيه شريفه «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون » (مائده: 155) ; به اتفاق اكثر مفسران، اين آيه در مورد حضرت امير عليه السلام نازل شده . پس ولايت او بر امت همانند ولايت رسول صلي الله عليه و آله است كه از طرف خداوند ثابت شده و از آن جايي كه نبي صلي الله عليه و آله خاتم الانبيا است، حضرت امير عليه السلام نيز خاتم الاولياست و از اين جا واجب است كه هر وليي در عالم تابع او و خلفا و اولاد معصوم او باشد و از همين جاست كه خرقه جميع مشايخ صورة و معني به او منتسب است و علوم و معارفشان نيز از او نشات مي گيرد .

2 . آيه شريفه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم » (نساء: 59) ; «اولي الامر» در اين نيست، مگر اين كه از اوليا باشد، قايم به اوامر دين و مجري احكام باشد و معصوم و منصوص از طرف خدا باشد; زيرا اطاعت از او اطاعت از خدا و رسول صلي الله عليه و آله است . اطاعت از خدا و رسول صلي الله عليه و آله هم عقلا و شرعا واجب است . پس اطاعت اولي الامر نيز هم چنين . و اگر او از طرف خدا نباشد، پس بايد جايز باشد كه خداوند امر كند به اطاعت از غير خود و اين عقلا جايز نيست، بلكه قبيح است .

ميرحيدر مي فرمايد كه بسياري مي گويند مراد از «اولي الامر» ملوك و سلاطين هستند كه تصرف در غير حق دارند، ولي حكيم عادل عالم اين امر را صادر نمي كند . پس مراد از «اولي الامر» امام معصوم است كه از صغيره و كبيره به دور مي باشد .

در ادامه، مير حيدرآملي احاديثي را كه در شان علي بن ابي طالب عليه السلام وارد شده و دال بر ولايت اوست، مي آورد .

3 . نبي اكرم صلي الله عليه و آله: «خلق الله تعالي روحي و روح علي بن ابي طالب قبل ان يخلق الخلق بالفي عام » (26)

اين روايت دال بر اين است كه روح علي عليه السلام روح نبي صلي الله عليه و آله و اين دو حقيقتشان واحد است و مغايرتي بينشان نيست . معلوم است كه نور نبي صلي الله عليه و آله را باطني است و ظاهري . ظاهر مخصوص شخص پيامبر صلي الله عليه و آله است و باطن نزديك ترين اشخاص نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله كه صاحب ولايت باشد - كه علي بن ابي طالب عليه السلام است .

اخطب خوارزمي در كتاب الجامع للحديث در فصل رابع عشر، به اسناد طويل و صحيح اشاره دارد كه وقتي علي عليه السلام در فتح خيبر نزد حضرت رسول صلي الله عليه و آله آمد، حضرت روايت كردند: «لو لا ان تقول فيك طائفة من امتي ما قالت النصاري في المسيح لقلت اليوم فيك مقالا لاتمر بملاء الا اخذوا التراب من تحت قدمك و من فضل طهورك ليستشفعون به، و ذلك حسبك ان تكون مني و انا منك، ترثني و ارثك و انك مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي، و انك تبري ء ذمتي، و تقاتل علي سنتي، و انك غدا اقرب الناس مني و انك اول من يرد علي الحوض و اول من يكسي معي و اول داخل في الجنة من امتي، و ان شيعتك علي منابر من نور، و ان الحق علي لسانك و في قلبك و بين عينيك .» (27)

با توجه به اين مقام و منزلت، كجا مي توان ميان عيسي عليه السلام و حضرت امير عليه السلام را مقايسه كرد؟ چنين شخصي كه اين همه برتري دارد، اولي به خاتميت است از عيسي، اگرچه عيسي خود نبي معتبري است .

در ادامه، در همان فصل، روايت قابل توجه ديگري آورده است:

«قال رسول الله صلي الله عليه و آله: كنت اناو علي نورا بين يدي الله تعالي من قبل ان يخلق الخلق باربعة عشر الف عام . فلما خلق الله تعالي آدم سلك ذلك النور في صلبه فلم يزل الله تعالي ينقله من صلب حتي اقره في صلب عبدالمطلب ثم اخرجه من صلب عبدالمطلب، فقسمه قسمين . فجعل نوري في صلب عبدالله و نور علي في صلب ابي طالب . فعلي مني و انا منه، لحمه لحمي و دمه دمي . فمن احبه فيحبني احبه و من ابغضه فببغضني ابغضه .» (28)

وي در پايان، شبهه اي را كه مطرح شده است، عنوان مي كند و به آن پاسخ مي دهد . شبهه اين است: اگر علي عليه السلام خاتم الاولياست، پس بايد بر همه انبيا عليهم السلام ترجيح داشته باشد و اين جايز نيست، بلكه ولي از نبي برتر نيست، ولايت نبي از نبوت او برتر است، مانند خضر و موسي كه ولايت خضر از ولايت نبي ديگر اعظم است .

او جواب مي دهد: با توجه به حديث نبوي «علماء امتي كانبياء بني اسرائيل » كه ابن عربي براي خود مدعي شده كه ولايت وليي از اولياي محمدي صلي الله عليه و آله از ولايت انبياي ديگر اعظم است و اين از عظمت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نشات مي گيرد . ولي وقتي ثابت شد كه حضرت امير عليه السلام خاتم اولياست، از هر نبي و وليي اعظم است . رابطه او با ختم نبوت مطلقه اين است كه او نفس پيامبر صلي الله عليه و آله است . باطن پيامبر و روح او و روح پيامبر صلي الله عليه و آله روح واحدي است كه در روايات مذكور نيز اشاراتي به آن شد .

اما الكشف

كشف صحيح گواه است كه خاتميت ولايت مطلقه مربوط به علي بن ابي طالب عليه السلام است; زيرا بيش تر كساني كه اهل كشف بوده اند برايشان كشف شده كه خاتميت ولايت با علي عليه السلام است، به ويژه اين كه براي خودما (ميرحيدر) نيز اين كشف حاصل شده است كه مطابق كل و جمع مي باشد .

به عبارت ديگر، اگر براي شيخ (ابن عربي) كشف خاتميت براي عيسي عليه السلام شده، براي غير او كشف براي علي بن ابي طالب عليه السلام شده و كشف اين غير نيز با نقل و عقل موافق است . پس بايد داراي صحت بيش تري باشد .

توجيه كلام ابن عربي

در پايان «مرحوم ميرحيدر آملي » درصدد توجيه كلام شيخ بر مي آيد و مي گويد: اين كه شيخ عيسي را خاتم ولايت مي داند، شايد منظور وي خاتميت ولايت در بين انبيا عليهم السلام باشد; يعني آن خاتميت ولايتي كه مخصوص انبيا است، باشد، وگرنه آنچه بيان شد موافق است با آنچه بيش تر مشايخ صوفيه و عرفا مي گويند; مانند: جنيد، شبلي، معروف كرخي، بسطامي، خجندي و بسياري ديگر از بزرگان: مانند شارح اول فصوص شيخ اعظم مؤيدالدين خجندي يا شارح دوم كمال الدين عبدالرزاق كاشاني در فص شيثي .

رد مير حيدرآملي بر ابن عربي در ختم ولايت مقيده

بيان شد كه كلام ابن عربي در ختم ولايت مقيده داراي اضطراب است . ولي با شواهدي كه ميرحيدر آملي آورده بود، مشخص گرديد كه نظر واقعي ابن عربي در ختم ولايت مقيده خود او است . اينك پاسخ ميرحيدر آملي كه باز هم از همان سه راه مزبور وارد مي شود ذكر مي شود:

اما النقل

يك . قرآن كريم: «فسوف ياتي الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة علي المؤمنين اعزة علي الكافرين » (مائده: 54) ; بسياري از مفسران اين آيه را در شان امام مهدي (عج) دانسته اند .

دو . آيه «و جعلنا هم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلاة » (انبياء: 73) ; به اتفاق مفسران، اين آيه نيز در شان ائمه اثني عشر، به ويژه حضرت بقيه الله الاعظم (عج) وارد شده است كه البته نياز به بحث هاي تفسيري مفصل دارد .

سه . آيه «و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين » (قصص: 5) ; از آنجايي كه حضرت بقيه الله (عج) امام است و بايد معصوم بوده و از طرف خداوند باشد، بدين روي، اين آيه در خصوص حضرتش نازل شده است .

چهار . «ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا . . . و منهم سابق بالخيرات باذن الله » (فاطر: 32) ; آيات اشاره آن ها به حضرت بقيه الله الاعظم روشن است و نياز به هيچ گونه توضيح و تبيين ندارد . هم چنين روايات متعددي از حضرت رسول صلي الله عليه و آله در شان امام زمان (عج) وارد شده است كه كوچك ترين شبهه اي باقي نمي گذارد كه خاتميت ولايت از آن امام مهدي (عج) مي باشد . بيان همه اين موارد مطول است . اما به اختصار بيان ابن عربي ذكر مي شود:

«اعلم ايدنا الله ان لله خليفة يخرج و قد امتلئت الارض جورا و ظلما فيملؤها قسطا و عدلا . لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد طول الله ذلك اليوم حتي بلي هذا الخليفة من عترة رسول الله - صلي الله عليه و سلم - من ولد فاطمة يواطي اسمه اسم رسول الله - صلي الله عليه و سلم - جده الحسن بن علي بن ابي طالب يبايع بين الركن والمقام يشبه رسول الله - صلي الله عليه و سلم - في خلقه . (29)

وقتي ابن عربي مي داند كه عيسي عليه السلام در آخرالزمان نزول مي كند و به محضر مهدي (عج) مي رسد، تابع او و جد او در نبوت و ولايت است . ولي با اين مقام والاي مهدي (عج) او چگونه خاتميت را به خود نسبت مي دهد؟ !

عجيب اين كه در اين جا در نسبت خاتميت خود متمسك به خواب مي شود، ولي براي غير، متمسك به بيداري و عقل و نقل و كشف مي شود .

اما العقل

عقل سليم مي گويد: «كسي كه اين گونه مقامي دارد، كه از آيات و روايات متعدد استفاده مي شود، اولي به خاتميت است از شيخ، به ويژه اين كه ازقول شيخ و مشايخ ديگري صحت اين عناوين را مي فهميم; زيراخاتميت ولايت مقيده محتاج اثبات تناسب حقيقي بين آن وصاحبش مي باشد به حسب صورت ومعناكه هر دو اين تناسب براي حضرت مهدي (عج) حاصل است، نه براي شيخ .

اقل اين تناسب اين است كه خاتم ولايت محمديه بايد اعلم ناس و اكمل ناس بعد از نبي باشد و اقرب خلق اليه و اشرف آنان باشد و اين ها به اتفاق همه محققان براي حضرت مهدي (عج) حاصل است .

بزرگ ترين دليل بر علم آن حضرت به قرآن، احاديث نبوي از قبيل حديث «ثقلين » يا روايت ديگري است كه وارد شده; از جمله: «اولي الناس بكتاب الله انا واهل بيتي من عترتي » (30)

و با توجه به آيه شريفه «لا يعلم تاويله الا الله والراسخون في العلم » (آل عمران: 7) ، علم بي نهايت آن حضرت ثابت مي شود، چه آن كه «من اراد علوم الاولين و الآخرين فعليه بالقرآن » (31)

در ادامه، مير حيدر آملي با شاهدي از كلام ابن عربي، كه در مورد انسان كامل دارد - كه وقتي انسان كامل از بين برود، از دنيا چيزي باقي نمي ماند - مي گويد: پيداست اين مقامات كجا و مقام شيخ! و اين خود بزرگ ترين دليل عقل بر عدم صحت ادعاي شيخ مي باشد . كه معتضد به روايت نبوي است: «لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله تعالي ذلك اليوم، ليخرج من ولدي من يكون اسمه اسمي و كنيته كنيتي يملؤ الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما .» (32)

و يا روايت ديگري كه مي توان آن را به عنوان دليل نقلي مستقل يا مؤيد دليل عقلي دانست:

«قال صلي الله عليه و آله لابنه الحسين عليه السلام: ان ابني هذا امام، ابن امام، اخو امام، ابو ائمة تسعة، تاسعهم قائمهم و حجة بن حجة، اخو حجة و ابو حجج تسع .» (33)

اين دو روايت هر دو شاهد بر امامت حضرت بقية الله (عج) و امامت اجداد بزرگوارش و خاتميت و ولايت و خلافت آن حضرت است تا روز قيامت . ادله نقلي بسياري ديگري نيز مي توان به عنوان مؤيد در اينجا ذكر كرد كه مرحوم ميرحيدر در كتاب شريف خود مفصلا ذكر كرده است .

اما الكشف

كشف صحيح مطابق واقع گواهي مي دهد كه خاتميت ولايت مقيده محمديه، كه به ارث معنوي و صوري حاصل شده، خصوص حضرت مهدي (عج) است و بيش تر گذشتگان آن را ذكر كرده اند; مانند ابي يزيد بسطامي، جنيد، شبلي، معروف كرخي و از متاخران افرادي نظير سعدالدين حموئي صدرالدين قونوي و عبدالرزاق كاشاني .

پس كشف ما، كه مطابق عقل و نقل و كشف بزرگان اهل عرفان و تصوف مي باشد، اقرب به واقع است، علاوه بر اين كه براي خود ما هم (ميرحيدر) مكرر متعدد در خواب كشف شد، كه خاتميت ولايت مقيده از آن حضرت مهدي (عج) مي باشد و البته همان طور كه ذكر شد، در كلام خود شيخ نيز مواردي مي يابيم .

در ادامه، ميرحيدرآملي مؤيداتي ديگر براي نظرات خود از عقل و نقل درآورده و در مورد حضرت مهدي (عج) و حيات او مسائل مربوط به آن حضرت بحث مي كند كه لازم به ذكر نيست .

به نظر مي رسد تا حدي كه مقدور بود، به طور مختصر نظرات مير حيدرآملي و پاسخ وي به ابن عربي در اينجا ذكر گرديد . كمال و تفصيل مطلب را مي توان در كتاب نص النصوص مير حيدر آملي پي گرفت .

پي نوشت ها:

1- محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 2، ص 352، روايت 7

2- مولوي، مثنوي، معنوي، چاپ نيكلسون، ص 102

3- عزالدين محمود كاشاني، مصباح الهدايه و مفتاج الكفايه، ص 150

4- محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ح 16، ص 402

5- رينولد . ا . نيكلسون، تصوف اسلامي وارتباط انسان باخدا، ص 112

6- سيدمحمد دامادي، شرح بر مقامات اربعين، ص 171

7- خواجه عبدالله انصاري، صدميدان، ص 61

8- هجويري، كشف المحجوب، ص 267

9- سيدمحمد دامادي، پيشين، ص 175

10- محي الدين بن عربي، فصول الحكم، فص عزيري

11- امام خميني، مصباح الهداية الي الخلافة والولاية، ص 29

12 و 13- محي الدين بن عربي، فتوحات مكيه، ج 2، ص 42/ج 3، ص 327

14- به نقل از محي الدين بن عربي، تصوف اسلامي و ارتباط انسان با خدا، ص 179

15 و 16- فتوحات مكيه، ج 1، ص 244/ص 190، ص 318

17- ميرحيدر آملي، مقدمات بر كتاب نص النصوص، ص 168

18- بحارالانوار، ج 16، ص 402

19 20- بحارالانوار، ج 7، ص 282/ج 57، ص 58 و 309

21- امام خميني رحمه الله، پيشين، ص 84

22- مقدماتي بر نص النصوص، ص 186 به بعد

23- بحارالانوار، ج 10، ص 125 و ج 35، ص 287

24- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 6، باب 7، ص 136

25- مقدماتي بر نص النصوص، ص 201، بحارالانوار، ج 40، ص 157وج 92، ص 1935

26- ميرحيدر آملي، نص النصوص، ص 192، همو، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 382/عوالي الئالي، ج 4، ص 124/ملاصدرا، تفسير قرآن، ج 4، ص 123/همو، شرح اصول كافي، ص 17

27و 28- بحارالانوار، ج 37، روايت 41/ج 35، ص 33، روايت 30

29- فتوحات مكيه، ج 3، ص 337 .

30- تفسير عياشي، ج 1، ص 65/بصائر الدرجات، ص 119

31- نص النصوص، ص 201 و 249/النهايه، ج 1، ص 229

32 و 33- بحارالانوار، ج 38، ص 305/ج 36، ص 372

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید