« در اين آية شريفه مسئلة رفع اختلاف ميان مردم به عنوان هدف بعثت انبياء مطرح شده است اگر اختلاف ميان انسانها امري طبيعي و فطري است و اگر رفع اختلافات امري ضروري براي ايجاد نظم در جامعةبشري و دوري از هرج و مرج است، موعظه و نصيحت و مسئلهگويي صرف، نميتواند مشكل اجتماعي را حل كند و لذا هيچ پيامبر صاحب شريعتي نيامده است مگر آنكه علاوه بر تبشير و انذار مسئلة حاكميت را نيز مطرح نموده است.»[1]
در آية ديگر چنين آمده: «يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شيءٍ فردوه الي الله والرسول...»[2]
... اي كساني كه ايمان آوردهايد از خدا و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و صاحبان امر اطاعت نماييد و اگر در چيزي منازعه كرديد به خدا و رسول خدا روي آوريد.»
اين آيه صريحاً دستور ميدهد كه در تمامي شئون زندگي براي برقراري نظم و عدالت بايد به پيامبر و صاحبان امر روي آورد و اين چيزي جز منصب حكومت و ولايت پيامبر اولوالامر نيست «زماني كه در بعضي آيات با تكرار لفظ «اطيعوا» مواجه ميشويم ميتوان استظهار كرد كه مراد از «اطيعوا»ي دوم اطاعت از دستورات شخص پيامبر گرامي است بنابراين ميتوان گفت كه پيامبران الهي غير از مقام ابلاغ و بيان وحي الهي، مقام ديگري نيز داشتهاند و آن مقام ولايت و رهبري امت است.»[3]
لذا اگر احكام و تعاليم اسلامي را از نظر بگذراني ميبينيم كه حكومت در متن ايدئولوژي اسلامي قرار دارد به طوري كه عمل به تعاليم اسلام بدون تحقق حكومت اسلامي غيرقابل تصور است.»
[4] بنابراين مطابق آيات قرآن كريم پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مأمور به تأسيس حكومت بوده و تشكيل حكومت از وظايف و رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوده است.
البته خواست و بيعت مردم زمينهساز تشكيل حكومت و تحقق عيني حكومت است بدين معني كه بدون مشاركت و همكاري مردم، حكومت اسلامي فاقد قدرت اجرايي خواهد بود و نه فاقد مشروعيت «بر اين اساس پذيرش و آراي مردم شرط لازم و نه كافي براي تحقق عيني حكومت است. رأي مردم به مثابه قالب است و روح مشروعيت را اذن الهي تشكيل ميدهد و اين امر ناشي از اعتقادات امت اسلام و نگرش فرد مسلمان به جهان هستي است.»
[5] لذا تشكيل حكومت توسط پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در مدينه بر اساس اذن و مشروعيت الهي صورت گرفت و خواست مردم و بيعت با ايشان تنها زمينهساز عينيت بخشيدن به حكومت اسلامي بود و نه عامل مشروعيت بخشيدن به آن به نظر ميرسد نگارنده با اين نتيجه كه: «تنفيذ حكومت و اقتدار سياسي و اجتماعي پيامبر جز از طريق قرارداد اجتماعي يا بيعت آزادانة مردم نبوده است.
تفاوتي بين مقبوليت و مشروعيت قائل نشده است» غافل از اينكه مشروعيت در نظام سياسي اسلام غير از مشروعيتي است كه در نظامهاي سياسي غربي مطرح است مشروعيت در بينش و تفكر سياسي غرب چيزي غير از مقبوليت نيست. زيرا در اين گونه نظامهاي سياسي همه مشروعيتها و مقبوليتها اعم از قانون اساسي، انتخاب دولت مردان و غير آن از رأي مردم سرچشمه ميگيرد و اساس و شالودة حكومت و نظام سياسي بر قرارداد اجتماعي استوار است در حالي كه در انديشه سياسي اسلام مشروعيت غير از مقبوليت است و مفهومي عميقتر و جايگاهي بلندتر از مفهوم مقبوليت را داراست.
تنها منبع و سرچشمة مشروعيت حكومت در ديدگاه اسلامي، الهي بوده و از ولايت تشريعي الهي سرچشمه ميگيرد و هيچ گونه ولايتي جز با انتصاب و اذن الهي مشروعيت نمييابد هر چند همراه با مقبوليت باشد.»[6]
پی نوشت ها:
[1] . جوادي آملي، ولايت فقيه،ولايت فقاهت و عدالت، قم: مركز نشر اسراء 1378، ص 73، 74.
[2] . سورة نساء، آية 59.
[3] . علامه طباطبايي، تفسير الميزان، قم: بنياد فكري علامه طباطبايي 1366، ج 4، ص 388.
[4] . جعفر سبحاني، مباني حكومت اسلامي، قم:انتشارات توحيد، 1370، ص 22.
[5] . محمد تقي مصباح يزدي، نظرية سياسي اسلام، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) ، قم 1378، ج 2، ص 38.
[6] . محمد تقي مصباح يزدي، كتاب نقد، شمارة 7، ص 168.