نصيحت ائمه مسلمين (1)

  • دوشنبه, 07 مرداد 1392 16:28
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 5345 بار

((نصيحت زمامداران ))

در فرهنگ اجتماعي مسلمين سابقه اي طولاني دارد و دانشمندان فراواني در ارائه شيوه حكومت داري قلم زده اند ;مثل جاحظ در(( التاج )) و(( المحاسن و الاضداد )) و امام محمد غزالي در(( نصيحة الملوك )) و ابوبكر بن محمد طرطوشي در(( سراج الملوك )) و خواجه نظام الملك در(( سير الملوك يا سياست نامه )) و محقق سبزواري در(( روضة الانوار .)) البته در اين گونه آثار معمولا به (( نصيحت به حمل شايع )) پرداخته شده است .و كم تر از(( نصيحت به حمل اولي )) بحثي به ميان آمده است .

اين مقاله، تلاش ناچيزي است در ارائه برخي از ابعاد(( نصيحت پيشوايان . )) و اگر چه اين عنوان در ابتدا موضوعي صرفا اخلاقي مينمايد، داراي ابعاد وسيع حقوقي، سياسي، فقهي و تربيتي است و توجه به آن، در تلقي و برداشت از حكومت اسلامي بسيار موثر است .

در اين جا، پس از مرور روايات(( النصيحة لائمة المسلمين)) ، به عناوين زير پرداخته ايم :

ـ مفهوم نصيحت، ضرورت و اهميت نصيحت پيشوايان، نصيحت پيشوايان، حق امت، آزادي انتقاد در نظام اسلامي، زمينه هاي شكوفايي نصيحت در جامعه اسلامي، نصيحت و مسئوليت حاكم اسلامي، شعاع نقد و مرز انتقاد، قانون اساسي و مسئله نصيحت و نظارت .

روشن است كه اداي حق اين عناوين، مجال واسعي ميطلبد، در حالي كه بناي اين مقاله بر اختصار و اشاره است .اميد است كه در فرصت ديگري تتمه يادداشت ها گردآوري و با توجه به انظار انديشمندان، ابعاد گوناگون موضوع وسيع تر مورد مطالعه قرار گيرد .

گذري بر روايات

(( النصيحة لائمة المسلمين )) يك تعبير ريشه دار، و پرسابقه است كه در روايات متعددي به چشم ميخورد .سرچشمه اين عنوان پيامبر اكرم(ص )است كه در حجة الوداع، ضمن سخنراني در مسجد خيف، آن را مطرح فرمودند، و پس از آن ، در بيانات ائمه : به عنوان يكي از مسئوليت هاي امت اسلامي مورد تاءكيد قرار گرفت .

محدثان پرتلاش شيعه، د رجوامع روايي ، فصلي را به اين عنوان اختصاص داده اند : ثقة الاسلام كليني در كتاب الحجة از(( كافي )) ، اين باب را گشوده است(( :باب ما امر النبي(ص )بالنصيحة لائمة المسلمين، و اللزوم لجماعتهم ، و من هم)) (2 )

محدث كاشاني در ابواب (وجوب الحجة و معرفته) از(( وافي )) ، بابي را به اين عنوان اختصاص داده است(( :باب وجوب النصيحة لهم و اللزوم لجماعتهم)) (.3 )

هم چنين علامه مجلسي در كتاب الامامة از(( بحار الانوار )) ، اين باب را قرار داده است : باب ما امر به النبي(ص ) من النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم)) 4(( )) .

به علاوه در كتاب هاي روايي ديگر، اين روايات به صورت پراكنده نقل شده، در اين جا به نقل پاره اي از آن ها ميپردازيم :

1 ـ... عن ابي عبدالله(ع ) :ان رسول الله(ص )خطب الناس في مسجد الخيف فقال ...:

ثلاث لا يغل عليه من قلب امري مسلم : اخلاص العمل لله، و النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم(5 ) سه خصلت است كه دل هيچ فرد مسلماني با آن خيانت نكند :خالص كردن عمل براي خدا، خيرخواهي پيشوايان مسلمين و همراه بودن با جماعت .)) .

2 ـ... عن ابي جعفر(ع : ) قال : قال رسول الله(ص): ما نظر الله عزوجل الي ولي له يجهد نفسه بالطاعة لامامه و النصيحة الا كان معنا في الرفيق الاعلي(.6 )

امام باقر(ع ) فرمود :رسول خدا(ص ) فرموده است :خداي عزوجل به سوي دوستش كه جان خود را در فرمانبرداري و خيرخواهي امامش به زحمت افكند، نظر نكند، جز هنگامي كه در رديف رفيق اعلي همراه باشد )) .

3 ـ... عن ابي عبدالله(ع ) : قال خطب رسول الله(ص ) يوم مني فقال :

نضر الله عبدا سمع مقالتي فوعاها و بلغها من لم يسمعها...ثلاث لايغل عليهن قلب عبد مسلم :اخلاص العمل لله و النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم(.7 ) امام صادق(ع )فرمود :رسول خدا(ص )در مني براي مردم سخنراني كرد و فرمود :خدا خرم و شادان كند بنده اي را كه سخنم را بشنود و در گوش گيرد و به كساني كه نشنيده اند برساند،.... سه چيز است كه دل هيچ مسلماني با آن خيانت نكند :خالص نمودن عمل براي خدا، خيرخواهي پيشوايان مسلمين و همراه بودن با جماعت مسلمين .)) .

4 ـ... عن الصادق(ع )قال :خطب رسول الله في حجة الوداع بمني في مسجد الخيف .... ( و قال ) ثلاث لا يغل عليهن قلب امري مسلم اخلاص العمل لله و النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم .رواه ابي عن سعد عن البرقي مثله(.8 )

5 ـ قال رسول الله(ص ):

الدين نصيحه، قيل: بمن يا رسول الله؟ قال: لله و لرسوله و لكتابه و للائمة في الدين و لجماعة المسلمين(.9 )

قال في النهايه: ((ثلاث لا يغل )) هو من الاغلال الخيانة في كل شي، و يروي يغل بفتح الياء من الغل و هو الحقد، اي لا يدخله حقد يزيله عن الحق و روي يغل بالتخفيف من الوغول الدخول في الشر و المعني ان هذه الخلال الثلاث تستصلح بها القلوب فمن تمسك بها طهر قلبه من الخيانة و الدغل و الشر(.10 )

و قال في الوافي(( :لا يغل )) من الاغلال او الغلال اي لا يخون و يحتمل ان يكون من الغل بمعني الحقد و الشحنا اي لا يدخله حقد يزيله عن الحق(.11 )

هر چند روايات ترغيب به نصيحت پيشوايان ، متعدد و كثرت آن ها ، موجب اطمينان به صدوراست.در عين حال، برخي از آن ها داراي سند معتبرند، مثل روايت اول، كه مرحوم كليني به دو طريق صحيح نقل كرده است .به علاوه اين روايات در كتاب هاي قدماي اصحاب بدون ذكر سند ، نقل شده است ;مثلا تحف العقول از پيامبر نقل ميكند كه حضرت در مسجد خيف فرمود: ((ثلاث لا يغل عليهن قلب امري مسلم، اخلاص العمل لله و النصيحة لائمة المسلمين، و لزوم جماعتهم)) (12 ) و همين روايت در(( فقه الرضا)) (13 ) نيز نقل شده است ، و علي بن ابراهيم در تفسير خود آورده است(14) .

در برخي از روايات نيز از نقطه مقابل(( نصيحت ائمه )) يعني غش نسبت به ائمه نهي شده است :قال اميرالمومنين(ع ) :

لا تختانوا ولا تكم،و لا تغشوا هداتكم ولاتجهلوا ائمتكم و لا تصدعوا عن حبلكم فتغشلوا و تذهب ريحكم و علي هذا فليكن تاسيس اموركم و الزموا هذه الطريقة).)) 15 )علي(ع ) فرمود : با واليان خود خيانت نورزيد و به رهبران خود نيرنگ نزنيد و پيشوايان خود را نادان نخوانيد و از رشته پيوند خود(جماعت مسلمين )پراكنده مشويد و شوكت و دولت شما برود . پايه كارهاي شما بايد بر اين مبنا باشد و ملازم اين روشن باشيد .)) .

در روايات اهل سنت نيز اين تعبير فراوان ديده ميشود و برخي از آن ها ، مورد اتفاق فريقين است .علاوه بر آن كه از خير خواهي نسبت به امام مسلمين، علاوه بر (( نصيحت )) با تعبيرات ديگري نيز ياد شده ، كه در بخش هاي مختلف مقاله به تناسب آورده ايم، مثل اين بيان اميرالمومنين(ع ) :

فلا تكفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل(16) از گفتن حق يا راءي زدن در عدالت باز مايستيد )) .

تاملي در مفهوم نصيحت

نصيحت ، خيرخواهي است، يعني هر گفتار يا عملي كه در آن خير منصوح، منظور شده باشد .ريشه اين واژه در استعمالات زبان عرب، از(( نصحت العسل )) به معناي تصفيه و خالص كردن عسل گرفته شده است .

مناسبت اين ماده با كاري كه ناصح انجام ميدهد، از آن جهت است كه ناصح نيز كلام و عمل خود را از غش و ناخالصي پاك ميكند .و هيچ انگيزه اي جز خيرخواهي در لوح جان خود باقي نميگذارد.

برخي از دانشمندان، اشتقاق اين واژه را از(( نصحت الثوب )) به معناي دوختن لباس دانسته اند، به اين مناسبت كه خياط با كار خود مواضع فرسوده جامه را كه در معرض پاره شدن قرار گرفته ، ترميم ميكند و از پيشرفت آن جلوگيري مينمايد .ناصح نيز با نصيحت خويش به ترميم نقاط ضعف و كاستي هاي منصوح ميپردازد، از اين رو نقش ناصح در اصلاح افراد، نقش خياطي است كه لباس كهنه ، به دست او جلوه تازه اي پيدا ميكند و نواقص آن برطرف ميگردد(.17 )

درقرآن كريم به دعوت و تبليغ انبياي الهي به عنوان(( نصيحت )) و خود پيامبران به عنوان(( ناصح )) معرفي شده اند .قرآن از زبان حضرت نوح ، چنين نقل ميكند :

(( و ابلغكم رسالات ربي و انصح لكم(18 ) پيام هاي پروردگارم را به شما ميرسانم و اندرزتان ميدهم .)) .

حضرت هود نيز ، اعلام ميكرد :

(( ابلغكم رسالات ربي و انا لكم ناصح امين(19 ) پيام هاي پروردگارم را به شما ميرسانم و براي شما خير خواهي امينم .)) .

با تاءمل در مفاد اين واژه و بررسي موارد كاربرد آن، به اين نكات دست مييابيم :

1 ـ قوام نصيحت ، به انگيزه هاي خيرخواهانه آن است، و همين انگيزه هاي مثبت ، به نصيحت ارزش و قداست ميبخشد، در واژه هاي ديگري مثل(( انتقاد )) و حتي(( امر به معروف و نهي از منكر)) ، انگيزه ها و نيت ها، چندان دخالتي ندارند، به اين معنا كه انتقاد ممكن است با انگيزه مثبت همراه باشد و يا با انگيزه منفي، با نيت تصحيح و رفع نقص انجام گيرد يا با نيت تخريب و از بين بردن طرف مقابل .لذا (( انتقاد )) هميشه و در همه موارد، عمل با ارزشي به حساب نميآيد، برخلاف نصيحت . كه(( نصح )) در مقابل(( غش )) قرار دارد به معناي خلوص است و تنها كاري زيبنده چنين عنواني است كه از كمال خيرخواهي و سوز دل برخاسته و از آلودگي هاي گوناگو پاك باشد .و هيچ انگيزه اي جز خير و مصلحت در آن دخالت نداشته باشد، و در اين صورت است كه سخن اثر دارد و بر دل مينشيند .

2 ـ نصيحت، شعاع وسيعي دارد و هرگونه گفتار و كردار خيرخواهانه را در بر ميگيرد :ارشاد به مصالح ديني و دنيوي، تعليم در صورت جهل، تنبيه در صورت غفلت، دفاع درصورت عجز و ناتواني، جلوگيري از لغزش و سقوط، كمك به اصلاح و ...

3 ـ خيرخواهي و نصحيت ، زبان خاصي نميشناسد .و ناصح بر اساس تشخيص خود و در جهت خير منصوح تلاش ميكند، گاه با زبان انتقاد ، و گاه با زبان تعريف و تمجيد، گاه به صورت موعظه و گاه جدال احسن، گاه تاءييد و تكميل و گاه تذكر عيب و تلاش براي رفع آن .

اميرالمومنين علي(ع )انتقادهاي صريح خودرا از عثمان،(( نصيحت )) دانسته و در نامه به معاويه مينويسد :

(( قد يستفيد الظنة المتنصح(20 ) و گاه ميشود كه اندرزگويان در معرض بدگماني است )) .همچنين حضرت، انتقادها و اعتراض هاي خود را به معاويه،(( نصيحت )) ميداند، در نامه به او مينويسد :

(( و اعلم ان الشيطان قد ثبطك عن ان تراجع احسن امورك و تاذن لمقال نصيحتك(21) و بدان كه شيطان نميگذارد كه تو به نيكوترين كارت بپردازي و اندرزي را به سود توست بشنوي .)) .

4 ـ نصيحت ، غير از اطاعت است ، هر چند اطاعت و پيروي ، گاه خيرخواهي تلقي ميشود، زيرا در اطاعت تبعيت، مطرح است ;يعني به دنبال ديگري رفتن و بر طبق ميل او حركت كردن و حتي از راءي و نظر خود صرف نظر نمودن، ولي در نصيحت ، چنين قيوديوجود ندارد، ناصح، تابع و مطيع نيست، او بر طبق درك و تشخيص خود نظر ميدهد و چه بسا نظر او براي منصوح خوشايند نباشد، او در محدوده خير منصوح نظر ميدهد نه در محدوده ميل و گرايش منصوح .از اين رو حضرت امير(ع )در وصيت به امام مجتبي(ع )فرموده اند :

(( و امحض اخاك النصيحة ، حسنة كانت او قبيحة ;براي برادرت نصيحت را خالص گردان، چه در نزد او(( نيكو )) باشد و يا(( زشت).)) 22 )

بر اين اساس، وظيفه (( نصيحت )) در مقابل رهبري جامعه اسلامي، غير از وظيفه(( اطاعت )) از اوست، و امت اسلامي، علاوه بر حمايت از خواسته هاي رهبري ، و وفاداري به تعهدات با او، نبايد از(( نصيحت )) وي غفلت نمايد :

((و اما حقي عليكم : فالوفاء بالبيعة، و النصيحة في المشهد و المغيب، و الاجابة حين اءدعوكم و الطاعة حين امركم(23 ) اما حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و در نهان و آشكارا، حق خيرخواهي ادا كنيد )) .

در موارد ديگري از بيانات حضرت نيز(( نصيحت )) در مقابل(( اطاعت )) قرار گرفته است : (( اني عارف لذي الطاعة منكم فضله، و لذي النصيحة حقه(24 ) من فرمانبرداران شما را ارج ميگذارم و پاس حرمت خيرخواهان شما را دارم )) .در عين حال ، عده اي از محدثان همچون ملا محسن فيض و پس از وي، ملا محمد باقر مجلسي،(( نصيحت ائمه مسلمين )) را به(( اعتقاد، محبت خالصانه و پيروي كامل از ائمه )) تفسير كرده اند . ( 25 )در حالي كه(( نصيحت مسلمين )) به معناي را،(( ارشاد آن ها به مصالحشان )) دانسته اند .

بدون ترديد، اين گونه تفسير، فراتر از ارائه مفهوم لغوي است، و منشاء چنين تفسيري آن است كه از يك سو(( ائمه )) را در عنوان(( النصيحة لائمة المسلمين)) ، به (( ائمه معصومين )) منحصر و محدود دانسته اند، چه اين كه مرحوم فيض تصريح نموده است كه(( :المراد بائمة المسلمين اوصياء الاثناعشر المعصومون)) (26 )و از سوي ديگر ، تنها وظيفه مردم را در مقابل پيشواي معصوم كه از خطا و اشتباه منزه است، (( اطاعت و تبعيت )) دانسته اند و در نتيجه،(( النصيحة لائمة المسلمين )) را پس از تقييد ائمه به(( ائمه معصومين )) و تقييد نصيحت به(( اطاعت )) اين گوه معنا كرده اند :

(( نصيحه ائمة الحق( صلوات الله عليهم ) التصديق بامامتهم و وصايتهم و خلافتهم من عنده الله و اطاعتهم فيما امروابه و نهوا عنه(27 ) نصيحت پيشوايان حق :به اين است كه امامت و خلافت الهي آنان را اطاعت كنيم .)) .

البته چنين تقييداتي ، ميتواند عكس العمل تفسيرهاي ناصوابي باشد كه در كلمات برخي از دانشمندان سني مذهب وجود دارد، مثلا ابن اثير در نهايه، با توجه به اين كه بر اساس اعتقاد خود، به عصمت پيشوايان و امامان قائل نيست و خلافت را با ظلم وجور قابل جمع ميداند، و با توجه به اين كه قيام عليه خليفه جاير را جايز نميداند، ميگويد :

((نصيحة الائمة، ان يطيعهم في الحق و لا يري الخروج عليهم اذا جاروا(28 ) نصيحت حاكمان به اطاعت آنان در كار حق، و ترك خروج بر ايشان است )) .

ديگر نويسندگان آنان نيز به همين شيوه مشي كرده اند، و(( ترك خروج )) بر هر طاغوت مدعي رهبري را از(( نصيحت )) شمرده اند :

علماء(( ائمه )) را در اين حديث شريف، به خلفا و سلاطين و نائبان آنان تفسير كرده اند و(( نصيحت )) آنان را به اطاعت از آن ها در مواردي كه موافق با حق باشد، مثل جهاد به همراه آنان و ياريشان و نيز دادن زكات به آن هاو ترك خروج برايشان دانسته اند(.29 )

به هر حال آنچه كه از كلمات لغويين در اين باره ، در اختيار داريم، چندان روشن و به دور از ابهام است كه در پرتو آن، سليقه هاي كلامي و سياسي ديگران را ميتوان جدا كرد .

به علاوه، برداشت اصحاب پيامبر(ص )نيز راهنماي خوبي براي درك مفهوم(( نصيحة الائمة )) است، زيرا با توجه به بيان روشن پيامبر اكرم، در اهتمام به نصيحت پيشوايان، مسلمانان كم و بيش در صدد انجام اين وظيفه بوده اند ، و نوع برخورد آن ها با خلفاي خود نشان ميدهد كه در نظرشان نصيحت غير از اطاعت بوده است ;مثلا، سعيد بن عامر به نزد خليفه دوم آمد و گفت آمده ام تا سفارشاتي به تو بكنم و پس از آن كه خليفه اجازه داد ، سعيد چنين نصيحت كرد :

((اوصيك ان تخشي الله في الناس و لا تخش الناس في الله و لا يختلف قولك فعلك فان خير القول ما صدقه الفعل و لا تقض في امر واحد بقضائين فيختلف عليك امرك و تزيغ عن الحق و اقم وجهك و قضاوك لمن ولاك الله امره من بعيد المسلمين و قريبهم و احب لهم ما تحب لنفسك و اهل بيتك و اكره لهم ما تكره لنفسك و اهل بيتك و ...)). ( 30 ) سفارش ميكنم تو را به اين كه از خدا بترسي در باره مردم و از مردم در باره امر خدا نترسي .و حرف و عملت دو تا نباشد ;همانا بهترين سخن آن است كه با عمل تاءييد شود .و در باره امر واحدي دوگونه قضاوت نداشته باشي كه در اين صورت امر تو مختلف ميشود و از حق روي بر ميگرداني .همت و قضاوت خود را به طرف مسلمانان دور و نزديك بگردان و براي آنان آنچه را كه براي خود و اهل بيت خود ميپسندي، بپسند و آنچه را كه بر خود و اهل بيتت ناپسند ميشماري بر آنان نيز ناپسند بشمار ...

همچنين معاذبن جبل به همراهي يكي ديگر از صحابه ، در جهت انجام نصيحت ائمه، به خليفه نوشت :

((فاصبحت قد وليت امر هذه الامة احمرها و اسودها يجلس بين يديك الشريف و الوضيع و العدو و الصديق، و لكل حصة من العدل فانظر كيف انت عند ذلك يا عمر، فانا نجداك يوما تعني فيه الوجوه و تجف فيه القلوب و تنقطع فيه الحجج لحجة ملك قهرهم بجبروته...و انا نعوذ بالله ان ينزل كتابنا اليك سوي المنزل الذي نزل من قلوبنا، فانما كتبنا به نصيحة لك ، و السلام عليك.)) (31 )

ضرورت و اهميت نصيحت حاكمان

نصيحت حاكمان و واليان ازدو جهت داراي اهميت است: اطلاع رساني وارشاد، كنترل واصلاح.

الف )اطلاع رساني و ارشاد :

در هر نظام سياسي، سازمان هاي خاصي مسئوليت گردآوري اطلاعات و ارائه آن به اولياي امور را به عهده دارند، تا بر اساس اين آگاهي ها ، و با توجه به اطلاع صحيحي كه از ابعاد گوناگون زندگي مردم كسب ميكنند، برنامه ريزي و تصميم گيري نمايند .

اين گونه اطلاعات رسمي هر چند لازم و ضروري است، در اداره كشور نميتوان به آن اكتفا كرد، زيرا :اولا :اين گزارش ها،(( اطلاعاتي گزينش شده اند )) و از ميان اخبار و گزارش هاي فراوان(( انتخاب )) ميشوند در اختيار مسئولان نظام قرار ميگيرند از اين رو اگر قضاوت آن ها تنها بر اساس اين گونه منابع باشد .به ناچار (( محدود )) به همان(( انتخاب و گزينش )) خواهد بود .

ثانيا:اين گزارش ها معمولا از اعمال سليقه هاي تهيه كنندگان آن ـ كه افراد خاصي هستند ـ خالي نيست، در حالي كه رهبري نظام بايد فراتر از زاويه ديد اشخاص و گروه ها، بر همه مسائل نظام اشراف داشته باشد و از خرد و كلان قضايايي كه در گوشه و كنار كشور ميگذرد، با خبر و مطلع باشد .

بر اين اساس، ضرورت ارتباط مستقيم و بدون واسطه رهبري با مردم خود را نشان ميدهد، و چون به سراغ تك تك افراد نميتوان رفت و شناسايي تمامي خردمندان صاحب نظر نيز ميسور نيست، لذا بايد راه ارتباط را براي عموم مردم .و به ويژه انديشمندان باز نمود، تا آنان مسائل خود را با حاكم اسلامي در ميان بگذارند و از آنچه در جامه ميگذرد ، و يا بايد بگذارد، آزادانه سخن بگويند .

فقيه نام آور و نكته سنج ، محقق سبزواري، صاحب تاءليفات معروفي چون ذخيره و كفايه، در دوران اقتدار حكومت صفويه ، حقيقتي مهم و سنگين را با صراحت به زمامداران و ملوك گوشزد ميكند، وي يكي از اسباب زوال ملك را(( غفلت ملوك )) ميداند و مينويسد :

((پادشاه تاخود خبر دار نباشد، و تدبير امور ملك خود را نكند، كارها منتظم نشود و صلاح نپذيرد، و وزرا و امرا هر چند امين و كاردان و نافذ الامر باشند، بسرخود بسياري از امور نتوانند كرد و چون پادشاه غافل باشد .بسياري از فسادها در اطراف و حواشي ملك از بيرون و اندرون ظاهر شود و ايشان بسرخود همه را تدارك نتوانند كرد و چون تدارك نكنند، بالضروره فساد سرايت كند و زيادت شود و ايشان ناچار از بيم و وهم حقيقت را از پادشاه پنهان كنند و فساد بر فساد مترتب شود و آخر به جايي رسد كه امر قابل علاج نباشد)) (...32 )

وي در جاي ديگر ميگويد :

((آنان كه اگر آفتي در ملك باشد، حقيقت آن را چنانچه هست به عرض رسانند، كماند، بلكه هميشه تعريف ميكنند و ميگويند :به عدل تو هرگز پادشاهي نبوده و مملكت هيچ پادشاهي به اين آباداني نبوده، و لشگر هرگز به اين سرانجام نبوده، و خزانه هرگز به اين معموري نبوده و دشمنان هرگز چنين ضعيف نبوده، و چون اين سخنان به گوش پادشاهان خوش ميآيد، از اين سخنان ميگويند .و اين به ظاهر دوستي است، اما در حقيقت دوستي نيست، چون باعث غفلت و غرور ميشود و سررشته كارها از دست ميرود.)) (33 )

و در پايان محقق سبزواري به اين نتيجه ميرسد كه براي(( قانون معدات )) بايد هر كس را ميسر باشد كه هر چند مسائل تلخ و ناخوشگوار را به عرض پادشاه رساند .

ب ) كنترل و اصلاح :

نقش ديگر نصيحت امت، تاءثير بازدارنده و كنترل كننده آن است، زيرا وقتي زمامدار جامعه رفتار خود را در معرض ديد و انتقاد مردم بداند و براي آنها در اظهار نظر ، داوري ، انتقاد و اعتراض ، حقي قائل باشد، بدون ترديد به گونه اي عمل ميكند كه بتواند پاسخگوي سوالهاي آن ها باشد .

اساسا حاكم اسلامي نبايد از اين نكته غفلت كند كه مردم با دقت فراوان بر سخن و عمل او چشم ميدوزند و عملكرد او را مورد ارزيابي قرار ميدهند .حضرت علي(ع )اين واقعيت را به مالك اشتر يادآور ميشوند :

((و ان الناس ينظرون من امورك مثل ماكنت تنظر فيه من امور الولاة قبلك و يقولون فيك ما كنت تقول فيهم(34 ) و مردم در كارهاي تو چنان مينگرند كه تو در كارهاي واليان پيش از خود مينگري و در باره تو آن ميگويند كه در باره آنان ميگويي )) .

در اين جا گفتار حضرت اشاره به يك(( قانون طبيعي )) در جامعه دارد كه : (( كردار و هدف گيري شخصيت ها، چه بخواهند و چه نخواهند به وسيله زبان وقلم نقادان حسابگر جامعه دير يا زود منعكس خواهد گشت، شخصيت هاي كوچك بزرگ نما همانند آن كبك نابخرد كوته بيناند كه سر در برف فرو ميبرد و گمان ميكند كه كسي آنان را نميبيند و هيچ حسابي در باره آنان صورت نميگيرد !اگر فرعون و فرعون صفتان تاريخ ميدانستند كه تبهكاريهاي آنان، پس از گذشت هزاران سال، چنان بازگو خواهد گشت كه در دوران زندگي آنان به وسيله موسي(ع )و موسي منشان منعكس ميگشت، خود كشي را بر تنفس شرم آور در اين دنيا ترجيح ميدادند، ولي چه ميتوان كرد كه انواعي از تخديرها و مستي ها، مغز سالم براي آنان باقي نگذاشته است.)) (.35 )

به هر حال، ديد، نظر ، ارزيابي و قضاوت رعيت، يك عامل مثبت در مسير عملكرد كارگزاران حكومت است و در بسياري از موارد ميتواند مانعي از تعدي و تجاوز به حقوق مردم باشد .

آية الله ميرزا حسين نائيني در تصويري كه از حكومت اسلامي(در قالب نظام مشروطه )ارائه ميدهد، عامل بازدارنده از(( استبداد )) را در مرحله اول(( عصمت امام(ع )) )و پس از آن و در دوران غيبت ،(( محاسبه و مراقبه ملت )) ميداند، وي حكومت را به دو قسم(( استبدادي )) و(( محدوده، عادله، مسئوله، مشروطه )) تقسيم ميكند، و در ويژگي قسم دوم ميگويد :

((اين قسم از سلطنت از باب(( ولايت )) و(( امانت )) است و مانند ساير اقسام ولايات و امانات به(( عدم تعدي و تفريط )) متقوم و محدود است .پس لا محاله، حافظ اين حقيقت و مانع از بدلش به(( مالكيت مطلقه)) ، به(( محاسبه و مراقبه و مسئوليت كامله )) منحصر است، و بالاترين وسيله اي كه از براي حفظ اين حقيقت و جلوگيري از اندك ارتكابات شهواني و اعمال شائبه استبداد متصور بود، همان عصمتي است كه اصول مذهب ما طايفه اماميه بر اعتبارش در ولي نوعي مبتني است .)) .

در ادامه ميرزاي نائيني بر اين عقيده است كه با نبودن عصمت در حاكم، با دو چيزe لوي استبداد را بايد گرفت، يكي با قانون كه حدود اختيارات حاكم را مشخص كند و حقوق ملت را تثبيت نمايد و ديگري با :

((استوار داشتن اساس مراقبه و محاسبه و مسئوليت كامله، به گماشتن هيئت مسدده و رادعه نظارت از عقلا و دانايان مملكت و خير خواهان ملت...محاسبه و مسئوليت كامله در صورتي متحقق و حافظ محدوديت ، و مانع از تبدل ولايت به مالكيت تواند بود كه قاطبه متصديان كه قوه اجرائيه اند، در تحت نظارت و مسئول هيئت مبعوثان، و آنان هم در تحت مراقبه و مسئول آحاد ملت باشند.)) (36 )

هر چند ميرزا ،(( تبيه الامة )) را به عنوان دفاع ازمشروطه تاءليف نموده است، ولي پرواضح است كه تمام تلاش او در اين كتاب بر محور تطبيق مباني شرع با آن نظام سياسي است .از اين رو(( عامل سلامت نظام )) را با حضور رهبري معصوم،(( عصمت )) او، و پس از آن(( .حق مراقبت و محاسبه ملت )) تلقي ميكند و مينويسد :

(( در صدر اسلام، استحكام اين اصل( حق مراقبت داشتن ملت و مسئوليت متصديان )به جايي منتهي بود كه حتي خليفه ثاني، با آن ابهت و هيبت به واسطه يك پيراهن كه از حله يمانيه بر تن پوشيده بود، چون قسمت آحاد مسلمين از آن حله ها بدان اندازه نبود، در فراز منبر از آن مسئول( استيضاح )شد، و در جواب امر به جهاد،(( لا سمعا و لا طاعة )) شنيد و با اثبات آن كه پسرش عبدالله، قسمت خود را به پدرش بخشيده، و پيراهن از آن دو حصه ترتيب يافته است، اعتراض ملت را مندفع ساخت، و هم در موقع ديگر در جواب كلمه امتحانيه كه از او صادر شده بود(( لنقو منك بالسيف )) استماع كرد، و به چه اندازه از اين درجه استقامت امت اظهار بشاشت نمود.)) (.37 )

رهبر فقيد انقلاب اسلامي حضرت امام خميني نيز بارها بر(( ضرورت انتقاد )) و(( نقش مهم دقت و مراقبت مردم بر رفتار مسئولان )) تاءكيد داشتند، و ميفرمودند :

((انتقاد براي ساختن، براي اصلاح امور لازم است.)) (38 )

همچنين بيان ميكردند كه :

((انتقادها بايد باشد، زيرا تا انتقاد نشود ، اصلاح نميشود...چون سرتاپاي انسان عيب است و بايد اين عيب ها را انتقاد كرد تا جامعه اصلاح شود.)) (39 )

حضرت امام ، براي جلوگيري از(( قدرت طلبي )) و(( ثروت اندوزي )) مسئولان نظام، مردم را فرا ميخواندند و در جمع نمايندگان مجلس ميفرمودند :

((آن روزي كه ديدند انحراف در مجلس پيدا شد، انحراف از حيث قدرت طلبي و از حيث مال طلبي در كشور، در وزيرها، در رئيس جمهور پيدا شد، بايد جلويش را بگيرند . مردم بايد مواظب شما باشند و مواظب همه اينها باشند.)) (40 )

حضرت امام، بارها در بيانات خود، از مسئوليت عمومي مردم در نظام اسلامي سخن به ميان ميآوردند :

((همه ما مسئوليم نه مسئول براي كار خودمان، مسئول كارهاي ديگران هم هستيم، مسئوليت من هم گردن شماست ، مسئوليت شما هم گردن من است، اگر من پايم را كج گذاشتم ، شما مسئوليد اگر نگوييد چرا پايت را كج گذاشتي، بايد هجوم كنيد، نهي كنيد كه چرا؟.)) (41 )

فوق انتقاد؟ !

آيا به مصلحت رهبران جامعه اسلامي است كه در موقعيتي فراتر از انتقاد( به معناي صحيح آن ) قرار گيرند؟ چنيني موقعيتي چه تاثيرات روحي و رواني بر آنان خواهد داشت؟

و آيا انتقاد نكردن باعث رشد و كمال آن ها خواهد شد و يا به عكس؟ آيا با چنين موقعيتي، انتقادها( ثبوتا ) از بين خواهد رفت يا در مقام(اثبات) اظهار نخواهد شد؟اين عدم اظهار چه پي آمدي خواهدداشت؟

استثناء كردن يك يا چند فرد از شمول انتقاد ـ در حالي كه چنين استثنايي در اسلام وجود ندارد ـ چه عكس العمل هاي اجتماعي به دنبال خواهد داشت؟ و نظام سياسي اسلام را چگونه معرفي خواهدكرد؟

در زماني كه مرجعيت ، به عنوان شاخص زعامت و رهبري شيعه تلقي ميگرديد،( قبل از پيروزي انقلاب ) استاد عاليقدر، شهيد مطهري نوشت :

((مراجع، فوق انتقاد به مفهوم صحيح اين كلمه نيستند و معتقد بوده و هستم كه هر مقام غير معصومي كه در وضع غير قابل انتقاد قرار گيرد ، هم براي خودش خطر است و هم براي اسلام مانند عوام فكر نميكنم كه هر كه در طبقه مراجع قرار گرفت مورد عنايت خاص امام زمان(عج )است و مصون از خطا و گناه و فسق است.)) (42 )

حق امت

در نظام اسلامي، براي آحاد امت، حقي به عنوان(( نصيحت ائمه )) وجود دارد،و همه بر اساس اين حق ميتوانند آرا و نظرات خيرخواهانه خود را نسبت به رهبران جامعه مطرح سازند و حتي ميتوانند او را مورد سوال قرار دهند، مسئوليت حاكم اسلامي در برابر مردم، از بارزترين مشخصه هاي حكومت اسلامي است .

در غرب ، عده اي از طرفداران(( استبداد سياسي )) ، براي توجيه نظريه خود گفتهاند كه توده مردم(( حقي )) در مقابل حكمران ندارند، آن ها تنها(( وظيفه و تكليف )) دارند، زيرا حكمران در مقابل(( مردم )) مسئول نيست .او فقط در برابر (( خدا )) مسئول است، مردم در برابر حاكم وظيفه داشته و مسئولند، ولي حق ندارند او را مورد بازخواست قرار دهند كه چرا چنين و چنان كرده اي؟ و يا برايش وظيفه معين كنند كه چنين و چنان كن، فقط خداست كه ميتواند او را مورد پرسش قرار دهد، بر اين اساس در غرب نوعي ارتباط تصنعي بين(( اعتقاد به خدا )) و(( اعتقاد به لزوم تسليم در برابر حكمران و سلب حق هرگونه مداخله اي در برابر كسي كه خدا او را براي نگهباني مردم برگزيده است، در افكار مردم به وجود آمد و آن ها خيال ميكردند كه اگر خدا را قبول كنند،استبداد قدرت هاي مطلقه را نيز بايد بپذيرند، و اين كه حكمران در مقابل افراد هيچ گونه مسئوليتي نخواهد داشت .

ولي در اسلام نه تنها نتيجه اعتقاد به خدا، پذيرش حكومت مطلقه افراد نيست و حاكم در مقابل مردم مسئوليت دارد، بلكه تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسئول ميسازد .

استاد مطهري، اين بحث را در(( علل گرايش به ماديگري )) مطرح ساخته اند و يكي از عوامل(( فرار و گريز از مذهب )) را همين تفكر اجتماعي غلط در غرب دانسته اند و گفته اند :

(( چنين روشي جز گريزاندن افراد از دين و سوق دادن ايشان به سوي ماترياليسم و ضديت با مذهب و خدا و هر چه رنگ خدايي دارد محصولي نخواهد داشت، در حالي كه از نظر اسلام ، مفاهيم ديني هميشه مساوي آزادي بوده، درست بر عكس آنچه در غرب جريان داشت كه مفاهيم ديني را مساوي با اختناق و اجتماعي ميدانستند.)) (43 )

و در كتاب سيري در نهج البلاغة، با تفصيل بيشتر ، مطلب را دنبال كرده اند .

فقيه بلند مرتبه، آية الله نائيني كه در بحران انقلاب مشروطه ، در جهت تثبيت اركان نظري و فقهي آن ، و نفي استبداد قلم زده است(.حق مراقبت و نظارت ملت ) را در نظام اسلامي، از سه جهت مورد تاءكيد قرار داده است، او مينويسد :

(( نظر به شورويه بودن اصل سلطنت اسلاميه ـ چنانچه سابقا مبين شد ـ عموم ملت از اين جهت و هم از جهت مالياتي كه از براي اقامه مصالح لازمه ميدهند، حق مراقبت و نظارت دارند، و از باب منع از تجاوزات، در باب نهي از منكر مندرج ، و به هر وسيله كه ممكن شود، واجب است.)) (44 ) ميرزا ، در توضيح اصل اول ميگويد :ابتناي اساس سلطنت اسلاميه ، به مشاركت تمام ملت در نوعيات مملكت ـ نه تنها با خصوص بطانه و خواص شخص والي كه شوراي دربارش خوانند ـ به نص كلام مجيد الهي و سيره مقدسه نبويه كه تا زمان استيلاي معاويه محفوظ بود، از مسلمات اسلاميه است، و دلالت آيه مباركه(( وشاورهم في الامر )) كه عقل كل و نفس عصمت را بدان مخاطب و به مشورت با عقلاي امت مكلف فرمودهاند بر اين مطلب در كمال بداهت و ظهور است ، و دلالت كلمه مباركه(( في الامر )) كه مفرد محلي و مفيد عموم اطلاقي است ر اين كه متعلق مشورت مقرره در شريعت مطهره ،(( كليه امور سياسيه )) است هم در عنايت وضوح، و خروج احكام الله عز اسمه از اين عموم از باب تخصص است نه تخصيص .

آيت الله نائيني در ادامه، پس از استدلال به آيه شريفه(( و امرهم شوري بينهم )) و سيره پيامبر اكرم، خطبه حضرت علي(ع )در صفين را نقل ميكند كه حضرت فرمود : (( فلا تكلموني بما تكلم به الجبابرة و لا تتحفظوا مني بما يتحفظ به عند اهل البادرة )) و بالاخره ميگويد :

((چقد سزوار است ما مدعيان مقام والاي تشيع، اندكي در سراپاي اين كلام مبارك تاءمل كنيم، و از روي واقع و حقيقت رسي و الغاي اغراض نفسيه، اين مطلب را بفهميم كه :

اين درجه اهتمام حضرتش در رفع ابهت و هيبت مقام خلافت از قلوب امت و تكميل اعلي درجات آزادي آنان ، و ترغيب و تحريصشان بر عرض هرگونه اعتراض و مشورت، و در عداد حقوق والي بر رعيت و يا حقوق رعيت بر والي شمردن آن ، براي چه مطلب بود؟ اگر براي حفظ اساس مسئوليت و شورويت آن و تحفظ بر حريت و مساوات آحاد ملت، با مقام والاي خلافت بوده ـ كما هو الظاهر بل المتعين ـ بل لازم است نحوه سلطنت اسلاميه را به قد رقوه تحفظ كنيم.)) (45 )

بحث هاي ميرزا نشان ميدهد كه مقصود از شورايي بودن حكومت در اسلام،(( انتخابي بودن حاكم )) در مقابل(( انتصاب )) نيست، زيرا اين فقيه بزرگ .شورايي بودن را به استناد حكومت پيامبر(ص )و اميرالمومنين(ع )مطرح كرده است، مقصود او، از اين عنوان، مردمي بودن حكومت ، مشاركت ملت ، مسئوليت عموم مردم و حق دخالت آن ها در نظام اسلامي است .

بنيانگذار جهوري اسلامي ، حضرت امام خميني(ره(( )مسئوليت در مقابل ملت )) را بر اساس فريضه امر به معروف و نهي از منكر ، تبيين نموده اند :

((شما و ما موظفيم كه در تمام اموري كه مربوط به دستگاه هاي اجرايي است امر به معروف كنيم.)) (46 )

((همه مان مسئوليم، نه مسئول براي كار خودمان ، مسئول كارهاي ديگران هم هستيم(( كلكم راع و كلكم مسوول عن رعيته )) همه بايد نسبت به هم رعايت بكنند، مسئوليت من هم گردن شماست مسئوليت شما هم گردن من است .بايد نهي از منكر بكنيد ، امر به معروف بكنيد.)) (47 )

اگر يكيتان كاري بكند و ديگري ساكت باشد، او هم مسئول است، اگر يكي يك خلاف كرده همه بايد برويد دنبالش كه آقاچرا...اگر من يك خلافي كردم همه تان هجوم آورديد كه چرا اين كار را ميكني؟ من سرجايم مينشينم، همه تان مسئوليد همه مان مسووليم(.48 )

(كلكم راع )همه بايد مراعات كنيد، همه تان راعي هستيد، يعني همه بايد همان طوري كه يك شباني يك گلهاي را ميبرد و ميچراند و بايد به جاهاي خوب ببرد، مسئول است كه به علفچراهاي خوب ببرد و مسئول است پيش صاحبان او به اين كه چرا نبردي، همه ما آن حال را داريم، مسئوليم، بايد مراعات بكنيم ، يعني نه اين كه مراعات خودمان را ، من مراعات همه شما را بكنم، شما هر يك مراعات همه را .اگر يك فرد خيلي به نظر مردم مثلا پايين، يك فردي كه به نظر مردم خيلي اعلا رتبه هم هست ، اگر از او يك انحرافي ديد، بيايد بايستد در مقابلش . بگويد :اين كارت انحراف بود .نكن، ميگويند :عمر در وقتي كه خليفه بود گفت كه من اگر چنانچه خلافي كردم، به من مثلا بگوييد يك عربي شمشيرش را كشيد، گفت :اگر تو بخواهي خلاف بكني ما با اين شمشير مقابلت ميايستيم .تربيت اسلامي اين است كه در مقابل اجراي احكام خدا، هيچ ملاحظه از كسي نكند، اين آقاست اين غير آقا، اين پدر است اين پسر، اين رئيس است اين مرئوس ، ابدا اين مسائل نباشد در كار، مساءله اين باشد كه اين آيا به طريق اسلام دارد عمل ميكند يا نه، به طريق اسلام دارد عملي ميكند ، هر فردي باشد بايد از او قدر

داني كرد و تشويق كرد و محبت كرد به او، برخلاف اسلام كه باشد، هر فردي باشد يك روحاني عالي مقام باشد ، يك آدمي باشد كه مثلا راءس باشد، يك سركرده باشد ، وقتي ديدند بر خلاف مسير دارد عمل ميكند هر يك از افراد موظفند كه به او بگويند كه اين خلاف است، جلويش را بگيرند(.49 )

در اين جا به نظر ميرسد كه علاوه بر(( امر به معروف و نهي از منكر )) به(( النصيحة لائمة المسلمين )) نيز به عنوان يك مسئوليت عمومي در جامعه ميتوان استناد جست .از تعبيرات اميرالمومنين(ع ) استفاده ميشود كه(( نصيحت حق حاكم و وظيفه مردم )) است و اگر مردم در خيرخواهي كوتاهي كنند و آنچه را كه به صلاح جامعه اسلامي و رهبري آن تشخيص ميدهند، ارائه نكنند، (( حق حاكم )) را تضييع كرده اند :

((فاما حقي عليكم : فالوفاء بالبيعة، و النصيحة في المشهد و المغيب، و الاجابة حين ادعوكم، و الطاعة حين امركم(50 ) و اما حق من بر شما اين است كه :به بيعت وفا كنيد و در نهان و آشكار، حق خيرخواهي ادا كنيد، چون شما را بخوانم، اجابت كنيد و چون فرمان دهم بپذيريد )) .

پس مردم علاوه بر اطاعت در برابر اوامر و حمايت از خواسته هاي رهبري و وفاداري به پيمان بيعت ، بايد با انجام نصيحت، در خيرانديشي و ارائه هر چه بيش تر و بهتر حقايق و واقعيات پيش قدم باشند، مردم در زمينه اطاعت و اجابت )) نقش ثانوي دارند و از رهبري پيروي ميكنند ، ولي در زمينه (( نصيحت )) نقش اول را به عهده دارند .آن ها به سراغ رهبري ميروند و با نصيحت به وي كمك ميكنند .

بر اساس اين بيان علوي، نصيحت( حق حاكم )است و كوتاهي مردم در اين باره، ظلم به حاكم اسلامي است .

هر چند از آن جهت كه حكومت به خود مردم متعلق است و بايد با مشاركت آن ها اداره شود، منع از نصيحت و جلوگيري از ابراز آن، تجاوز به( حق مردم )تلقي ميگردد .

شايد بسياري به(( نصيحت )) تنها در حد يك(( حكم استحبابي )) ارزش گذارند، و از اهميت والايي كه در موارد زيادي ميتواند داشته باشد، غافل باشند ، در حالي كه فقهاي بزرگوار، به اهميت نصيحت در فقه توجه كرده اندو با استناد به رواياتي مثل (( يجب للمومن علي المومن ان يناصحه)) (51 ) در موارد حساس ، آن را لازم و واجب شمرده اند .تا جايي كه(( غيبت در مقام نصيحت )) را جايز دانسته اند، و آن را از مستثنيات حرمت غيبت به شما رآورده اند(.52 )

پرواضح است كه اگر فقها، نصيحت را به عنوان يك حكم استحبابي تلقي ميكردند، با توجه به ادله حرمت غيبت، غيبت در مقام نصيحت را تجويز نميكردند، چون آن ها بين ادله محرمات و مستحبات، قائل به تعارض نبوده و هيچ عمل حرامي را به واسطه شمول ادله مستحبات ، مباح نميدانند .

حتي فقهايي كه در دلالت ادله لزوم نصيحت مومن هم مناقشه كرده اند، و به طور كلي اين استثنا را نپذيرفته اند، اين مقدار را قبول دارند كه اگر ترك نصيحت ، مفاسدي براي مومن به دنبال خواهد داشت ، غيبت در مقام نصيحت جايز است(.53 )

اين مباحثات فقهي، هر چند با توجه به مصالح فردي نصيحت شونده انجام گرفته .

و بهرعايت مصالح شخص مومن توجه گرديده و به جلوگيري ازمفسده در زندگي اواهميت داده شده است، ولي از اين جا ميتوان با توجه به اولويت رعايت مصالح امت اسلامي نسبت به مصلحت افراد، ضرورت نصيحت ائمه مسلمين را به شكل واضح تري مورد نظر قرار دارد .به ويژه در مواردي كه بي اعتنايي به نصيحت، مفاسدي را در سطح جامعه پديد آورد .

انتقاد در نظام اسلامي

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید