ولايت فقيه و اعلميت(2)

  • دوشنبه, 07 مرداد 1392 17:21
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4618 بار

مؤلف: علي اكبر ذاكري

 

نقد و بررسي

درنقد و بررسي روايات ياد شده از ضعف سند آنها كه بگذريم (چون پاره اي از آنها مشهور و پاره اي مقبوله اند.) مي توان گفت: اين احاديث نمي توانند دليل بر اعلم بودن قاضي باشند تا چه رسد به ولي فقيه بلكه عكس آن را مي رساند و دليل بر آن است كه دادخواهي از اعلم در داوري لازم نيست و داوري شخص عالم و عادل درست و حجت است. بله درگاهِ اختلاف در قضاوت براي اين كه دادخواه از سردرگمي به درآيد و كارها سامان يابد ناگزير نظر اعلم پيش داشته مي شود. افزون بر اين:

1 . اعلم و افقه در اين روايات هم رديف اعدل و اصدق و اورع آمده اند كه بي گمان پاره اي از آنها برتري دهنده نيستند. در اين صورت افقه و اعلم بودن نيز برتري دهنده نخواهند بود بلكه تنها سزاواري جزئي دارنده اين ويژگيها بر ديگران خواهد داشت. شايد اين چهار ويژگي: (أعدل أفقه أصدق و أورع) با هم برتري دهنده باشند.54.

2 . با توجه به اين كه مقبوله سرچشمه اختلاف در داوري را اختلاف در روايت و مستند حكم مي داند بحث مربوط به برتري دهنده هاي سندي است و از اين روي اورع و اصدق ياد شده و ربطي به باب واجب بودن مراجعه به قاضي اعلم ندارد.

3 . اگر در اين احاديث دقت كنيم و مقبوله عمر بن حنظله را در نظر بگيريم به اين نكته مي رسيم كه افقه در اين جا به معناي اعلم در استنباط احكام فرعي نيست بلكه منظور افقه در دين است; يعني سخن آن كه تواناتر در درك اسلام در بُعد عقيدتي و فقهي است برتري دارد و پيش داشته مي شود.

در مقبوله آن كه عادل تر فقيه تر و راستگوتر در حديث باشد در داوري بر ديگران پيشي داشته شده است.

متعلق اصدق حديث است كه بيانگراحكام فرعي است. در نتيجه افقه دين شناس خواهد بود.

در روايت موسي بن اكيل (افقه در دين خدا) آمده است. در روايت داود بن حصين افقه در كنار اعلم ياد شده و متعلق اعلم احاديث است. در نتيجه افقه به معناي دين شناسي و اعلم آشنا ترين شخص به حديث است و ملاكي كه در هر سه حديث آمده افقه است نه اعلم و اين كه امام صادق(ع) مي فرمايد:

(شما فقيه ترين مردمان هستيد زماني كه معاني سخنان ما را بشناسيد.)55

به معناي شناخت در اصول و فروع است. بنابراين واژه (اعلم) در روايات هيچ گونه خصوصيتي ندارد.

4 . مورد برتري در اين روايات مربوط به باب قضاء است كه بايد حكم قطعي صادر شود و نمي توان آن را شامل باب فتوا و ولايت دانست كه يك نفر عالم و مجتهد در رأس حكومت است و يگران نيز در مسائل حكومتي وي را همراهي مي كنند.

5 . اعلم يا افقه در اين روايات اعلم بودن مطلق نيست بلكه اعلم نسبي است و درگاه اختلاف نظر دو قاضي ديدگاه قاضي اعلم پيش داشته مي شود حتي رفع اختلاف دو قاضي به عهده حاكم اسلامي است.

د. شماري بر بايستگي مراجعه به اعلم به سخنان اميرالمؤمنين(ع) درعهدنامه مالك اشتر استناد كرده اند: 

(ثمّ اختر بين النّاس أفضل رعيتك في نفسك.)56

براي داوري بين مردم از رعيت خود كسي را برگزين كه نزد تو برترين فرد است.

بي گمان اميرالمؤمنين(ع) بر مالك واجب كرده كه برترين مردم را در اخلاق دانش و شناخت براي حكم برگزيند. بنابراين اين برترگزيني رهبري جامعه را نيز در بر خواهد گرفت.

و اگر مقبوله عمربن حنظله را بي قيد و شرط بدانيم اين حديث شرطِ اعلم بودن را ياد كرده و آن را مقيد ساخته است.

پاسخ

افضل به معناي اعلم نيست. خود امام در ادامه مي فرمايد:

(ممّن لاتضيق به الأمور و لاتُمحّكهُ الخصومُ ولايتمادي في الزلّة ولايحصر من الفيء….)

كسي را برگزين كه كارها او را در تنگنا قرار ندهد و ستيز ستيزگران وي را به خيره سري نكشاند و در لغزش پاي نفشرد چون حق را نشناخت دربازگشت بدان در نماند و نفس او به آز نگرايد و به اندك شناخت بدون بررسي لازم بسنده نكند و در شبهه ها بيش از ديگران درنگ ورزد و حجت را بيش از همه به كار برد.

از سخنان حضرت به خوبي استفاده مي شود كه مقصود از (افضل) (اعلم) نيست بلكه ويژگيهاي برجسته اخلاقي و توانايي در شناخت حق و واقعيت خارجي است كه قاضي بايد داشته باشد. افزون بر اين در نقل تحف العقول علم در كنار حلم ورع و سخا ياد شده است كه برتري در اين ويژگيهاي پسنديده مورد نظر حضرت بوده است نه برتري در دانش و فقه:

(فاختر للحكم بين الناس أفضل رعيتك في نفسك وأنفسهم للعلم والحلم والورع والسخاء ممّن لاتضيق به الامور….)57

پس براي داوري ميان مردم بهترين شخص را برگزين; يعني راسخ ترين آنان در دانش بردباري پارسايي و بخشش از كساني كه كارها او را درتنگنا قرار ندهند.

شماري از فقيهان كه اعلم بودن را در مرجع شرط نمي دانند بر اين باورند كه اگر اعلم را ملاك قرار دهيم تنها در جاهايي خواهد بود كه در روايات ياد شده است58 كه همانا در اختلاف نظر دو قاضي باشد. دادخواستي مطرح شده دو قاضي در چگونگي داددهي گوناگون مي انديشند و بر يك نظر اتفاق ندارند در اين جا بايد به سخن قاضي دانا و بادانش تر جامه عمل پوشاند.

3 . اعلميت و فتوا

تمام دليها و رواياتي كه دلالت مي كند در مرجع تقليد بايد خبره تر داناتر و ژرف انديش تر به فقه را برگزيد دلالت دارند كه معيار درگزينش رهبري نيز چنين است; چرا كه رهبري جايگاه اجتماعي والاتر و برتر از مفتي و مرجع دارد.

درباب اعلم گزيني مفتي و مرجع تنها به يك روايت كه به روشني دلالت دارد بر مي خوريم:

علامه مجلسي از عيون المعجزات نقل مي كند:

(گروهي از فقيهان و عالمان بغداد در مراسم حج شركت كرده بودند و پس از گزاردن حج براي ديدار با امام جواد(ع) به منزل آن حضرت رفتند. عبداللّه بن موسي وارد مجلس شد و در صدر نشست. آنان كه پنداشتند وي امام جواد است پرسشهايي از او كردند. او نيز پاسخ داد. پاسخهاي وي به گونه اي بود كه اشكالهايي بر شيعه وارد مي ساخت. اين سبب سرگرداني و شگفتي فقيهان و اندوه آنان گرديد. با شگفتي و سرگرداني بر آن بودند منزل امام را ترك گويند كه امام جواد(ع) وارد بر مجلس شد و پاسخهاي درخور به آنها داد 

آنان كه متوجه شدند به امام عرض كردند: عموي شما چنين و چنان فتوا داد.

حضرت رو كرد به عموي خود و فرمود:

(يا عمّ إنّه عظيم عنداللّه أن تقف غداً بين يديه فيقول لك بم تفتي عبادي بما لم تعلم وفي الأمة من هو أعلم منك.)59

اي عمو! اين نزد خدا برزگ است كه فردا در برابر او بايستي آن گاه به تو بگويد: چرا بندگان مرا به آنچه نمي دانستي فتوا دادي و حال آن كه در ميان امت داناتر از تو بود؟)

اينان گفته اند: از اين روايت استفاده مي شود: با حضور اعلم غير اعلم جائي ندارد و نبايد فتوا بدهد و نبايد حكومت كند و رهبري جامعه را به عهده گيرد.

پاسخ

اين حديث از نظر سندي اشكال دارد و افزون بر اين دلالت آن نيز كامل نيست; زيرا حضرت مي فرمايد: چرا به آنچه علم نداري فتوا دادي; يعني نادان حق فتوا ندارد امّا عالم و داناي به حكم حق فتوا نداشته باشد از اين روايت استفاده نمي شود.

افزون بر اين ما روايات فراواني داريم كه امامان به ياران خود دستور مي دهند كه در ميان مردم فتوا دهند و يا به مردم سفارش مي كنند كه مسائل دين خود را از عالمان فرا بگيرند با اين كه از نظر علمي در يك سطح نبودند. اگر تنها فتواي اعلم حجت بوده اجازه امام براي فتواي چندين نفر معني نداشت. اين كه شماري گفته اند: سفارش امام به مردمان در فراگيري دين خود و مسائل عبادي مورد نياز از عالمان با هر رتبه علمي كه باشند آن جايي را در بر مي گيرد كه اختلافي نباشد درست نيست; زيرا اختلاف فتوا در ميان ياران امام(ع) وجود داشته است و ديدگاههايي كه از آنان نقل شده نيز اين اختلاف را نشان مي دهد. امام رضا(ع) ياران خود را به يونس بن عبدالرحمان ارجاع مي دهد در حالي كه وي در مباحث نكاح زكات و ارث فتواهاي ويژه اي دارد كه برخلاف مشهور است.60

جالب است كه بدانيم براساس همين ارجاعهاي ائمه(ع) به فقها و دانشمندان زمان خود عالمان بزرگي مانند: محقق حلّي61 و علامه حلّي استفاده از ديدگاهها و داوري كساني كه در دانش و معرفت رتبه پاييني دارند و امام معصوم(ع) هم حضور دارد رواست و استدلال كرده اند كه اشتباههاي آنها را امام جبران مي كند!

علامه مي نويسد:

(امّا حال ظهور الامام عليه السلام فالأقرب جواز العدول إلي المفضول المنصوب من الامام لأنّ خطائه ينجبر بنظر الإمام وهكذا حكم التقليد في الفتاوي.)62

در روزگار حضور امام(ع) ديدگاه نزديك تر به واقع اين است كه مراجعه به عالمي كه از ديگران در دانش و معرفت پايين تر است و از سوي امام به كار گمارده شده رواست; زيرا اشتباههاي او با نظر امام جبران مي شود و چنين باشد حكم تقليد در فتوا.

اين نظر براساس سيره امامان(ع) در روايي استفاده از نابرتر در دانش و معرفت است. اصل سخن را مي شود پذيرفت اما استدلال را خير; زيرا در همان زمان به سفارش امام شيعيان در مسائل عبادي به كساني مراجعه مي كردند كه در شهرهاي دور دست مي زيستند و دسترسي به امام نبود كه اشتباههاي آنان جبران شود.

در مثل علي بن مسيب گويد: به امام رضا(ع) گفتم: راهم دور است و در تمام وقت به شما دسترسي نداردم نشانه هاي دينم را از چه كسي دريافت كنم؟

امام فرمود:

(از ذكريا بن آدم قمي كه در دين و دنيا امين است.)63

همين دوري راه در هنگامي كه عبدالعزيز بن مهتدي از امام مي پرسد و امام به 

يونس بن عبدالرحمان ارجاع مي دهد مطرح شده است.64

از آن جا كه اين روايت و روايات ديگري كه در باب قضا ياد شد بر لزوم مراجعه به اعلم دلالت نمي كنند مهم ترين دليل مراجعه به اعلم را سيره عقلا دانسته اند.

امام خميني اين سيره را كامل ندانسته و با قول به تسالم اصحاب و اجماع فتوا به احتياط وجوبي در مراجعه به اعلم داده است.

علامه طباطبايي نيز در قطعي بودن سيره عقلا ترديد مي كند.65

نگارنده در مقاله اي كه با عنوان (مرجعيت و اعلميت) نگاشته66 در تحليل سيره عقلا به اين نكته اشاره كرده: بايستگي مراجعه به اعلم در مسائل جديد و نوپيداست كه اجتهاد و بررسي كافي در آن انجام نگرفته است مانند: بيماري كه پزشكان تشخيص نداده اند كه نه تنها به متخصص بلكه به شوراي پزشكي مراجعه مي شود.

بنابراين اعلم كسي است كه در رخدادهاي نوپيدا توان استنباط احكام را داشته باشد نه آن كه در پديده هاي كهن به اجتهاد بپردازد.

3 . اعلميت در ولايت

روايات فراواني داريم كه نشان مي دهد با وجود اعلم جايي براي رهبري غير اعلم نيست. رهبري غير اعلم نيتجه اي جز فساد و نابودي براي جامعه به ارمغان نمي آورد. پيش از نقل اين روايات توجه به چند نكته بايسته است:

الف . بسياري از اين روايات داراي سندهاي سست و غير درخور استنادند 

ب . از آن جا كه اين دسته از روايات امام معصوم را درنظر دارند و ناظر به دوران حضورند فقيهان در بحثها و نوشته هاي فقهي خود اينها را به بوته بررسي ننهاده اند و سخني از آنها به ميان نياورده اند.

ج . بيش تر اين روايات به روشني از ويژگيها و شرايط امام معصوم سخن مي گويند و يا برگرفته از دليل آوريها و احتجاجهاي علي(ع) در برابر ديگران است. از اين روي در صورت پذيرش بايد ويژگيهاي امام معصوم را از شرائط رهبري برداشت و ديگر ويژگيها را كه با غير معصوم سازگاري دارند در مرتبه پايين تر آن در ولي فقيه جُست.

د. پاره اي روايات بر اين مطلب دلالت دارند كه اعلم به تنهايي ملاك امامت قرار نگرفته است و در كنار علم در رهبري بايد ويژگيهاي ديگري نيز وجود داشته باشد و همه اين ويژگيها در عرض يكديگرند; از اين روي اعلم مصطلح فقهي را نمي توان تنها برتري دهنده رهبري به شمار آورد.

هـ. اعلم ياافقه در پاره اي از روايات به معناي اعلم مصطلح نيست بلكه به معناي فهم درست دين است.

اين بخش از روايات را كه شمار آنها به بيست و دو حديث مي رسد در پنج عنوان نقل مي كنيم:

1. دعوت به خود در برابر اعلم.

2 . ناپايداري حكومت غير اعلم.

3 . انتخاب كارگزاران غيراعلم.

4 . اعلميت و اعقليت.

5 . اعلميت همراه با ديگر شرايط.

دعوت به خود در برابر اعلم

اين دسته از روايات بر اين نكته تكيه دارند: زماني كه اعلم باشد كسي حق ندارد در برابر وي ادعاي امامت و رهبري كند. نتيجه چنين ادعايي بدعت و گمراه ساختن مردم است.

1 . فضيل بن يسار مي گويد از امام صادق شنيدم كه مي فرمود:

(من خرج يدعوا الناس و فيهم من هو افضل منه فهو ضالّ مبتدع ومن ادّعي الامامة من اللّه وليس بامام فهو كافر.)67

كسي كه قيام كند و مردم را به خود بخواند و در بين آنان كسي برتر از او باشد گمراه بدعتگذار است. و كسي كه ادعاي امامت از جانب خدا كند و امام نباشد كافر است.

منظور از شخص برتر در اين روايت امام معصوم است; زيرا آن كه مردم را به خود مي خواند ادعا دارد كه از سوي خدا مأموريت دارد. خروج به معناي قيام است. با اين كه امام حضور دارد بدون اجازه از امام قيام مي كند و مردم را به خود مي خواند ولي از نظر علمي و معرفتي آن توان بايسته را ندارد گمراه است و مردمان را به گمراهي مي افكند.

2 . درروايتي مرسل از پيامبر(ص) نقل شده است كه فرمود:

(من تعلّم علماً ليتماري به السفهاء او ليباهي به العلماء او يصرف به الناس الي نفسه يقول: أنا رئيسكم فليتبوأ مقعده من النّار ثمّ قال: إنّ الرئاسة لاتصلح إلاّ لأهلها فمن دعا الناس إلي نفسه و فيهم من هو أعلم منه لم ينظر الله إليه يوم القيامة.)68

كسي كه دانشي بياموزد تا فريب دهد سفيهان را يا فخر بفروشد بر عالمان يامردم را به سوي خويش بكشاند و بگويد: من رئيس شما هستم جايگاه او در آتش است; زيرا جز فرد شايسته براي رياست شايستگي ندارد. پس كسي كه مردم را به خود بخواند و در ميان آنان دانا تر از او باشد روز قيامت خدا به او توجهي نخواهد داشت.

بسان اين روايت در كافي به گونه مرسل از امام باقر(ع) نقل شده است البته با يك تفاوت كه (فمن دعا…) را ندارد.69

اين روايت از نظر سند كامل نيست و از نظردلالت دليل بر اعلم بودن فقهي نيست بلكه با توجه به جمله (ان الرئاسة لاتصلح الا لاهلها) استفاده مي شود كه حضرت بر آن بوده شايستگي كساني كه رياست طلب دنبال دنيا و ارزشهاي دنيوي و فراگيري دانش براي دنيا و رياست بوده اند رد كند. طبيعي است كه انسانهاي مقام پرست و رياست طلب كه براي كسب موقعيت خود را مطرح مي سازند شايستگي رياست بر مسلمانان را نداشته باشند. اين همان آزمندي است; از اين روي امام خميني در آغاز تحريرالوسيله شرط كرده كه مرجع تقليد نبايد آزمند باشد. اما درباره ولي فقيه ياد شد كه اگر ديگر شرايط را دارا باشد اجتهاد مطلق براي سرپرستي امور كافي است و در صورت همساني در تمام شرائط روشن است كه اعلم برتر خواهد بود.

3 . امام صادق(ع) فرمود:

(من دعا الناس الي نفسه و فيهم من هو اعلم منه فهو مبتدع ضالّ.)70

كسي كه مردم را به خود بخواند و در ميان آنان داناتر از او باشد پس او بدعتگذار گمراه است.

اين روايت سند ندارد و مرسل است و درباره دلالت آن بايد به نتيجه گيري كه شده توجه كرد. مي فرمايد: (او بدعتگذار گمراه است) يعني فرد مدعي كسي است كه از احكام الهي آگاهي ندارد; از اين روي به بدعت رو مي آورد و برخلاف حكم خدا دستور مي دهد مانند غير مجتهدي كه به استنباط احكام مي پردازد. روشن است كه چنين كسي از بدعت در امان نيست. اگر نفس ادعاي امامت را بدعت بدانيم منظور ادعاي امامت از جانب خداست كه به دوران معصوم مربوط مي شود.

4 . همانند اين دوحديث سخني است كه علامه اميني به گونه مرسل از پيامبر(ص)نقل كرده است:

(من تقدم علي قوم من المسلمين و هو يري أنّ فيهم من هو أفضل منه فقد خان اللّه ورسوله والمسلمين.)71

كسي كه بر گروهي از مسلمانان پيشي بگيرد و در بين آنان برتر از خود مي بايد به خدا و رسول و مسلمانان خيانت كرده است.

اين روايت عامي است و سند سستي دارد. پاسخي كه در احاديث پيش ياد شد در اين جا نيز جاي دارد و تعبير (افضل) كه در اين جا آمده نشانه آن است كه منظور اعلم فقهي نيست بلكه منظور توانايي بر انجام مسؤوليت و آشناتر و داناتر به زواياي كار است. كسي كه مي داند ديگران بهتر كارها را انجام مي دهند و خود به انجام نارساي امور مي پردازد به خدا و پيامبر و مسلمانان خيانت كرده است. در همين جا اگر عالم ترين و صاحب نظر ترين و فقيه ترين شخص را درنظر بگيريم كه توان اداره جامعه را ندارد ولي اداره امور جامعه را به دست بگيرد بي گمان به خدا و پيامبر و مسلمانان خيانت كرده است; زيرا تنها اعلم بودن فقهي توانايي مديريتي نمي آورد. ابوذر غفاري از مسلمانان نخستين بود و در راه اسلام تلاش فراوان كرد بسيار روايات از پيامبر مي دانست و… با اين حال پيامبر(ص) به وي دستور داد. به هيچ روي فرماندهي بر دونفر را به عهده نگيرد و سرپرستي مال يتيم را نپذيرد:

(يا اباذر انّي احبّ لكَ ما احبّ لنفسي انّي اراك ضعيفاً فلاتأمرنّ علي اثنين ولاتولّين مال يتيم.)72

اي ابوذر! من دوست دارم براي تو آنچه را براي خوددوست دارم. من تو را انسان ناتواني مي بينم پس حتي بر دو نفر فرمانروايي نكن و مسؤوليت مال يتيم را به عهده نگير.

از اين سخن استفاده مي شود كه دانش بسيار و پيشينه درخشان جداي از مديريت و رهبري است.ايمان علم و پيشينه در اسلام هميشه نشانه شايسته بودن براي پُست رهبري نيست.

البته روايت از زاويه سندي استواري لازم را ندارد.

5 . صحيحه عبدالكريم بن عتبه هاشمي وي نقل مي كند: در مكه خدمت 

امام صادق(ع) بودم كه گروهي از معتزله نزد آن حضرت آمدند. عمروبن عبيد به نمايندگي از آنان با حضرت به گفت وگو پرداخت آنان بر آن بودند محمد بن عبداللّه بن حسن را كه از نظر عقل و دين و جوانمردي شايسته مي دانستند به خلافت برگزينند و از امام صادق(ع) خواستند: او نيز با محمد بن عبداللّه بيعت كند.

امام پس از سفارش آنان به تقوا هشدار داد:

(يا عمرو اتق الله وانتم ايها الرهط فاتقوا اللّه فانّ أبي حدّثني وكان خير اهل الأرض و أعلمهم بكتاب اللّه وسنة نبيّه(ص) انّ رسول اللّه(ص) قال: (من ضرب الناس بسيفه و دعاهم الي نفسه و في المسلمين من هو اعلم منه فهو ضالّ متكلف.)73

اي عمرو [بن عبيد]! از خدا بترس و شما اي گروه! از خدا بترسيد; زيرا پدرم كه بهترين مردمان زمين و داناترين آنان به كتاب خدا و سنت پيامبر بود براي من حديث كرد: رسول خدا فرمود: كسي كه با مردم با شمشير بستيزد و آنان را به خود فرا بخواند و در ميان مسلمانان داناتر از او باشد گمراه و زورگوست.

نقد و بررسي

الف. سخنان حضرت ناظر به زماني است كه امام معصوم وجود داشته است و اين گروه مورد خطاب امام بر آن بوده اند كه ديگري را به روي كار بياورند كه نه شايستگي داشت و نه از زاويه علمي به پايه امام صادق(ع) مي رسيد بلكه در برابر آن حضرت نادان به شمار مي آمد.

ب . در اين حديث سخن از درگيري و مبارزه مسلحانه است و در چنين مواردي اجازه امام معصوم و موافقت وي و يا دست كم ناسازگار نبودن آن حضرت با شخص روي كار آمده لازم است. در حالي كه نتيجه اين بيعت و قيام به گونه آشكار كنار گذاشتن امام بود.

ج . تعبير گمراه كه به عنوان نتيجه ياد شده نشان مي دهد كه شخص پيشنهادي آنان در سطح علمي بسنده و مورد پذيرش نبوده بلكه خود گمراه بوده و در نتيجه مردم را نيز به گمراهي و نابودي مي كشانده است و مي خواسته بازور بر مردم حكومت كند.

د. اگر ما برابر اين روايت و احاديث همانند آن اعلم بودن را در امام غيرمعصوم مانند امام معصوم لازم بدانيم روايات و سيره علي(ع) در گماردن كارگزاران كه نايب خاص ناميده مي شوند و دليلهاي ولايت فقيه كه نتيجه آن نيابت عامه فقيه است اين گونه روايات را تخصيص مي زند و شرط اجتهاد را براي ولايت كافي مي داند آن گونه كه فقيهان نظر داده اند بلكه مي توان گفت: بسياري از كارگزاران اميرالمؤمنين(ع) در آن پايه علمي لازم نيز نبوده اند.

هـ. اعلم در اين جا به معناي اعلم در فقه نيست بلكه اعلم در زواياي گوناگون است. اگر آن را اعلم در فقه بدانيم روايات ديگر شرايط ويژه اي براي امام قرار داده اند كه اعلم بودن جزئي از آن است و اين حديث با توجه به ديگر شرايط معني پيدا مي كند و دليلي بر ويژگي و ممتاز بودن اعلم نيست بلكه شرطي است در برابر ديگر شرطها.

به نظر مي رسد كه مراد از اعلم در اين حديث آگاهي از مسائل سياسي باشد; زيرا اين جريان مربوط به حوادث سال 132هـ.ق. است كه ابراهيم بن محمد امام كشته مي شود74 و كار مروان بن محمد خليفه اموي پريشان مي گردد در جلسه اي كه در مكه تشكيل مي شود شماري از بني هاشم با محمد بن عبداللّه بن حسن بيعت مي كنند.75 و براساس اين تصميم ابن هبيره در كوفه بر آن مي شود وي را به خلافت برگمارد كه سفاح نخستين خليفه عباسي زودتر امور را به دست مي گيرد و نيروهاي سپاه ابن هبيره را جذب مي كند.76

اين گروه براي استوار سازي بيعت محمد بن عبداللّه نز امام صادق(ع) آمدند. امام صادق(ع) پاسخ مي دهد كه بايد (اعلم) را محور قرار دادو در سايه وي با ديگران ستيز گرد. اين جمله مي رساند كه محمد بن عبداللّه مورد نظر اين گروه آگاهي كافي را براي به دست گرفتن پُست حكومت نداشته است و حتي نمي دانسته كه گروه هاي سياسي كه در خراسان و مناطق ديگر قيام كرده اند در صدد حمايت از بني عباس هستند نه علويان; از اين روي زماني كه نامه هايي از كوفه براي حضرت مي آيد و پيشنهاد مي شود: امور حكومتي را به عهده گيرد در پاسخ مي فرمايد:

(ما أنا لهولاء بامام.)77

من رهبر آنان نيستم.

و آن زمان كه يكي از ياران امام از حضرت مي پرسد كه محمد بن عبداللّه بن حسن قيام كرد ما چه كنيم؟ امام دستور به سكوت مي دهد.78

و زماني كه نامه ابومسلم در موضوع رهبري حضرت به ايشان مي رسد مي فرمايد: اين نامه جواب ندارد.79. يعني بايد دانست كه اين قيامها براي روي كار آمدن علويان نيست بلكه هدف ايجاد قدرت براي ديگران است.

اين مطلب را امام صادق(ع) به عبداللّه بن حسن كه درخواست كرده بود: با پسرش محمد مهدي بيعت كند فرمود.80

6 . صحيحه عيص بن قاسم. وي مي گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود:

(وانظروا لأنفسكم فواللّه إنّ الرجل ليكون له الغنم فيها الراعي فاذا وجد رجلاً هو أعلم بغنمه من الذي هو فيها يخرجه و يجئ بذلك الرجل الذي هو أعلم بغنمه مِن الذي كان فيها.)81

به خود بنگريد به خدا سوگند هر انساني كه گوسفنداني همراه با چوپاني دارد اگر چوپان شايسته تر بيابد چوپان پيشين را كنار مي گذارد و آگاه تر را به كار مي گمارد.

پاسخي كه از حديث پيشين داده شد دراين حديث نيز مي آيد و اين سخن حضرت ناظر به قيام محمد بن عبداللّه است; زيرا حضرت در ادامه مي فرمايد:

انسان دوباره زنده نمي شود. پس جان خود را حفظ كنيد.

آن گاه مي افزايد:

(نگوييد چرا زيد قيام كرد; زيرا قيام وي فرق بنيادين و ريشه اي با قيام محمد بن عبداللّه دارد. زيد مردم را به فرد مرضي از آل محمد فرا مي خواند و محمد مردم را به خود فرا مي خواند و نبايد شما شيعيان در اين راه كشته شويد.)82

اين جا نيز بحث از قيام مسلحانه است و هدف نا ديده گرفتن و به حساب نياوردن امامت امام صادق(ع); زيرا عبداللّه بن حسن آشكارا امام صادق(ع) را متهم مي كند كه از روي حسد با اين قيام سرناسازگاري دارد و امام صادق(ع) مي فرمايد:

(إنّها واللّه ما هي إليك ولا إلي ابنيك ولكنّها لهم وأنّ أبنيك لمقتولان.)83

سوگند به خدا حكومت نه براي توست و نه براي دو فرزندت. براي آنان [بني عباس] است و دو فرزند تو كشته مي شوند.

نكته ديگري كه پاسخ گذشته را تأييد مي كند: حضرت جريان را همانند مي كند به چوپان و گوسفند و اعلميت را در اين موضوع مطرح مي سازد. برابر اين همانند سازي اعلم كسي است كه بهتر بتواند گوسفندان را از گزند به دور دارد ر و از اداره گله برآيد نه اين كه علم بسيار داشته باشد و از رشته چوپاني ناآگاه. درنتيجه اعلم در هر كاري به معناي آگاهي و توان لازم براي پيشبرد آن كار است. كسي كه در رأس مديريت كشورقرار مي گيرد بايد درك درستي از اوضاع سياسي اجتماعي داشته باشد و اوضاع بين المللي و ترفندهاي استكبار جهاني را به خوب بشناسد تا بتواند در رهبري جامعه گامهاي موفقيت آميز بردارد.

ناپايداري حكومت غيراعلم

در دسته ديگر از روايات آمده: كسي كه بر مردمي امامت كند در حالي كه اعلم از وي در بين آن مردم وجود دارد كار اين امت به تباهي و پستي مي گرايد.

اين معني و مراد با جمله هاي جوراجور و راويان گوناگون از پيامبر(ص) نقل شده كه نشانگر صادر شدن اصل از آن پيامبر(ص) است.

1 . عرزمي باسند موفوع از پيامبر(ص) نقل مي كند كه فرمود:

(من أمّ قوماً وفيهم أعلم منه أو افقه منه لم يزل أمرهم في سفال إلي يوم القيامة.)84

كسي كه مردمي را امامت كند و در ميان آنان داناتر يا فقيه تر از وي باشد هميشه كارهاي آنها در پستي است تا روز قيامت.

از ضعف سند روايت كه بگذريم حديث به اين معني است كه رهبري جامعه اسلامي بايد آگاه ترين افراد باشد نه تنها آگاهي در فقه بلكه درمديريت جامعه و مسائل سياسي و اجتماعي.

2 . موسي بن جعفر از پيامبر اكرم(ص) نقل مي كند كه فرمود:

من امّ قوماً امامة عمياء و في الأمة من هو أعلم منه فقد كفر.)85

كسي كه مردمي را امامت كند امامتي كوركورانه و در بين امت داناتر از او باشد كافر است.

از ضعف سند آن كه بگذريم با توجه به تعبير (امامت كوركورانه) نتيجه مي گيريم 

كساني شايستگي رهبري دارند كه در مديريت و رهبري جامعه توانا باشند. اگر فردي اعلم علما باشد ولي از عهده اداره جامعه برنيايد رهبري او كوركورانه خواهد بود گرچه از نظر فقهي علامه دهر باشد.

3 . امام علي(ع) در خطبه اي طولاني در برابر مهاجر و انصار در دوران خلافت عثمان فرمود:

(وقوله: (إنّي تركت فيكم أمرين كتاب اللّه وعترتي لن تضلوا ما إن تمسكتم بهما لاتقدّموهم ولاتخلّفوا عنهم ولا تعلّموهم فانّهم أعلم منكم أفينبغي ان لايكون الخليفة علي الامة إلاّ أعلمهم بكتاب اللّه وسنة نبيه؟. … وقال: رسول اللّه(ص): ما ولّت أمّة قطّ امرها رجلاً و فيهم من هو أعلم منه إلاّ لم يزل يذهب أمرهم سفالاً حتي يرجعوا إلي ماتركوا) فما [فامّا] الولاية غير الامارة.)86

و سخن پيامبر كه فرمود: (من در ميان شما دو چيز به جاي گذاشتم: كتاب خدا و خاندانم گمراه نمي شويد تا زماني كه به آن دو چنگ زنيد. بر آنان پيشي نگيريد و از آنان سرنپيچيد و به آنان نياموزيد; زيرا آنان داناتر از شما هستند.) آيا سزاوار است جز داناترين آنان به كتاب خدا و سنت پيامبر بر مردمان خليفه باشند؟… و رسول خدا(ص) فرمود: (هيچ امتي فردي را به حكومت نگمارند با آن كه داناتر از او بود جز آن كه كارشان به تباهي و پستي گراييد مگر آن برگشتند به آنچه ترك كردند. پس ولايت غير از امارت است.

اگر از ضعف سند و ويژه بودن آن به اهل بيت بگذريم همان پاسخ پيشين اين جا نيز به ميان مي آيد. يعني رهبر از زاويه علمي بايد در پايه خوش آيند و شايسته اي قرار داشته باشد و مدير باشد. در اين روايت منظور از اعلم اعلم در فقه نيست بلكه اعلم به كتاب خدا و سنت و به معناي دين شناس كامل است.

جمله پاياني بر اين نكته اشاره دارد كه: ولايت غير از امارت است; يعني شرايط امارت مانند ولايت كبري نيست كه آن شرايط ويژه اي دارد.

4 . اميرالمؤمنين(ع) در خطبه ديگر درباره شايستگي خود براي خلافت مي فرمايد:

(إنّهم قد سمعوا رسول اللّه(ص) يقول عوداً و بداءً ماولّت أمة رجلاً قطّ أمرها و فيهم من هو أعلم منه إلاّ لم يزل أمرهم يذهب سفالاً حتي يرجعوا إلي ماتركوا.)87

آنان از پيامبر بارها شنيدند كه مي فرمود: هيچ مردي شخصي را به امامت برنگزيدند با آن كه داناتر از او در ميان آنان وجود داشت جز آن كه كارشان به تباهي و پستي گراييد تا اين كه باز گردند به آنچه ترك كردند.

5. امام حسن(ع) در سخنراني پس از صلح با معاويه مي فرمايد:

(واقسم باللّه لو أنّ النّاس بايعوا أبي حين فارقهم رسول اللّه(ص) لاعطتهم السماء قطرها… وقد قال رسول اللّه(ص): (ماولّت امّة امرهم رجلاً قطّ وفيهم من هو أعلم منه إلاّ لم يزل أمرهم يذهب سفالاً حتي يرجعوا إلي ماتركوا و قد تركت بنو اسرائيل وكانوا أصحاب موسي(ع) هارون أخاه و خليفته و وزيره وعكفوا علي العجل وأطاعوا فيه سامرّيهم و هم يعلمون أنّه خليفة موسي و قد تركت هذه الامة أبي وبايعواغيره.)88

سوگند به خدا اگر مردم پس از مرگ پيامبر(ص) با پدرم بيعت مي كردند آسمان قطره هاي باران خود را به آنان مي داد… و رسول خدا(ص) فرموده است: (مردمي كه زمام امور خود را به كسي بسپرند كه داناتر از وي در بين آنان باشد همواره رو به پستي خواهند داشت تا به گذشته اي كه ترك كرده اند بازگردند.)

بني اسرائيل هارون را ترك گفتند با وجود اين كه مي دانستند او جانشين موسي است. اين امت نيز پدرم را ترك گفتند و با ديگران بيعت كردند.

در اين سخن و آنچه گذشت پيامبر مي فرمايد: با وجود اعلم غير اعلم نبايد در امور دخالت كند; زيرا نتيجه آن تباهي امور اجتماعي است آن گونه كه بني اسرائيل گرفتار شدند و با بيعت با سامري به پرتگاه گوساله پرستي فرو افتادند.

در بررسي سند اين روايت چند نكته درخور يادآوري است:

1 . در سند آن ناشناختگاني مانند: ابوالمفضل وجود دارند.89

2 . اين حديث را ابوالمفضل از عبدالرحمن عرزمي از پدرش محمد بن عبيدالله از عمار ابويقظان از ابوعمر زاذان نقل كرده است. با توجه به اين كه زاذان ازاصحاب حضرت علي(ع) بوده و زنده بودنش در روزگار امام باقر(ع) مورد ترديد90 چگونه عمار ساباطي از اصحاب امام كاظم و صادق(ع) از وي روايت كرده است؟91

3 . با توجه به اين كه در اين سند عرزمي از پدرش روايت كرده و اصل حديث به رسول خدا(ص) مي رسد دور نيست روايت اولي را كه يادآور شديم نقل ديگري از همين روايت باشد. در نتيجه اين بخش چهار روايت دارد و حديث پنجم از نظر سند كامل نيست و آنچه از اميرالمؤمنين(ع) نقل شد از كتاب سليم بن قيس است كه در سند آن خدشه هاي بسيار كرده اند و در خور اعتنا نيست.

افزون بر آنچه در پاسخ از روايات پيشين ياد شد در اين روايت دو نكته درخور يادآوري است:

1 . روايت تأكيد بر پيروي از امام و خليفه گمارده شده دارد.

2 . مثالي كه زده شده نشان مي دهد كه مراد اعلمِ مطلق مصطلح نيست بلكه اعلم در ميان جمع است. كسي كه شايستگي كامل براي امامت و خلافت داشته باشد و برخوردار از شرائط رهبري مي تواند رهبري جامعه را به عهده گيرد; 

زيرا هارون در رده موسي نبود و موسي نيز توان علمي خضر را نداشت. در روايات به اين نكته اشاره شده كه دستور خداوند به موسي براي دريافت علم از خضر بدين جهت بوده كه موسي بر اين پندار بوده كه اعلم مردم زمان خويش است.92 البته مجموع روايات اين موضوع را تقويت مي كند كه شايد پيامبر(ص) چنين سخني فرموده باشد; اما اعلم در اين حديثها را نمي توان اعلم مصطلح فقهي دانست بلكه مراد حكومت كساني است كه در مسائل فقهي و عقيدتي و گشودن گرههاي اجتماعي ناتوان بودند و در برابر امام معصوم خود را سزاوار خلافت مي دانستند كه منظور امامت كبري است.

انتخاب كارگزاران غير اعلم

در پاره اي از روايات اعلم درباره كارگزاران دون پايه نيز به كار رفته است مانند آنچه در عهدنامه مالك اشتر درباره قاضي آمده كه پيش از اين يادآور شديم. روشن است زماني كه كارگزاران دون پايه بايد اعلم باشند رهبر جامعه اسلامي بي گمان بايد اعلم باشد.

1 . ابن عباس از رسول خدا(ص) نقل مي كند كه فرمود:

(من استعمل عاملاً من المسلمين وهو يعلم انّ فيهم أولي بذلك منه و اعلم بكتاب الله وسنّة نبيّه فقد خان اللّه ورسوله وجميع المسلمين.)93

هركس كارگزاري را از بين مسلمانان برگزيند و او مي داند كه در بين آنان شايسته تر به كار و داناتر به كتاب و سنت پيامبر وجود دارد به خدا و پيامبرو تمامي مسلمانان خيانت كرده است.

در اين روايت تعبير اعلم به كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) همان لزوم اجتهاد اعلم است.

از ضعف سند كه بگذريم به نظر مي رسد كه تنها اعلم بودن ملاك نيست بلكه تعبير به (اولي) نشان مي دهد كه بايد شايستگيهاي گوناگون را داشته باشد و آن گاه كه همه افراد از جهت شايستگيها كامل باشند اعلم به كتاب و سنت بر ديگران پيش است.

البته سيره بزرگان و از جمله اميرالمؤمنين(ع) نشان مي دهد كه گزينش كارگزاران براساس توانايي و اطمينان به درستي كار افراد بوده و اعلم به تنهايي ملاك درگزينش نبوده است.

علي(ع) در نامه خود به مالك اشتر مي نويسد:

(واستخلف علي عَملِك اهلَ الثّقَةِ والنّصيحة من اصحابك.)94

وجانشين كار خود را فردي مورد اطمينان و خيرخواه از يارانت قرار ده.

به حذيفه مي نويسد:

(فاجمَع اليك ثقاتك ومن اَصْبَبت ممّن ترضي دينه وامانته واستعن بِهِم علي اعمالك.)95

و جمع كن افراد مورد اطمينان و كساني را كه به آنان علاقه داري و از ديانت و امانتداري آنان خشنودي و از آنان در كارهاي خود ياري بخواه.

امام در نامه خود به مالك اشتر بسياري از شرايط و ويژگيهاي كارگزار را بر مي شمارد امّا به هيچ روي سخني از اعلم بودن به ميان نمي آورد.96

تعبير خيانت نيز كه در روايت آمده به خاطر ناتواني در عمل است نه به جهت برنگزيدن اعلم. روايات بعدي نيز اين نكته را تأييد مي كند.

2 . ابن عباس از پيامبر(ص) نقل مي كند كه فرمود:

(من استعمل رجلاً من عصابة و فيهم من هو أرضي للّه منه فقد خان اللّه ورسوله والمؤمنين.)97

هركس كارگزاري را از گروهي برگزيند و در بين آنان راضي تر 

براي خدا از وي باشد پس به خدا و پيامبر و مؤمنان خيانت كرده است.

استدلال مي شود كه (ارضي للّه) همان شخص اعلم به كتاب خدا و سنت است.

(ارضي للّه) نيز به معناي توانايي است; زيرا اگر كسي توانا بر كار نباشد و به كار گمارده شود خيانت به مسلمانان است. ناگفته نماند هر دو روايت ابن عباس از نظر سندي اشكال دارند و سند روبه راهي ندارند.

3 . حذيفه از پيامبر نقل مي كند كه فرمود:

(ايّما رجل استعمل رجلاً علي عشرة أنفس علم أنّ في العشرة أفضل ممن استعمل فقد غشّ اللّه وغشّي رسوله وغشّي جماعة المسلمين.)98

هر آن كه كارگزاري را برده نفر بگمارد و بداند در بين آن ده نفر برتر از كسي كه به كار گرفته وجود دارد به خدا و پيامبرش و مسلمانان خيانت كرده است.

استدلال كرده اند كه (افضل) در اين روايت به معناي (اعلم) است.

پاسخ: افضل به معناي اعلم مصطلح نيست بلكه توانايي در انجام وظيفه است. (اولي) (ارضي) نيز به همين معناست.

البته در صورت مساوي بودن تمام شرايط انسان اسلام شناس و آگاه به مسائل سياسي و اجتماعي بر ديگران بايد پيش داشته شود.

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید