ولايت فقيه، نواب و پرسش هاي بي پاسخ

  • دوشنبه, 07 مرداد 1392 17:39
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 3932 بار

 

 

بخش اول

  آقاي مهندس عزت الله سحابي در مصاحبة مفصلي كه با نشرية چشم انداز ايران نموده اند[1] جريان سي خرداد 1360 را در بوتة نقد و تبيين قرار دادند و البته در اين ميان سخناني ايراد نمودند كه جاي تأمل بسيار دارد.

از آنجايي كه نقد بندبند سخنان ايشان، نيازمند مقال و مجال بيشتري است، لاجرم از آن چشم پوشي مي كنيم، اما با اين حال نمي توانيم دو ادعاي ايشان يكي پيرامون شهيد سيد مجتبي نواب صفوي و ديگري سير تاريخي شكل گيري ولايت فقيه را ناديده بگيريم. البته در اين ميان برخي از ديگر سخنان ايشان نيز قابل نقد جدي است به ويژه در آنجايي كه با تبيين حركت مجاهدين خلق، تلويحاً در صدد تطهير چهرة‌ آنانست.

راقم اين سطور نيز معتقد است كه اگر هم قايل به افراط و تفريطهايي در برخورد با گروه مجاهدين «منافقين بعدي» باشيم، سؤال اينجاست كه آيا چنين افراط و تفريطهايي مي تواند باعث شورش و طغيان اين گروه شده باشد؟ آيا روية افراطي و مشي استبدادي و منش ماليخوليايي اين گروه كه در استراتژي فكري آنان هم جايگاه ويژه اي داشت، از جانب افراط گرايان باصطلاح حزب اللهي، در آنان نهادينه شده بود؟ بر فرض كه نيروهاي انقلابي و طرفدار جمهوري اسلامي در تحريك و تذميم اين گروه نقش اساسي داشته اند اما آيا اين مسئله هيچ دليل موجهي بر كشتار بيرحمانه مردم و برخي مسئولين مي باشد؟ آيا برخورد حذفي و احياناً تعزيري برخي افراد مسئول در جمهوري اسلامي ـ بر فرض كه صحت داشته باشد ـ بايد با برخورد فيزيكي و انتحاري پاسخ داده شود؟ در اين ميان گناه مردم عادي مملكت چه بود؟

اين پرسشها به علاوة دهها پرسش ديگر پيرامون عملكرد و ماهيت گروهي به نام مجاهدين خلق ايران، ناشي از مشي نادرست و افراط گرايانه اين گروهك است كه بحث پيرامون آن خود مبحث مفصل و جداگانه اي را مي طلبد اما پرسش اصلي اينجاست كه چرا آقاي سحابي در صدد تستير تلويحي عملكرد گروهكي است كه قرباني جاه طلبي و استكبار خود شده اند؟ هر چند در جاي جاي كلامشان بر اين گروه خرده گرفته اند اما با اين حال مي توان نوعي جانبداري تلويحي را از بيان ايشان ديد كه البته قضاوت نهايي را به نگاه منصفانه و بي غرض همگان واگذار مي نمايم. 

الف) نواب صفوي؛ ترور و منطق؟! 

در قسمتي از اين سخنان، شهيد سيد مجتي نواب صفوي در مظان اتهام غير منصفانه قرار گرفته است، چرا كه آقاي سحابي، مشي فكري مرحوم نواب صفوي را ترور مي داند نه منطق و گفت و گو!! البته اين مسئله ناشي از تلقيات نادرستي است كه برخي از مخالفين مرحوم نواب از عملكرد ايشان داشته اند به ويژه آنكه سال ها پس از پيروزي انقلاب اسلامي، عدّه‎اي نابخرد مؤمن نما، با سوء استفاده از نام نواب و جمعيت منتسب به او، برخي حركات ناشايست را در سطح جامعه مرتكب شده اند و در اذهان بخشي از جامعه، تلقي نادرستي را از نواب صفوي رقم زده اند، اما با اين همه نمي توان ايدئولوژي فكري و انديشة سياسي شهيد نواب را با منهج جاهلانه عدّه‎اي پريشان حال مطابق دانست، چرا كه عمل افراد معلوم الحال و احياناً مجهول الحال، هيچ ارتباطي با مسلك نام آوران تاريخ مملكت ما ندارد ولو آنكه خود را منتسب به اين شخصيتها بدانند.

غير از اين معتقديم كه شايد برخورد فكري و سياسي شهيد نواب با مرحوم دكتر محمد مصدق، سهم به سزايي در تلقيات منفي آقاي سحابي داشته باشد، اما با اتمام اين مسائل بر اصل گفت و گو و حاكميت منطق و دليل تأكيد دارم و از اين جهت سعي خواهم كرد تا دلايل نادرستي سخن نامبرده را بيان نمايم: 

ادعاي تروريست بودن مرحوم نواب و نداشتن تفكر بحث و گفت و گو، از آنجا نشأت مي گيرد كه آن شهيد در مقابله با جريان هاي انحرافي از برخورد فيزيكي استفاده مي نموده در رأس اين جريان مي توان به ترور شخصي به نام كسروي اشاره نمود كه نامبرده در نشريات و كتب خود به اهانت نسبت به مقدسات ديني مي پرداخت. او گاهي اوقات قرآن را «ساختة پيامبر» مي دانست!! و گاه آياتي از آن را منكر بود. زماني وجود مقدس حضرت مهدي (عج) را انكار مي نمود و وقتي ديگر به ساحت مبارك امام صادق ـ عليه السّلام ـ جسارت مي ورزيد.

اين شخص جسارت را به آنجا رسانيده بود كه ادعاي نبوت و پيامبري مي نمود و حتي در مواردي اصل «وحي» را نيز رد مي كرد. اين جسارات و ادعاها نشانة چيست؟ آيا غير از اين است كه به نص صريح قرآن و اخبار روايات، اينگونه مدعيات نشانة «ارتداد» بوده و شخص مدعي، مستحق مرگ است؟ و آيا وظيفة شرعي حكم به قتل اينگونه افراد ندارد؟ پاسخ اين پرسش كاملاً مشخص است مگر آنكه خداي نكرده بخواهيم اصول قرآن و روايات را زير سؤال ببريم. اما با اين همه، برخلاف ادعاي آقاي سحابي، برخورد شهيد نواب با اين شخص با تفنگ و هفت تير نبود بلكه با بحث و گفت و گو و همراه با مناظرة منطقي بود. جريان برخورد شهيد نواب با كسروي بهترين دليل بر اثبات همين مدعاست: 

روزي در حجرة مدرسه، «در نجف اشرف» كتابي از كسروي بدست مرحوم نواب رسيد. ايشان در اين مورد تعريف مي كند كه: «وقتي كتاب كسروي در نجف به دستم رسيد، ديگر نتوانستم تحمل بكنم، و خوب از نظر علمي باز در آن سطح نبودم كه خودم واقعاً بتوانم روي اين جهت تصميم شرعي بگيرم، ولي درك مي كردم كه نبايد اين موضوع همين طوري رها شود و به هر وسيله اي كه هست، بايد جلوي اين معنا گرفته شود.»» او آن كتاب را به منزل تك تك علما و مراجع برد. از جملة‌ آن مراجع مي توان به حضرات آيات: خوئي، شاهرودي، حكيم، ميلاني و... اشاره نمود كه برخي صريحاً و برخي نيز در لفّافه، ايشان را تشويق مي نمايند.[2] 

از اين رو شهيد نواب با تأييد علما و كمك و دعاي آنها عازم تهران مي شود. در ابتداي ورود به خاك ايران متوجة حضور كسروي در شهر آبادان و ايجاد انحراف توسط وي در ميان نسل جوان مي گردد، لذا چند روز را در اين شهر توقف كرد تا با مردم صحبت كند. او براي سخنراني در رد سخنان منحرفانة كسروي، خيابان پرجمعيت «زند» را انتخاب نمود و در وسط خيابان بر روي چارپايه اي ايستاد تا مردم را نسبت به رد ادعاهاي موهنانة كسروي آگاه سازد. او در آن سخنراني تاريخي خود، در مورد سخنان كسروي و همين طور پيرامون تمدن انسانيت و آزادي، سخن گفت و توضيح داد كه آزادي بايستي در چارچوب قانون باشد و آزادي همراه با لجام گسيختگي و خارج از قانون، نوعي فريب كاري است، و يگانه قانوني كه تمام شئون اجتماعي و اخلاقي و سازمان وجودي بشر را مراعات كرده، قانون سازنده و آفرينندة جهان هستي يعني خداوند است. 

نواب صفوي پس از چند روز اقامت در آبادان و اقداماتي كه در جهت بيداري مردم انجام داد عازم تهران شد. او در اين شهر به نزد كسروي رفت و مدتي را با او به بحث و گفت و گو گذراند. كسروي در برخورد اول خود با جواني 20 ساله، كه لباس روحانيت در برداشت، گمان كرد كه او از افرادي است كه مقاصد مادي، او را به سوي اين لباس كشانيده و از قرآن و معارف آن بي خبر است. اما در آن جلسه نواب از او مي پرسد كه دليل شما بر اينكه نبايد بر اموات و مردگان اعم از پيغمبر و ائمة اطهار و ديگران، احترام گذارد چيست؟ در صورتي كه فطرتاً‌ انسان سليم به حكم عاطفه بر گذشتگان خصوصاً‌ اوليايي كه عمر گرانبهاي خود را صرف نجات بشريت از سياه چال بربريت نموده اند اشك مهر ريخته و به عتبه بوسي آنها مي شتابند. كسروي براي فرار از استدلالات سادة نواب، نسبت ناروايي به قرآن داده و مي گويد: مگر در قرآن نخوانده ايد كه فرموده است: «لا تكرموا امواتكم» در اينجا بود كه نواب پي برد كه سخنان و ادعاهاي كسروي به مثابة بساطي است براي اغفال و انحراف افكار جوانان مملكت زيرا چنين جملة كوتاه و بي محتوايي در قرآن مجيد وجود ندارد و كسروي به خيال اينكه ايشان بي اطلاع است يا اينكه شايد هم فريب بخورد، اين جمله را ادا مي كند. 

از اينجا بود كه اين شهيد بفكر افتاد تا ريشة اين نهال مفسد با مناظرات و مباحثات و طرق ديگر، از بيخ و بن كنده شود و با وجود اينكه ديگر احتمال هدايت و ارشاد كسروي را نمي داد، به اميد اينكه شايد اطرافيان او متنبه شده و به سوي حق برگردند، در جلسات متعددي به مباحثه و مذاكره با كسروي پرداخت. به موازات اين مذاكرات، جمعيتي به همت ايشان و آقاي حاج سراج انصاري و آقاي حاج شيخ مهدي شريعتمداري و جمعي ديگر از فضلاء تهراني، بنام «جمعيت مبارزه با بي ديني» تشكيل شد، كه هدف آن مبارزه با تمام بي ديني ها و مفاسدي بود كه سراسر اجتماع را فراگرفته بود.[3] در آخرين جلسه كه نواب صفوي براي اتمام حجت به منزل كسروي رفته بود، تا شايد از اغفال افكار معصوم جوانان دست بردارد، پس از مباحثات مفصل، كسروي كه ديگر از بيانات و استقامت ايشان به تنگ آمده بود و عدّه‎اي از ياران خود را هم از دست داده بود، با عصبانيت فراوان، فرياد كشيد: «ما گروه رزمنده داريم» و اشاره به افرادي مي كند كه در آنجا ايستاده بودند! منظورش از بيان اين كلمه آن بود كه اگر ما را بيش از اين افشاء كنيد، مجبوريم شما را صدمه بزنيم. 

بعد از اين جلسه كه كاملاً سوء نيت كسروي براي نواب ثابت شد، به عنوان قطع عضو فاسد اجتماع و اظهار وفاداري به اسلام و خاندان نبوت، تصميم به قتل و نابودي كسروي گرفت.

 

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

قانون شکنی
آیه شریفه : إِنَّمَا ﭐلسَّبِيلُ عَلَى ﭐلَّذِينَ يَظْلِمُونَ ﭐلنَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي ﭐلْأَرْضِ بِغَيْرِ ﭐلْحَقِّ أُوْلَـٰئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ  (سوره مبارکه شوری ، آیه 42)ترجمه : گناه بر کساني است که به مردم ظلم مي‏کنند ، و بدون داشتن بهانه‏اي و حقي مي‏خواهند در زمين فساد و ظلم کنند ، آنان عذابي دردناک دارند. روایت : قال علی( ع ): من تعدی الحق ، ضاق مذهبه.  (بحار الانوار ، ج 77 ، ص 211 )ترجمه : امام علی(ع) مي‌فرمايد: هر کس از حق (قانون) تجاوز کند ، در تنگنا گرفتار می آید.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید