علماي اسلام، فقه سياسي، عملكرد سياسي(2)

  • دوشنبه, 07 مرداد 1392 16:10
  • منتشرشده در مقالات
  • بازدید 4159 بار

مؤلف: جعفر عبدالرزاق-ترجمه: سيد مجتبي سعادت الحسيني

چکیده:

 

بخش دوم: اين بخش به مسائل سياسي و امور مربوط به حكومت داري و نيز به زمينه هاي تشكيل حكومت و عوامل انحلال آن مي پردازد. در زمينه حكومت داري، پس از تأسيس و استقرار حكومت، چنين مي نويسد:

حكومت داري بر چهار پايه است:

1ـ آباد كردن سرزمين ها و كشاورزي و ساختن شهرها.

2ـ حراست و نگهباني از مردم با ايجاد امنيت، عدالت و تأمين اجتماعي. 

3ـ اداره و تدبير نظامي طرح ريزي سياست دفاعي و امور مربوط به نظاميان.

4ـ سامان بخشي به امور مالي، شامل سياست گذاري مالي و درآمدي و پرداخت هزينه هاي عمومي( ).

ماوردي در اين كتاب به حكومت ها توصيه مي كند تا سازمان اطلاعات خود را در بخش نظامي و در بخش شهري تقويت كنند. در بخشي مربوط به امور نظامي و لشكري به خليفه توصيه مي كند كه «از اخبار نظاميان بي اطلاع نماند و عملكرد آنان را زيرنظر بگيرد، چرا كه آنان از طرفي تحت حاكميّت دولت و از طرف ديگر پشتيبان امنيت جامعه هستند».( )

درباره نهادهاي مدني نيز، كه شامل دستگاه حكومتي و حاشيه آن و گروه هاي مختلف جامعه مي شود، چنين مي گويد: «خليفه بايستي اخبار ريز و درشت مربوط به رعيّت و جامعه و اخبار مربوط به درباريان و كارگزاران حكومت را بداند و چيزي از او پوشيده نماند كه البته جز با خبرگيري مداوم از آنان و گسيل داشتن جاسوسان و بازرسان به صورت مخفي و آشكار ميان آنان ميّسر نخواهد بود.»( )

ماوردي در جاي ديگري از كتاب، فهم سياسي و درك بالاي خود را در تشخيص عناصر امنيت در جامعه و در روابط خارجي نشان مي دهد و به رويدادها و حوادثي كه در ساير كشورها رخ مي دهد و بر امنيت و سلامت جامعه تأثير مي گذارد، توجه كرده چنين مي گويد: «حاكم بايد اخبار مربوط به كشورهاي همسايه و سرزمين هايي كه خير و شرّشان به آنان وابسته است و سود و ضررشان به او مي رسد را پي گيري كند. چرا كه صلاح و فساد ايشان به اطراف سرايت كرد كشور ايشان را نيز در برمي گيرد.( )

ماوردي مسؤوليني را كه حاكم بايستي به طور مستقيم بر آنان اشراف داشته و از ايشان مراقبت نمايد و عملكرد آنان را شخصاً زيرنظر بگيرد و به گزارشات خبررسانان اكتفا نكند به چند دسته تقسيم كرده است:

1ـ وزرا (قوه مجريه).

2ـ قضات (قوه قضاييه).

3ـ اميران لشكر و افسران و امراي ارتش (قوه نظامي).

4ـ خراج گيران و مسؤولين ماليات.

5ـ كساني كه در امور خاصي از آنان استفاده مي شود، مانند: كاركنان دربار و محافظان ويژه.

 

 

6ـ كتاب مقدمه ابن خلدون اثر عبدالرحمن بن خلدون

ابن خلدون در اين مقدمه به مسائل حكومتي و دولتي پرداخته و فصل سوم از كتاب اول را با عنوان "في الدول العامة، الملك و الخلافة و المراتب السلطانية" اختصاص داده است.

آنچه ابن خلدون را از ديگران متمايز مي سازد، قدرت تحليل سياسي و اجتماعي و نظريه پردازي فكري اوست كه بيش از رويكرد فقهي و شرعي او در زمينه سياسي مطرح است. به همين دليل، آثار وي به عنوان تلاش هايي بنيادين در جامعه سياسي محسوب مي شود. وي در اين فصل از كتاب، عوامل استقرار حكومت را بيان مي كند.

به نظر او، مروز زمان و ثبات، هر دو ضامني هستند كه مردم را به اطاعت از حكومت وادار مي كند. به شرط آن كه از تنش هاي سياسي و تغييرات ناگهاني در حاكميت پرهيز شود. بدين ترتيب، قانون و نظام در جان ها رسوخ مي كند و همانند دين جايگاه مقدّسي در ميان جامعه خواهد يافت ومردم به فكر خارج شدن از سيطره حكومت نمي افتند. وي در اين زمينه مي نويسد: «اگر سلطنت در طبقه يا خاندان خاصي محدود شود و به صورت موروثي به ديگري منتقل شود و در مدّت طولاني نسل هاي بعدي ادامه يابد، اين امر موجب مي شود كه مردم به منشأ اوليه حكومت توجهي نكنند و حكومت در آن عده خاص تثبيت شود و فرمانبرداري از آنان جزو عقايد ديني مردم درآيد.همان گونه كه مردم براي عقائد مذهبي خود مبارزه مي كنند، به فرمان حاكمان به جنگ با دشمنان برمي خيزند.»( )

ابن خلدون همچنين بر تأثير تعصب قومي قبيله اي در ايجاد حكومت ها توجه كرده و آن را در مرحله تأسيس و تشكيل حكومت ضروري مي داند، امّا در استمرار حكومت اين امر را نامطلوب و مردود مي داند.

وي به حكومت ها توصيه مي كند كه با تقويت روابط ميان حكومت و توده مردم، خود را از حمايت قبيله و گروهي خاص بي نياز سازند. چرا كه با تقويت روابط ميان حاكم و مردم ديگر دليلي براي حمايت هاي قومي قبيله اي براي تحكيم حكومت باقي نمي ماند و تهديدي از سوي مردم و نيروهاي سياسي رقيب باقي نخواهد ماند. وي با اين توصيه، براي اولين بار، يكي از امراض حكومت هاي نوين را تشخيص مي دهد و حكومت هاي نهادينه شده و نوين را توصيه مي كند كه وجود و استمرار خود را به فردي ديكتاتور و يا رهبري مسلّط و يا خاندان حاكم وابسته نكنند.

ابن خلدون در نظريه سياسي خود، به تأثير ايدئولوژي ديني در تشكيل حكومت ها اذعان مي كند. اما ايدئولوژي ديني را به تنهايي براي حفظ و استمرار حكومت كافي نمي داند بلكه حكومت را نيازمند قدرت مي داند كه اين قدرت مي تواند نيروي سياسي يا نظامي باشد. لازم به يادآوري است كه ابن خلدون قضاوت درستي از نقش دين ندارد و تحليلي آرمان گرايانه و دور از حقيقت از دين ارائه مي دهد. وي معتقد است كه حكومتي كه بر مبناي دين تأسيس مي شود، راهي درست خواهد پيمود و برخلاف حكومت هايي كه بر مبناي تعصبات بنيان نهاده شده به دور از رقابت و حسادت خواهد بود.( ) اما گويا ابن خلدون تجربه هاي تلخ تاريخ صدر اسلام و فجايعي را كه سبب رقابت و تنازع بر سر حكومت در ميان صحابي پيامبر پديد آمد را فراموش كرده است. به نظر ابن خلدون، استبداد و ديكتاتوري پديده اي طبيعي در بشر است و اين نفسانيت حاكم است كه او را به سوي استبداد سوق مي دهد. از سوي ديگر، حالت تقديس و پرستشي كه چاپلوسان و اطرافيان در برابر حاكم انجام مي دهند نيز استبداد و خود رأيي حاكم را تشديد مي كند.

وي در اين زمينه چنين مي نويسد: «يكي از طبيعت هاي حيـواني در بشر حالت تكبّر و خودخواهي و خود بزرگ بيني است كه نمي خواهد كسي را در حاكميت با خود شريك كند و اين طبيعت خودپرستي و خدامنشي در نهاد بشر با نـظام حكومتي انفرادي هماهنگي دارد. چرا كه در صورت عدم انفراد در حكومت، چند دستگي و اختلاف پديد خواهد آمد.»( )

وي در ارائه تحليل خود چنين مي نويسد: اگر استبداد و خودكامگي حاكم با چپاول اموال بيت المال از سوي او همراه شود و اين اموال، صرف امور شخصي يا امنيتي و نظامي شود، اين امر موجب پيري و فرتوتي حكومت مي شود و عوارض سياسي خاص خود را در پي خواهد داشت تا آنجا كه در اولين مواجهه با قدرتي نيرومند و جوان، از پاي درخواهد آمد. وي در پايان اين بحث به اين نتيجه گيري مي رسد: «عمر دولت ها غالباً از عمر سه نسل تجاوز نمي كند و هر نسل مقدار عمر متوسط يك فرد است كه 40 سال در نظر گرفته شده است».( )

اين نتيجه قطعي كه عمر حكومت ها از 120 سال تجاوز نمي كند، با حقائق تاريخي و منطق سياسي كه عمر حكومت ها را وابسته به شرايط سياسي اجتماعي و نظامي مي داند سازگار نيست. چرا كه اگر ابن خلدون نظريه اش را در مورد حكومت هاي گذشته و معاصر خود نيز تطبيق مي داد به باطل بودن نظريه خويش پي مي برد. به هرحال، وي در پي تحليل نظري خود بوده و سعي در اثبات آن دارد و به عنوان نمونه، به جريان بني اسرائيل اشاره مي كند كه آنان 40 سال قبل از تأسيس حكومت يهودي در سرزمين «تيه» روزگار گذرانده اند.

7ـ كتاب آثار الاول في ترتيب الاوّل اثر حسن بن عبداللّه العباس

مؤلف، اين كتاب را براي يكي از سلاطين ملوك الطوايفي بنام ظاهر (676 هـ.) نگاشته است. اين كتاب داراي چهار بخش است:

بخش اول: مقررات و اصول و قواعد مملكت. 

بخش دوم: اصول حكومتداري و ويژگي هاي كارگزاران. 

بخش سوم: امور مربوط به سلطان و درباريان. 

بخش چهارم: امور مربوط به جنگ ها كه به بُعد نظامي حكومت توجه دارد.

مؤلف در اين كتاب به امور نظامي در جنگ ها و درگيري هاي نظامي متناسب با عصر خود مي پردازد. همچنين روش هاي محاصره كردن شهر و فتح قلعه ها و نحوه جنگ هاي دريايي در اين كتاب بيان شده است.

8ـ تأليفات ديگري نيز در زمينه نظام سياسي نوشته شده كه در اينجا به چند مورد اشاره مي كنيم:

ـ كتاب السياسة الشرعية في اصلاح الراعي و الرعية اثر ابن تيمية.

ـ كتاب الطرق الحكمية في السياسة الشرعية اثر ابن جوزي.

ـ كتاب احصاء العلوم ـ الفصل في العلم و علم الفقه و الكلام اثر فيلسوف ابونصر فارابي.

ـ مقالة الشريف المرتضي حول شرعية العمل للحكومة اثر شريف مرتضي( )

 

 

فقهاي شيعه و تأليفات سياسي آنان

پيش از هر سخني بايد بدين نكته اشاره كرد كه تأليفات فقهاي شيعه در زمينه نظام سياسي بسيار اندك است و اين پديده اي است كه بايد درباره علل و زمينه هاي آن بحث و تحقيق انجام گيرد. چرا كه شيعه در طول تاريخ پرچم مبارزه سياسي را بر ضد حكومت ها برافراشته است و اين قيام ها، كه از قيام امام حسين(عليه السلام) بر ضد حكومت اموي آغاز شد، استمرار يافته و علويان و ياوران شان برضد حكومت هاي زمان خود دست به مبارزه زدند كه به نوبه خود سهم بسزايي در تضعيف حكومت امويان داشته است. در زمان حكومت عباسيان نيز اين مبارزات سياسي ادامه داشت و رقابت هاي فكري و درگيري هاي سياسي و برخوردهاي مسلحانه ميان دو طرف ادامه يافت. به همين دليل، روابط شيعيان و عباسيان گاهي سرد و محافظه كارانه و گاهي به تشنج مي گراييد و قطع مي شد.

فقهاي شيعه از ديرباز توجه خود را به مسأله خلافت و امامت معطوف داشته و در اين زمينه، تأليفات را در مناقشه با ديگر مذاهب اسلامي نگاشته اند و درصدد ابطال عقايد آنان و اثبات حقانيّت اهل بيت(عليهم السلام) براي تصدّي امر خلافت و جانشيني پيامبر(صلي الله عليه وآله) برآمده اند. آنان درصدد اثبات باطل بودن همه حكومتهايي برآمده اند كه غير از اهل بيت(عليهم السلام) بر مسلمين حكومت كرده اند. در اين زمينه مي توان از علمايي مانند شيخ طوسي و شيخ مفيد و شيخ صدوق و علامه حلّي و سيّد رضي و شهيد اول و شهيد دوم و غيره نام برد.

هرچند بايد اذعان كرد كه تشيّع نقش بزرگي در بيان و ترويج علوم انساني و تأليف در زمينه عقائد، نحو، لغت، بيان، عروض، تفسير، علوم قرآني، حديث، فقه و اصول، اخلاق، فلسفه و حتي در علم فلك، نجوم، رياضيات، جغرافيا و تاريخ داشته است،( ) امّا جنبه سياسي در تأليفات و آثار شيعي نسبت به ساير آثار شيعي كه در عرصه هاي مختلف علمي نگاشته شده است، اندك است.

ابوالفضل شكوري در اين زمينه به اين پديده اشاره كرده و مي نويسد: دانشمندان شيعي كتابي مستقل در زمينه احكام السلطانية ننوشته اند بلكه آنان به دو دليل مسائل سياسي را در خلال احكام فقهي بيان داشته اند:

1ـ اول اين كه فقهاي اهل سنت غالباً جزو معارضان و مخالفان با حكومت نبوده بلكه در كنار خلفا و سلاطين بوده اند. به همين دليل آنان كتاب هايي را در زمينه احكام حكومتي نگاشته اند كه معمولاً اين كار با فرمان سلطان صورت مي گرفته است، يا اين كه به قصد تقرّب و نزديكي به دربار و حاكم دست به تأليفات اين گونه از كتاب ها مي زده اند. به عنوان مثال، ابو يوسف القاضي كتاب خراج را به امر هارون الرشيد نوشت. اما علماي شيعه چون اين حكومت ها را باطل و ستمگر مي دانستند لذا از آنان دوري مي جستند.

2ـ دوم اين كه به دليل عدم اعتقاد علماي شيعه به حكومت ها و غير مشروع دانستن آنان، اين گروه از علما هميشه تحت فشار و تعقيب و حبس و حتي قتل بوده اند. به عنوان مثال، شهيد اول محمد بن جمال الدين مكي عاملي كتاب لمعه دمشقية را در زندان تأليف كرد و درست به همين دليل بود كه عالمان شيعي مجبور بودند تا مباحث مالي و سياسي و مسائل مربوط به اداره حكومت را در ضمن ابواب فقه بيان كنند تا موجب سوء ظن حاكمان نشود.»( )

يكي ديگر از نويسندگان در اين باره مي نويسد: «فقهاي شيعه به دليل فشار حكومت هاي جائر و ستمگر و فضائلي كه مجبور به رعايت تقيّه در آن بودند توانائي نشر فقه آل محمد(عليهم السلام)نداشتند.( ) نويسنده ديگري، از جمله ويژگي هاي عالمان شيعي مذهب را ابداعات آنان در علوم اسلامي مي داند و معتقد است كه اين امتياز علماي شيعه نسبت به ديگر مذاهب اسلامي است. وي در اين باره چنين مي گويد: «علماي غير شيعه مشغول امور سياسي شده و از علوم عقلي دور ماندند و حتّي پرداختن به اين علوم را تحريم كردند كه اين امر موجب شد كه شيعيان در اين زمينه گوي سبقت را از آنان بربايند»( ) و گويي به اعتقاد آنان، امور حكومتي و دولتي و خلافت از علوم اسلامي نيست كه بايد بدان پرداخت. 

به تعبير ديگر مي توان گفت كه عملكرد عالمان شيعه، امري ذاتي و برگرفته از مبناي فكري و عقيدتي آنان نبوده است بلكه ناشي از عوامل خارجي و بيروني بوده كه بر آنان تحميل شده است. اين عوامل همانا حكومت هاي سنّي مذهب بوده اند كه فقه اهل سنت را بنيان نهاده و علماي اهل سنّت را پشتيباني كرده و آثار فقهي و نظرات شرعي آنان را منتشر ساخته اند و مردم را مجبور به پيروي از آنان كرده است.

اما از سوي ديگر اين سؤال هنوز باقي است كه چرا عملكرد علماي شيعه در پرداختن به علوم سياسي حتّي در زمان حكومت ها و دولت هاي شيعي مذهب، كه كم نيز نبوده اند، استمرار داشته است. به عنوان نمونه، مي توان به دولت ادارسة در مغرب و دولت فاطمي در مصر، كه مركز علمي الازهر را تأسيس كرد و فقه شيعه در آن تدريس مي شد، اشاره كرد. سلسله فاطميان در مصر حدود دو قرن يعني از سال 296 تا 576 هـ. ادامه داشت و از نظر پيشرفت به مراتب بالايي دست يافت.

از ديگر دولت هاي شيعه، مي توان از دولت حمدانيان در حلب كه به مدت يك قرن (از سال 293ـ 393) و دولت صفويه كه شيعه نيز بودند و حدود دو قرن نيم (از سال 905 تا 1148) حكومت داشته اند نام برد و در زمان اين سلسله علماي بزرگي پا به عرصه نهادند و تربيت شدند كه از بزرگاني همچون محقق كركي، ميرداماد، شيخ حسين عبدالصمد، و فرزندش شيخ بهايي، محمدباقر مجلسي، ملاصدراي شيرازي، محقق اردبيلي، ملا عبدالله يزدي، فيض كاشاني( ) و ساير علما در فقه و اصول و عقائد و تاريخ مي توان نام برد.

 

 

دولت آل بويه

از ديگر حكومت هاي شيعي مي توان از دولت آل بويه (321ـ 447 هـ.) نام برد كه به دست افسري گمنام بنام علي بن بويه تأسيس شد. وي با اراده اي قوي توانست افتخار را براي خود و خاندانش به ارمغان آورد.

آل بويه تشيع را ياري كردند و مراسم عزاداري محرم را بپا داشتند و عيد غدير را جشن گرفتند. آنان شيعيان را در مناطقي كه حرم اهل بيت(عليهم السلام) بود سكني دادند و حقوق و مزايايي را براي آنان اختصاص دادند. آل بويه حرم هاي با عظمت و مجلّلي در نجف و كربلا بنا نمودند( ) و شرايط مناسبي را براي شيعيان فراهم كردند كه در نتيجه نهضتي علمي در ميان شيعه بوجود آمد. آل بويه، كه خود شيعه مذهب بود، به نشر آثار و افكار تشيع پرداخت و علماي شيعه را تشويق و حمايت كرد.

اين حمايت ها را مي توان مؤثرترين عامل در آغاز نهضت علمي شيعه در آن زمان دانست. اين نهضت علمي به رهبري شيخ مفيد و شاگردانش به وقوع پيوست. جالب اين كه عضدالدولة، كه از حكمرانان آل بويه بود، خود از شاگردان شيخ مفيد بود( ) و شخصاً به ديدار شيخ مفيد مي آمد.( )

رابطه شيخ مفيد با حكومت آل بويه، رابطه مستحكمي بود، به طوري كه رسماً مورد حمايت حكومت بود و خود و شاگردانش از نظر مادي و معنوي مورد حمايت حكومت بودند. از ديگر اقدامات آل بويه در مورد شيخ مفيد آن بود كه مسجدجامع براثا را در كنار كرخ بغداد در اختيار او قرار داد تا در آنجا به ايراد خطبه بپردازد و به تدريس مشغول شود و نمازجمعه و جماعت به پا دارد.( ) از ديگر نمونه هاي توجّه آل بويه به علما، مي توان به عضدالدولة اشاره كرد كه قصر حكومتي اش محل اجتماع بزرگان علم و ادب بود و دانشمندان از نقاط گوناگون بدان جا مي آمدند و كتاب هايي را براي عضدالدولة تأليف مي كردند.

از جمله اين كتاب ها مي توان از كتاب ايضاح و تكملة در علم نحو نام برد كه توسط شيخ ابوعلي فارسي نگاشته شد و كتاب التاجي في اخبار بني بوية كه ابي اسحاق الصابي( ) آن را نوشت. همچنين كتاب هايي از سوي طرف علما براي صاحب بن عباد وزير آل بويه نوشته شد كه از جمله آن مي توان به كتاب عيون اخبارالرضا اشاره كرد كه توسط ابن بابويه تأليف شد و كتاب يتيمة الدهر كه توسط ثعالبي به رشته تحرير درآمد. نكته قابل توجه در اين زمينه آن است كه شيخ مفيد و شاگردانش، به رغم موقعيت و شرائط مناسب در زمان آل بويه، هيچ كتابي را در احكام حكومتي ننوشته اند و به نظر مي رسد كه آنان حتّي نخواستند فقه شيعه را درباره دولت آل بويه به اجرا گذارند و شايد به همين دليل بود كه آل بويه در امر قضاوت از عالمي شافعي مذهب بنام ماوردي و يا ابي يعلي حنبلي مذهب استفاده كرده و از آنان ياري جسته اند و در ساير امور حكومتي نيز همچون خراج، زكات، امور نظامي و اداره شهرها نيز بدرستي مشخص نيست كه آيابنابر مذهب اهل تسنن عمل مي شده يا خير؟

 

 

شريف رضي

در اينجا، به عنوان نمونه به زندگي يكي از علماي دوران آل بويه مي پردازيم. اين شخصيت، شريف رضي (406 هـ.)، از شاگردان شيخ مفيد بود. وي از علم اهل بيت(عليهم السلام) نوشيد و از مُبدعان و نوآوران در اين علوم گشت. تأليفات متعددي در فقه و عقائد و تفسير نگاشت.از سوي ديگر شاعر و اديبي مشهور ونامور قلمداد مي شد.

از ديگر تأليفات وي، كتاب شريف نهج البلاغه، كه جمع آوري خطبه ها و نامه هاي اميرمؤمنان است شهره آفاق است. وي از جانب حكومت به مناصب حكومتي و افتخاري منصوب شد و به همين سبب زندگي وي تحت تأثير حوادثي كه در دستگاه حكومتي رخ مي داد قرار گرفت. از سوي ديگر وي از مخاصمات سياسي زمان خويش صدماتي را متحمل شد و از امتيازات و قدرت و ابّهتي كه به واسطه ارتباط با دستگاه حكومتي پيدا كرده بود، به نفع خود سود جست و به همين سبب شريف رضي بيش از آن كه بعنوان يك فقيه معروف شود، به عنوان يك امير شناخته مي شد.

شريف رضي در خانواده اي اصيل بلكه شريف ترين خاندان يعني خاندان رسول خدا، زاده شد. نسب او به امام موسي كاظم(عليه السلام)مي رسيد و جزو خانداني بود كه به افتخار دست يافت. ارتباط مستحكمي با امراء آل بويه داشت و اين ارتباط با خويشاوندي با آنان استوارتر گرديد.

وي به فضل ارتباطات و اخلاق و شهرتش به مناصب بالايي دست يافت و در زمان پدرش به منصب نقابة الطالبيين منصوب شد. از ديگر مناصب او رياست ديوان مظالم و اميري حجّ بود كه به آن اميرالحاج مي گفتند و افتخار بزرگي محسوب مي شد، به گونه اي كه رجال حكومت و درباريان بر او وارد مي شدند و به ملاقاتش مي آمدند. 

شريف رضي توانست با تكيه بر اعتماد بهاء الدّوله، امارت بغداد را در سال 388 هـ . از سوي او بدست آورد. از ديگر نشانه هاي لياقت و كارداني وي آن است كه از سوي معزالدوله به عنوان سفير اتراك گسيل شد و در زمان حكومت بهاءالدوله، به عنوان سفير فارس انتخاب شد. وي همچنين به عنوان، واسطه ميانجي گري و برقراري صلح در زمان اغتشاشات جزيرة العرب انتخاب و به آنجا فرستاده شد. وي در اسب سواري شايستگي و مهارت زيادي داشت و برخي از جنگ ها را شخصاً رهبري كرد.

نكته اي را كه در روابط ميان شريف رضي و دولت آل بويه نبايد از نظر دور داشت، آن است كه اين روابط هميشه خوب نبوده است بلكه در معرض بحران ها و ناملايمات و فراز و نشيب هايي بوده است. يكي از حوادثي كه در دوران جواني براي او اتفاق افتاد و روح او را متأثر كرد به زندان افتادن پدرش در قلعه فارس بود. حادثه ديگري كه براي او بوجود آمد، مسأله مصادره اموال او بود كه به سبب تهمت ها و دشمني هايي صورت گرفت كه معمولاً كوتاهي دستگاه حكومتي سبب آن بود.

شريف رضي شاعر بزرگي بود كه بسياري از اشعار خود را در مدح خلفا و رجال حكومتي سرود و در اين مديحه سرايي تا جايي پيش رفت كه مورد مذمت و مؤاخذه قرار گرفت. او در شعري خليفه طائع عباسي را اين گونه خطاب مي كند:

للّه ثم لك المحل الاعظم واليك ينتسب العلاء الاقدم

ولك التراث من النبي محمد والبيت والحجر العظيم و زمزم

مضمون ابيات او چنين است: پس از خدا جايگاه برترين از آن توست و بلند مرتبگي از قديم منتسب به تو بوده است و بيت الحرام و حجرالاسود و زمزم كه ميراث پيامبرند از آن توست. وي همچنين قصيده هايي در مدح و سوگواري دارد. او دشمنان آل بويه و حتي دولت فاطمي را در مصر مذمت مي كند، امّا در شرايط بحراني كه بر اثر به اوج رسيدن تيرگي روابطش با آل بويه بوجود آمد، اشعاري را سرود كه در آن خودش را براي تحمل خواري و ذلت در بغداد مورد سرزنش قرار مي دهد و در فرصتي كه برايش مهيا شد به مصر رفته و در لواي خليفه فاطمي قرار مي گيرد.

از ديگر خصوصيات شريف رضي، تمايل وي به پست و مقام بود. او براي رسيدن به اين هدف به حكمرانان نزديك مي شد و خود را از خشمشان دورنگه مي داشت تا در روابطش با آنان خللي ايجاد نگردد. به طور طبيعي اين عملكرد تبعاتي نيز به همراه داشت كه او مجبور به تحمل آن بود. وي همان گونه كه با سلاطين و حكمرانان طرح دوستي مي ريخت، با وزرا و درباريان نيز از باب دوستي وارد مي شد. نشانه هاي اين عملكرد را مي توان در روابط، رفتار و حتي شعرش مشاهده كرد...

شريف رضي از زندگي زاهدانه و درويش مآبانه سخت بر حذر بود و در اشعارش به ستايش از خود مي پرداخت و به اصل و نسبش افتخار مي كرد. وي بنابر رسم و عادت شاعران، قصائدي با مضامين پند و موعظه سروده است و به رغم آن كه در اشعارش مجالس شراب و فسق و فجور را با ظرافت توصيف مي كند ولي خود به اين مجالس قدم نگذاشت و بدان نزديك نشد. او درسر، آرزوي خلافت داشت چرا كه مي ديد كه آل بويه خلافت را به بازي گرفته اند در حالي كه آنان از حيث نسب و علم و اخلاق و موقعيت اخلاقي هيچگاه به پايه او نمي رسيدند.

او در اشعارش خود را مورد خطاب قرار داده مي گويد:

لو كُنت أَقنع بالنقابة وَحدها لَعَضَضْتُ حينَ بَلغتُها آمالي

لكنَّ لي نَفساً تَتوق الي الّتي مابَعدها أعلي مَقام عال

اگر من تنها به مقام نقابة الطالبيين قانع بودم هر آينه آن زمان كه به اين مقام رسيدم آرزوهايم را از سر مي بردم. وليكن نفس من مشتاق و آرزومند مقامي است كه برتر از آن مقامي وجود ندارد.

شايد اين بلندپروازي ها چيزي جز آرزوهايي نبود كه به مرور زمان مبدّل به اوهامي شد، به گونه اي كه او به آنچه داشت اكتفا كرد و به برخي از پست ها و مقام هايي كه غرور اجتماعي و روحي او را ارضاء مي كرد، اكتفا كرد. شريف رضي به رغم موقعيت اجتماعي و شهرتش و نقش شيعه در حكومت آل بويه و اين كه او در خاندان علويان( ) بود و از احترام خاصي برخوردار بود، ديگر به فكر دستيابي به خلافت نيفتاد.

 

 

دلائل كم شمار بودن كتاب هاي سياسي شيعيان

اعتقاد بر آن است كه شرايط سياسي، كه اغلب فقهاي شيعه در آن مي زيسته اند، نقش بزرگي در ممانعت از بحث و يا تأليف در زمينه فقه سياسي داشته است. سياست سركوب گرانه مذهبي و سياسي، كه حكومت هاي اسلامي بدان دست مي زدند، موجب مي شد كه علماي شيعه از برخورد مستقيم با آنان بپرهيزند و حكومت ها را در اموري كه از محرمات محسوب مي شد تحريك نكنند. به نظر مي رسد اين تحليل مشهور و معروف، با حقيقت تاريخ سازگار نيست و حداكثر مي توان آن را در مورد بخشي از دوره هاي تاريخي صادق دانست.

ولي اين امر را نمي توان بطور كلي و در همه ادوار و درباره همه مراكز فقهي شيعه صادق دانست. چرا كه در دوره هايي كه حكومت هاي شيعي مذهب قدرت را در دست داشتند، موانعي كه بر سر راه حركت و تفكر فقهاي شيعه بود از ميان رفت و در مقابل، مورد تشويق و تأييد و كمك مادي و معنوي قرار مي گرفتند و زمينه براي آنان مهيّا بود و حكومت و مردم در مقابل آنان كرنش مي كردند تا آنجا كه برخي از علما در حكومت ها مشاركت داشتند و به مناصب بالايي دست يافتند و از نزديك با امور سياسي و حكومتي در ارتباط بودند. با اين حال، در اين زمينه به جز برخي كتاب هاي پراكنده كه از محدوده ابوابي چون جهاد و مسائل جنگ و جزية و اسرا و غنائم و مسائل روابط خارجي فراتر نمي رود، اثري به چشم نمي خورد.

حتي در همين محدوده نيز همه فقها به امور سياسي نپرداخته اند و فقط صفحات اندكي را در كنار ابواب ديگر فقه بدين امر اختصاص داده اند. به عنوان نمونه، شيخ صدوق يعني محمد بن بابويه قمي (متوفاي 381 هـ. ق) كه معاصر با نهضت علمي دانشمندان شيعه در زمان حكومت آل بويه بود، در كتاب مشهور من لا يحضره الفقيه، كه يكي از چهار كتاب حديث معتبر در نزد شيعه است، فقط چهار صفحه در مسئله خراج و جزية آورده است كه مشتمل بر 12 حديث است. در حالي كه در باب فضيلت سخاوت و بخشش، 15 حديث و در فضيلت صدقه، 53 حديث و در باب غسل در ماه رمضان، 16 حديث و در باب فضيلت حج، 100 حديث آورده است. ثقة الاسلام كليني (متوفاي 329 هـ. ق) در كتاب مشهور خود اصول كافي در باب فيء و انفال و بيان خمس و حدود، فقط 28 حديث آورده كه همه آن مربوط به مسائل خمس و انفال است. شيخ محمد بن حسن حر العاملي (متوفاي 1104 هـ. ق)، مؤلف كتاب وسائل الشيعه، كه از مهمترين كتاب هاي شيعه در حديث است، توجه بيشتري به مسائل فقه سياسي ابراز داشته است. وي فصلي از ابواب جهاد با دشمن و مسائل متناسب با آن نگاشته است كه مشتمل بر 72 باب است. اين بخش از كتاب او شامل مسائل جنگ و روابط با مشركان است. با اين حال، همين مؤلف در زمينه جهاد نفس 101 باب اختصاص داده است. 

اين عدم تمايل و انصراف از تأليف كتاب، در زمينه فقه سياسي از سوي علماي شيعه را نمي توان به ناتواني و عدم شايستگي آنان نسبت داد. همچنين نبايد اين امر را به دليل دشوار بودن جمع آوري و استنباط احكام شرعي مربوط به حكومت و امور مالي و اقتصادي از سوي آنان دانست. چرا كه، همان گونه كه قبلاً بيان شد، علماي شيعه در علوم اسلامي پيشتاز بودند. از سوي ديگر، نمي توان اين عدم اقبال را به بي اهميّت انگاشتن مباحث نظري از سوي آنان دانست. چرا كه فقهاي شيعه به علوم عقلي بصورت عميق پرداخته اند به گونه اي كه فقهاي ساير مذاهب به رتبه آنان نرسيده اند. علاوه آن كه عقل در نزد علماي شيعه يكي از مصادر احكام اسلامي بشمار مي رود. بنابراين اين امر نمي تواند به دليل كمي تجربه و ممارست عملي فقهاي شيعه در اين زمينه باشد. چرا كه ايشان كتاب هايي را در قضاوت و احكام مربوط به آن و شرايط شهود و ويژگي هاي قاضي و مسائل مربوط به دعاوي و غيره نگاشته اند. با اين كه چنين منصبي را به ندرت بدست آورده اند. آنچه ظاهراً به نظر مي رسد، آن است كه دلايل ديگري سبب ايجاد اين پديده شده كه در تمام اعصار و قرون گذشته حتي در آغاز قرن بيستم نيز اين روال باقي مانده است. 

 

 

دلايل عدم اهتمام فقهاي شيعه به مباحث سياسي

دلايل اين امر را مي توان به دو بخش داخلي و خارجي تقسيم كرد. از جمله اين دلايل به چند مورد اشاره مي كنيم:

1ـ انزواي اجتماعي و عدم مداخله علماي شيعه در زندگي عمومي جامعه، كه به دليل شرائط خفقاني ايجاد شده بود و در اغلب دوره هاي تاريخي سيطره داشته است. اين امر علماي شيعه را وادار كرد كه تلاش و انديشه خود را در مباحث احكام شرعي كه در سطح فرد و خانواده محدود مي شود متمركز كنند. به عنوان نمونه، مباحثي چون نماز، وضو، روزه، حج، اعتكاف، ازدواج، طلاق، رضاع، وصيت، ارث، غسل تكفين، دفن، صيد، ذبح و خوردني ها و نوشيدني ها، خمس، زكات، نذر، كفاره و يا مباحث اخلاقي مانند زهد، دعا، ايمان، زيارات با تفصيل به آن پرداخته شده است ولي موضوعاتي همچون تجارت و معاملات و حدود و ديات و جهاد به طور مختصر بنا بر رسم كتاب هاي فقهي و بطور گذرا بدان پرداخته شده است.

اين عملكرد از سوي علماي شيعه حتي در مواقعي كه از نظر سياسي تحت فشار نبوده اند و مانعي بر سر راهشان نبوده نيز ادامه پيدا كرده است و به عنوان سنّتي ثابت و استوار در مراكز علمي حوزوي درآمده كه اصلاح و تغيير در آن را مشكل ساخته است. به گونه اي كه با مرور زمان اين امر بيشتر در حوزه هاي علميه و نزد علماي محافظه كار رسوخ يافته است. شاهد بر اين سخن آن است كه در بسياري از رساله هاي علمي فقهاي شيعه ابواب جهاد، امر به معروف ونهي از منكر و امور مربوط به حاكم و حكومت به چشم نمي خورد. چرا كه اين كتاب ها بر روال مرسوم در تأليفات حوزوي نگاشته شده است و اين امر تا آنجا پيش رفت كه نمي توان تفاوت آشكاري ميان رساله هاي عمليه اي كه مراجع شيعه نوشته اند مشاهده كرد، با اين كه شايد اين رساله هاي عمليه در فاصله چندين قرن نگاشته شده است.

2ـ دومين دليلي كه موجب شده تا علماي شيعه به فقه سياسي نپردازند، آن است كه آنان فعاليت ها و نيروهاي علمي خود را در جهت دفاع از مذهب تشيع متمركز ساخته اند و در اين راه، تلاش هاي مستمر و پيوسته اي را به انجام رسانده اند چرا كه شيعه قرن هاي متمادي به دليل تهاجمات فكري و مذهبي و هجوم هاي سياسي و افترائاتي كه از سوي مخالفان و دولت هاي حاكم بر آنان تحميل شده در رنج و مصيبت بسر برده است. به همين دليل، علماي شيعه در فرصت هاي مناسب، كه آزادي بيان و عمل براي آنان فراهم شده، دست به تأليفاتي در دفاع از تشيع زده و مناظراتي در جهت ردّ دشمنان مذهب شيعه برپا نموده اند.( )

شيخ محمدجواد مغنيه در اين باره چنين مي گويد: نخبگاني از دانشمندان كه از مكتب اهل بيت(عليهم السلام) سيراب شده بودند، دفاع از مذهب تشيع را به عهده گرفتند. از جمله اين بزرگان: شيخ مفيد، سيد مرتضي، كراجكي و علامه حلّي بودند كه دلائل و براهين محكمي را از كتاب و سنّت گردآوري كردند و به پاسخگويي و ردّ اتهامات و افترائاتي كه بر عليه شيعه وارد شده بود پرداختند.( ) شيخ محمد ابوزهره در كتابش الامام الصادق(عليه السلام) چنين مي گويد:

از دلايلي كه موجب رشد و پيشرفت شيعه شده، كثرت علمايي است كه به بحث و تحقيق و پاسخگويي شبهات پرداخته اند كه خداوند بدست آنان مذهب تشيع را تأييد نموده و تحكيم بخشيده است.( )

3ـ در نتيجه اين مبارزه و جدال عقيدتي و ستم تاريخي كه بر شيعيان روا شده، احساسي را در آنان پديد آورده است كه هميشه خود را در معرض هجوم و آزار مي بينند و همين امرمنجر به بي اعتمادي و جبهه گيري از سوي آنان در مقابل حكومت ها شده است. علاوه بر اين كه شيعيان اقليّت مذهبي هستند كه حدود 10% مسلمانان را تشكيل مي دهند. البته اين نسبت در گذشته چنين نبوده ولي به دليل سياست هاي تصفيه مذهبي و قلع و قمع و تبعيد، كه حكومت ها همواره بر ضد شيعه به كار مي بردند، موجب كم شدن شمار آنان شده است.

شيعيان در طول تاريخ همواره در معرض كشتارهاي فجيع و بي رحمانه اي در اكثر مناطق بوده اند تا آنجا كه در بعضي از مناطق به كلي نابود و ريشه كن شده اند. به عنوان نمونه، در كشور مصر، كه تشيّع در زمان حكومت فاطميان به آرامي انتشار يافته بود، وقتي صلاح الدين ايوبي بر آن سرزمين مسلط گرديد همه مردم را مجبور كرد كه سنّي مذهب شوند و در عقائد خود اشعري مسلك شوند و هر كه با اين امر مخالفت مي كرد گردن مي زد. وي فرمان داد كه شهادت هيچ كس را به جز اهل سنّت قبول نكنند و به كسي اجازه خطابه و سخن ندهند و نگذارند كسي بر كرسي تدريس نشيند مگر آن كه مقلّد يكي از مذاهب چهارگانه اهل سنت باشد. خفاجي در كتابش با عنوان «الازهر في الف عام» مي گويد: ايّوبيان در از ميان بردن آثار تشيع به افراط پيش رفتند.( ) از ديگر نمونه ها مي توان از قتل عام وسيع شيعيان در منطقه آناتولي نام برد كه حدود 40 هزار شيعه به فرمان سلطان سليم به قتل رسيدند. در منطقه حلب نيز شيخ نوح حنفي فتوايي صادر كرد كه بر اساس آن شيعيان را كافر خواند كه بر اثر اين فتوا ده ها هزار شيعه به قتل رسيدند تا آنجا كه حتّي يك شيعه در آن منطقه باقي نماند. در حالي كه پيش از آن تشيع ـ از زماني كه حلب به عنوان پايتخت حكومت حمدانيان شد ـ در اين منطقه رواج يافته بود.( )

4ـ از ديگر دلائل كمي تأليفات در فقه سياسي از سوي علماي شيعه، موشكافي وتعمّق زياد آنان در مسائل نظريِ محض بويژه در مراكز حوزوي و فقهي است. اين امر موجب شد كه اكثر تأليفات آنان جنبه نظري بيابد و از زندگي عملي و مشكلات و واقعيت هاي موجود دور بماند. اين امر، به رغم مشاركت هاي مؤثر آنان در طرح ريزي و پيشرفت فقه اسلامي است كه در خلال اجتهادات مستمر و پويائي صورت پذيرفته و مختص شيعه است. زيرا اهل سنت راه اجتهاد را بسته مي دانند. در علم كلام نيز اين علماي شيعه بوده اند كه گوي سبقت را از ديگر مذاهب ربوده اند و كتابهايي در مسائل توحيد و صفات خداوند، عدل، قضا و قدر، طاعت و معصيت، شفاعت، رجعت و ديگر مسائل نگاشته اند. شيخ محمدحسين كاشف الغطاء در كتاب خوب به نام اصل الشيعه و اصول ها در اين زمينه چنين مي گويد: اولين كسي كه در علم كلام دست به تأليف زد، ابوهاشم محمدبن حنيفه است كه در اين زمينه كتاب هاي ارزشمندي نوشته است. پس از او عيسي ابن روضه تابعي است كه تا زمان امام باقر مي زيسته است.

اين دو متكلم پيش از واصل بن عطاء و ابوحنيفه بوده اند، به خلاف آنچه سيوطي پنداشته كه واصل بن عطاء و ابوحنيفه را اولين مصنفان در اين رشته دانسته است.( ) در پرتو ويژگي علماي شيعه در تعمق و موشكافي زياد در مسائل فقهي و احكام شرعي بوده كه در نتيجه در اين مباحث به شكل گسترده و شاخه شاخه به بحث پرداخته و همه نظرات مخالف و حتي شاذ و نادر را مطرح كرده و پاسخ گفته اند و تا آنجا پيش رفته اند كه فرض هاي مُحال و غير ممكن را نيز مورد بحث و گفتگو قرار داده و حكم شرعي را در آن موارد بيان داشته اند. البته پرداختن به اين نوع مباحث ريز و دقيق از سوي فقها نوعي اظهار برتري علمي و قدرت فكري و احاطه به مسائل علمي بوده است.

سيد محسن امين در اين باره چنين مي گويد: مجتهدان نجف در علم فقه و اصول بطور افراط به بحث و تعمّق پرداختند تا آنجا كه درباره ميرزا حبيب الله رشتي (متولد 1312 هـ. ق) كه از بزرگترين مجتهدان زمان خود بود گفته شده كه او مجلس درسش را بمدت چند ماه به تعريف بيع اختصاص داد. از ديگر شواهد بر اين سخن نوشته شدن دهها جلد كتاب با حجم زياد در زمينه علم اصول است كه موجب پيچيدگي اين علم گرديده است.

5ـ از ادله ديگري كه موجب كم توجهي علماي شيعه به مباحث فقه سياسي شده، آن است كه در دوره هايي از تاريخ كه حكومت هاي شيعي قدرت را بدست داشتند و گشايش هايي براي علماي شيعه بوجود مي آوردند آنان اين فرصت را مغتنم شمرده و صرف تبليغ و نشر مذهب تشيع در ميان اقشار مختلف جامعه مي كردند. اين تبليغ منحصر به سطح عمومي جامعه نبود بلكه در سطح مجامع علمي نيز گسترش يافت. به طوري كه علماي شيعه در گردهمايي ها و مناظرات علمي با علماي اهل سنت و حتي با دانشمندان غير مسلمان و ملحد شركت مي جستند. اين برنامه تبليغي نيازمند تلاش هاي گسترده و فشرده و مداوم و مطالعه نظرات و آراي اهل سنت در زمينه هاي مختلف بود تا بتواند بطور قوي و قاطع در مباحثات و مناظره هاي علمي شركت جويد.

بديهي است كه چنين فعاليتي نيازمند صرف وقت و تلاش طاقت فرسا از سوي فقها و دانشمندان شيعه بوده است كه اين خود تا حدود زيادي مانع از پرداختن به مسائل فقه سياسي از سوي فقهاي شيعه شده است.

البته، لازم به ذكر است كه بر اثر تلاش هاي گسترده، علماي شيعه به موفقيت هاي خيره كننده اي در نشر و تثبيت مذهب تشيع در مناطق مختلف دست يافتند كه به عنوان نمونه، مذهب تشيع در مدت چند سال در قرن 16 ميلادي ايران را فرا گرفت.

6ـ از ابتداي قرن پنجم هجري مرجعيت ديني شيعه بعنوان سازماني ديني عهده دار امور مهم و متعددي شد. اين امور از قبيل اداره آموزش حوزوي و سرپرستي طلاب علوم ديني و اساتيد مدارس علميه و بيان فتاوا و پاسخگويي به سؤالات شرعي مقلّدان و تعيين وكلا و نمايندگان در مناطق مختلف بود. از سويي مرجعيت شيعه با مشكلات و سختي ها و تهاجمات متعددي مواجه بود كه موجب انتقال مرجعيت شيعه از شهري به شهر ديگر مي شد. شهرهايي چون كربلا، نجف، حله، سامرا و بغداد هر كدام روزگاري به عنوان مركز مرجعيّت شيعه محسوب مي شدند.

اين مرجعيت، از زعامت شيخ مفيد در بغداد آغاز شد و پس از او شاگردش سيد مرتضي علم الهدي (متوفاي 436) عهده دار اين منصب شد. پس از او شيخ طوسي (متوفاي 460 هـ.) اين منصب را به عهده گرفت كه در سال 447 هـ. پس از ورود سلجوقيان به بغداد به نجف مهاجرت كرد. البته، مرجعيت شيعه از درون نيز با تهديدي خطرناك بنام اخباري گري مواجه شد. اين حركت به رهبري ميرزاي استرآبادي (متوفاي 1032 هـ.) آغاز شد و با اجتهاد و تقليد به مقابله پرداخت كه موجب شد تا مرجعيت شيعي به مقابله فكري و سياسي با آنان بپردازد. از تهديدات ديگري كه فقهاي شيعه در طول تاريخ با آن مواجه بودند، تعرضاتي همچون حبس و قتل بود كه به سبب عقائدشان بر آنان تحميل مي شد. به عنوان نمونه، مي توان از محمدبن مكي الجزيني العاملي (ت 786 هـ.) معروف به شهيد اول و زين الدين علي الجبعي (ت 966 هـ.) معروف به شهيد ثاني و ديگر شهداي قافله فقاهت نام برد، تا آنجا كه شيخ اميني كتابي را در زندگينامه اين شهدا به نام شهداء الفضيلة نگاشته است.

از ديگر تهديدات كه شيعه را در خطر قرار مي داد، فتواهايي بود كه توسط برخي از علماي متعصّب و كينه توز اهل سنت در كفر شيعه صادر مي شد و كشتن شيعه و به اسيري بردن زن و فرزندانشان جائز شمرده مي شد. اين امر موجب قتل عام هزاران شيعه شد. اين مشكلات و تعرضات، صدمات و لطمات زيادي بر مرجعيت شيعي وارد ساخت كه جبران آن و بازگشت به وضع طبيعي تلاش گسترده اي را مي طلبد.

7ـ پا به عرصه نهادن علماي بزرگي در حوزه هاي علميه كه داراي نبوغ و خارق العادگي خاصي بوده اند موجب شد كه علما پس از آنان بر نقد آراء و نظرات آنان به شك و ترديد و ترس دچار شوند و در افكار و آراء و نظرات و خلاصه در همه چيز به پيروي آنان بپردازند و در تأليفات خود فقط به نوشتن حاشيه بر كتاب هاي پيشينيان اكتفا كنند. اين امر همچنين موجب شد كه اين دسته از علما در موضوعات مختلف علمي بر اساس روش گذشتگان عمل كنند و فقط مسائلي را كه آنان بدان پرداخته اند مورد بحث قرار دهند و به مسائلي همچون مسائل حكومت و نظام سياسي و جهاد و خراج نپردازند. خلاصه سخن اين كه، شايد بتوان گفت كه حالت تقدّسي در زمينه نظرات متقدّمان ايجاد شد كه مانع نوآوري و پيشرفت انديشه در اين زمينه ها شد.( )

يكي از بزرگاني كه تأثير شگرفي در دانش آموختگان و همچنين اساتيد حوزه علميه داشت، شيخ طوسي (ت 460 هـ.) بود. تا جائي كه نظرات علمي او، بويژه در زمينه فقه و حديث، تقدّسي خاص پيدا كرد. به گونه اي كه تا حدود يك قرن كسي جرأت مخالفت با نظرات او را نداشت و همه مقلّد نظرات او بودند.( ) اين حالت ادامه يافت تا آن كه ستاره ديگري به نام شيخ محمد بن ادريس حلي (598 هـ.) پا به عرصه نهاد و شرايط علمي را دگرگون كرد و توانست جمودي را كه فقها پس از شيخ طوسي بدان دچار شده بودند بشكند. پس از او شاگردانش همچون محقق حلي (ت 676 هـ.) و علامه حلّي (ت 726 هـ.) پا به صحنه علمي گذاردند و تأليفات مختلفي را در فقه و اصول و فلسفه و منطق و تفسير و حديث و رجال و ساير زمينه ها نگاشتند. پس از اين بزرگان، نوبت به شهيد اول (ت 786 هـ.) رسيد كه قائل به ولايت فقيه بود و سعي در ايجاد حكومت، داشت و به همين دليل افراد و اموالي را مهيّا كرد و با حكومت هاي شيعي در زمان خويش ارتباط برقرار كرد. سرانجام برهان الدين و ابن جماعة از علماي اهل سنّت او را متهم كردند كه حرام الهي را حلال كرده و شراب را حلال مي داند. با اين اتهام واهي بود كه حكم به قتلش دادند و او را در كنار قلعه دمشق گردن زدند.( ) پس از او تا دو قرن حالت ركود و رخوت در حوزه شيعي ايجاد شد تا آن كه محقق كركي (ت 940 هـ.) پا در اين وادي نهاد. او نيز قائل به ولايت فقيه بود و در حكومت صفويه نقش بزرگي داشت. ادامه دارد.

 

 

پاورقيها:

 

 

* اين مقاله از نشريه الفكر الجديد، سال چهارم، شماره 11 و 12 به فارسي برگردان شده است.

 

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

نظر دادن

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید