ولایت فقیه؛ فقهی یا کلامی

  • چهارشنبه, 09 مرداد 1392 18:26
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 5215 بار

مؤلف: سید رشید صمیمی

مقدمه:

یکی از بحث های بسیار مهمی که از فرون اولیه اسلام مورد گفتگو قرار گرفت، پاسخ گویی به این سؤال بود که آیا مسئله امامت و ولایت از مسائل علم کلام است یا مسئله ای است فرعی که در علم فقه از آن بحث می شود.اندایشمندان اهل سنت، مسئله امامت را مسئله ای فقهی می دانند و می گویند اگر در علم کلام از آن بحث می شود،از این روست که مخالفان ما از امامت در کتب کلامی خود بحث کرده اند و ما(اهل سنت)برای بحث و گفتگو با ایشان از آن در علم کلام بحث می کنیم.در مقابل،شیعه بر آن است که امامت موضوعی کلامی است و همان اختلاف اکنون در مورد ولایت فقیه وجود دارد،زیرا ولایت فقیه،زیر مجموعهء بحث امامت در عصر غیبت است.در این نوشتار به طور بسیار گذرا،به جستجوی پاسخ مناسب برای این پرسش می پردازیم.

سؤال اصلی:مسئله ولایت فقیه یک مسئله فقهی است،یا کلامی؟*

سؤال های فرعی:

1.ولایت چیست و مصادیق ولی چه کسانی اند؟

2.فقیه کیست؟

3.مسئله فقهی یعنی چه و دارای چه خصوصیاتی است؟

4.مسئله کلامی یعنی چه و چه خصوصیاتی دارد؟

مفهوم شناسی موضوع

1.ولایت:

ولایت،ولی،مولا،مولی و اولی و مانند آن،همه از ماده«ولی» اشتقاق یافته اند.این ماده در قرآن کریم فراوان به کار رفته است و معنای اصلی آن، چنانکه راغب در مفردات و ابن فارس در مقاییس اللغه گفته اند،قرب و نزدیکی دو شی ء به یکدیگر است،به گونه ای که فاصله ای در کار نباشد.1استعمال این کلمه در مواردی مانند دوستی،یاری،تصدی و تسلط به همین مناسبت است،یعنی در همه این موارد نوعی نزدیکی و اتصال و مباشرت لحاظ شده است و برای تعیین معنای خاص هر مورد،باید به قرائنی که در کلام است،توجه گردد و براساس آیه ولایت 2،تنها کسی که به مسلمانان،نهایت قرب و نزدیکی را دارد،خدا، رسول(ص)و علی(ع)است؛زیرا اکثر قریب به اتفاق مفسرین شیعه و اهل سنت، شأن نزول آن را درباره علی(ع)دانسته اند.3لازمه معنای فوق برای ولایت این نکته است که معنای اصلی همان اولویت تصرف در امور جان و مال و عرض و دین مردم است.

پس مراد از ولایت داشتن،همان اولی به تصرف بودن است.این نکته در آیه اطاعت از اولوا الامر نیز لحاظ شده است.

2.فقیه:

برای فهم این کلمه باید سراغ نظریات کسی رفت که ولایت فقیه را تحقق علمی و عملی تام بخشید؛یعنی حضرت امام(ره).مفهومی که امام از این کلمه استنباط می کند،با مفهوم قدیمی مورد بیان عده ای از فقها تفاوت دارد به نظر امام،فقیه کسی است که صلاحیت عهده داری امور جامعه را دارد و کسی این صلاحیت را دارد که دارای قوه استنباط روشن فقهی بوده،و به فلسفهء وضع قوانین تا اندازه ای واقف باشد و بتواند موضوعات را به خوبی تشخیص دهد و خود را فقط در دایره الفاظ و عبارات مقید نسازد.پس فقط به چنین کسی می توان اعتماد کرد که مفهوم عصاره قانون را در هر زمان،طبق نیازها و مقتضیات آن زمان تفسیر کند،بی آنکه کوچکترین لطمه ای به روح و سرشت معنوی قانون وارد شود.او باید بتواند به معرفتی نائل گردد که نتیجه اش،قادر ساختن او به طرح منشورها و قوانین اساسی جامعه بر پایه اصول وحیانی است.4

3.مسئله فقهی:

بحث فقهی،این است که از خود بپرسیم اگر چنین قانونی وجود داشته باشد،آیا عمل به این قانون واجب است یا خیر.یعنی فقیه در کتاب فقه مطرح می کند که آیا بر ما اطاعت و عصیان واجب است یا نه؟ایا افراد معینی در نظام اسلامی حق دارند و برای آنها جائز است که زمام امور را به دست بگیرند؟این دو مسئله فقهی است؛یعنی آنچه درباره والی مطرح می شود،از آن جهت است که او مکلف است و مسئله ای که موضوعش فعل مکلف باشد،فقهی است.5

4.مسئله کلامی:

اما بحث کلامی درباره این مسئله،این است که آیا ذات اقدس الهی برای زمان غیبت دستوری فرموده است یا نه؟موضوع چنین مسئله ای،فعل اللّه است و لازمه آن فعل مکلف.6پس مسئله کلامی به فعلی مربوط است که یا مستقیما از جانب خدا باشد یا از طرف پیامبر او.بر این اساس برای یک مسئله کلامی، ویژگی های فراوانی را ذکر کرده اند که بازگشت همه آن ویژگی ها به سه شاخصهء زیر است:

1.مرتبط به دین می باشد؛

2.مستقیما به عمل مکلفان ارتباطی ندارد؛

3.در قیاس استنباط به عنوان عنصر مشترک،یعنی اصولی،و یا عنصر مختص، یعنی فقهی،به کار نمی رود؛

4.به شیوهء عقلی به معنای وسیع کلمه اثبات می گردد.7

ولایت فقیه،مسئله فقهی یا کلامی

برای ورود به بحث اصلی،بیان نکاتی در مورد قاعده لطف،لازم و ضروری است؛چه اینکه مبنای فقهی بودن یا کلامی بودن این مسئله از نظر طرفداران هر کدام از آنها به قبول یا عدم قبول این قاعده بر می گردد.

قاعده لطف و ارتباط آن با مسئله امامت و ولایت

یکی از مسائل باب افعال الهی که نقش اساسی در تبیین ضرورت نبوت و امامت دارد،مسئله وجوب لطف بر خدا یا قاعده لطف است.لطف در لغت عرب به معنای ملاطفت،رفق و مدارا آمده است و در مصادر دینی(قرآن،ادعیه و جوامع دوایی)منحصر در معنای لغوی نیست،بلکه به معنای علم نافذ،تنزه از جسمانیت، درک ناشدنی به کنه،ظرافت در صنع و تدبیر و احسان وجود آمده است.8ولی در اصطلاح متکلمان لطف از صفات فعل است و به صفات حکمت،جود و کرم خداوند بر می گردد.

به عبارت دیگر،لطف یعنی:

«آنچه که به واسطه آن مکلف به انجام طاعت الهی نزدیک تر گردد و از انجام معاصی و گناهان دورتر شود و آن امر در تمکین و قادر ساختن انسان سهمی ندارد و موجب الجا و اضطرار و جبر مکلف نیز نمی شود.»9

با توجه به تعریف فوق،لطف دارای خصائص چهارگانه است:

1.موجب تقرب و امتثال اوامر الهی می شود.

2.موجب دور شدن از گناهان و نافرمانی ها می گردد.

3.لطف بالاتر از اموری است که باعث تمکن انسان می شود؛یعنی لطف در تمکین و قادر ساختن انسان سهمی ندارد.می دانیم که هر امری که در اصل تمکن مکلف دخیل باشند،شرط تکلیف است و تا خدا آن را ندهد،ما مکلف نیستیم.مثلا اگر انجام فعلی از عبد نیاز به یک سلسله ابزار و آلات(از قبیل دست،پا و چشم و...)دارد،باید خدا آنها را بدهد،وگرنه انسان مکلف نخواهد بود و لطف بالاتر از این است.

4.سبب جبر و سلب اختیار نیز نمی شود که با تکلیف منافات داشته باشد.

قاعده لطف و بحث امامت

امامیه معتقدند که بشر همیشه نیاز به امام و رهبر دارد و این ضرورت عقلی است و بر خداوند است که شخصی را به عنوان امام و رهبر نصب کند؛یعنی مسئله امامت،مسئله ای انتصابی است نه انتخابی 01؛زیرا:

-نصب امام در جامعه،لطف است(صغری)

-لطف بر خدا واجب است(کبری)

-پس نصب امام بر خدا واجب است(نتیجه)

بیان صغری:

اگر امامت را از نظر معنای اصطلاحی،یعنی دیدگاه متکلمان امامیه، مورد بازاندیشی قرار دهیم،می فهمیم که قوام حیات انسانی در گرو تحقق تام امامت است.چون امامت عبارت است از:

ریاست و اولی به تصرف بودنی که تمام شئون دین و دنیای مردم [نظیر بیان احکام و حفظ دین از تحریف،اجرای کامل حدود،اداره جامعه،ایجاد عدالت اجتماعی،جنگ و صلح و...]را در بر می گیرد و این ریاست برای شخص معینی از انسان است که به عنوان نائب و جانشین پیامبر(ص)می باشد.و امام با توجه به این ویژگی ها مردم را به اطاعت از خدا دعوت می کند و از نافرمانی او باز می دارد؛یعنی موجب تقرب و نزدیکی جامعه بشری به طاعت الهی و موجب برائت آنها از عصیان الهی است.پس نصب امام در جامعه لطف است.

بیان کبری:

غرض اصلی خداوند متعال از این همه وعده ها و وعیدها،ارسال رسل و انزال کتب و...آن است که معصیت و نافرمانی از جامعه ریشه کن شده و اطاعت و فرمانبرداری از اوامر الهی در جامعه حاکم گردد.آنچه در تحقق یافتن این غرض،مدخلیت دارد،حکمت الهی اقتضا می کند که آن را انجام دهد و الا آفرینش لغو می شود و این از حکمت خدا بعید است.پس به این دلیل بندگان را مکلف فرموده است و به سوی اعمال صالحه ترغیب نموده و وعده بهشت داده است که از روی اختیار اطاعت کنند.همچنین آنها را از اعمال زشت و قبیح که موجب سقوط آنها می شود،برحذر داشته است؛بدون اینکه به سرحد جبر و اضطرار برسد.پس «خداوند کسی را که چهل حدیث حفظ کند که مردم(امت من)از آن بهره ببرند،در آخرت فقیه محشور می گرداند.»41

او مسئولیت فقیهان را بسیار بزرگ و آنها را امانت داران و وارثان علم پیامبران می داند.51

بنابراین آن حضرت با بیان چنین دیدگاه مهمی از میان نخبگان امت،ائمه اهل بیت(ع)را به عنوان جانشینان خاص خود و فقیهان غیر معصوم را جانشینان عام خود معرفی می کنند؛زیرا حکومت الهی و منصب شرعی،ویژهء دانشمندان امت است و مسلما از میان جمیع دانشمندان،اهل بیت(ع)دارای مرتبه علمی و معنوی بسیار بالایی هستند.آنان دارای مقام ممتاز و فوق العاده بوده و علم و معارف آنها از منبع فوق بشری سرچشمه گرفته است و آنان را با دیگران و دیگران را با آنها،قیاس نتوان کرد.61پیامبر آنها را به کشتی نوح تشبیه می کند که هرکس به آن پناهنده شد،نجات یافت و هرکس آنها را رها کرد،غرق می گردد.71

سید شرف الدین عاملی در المراجعات می گوید:

وجه تشبیه اهل بیت پیامبر به کشتی نوح این است که هرکس آنها را دوست بدارد و آنها را بزرگ بشمارد و از هدایت و دانش آنها بهره مند گردد،از تاریکی مخالفت با حق،نجات خواهد یافت و هرکس از آنان روی برتابد،در دریای کفران نعمت الهی،غرق و در ورطه طغیان،هلاک خواهد شد.81

با توجه به موارد فوق می توان،قدمت نصب خاص و عام و به عبارت دیگر، نواب خاصو عام را به عصر پیامبر بزرگوار اسلام رساند.پس از پیامبر،امام علی(ع)وارث امین و به حق پیامبر(ص)بود.در حالی که پس از رحلت آن بزرگوار،از ریاست مسلمانان دور ماند،بیش از پیش پایگاه مستحکمی از نظر علم و قضاوت در میان مسلمانان پیدا کرد و مرجع علمی بسیاری از افراد عصر خود شد.او برای مشروعیت ولایت پس از پیامبر(ص)و عدم مشروعیت خلافت غصب شده،تلاش فراوانی نمود و در این زمینه،آثاری بر جای گذاشت که در تحکیم نظریه ولایت،نقش بسزایی دارد.آن حضرت در رابطه با حق خویش که مبنی بر جانشینی پیامبر(ص)،چنین استدلال می کرد:

«ای مردم!به درستی محق ترین شما به این امر[خلافت ]،قوی ترین مردم و عالم ترین آنها به دستورهای خداوند در امر خلافت است.»

همچنین ضمن امتناع از بیعت با ابوبکر فرمود:

«خداوند کسی را که چهل حدیث حفظ کند که مردم(امت من)از آن بهره ببرند،در آخرت فقیه محشور می گرداند.»41

او مسئولیت فقیهان را بسیار بزرگ و آنها را امانت داران و وارثان علم پیامبران می داند.51

بنابراین آن حضرت با بیان چنین دیدگاه مهمی از میان نخبگان امت،ائمه اهل بیت(ع)را به عنوان جانشینان خاص خود و فقیهان غیر معصوم را جانشینان عام خود معرفی می کنند؛زیرا حکومت الهی و منصب شرعی،ویژهء دانشمندان امت است و مسلما از میان جمیع دانشمندان،اهل بیت(ع)دارای مرتبه علمی و معنوی بسیار بالایی هستند.آنان دارای مقام ممتاز و فوق العاده بوده و علم و معارف آنها از منبع فوق بشری سرچشمه گرفته است و آنان را با دیگران و دیگران را با آنها،قیاس نتوان کرد.61پیامبر آنها را به کشتی نوح تشبیه می کند که هر کس به آن پناهنده شد، نجات یافت و هر کس آنها را رها کرد،غرق می گردد.71

سید شرف الدین عاملی در المراجعات می گوید:

وجه تشبیه اهل بیت پیامبر به کشتی نوح این است که هر کس آنها را دوست بدارد و آنها را بزرگ بشمارد و از هدایت و دانش آنها بهره ند گردد،از تاریکی مخالفت با حق،نجات خودهد یافت و هر کس از آنان روی برتابد،در دریای کفران نعمت الهی،غرق و در ورطه طغیان،هلاک خواد شد.81

با توجه به موارد فوق می توان،قدمت نصب خاص و عام و به عبارت دیگر، نواب خاص و عام را به عصر پیامبر بزرگوار اسلام رساند.پس از پیامبر،امام علی(ع)وارث امین و به حق پیامبر(ص)بود.در حالی که پس از رحلت آن بزرگوار،از ریاست مسلمانان دور ماند،بیش از پیش پایگاه مستحکمی از نظر علم و قضاوت در میان مسلمانان پیدا کرد و مرجع علمی بسیاری از افراد عصر خود شد.او برای مشروعیت ولایت پس از پیامبر(ص)و عدم مشروعیت خلافت غصب شده،تلاش فراوانی نمود و در این زمینه،آثاری بر جای گذاشت که در تحکیم نظریه ولایت،نقش بسزایی دارد.آن حضرت در رابطه با حق خویش مبنی بر جانشینی پیامبر(ص)،چنین استدلال می کرد:

«ای مردم!به درستی که محق ترین شما به این امر[خلافت ]،قوی ترین مردم و عالم ترین آنها به دستورهای خداوند در امر خلافت است.»

همچنین ضمن امتناع از بیعت با ابو بکر فرمود:

«من نزدیک ترین افراد به رسول خدا بوده ام،چه در حیات و چه در ممات و... من عارف ترین شما به کتاب خدا و سنت پیامبر و فقیه ترین شما در دین و عالم ترین شما به عواقب امور هستم.»91

با دگرگونی نظریه خلافت در میان اکثر مسلمانان پس از پیامبر(ص)،امام علی(ع)برای انتظام مسائل«ولایت»خطبه هایی ایراد کرد که مفهوم مشخصی را برای ولایت تعیین می نمود و در همان زمان،سعی وافری به آزمون کشیدن آن داشت.یکی از راه های آزمون،اجازه ورود به بسیاری از پیروان فقیهش در دستگاه حکومتی و ولایت آنها در امور جامعه بود؛زیرا امام علی(ع)فقط به تعیین و تبیین موضوع مشخص«ولایت عالمان»بر جامعه قانع نبود،بلکه می خواست از طریق تحقق عینی آن،فایده چنین موضوعی را نیز اثبات کند.او برای تحقق این امر، موضوع ولایت دادن به فقیهان عصر خود در دستگاه حکومت را انتخاب کرد.این، یک روش برای مبارزه منفی با حکومت وقت بود.بنابراین از طریق نصب حذیفه بن یمان به عنوان اولین ولی فقیه مدائن 02و سلمان فارسی به عنوان دومین ولی فقیه مدائن 12و عمار به عنوان ولی فقیه کوفه 22در تحقق ولایت فقیه کوشید و در سال های بعد نیز خصوصا در زمان امام صادق(ع)،مسئله ولایت فقیه به طور کامل تبیین شد و مقبوله عمر بن حنظله 32.به برنامه ای برای گسترش نظریه ولایت فقیه تبدیل گشت.نکات مهم در مقبوله عمر عبارتند از:

1.ولایت فقیه نه تنها در فتوا،بلکه به مسائلی که با اداره جامعه و قضاوت جانب امام معصوم است.

2.نظام ولایت فقیه،مشروعیت خود را از امام معصوم می گیرد و منصوب از جانب امام معصوم است.

3.مردم در مسائل قضایی و سیاسی حق مراجعه به غیر را ندارند و باید به فقیهان روی آورده،در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز فقیهان متصدی امور آنها هستند.

با توجه به مطالب فوق،عده ای از فقها و محدثین،از مقبوله عمر بن حنظله و امثال آن،ولایت مطلقه(ولایت عامه یا ولایت همه جانبه)را استنباط می کنند.شهید ثانی در دروس،دامنه وسیعی برای قضا مطرح می کند که بسیاری از مسائل اجتماعی را نیز در بر می گیرد و می گوید:قضا و ولایت شرعی بر حکم در مصالح عموم مردم از طرف امام(ع)است 42؛زیرا کسی که صاحب حکم باشد،بسیاری از مسائل اجتماعی،سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تحت نظر وی قرار می گیرد.مسئله ولایت فقیه در طول حیات ائمه هدی(ع)تا زمان غیبت کبری از طریق اذن و انتصاب توسط آن بزرگواران مطرح بود؛یعنی آنها علیرغم حاکمیت فضای تقیه،از طریق ارتباطات مخفیانه با عالمان و فقیهان،آنها را به دستیابی به مناصب دولتی(در دولت جائر)ترغیب و تشویق می کردند تا از پایمال شدن حقوق شیعیان تا حد امکان جلوگیری شود.این مسئله در طول حیات همه امامان،خصوصا بعد از امام صادق، علی رغم خفقان سیاسی جریان داشت.52

دانشمندان اسلامی و مسئله ولایت فقیه 1.فقها 1-1.شیخ مفید،سید مرتضی و شیخ طوسی

شیخ مفید(833 تا 314 هـ ق)از بنیانگذاران شیوه اجتهادی در فقه امامیه به شمار می آید و با تفکر اجتهادی به مصاف اندیشه اهل حدیث رفت،و پایه های فکری آنان را متزلزل کرد.وی نخستین کسی است که در فرهنگ فقهی شیعه،لفظ «سلطان»را به کار برد و از واژه های امام،سلطان و فقیه بسیار استفاده کرد.البته منظور وی سلطان عادل و یا سلطان اسلام است؛مانند امامان شیعه،امیران و کارگزارانی که از سوی آنها نصب می شوند.فقیه نیز در کلام شیخ،عنوان سومی است که به کار رفته و او به ولایت فقیه معتقد است؛زیرا می گوید:آنچه را که بر عهده سلطان عادل است،بر عهده گیرند62.و آنچه بر عهده امام معصوم می دانیم، ولایت نه گانه است که عبارتند از:ولایت در پذیرش،ولایت در فتوا،ولایت در قضاوت،ولایت در اجرای حدود،ولایت در امور حسبیه،ولایت در تصرف اموال و نفوس،ولایت در زعامت(سیاسی)ولایت در اذن و نظارت.72

نکته دیگر اینکه شاگردان شیخ؛یعنی سید رضی و سید مرتضی،علم الهدی(553 -634 ق)که به قول علامه حلی،رکن امامیه و معلم ایشان بوده اند نیز بر این مطلب تصریح کرده اند.82

به اعتقاد سید مرتضی،در صورت موجود بودن وجوه عقلایی و شرعی، شخص پذیرندهء مسئولیت در زمان سلطان جائر،نه نماینده حاکم جائر،بلکه نماینده امامان حق است.ایشان می فرماید:

«صالحان و دانشمندان در زمان ها و عصرهای مختلف،دائما چنین بودند که از سوی ستمگران،به خاطر بعضی از دلائل مسئولیت می پذیرفتند.پذیرش مسئولیت- اگر در آن،وجه نیکویی وجود داشته باشد-هر چند در ظاهر از سوی حاکم ستمگر است،ولی در باطن از سوی امامان حق می باشد.»92

شیخ طوسی نیز در کتاب مختلف بر این مطلب تأکید می کند.03و می توان گفت این دیدگاه براساس همان دیدگاه شیخ مفید است؛زیرا او می گفت:ولایت،یک نظام حکومتی است و فقیه به عنوان سلطان اسلام،حاکم و نائب سلطان اسلام تعبیر شده است.این مطلب به وراثت از امامان معصوم به فقیهان انتقال یافته است؛زیرا «العلماء ورثة الانبیاء».در این باره اخبار صحیحی در دست است و به تعبیر دیگر،«ولایت و سلطنتی که برای فقها وجود دارد،همان ولایت رسول اللّه(ص)،امام و حکومت آنها است که با این ولایت اطاعت مطلق مردم از آنها،لازم خواهد بود.»13

او می گوید:«اجرای حدود و احکام انتظامی اسلام،وظیفه سلطان اسلام است که از جانب خدا منصوب گردیده و منظور از سلطان،ائمه هدی(ع)یا کسانی است که از جانب ایشان منصوب گردیده اند،و امامان نیز این امر را به فقهای شیعه تفویض کرده اند تا در صورت امکان مسئولیت اجرایی آن را بر عهده گیرند.»23

1-2.شهید اول

به نظر سایر فقیهان،مانند شهید اول نیز،حکومت شایسته بر پایه حاکمیت الهی و تجلی آن در حکومت پیامبر(ص)،امامان معصوم(ع)و نایبان خاص و عام آنان است.33او،این اشکال را که مقصود از نائب امام،نایب خاص است و فقها را شامل نمی شود،رد می کند و بر این باور است که:

«حکم فقیه عصر غیبت،همان حکم نایب خاص امام(ع)است.»43

1-3.محقق کرکی

محقق کرکی(078-049 هـ ق)نیز نظریه ولایت فقیه را یک نظریه سیاسی می داند؛به گونه ای که شاه طهماسب به حق او در حاکمیت چنین اعتراف می کند: «تو نایب امام هستی و من فقط از کارگزاران توأم که اوامر و نواهی تو را با اجرا می گذارم.»53

او بر این اساس،شاه را در موقعیتش ابقا کرد،تا زیر نظر مرجع دینی،کشور را اداره کند و این تحقق عینی مسئله پیروی حاکم از فقیه است.در این مورد،کرکی به طور مفصل بحث کرده است.او در مجموعه بحث هایش به عصر حضور تکیه دارد، ولی عمومیتی را که در کلام او به چشم می خورد،می توان به عصر غیبت نیز تعمیم داد.به هر حال،اساس اندیشه کرکی از همین جا گذاشته می شود.اعتقاد به معنای نص و نصب در مشروعیت رهبری جامعه و شایستگی فردی رهبری،با صفات خاص و جدا نبودن دین از سیاست،از نکته های جالب توجه در اندیشه وی است.63

1-4.وحید بهبهانی

وحید بهبهانی(7111-5021 هـ ق)نیز رابطه دین و سیاست را یک رابطه ماهوی و تفکیک ناپذیر می داند.تجلی این پیوستگی و همبستگی در نظریه امامت شیعی و نیز احکام فقه سیاسی آشکارا مشهود است.وی نیاز به قوانین مدنی و حکومت را برای تدبیر جامعه سیاسی،ویژه زمان خاص و مکان معینی نمی داند و همهء زمان ها و مکان ها و احوال مردمان را در نیاز فطری به نظم،قانون،مجری قانون و برقرار کننده نظم،یکسان می بیند.73به باور وی،در عمل به قوانین و حقوق سیاسی اسلام، هیچ گونه تفاوتی بین زمان حضور و غیبت امام معصوم نیست و غیبت معصوم نه تنها به معنای تعطیل شدن احکام حکومتی اسلام نبوده،بلکه خلأ حضور معصوم(ع)با معرفی فقیهان جامع الشرایط به نیابت عام امام غایب(عج)جبران شده است.به بیان دیگر شیعیان از لحاظ نظری در تعیین نوع حکومت و شیوه انتخاب و تعیین رهبر سیاسی و شرایط و وظایف حاکم اسلامی در بن بست فکری قرار ندارند.از لحاظ عملی نیز راهکارهایی در متون دینی ارائه شده است.

1-5.شیخ جعفر کاشف الغطاء

شیخ جعفر کاشف الغطا(8221 هـ ق)در زمان خود عملا نقش زعامت اجتماعی و سیاسی فقها را ایفا کرد.در زمانی که شورش های زیادی از سوی دولت های خارجی و نوکران داخلی شان،برای ضربه زدن به اسلام و مسلمانان،به وجود آمده بود،به فتحعلی شاه قاجار اذن دفاع داد و او را تقویت کرد.او دربارهء لزوم اطاعت از سلطان گفت:

«واجب است تمام کسانی که متّصف به صفت اسلام هستند و تصمیم به اطاعت از پیامبر و امام دارند،سلطان را اطاعت کنند و در زمینه جهاد با دشمنان خدا با او مخالفت نورزند و امر کسانی را که او را بر آنها نصب کرده [علما]و به عنوان سپر بلای آنها قرار داده،اطاعت و امتثال نمایند.و مخالفت با و[در این امر]مخالفت با خدا و مستحق غضب و عذاب الهی است.»83

1-6.ملا احمد نراقی

ملا احمد نراقی(5811-5421 هـ ق)نیز وجود دولت و حکومت،یعنی وجود حاکم لازم الاتباع را در جامعهء انسانی امری الهی به شمار می آورد و تعیین حاکم از سوی خدا را برآمده از قدرت و حکمت الهی می داند و تأکید می کند که خداوند بالاتر از آن است که افراد جامعه انسانی را با این همه تنوع در آثار و اندیشه ها، بدون سرور و فرمانروا،رها کند و آنها را همچون گله های بدون شبان،در چنگال گرگان درنده هوی وهوس رها سازد.93او حاکم غیر الهی را در حفاظت افراد اجتماع از گرفتاری های فردی و اجتماعی،ناتوان می داند؛زیرا او به خیر و شر انسان آگاه نیست و تنها خداست که آگاه و عالم مطلق است و به تمام نیازهای فردی و اجتماعی انسان آگاهی دارد.بنابراین گماشتن چنین فردی براساس قاعده لطف،بر خدا واجب و لازم است.04

با توجه به سخن ملا احمد نراقی،مشخص می گردد که بحث ولایت و حکومت و حاکم جزء به امر الهی و نصب او صورت نمی پذیرد؛یعنی هر جا که ولایت است،نصبی وجود دارد و آن نصب قطعا از جانب خدا،رسول او(ص)و امامان بر حق(ع)و در عصر غیبت براساس نیابت عام امام از طریق فقها و دانشمندان امت صورت می پذیرد.نراقی در این مورد اصلاح جامعه را مشروط به اجرای عدالت می داند و می گوید:عدالت،ممکن نیست مگر آنکه حاکمان فقیه شوند یا فقها حاکم جامعه گردند.در نتیجه شناخت عدالت منوط به فقاهت است و اداره امور دولت و کشورها باید به فقیهان سپرده شود و او دارای تمام اختیارات پیامبر و امام(جز موارد استثنایی)است.14

1-7.صاحب جواهر

شیخ محمد حسن نجفی(صاحب جواهر)(6621 هـ ق)مسئله ثبوت ولایت را آن چنان بدیهی می بیند که می گوید هر کس در آن تشکیک کند،بویی از فقاهت نبرده است و با سخنان معصومین در این باره آشنایی ندارد.24

او در مواردی که به اثبات ولایت فقیه می پردازد،آن را هم مطلق و هم منصوب از جانب امام معصوم می شمارد.

وی می گوید:«نصب عام در هر چیزی هست،به طوری که هر آنچه برای امام است،برای فقیه نیز می باشد؛چنانکه مقتضی قول اول(ع)(فانّی قد جعلته حاکما) این است که فقیه متصرف در قضاوت و غیر آن از قبیل ولایت و مانند آن است؛ همان گونه که مقتضای قول صاحب الزمان-روحی فداه-نیز آن را می رساند: «در حوادث واقعه،به راویان احادیث ما رجوع کنید.آنها حجت های ما بر شما و ما حجت خدا بر آنها هستیم.»مراد این است که فقیهان در جمیع آنچه من حجت هستم،حجت من بر شما هستند؛مگر در آن چیزهایی که با دلیل خارج شود.»34

به عبارت دیگر،گسترهء روایت های«حکومت فقیه»خصوصا روایت نصب که از امام زمان(عج)وارد شده،فقیه را منصوب از جانب اولی الامر می گرداند؛کسانی که خداوند اطاعت ایشان را بر ما واجب کرده است.بله،اختصاص آن نصب در هر چیزی است که حکما و موضوعا در شرع مدخلیت داشته باشد.44

1-8.شیخ اعظم انصاری

شیخ انصاری(4121-1821 هـ ق)نیز قایل است که ولایت فقیه در مسائل شرعیه(ولایت در فتوا و تعیین موضوعات)از جمله بدیهیات اسلام است.54

نیز اموری که حکم آن مشتبه است،از مصادیق«حوادث واقعه»است؛یعنی اموری که امام(ع)مرجع آن را فقیهان و راویان احادیث دانسته اند.64

این امور شامل انبوهی از موارد مختلف زندگی بشر است.نکته دیگر اینکه شیخ انصاری،غیر از مواردی که به اذن امام،منوط است،مسائل مربوط به عصر غیبت را منوط به اجازه و اذن فقیه می داند74؛یعنی ولایت فقیه را در اذن و ولایت در امور حسبیه ثابت قلمداد می کند.

1-9.شیخ فضل اللّه نوری

شیخ فضل اللّه نوری«ولایت در زعامت سیاسی»را از آن فقیهان آل محمد(ص) می دانست و به همین دلیل خود همواره در مسائل پیشگام بود.

او معتقد بود که کلیه امور مملکتی،باید براساس احکام و دستورات مجتهد عادل باشد؛حتی«منصب دولت و اجرای آن از عدلیه و نظمیه و سایر احکام،باید فقط اجرای احکام صادره از مجتهد عادل باشد.»84بنابراین ولایت در«اطاعت»و در «اذن و نظارت»را حق مجتهدان دانسته،استدلال می کرد که در مذهب جعفری در صورتی که تصدّی حکومت غیر از خدا و سه طایفه دیگر،یعنی انبیا،اولیا و فقها، برعهده کس دیگری باشد،واجب الاطاعه نخواهد بود.همچنین«در زمان غیبت امام،مرجع در حوادث،فقهای شیعه هستند و مجاری امور به ید ایشان است.»94

از اینها مهم تر،او ریاست عرفی بر جامعه مسلمانان را غصب می دانست و حکم به حرمت حمایت از او داد:«مگر نمی دانی که این کار از غیر نواب عام،نصب حق محمّد و آل محمد است؟»05

1-01.محقق نائینی

میرزا محمد حسین نائینی(6721-5531 هـ ق)به توضیح علّت و فلسفه نیابت فقیهان از امام معصوم(ع)پرداخته،می گوید:«چون عدم رضای شارع مقدس به اختلال نظام و ذهاب بیضه(کیان)اسلام،بلکه اهمیت وظایف راجعه به حفظ نظم ممالک اسلامیه،از تمام امور حسبیه از اوضح قطعیات است،لهذا ثبوت نیابت فقهاء و نواب عام عصر غیبت،در اقامه وظایف مذکوره از قطعیات مذهب خواهد بود.»15

او در جواب کسانی که در محدوده ولایت فقیه بحث می کنند،اظهار می دارد که اگر ولایت عامه برای فقیه ثابت شود،ولایت او در همه زمینه ها است 25؛زیرا آنچه مهم است اثبات کبری است و آن عبارت است از ثبوت ولایت عامه برای فقیه عصر غیبت.اگر این مسئله اثبات شود،بحث از صغرای مطلب،امر لغوی خواهد بود، چرا که صغریات مسئله به هر روی از وظیفه فقیه است.35بر این اساس ایشان ولایت فقیه را به صورت مطلقه قبول دارند.

1-11.حضرت امام خمینی(ره)

اکنون به اندیشه بسیار شگفت انگیز حضرت امام(ره)که در واقع برجسته ترین نظریه ایشان در بعد حکومتی است،می پردازیم.از دیدگاه ایشان سرچشمه نظریه ولایت فقیهان،همان اعتقاد به توحید است:

ریشه و اصل همه آن عقاید که مهم ترین و با ارزش ترین اعتقاد ماست،اصل توحید است...این اصل به ما می آموزد که انسان تنها در مقابل ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند؛مگر اینکه اطاعت او،اطاعت خدا باشد.»45

به عقیده ایشان،خداوند سنتش بر آزادی و اختیار انسان قرار گرفته،به جای اینکه حاکمیت و ولایت را جبرا و قهرا اعمال کند،نوع دیگری از حاکمیت را جایگزین کرده است.این حاکمیت که در لسان اندیشمندان اسلامی از آن به ولایت و حاکمیت الهی تشریعی تعبیر می شود،یک نوع حاکمیت غیر مستقیم و ارشادی خداوند بر اعمال و رفتار انسان هاست که به موجب آن اطاعت از غیر خدا،شرک، و کفر به ولایت طاغوت،لازمه ایمان است.55

امام برای نظریه ولایت فقیه،استدلال های عقلی و نقلی بسیاری ارائه می دهد که در آثارشان درج است.

ادله عقلی

از نظر امام(ره)مسئله ولایت فقیه،مسئله ای است که تصور آن بلافاصله موجب تصدیق آن می گردد؛یعنی ولایت فقیه بعد از تصور دقیق حکم،مسئله ای نظری که نیازمند برهان باشد،نیست و آنچه دلیل امامت است،دلیل لزوم حکومت زمان غیبت نیز می باشد.65

امام همان ادله ای که بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی وجود دارد،برای اثبات نظریهء ولایت فقیه کافی می داند.75

ادله نقلی

در آثار امام ادله نقلی فراوانی در رابطه با ولایت فقیه مطرح و مورد بررسی قرار گرفته است که تفصیل همه آنها از حوصله این نوشتار و جستار خارج است.ما برای روشن تر شدن بحث،به برخی از آن دلیل ها فهرست وار اشاره می کنیم:

1.نصب عام پیامبر(ص)85:

امام،حصر دلالت این حدیث را بر معصومان رد می کند و معتقد است که خلافت رسول اللّه(ص)نه محدود به حدّ خاصی و نه محدود به اشخاص خاصی است؛بلکه چون احکام اسلام نباید تعطیل گردد و حدود و ثغور اسلام،نباید دستخوش هجوم دشمنان شود،فقیهان باید جانشین پیامبر شوند.95

پیامبر اکرم(ص)یکی از مشخصات کلیدی و مهم جانشینان خود را مطرح می کنند که همان راویان احادیث هستند.امام معتقد است که اگر راویان احادیث مورد نظر،فقیه نباشند،مسلّما غیر آنان را شامل نمی شود؛زیرا کسی که می خواهد سنن رسول اکرم(ص)را شرح دهد،باید تمام احکام الهی را بداند.06

حضرت امام با توجه به اوصاف فقیه در آیات و روایات نبوی و ائمه(ع)علاوه بر مطلب فوق،دلائل نقلی زیر را بر اصل ولایت فقیه اقامه می کند:

2.فقیه دژ محکم اسلام است.16

3.فقیه امانت دار واقعی است.26

4.فقیه وصی پیامبر(ص)و رهبر سیاسی امت است.36

5.فقیه،مسئول مسائل اجتماعی است.46

6.فقیه،مسئولیت مسائل حکومتی را برعهده دارد.56

ایشان با توجه به دلایل عقلی و نقلی فوق،چنین می فرمایند:

نتیجه آنچه ذکر کردیم،آن است که برای فقیه،همه آنچه برای امام معصوم ثابت است،ثابت می باشد،مگر اینکه دلیل اقامه شود که اختیارات آنها از جهت ولایت و سلطنت آنها نیست،بلکه مربوط به جهات شخصی آنها،به سبب شرافت آنها بوده باشد،یا اینکه اگرچه دلیل دلالت کند بر اینکه شی ء خاص از جهت شئون حکومتی و سلطنت برای معصوم ثابت است،با این حال اختصاص به امام معصوم(ع)دارد و از آن تعدّی نمی شود،کما اینکه این مطلب،در جهاد غیر دفاعی، مشهور است؛اگرچه در آن نیز جای بحث و تأمل وجود دارد.66

2.فلاسفه و متکلمان اسلامی 2-1.شیخ الرئیس ابو علی سینا

فلاسفه اسلامی نیز مانند شیخ الرئیس ابو علی سینا(073-824 هـ ق)و فارابی (062-933 هـ ق)که فلسفه و حکمت را مکمل مباحث کلامی می دانستند،مبحث امامت و ولایت فقیه را به مثابه یک بحث عقلی-اصولی مطرح کرده اند و در کتاب های خود به اثبات آن پرداخته اند.او در کتاب شفا این مطلب را به صورت زیر بیان می نماید:

«واجب است که سنت گذار،اطاعت جانشین خود را واجب کند،و تعیین جانشین یا باید از طرف او باشد یا به اجماع اهل سابقه بر زمام داری کسی،و به طور علنی برای جمهور مردم ثابت کند که او دارای سیاست مستقل،عقل اصیل، اخلاق شریف،مانند شجاعت،عفت و حسن تدبیر است و احکام شریعت را از همه بهتر می داند و عالم تر از او کسی نیست و اثبات این صفات برای شخص مورد نظر باید آشکارا باشد و جمهور مردم آن را بپذیرند و بر آن متفق باشند و اگر اختلاف و تنازع بر اثر هوا و هوس میان آنها ایجاد شود و فرد دیگری را که استحقاق و لیاقت جانشینی ندارد،برگزینند،به پروردگار کافر گشته اند،و تعیین جانشین با نصب بهتر است؛زیرا در این صورت از اختلاف و نزاع دور خواهد بود.76

با توجه به کلام شیخ الرئیس می توان نتیجه گرفت که شارع مقدس اطاعت از رسول خدا(ص)را واجب و لازم دانسته و مؤمنان را به تبعیت و پیروی از آن حضرت امر نموده است و رسول اکرم(ص)براساس نص صریح قرآن،ولی و اولی به تصرف در اموال و انفس مؤمنین بوده و جانشین او یعنی امامان بر حق به نص صریح کلام پیامبر(ص)در روز غدیر خم نیز مولی و سزاوارتر به مؤمنان نسبت به خودشان است.86براساس حکم عقل،نصب نائبان خاص و عام بر امام واجب و لازم است تا از اختلال نظام و بروز اختلاف و تفرقه در بین امت اسلامی جلوگیری گردد؛یعنی ایشان جهت ایجابی قضیه را براساس انتفاع عامه(جلوگیری از هرج و مرج و حفظ اموال و انفس مؤمنین)می داند.

2-2.معلم ثانی(ابو نصر فارابی)

فارابی نیز در«مدینه فاضله»بر این موارد تأکید می کند و دانش و برخورداری از علم احکام و قوانین شریعت را شرط لازم و ضروری برای رئیس جامعه و مدینه فاضله می داند.او می گوید:

«رئیس مدینه فاضله یا رئیس اول است یا رئیس ثانی.رئیس اول کسی است که به او وحی می شود؛یعنی خداوند عزّ و جل به وسیله عقل فعّال به او وحی می کند.او واضع قوانین است و حکم امور را بیان می کند...،اما مدینه همیشه،صاحب چنین رئیسی نیست.رئیس دومی که جانشین او می شود،باید بسیاری از صفات او را داشته باشد و قوانین و سنت ها و روش های رئیس اول را بداند و نگهبان آنها باشد.پس باید چنان اندیشه خوب و قوه استنباطی داشته باشد که بتواند احکام و اموری را که در جریان حوادث و مرور زمان پیش می آید،به خوبی دریافته و استنباط کند و باید صلاح و مصلحت مدینه را بجوید و رعایت کند.96

مؤید این کلام معلم ثانی همان دستخط و توقیع شریف امام در جواب اسحاق بن یعقوب است که پرسیده بود:در زمان عدم دسترسی به شما،به چه کسانی رجوع کنیم؟امام در پاسخ مرقوم فرمودند:

«و اما در هر واقعه ای که برای شما پیش می آید،به روایان احادیث رجوع کنید که آنها حجت های من بر شما و من حجت خدا بر ایشانم.07

2-3.علامه حلی

علامه حلّی که یکی از پایه گذاران تشیع در ایران محسوب می شود،در کتاب های خود به مناسبت های متعددّی،شئون مختلف ولایت و امامت را در زمان غیبت،حق فقیهان شیعه دانسته است،اما از اینکه فقیهان،بحث امامت و شرایط آن را از علم کلام به فقه منتقل ساخته اند،اظهار نگرانی کرده،می نویسد:

«عادت فقیهان بر این جاری شده که امامت و شرایط آن را در این باب(قتال باغی)ذکر می کنند،تا روشن شود که اطاعت چه کسی واجب،خروج بر چه کسی حرام و جنگ با چه کسی واجب است؛ولی این مسئله از قبیل مسائل علم فقه نیست،بلکه از مسائل علم کلام است.17

بنابراین مسئله ولایت فقیه یک مسئله از فروعات فقه نیست،بلکه اصل و اساس آن به علم کلام بر می گردد؛همان طورکه اثبات ولایت امامان معصوم(ع)چنین نیست،تا فقیهان فصل منسجمی را در کتاب های فقهی خود به آن اختصاص دهند؛ بلکه فقیهان،موشکافی هایی در خور توجه داشته اند؛همان طورکه در حدود ولایت امام در فقه بحث کرده اند،نه در اثبات آن.

2-4.استاد جوادی آملی

اندیشمندان معاصر به طور عمده،همین دلیل را در مورد کلامی بودن بحث ولایت و ولایت فقیه ذکر کرده اند.استاد جوادی آملی در این رابطه می فرماید:

«هر مسئله ای که موضوع در آن فعل اللّه باشد،کلامی است.در مورد اثبات ولایت فقیه نیز چون سؤال این است که آیا خداوند برای عصر غیبت دستوری صادر کرده یا نه،موضوع اثبات ولایت فقیه،مسئله ای کلامی است،نه فقهی.»27

ثمرات کلامی بودن مسئله ولایت فقیه

براساس دیدگاه کلامی بودن ولایت فقیه،ثمرات زیر را می توان برای آن برشمرد:

1.خداوند در طول ولایت ائمه اطهار،به فقیه جامع الشرایط،ولایت عطا فرموده است و مردم مؤظفند که بی چون وچرا از او اطاعت کنند و رأی مردم در اعطای ولایت به فقیه و یا سلب آن هیچ تأثیری ندارد.گرچه اختیار،لازمهء لاینفک انسان است و او می تواند این ولایت را نپذیرند،اما در این صورت خود را محروم خواهد کرد؛زیرا ایمان به اسلام،موجب بهره منمدی از فیوضات معنوی این آئین می شود.

2.رأی مردم به منزله نصب یا عزل فقیه حاکم نیست،بلکه کاشف است.یعنی مردم در اصل مشروعیت حکومت هیچ گونه نقشی ندارند؛زیرا حاکمیت الهی دارای مشروعیت ذاتی است و قابل اعتبار از سوی مردم نیست.تنها نقشی که مردم می توانند داشته باشند«کشف مشروعیت»است؛یعنی مردم در زمینهء کارآمد کردن این مشروعیت ذاتی،وارد میدان می شوند.پس نقش مردم فقط نقش کاربردی است. اگر رأی مردم و پذیرش آنها لحاظ نگردد،حکومت توانایی اجرای اهداف متعالی خود را نخواهد داشتت.37

3.اثبات مسئله ولایت فقیه،از طریق کلامی بودن این مسئله بسیار آسان است؛ چون در طول ولایت خدا،رسول خدا و ائمه اطهار(ع)قرار دارد؛ولی اگر فقهی باشد،در این اصورت هر فقیهی بر مبنای استنباط خود به بحث در مورد آن می پردازد.

4.با کلامی شدن مسئله ولایت فقیه،فقیه دارای ولایت مطلقه می شود.در این صورت از کارآیی و کارآمدی بیشتری برخوردار خواهد بود.چون ولایت او گره خورده به ولایت الهی است و دارای قداست و طهارت معنوی ذاتی بوده و لذا گستره فعالیت آن و نیز تأثیرگذاری فرامین او افزایش می یابد.

اهل سنّت و مسئله ولایت و امامت

یکی از پرسش های مطرح در ذهن پژوهشگران دینی و نظام سیاسی این است که چرا فقها در آثار فقهی خودشان در مورد ولایت فقیه بحث جامع و مفصّلی ارائه نداده اند و چرا در این مسئله بسیار مهم،فصل کسنقل و منسجمی در کتب آنها وجود ندارد؟در پاسخ به این سؤال می توان گفت که بدون تردید نهج البلاغه به عنوان عظیم ترین و منسجم ترین کتاب درباره آرای سیاسی شیعه و نیز حقوق اساسی مکتب اسلام مطرح است.سخنان امام علی(ع)فراتر و به مراتب عمیق تر از سخنان افلاطون و ارسطو در عرصه حکمت نظری و بالاتر از سخنان و افکار سقراط در زمینهء حکم عملی است.47

همچنین در مباحث مهم کلامی،مانند نبوت،امامت و ولایت ژرف ترین مباحث را بنیان گذاری کرده است.بنابراین تا قرن پنجم،هیچ تردیدی وجود نداشت که مسئله امامت و سیاست،و ولایت و حاکمیت،مسئلهء کلامی-عقلی است،نه یک مسئله فقهی،فرعی و تقلیدی؛ولی اندیشمندان اهل سنت،مانند امام محمد غزالی (504 و 505 هـ ق)می پنداشتند که امامت،اهمیت چندانی ندارد و افرادی مانند سیف الدین آمدی(155 هـ ق)در کتاب غایة المرام فی علم الکلام 57.و مؤلف المواقف و شارح آن،میر سید شریف 67از او پیروی کردند.ابو حامد می گوید:

بحث امامت یک بحث مهم و عقلی نیست،بلکه یکی از مسائل فقهی است.این مسئله تعصب هایی را برانگیخته است.اگر کسی از این بحث دوری کند،نسبت به کسی که در این بحث به تحقیق می پردازد،از سلامت بیشتری برخوردار است؛حتی اگر به حقیقت دست پیدا کند تا چه رسد به اینکه به خطا رود.77

آثار فقهی بودن امامت نزد اهل سنّت

با توجه به این مطلب که اهل سنت در مسئله امامت،نصب الهی را شرط نمی دانند و آن را در زمره مسائل فقهی می شمارند،بر این نظریه پی آمدهای مختلفی مترتب است:

1.با توجه به مبنای فکری اهل سنت که حسن و قبح عقلی را مورد انکار قرار می دهد و هیچ کاری را بر خدا ضروری نمی داند،پس تعیین امام پس از پیامبر(ص) بر خدا لازم نیست؛بلکه این امر به مردم واگذار شده است.

2.چون در این دیدگاه،رأی مردم ملاک است،پس آنها قائل به تقدیم و ترجیح مفضول بر فاضل اند؛زیرا حق اختیار با مردم است و مردم چون نظر و رأیشان بر اساس ظاهر است،گاهی افضل را برمی گزینند و گاهی مفضول را.یعنی هر کس که بتواند رأی عمومی را متوجه خود کند،بر مسند امامت تکیه می زند؛در حالی که از نظر شیعه،تقدیم مفضول بر فاضل جائز نیست.

3.براساس این دیدگاه عصمت شرط امامت نیست و عدالت نیز از صفات لازم برای رهبری نمی باشد؛مگر آنکه به گناه امر کند.دیدگاه اهل سنت در مورد صفات عدالت و علم و...در مورد امام از اضطراب خاصی برخوردار است و دارای انسجام و استواری نیست؛بلکه این عدم انسجام و متانت در اکثر آرای سیاسی و حکومتی آنان وجود دارد.87

نتیجه دیدگاه اهل سنت این است که آنها قائل به ولایت مطلقه فقیه هستند.البته در نظر آنها ولایت فقیه به معنای نیابت از امام معصوم نیست بلکه به عنوان خلافت و جانشینی پیامبر(ص)است آنها اطاعت از اولوالامر را مانند اطاعت از پیامبر واجب شرعی می دانند؛یعنی این مقام و منصب را خداوند به آنها عطا کرده است؛ اگرچه تعیین مصداق به رأی و بیعت مردم واگذار شده است؛یعنی هر کس که بر مسند زعامت و حکومت می نشیند،همان اولوالامر است و اطاعتش واجب شرعی است 97؛گرچه ظالم و جاهل به احکام الهی باشد.

نتیجه گیری

نگاه گذرا به مسئله ولایت فقیه و نیز مسئله جانشینی پیامبر(ص)چه در زمان حیات نبی گرامی اسلام(ص)و چه در زمان ائمه اهل بیت(ع)و چه براساس بیانات دانشمندان اسلامی.برای ما مشخص کرد که مسئله ولایت برخلاف آنچه اهل سنت می گویند یک فرع از فروعات فقهی نیست؛بلکه بحث در فعل الهی است؛ یعنی خداوند به پیامبرش دستور داده است که علی را به جانشینی خود معرفی کند و مسلّما بدون دستور الهی براساس کلام خود پیامبر(ص)،او نمی توانست کسی را جانشین و خلیفه مقرر کند.در مسئله ولایت فقیه بحث در این است که آیا خداوند متعال که عالم به همه ذرات عالم است 08.و می داند که اولیای معصومش زمان محدودی حضور و ظهور دارند و خاتم اولیا«حضرت حجت(عج)»مدت مدیدی غیبت می کند،آیا خداوند برای عصر غیبت دستور داده یا نه؟،امت را به حال خود رها کرده است؟این مسئله ای کلامی است؛زیرا هسته مرکزی بحث فقها همان طور که گذشت روی این مطلب دور می زند که فقها منصوب به نصب عام از جانب اولوالامر می باشد.و مسلّما بازگشت این سخن به فعل اللّه است و این که فقهای بزرگوار و روشن ضمیر را دارای همان اختیاراتی می داند که امام معصوم دارد،ناشی از همین دیدگاه می باشد که در سخنان حضرت امام و باقی فقیهان و حتی فلاسفه اسلامی موج می زند پس اگر متفکران اسلامی ولایت فقیه را به عنوان یک مسئله کلامی مطرح کرده اند،بر این اساس است.نه این که آن را در حد نبوت و توحید بدانند.غرض آن است که هر مسئله ای که فعل اللّه است،کلامی است،نه این که هر چه کلامی باشد جزء اصول دین است.بسیاری از مسائل که در کلام مطرح است جزء اصول دین نیست.مثل این که آثا خدا فلان کار را کرده یا نه؟آیا در قیامت فلان کار را می کند یا نه؟این ها در زمره جزئیات مبدأ و معاد است.جزئیات مبدأ و معاد نه جزء اصول دین است که علم برهانی و اعتقاد به آن لازم باشد،نه جزء فروع دین.پس مسئله بحث ولایت فقیه یک مسئله کلامی است ولی جزء اصول دین نیست.

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید