ولایت فقیه در حقوق اساسی جمهوری اسلامی (2)

  • دوشنبه, 07 مرداد 1392 17:29
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4062 بار

مؤلف: محمد شفيعى فر

بنابراين رهبري در مورد رئيس جمهور، در مرحله قبل از انتخابات به طور غير مستقيم افراد واجد شرايط را در اختيار مردم مي گذارد و انتخاب مردم را هدايت مي كند. علاوه بر اين، رهبري مرحله انتصاب حقوقي و تنفيذ شرعي را نيز در اختيار دارد و هنگامي كه مصلحت و شرايط ايجاب كند و با وجود كنترل هاي مختلف باز هم افراد ناباب و غير واجد شرايط انتخاب شوند، رهبري مي تواند از تنفيذ حكم رياست جمهوري خودداري كند كه البته چنين احتمالي در حد فرض محال است، زيرا غير واجد شرايط فرصت انتخاب شدن ندارد. طبق اصل يكصد و سي ام، رئيس جمهور استعفاي خود را نيز به رهبري تقديم مي كند كه اين هم نتيجه منطقي و مستقيم تنفيذ حكم رياست جمهوري و انتصاب او از سوي رهبري است.

مفهوم امضاي حكم رياست جمهوري از سوي رهبري آن است كه نظارت رهبري و ولايت امر بر قوه مجريه، به صورت تنفيذ حكم رياست جمهوري و امكان عزل او انجام مي گيرد.

مفاد اصل يكصد و دهم قانون اساسي نيز اين است كه يكي از شرايط لازم براي احراز مقام رياست جمهوري، تنفيذ رهبري است; چون قانون اساسي مطابق اصل پنجاه و هفتم اعمال حاكميت ملت را با نظارت ولايت مطلقه امر مشروع دانسته است و اين نظارت همان طور كه گفتيم، هم در مرحله قبل از انتخابات رياست جمهوري صورت مي گيرد و هم با تنفيذ حكم رياست جمهوري و عزل او.35 البته عزل نهايي رئيس جمهور توسط رهبري، نتيجه منطقي امضاي حكم رياست جمهوري است كه براي اعمال آن شرط الزامي وجود دارد و آن هم عبارت است از رأي به عدم كفايت سياسي رئيس جمهور از سوي مجلس و يا حكم به تخلف قضائي او از سوي قوه قضائيه.

در شرايط اضطراري مانند فوت، عزل، استعفا، غيبت يا بيماري بيش از دو ماه رئيس جمهور و يا مواردي كه كشور بدون رئيس جمهور باشد، نظارت رهبري به شكل بارزتري نمايان مي گردد. طبق اصل يكصد و سي ويكم قانون اساسي، در شرايط اضطرار معاون اول رئيس جمهور با موافقت رهبري اختيارات و مسئوليت هاي رئيس جمهور را برعهده مي گيرد; يعني باز هم تنفيذ رهبري وجود دارد. اصل مذكور، احتمال ديگري را نيز پيش بيني كرده و آن اين كه در صورت عدم وجود معاون اول به هر دليل، مقام رهبري فرد ديگري به جاي وي منصوب مي كند. همه اين موارد نشانه كنترل و هدايت مستقيم و غيرمستقيم رهبري بر رأس قوه مجريه است.

نيروهاي مسلح نظامي و انتظامي نيز با وجود اين كه از لحاظ تشكيلاتي و سازماندهي جزئي از قوه مجريه هستند، از لحاظ فرماندهي تابع مجريه نيستند و اين از جمله استثنائات مذكور در اصول شصتم و يكصد و سيزدهم قانون اساسي است كه از رئيس جمهور جدا و به رهبري سپرده شده است. براي پوشش دادن به اين اختيار نيز فرماندهي كل قوا به رهبري سپرده شده است. (اصل يكصد و دهم)

ج ـ نظارت بر قوه قضائيه

دستگاه قضائي به دليل حساسيت و نقش بنيادي اش و نيز خصيصه مكتبي اش و به منظور تحقق بخشيدن به عدالت اسلامي و پاسداري از حقوق مردم، لزوماً بايد با معيارهاي اسلامي منطبق باشد. قانون اساسي نيز در اصل يكصد و پنجاه و ششم خود، قوه قضائيه را (…مستقل و پشتيبان حقوق فردي و اجتماعي و مسئول تحقق بخشيدن به عدالت) معرفي كرده است. اگرچه قضاوت قهراً طبق احكام الهي و توسط قضات واجد شرايط اسلامي صورت خواهد گرفت، ولي به دليل اهميت و حساسيت بنيادي قضا در اسلام و دقت در مكتبي بودن نظام قضائي كشور و پيش گيري از انحرافات كلي در سيستم قضائي اسلامي، نظارت ولي فقيه در اين امور اجتناب ناپذير است36 و اين نظارت با نصب رئيس قوه قضائيه (مطابق اصل يكصد و پنجاه و هفتم و نيز بند ششم اصل يكصد و دهم) و عفو و تخفيف مجازات محكومين (بند 11 اصل يكصد و ششم) از سوي رهبري تحقق مي يابد. البته اين نظارت به معناي دخالت در كار قضات عادل و نقض استقلال آن ها نبوده و صرفاً براي حفظ نظم و هم آهنگي و وحدت مديريت جامعه و پيش گيري از انحرافات و مراعات دقيق ضوابط اسلامي است.

اعمال قوه قضائيه مطابق اصل شصت و يكم قانون اساسي (به وسيله دادگاه هاي دادگستري است كه بايد طبق موازين اسلامي تشكيل شود و به حل و فصل دعاوي و حفظ حقوق عمومي و گسترش و اجراي عدالت و اقامه حدود الهي بپردازد). دادگاه ها براي انجام اين وظايف بايد به نحوي از سوي ولي فقيه و حاكم اسلامي مأذون باشند تا احكام آن ها نافذ و مشروع گردد. در اصل يكصد و پنجاه و ششم نيز در شمار وظايف قوه قضائيه، مواردي وجود دارد كه اعمال و انجام آن ها احتياج به تنفيذ مقام ولايت و از نظر برخي از فقها حتي تصدي آن ها احتياج به نصب از سوي امام معصوم دارد تا مشروع تلقي شود.

(حل و فصل دعاوي و رفع خصومات و اخذ تصميم در امور حسبيه) كه در بند يكم وظايف قوه قضائيه آمده است، شرعاً در اختيار فقيه حاكم بوده و متصديان آن ها بايد به نوعي اجازه اعمال اين حاكميت را از فقيه حاكم بگيرند تا احكامشان مشروع و نافذ باشد. همين طور (كشف جرم و تعقيب، مجازات و تعزير مجرمين و اجراي حدود و مقررات مدون جزائي اسلام) موضوع بند چهارم وظايف قوه قضائيه در اصل يكصد و پنجاه و ششم، دقيقاً احتياج به نظارت و تنفيذ ولي فقيه دارد و اين امور اصالتاً از شئون و اختيارات ولي فقيه است. براساس اصول يكصد و پنجاه و هفتم و يكصد و دهم قانون اساسي تعيين و انتصاب رئيس قوه قضائيه از جمله وظايف و اختيارات مقام رهبري است كه از اين طريق، رهبري نظارت خود را بر دستگاه قضائي اعمال نموده و با تفويض قسمتي از اختيارات خود به رئيس قوه مشروعيت كل دستگاه قضائي را تأمين مي كند.

رئيس قوه قضائيه كه بدين ترتيب از سوي رهبري مأذون شده است، داراي وظايف و اختياراتي است كه بسيار مهم بوده و به طور غيرمستقيم به رهبري بازگشت مي دارد. طبق اصل يكصد و پنجاه و هشتم قانون اساسي، رئيس قوه قضائيه مي تواند لوايح قضائي تهيه و براي تصويب به مجلس شوراي اسلامي بفرستد، همين طور عزل و نصب و ساير كارهاي اداري قضات را مي تواند انجام دهد. انفصال موقت يا دائم قضات، تغيير محل خدمت يا تغيير سمت آن ها هم مطابق اصل يكصد و شصت و چهارم به اقتضاي مصلحت جامعه و با تصويب رئيس قوه قضائيه پس از مشورت با رئيس ديوان عالي كشور و دادستان كل كشور انجام مي گيرد. وزير دادگستري هم به پيشنهاد رئيس قوه قضائيه و توسط رئيس جمهور انتخاب مي شود كه مسئول كليه روابط في ما بين قوه قضائيه با قواي ديگر است.37 همين طور انتخاب رئيس ديوان عالي كشور و نيز دادستان كل كشور مطابق اصل يكصد و شصت و دوم توسط رئيس قوه قضائيه و با مشورت قضات ديوان عالي كشور انجام مي شود. بنابراين كليّت قوه قضائيه در اختيار رئيس آن است كه عزل و نصب ها را انجام مي دهد و چون مستقيماً از سوي رهبري تعيين مي شود، نظارت رهبري را بر كل قوه قضائيه تأمين مي كند.

قوه قضائيه در جمهوري اسلامي ايران، علاوه بر استقلال كه ناشي از صلاحيت ها و ارزش هاي حاكم بر آن است، از حق الزامي حاكميت قضائي38 برخوردار است. منظور از حاكميت قضائي لزوم مراجعه به مراجع صلاحيت دار قضائي و تسليم در برابر احكام آن ها است. قاضي در حقوق اساسي ايران، محدود به قوانين مدونه نيست و براساس اصل يكصد و شصت و هفتم، هرگاه حكم دعوائي را در قوانين مدوّنه پيدا نكند، بايد (با استناد به منابع معتبر اسلامي، يا فتاواي معتبر حكم قضيه را صادر نمايد). به عبارت ديگر در زمينه سكوت يا نقض و يا تعارض قوانين موضوعه، رجوع قاضي به آراي فقها الزامي شناخته شده و بدان تصريح شده است.39 در اين صورت و به خصوص اگر قاضي خودش صاحب اجتهاد و رساله باشد، گستره عمل قاضي وسعت مي يابد و اين هم وسيله ديگري براي رعايت موازين شرعي و در واقع نوعي نظارت ولي فقيه بر جريان قانون گذاري و رعايت مكتبي بودن نظام است.

قوه قضائيه به طور غيرمستقيم بر مجريه هم نظارت مي كند. مطابق اصل يكصد و هفتادم قانون اساسي، قضات بايد از اجراي تصويب نامه ها و آيين نامه هاي دولتي كه مخالف با قوانين و مقررات اسلامي هستند، خودداري نمايند. اگر اصول يكصد و هفتاد و سوم و يكصد و هفتاد و چهارم را نيز اضافه نمائيم، كاملاً روشن مي شود كه قوه قضائيه چگونه مجريه را كنترل مي كند و اين نظارت غيرمستقيم رهبري بر قوه مجريه است.

ديوان عدالت اداري (موضوع اصل يكصد و هفتاد و سوم) از طريق رسيدگي به شكايات و تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به مأمورين يا واحدها و يا آيين نامه هاي دولتي، مجريه را محدود مي نمايد. خود ديوان عدالت اداري زير نظر رئيس قوه قضائيه است كه او نيز منصوب رهبري است. علاوه بر اين، مطابق اصل يكصد و هفتاد و چهارم، (براساس حق نظارت قوه قضائيه نسبت به حسن جريان امور و اجراي صحيح قوانين در دستگاه هاي اداري سازماني به نام سازمان بازرسي كل كشور زير نظر رئيس قوه قضائيه تشكيل مي گردد). از سوي ديگر در شمار وظايف قوه قضائيه نيز (نظارت بر حسن اجراي قوانين)40 تصريح شده كه مجموعاً نشانِ نظارت غيرمستقيم رهبري بر اجراي قوانين است.

قوه قضائيه بنابه ماهيت و اهميت كارويژه هايش و به دليل اين كه بيشتر از دو قوه ديگر تحت اراده و اقتدار رهبري قرار دارد، بر قوه مقننه هم اعمال نظارت مي كند كه يك مورد آن را قبلاً متذكر شديم (محدود نبودن قاضي به قوانين مدوّنه و لزوم رجوع به منابع معتبر اسلامي). شوراي نگهبان كه اعمال كننده نظارت ولي فقيه بر مقننه و مجريه است، با قوه قضائيه نيز در ارتباط است. در انتخاب اعضاي حقوق دان شوراي نگهبان رئيس قوه قضائيه اختيار معرفي حقوق دانان را دارد و مجلس شوراي اسلامي فقط مي تواند به افراد معرفي شده رأي بدهد. تا رئيس قوه قضائيه، معرفي حقوق دانان را انجام ندهد، امكان انتخاب آن ها از سوي مجلس نيست و نتيجتاً شوراي نگهبان تشكيل نمي شود و قوه مقننه اعتبار و رسميت ندارد.41

اين مكانيسم ضمن اين كه در تعادل قوا مؤثر است، مبين نقش قوه قضائيه در جهت تعديل قوا و نيز نشانِ مشروعيت و تعيين صلاحيت قضائي اعضاي حقوق دان شوراي نگهبان است و نوعي مشاركت در امر قضائي توسط شوراي نگهبان محسوب مي شود.42 براين اساس كار شوراي نگهبان در جمهوري اسلامي ايران صرفاً يك عمل سياسي (همانند شوراي قانون اساسي فرانسه) نيست و در واقع تلفيقي از شيوه كنترل قضائي و كنترل سياسي43 براي تطبيق قوانين عادي با قانون اساسي و نيز رعايت موازين شرعي است.

3ـ وظايف و اختيارات ولي فقيه

ولايت فقيه از اركان عمده نظام جمهوري اسلامي است و در زمان غيبت مطابق اصل پنجم قانون اساسي، ولايت امر و امامت امت را برعهده دارد. اين اصل حقوقي برگردان قانوني مباني اعتقادي نظام است كه در مقدمه و نيز اصول كلي قانون اساسي بر آن ها تأكيد شده است. جهت تحقق ولايت امر و به منظور حضور و نظارت فعال رهبري بر كليه اركان نظام، اصل پنجاه و هفتم قانون اساسي ـ به شرحي كه گذشت ـ قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران را (زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت) قرار داده است تا با نظارت عاليه رهبري بر قواي سه گانه، پشتوانه اسلامي نظام و مشروعيت الهي رژيم سياسي تأمين گردد. بنابراين نقش ولي امر در هدايت مجموعه نظام كاملاً روشن است.

اما رهبري به عنوان رئيس دولت ـ كشور، اختيارات و وظايفي هم به منظور اعمال مستقيم قدرت دارد كه اصل يكصد و دهم قانون اساسي حداقل به 11 مورد از مصاديق اين اختيارات اشاره نموده است. از آن جا كه قانون اساسي، ولايت مطلقه فقيه را پذيرفته و در چهارچوب مقررات اسلامي براي او قائل به اختيارات مطلق شده است، نمي توان اين توهم را ايجاد نمود كه اختيارات رهبري صرفاً منحصراً به مواردي است كه در اين اصل ذكر شده است، بلكه آن چه در اين اصل آمده نمونه هايي از اختيارات ولي فقيه بوده و مسلماً بيان اين موارد از باب حصر نيست.44 قانون گذار با حاكم قرار دادن اصول پنجم و پنجاه و هفتم قانون اساسي بر اصل يكصد و دهم از احصاء همه موارد اختيارات رهبري پرهيز نموده و به ذكر حداقل اكتفا كرده است. اين اختيارات همراه با گستره وسيع نظارت رهبري بر قواي حاكم، نشانِ اراده قانون گذار در جهت اعتلاي اقتدار مقام ولايت امر و تسلط و اشراف امام گونه او بر كليه اركان نظام اسلامي است.

وظايف و اختيارات رهبري به ترتيب اصل يكصد و دهم قانون اساسي به شرح ذيل است:

1ـ تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي

پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام:

مطابق بند يكم از وظايف و اختيارات رهبري، سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي در همه زمينه هاي داخلي و خارجي، سياسي، اقتصادي، نظامي، اجتماعي و فرهنگي به وسيله رهبري تعيين و ترسيم مي شود و مجلس شوراي اسلامي و شوراي عالي انقلاب فرهنگي نيز بايد در محدوده اين سياست هاي كلي و در چهارچوب قانون اساسي و موازين شرعي، اين سياست ها را به شكل قانوني و قابل اجرا درآورده، براي اجرا به قوه مجريه بفرستند.

به عبارت ديگر، تصميمات عمده و عالي در سطح كلان، توسط رهبري اتخاذ مي شود و مراجع قانون گذاري در اخذ اين تصميمات به شكل قانون گذاري شركت مي كنند و هيئت دولت هم دستورالعمل هاي اجرايي آن ها را تهيه مي نمايد. البته رهبري براي اعمال اين اختيار مهم و كليدي داراي بازوها و عواملي جهت مشاوره و كارشناسي مي باشد. مهم ترين اين ارگان هاي مشورتي، مجمع تشخيص مصلحت نظام است كه همه اعضاي آن منصوب رهبري و معمولاً از شخصيت هاي مهم سياسي، اقتصادي و فرهنگي هستند كه بعضاً در قواي سه گانه حاكم نيز مسئوليت هاي رده بالا دارند. مقام معظم رهبري در آخرين حكم خود، تعيين سياست هاي كلي را به مجمع تشخيص مصلحت نظام تفويض كردند.

شوراي عالي امنيت ملي نيز كه شورايي بسيار تخصصي و فني است و رهبري نقش بسيار مهمي در آن دارد، در محدوده همين سياست هاي كلي به ارائه خط مشي هاي عملي و كوتاه مدت مي پردازد و چون بسياري از اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام عملاً در اين شورا نيز هستند، مي توان گفت كه رهبري با اعضاي مجمع تشخيص مصلحت در يك محفل غير رسمي مشاوره ها و بحث هايي انجام مي دهد و اصول كلي و استراتژيك را همان جا توافق مي كنند و سپس همين اعضا به اضافه اعضاي ديگري كه برحسب قانون، عضو استحقاقي شوراي عالي امنيت ملي هستند، در جلسه رسمي همين موارد توافق شده را با عده بيشتري تصويب مي كنند و چون بدون حضور مستقيم رهبري اين تصميمات اتخاذ مي شود، بايد براي قابل اجرا بودن به تصويب رهبري هم برسد.45

2ـ نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام:

رهبري همان طور كه مسئوليت تعيين سياست هاي كلي نظام را بر عهده دارد، با دقت تمام بر حسن اجراي اين سياست ها نيز نظارت دارد تا سياست هاي تعيين شده به هنگام اجرا، از اهداف و آرمان هاي اصلي منحرف نشده و به خوبي پياده شود. اين مسئوليت را نيز اخيراً رهبري به مجمع تشخيص مصلحت نظام تفويض نموده است. رهبري در رأس هرم نظام قرار گرفته و بر همه چيز اشراف دارد و ابزار قانوني اين نظارت را هم در اختيار دارد و همان طور كه گذشت در هر سه قوه به نحو خاصي و توسط نهادهايي اين نظارت را اعمال مي كند. اين نظارت بسيار فعال است و حتي به مشاركت در تصميم گيري نيز مي رسد. در واقع رهبري هم در محدوده وظايف و اختيارات هر سه قوه، به طور مداوم حضور و نفوذ دارد (علاوه بر ترسيم سياست ها و اهداف كلي كه قبلاً تصويب شده است) و كارهايي را انجام مي دهد، و هم بر عملكرد جاري آن ها و رعايت اهداف و سياست هاي كلي نظام نظارت دارد وبه طرق مناسب اشتباهات و انحرافات را تذكرو هشدار مي دهد و توبيخ و مؤاخذه مي كند. بدين ترتيب از نزديك نظام را هدايت و رهبري مي كند.

3ـ فرمان همه پرسي:

مراجعه مستقيم به آراي عمومي و همه پرسي به عنوان يكي از طرق قانون گذاري در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به رسميت شناخته شده است و در مسائل بسيار مهم اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي مي توان به همه پرسي دست زد.46 تشخيص و ابتكار عمل در اين مورد به دست رهبري است كه قاعدتاً با مشورت مجمع تشخيص مصلحت نظام، ضرورت و اهميت همه پرسي را تشخيص خواهد داد. البته مراجعه به آراي عمومي بعد از بازنگري در قانون اساسي، يك ضرورت قانوني است47 و به ابتكار رهبري بستگي ندارد، ولي ساير موارد همه پرسي با درخواست رهبري و موافقت 3 مجموع نمايندگان مجلس48 انجام مي شود.

4ـ فرماندهي كل نيروهاي مسلح:

نيروهاي مسلح با اين كه از لحاظ تشكيلاتي و سازماني جزء قوه مجريه هستند، از لحاظ فرماندهي و نيز سياست گذاري هاي كلي تابع مقام رهبري هستند. فرماندهي نيروهاي مسلح از جمله موارد مشخصي است كه طبق اصل شصتم و نيز اصل يكصد و سيزدهم قانون اساسي از قوه مجريه استثنا شده و به رهبري سپرده شده است.

نيروهاي مسلح در همه نظام هاي سياسي، بسيار مهم تلقي مي شوند و اين به خاطر نقشي است كه آن ها در داخل كشور دارند و هميشه خطري جدي براي دولت و موازنه قدرت هستند. به همين خاطر در سپردن اختيار آن به شخص يا نهادي، دقت بسيار مبذول مي شود تا كمتر خطر آفرين باشد. در جمهوري اسلامي اين اختيار به كسي داده شده كه از حد اعلاي مشروعيت الهي و مردمي برخوردار است و توازن قوا را هم به هم نمي زند.49 البته رهبري در اعمال اين مسئوليت نيز از مشاورت و مشاركت نهادهاي ديگر بهره مي برد; به طوري كه مي توان گفت، هدايت و كنترل عملي اين نيروها توسط شوراي عالي امنيت ملي انجام مي گيرد. بافت شوراي عالي امنيت ملي به گونه اي است كه در چهارچوب سياست هاي تعيين شده رهبري عمل نموده و هميشه كنترل نيروهاي مسلح را در خدمت نظام قرار مي دهد.

5ـ اعلان جنگ و صلح و بسيج نيروها:

در شرايطي كه ضرورت و مصلحت ايجاب كند، از مسئوليت ها و وظايف رهبري است. به همين منظور بسيج نيروهاي نظامي و مردمي جهت دفاع از نظام و ميهن اسلامي و مقابله با تهاجمات و توطئه ها نيز توسط او انجام مي گيرد; زيرا فرماندهي كل نيروهاي مسلح در اختيار اوست و همان طور كه قبلاً هم اشاره شد، رهبري در اين مسئله از مشاورت و كمك مجمع تشخيص مصلحت نظام و شوراي عالي امنيت ملي كمك مي گيرد.

6ـ عزل و نصب و قبول استعفا:

فقهاي شوراي نگهبان نزديك ترين ارتباط را با رهبري دارند و مسئول پاسداري از احكام اسلامي هستند. رهبري از طريق عزل و نصب آن ها، بر تمام قوانين و مقررات كشور نظارت مي كند تا خط مكتبي نظام حفظ شود. به همين خاطر رهبري بايد بتواند در مواقع مقتضي آن ها را عزل و نصب كند تا هدف تأمين شود. اين اختيار، فقهاي شوراي نگهبان را كاملاً در جهت منويات رهبري قرار مي دهد.

رئيس قوه قضائيه هم كه عالي ترين مقام اين قوه است، توسط رهبري منصوب و معزول مي شود. وظايف و اختيارات بسيار مهم قوه قضائيه و رئيس آن و نيز استقلال اين قوه از قواي ديگر مي تواند آن را در موضعي برتر و بالاتر از ساير قوا قرار دهد و استقلال آن ها را تهديد كند. بدين منظور براي حفظ تعادل و توازن قوا، نبض اين قوه در اختيار مقام برتر و بي طرفي است كه اجازه نمي دهد اين قوه از حدود خود خارج شود. البته لزوم رعايت شرايط ويژه براي رئيس قوه قضائيه و نيز قضات موجب مي شود كه عامل هدايت و كنترل كننده به اهرم فشار و قدرت تبديل نگردد.

نصب و عزل و قبول استعفاي رئيس سازمان صدا و سيما نيز از مسئوليت هاي رهبري است كه در اصل يكصد و هفتاد و پنجم قانون اساسي هم بدان تصريح شده است.

7ـ حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه:

مطابق اصل پنجاه و هفتم قانون اساسي، قواي سه گانه در جمهوري اسلامي مستقل از يكديگر بوده و هر يك وظايف خاص خود را انجام مي دهند. اما چون سيستم تفكيك نسبي قوا حاكم است، به هرحال قواي سه گانه با هم برخورد و تلاقي دارند. از يك سو بين قواي سه گانه ارتباط و هم آهنگي وجود دارد، از سوي ديگر اقتدار و نفوذ به همين علت بايد براي تنظيم روابط بين اين قوا راه حلّي انديشيده مي شد، به طوري كه موجب تمركز قدرت در يك قوه و در نتيجه نفوذ قانوني آن قوه در قواي ديگر و نقض استقلال آن ها نشود. اين بود كه در بازنگري قانون اساسي 1368، اين وظيفه به رهبري سپرده شده است كه اين كار، هم نظارت بر سه قوه را تأمين و توجيه مي كند و هم از تمركز بيش از حد قدرت در يك قوه جلوگيري مي نمايد و هم اين كه رهبري به دليل نفوذ و دارا بودن منصب ولايت، توان تأثيرگذاري بر هر سه قوه را دارد، به طوري كه اجماع نظر بين سران قواي سه گانه را تسهيل مي كند.

رهبري براي انجام اين مسئوليت از تشكيل جلسه مشترك سران سه قوه كه در حضورش انجام مي شود، استفاده نموده است. در اين جلسات رهبري با تحليل ديدگاه هاي سياسي و اعلام سياست ها و اهداف كلي، جهت به جريان انداختن مراحل قانوني و اجرائي مسائل مملكت، موافقت و پذيرش سران سه قوه را كسب مي نمايد. اگر بين رهبري و سران قواي سه گانه يك تفاهم سياسي وجود داشته باشد، تبعاً امكان به جريان انداختن سياست گذاري هاي كلي بسيار زياد خواهد بود.

8 ـ حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست:

گاه مسائل و معضلاتي دامن گير نظام مي شود كه از طريق عادي و قانوني موجود قابل حل نيست، حال يا اصلاً در مورد چنين مسائلي در قانون اساسي و قوانين عادي پيش بيني خاصي نشده است و يا اگر هم پيش بيني شده، مصلحت نظام اسلامي اقتضا مي كند كه در مورد آن معضل خاص، با سرعت ويژه و روش خاص عمل شود. اين جا فقط مقام رهبري است كه بايد گره مشكل را به سرپنجه تدبير بگشايد و مسلماً مشورت با اهل نظر و به خصوص مجمع تشخيص مصلحت نظام كارساز است مقام معظم رهبري اين مسئوليت مهم را نيز به مجمع تشخيص مصلحت تفويض نموده اند.

9ـ امضاي حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم:

علاوه بر اين كه صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري بايد در مرحله قبل از انتخابات به تأييد شوراي نگهبان برسد، پس از كسب آراي مردم، تنفيذ حكم رئيس جمهور از سوي رهبري، يك شرط لازم و كافي براي احراز مقام رياست جمهوري است. تعبيه اين شرط بدين خاطر است كه رئيس جمهور پس از مقام رهبري عاليترين مقام رسمي است50 و مسئوليت اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه را (به استثناي مواردي كه مستقيماً بر عهده رهبري است) برعهده دارد و براي اعمال اين اختيارات و تصرف در شئون جامعه، علاوه بر كسب مشروعيت مردمي، به اذن و اجازه ولي فقيه نيز احتياج دارد تا اختيارات اجرايي و اقتدار قانوني او كه همواره با اعمال نوعي ولايت و حاكميت همراه است، از مشروعيت الهي و ديني نيز برخوردار گردد.51 از اين نظر، تصور امضاي حكم رياست جمهوري به عنوان يك مسئله تشريفاتي، تصوّري باطل است، زيرا امضاي حكم رياست جمهوري، در واقع انفاذ مقام ولايت براي مشروعيت تصرفات رئيس جمهور است.

10ـ عزل رئيس جمهور:

آخرين مرحله عزل رئيس جمهور به عبارتي عمل حقوقي و شرعي آن در حوزه مسئوليت رهبري است و قبل آن بايد ديوان عالي كشور به تخلف رئيس جمهور از وظايف قانوني اش حكم داده باشد يا اين كه مجلس شوراي اسلامي طبق اصل هشتاد و نهم با 3 آراء به استيضاح و عدم كفايت سياسي او رأي داده باشد; يعني براي اعمال اين اختيار از سوي رهبري، بايد شرايطي رعايت شود. پس از اين مرحله مقدماتي رهبري با در نظر گرفتن مصالح كشور عزل رئيس جمهور را انجام مي دهد.

البته رهبري به لحاظ نظارت و تسلطي كه بر قواي سه گانه دارد، در مرحله مقدماتي عزل رئيس جمهور نيز بي تأثير نيست. عمل قوه قضائيه در تشخيص تخلف رئيس جمهور، در واقع به طور غيرمستقيم به رهبري بازگشت دارد; چون رئيس قوه قضائيه منصوب رهبري است. وقتي رهبري احساس كند كه مصالح كشور عزل رئيس جمهور را ايجاب مي كند، مي تواند از طريق رئيس قوه قضائيه حكم به تخلف او را موجب شود و يا توسط نمايندگان مجلس مقدمات استيضاح او را فراهم نمايد. رهبري حتي به دليل نفوذش در مردم مي تواند با توسل به افكار عمومي موجبات عزل رئيس جمهور را فراهم كند، هم چنان كه در مورد عزل بني صدر اتفاق افتاد. همه اين ها به پشتوانه نظارتي است كه رهبري بر قواي سه گانه و به خصوص مجريه و شخص رئيس جمهور دارد و رئيس جمهور طبق قانون اساسي در برابر رهبري هم مسئول شناخته شده است.52

عزل رئيس جمهور، همراه با امضاي حكم رياست جمهوري، راهي براي تعادل قوا و در جهت اعمال بند هفتم اختيارات رهبري (تنظيم روابط قواي سه گانه)مي باشد. وظايف و اختيارات برتر رئيس جمهور ايجاب مي كند كه براي جلوگيري از گسترش نفوذ و نيز كنترل قوه مجريه بر قواي ديگر، و نيز براي حفظ تعادل و استقلال قوا مكانيسمي انديشيده شود. در نظام هاي پارلماني، قوه مجريه و مقننه بر هم اثر گذاشته و هم ديگر را كنترل مي كنند كه معمولاً هميشه به سود مجريه و به ضرر مقننه است. اما در جمهوري اسلامي ايران علاوه بر اين كه قوه مجريه در برابر مقننه مسئول است و مجلس مي تواند رأي به عدم كفايت سياسي رئيس جمهور بدهد و يا وزراء را استيضاح كند، رئيس جمهور در برابر رهبري هم مسئول است و از طرف ديگر مقننه قابل انحلال توسط قوه مجريه نيست.

بدين ترتيب در جمهوري اسلامي ايران، تعادل و توازن قوا كاملاً به سود مقننه است و اختيار انحلال مقننه طبق قانون اساسي به هيچ نهادي داده نشده است.

11ـ عفو يا تخفيف مجازات محكومين:

معمولاً همه رؤساي كشورها اختيار عفو يا تخفيف مجازات محكومين را دارند و در اين مورد تصميم نهائي با آنهاست. در جمهوري اسلامي ايران، اين امر پس از پيشنهاد رئيس قوه قضائيه و در حدود موازين اسلامي انجام مي گيرد و رهبري هم معمولاً با پيشنهاد رئيس قوه قضائيه موافقت مي نمايد. البته چون رئيس قوه قضائيه منصوب رهبري است، در واقع كاري به نمايندگي از رهبري انجام مي دهد و امين رهبري در انتخاب و پيشنهاد محكومين موضوع عفو يا تخفيف است.

در ذيل اصل يكصد و دهم اشاره شده است كه رهبري مي تواند بعضي از وظايف خود را به شخص ديگري تفويض كند، كه تنها مورد مشخص از اين نوع، تفويض موقت فرماندهي كل قوا به بني صدر در زمان حضرت امام بود. اخيراً نيز مقام معظم رهبري مسئوليت ترسيم سياست هاي كلي نظام، پيگيري و نظارت بر حسن اجراي اين سياست ها و حل معضلات نظام را به مجمع تشخيص مصلحت نظام واگذار نموده اند.

12ـ ما تمام اختيارات رهبري را طبق يكصد و دهم مختصراً شرح داديم، اما يك مسئوليت بسيار مهم ديگر هم هست كه در اين اصل نيامده است، ولي چون در اصل ديگري آمده است و همان طور كه در تقسيم بندي موضوعي هم آورديم، جزء اختيارات مهم رهبري است و شايسته است كه جداگانه هم بحث شود. براساس اصل يكصد و هفتاد و هفتم قانون اساسي كه در بازنگري سال 1368 به قانون اساسي افزوده شده است، ابتكار تجديد نظر در قانون اساسي (از آغاز تا انجام در دست مقام رهبري و تحت نظارت وي مي باشد)53. مقام معظم رهبري پس از احساس ضرورت تجديد نظر در قانون اساسي، با مجمع تشخيص مصلحت نظام، مشورت مي نمايد و موارد اصلاح يا تتميم قانون اساسي را طي حكمي خطاب به رئيس جمهور، به شوراي بازنگري پيشنهاد مي كند.

البته اين هم رويه اي است كه براساس سيره حضرت امام(ره) در بازنگري قانون اساسي، به صورت يك اصل قانون اساسي درآمده است. اين شيوه به گونه اي است كه كل جريان بازنگري و تجديد نظر در اختيار رهبري قرار مي گيرد. هم ابتكار آن به دست رهبري است، هم موارد اصلاح و تتميم را او مشخص مي كند و هم مصوبات شوراي بازنگري بايد به تصويب و امضاي رهبري برسد. تركيب اعضاي شوراي بازنگري هم طوري است كه بيش از نصف اعضاي آن منصوب مستقيم رهبري هستند و عده اي نيز به طور غيرمستقيم به رهبري متصل مي شوند. طبق رويه اي كه در بازنگري سال 1368 به وجود آمد، شوراي بازنگري در طول كار خود، علاوه بر استفاده از نظرات كارشناسان، مستقيماً از نظرات رهبري و مشاورت او استفاده مي كند و در واقع تحت نظارت رهبري، كار مي كند. پس از تأييد رهبري، مصوبات شوراي بازنگري بايد از طريق همه پرسي به تأييد نهايي مردم نيز برسد. از اين نظر مي توان گفت قوه تأسيسي در جمهوري اسلامي آميزه اي از مظاهر ولايت فقيه و اراده عمومي است.54

پي نوشت ها:

1. مقدمه قانون اساسي، بحث (ولايت فقيه عادل).

2. زيرا طبق بند ششم از اصل دوم قانون اساسي، اجتهاد مستمر فقهاي جامع الشرايط براساس كتاب و سنت معصومين(ع)، جزو پايه هاي نظام جمهوري اسلامي است و نظريه ولايت فقيه نيز حاصل اجتهاد امام خميني است. از اين نظر اجتهاد فقهاي جامع الشرايط، حاكم بر كل نظام (از جمله قانون اساسي) است. البته اين امر به منزله جواز تجديد نظر هر روزه در قانون اساسي براساس تغيير نظرات فقهاي جامع الشرايط نيست و قانون اساسي، در حال، مرجع حل و فصل مسائل جامعه است و موارد اختلاف و تعارض جزئي را وجود و حضور ولي فقيه حل مي كند و هم او است كه لزوم تغيير را تشخيص و فرمان تجديد نظر در قانون اساسي (مطابق اصل 177 قانون اساسي) را صادر مي كند و موارد تجديد نظر را جهت رفع تعارض و اختلاف، به مراجع ذيربط ارجاع مي دهد.

3. اين اصطلاح را استاد عميد زنجاني در جلد اول فقه سياسي ص140 به كار برده اند و ما هم از ايشان استفاده كرده ايم و ان شاء اللّه به موقع از آن هم سخن خواهيم گفت.

4. جلا الدين مدني، حقوق اساسي، ج1، (تهران: سروش، 1365) ص119.

5. همان، ص17ـ 18.

6. مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران.

7. جلال الدين مدني، همان، ج3، ص44.

8. مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران.

9. بحث مفصل فقهي و حقوقي پيرامون مباني مكتبي نظام و قانون اساسي در جلد اول حقوق اساسي استاد عميد زنجاني، ص202ـ227 آمده است.

10. اصل دوم قانون اساسي (بند پنجم و ششم).

11. ر. ك: ولايت فقيه و حكومت اسلامي و نيز شؤون و اختيارات ولي فقيه از آثار حضرت امام خميني(ره).

12. عميد زنجاني، فقه سياسي، ج1، (تهران: اميركبير، 1366) ص140 و 297.

41. ابوالفضل قاضي، حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، ج1، (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1370) ص344.

14. عميد زنجاني، همان، ج1، ص298.

15. همان، ص7ـ426.

16. جلال الدين مدني، همان، ج1، ص129.

17. ر. ك: صورت مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي، ج3، جلسات سي و دوم، سي و سوم، سي و چهارم و چهلم.

18. نامه مورخ 16/10/1366 حضرت امام خميني(ره).

19. مصطفي كواكبيان، دمكراسي در نظام ولايت فقيه، ص138. بحث مفصل در مورد مفهوم ولايت مطلقه و امكان يا عدم امكان ديكتاتوري ولي فقيه در ص54 ـ 130 آمده است.

20. مصطفي كواكبيان، همان، ص125.

21. البته اصل 108 قانون اساسي كه براي منظوري خاص و تنها در يك مورد و آن هم در نخستين دوره شوراي نگهبان به فقهاي اين شورا صلاحيت قانون گذاري داد، استثنايي بر اصل هفتاد و يكم است. براي مطالعه بيشتر به حقوق اساسي جلال الدين مدني، ج3، ص48ـ47 مراجعه شود.

22. جلال الدين مدني، حقوق اساسي، ج3، ص28.

23. همان.

24. عباسعلي عميد زنجاني، همان، ج1، ص193.

25. براي بحث بيشتر در مورد وظايف شوراي نگهبان ر.ك: جلال الدين مدني، حقوق اساسي، ج3 و همچنين مقاله دكتر ابوالفضل قاضي (قانون اساسي: سير مفهوم و منطوق از ديد تطبيقي) در مجله دانشكده حقوق و علوم سياسي، ش28، آذر ماه 1371.

26. ابوالفضل قاضي، حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، ص113 و نيز مقاله (قانون اساسي…) كه ذكر شد.

27. ابوالفضل قاضي، (قانون اساسي: سير مفهوم و منطوق از ديد تطبيقي)، پيشين، ص74. با اين تعبير، آيا شوراي نگهبان مي تواند بر مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي نيز نظارت كند، به صورت اوليه و عادي جواب مثبت است اما با توجه به اين كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي با مجوز حضرت امام، صلاحيت قانون گذاري پيدا كرده و فعلاً نيز اعضا و صلاحيت شوراي مذكور با حكم ولي فقيه مشخص مي شود، خارج از حوزه مسئوليت شوراي نگهبان قرار گرفته و به صورت مستقيم با ولي فقيه مرتبط است.

28. عباسعلي عميد زنجاني، همان، ج1، ص396ـ 398.

29. همان، ص405.

30. همان، ص407ـ 408.

31. همان، ص415ـ417.

32. همان، ص345.

33. همان، ص406.

34. همان، ص293ـ294.

35. همان، ص326.

36. همان، ص294ـ 295.

37. اصل يكصد و شصتم قانون اساسي.

38. عباسعلي عميد زنجاني، همان، ج1، ص347ـ 350.

39. همان، ص50.

40. بند سوم اصل يكصد و پنجاه و ششم قانون اساسي كه در مورد وظايف قوه قضائيه است.

41. جلال الدين مدني، همان، ج3، ص28.

42. عباسعلي عميد زنجاني، همان، ج1، ص392.

34. براي مطالعه بيشتر پيرامون كنترل قضائي و سياسي رجوع شود به: ابوالفضل قاضي، حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، ص106.

44. مصطفي كواكبيان، دمكراسي در نظام ولايت فقيه (تهران: سازمان تبليغات اسلامي،1370)، ص125ـ126.

45. اصل يكصد و هفتاد و ششم قانون اساسي.

46. اصل پنجاه و نهم قانون اساسي.

47. اصل يكصد و هفتاد و هفتم قانون اساسي.

48. اصل پنجاه و نهم قانون اساسي.

49. عباسعلي عميد زنجاني، همان، ج1، ص477ـ 478.

50. اصل يكصد و سيزدهم قانون اساسي.

51. عباسعلي عميد زنجاني، همان، ج1، ص281.

52. اصل يكصد و بيست و دوم قانون اساسي.

53. ابوالفضل قاضي (قانون اساسي: سير مفهوم و منطق از ديد تطبيقي) ص60ـ61.

54.همان.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید