ولايت فقيه، يا دموكراسى يا هر دو؟!

  • یکشنبه, 20 مرداد 1392 14:22
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3872 بار

مؤلف: محمد محمدى اشتهاردى

 

اشاره در بحث ولايت فقيه، يكي از جنجالی ترين بحث ها اين است كه آيا ولايت فقيه با دموكراسي سازگار است؟! و آيا دموكراسي به مفهوم غربي با مساله ولايت فقيه همساني دارد؟! و اگر سازگار نيست،حقيقت دموكراسي در اسلام چيست ؟

ما معتقديم كه ولايت فقيه بر اساس « خدامداري » استوار است،چرا كه طبق مفهوم توحيد افعالي، حكومت مخصوص ذات پاك خدا است،و آن حكومت و حاكمي مشروعيت دارد كه از جانب خداوند، از طريق پيامبر (ص) يا امامان (ع) نصب و تاييد شده باشد، كه از آن دراصطلاح به «تئوكراسي » (حكومت الهي) تعبير مي شود.

بنابر اين،چنين حكومتي با دموكراسي به مفهوم غربي سازگار نيست، زيرادموكراسي غربي به معناي مردم مداري است، و اصل در انتخاب حكومت، مردم هستند. آن ها مي توانند هر گونه حكومت را تعيين كنند، و هرگونه حاكم را انتخاب نمايند، و چون نوعا در اين مساله اتفاق نظر وجود ندارد و امكان پذير نيست پس به حكم اجبارو ضرورت بايد به سراغ راي اكثريت رفت، و بايد اقليت در برابراكثريت تسليم باشد، چون راه ديگري براي اداره اجتماع از نظرآن ها وجود ندارد، هر چند اين كار به طور كامل عادلانه نيست.

ولي دموكراسي به مفهوم ديگر مي تواند با مساله ولايت فقيه سازگار باشد، و آن اين كه ببينيم خداوند حكومت را در اختيارچه كساني گذارده است؟ آن گاه نظريات و پشتيباني مردم در تعيين فرد مورد قبول سرنوشت ساز خواهد بود، و اوست كه ترجيح مي يابدكه از پشتيباني مردمي بيش تري براي اجراي اهداف حكومت برخوردار باشد. با اين اشاره به توضيح مطلب مي پردازيم:

انواع حكومت ها

حكومت هايي كه در گذشته و حال در جهان وجود داشته و داردشكل هاي گوناگوني دارد. مي توان گفت در جهان دهها و صدها نوع حكومت وجود دارد، ولي اصول آن حكومت ها را مي توان به سه گونه تقسيم نمود: 1- حكومت هاي استبدادي و خودكامه
2- حكومت هاي دموكراسي
3- حكومت هاي الهي

حكومت هاي استبدادي و خودكامه: 

اين نوع حكومت بر اساس حاكميت فرد يا گروه خاصي بنا شده است، كه سر از استبداد و بهره كشي بيرون مي آورد و نتيجه آن بردگي جامعه و بدبختي و سيه روزي مردم آن جامعه است، مانند حكومت شاهان مستبد; يا حكومت حزبي كوچك كه اقليتي را تشكيل مي دهد، و با توسل به زور به اكثريت مسلط گشته است، مانند حكومت ديكتاتوري كمونيست ها در شوروي سابق. در اين نوع حكومت، اراده مردم در اداره مملكت هيچ گونه نقشي ندارد، مصالح آن ها ناديده گرفته مي شود، بلكه معيار تامين منافع عده اي از زورمندان است كه با توسل به زور بر اكثريت مردم مسلط شده اند.

2- حكومت هاي دموكراسي:

(حكومت مردم بر مردم) حكومتي است كه امروز در جهان، عنوان عالي ترين حكومت را به آن داده اند. معياردر اين حكومت اين است كه همه مردم از هر گروه با آزادي كامل به پاي صندوق هاي راي بروند و نوع حكومت خود را با اكثريت آرا،برگزينند، و يا حاكم خود را تعيين كنند. در جهان امروز اين نوع حكومت عملا دو گونه است: 1- ظاهرا و واقعا به آراي مردم متكي است، و هر آن چه كه اكثريت مردم برگزينند ملاك انتخاب خواهد بود 2- در ظاهر آب و رنگ مردمي دارد، ولي در باطن بر اثر نيرنگ هاو ترفندهاي زورمداران و ثروت مندان، شكل مي گيرد، و تبليغات سرسام آور آن ها سرنوشت ساز بوده، و نتيجه را مشخص خواهد كرد.مي توان با قاطعيت گفت كه اكثريت قاطع، اگر نگوييم همه حكومت هاي دموكراسي جهان امروز بر همين گونه است، چنان كه نمونه هاي فراوان آن در اروپا و آمريكا ديده مي شود، كه درحقيقت نوعي حكومت ظالمانه و استبدادي در لباس دموكراسي است، وما از دموكراسي به مفهوم غرب، جز اين را نمي شناسيم. اما دموكراسي حقيقي به نظر كاوش گران واقع بين و منصف چنين حكومتي وجود خارجي ندارد. اينك مي گوييم به فرض وجود حكومت دموكراسي حقيقي، آن نيزنمي تواند يك حكومت سالم بر اساس مصالح عادلانه مردم باشد، هرچند نسبت به حكومت هاي استبدادي و خودكامه، بهتر است، ولي هرگزايده آل نخواهد بود، بلكه از جهاتي توام با نارسايي ها، بلكه ظلم و بيدادگري است، براي درك بيش تر اين مطلب نظر شما را به شرح زير جلب مي كنيم:

1- در غالب كشورهايي كه در ظاهر يا در واقع داراي چنين حكومتي هستند، بسياري از مردم عملا در انتخابات شركت نمي كنند، مثلاتنها شصت يا هفتاد درصد، و يا حتي كم تر از آن در انتخابات شركت مي كنند، و با اين حال گاه جمعي از مردم، اكثريت رامي برند، كه هرگز اكثريت در جامعه را ندارند، و به عنوان مثال سي و يك درصد در مقابل بيست و نه درصد، از مجموع شصت درصدمردمي كه در انتخابات شركت كرده اند. در چنين صورتي كه مصداق هاي فراواني دارد، اقليتي از مردم جامعه، زمام حكومت رابه دست گرفته، و اكثريت را حت سيطره خود قرار مي دهند، وبديهي است كه آن ها قوانين و نظام جامعه را طبق منافع گروهي خود تنظيم مي كنند و اين يك ظلم فاحش است.

2- فرض كنيم تمام مردمي را كه حق شركت در انتخابات دارند،بدون استثنا در آن شركت كنند (با توجه به اين كه چنين فرضي هرگز واقع نشده است) باز ممكن است گروهي با اكثريت ضعيف (مثلاپنجاه و يك درصد در مقابل چهل و نه درصد يا كمي بيش تر و كم تر)پيروز شوند. اين نيز در واقع يك نوع «استبداد اكثريت » بر ضداقليت است، در نتيجه به عنوان مثال در يك كشوري كه صد ميليون نفرش واجد شرايط راي هستند، چهل و نه ميليون بايد تحت فرمان پنجاه و يك ميليون نفر باشد، و همه چيز جامعه در مسير منافع آن اكثريت، و گاه به زيان اين اقليت وسيع و گسترده در جريان باشد. از اين رو بسياري از انديشمندان اذعان دارند كه حكومت اكثريت يك نوع حكومت ظالمانه اي است كه چاره اي جز آن نيست، اگرآن را محور قرار ندهيم، چه كاري مي توان انجام داد؟

3- از اين گذشته به فرض كه حكومت دموكراسي هيچ يك از اين دواشكال را نداشته باشد، ولي حكومتي است دنباله رو خواست هاي اكثريت مردم، و مي دانيم گاه مي شود كه توده هاي مردم بر اثربدآموزي ها گرفتار انحرافاتي مي شوند، و در اين گونه موارد بايدآگاهان و صالحان جمعيت به پا خيزند، و با اين آفت بزرگ مبارزه كنند، در حالي كه در نظام هاي دموكراسي در اين گونه موارد نه تنها مبارزه اي صورت نمي گيرد، بلكه انحراف به شكل قانوني درمي آيد، مثلا هم جنس بازي در انگلستان و امريكا قانوني مي شود! وسقط جنين و مفاسد ديگر در بسياري از كشورهاي غربي به حكم قانون مجاز مي گردد، چرا كه نمايندگان مردم در اين گونه نظام هامجري خواسته هاي مردم اند نه ناظر بر مصالح مردم.

3- حكومت الهي:

اين حكومت همان حكومت انبيا و امامان معصوم(ع)و صالحان است كه بر اساس خدامحوري و مصالح مردم نه خواسته هاي مطلق آن ها برپا مي شود، چنين حكومتي گاه با راي اكثريت قاطع مردم هماهنگ است (چنان كه در جمهوري اسلامي ايران چنين بوده و هست) و ممكن است گاهي با اكثريت آراي مردم به خاطر صالح نبودن آن ها هم آهنگ نباشد، بنابر اين انتخابات دراين حكومت بر اساس حكومت صالحان و زير نظر امام عادل صورت مي گيرد، و بر محور كيفيت دور مي زند نه كميت. در اين حكومت،حاكميت از آن خدا است، و قوانين بايد بر اين اساس تنظيم گردد،و مردم به عنوان پشتوانه حكومت هستند، و آن ها به عنوان بيعت ومشاوره، بدنه حكومت را تشكيل مي دهند، و به عنوان حاميان ونگهبانان حكومت، مشاركت و حضور دارند، كه اگر آن ها نبودند،اجراي حكومت ناممكن مي شد. در اين نوع حكومت، آفات سه گانه اي كه بر حكومت دموكراسي سايه افكنده بود و در بالا ذكر شد، وجود ندارد، نه سرمايه دارهابرنده هستند، نه آفت استبدادي تقريبا نيمي از مردم نسبت به نيم ديگر وجود دارد، و ناهم آهنگي با خواسته هاي مطلق مردم.

بنابراين، تنها حكومتي كه ضامن سعادت دنيا و آخرت مردم است، وصلاح و مصالح حقيقي مردم را تامين مي كند و از هر گونه آفت هاي گمراه گر مصون مي باشد حكومت پيامبران و امامان (ع) است كه براساس خدامداري برقرار شده است، چرا كه حكومت در درجه اول مخصوص ذات پاك خدا است، سپس براي هر شخص كه او حكومت را به آن شخص عطا مي كند. چنان كه قرآن مي فرمايد: «ان الحكم الا لله; حكم و فرمان تنهااز آن خداست » واژه حكم در اين جا داراي معناي وسيعي است كه هم حكومت را شامل مي شود، و هم به معناي داوري و قضاوت است. و در مورد ديگر خداوند خطاب به حضرت داود (ع) چنين مي فرمايد:«يا داود انا جعلناك خليفه في الارض فاحكم بين الناس بالحق ولا تتبع الهوي فيضلك عن سبيل الله; اي داود! ما تو را خليفه (ونماينده و رهبر) در زمين قرار داديم، پس در ميان مردم به حق حكومت كن، و از هواي نفس پيروي مكن، كه تو را از راه خدامنحرف سازد.» از اين آيات و آيات ديگر به روشني فهميده مي شود كه حكومت،مخصوص ذات پاك خدا است، كه او به اشخاص صالحي عطا مي كند، و ازمتابعت از خواسته هاي نفساني نهي شده، بنابر اين حكومت دموكراسي به مفهوم غربي، كه در آن اصل انتخاب به خواسته هاي مطلق مردم واگذار شده، حكومت باطل است، بلكه طبق آيات ديگرحكومت غير خدايي، همان حكومت طاغوتي است كه سر از گمراهي وفساد در مي آورد، و با صراحت مي فرمايد: «آنان كه مطابق حكم خدا حكم و حكومت نكنند كافر، ظالم و فاسقند.»

مشروعيت حكومت الهي

همان گونه كه قبلا ذكر شد، بحث پيرامون حكومت و ولايت فقيه، يك بحث كلامي است و در علم كلام مورد بررسي قرار مي گيرد، در علم كلام و فلسفه اسلامي ثابت شده كه توحيد شعبه هاي گوناگوني داردمانند: توحيد ذات، توحيد صفات، توحيد عبادت، و توحيد افعال. توحيد افعالي داراي شاخه هايي است مانند: توحيد خالقيت، توحيدربوبيت، توحيد مالكيت و حاكميت تكويني، توحيد در حاكميت تشريعي و قانون گذاري و توحيد در اطاعت.

بر اين اساس، مساله حكومت و حاكميت از شاخه هاي توحيد افعالي خدا است، و هرگز نمي توان آن را از خدا جدا كرد. آيات متعددي از قرآن بر اين مطلب تصريح نموده است، از جمله مي فرمايد:«و ان احكم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم; و در ميان مردم طبق آن چه خداوند نازل كرده حكم كن، و از هوس هاي آن هاپيروي مكن.» و نيز مي فرمايد: «و ما اختلفتم فيه من شي ءفحكمه الي الله ذلكم الله ربي عليه توكلت و اليه انيب; و درهر چيز اختلاف كنيد، داوري اش با خدا است، اين است خداوند،پروردگار من، بر او توكل كرده ام و به سوي او بازمي گردم.»

بنابر اين، از نظر قرآن و بينش اسلام ناب، حكومت مخصوص ذات پاك خدا است، و از شاخه هاي توحيد افعالي او است، از اين رو،مسلمانان بايد حكومتي تشكيل دهند كه حكومت الهي باشد و براساس خدا مداري و قوانين الهي تنظيم شده باشد.

معني دموكراسي اسلامي و مشروعيت آن

آن چه در اسلام وجود دارد، تئوكراسي و حكومت خدا بر مردم است،نه حكومت مردم بر مردم، ولي مي توان مساله دموكراسي را در قالب ديگر در اسلام مطرح كرد، و آن اين كه مردم تحت عنوان بيعت بارهبر حق و تحت عنوان شور و مشورت، كه اين دو در اسلام از اهميت به سزايي برخوردار هستند، در صحنه ها حضور يابند و با پشتيباني خود به حكومت الهي تشكل داده و آن را اجرا سازند. تفكر توحيدي مي گويد: «اين خدا است كه ولايت و حكومت را به كسي كه واجدشرايط است مي دهد، و به حاكميت او عينيت مي بخشد، و همان خدابراي مردم حقي قرار داده و آن اين كه با توجه به وضعيت، آن چه را خدا پسنديده برگزينند و از او پشتيباني كنند، به عبارت روشن تر; درست است كه «مالك الملوك و احكم الحاكمين » خدااست، ولي هيچ گونه منافات ندارد كه او براي تثبيت حكومت الهي و اجراي آن، به بيعت و مشورت و احترام به آراي مردم دستوردهد، چنان كه مطابق آيات قرآن، به چنين اموري دستور داده، واين امور بر همين اساس، داراي مشروعيت خواهند شد. آن ها كه تصور مي كنند كه حكومت اسلامي يك پارچه متكي به آراي مردم است وعنصر الهي آن را ناديده مي گيرند، بيراهه مي روند، و آن ها كه فقط به عنصر الهي آن توجه دارند و جنبه بيعت، شورا و آراي مردم را ناديده مي گيرند نيز در اشتباه هستند.

به عنوان مثال ولايت و حكومت امير مؤمنان حضرت علي (ع) از سوي خداوند و ازطريق پيامبر اسلام (ص) ثابت شده بود و فعليت داشت، ولي از نظرعملي و اجرايي به حمايت و پشتيباني مردم نيازمند بود، چرا كه بدون پشتيباني مردم كاري از پيش نمي رفت. بر همين اساس آن حضرت در فرازي از خطبه شقشقيه مي فرمايد: « اما و الذي فلق الحبة وبرء النسمة، لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و مااخذ الله علي العلماء الا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاربها; آگاه باشيد سوگند به خداوندي كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه جمعيت بسياري گرداگردم را گرفته، و به ياري ام قيام كرده اند، و از اين روحجت بر من تمام شده است، اگر نبود عهد و پيماني كه خداوند ازدانشمندان و علما گرفته است كه در برابر پر خوري ستمگران وگرسنگي ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار ناقه خلافت را رهامي ساختم و از آن صرف نظر مي كردم.» اين بيان حاكي است كه آراو پشتيباني مردم نقش مهمي در اجراي حكومت حاكمان حق و اتمام حجت دارد، كه اگر چنين پشتيباني نباشد، حاكمان حق نمي توانندبه تشكيل حكومت و اجراي قوانين الهي بپردازند.

همان گونه كه پيامبر اسلام (ص) از اين رو كه در مكه داراي پشتوانه مردمي نبود، نتوانست به تشكيل حكومت بپردازد، با اين كه او در مكه داراي مقام ولايت بود، ولي وقتي كه به مدينه هجرت نمود به دليل پشتوانه مردمي كه در آن جا وجود داشت، به تشكيل حكومت پرداخت.در مورد ولايت فقهاي اسلام نيز مساله بر همين اساس است، آن ها باانتصاب امامان معصوم (ع) مانند سخن امام صادق (ع) كه فرمود:«فاني قد جعلته عليكم حاكما; زيرا كه من او را بر شما حاكم قرار دادم.» كه قبلا در بحث «دلايل ولايت فقيه » به طور مشروح بيان شد، داراي ولايت هستند، با اين تفاوت كه اولويت و ترجيح از آن كسي است كه داراي پشتوانه مردمي بيش تر است، و اكثريت قاطع مردم او را برگزيده اند. بنابراين ولايت فقيه حكومت وكالتي نيست، بلكه حكومت منصوب ازجانب خدا توسط امامان معصوم(ع) با پشتيباني مردم است. كوتاه سخن آن كه عنوان «جمهوري اسلامي » كه گزينشي از حكومت اسلامي است از دو كلمه جمهوريت (آرا و پشتيباني مردم) و اسلاميت (الهي بودن حكومت) تشكيل شده است، جوهره حكومت اسلامي از حكومت الهي است، ولي اين حكومت در نهايت سر از حكومت مردمي درمي آورد،تعيين پيامبران و امامان و فقهاي اسلام به عنوان حاكم و رهبر، جوهره الهي حكومت را تشكيل مي دهد و مساله بيعت و مشورت واحترام به آراي مردم كه آن نيز به فرمان خدا است، جوهره مردمي آن را تشكيل مي دهد، پس جمهوري اسلامي نه يك پارچه متكي به آراي مردم است، و نه فقط به عنصر الهي توجه دارد، بلكه آراي مردم نيز در بافت ساختار حكومت اسلامي، نقش سرنوشت ساز خواهد داشت،

نتيجه اين كه: ولايت فقيه از دموكراسي به مفهوم غربي، جدا است،ولي با دموكراسي به مفهوم اسلامي به عنوان مشورت و بيعت وپشتيباني مردم سازگار بوده، بلكه مكمل هم هستند.در صورتي كه اكثريت قاطع، در مقابل نص صريح نباشد، وگرنه فاقدارزش خواهد بود، همانند اجماعي كه در باره خلافت خلفاي بعد ازرسول خدا (ص) ادعا شده است.

بحثي كوتاه پيرامون مساله بيعت و مشورت دو نماد دموكراسي اسلامي

در اسلام به دو مساله سياسي و اجتماعي يعني بيعت كردن و شور ومشورت، اهميت بسيار داده شده است.بيعت كردن در صدر اسلام از حوادث مهم بود، و نقش به سزايي درپيش رفت نظام، و پيروزي داشت. بيعت به معناي پيمان بستن براي فرمان برداري و اطاعت از كسي است، و چنين مرسوم بوده آن كس كه پيمان اطاعت مي بست، دست خود را در دست پيشوا و رهبر خودمي گذاشت و پيمان وفاداري را از اين طريق آشكار مي ساخت. و اين يك نوع معامله و بيع معنوي بود از اين رو، به آن بيعت گفته شد. آن ها كه با پيامبر (ص) بيعت مي كردند گويي با خدا بيعت مي نمودند و گويي دست خدا بالاي دست آن ها قرار مي گرفت، و اين شعار را تداعي مي نمود كه «دست خدا بر سر ما است » از اين رو،در آيه بيعت چنان كه خاطر نشان مي شود جمله «يد الله فوق ايديهم » (دست خدا بالاي دست آنها است) ذكر شده است.

در زندگي پيامبر اسلام (ص) و حضرت علي (ع) بيعت هاي گوناگون رخ داد، كه هر كدام در جاي خود نقش سرنوشت سازي داشت، در زندگي رسول خدا (ص) قبل از هجرت آن حضرت از مكه به مدينه، دو بيعت رخ داد كه اولي به نام بيعت عقبه اول، و دومي به نام بيعت عقبه دوم خوانده مي شود، در سال يازدهم بعثت گروهي از مردم مدينه كه از دودمان خزرج بوده و حدود دوازده نفر بودند،مخفيانه به مكه آمدند، و در عقبه اولي (گردنه اي در سرزمين مني) با پيامبر (ص) پيمان بستند كه وقتي به مدينه بازگشتند به تبليغ اسلام بپردازند. آن ها پس از اين بيعت به مدينه بازگشتندو به تبليغ اسلام پرداختند، بذر اسلام را در قلوب مردم پاشيدند،در سال بعد (سال دوازدهم بعثت) جمعيت آن ها هفتاد و دو نفر (ياهفتاد و پنج نفر) كه دو نفر آن ها زن بودند، به صورت بسيارمحرمانه، نيمه هاي شب در كنار همان عقبه به محضر پيامبر (ص)رسيدند و با آن حضرت بيعت كردند، بيعتي كه بر اساس فداكاري وايثار جان ومال در راه پيروزي اسلام بود.

بيعت ديگري كه در سال ششم هجرت در ماجراي صلح حديبيه رخ دادبيعت رضوان خوانده شد، كوتاه سخن آن كه مكه به صورت كانون ومركز بت پرستي درآمده بود، پيامبر (ص) تصميم گرفت با ياران خود براي انجام عمره وارد مكه گردد، ولي بت پرستان از ورودآن ها جلوگيري نمودند، پيامبر(ص) از مسلمانان دعوت كرد تا بااو بيعت كنند، آن ها در زير درختي كه در آن جا بود اجتماع كردند و با رسول خدا (ص) بيعت كردند كه هرگز پشت به ميدان نكنند و تا آن جا كه در توان دارند در قلع و قمع دشمن بكوشند.

خبر اين موضوع آن چنان رعب و وحشت در قلب مشركان افكند كه سبب شد آن ها به يك صلح تن دهند، صلحي كه در مجموع پايه اي براي پيروزي هاي آينده مسلمانان گرديد. در آيه 10 سوره فتح به اين بيعت اشاره شده، آنجا كه مي خوانيم: «ان الذين يبايعونك انمايبايعون الله يد الله فوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث علي نفسه و من اوفي بما عاهد عليه الله فسيؤتيه اجرا عظيما; كساني كه با تو بيعت مي كنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مي نمايند، ودست خدا بالاي دست آن ها است، پس هر كس پيمان شكني كند تنها به زيان خود پيمان شكسته است، و آن كس كه نسبت به عهدي كه با خدابسته وفاكند، به زودي خداوند پاداش عظيمي به او خواهد داد.»

اين بيعت به نام بيعت رضوان ناميده شده و اين نام از آيه هيجدهم همين سوره (فتح) اقتباس شده و در اين آيه و آيه نوزدهم به بخشي از آثار و بركات اين بيعت اشاره شده، آن جا كه مي فرمايد: «لقد رضي الله عن المومنين اذ يبايعونك تحت الشجره فعلم مافي قلوبهم فانزل السكينه عليهم و اثابهم فتحا قريبا و مغانم كثيره ياخذونها; خداوند از مؤمناني كه در زير آن درخت با توبيعت كردند، راضي و خشنود شد، خدا آن چه را در درون قلب آن ها(از صداقت و ايمان) نهفته بود، مي دانست لذا آرامش را بر دل هاي آن ها نازل كرد، و پيروزي نزديكي به عنوان پاداش نصيبشان فرمود و هم چنين غنائم و فوايد بسياري كه آن را به دست مي آوريد.»

خلاصه اين كه احكام بيعت، داراي بحث هاي گوناگون است، از جمله اين كه يك نوع مشاركت مردم با حكومت و پشتيباني آن ها از حكومت است، كه اگر چنين پشتيباني نباشد، حكومت در خطرسقوط قرار مي گيرد. به اين ترتيب مشاركت مردم در پاس داري ازحكومت نقش سرنوشت ساز دارد و ماهيت آن تعهد اطاعت و ياري است كه در مقام اجرا نه انتخاب نقش اصلي را ايفا مي كند. مساله ديگر در اسلام، مساله مشورت است كه از مهم ترين مسائل اسلامي مي باشد، خداوند به پيامبرش چنين فرمان مي دهد: «وشاورهم في الامر; در امور با مسلمانان مشورت كن.» و هنگام بيان اوصاف برجسته مؤمنان مي فرمايد: «و امرهم شوري بينهم;كارهايشان با مشورت در ميانشان صورت مي گيرد.» روايات بي شماري از پيامبر(ص) و امامان معصوم (ع) در تشويق به مشورت و ارزش آن رسيده، از جمله پيامبر (ص) فرمود: «اذا كان امرائكم خياركم، و اغنيائكم سمحائكم، و امركم شوري بينكم فظهر الارض خير لكم من بطنها، و اذا كان امرائكم شراركم، و اغنيائكم بخلائكم، و لم يكن امركم شوري بينكم فبطن الارض خير لكم من ظهرها; هر گاه زمام داران شما نيكانتان باشند، و ثروت مندان شما سخاوتمندانتان، و كارهاي شما با مشورت انجام گيرد، در اين موقع روي زمين (زندگي) براي شما از زير زمين (مرگ) بهتر است،ولي اگر زمام داران شما از بدان شما، و توان گران شما ازبخيلان باشند، و كارهايتان از روي مشورت نباشد، مرگ براي شمابهتر از زندگي است.»

نتيجه اين كه: اصل مشورت نيز بيان گرمشاركت مردم در مسايل مهم اسلامي است، و حاكي است كه اسلام به آراي مردم احترام نهاده است، بنابر اين دو مساله بيعت و مشورت دليل آن است كه حضور مردم در صحنه لازم و ضروري است، چنان كه در سيره پيامبر (ص) و امامان (ع) موارد بسيار ديده شده كه بامردم مشورت مي كردند، و مردم با آنها بيعت مي نمودند و...، ولي اين به آن معني نيست كه مساله رهبري حتما بايد با انتخابات انجام گيرد، بلكه به اين معني است كه مشاركت فكري و عملي مردم پشتوانه خوبي براي حفظ نظام و اجراي اهداف رهبري است كه اگراين پشتيباني نباشد، استقرار حكومت و رهبري در بحران هاي شديد،در مخاطره قرار خواهد گرفت، و در ميان آنان كه شرايط ولايت رادارند اولويت با كسي است كه با انتخاب اكثريت مردم كه حاكي ازپشتيباني آنها است همراه باشد.

پاسخ به يك سؤال

در اين جا اين سؤال پيش مي آيد كه قرآن در آيات متعدد، اكثريت و پيروي از اكثريت را نكوهش كرده گاه مي فرمايد: «اكثرهم لا يعقلون; اكثر آن ها نمي فهمند» (مائده - 103) و زماني مي فرمايد: «اكثرهم لا يعلمون; بيشتر آن ها نادانند.» (انعام 37) و در مورد ديگر مي فرمايد: «اكثرهم فاسقون; بيشتر آن هافاسق و منحرف هستند.» (توبه - 8) و امثال اين ها كه در قرآن بسيار است . بنابر اين، اكثريت مردم، در مساله رهبري و حكومت داراي نقشي نخواهند بود; بلكه مردود هستند. پاسخ آن كه: اين ضمائر (بيشتر آن ها نمي فهمند و...) با توجه به قبل و بعد آيات، به افراد مشرك و آلوده كه نادان و متعصب بودند، بازمي گردد، و كاري به اكثريت مؤمنان ندارد، آري تنهااز اين آيات مي توانيم استفاده كنيم كه اكثريت كيفي ازمسلمانان، سرنوشت ساز هستند و بايد در همه جا حضور و ظهورداشته باشند، ولي اكثريت بدون كيفيت مانند اكثريت منحرف، نه تنها مفيد نيست، بلكه خطرساز نيز خواهند بود. بايد با كارهاي فرهنگي و... اكثريتي پرتلاش و متعهد ساخت، كه پشتوانه استوار وخلل ناپذير براي نظام خواهند بود. چنان كه در تاريخ زندگي پيامبر(ص) آمده; با اين كه آن حضرت عقل كل بود، در مواردمشورت به راي اكثريت مسلمانان احترام مي گذاشت، از جمله درماجراي جنگ احد با اين كه نظريه اش اين بود كه سپاه اسلام درمدينه بمانند و با دشمن بجنگند، نظريه اكثريت را كه مي گفتنداز مدينه خارج شوند، برگزيد، و با آن ها به بيرون مدينه براي جنگ با كافران رفت. به اميد آن كه هميشه داراي اكثريتي متعهدو وفادار باشيم، و با پشتيباني فكري و عملي آنها، مساله رهبري و نظام را از هرگونه خطرها بيمه نماييم.

و بر همين اساس در زندگي امير مؤمنان علي (ع) پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) مي بينيم با اين كه او خليفه و جانشين حقيقي پيامبر (ص) بود، ولي وقتي كه مردم به سوي ديگران رفتند، درتاريخ آمده: ابو سفيان كه از سران قبيله بني اميه بود نزدعباس عموي پيامبر(ص) آمد و گفت: «حكومت را از خاندان بني هاشم بيرون بردند و در ميان طايفه بني تيم (كه ابو بكر از آن طايفه بود) قرار دادند، و پس از او، اين مرد خشن (اشاره به عمر) آن را در طايفه خود (قبيله بني عدي) قرار مي دهد،نزد علي(ع)برو و بگو ما آماده ايم تا با تو بيعت كنيم...» عباس پيام ابو سفيان را به حضرت علي (ع) رساند، حضرت علي (ع) در پاسخ به ذكر مطالبي پرداخت از جمله فرمود: «مجتني الثمرة لغير وقت ايناعها كالزارع بغير ارضه; آن كسي كه ميوه را پيش از وقت رسيدنش بچيند همانند كشاورزي است كه بذر را در كوير و شورزار پاشيده است. » اشاره به اين كه هنوزآن مردمي كه اجتماع كنند و با من بيعت كرده و از من پشتيباني نمايند، فراهم نشده اند، اجراي حكومت اسلامي نياز به حضور مردم دارد. بنابر اين مردم سالاري در اسلام، به عنوان پشتوانه بودن مردم است، نه به عنوان يك اصل انتخاب گر منهاي خدا.

در پايان نظر شما را به فرازي از خطبه امير مؤمنان علي (ع) كه در آن توجه خاص به نيروهاي مردمي شده جلب مي كنيم: «ايها الناس ان لي عليكم حقا و لكم علي حق، فاما حقكم علي فالنصيحه لكم، و توفير فيئكم عليكم، و تعليمكم كي لاتجهلوا، و تاديبكم كيما تعملوا. و اما حقي عليكم فالوفاءبالبيعه، و النصيحه في المشهد و المغيب، و الاجابه حين ادعوكم،و الطاعه حين آمركم; اي مردم! مرا بر شما و شما را بر من حقي است، اما حق شما بر من آن است كه از خيرخواهي شما دريغ نورزم،و بيت المال شما را در راه شما به مصرف برسانم، و شما راتعليم دهم تا از جهل و ناداني نجات يابيد و تربيتتان كنم تافراگيريد. و اما حق من بر شما اين است كه در بيعت خويش با من وفادار باشيد، و خيرخواهي را در آشكار و نهان از دست ندهيد،هر گاه شما را فرا خوانم، اجابت نماييد; و هر گاه به شمافرمان دادم، از فرمانم اطاعت نماييد.»

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید