چاپ کردن این صفحه

ولايت تشريعى و تكوينى

مولف: آیت الله جعفر سبحانی

 

پيشگفتار

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

از ديرباز از طرف علاقمندان به مسائل ولايت، موضوع ولايت تشريعی و تكوينی مطرح گشته و پيوسته درخواست می كنند كه در اين مورد به صورت گسترده سخن گفته شود. به ويژه ولايت تكوينی كه پذيرش آن برای گروهی سنگين بوده و آن را با ربوبيت خداوند بزرگ ناسازگار می انديشند.

اينك در اين رساله هر دو موضوع به گونه ای روشن مطرح گرديده، هرچند درباره ولايت تكوينی بيش از تشريعی سخن گفته شده است.

يادآور می شويم: دايره ولايت تشريعی منحصر به آنچه كه بيان كرديم نيست زيرا احكام حكومتی و ولايی بخشی از ولايت تشريعی را تشكيل می دهند كه بايد پيرامون آن در «ولايت فقيه» سخن گفت، ولی از آنجا كه سخن درباره ولايت فقيه گسترده تر از آن است كه در ساله بگنجد و لذا در بخش تشريعی به موجزگويی پرداخته و بيشترين سخن را درباره ولايت تكوينی آورديم.

تحليل مسائل مربوط به ولاها، به صورت واقع بينانه، نظر دو گروه را تأمين می كند.

1. غاليان و كسانی كه برای پيامبران و امامان نوعی ربوبيّت می انديشند، درحالی كه توحيد ربوبی كه يكی از مراتب توحيد است، از آن خدای بزرگ است.

2. كوته بينان كه از مقامات والای پيامبران و پيشوايان آگاه نبوده، و برای آنها مقام و منزلتی جز واسطه در تبليغ احكام چيزی نمی انديشند. و در بخش چهارم به گونه ای به مشكلات اين دو گروه اشاره شده است.

اين رساله با واقع بينی و به اتكاء آيات قرآنی راه سومی را برگزيده كه مشايخ اماميه در تمام ادوار، همان را پيموده اند و اين مجموعه در اوائل دهه پنجاه به صورت جيبی منتشر شده و از نسخه های آن چيزی در دست نيست، اينك با ويرايشی جديد به علاقمندان تقديم می شود.

  نیروهای نهفته در درون انسان

نيرهای نهفته در درون انسان

از ديرباز، انسان های دل آگاه به وجود نيروی مرموزی در روان انسان پی برده اند، كه اگر انسان به آن راه پيدا كند می تواند مبدأ يك رشته كارهای حيرت انگيز و خارق العاده ای گردد، كه به هيچ وجه نمی توان آنها را با علوم و دانش های بشری تفسير و توجيه كرد.

بشر برای دست يابی به اين نيرو، از رياضت های سنگين و توان فرسا و يا حلقه های درويشی كه اعضای حلقه، تحت شرايطی در خلسه فرو می روند و شور و وجد به اوج می رسد، استفاده می كند، و هم اكنون مرتاضان هند و برخی از دراويش خانقاه ها مبدأ يك سلسله اعمال خارق العاده می باشند.

جای دوری نرويم، در همين ايران دراويش «قادريه» در جلسات وجد و سماع در برابر صدها تماشاگر، سيخ نوك تيزی در چشم خود فرو می كنند با خنجر، بينی خود را می برند، با سوزن بزرگی لب هايشان را می دوزند و با شمشير پهلوی خود را می شكافند، يك مشت سنگ و كلوخ می خورند، بطری را می شكنند و شيشه اش را می بلعند و سيم مثبت و منفی برق را در دست می گيرند.

گروهی كه با حقيقت عمل آنان آگاهی ندارند، آنان را ساحر، جادوگر شعبده باز تردست، حقّه باز ماجراجو، اعجوبه، ديوانه و يا مؤمن و بنده خاص می نامند. درحالی كه آنان از هيچ يك از اين تيره ها نيستند.

گواه بر اين مطلب اين است كه آنان درهرحال و شرايطی به انجام چنين كارهايی قادر نيستند، بلكه پس از يك رشته عمليات كه مايه انقطاع و يا بی توجهی روح به جهان طبيعت است، می توانند چنين كارهايی را انجام دهند.

آنان انسانهايی هستند كه تحت شرايطی بر اين نيروی مرموز روح دست يافته، و از آن نيرو بر انجام اين كارها كمك می گيرند، وقتی شرايط دگرگون گرديد، پيوند آنان با اين نيرو قطع گرديده، ديگر به انجام نمونه كوچكی از اين كارها قادر نيستند.

حالا اين شرايط و اوضاع چيست كه به آنان اين قدرت و توانايی را می بخشد و آنان را با مركز اين قدرت مرتبط می سازد؟ فعلا وارد آن نمی شويم. ولی اگر آنان را از نزديك ببينيد و ارتباطی با آنها داشته باشيد، می توانيد از عواملی كه استفاده از اين نيرو را ممكن می سازد، آگاهی به دست آوريد.

امّا هرچه هست، هردو گروه (مرتاضان و دراويش) با يك سری رياضات و يا عملياتی از قبيل فرورفتگی در خويش، و انديشه ارتباط با ماورای ماده، و قطع ارتباط با جهان طبيعت، و تحريك انديشه انقطاع از بدن، از طريق آهنگ های تند و ديگر نواهای رقص آور، به اوج شور می رسند و به گونه ای پيوند خود را با جهان ماده قطع می كنند.

در اين موقع است كه نيروی مرموز روانی، ميدانی برای عمليات خارق العاده خود پيدا می كند و كارهايی انجام می دهد كه در موارد ديگر قادر به انجام آنهانيست.

در آيين مقدس اسلام، آشنايی با اين نيروی مرموز و ايجاد ارتباط با آن از طريق رياضت های حرام و ضد فطرت و تشكيل جلسات وجد و سماع و شور و خلسه، كاملا ممنوع بوده و اكيدا تحريم شده است.

هرچند بسياری از دراويش، روی كارهای خود، نام های مقدس نهاده و از نخستين مرحله شور، تا پايان آن از الفاظی مانند: «مراقبه»، «كمال عبوديت»، «ذكر آزاد»، و ... استفاده می كنند، درحالی كه هيچ كدام از آنها، جذبه الهی و شعله معنوی نيست كه در دل آنان پديد آمده است، بلكه با عوامل صناعی، توجه خويش را به بدن كم كرده و سرانجام ميدان عمليات روح وسيع تر گرديده است.

راه سالم برای تحصيل تسلط بر اين نيرو و قدرت، همان عبوديت و بندگی خداست. بندگی حق، به نفس انسانی قدرت و توانايی عجيبی بخشيده و او را يك رشته كارهای خارق العاده مسلط می سازد و اين همان مطلبی است كه در اين بخش مورد تحقيق و بررسی قرار گرفته و تفاوتهای اين دو نوع تسلط در بخش ديگر بيان گرديده است و حاشا كه يك فرد، اين دو نوع تسلط را، از يك باب بينديشد و امّا هدف ما از نقل عمليات مرتاضان، تنها برای تقريب ذهن است. «1»

تصرف در طبيعت

فلاسفه اسلامی در بخش قوای روحی و نفسانی، پيرامون امكان تصرف در طبيعت بحث های جالبی دارند كه گوشه ای از آن را يادآور می گرديم:

1. «شيخ الرئيس»، فيلسوف بزرگ اسلام می فرمايد:

اگر از عارفی به تو خبری رسيد كه به نيروی خود می تواند كار كند، يا چيزی را حركت دهد يا خود حركتی كند كه از توانايی ديگران بيرون است، آن را انكار مكن زيرا اگر از طرق طبيعی وارد شوی به اين مقصد می رسی. «2»

2. «شيخ اشراق» می گويد:

هرگاه از جهان بالا بر نفس انسانی، به طور متوالی مدد رسيد، جهان مطيع او می گردد و دعای او مستجاب می شود. چنين نوری كه از جهان بالا بر نفوس انسانی می رسد، اكسير علم و قدرت است.

جهان به وسيله ای مطيع انسان می گردد و نفوس قدرت خلاقيت پيدا می كنند. «1»

3. مرحوم «صدر المتألهين» می گويد:

معجزات و كرامات پيامبران روی سه اصل استوار است كه نخستين آنها، «قدرت روحی» است كه جهان ماده را تحت تسخير خود در می آورد.

هدف از نقل اين كلمات اين است كه، روشن گردد مسأله تصرف در تكوين كه در اصطلاح امروز به آن «ولايت تكوينی» می گويند، ريشه ديرينه داشته و پيوسته مورد توجه دانشمندان بوده است و بر اساس اصول علمی استوار می باشد؛ هرچند منكران امكان تصرف در طبيعت، به نظرات اين دانشمندان اعتنا نكرده و برای فريفتن عوام، آنان را به «صوفيگری» متهم می كنند؛

اينها نمی دانند كه اگر در شرق، به راستی فردی و يا افرادی شايسته نام دانشمند باشند، همين پيشوايان و نظاير آنان هستند كه جهان بشريت به افكار بزرگ و علمی آنها می بالد.

از آنجا كه اساس بحث ما را در اين مسائل آيات قرآنی تشكيل می دهد، از اين جهت، بحث را از همين راه تعقيب می كنيم و بحث های فلسفی و تجارب و مشاهدات صدها نفر را به وقت ديگر موكول می كنيم.

1 ولايت تشريعی

موضوع سخن در اين بخش، توضيح مقامات معنوی و قدرت های روحی و مناصب قانونی و رسمی پيشوايان بزرگ و اوليای الهی است.

در كتاب های علمی از مقامات معنوی اوليای خدا، به «ولايت تكوينی» و از مناصب رسمی به «ولايت تشريعی» تعبير می كنند.

پيش از آن كه فرهنگستان ايران شروع به كار كند و به فكر احيای زبان پارسی و يا به عبارت صحيح تر به فكر گسترش آن بيفتد، غالب مردم اين مرزوبوم، كلمه «ولايت» را به جای «ايالت» ديروز و «استان» امروز به كار می بردند و به سرپرست استان والی می گفتند.

كسانی كه با مسايل فقهی كم وبيش آشنايی دارند می دانند كه پدر و يا جد بر فرزند صغير «ولايت» شرعی دارد و از طرف شارع مقدس مجاز است در اموال و ديگر شؤون مربوط به او تصرف نمايد.

پدر بر دختر باكره ولايت شرعی دارد و ازدواج او بدون اجازه پدر نافذ نيست. و نيز همگی می دانيم كه حاكم شرع بر اموال عمومی مانند: درآمد زمين های خالصه و زكات و خمس ولايت شرعی دارد و ولايت اين امور در زمان حضور «امام» عليه السّلام با خود او و در زمان غيبت او با «مجتهد جامع الشرايط» می باشد.

طرح اين مثال ها برای اين است كه ثابت شود، غالب افراد با اين لفظ آشنايی خاصی دارند، هرچند معنای دقيق اين لفظ را ندانند. غالبا ولايت به كسر «واو» به معنی «دوستی» و ولايت به فتح «واو» به معنی «سرپرستی و تسلط بر تصرف» است «1»، و گاهی هر دو لفظ در هر دو معنی به كار می رود.

لازم به گفتن نيست كه در مثال های بالا مقصود از ولايت همان معنی دوم آن يعنی تسلط بر تصرف و تصدی است.

هدف از اين بحث در اينجا تشريح «ولايت» به معنی «دوستی» نيست. زيرا همگی می دانيم محبت و دوستی خاندان رسالت بر همه ما فرض و لازم است، و قرآن مجيد آن را به منزله «1» مزد رسالت قرار داده و می فرمايد:

... قل لا أسئلكم عليه أجرا إلا المودّة فی القربی .... «2» «بگو، من از شما مزد و پاداشی نمی خواهم، جز محبت و دوستی خويشاوندانم».

آنچه هدف بحث است مناصب و مقاماتی است كه خداوند به پيامبر گرامی و فرزندان پاك او از نظر تشريعی و تكوينی عطا فرموده است.

مقصود از «ولايت تشريعی» مقام و منصب قانونی است، كه از طرف خداوند به فردی از افراد، به عنوان يك مقام رسمی عطا شده است.

و به عبارت ديگر، «ولايت تشريعی» مقام و منصب قراردادی است كه به خاطر اداره شؤون اجتماعی به گروه برگزيده ای از جانب خداوند داده می شود، مانند: «مقام نبوت» و «مقام زعامت» و ... كه مشروحا بيان خواهد شد.

و در برابر آن «ولايت تكوينی» است كه بنده ای از بندگان خدا، خواه پيامبر باشد خواه امام و يا شخص ديگر، بر اثر طی طريق «عبوديت و بندگی»، «تكامل روحی» پيدا كرده و بر جهان خارج از خود تسلط پيدا كند. «1»

آگاهی عميق و ژرف از مقامات بلند پيشوايان اسلام، نياز به بررسی های گسترده ای دارد، كه كتاب ما گنجايش اين مباحث را ندارد و دانشمندان و بزرگان شيعه دراين باره نوشته های سودمندی دارند كه اكثر آنها به زبان علمی و بالاتر از سطح معلومات غالب جوانان عصر ما نوشته شده است.

حديث شناس بزرگ شيعه مرحوم «كلينی» كه در عصر غيبت صغری می زيسته و در سال 329 هجری قمری درگذشته است، در «كتاب الحجة» از «اصول كافی» احاديث ارزنده ای را در اين مورد آورده است كه می تواند روشنگر مقامات بلند پيشوايان بزرگ باشد.آشنايی با مفاهيم و حقايقی كه در اين كتاب آمده است نياز به بررسی دقيق دارد.

اخيرا موضوع ولايت تشريعی و تكوينی پيامبران و امامان بر سر زبان ها افتاده، و در اين قسمت سؤالاتی مطرح می گردد و نظريات مختلفی درباره ولايت ابراز می شود. و به علت احساس نياز جوانان به فهميدن حقيقت، هر دو ولايت را به طور فشرده مورد بررسی قرار می دهيم.

نخست اقسام ولايت تشريعی را اعم از صحيح و باطل مورد بحث قرار می دهيم و در فصول آينده به تبيين ولايت تكوينی می پردازيم:

1. تفويض تشريع احكام

مقصود از تفويض تشريع احكام اين است، كه خداوند اختيار «تشريع قوانين» را به پيامبر و امامان بسپارد، و آنان از پيش خود، آنچه را بخواهند حلال، و آنچه را بخواهند حرام اعلام نمايند، به عبارت ديگر، دستگاه تشريع بر محور اراده و خواست آنان بگردد و خداوند مقام و منصب و تشريع را در تمام موارد به آنها تفويض بنمايد.

«ولايت تشريعی» به اين معنی نه تنها ثابت نيست، بلكه آيات قرآنی و احاديث اسلامی اين گونه تسلط و اختيار را از پيامبر و امامان سلب می كند، مثلا مشركان اصرار می ورزيدند كه پيامبر در محتويات قرآن تغييراتی دهد، خدا به پيامبر دستور می دهد كه در پاسخ آنان بگويد:

... إن أتّبع إلا ما يوحی إلیّ إنّی أخاف إن عصيت ربّی عذاب يوم عظيم. «1»

 «من فقط از وحی پيروی می كنم و از عذاب روز بزرگ كه دامن گنهكاران را می گيرد، سخت بيمناكم».

وقتی مشركان به تكذيب پيامبر برخاستند قرآن دستور داد كه در پاسخ آنان بگويد:

إن هو إلّا وحی يوحی. «2»

 «آنچه می گويم، وحی الهی است كه بر من نازل می گردد».

بی پايگی چنين تفويضی آنچنان روشن است كه هرگز نياز به بحث ندارد و آيات و روايات فراوانی گواهی می دهند، كه تشريع احكام از آن خدا است و هرگز خداوند اين منصب را به كسی واگذار نكرده است.

معنای ديگر ولايت بر تشريع اين است كه خداوند در موارد معدودی، درخواست پيامبر را بپذيرد و آن را امضا نمايد.

البته تصديق اين مطلب با توجه به عصمت پيامبر كه هيچ گاه از دايره درستی و راستی گام فراتر نمی نهد ومصالح و مفاسد را به خوبی تشخيص می دهد، چندان مشكل نخواهد بود.

به عبارت روشنتر، در برخی از موارد، تشريع يك رشته احكامی را از خدا خواسته و خداوند نيز برای ابزار عظمت و بزرگی او، درخواست او را پذيرفته است و اگر در اين مورد روايات صحيحی نبود، هرگز برای پيامبر ولايت بر تشريع به اين معنی نيز ثابت نبود، ولی مرحوم «محدث كلينی» در اصول كافی رواياتی در اين زمينه نقل كرده است كه برخی از آنها را می آوريم. «1»

امام صادق عليه السّلام می فرمايد:

1. خداوند پنج نماز دو ركعتی در شبانه روز واجب كرده ولی پيامبر به هريك از نمازهای ظهر و عصر و عشا، دو ركعت و به نماز مغرب يك ركعت افزود و در اينجا مسأله «فرض اللّه» و «فرض النبی» پيش آمد و خداوند نيز آن را تصويب كرد ....

2. پيامبر نوافل يوميه را 34 ركعت قرار داده و خداوند آن را پذيرفت ... خداوند هر سال روزه ماه رمضان را واجب كرد ولی رسول خدا روزه شعبان و سه روز از هر ماه را به عنوان روزه استحبابی بر آن افزود و خدا آن را قبول كرد.

3. خداوند شراب را تحريم كرد ولی پيامبر هر مست كننده ای را تحريم نمود .... 

«ولايت تشريعی» در اين موارد با محدوديت خاصی كه دارد به همان معناست كه گفته شد، يعنی پيامبر درخواست نموده و خداوند نيز اجابت فرموده است و كار پيامبر جز يك درخواست آن هم به ضميمه انتظار تصويب چيز ديگر نبوده است. و يا اينكه در خصوص اين موارد انگشت شمار اختياراتی به پيامبر داده شده است.

2. زعامت سياسی و اجتماعی

دومين معنای «ولايت تشريعی» اين است كه پيامبر اسلام از طريق خداوند، زعيم سياسی و رهبر اجتماعی مسلمانان می باشد و آيات متعددی بر زعامت وسيع و گسترده پيامبر گرامی، گواهی می دهند:

... أطيعوا اللّه و أطيعوا الرّسول و أولی الأمر منكم .... «1»
 «خدا و پيامبر و فرمانروايانی از خود را اطاعت كنيد».

همچنين می فرمايد:

النّبیّ اولی بالمؤمنين من أنفسهم .... «2» «پيامبر به مؤمنان از خود آنها شايسته تر است».

از شاخه های اين زعامت گسترده، قضاوت و داوری جامعه اسلامی بود كه پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلّم در دوران حيات و زندگی خود دادگستری اسلام را چه به وسيله خويش و چه با تعيين دادرسانی در خارج، اداره می كرد، و قرآن به مسلمانان دستور می دهد كه داوريهای پيامبر را در امور حقوقی و مخاصمات، بی چون وچرا بپذيرند، چنانكه می فرمايد:

فلا و ربّك لا يؤمنون حتّی يحكّموك فيما شجر بينهم ثمّ لا يجدوا فی انفسهم حرجا ممّا قضيت و يسلّموا تسليما. «1»

 «به پروردگارت سوگند، آنان هرگز مؤمن واقعی نمی گردند، مگر اين كه تو را در موارد اختلاف حكم و داور قرار دهند و از داوری تو ملالی پيدا نكنند و در برابر حكم تو تسليم شوند».

3. ولايت در اموال عمومی

از وظايف رهبری در امور اجتماعی، اداره امور مالی و اقتصادی مسلمانان است، كه شخص پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم در دوران حيات خود، آن را اداره می كرد و قرآن او را به فرمان زير

مخاطب ساخت:

خذ من أموالهم صدقة تطهّرهم و تزكّيهم بها .... «1»

 «از اموال آنان زكات بگير و از اين طريق آنها را پاكيزه گردان».

و در آيات ديگر مقدار ماليات و مصارف آنها دقيقا تعيين گرديده است.

بنا به مضمون آيات و رواياتی كه در اين زمينه وارد شده است و با در نظر گرفتن روش شخصی رسول اكرم صلی اللّه عليه و اله و سلم در دوران رسالت، پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم زعيم مسلمانان، حاكم جامعه و فرمانروای سياستمدار امت بود و آنچه را كه بايد فرمانروای مطلق انجام دهد، وی انجام می داد، چيزی كه هست زعامت او يك موهبت الهی بود كه از جانب خداوند به وی تفويض شده بود، بدون اينكه مردم او را برای اين مقام انتخاب كرده باشند.

4. مرجعيت در معارف و احكام اسلام

شكی نيست كه رهبری پيامبر گرامی، منحصر به امور سياسی و اجتماعی نبود، بلكه وی به گواهی آيات قرآن معلّم و آموزگار كتاب آسمانی «1»، مبين مشكلات قرآن «2» و بازگوكننده سنن و احكام الهی بود «3» از اين جهت به اتفاق جامعه اسلامی و نصوص قرآن، گفتار و رفتار وی در تعاليم عالی اسلام و وظايف بندگان سند و حجت می باشد.

تا اينجا به اقسام «ولايت تشريعی» كه از ناحيه شارع مقدس برای پيامبر و ديگر پيشوايان معصوم ثابت است آشنا شديم، اكنون وقت آن رسيده است كه به توضيح ولايت تكوينی بپردازيم.

2 ولايت تكوينی

مقصود از ولايت تكوينی اين است كه فردی بر اثر پيمودن راه بندگی آنچنان كمال و قرب معنوی پيدا كند، كه به فرمان و اذن الهی بتواند در جهان و انسان تصرف كند.

 «ولايت تكوينی» برخلاف «ولايت تشريعی» كمال و واقعيتی است «اكتسابی» و راه كسب برخی از مراتب آن به روی همه باز است ولی مقاماتی كه در «ولايت تشريعی» بيان گرديده همگی موهبت خداوندی است كه پس از وجود يك سلسله زمينه ها جز خواست خدا چيزی در آن دخالت ندارد.

«ولايت تكوينی» يك كمال روحی و معنوی است كه در سايه عمل به نواميس خدايی و قوانين شرع، در درون انسان پديد می آيد و سرچشمه مجموعه ای از كارهای خارق العاده می گردد.

به طور اجمال می گوييم (بعدا به طور مشروح بيان خواهد شد) عمل به احكام و سنن دينی در ظاهر، عمل به يك سری مقررات اجتماعی و اخلاقی است، ولی پيمودن همين راه، در درون انسان واقعيتها و صفات و كمالاتی را پديد می آورد كه هرگاه كمال روحی به حد شايسته ای برسد، نفس انسانی در اين جهان می تواند امور زير را انجام دهد:

1. تصرف در جهان و انسان.

2. آگاهی از ضماير و قلوب كه شاخه ای از علم غيب است. «1»

3. شهادت بر اعمال انسان كه در قرآن مجيد از كسانی كه دارای اين موهبتند، با نام «شهداء» ياد كرده است. امّا مقصود از شهادت بر اعمال چيست؟ خود بحث جداگانه ای دارد.

ولی آنچه فعلا مورد بحث وگفتگوی ما است همان تصرف در تكوين است برای روشن شدن مطلب ناچاريم مقدمتا قدری در عظمت روح انسان و قدرتهايی كه در روح وروان او نهفته است، بحث كنيم.

نيروهای نهفته در درون انسان

انسان از دو جزء به نام تن و روان آفريده شده است، به عبارت ديگر انسانيت انسان، منحصر به جسم و تن نيست، بلكه باطن و جانی دارد كه واقعيت او را تشكيل می دهد، و اگر بر سر راه تكامل انسان، از نظر جسم و ماده محدوديت هايی وجود دارد و پيشرفت او از نظر ماده كاملا محدود و اندازه گيری شده است، اما بر سر راه تكامل او از نظر روح و معنا چنين محدوديتی نيست، بلكه او از اين نظر، آمادگی بيشتری برای ترقی و تعالی دارد،

چه بسا در پرتو اطاعت خدا و پيمودن راه حق، می تواند قله های بس بلندی را فتح و تسخير نمايد.

كارهای شگفت انگيز مرتاضان كه از حدود توانايی يك فرد عادی بيرون است، حاكی از آن است كه در نهاد انسان نيروهای شگرفی وجود دارد كه در شرايط خاصی شكفته گرديده و جوانه می زند.

آنان با يك نگاه، آب سرد را می جوشانند، ميز را بدون كمك دست از زمين بلند می كنند، آدمی را در هوا معلق نگاه می دارند و طناب را به هوا پرت می كند و در هوا می ماند، گياهی را كه بايد در مدت دو ماه برويد با نيرو يا اراده در ظرف دو ساعت می رويانند و ... «1»

ممكن است ما درباره هريك از اين امور شك و ترديد كنيم، امّا هرگز به طور اجمال نمی توان انكار كرد كه اگر انسانی به پرورش روح خود بپردازد به نتايج شگفت انگيزی می رسد، اگر در جهان گروهی بر كارهای بس محير العقولی دست می زنند،

از اين جهت است كه كم شدن خوروخواب، از توجه انسان به جسم و تن می كاهد و به روح انسانی فرصت می دهد كه نيروهای نهفته خويش را پرورش دهد و قدرت روحی بيشتری پيدا نمايد، كه گويی ميان توجه كامل به هريك از جسم و روان، تضادی وجود دارد هرگاه آدمی به پرورش جسم و تن بپردازد و خود را در لذايذ جسمانی و شهوات مادی غرق كند، اين فرورفتگی در تن پروری، او را از توجه به معنا و باطن باز داشته و برای تكميل روح و معنا و پرورش قوای روحی، مجالی پيدا نمی كند،

ولی هرگاه از شدت توجه خود به امور مادی و لذايذ جسمانی بكاهد، و به درون گرايی و باطن نگری بپردازد، در اين موقع می تواند نيروهای نهفته باطنی خويش را آشكار سازد و بر قدرت و توانايی خود بيفزايد.

مرتاضان در سايه بسياری از رياضتهای خشن كه از نظر آيين مقدس اسلام حرام است، خود را از تعلقات جسمانی رها می سازند، اين نوع رياضت كه از نظر آيين مقدس اسلام حرام می باشد، آن چنان زجردهنده و شكنجه زاست كه هرگز افراد عادی نمی توانند آن را تحمل كنند، و حتی خود مرتاض بايد در اين راه به تدريج گام بگذارد، تا بر اثر تمرين های زياد بتواند قدم به قدم پيش برود.

مثلا گاهی يك عمر به حالت خميده نشسته و دو دست بسته خود را به زمين می گذارده كم كم دست به اين حالت مانده و خشك می شود.

برای كم كردن نيروی حيوانی هيچ گاه زير سقف نمی خوابند، روزه های طولانی می گيرند، روی تيغ شمشير راه می روند و بدنشان را از داس تيز عبور می دهند.

همه اين كارها برای اين است كه خود را از علايق مادی و تسلط قوانين طبيعی برهانند و در سايه كم توجهی به امور مادی، به روان خود مجال دهند كه نيروهای خود را پرورش دهد.

جای بحث وگفتگو نيست كه كارهای مرتاضان برخلاف فطرت انسانی، و برخلاف قوانين مسلّم اسلام می باشد؛ زيرا اين رياضتها يك نوع اضرار به جسم و جان و «رهبانيت» خاصی است كه در آيين اسلام ممنوع و حرام اعلام شده است. «1»

البته راه شكفته شدن نيروهای درونی منحصر به اين نوع رياضتهای ضد انسانی كه برخلاف اصول آفرينش می باشد، بلكه برای جوانه زدن قوای درونی راه ديگری هست كه در آينده درباره آن گفتگو خواهيم كرد، ولی كارهای شگفت انگيز مرتاضان در برابر غربيان و غرب زدگان كه ماده را آخرين مرحله هستی می پندارند، و وجود و هستی را با ماده و نيرو مساوی می دانند، فريضه اصالت ماده را متزلزل می سازد و ثابت می نمايد كه در پشت عالم ماده و انرژی، جهان بس مرموزی است كه قدرت و نيروی بس شگرفی دارد، كار و كوشش موجودات آن جهان در گرو قوانين مادی و نواميس طبيعی نيست، بلكه يك نوع حكومتی بر اصول مادی دارد.

در اينجا بد نيست داستان زير را كه يك مرد انگليسی ديرباوری را به امور غيبی، معتقد ساخت بشنويد:

 «مرتاضی» را به نام «هاريكن» در «هند» درحالی كه زبان خود در دهان برگردانيده و لبها دوخته بود و سوراخهای بدن خويش را با موم بسته بود، در ميان تابوت گذاردند، و تابوت را مهروموم كرده و در ميان قبر نهادند و شب وروز نگهبانان اطراف تابوت را زير نظر گرفتند.

پس از شش هفت روز تابوت را از قبر درآورند و ديدند مهرهای آنان دست نخورده است، مرتاض را از ميان آن بيرون كشيدند، ديدگان او شيشه ای، دست وپايش خشك، پوستش چين خورده شده و نبضش نمی زد؛ دهان و بينی و گوشش را باز كرده و آب گرم به سر و صورتش ريختند و تنفس مصنوعی دادند، در نتيجه پس از نيم ساعت بيدار شد! «1»

اين عمل هرچه باشد خواه آن را مرگ و تجديد حيات بناميم و يا اينكه آن را يك خواب گران و سنگين بخوانيم، بالأخره با اصول علمی محدود امروز بشر سازگار نيست وانگهی ثابت می كند كه ورای جهان ماده و نيرو، جهان ديگری وجود دارد كه هيچ چيز آن شبيه به اين جهان نيست و شخصيت و واقعيت انسان در جسم و تن خلاصه نمی شود بلكه او معجونی است از جسم و جان كه با از بين رفتن يكی، ديگری از ميان نمی رود.

نيروبخشی بندگی خدا

راه صحيح تر برای تكامل روح وروان، «عمل به تعاليم اسلام» و «طی طريق عبوديت» و «پيمودن صراط مستقيم» است.

توضيح اينكه: از نظر آيين اسلام انسان دو نوع زندگی دارد يكی «حيات ظاهری» و ديگری «حيات معنوی و انسانی».

«حيات ظاهری» همان حيات حيوانی است كه تمام بشر آن را دارا است و اسلام برای جلوگيری از هر نوع افراط و تفريط، برنامه خاصی برای اين نوع حيات تنظيم كرده است برنامه اسلام علاوه بر اينكه بهزيستی انسان را در جهان ماده فراهم می سازد، راه را برای تحقق حيات معنوی نيز هموار می نمايد.

 «حيات معنوی» انسان از اعمال و نيّات او سرچشمه می گيرد، و نتيجه چنين حياتی سعادت و خوشبختی و يا شقاوت و بدبختی او می باشد؛ بنابراين حركات و سكنات و كار و كردار بشر، سازنده حيات معنوی و پديد آورنده قدرت روحی است كه نتيجه آن سعادت و تعالی انسان و يا شقاوت و بدبختی او است.

دستورات اسلام و نواميس دينی هرچند در ظاهر به صورت مجموعه ای اعمال فردی و يا اجتماعی برگزار می گردد، امّا همين دستورات، يعنی عمل به واجبات و ترك محرمات، در روح انسان، كمالاتی پديد می آورد، و در پس پرده حس ذخيره می سازد و اين واقعيت روحی و معنوی است كه سازنده شقاوت و سعادت، و پديد آورنده نعمت های دوزخی می گردد.

در پس پرده زندگی ظاهری (هنگامی كه زندگی ظاهری، با رعايت نواميس دينی و قوانين الهی توأم باشد) واقعيتی است زنده و حياتی است معنوی كه سرچشمه تمام خوشبختی ها است و اين واقعيت همان «ولايت» است كه در افراد انسان به طور متفاوت پديد می آيد و مبدأ يك سلسله آثار شگرف می گردد.

گروهی، اسرار دستورهای اسلامی را در مسائل زندگی خلاصه می كنند، تصور می نمايند كه اين دستورها تنها برای زيستن است، ديگر توجه ندارند كه اين دستورها علاوه بر اينها، نتيجه ديگری نيز دربر دارند و آن اين كه انسان در پرتو اين دستورات عملی و اجتماعی موفق می گردد كه روح خويش را از صفات زشت پاك سازد، و قرب معنوی و كمال وجودی پيدا كند.

انسان در سايه عبوديت و بندگی خدا و اخلاص در عبادت، برای خود سيری در تكامل باطنی دارد كه ربطی به زندگی فردی و اجتماعی او ندارد، و اين سير از حدود جسم و ماده بيرون است و هر فردی در اين سير معنوی خود، به فراخور حال خويش مقاماتی را به دست می آورد كه چه بسا آنها را در اين جهان و يا پس از مرگ مشاهد می نمايد.

همانطوری كه روح روی تن اثر مستقيم دارد، مثلا در موقع ترس چهره انسان زرد می گردد، و هنگام خجلت، صورت او برافروخته می شود، به همين نحو اعمال جسمانی ما نيز روی روح و روان انسان مؤثر می باشند، اعمال ما در روح و روان ما اثر و واقعيتی از خود پديد می آورند، و اساس يك رشته صفات ثابت و متغير می گردند، و چگونگی زندگی ما، در آينده در گرو همين آثاری است كه اعمال نيك و بد ما، در روان ما از خود به يادگار می گذارند.

افرادی كه تحت مراقبت پزشكی قرار دارند و دستورات لازم ورزشی يا غذايی و دارويی را به كار می بندند، تصور می كنندكه فقط يك رشته كارهای ساده را انجام می دهند ولی نمی دانند كه همين تمرينها، چه آثاری در جسم و تن و روح وروان آنان به يادگار می گذارد، هنگامی كه دوران مراقبت به پايان رسيد و به گذشته خود می نگرند، متوجه می شوند كه نتايج ارزنده ای در درون خود كسب و ذخيره كرده اند.

فرد بيمار، دستورهای پزشك را يكی پس از ديگری به كار می بندد و به ظاهر می انديشد كه دارويی می خورد ولی از آن غافل است كه اين داروها چه آثار نيكی در روان او پديد می آورد؛ وقتی دوران نقاهت به آخر رسيد می فهمد كه در طول بيماری با مصرف دارو و خوردن غذا چگونه تندرستی خود را ذخيره كرده است.

دستورهای شرايع آسمانی و وظايفی كه خداوند برای بندگان خود تعيين كرده است از اين قاعده مستثنی نيست، عبادات و وظايف ظاهری، خودبخود مورد علاقه شارع نيست، و اگر اسلام انجام دادن آنها را خواسته، به خاطر فوايد و آثاری است كه در درون انسان پديد می آورد و به خاطر «قربی» است كه نسبت به حضرت حق پيدا می كند و «تكاملی» است كه به وجود او می بخشد.

افراد باايمان، از نخستين لحظه ای كه دستورهای دينی خود را به كار می بندند، ناخودآگاه گام در صراط تكامل نهاده و صفات و ملكات را در باطن ذخيره می كنند. به طور مسلم كمال روحی افراد يكسان نخواهد بود و مقاماتی كه در اين راه به دست می آورند، متفاوت می باشد، زيرا اطاعت و بندگی آنان يكنواخت نيست.

بندگی خدا مايه نزديكی به كانون كمال و قدرت

جای بحث وگفتگو نيست كه «اطاعت خدا» مايه «قرب الهی» و مخالفت با دستورهای او، مايه دوری از اوست؛ اكنون بايد ديد مقصود از اين «قرب» كه به معنای نزديكی است، چيست؟

هرگز نمی توان گفت كه مقصود از اين قرب همان نزديكی از نظر مكان است؛ زيرا خداوند جهان، جسم و جسمانی نبوده و دارای مكان نيست. به طوری كه بنده ای از نظر مكان به او نزديكتر گردد، ولی درعين حال او به ما از خود ما نزديكتر است «1»

همچنين هدف از اين قرب، تقرب مقامی و اجتماعی نيست، چنانكه می گويند: معاون از همه كس به وزير نزديكتر و در نزد او مقرب تر است، بلكه اين تقرب يك نوع «قرب معنوی» است و به كار بردن لفظ «قرب» در اين مورد يك نوع مجاز است و به حكم مناسبتی كه اين قرب با قرب مكانی دارد، در اين معنی به كار می رود.

تقرب به خدا، نه قرب مكانی است و نه قرب اجتماعی و مجازی، بلكه واقعيتی است حقيقی كه بندگان خدا در پرتو اطاعت و عبادت و اخلاص در عمل آن را به دست می آورند و از نردبان تكامل بالا می روند و به خدا نزديكتر می شوند و فاصله ها را كمتر می كنند.

ممكن است سؤال شود كه اگر خدا مكان ندارد و چنين تقربی، اجتماعی نيست، پس مقصود از «قرب الهی» و بالا رفتن بنده و نزديك شدن به خدا چيست؟

پاسخ سؤال اين است كه: خداوند جهان، كمال مطلق و نامحدود است و پويندگان راه عبوديت و بندگی در پرتو كمالاتی كه از اين راه به دست می آورند سرانجام حائز كمال می شوند و از ديگران كه فاقد اين نوع كمالند مقرب تر و نزديكتر می گردند.

در جهان آفرينش هر كسی به تناسب كمال وجود خويش، قربی به ذات پروردگار دارد، ولی هر فردی از نظر وجود كامل تر باشد، به ذات الهی كه كمال محض و نامتناهی است مقرب تر و نزديكتر خواهد بود.

به طور مسلم فرشتگان در پرتو كمالی كه دارند از بسياری از موجودات جهان مقرب تر و نزديك ترند از اين جهت گروهی از آنان «حاكم و مطاع» و گروهی ديگر «مطيع» و «فرمانبر» هستند.

انسان كه از نظر مرتبه وجودی در درجه ای بالاتر قرار دارد، از جماد و نبات و حيوان به خدا نزديكتر است، و مقياس در نزديكی و دوری، همان كمال وجودی است كه او را به كانون كمال مطلق نزديك تر ساخته و می سازد.

علاوه بر كملاتی كه به حكم ضرورت در وجود هر انسانی است، انسان می تواند بسياری از كمالات را از راه عبوديت و بندگی و انجام وظايف دينی نيز به دست آورد. او با پيمودن طريق بندگی و اطاعت الهی، درجات قرب و نزديكی به خدا را طی می كند و از مرحله حيوانی گام فراتر نهاده، و بالاتر از فرشته نيز می رود.

مقصود از كمال چيست؟

وقتی می گوييم خداوند كمال مطلق و نامتناهی است، مقصود از آن، همان «صفات جمال» خدا از قبيل «علم» و «قدرت» و «حيات» و «اراده» است. هرگاه بنده ای در پرتو پيمودن راه اطاعت، گام در درجات كمال می گذارد، از نردبان كمال بالا می رود.

مقصود اين است كه كمال وجودی بيشتری به دست آورده و علم بيشتر، قدرت زيادتر، اراده ای نافذتر و حياتی جاودانه تر، پيدا می كند. در اين صورت می تواند از فرشته بالاتر و از كمالات بيشتری بهره مند گردد.

بشر، پيوسته خواهان آن است كه بر جهان تسلط پيدا كند. و كاری را كه بشرهای عادی نمی توانند انجام دهند انجام دهد. گروهی از مرتاضان از طريق رياضتهای حرام و آزار دهنده به تقويت نفس و روح پرداخته و قدرت هايی را به دست می آورند.

امّا راه صحيح كه سعادت هر دو جهان در آن نهفته است، اين است كه راه «تذلل» و خضوع را در برابر خدای جهان پيش گيرد و با پيمودن راه بندگی، مقامات و قدرت هايی به دست آورده و سرانجام بر خود و جهان مسلط گردد.

پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم در ضمن حديثی به مقامات بلند سالكان راه حق و پويندگان راه عبوديت و بندگی اشاره نموده، سخن پروردگار را چنين نقل می فرمايد:

«ما تقرّب إلیّ عبد بشی ء أحبّ إلیّ ممّا افترضت عليه و إنّه ليتقرّب إلیّ بالنّافلة حتّی أحبّه، فإذا أحببته كنت سمعه الّذی يسمع به و بصره الّذی يبصر به و لسانه الّذی ينطق به ويده الّتی يبطش بها، إن دعانی أجبته و إن سألنی أعطيته». «1»

 «هيچ بنده ای به وسيله كاری، نسبت به من تقرب نجسته كه محبوب تر از انجام فرايض بوده باشد. (آنگاه فرمود:) بنده من با گزاردن نمازهای نافله آنچنان به من نزديك می شود كه او را دوست می دارم.

وقتی او محبوب من شد، من گوش او می شوم كه با آن می شنود، و چشم او می شوم كه با آن می بيند و زبان او را می گردم كه با آن سخن می گويد، و دست او می شوم كه با آن حمله می كند. هرگاه مرا بخواند اجابت می كنم و اگر چيزی از من بخواهد می بخشم».

دقت در اين حديث، ما را به عظمت كمالی كه انسان در سايه انجام فرايض و نوافل پيدا می كند، بخوبی رهبری می كند، در اين حالت قدرت درونی انسان به حدّی می رسد كه با قدرت الهی صداهايی را كه با نيروی عادی نمی شنود، می شنود، صور و اشباحی را كه ديدگان عادی را يارای ديدن آنها نيست، می بيند.

بالأخره خواسته های او جامه عمل پوشيده، حاجت های او برآورده می شود، خلاصه دوست خدا می شود و عمل او، عمل خدايی می گردد.

جای شك نيست كه مقصود از اينكه خدا چشم وگوش او می گردد، اين است كه ديده او در پرتو قدرت الهی، نافذتر و گوش او شنواتر و قدرت او گسترده می گردد.

پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم برای انسان، استعداد و لياقت بس شگرفی معرفی می كند و عبوديت و بندگی را يگانه راه سالم و صحيح برای كسب بينش های ژرف و شنوايی های بلند و ديگر كمالات می شمارد و بس.

در كتاب های اخلاق و سيروسلوك، جمله معروفی وجود دارد كه غالبا به طور غيرصحيح تفسير می شود و آن اين كه  می گويند:

 «العبوديّة جوهرة كنهها الرّبوبيّة».

«بندگی و پيمودن راه قرب به خدا، گوهری است كه نتيجه آن خداوندگری وكسب قدرت و توانايی بيشتر است».

مقصود از «ربوبيّت» در اين جمله خدايی نيست، زيرا هيچ گاه «بشر ممكن» نمی تواند از حدود امكانی تجاوز كند، بلكه مقصود از آن «خداوندگاری» و كسب كملات بيشتر وقدرت و نيروهای بالاتر است.

اكنون ما به آثار شگرف عبوديت و بندگی، و نتيجه پيمودن صراط مستقيم الهی اشاره می كنيم وبه اتكای آيات قرآنی، تسلط انسان خداپرست را بر نفس و روح، جسم و تن و عالم و جهان ثابت می كنيم.

بندگی، دارای آثار ياد شده در زير است: «1»

1. تسلط بر نفس

نخستين اثر «عبوديت»، تسلط انسان بر خواهش های نفسانی است، در نتيجه اين تسلّط «نفس اماّره» مهار شده و روح انسانی بر نفس، ولايت پيدا می كند و فرد از نظر كمال روحی به پايه ای می رسد كه می توانداختيار «نفس اماره» را به دست گيرد.

يك چنين فردی بر نفس و خواهش های آن تسلط دارد، و اختياردار می گردد. به اين مرحله از كمال، «ولايت بر نفس» می گويند.

در آيات قرآن به اين مرحله اشاره شده است چنان كه می فرمايد:
... إنّ الصّلاة تنهی عن الفحشاء و المنكر .... «1»

«نماز انسان را از بدی ها و منكرها می دارد».

يعنی نماز، در انسان حالتی پديد می آورد كه در پرتو آن خود نمازگزار از گناه باز می ماند.همچنين می فرمايد:

... كتب عليكم الصّيام كما كتب علی الّذين من قبلكم لعلّكم تتّقون. «2»

«روزه را بر شما بسان پيشينيان واجب كرديم تا پرهيزگار شويد».روزه يك نوع عبوديت و بندگی برای ذات اقدس الهی است كه پديد آورنده تقوا و تمالك نفسانی و خويشتن داری از گناه است و نتيجه آن ولايت بر نفس و پيروزی بر هوی وهوس است.

2. بينش خاص

از مزايای عبوديت اين است كه انسان در سايه صفا و روشنايی، بينش خاصی پيدا می كند، حق و باطل را به روشنی تشخيص می دهد و هرگز گمراه نمی شود. چنان كه می فرمايد:

يا أيّها الّذين آمنوا إن تتّقوا اللّه يجعل لكم فرقانا .... «1»

 «ای كسانی كه ايمان آورده ايد، اگر پرهيزگار باشيد خدا به شما نيروی می بخشد كه با آن بين حق و باطل به خوبی تميز می دهيد».

مقصود از «فرقان» همان بينش خاصی است كه سبب می گردد انسان حق و باطل را خوب بشناسد.

در آيه ديگر می فرمايد:

و الّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا .... «1»

«كسانی كه در راه ما سعی وكوشش كنند، آنان را به راه خويش رهبری می كنيم.»

و در آيه سوم می فرمايد:
يا أيّها الّذين آمنوا اتّقوا اللّه و آمنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به .... «2»

 «ای كسانی كه ايمان آورده ايد! از مخالفت با خدا بپرهيزيد و به پيامبر او ايمان بياوريد! (خداوند) دو سهم از رحمت خويش را به شما می دهد، و برای شما نوری قرار می دهد كه با آن راه برويد».

مفاد اين آيه حاكی است كه تقوا و ايمان، در زندگی همين جهان، نورآفرين است و اين نور او را به پاكی و طهارت رهبری می كند.

تسلط بر افكار پراكنده

يكی از آرزوهای انسان اين است كه درحال عبادت، قوای عقلانی او درنقطه ای متمركز گردد و به غير از خدا توجهی پيدا نكند.

كسانی كه موقع عبادت به اين سو و آن سو توجه دارند و به اصطلاح فاقد حضور قلب هستند، برای اين است كه بر انديشه های پراكنده ای كه زاييده قوه تخيل است ولايت و تسلط ندارند. از اين جهت يك نماز چهار ركعتی را با افكار بسيار پراكنده به پايان می رسانند و اسكلتی بی روح تحويل می دهند.

در احاديث اسلامی می خوانيم كه پيامبر صلی اللّه عليه و اله و سلم فرموده است: «قلب انسان (مقصود ادراكی است) بسان پری است كه بر درختی آويزان باشد. و باد آن را به اين سو و آن سو می برد و پشت و رو می كند».

 «مولوی» مضمون اين حديث را به نظم درآورده است و می گويد:
         در حديث آمده كه دل همچون پری است             در بيابانی اسير صرصری است

             باد پر را هر طرف راند گزاف             گه چپ و گه راست، صدها اختلاف «1»

امّا پويندگان راه بندگی، به واسطه تكامل و قدرتی كه در سايه بندگی پيدا می كنند، بر تمام انديشه های پراكنده خود تسلط پيدا می كنند، و بر قوه تخيل خويش كه بسان گنجشكی از اين شاخه به آن شاخه می پرد، مسلط می گردند، و اختيار آن را به دست می گيرند.

و درحال عبادت، آنچنان تمركز فكری و حضور قلب پيدا می كنند كه از غير خدا غافل می شوند و غرق جمال و كمال خدا می گردند، تا آنجا كه درحال نماز پيكان تير از پای آنان بيرون كشيده می شود و به آن توجه پيدا نمی كنند، فرزندشان از بلندی سقوط می كند و فرياد زن و بچه بلند می شود، امّا آنان هرگز متوجه نمی شوند و پس از فراغ از نماز به اطراف خود نگاه می كنند و از جريان آگاه می گردند. «1»

شيخ الرئيس «ابو علی سينا» می گويد:

عبادت، يك نوع ورزش برای قوای فكری است كه بر اثر تكرار و عادت به حضور در محضر خدا، فكر را از توجه به مسائلی مربوط به طبيعت و ماده، به سوی تصورات ملكوتی می كشاند. قوای فكری تسليم باطن و فطرت خداجوی انسان می گردند و مطيع او می شوند. «2»

4. تخليه بدن از روح

در جهان طبيعت، روح و بدن به يكديگر نياز مبرم دارند. از آنجا كه روح بر بدن «علاقه تدبيری» دارد، بدن را از فساد و خرابی باز می دارد.

از طرف ديگر روح در فعاليت های خود به بدن نيازمند است و درپرتو اعضاء و جوارح بدنی، می تواند بشنود و ببيند و ....

امّا گاهی روح، بر اثر كمال و قدرتی كه از ناحيه عبادت و بندگی حق پيدا می كند، از استخدام بدن بی نياز می شود و می تواند خود را از بدن «خلع» كند.

برای افراد جوان و بالأخص كسانی كه با ديد ماديگری به جهان طبيعت می نگرند، تصور اين نوع مطالب همراه با دشواری است؛ ولی برپويندگان راه حق اين كار آنچنان آسان است كه هر موقع بخواهيد می توانيد خود را «خلع از بدن» كنند.

ما در دوران زندگی خود شخصيت هايی را ديده ايم و می شناسيم و از آنها مطالبی را شنيده ايم كه اين كار برای آنان يك امر عادی و به صورت يك ملكه درآمده بود.

البته كسانی كه دستورات اسلامی را چيزی جز يك رشته وظايف عملی، كه كوچك ترين واقعيتی در روان انسان پديد نمی آورد، می پندارند، هرگز نمی توانند برای بندگان واقعی چنين مقامی تصور كنند و گاهی برای غلطاندازی و جلب افكار عوام، اين نوع مطالب را يكنوع «صوفيگری» پنداشته و از اين راه به انكار آن برمی خيزند.

درحالی كه حساب بندگان حقيقی خدا، از صوفيان قلابی كه جز ظاهرسازی و عوام فريبی و تفرقه اندازی ميان مسلمانان، و تأسيس خانقاه در برابر مسجد و دعوت به يك مشت اوراد و اذكار غير صحيح، هدف ديگری ندارد، جداست.

بی خبرانی كه وجود چنين كمالاتی را انكار می كنند، درواقع دشمنان صوفيگری نيستند، هرچند به آن تظاهر می نمايند، بلكه دشمنان كمال انسانی هستند و نمی خواهند به كمال بشر خاكی كه قبله و مسجود ملائكه گرديد، اعتراف نمايند.

به اين نوع افراد كه عبادت اسلامی را فقط يك نوع وظايف عملی می پندارند كه در روح وروان انسان كوچكترين اثر و كمالی نمی گذارد، بايد گفت: آيا گرامی ترين شخصيت جهان بشريت با شقی ترين آنان در برابر خدا از نظر كمال روحی و معنوی و از نظر قرب و نزديكی يكسانند، جز اين كه يكی به وظايف خود عمل كرده و ديگری عمل نكرده است؟!

5. تصرف در بدن

بندگی، آنچنان قدرتی به انسان می بخشد كه بدن، تحت فرمان اراده انسان كامل قرار می گيرد و انسان در محيط بدن خود و يا درباره ديگران، كارهای خارق العاده ای انجام می دهد.

امام صادق عليه السّلام می فرمايد:

 «هرگاه اراده انسان بر انجام عملی قوی گرديد و حقيقتی مورد توجه و خواست او قرار گرفت، هرگز بدن در انجام آن از خود ناتوانی نشان نمی دهد». «1»

برای اين قسمت آن قدر شواهد محسوس داريم كه خود را از بيان آنها بی نياز می دانيم. «2»

6. تصرف در جهان

در پرتو عبادت و بندگی، نه تنها حوزه بدن تحت فرمان و محل نفوذ اراده انسان قرار می گيرد، بلكه جهان طبيعت، مطيع انسان می گردد و به اذن پروردگار جهان، در پرتو نيرو و قدرتی كه از تقرب به خدا كسب نموده است، در طبيعت تصرف می كند و مبدأ يك سلسله معجزات و كرامات می شود و در حقيقت قدرت بر تصرف و تسلط بر تكوين پيدا می كند.

دانشمندان درباره معجزه بحث های مبسوط و گسترده ای دارند و هرگز معجزه را معلول بدون علت نمی دانند؛ بلكه بايد گفت: معجزه معلولی است كه علت طبيعی و عادی ندارد، و علت آن «اراده و قدرت روحی پيامبر» است، آن هم بر اثر قدرت و اراده ای كه خدای جهان در اختيار او نهاده و اذن داده است كه به امر او در كائنات و جهان طبيعت تصرف كند.

بنابراين، معجزه معلول بدون علت نيست، بلكه معلول علت «غير عادی» است و پيوسته با علتی همراه می باشد.

تا اين جا با آثار شش گانه ولايت آشنا شديم و اثر هفتم را كه مشاهده اجسام برزخی و لطيف است، در صفحه 77 می خوانيد.

و علت اين كه بيان اين ويژگی به عقب افتاد اين است كه قدرت نمايی اولياء الهی با اثر ششم «تصرف درجهان» تناسب كامل دارد، از اين جهت، فصل سوم را به اين موضوع اختصاص داديم، سپس به بيان ويژگی هفتم می پردازيم.

3 قرآن قدرت نمايی اوليای الهی

اكنون كه سخن به اينجا رسيد، برای اثبات مدعای خود، شواهدی از آيات قرآن می آوريم، كه همگی حاكی از آن است كه اوليای خدا روی مصالحی به اذن پروردگار جهان در پرتو قدرتی كه خدا به آنان داده است، در جهان طبيعت می تواند تصرف كنند و جهان خلقت، بسان حوزه بدن آنان می گردد، كه در شرايطی می توانند در آن تصرف كنند.

1. تصرف يوسف در بينايی پدر

مطالعه و بررسی آيات مربوط به «يوسف» و «داوود» و «سليمان» و كارهای شگفت آور آنان، ما را به اين نكته هدايت می كند، كه تصرف در تكوين آنچنان هم مشكل و پيچيده نيست كه در توانايی اوليای خدا بر آن شك و ترديد كنيم، قرآن برای هموار ساختن اصل مطلب

ين ابزار ساده ای متوسل نشوند، در اين صورت انتساب عمل (مثل بازگردانيدن بينايی از دست رفته) به آنان روشن نمی گردد.

2. موسی و ولايت بر تصرف درتكوين
قرآن مجيد، با صراحت هرچه كاملتر می گويد: قوم موسی با مضيقه آب روبرو شدند، موسی از خداوند برای آنان طلب آب كرد، در اين موقع خداوند به موسی دستور داد كه عصای خود را برسنگی بزند، تا دوازده چشمه از آن بيرون بيايد و هر چشمه ای متعلق به تيره ای از بنی اسرائيل گردد، و هر كدام آبشخور خود را بشناسند. اينك متن آيه:
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 56
و إذ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا قد علم كلّ أناس مشربهم .... «1»
 «به ياد آر هنگامی را كه موسی برای قوم خودآب طلبيد! ما به او دستور داديم عصای خود را بر سنگی بزن، ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون آمد و همه تيره های بنی اسرائيل آبشخور خود را دانستند».
اين تنها موردی نيست كه موسی با زدن عصای خود، چنين كار خارق العاده ای انجام می دهد. بلكه او در جای ديگر با كوبيدن عصای خويش، آب دريا را دو نيم می كند و كف دريا نمايان می گردد و بنی اسرائيل به آسانی می توانند از وسط دريا عبور نمايند، چنان كه می فرمايد: فأوحينا إلی موسی أن اضرب بعصاك البحر فانفلق فكان كلّ فرق كالطّود العظيم. «2»
 «به موسی وحی كرديم كه عصای خويش را بر دريا بزن، دريا شكافت، هر قسمتی از آن بسان كوه بزرگی درآمد».
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 57
اكنون بايد دقت كرد كه آيا اين كارهای خارق العاده مستقيما كار خدا است؟ اگر چنين است پس چرا به موسی دستور می دهد كه عصای خود را بر سنگ و دريا بزند؟ اگر اراده و خواست موسی در اين پديده ها كوچكترين تأثيری ندارد چرا به او فرمان می دهد چنين كار لغوی را انجام دهد؟ بلكه كافی است كه او دعا كند و خدا دعای او را در مورد رفع تشنگی و عبور بنی اسرائيل، با انفجار كوه و شكافته شدن دريا، مستجاب سازد.
در صورتی كه می بينيم خداوند پس از دعا و درخواست موسی به او مأموريت می دهد كه عصای خويش را بر سنگ و دريا بكوبد. از اين جا استفاده می شود كه علل كار، اراده و خواست و يا به عبارت بهتر: معنويت موسی است كه او را بر چنين كاری قادر ساخته است، و امّا اينكه چرا موسی از يك ابزار بسيار ساده استفاده می كند، نكته آن را در گذشته روشن ساختيم، و ديگر تكرار نمی كنيم.
3. قدرت نمايی ياران سليمان
قرآن مجيد در موارد زيادی كرامات و معجزات را به دارندگان آنان نسبت می دهد به طوری كه اراده و خواست آنها را درپيدايش اين نوع پديده ها مؤثر می داند، و اين كار را با توحيد افعالی و اينكه همه
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 58
كارها با قدرت و نيروی الهی انجام می گيرد، منافی نمی داند؛ زيرا هرگاه آنان در انجام اعمال شگفت انگيز و خارق العاده خويش اصيل و مستقل باشند و در مقام ايجاد از قدرت الهی بی نياز گردند، در اين صورت با توحيد افعالی- و اينكه در جهان، مؤثر مستقلی جز خدا نيست- تضاد پيدا می كند؛ ولی اگر همه كارهای آنان در پرتو قدرتی انجام گيرد كه خداوند به آنان در سايه بندگی، عطا و عنايت فرموده است، اين اعتقاد، نه تنها با «توحيد افعالی» تضاد ندارد، بلكه حقيقت «توحيد افعالی» چيزی جز اين نيست و اينك تصريحات قرآن را دراين باره منعكس می كنيم:
همگی می دانيم كه «سليمان»، «ملكه سبا» را احضار نمود ولی پيش از آن كه وی به حضور سليمان برسد، سليمان به حاضران در مجلس خود چنين گفت:
... يا أيّها الملؤ أيّكم يأتينی بعرشها قبل أن يأتونی مسلمين. «1»
 «ای جمعيت كداميك از شما می توانيد تخت بلقيس را برای من بياورد، پيش از آن كه (بلقيس و همراهان) او مطيعانه وارد شوند».
يك نفر از حاضران در مجلس گفت:
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 59
أنا اتيك به قبل أن تقوم من مقامك و إنی عليه لقویّ أمين. «1»
 «پيش از آنكه تو از جای خود برخيزی (مجلس به پايان رسد) من آن را می آورم و من بر اين كار توانا و امينم».
فرد ديگری كه مفسران نام او را «آصف بن برخيا» وزير سليمان و خواهرزاده او می دانند، اعلام كرد كه در يك چشم بهم زدن می تواند آن را بياورد، چنانكه خداوند می فرمايد:
قال الّذی عنده علم من الكتاب أنا اتيك به قبل أن يرتدّ إليك طرفك فلمّا رءاه مستقرّا عنده قال هذا من فضل ربی .... «2»
 «كسی كه نزد او دانشی از كتاب بود (حقيقت اين كتاب چيست؟ بايد درباره آن در جايی ديگر گفتگو كرد)، چنين گفت: پيش از آنكه تو چشم برهم بزنی، من آن را در اين مجلس حاضر می كنم. ناگهان سليمان تخت را در برابر خود حاضر ديد و گفت: اين نعمتی است از جانب خدا بر من».
بايد در مفاد اين آيات دقت كنيم تا ببينيم عامل اين كارهای خارق العاده (احضار «تخت بلقيس» از فرسنگهای دور از مجلس
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 60
سليمان) چيست؟ آيا عامل اين كار خارق العاده مستقيما خدا است؟
و او است كه اين جهش را در طبيعت انجام می دهد و «آصف برخيا» و ديگران نمايشگرانی هستند كه كوچكترين تأثيری در آن كارها ندارند؟
يا اينكه عامل اين كار- بسان ميليونها كارهای ديگر كه بشرهای عادی با قدرت الهی انجام می دهند- خود آنها می باشند؛ چيزی كه هست آنان اين قدرت را از قرب الهی به دست آورده و با اراده نافذ خود كه از مظاهر اراده خدا است عامل اين نوع كارهای خارق العاده می باشند؟ ظاهر آيات سه گانه نظر دوم را تأييد می كند زيرا:
اولّا: سليمان از آنان می خواهد كه اين كار را انجام دهند و آنان را بر اين كار قادر و توانا می داند.
ثانيا: شخصی كه گفت: من تخت بلقيس را پيش از آنكه سليمان از جای خود برخيزد حاضر می كنم، خود را با جمله زير توصيف كرد و گفت: و انّی عليه لقویّ أمين: «من بر اين كار، قادر و توانايم و به خود اطمينان دارم».
هرگاه وجود اين شخص و اراده او را در اين كار مؤثر نباشد ونقش او همان نقش يك تماشاگر صحنه تئاتر باشد، ديگر دليلی ندارد كه بگويد: «من بر اين كار قادر و امين هستم».
ثانيا: دومی گفت: من آن را در اندك زمانی (يك چشم به هم زدن) می آورم و اين كار خارق العاده را به خود نسبت داد گفت:
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 61
 «آتيك: می آورم».
اگر بنا بود كه قرآن به اين حقيقت تصريح كند كه نفوس اوليا و اراده و خواست آنان و ديگر شخصيتهای بزرگ، در ايجاد معجزه ها و كرامات و تمام خارق العاده ها مؤثر است، روشن تر از اين چگونه بگويد تا شكاكان زمان آن را بپذيرند و تأويل نكنند.
رابعا: خداوند علت توانايی دومی را بر اين كار شگفت آور آشنايی او به علم كتاب می داند، دانشی كه از اختيار افراد عادی خارج است و از علومی است كه مخصوص بندگان خدا می باشد، و ارتباط با چنين دانشهای محصول قربی است كه اين نوع افراد با خدا دارند، چنانكه فرمود: قال الّذی عنده علم من كتاب: «كسی كه در نزد او دانشی از كتاب بود، گفت».
باز هم قدرت نمايی سليمان
قرآن مجيد درباره سليمان نبی با صراحت كامل می فرمايد كه:
باد به فرمان او به هر طرف كه می خواست جريان پيدا می كرد. مسير باد كه جزء نظام آفرينش است به اراده سليمان تعيين می گرديد، چنانكه می فرمايد:
و لسليمان الرّيح عاصفة تجری بأمره إلی الأرض الّتی باركنا فيها و كنّا بكلّ شی ء عالمين. «1»
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 62
 «باد وزنده و تند را برای سليمان رام كرديم به طوری كه به فرمان وی به سوی سرزمينی كه بركت داديم، جريان پيدا می كرد و ما به همه چيز عالم هستيم».
نكته قابل توجه اين است كه اين آيه ها با صراحت هرچه كاملتر، جريان باد و تعيين مسير و سمت آن را معلول امر سليمان (اراده نافذ او) می داند چنانكه می فرمايد: تجری بأمره: «به فرمان او جريان داشت».
از آيه ديگر استفاده می شود: بادی كه سليمان از آن به عنوان مركب استفاده می كرد، از صبح تا ظهر مسافت يك ماه و از ظهر تا شب مسافت يك ماه ديگر را طی می كرد. و اين مرد الهی می توانست مسافتی را كه مراكب آن روز تقريبا در ظرف دو ماه طی می كردند، در ظرف يك روز طی كند.
درست است كه خداوند باد را برای او رام كرد و مسخر او نموده بود، امّا جمله تجری بأمره «به فرمان سليمان حركت می كرد و از حركت باز نمی ايستاد» صراحت دارد كه امر و اراده سليمان در بهره برداری از اين پديده طبيعی، كاملا مؤثر بوده است؛ مثلا تعيين وقت حركت و مسير آن و باز ايستادن آن از حركت بستگی به اراده نافذ سليمان داشت.
از آيات مربوط به سليمان نكته ديگری نيز استفاده می شود و آن
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 63
اينكه خداوند بسياری از پديده های سركش طبيعی را برای او رام كرده و او به هر نحوی می خواست از آنها با كمال سهولت و آسانی استفاده می كرد. مثلا معدن مس با تمام صلابتی كه دارد، برای او- به فرمان خدا- به صورت چشمه روانی در می آمد و هرچه می خواست از آنها استفاده می كرد. چنانكه می فرمايد:
... واسلنا له عين القطر .... «1»
 «و چشمه مس (مذاب) را برای او روان كرديم».
موجوداتی كه با ديدگان عادی ديده نمی شوند مانند: جن، در تسخير وی بودند و آنچه او را از آنها می خواست انجام می دادند چنانكه می فرمايد:
و من الجنّ من يعمل بين يديه بإذن ربّه ... يعملون له ما يشاء .... «2»
 «گروهی از جن در برابر او به فرمان خداوند كار می كردند ...
برای او آنچه می خواست انجام می دادند».
ظاهر مجموع آيات اين است كه نحوه بهره برداری او از باد و غيره يكسان بوده است، درست است كه خداوند بزرگ اين پديده ها را برای او تسخير كرده بود، امّا درعين حال اراده او بی اثر نبود. تا اراده
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 64
سليمان تعلق نمی گرفت معدن مس به صورت چشمه آب روان نمی گشت و جن كاری را انجام نمی داد.
همه اينها يك نوع ولايت بر تكوين است و معنی آن اين است:
پيامبری بر اثر قربی كه به خدا دارد دارای منزلتی گردد كه طبيعت و حتّی موجودات نامرئی به نام جن، به اذن خدا به فرمان او باشند و از حوزه نفوذ او خارج نشوند.
تصرف های حضرت مسيح
قرآن مجيد به حضرت «مسيح» بعضی از كارهای فوق العاده را نسبت می دهد و می رساند كه همه اين كارها از نيروی باطنی و اراده خلاق او سرچشمه می گرفت، چنانكه می فرمايد:
... أنّی أخلق لكم من الطّين كهيئة الطّير فأنفخ فيه فيكون طيرا بإذن اللّه و أبری الأكمه و الأبرص وأحی الموتی بإذن اللّه. «1»
 «من برای شما از گل، شكل مرغی می سازم و در آن می دمم كه به اذن خدا پرنده می شود، كور مادرزاد و پيس را شفا می دهم و مردگان را به اذن خدا زنده می كنم».
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 65
در اين آيات حضرت مسيح، امور زير را به خود نسبت می دهد:
1. ساختن پرنده ای از گل
2. دميدن در پرنده و زنده كردن آن
3. شفای كور مادرزاد.
4. درمان بيماری پيسی.
5. زنده كردن مردگان.
حضرت مسيح خود را فاعل اين امور می داند، نه اينكه او درخواست كندو خدا انجام دهد بلكه می گويد: «اين كارها را من به اذن خدا انجام می دهم» اذن خدا در اين موارد چيست؟ آيا اذن در اين موارد يك اجازه لفظی است؟ به طور مسلم نه، بلكه مقصوداز آن اذن باطنی است. به اين معنی كه خدا به بنده خودآنچنان كمال و قدرت و نيرو می بخشد كه وی به انجام چنين اموری توانامی گردد.
گواه بر چنين تفسيری اين است كه بشر نه تنها در امور غير عادی به اذن خدا نيازمند است، بلكه در تمام امور به اذن خدا نياز دارد، و هيچ كاری بدون اذن او صورت نمی پذيرد، اذن الهی در تمام موارد همان لبريز كردن فاعل از قدرت و رحمت خويش می باشد، در آيه مورد بحث، حضرت مسيح تحقق امور ياد شده را به خود نسبت می دهد و در آيه ديگر خدا نيز صريحا امور مزبور را به خود او نسبت
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 66
می دهد و می گويد:
... و إذ تخلق من الطّين كهيئة الطّير بإذنی فتنفخ فيها فتكون طيرا بإذنی و تبری الأكمه و الأبرص بإذنی و إذ تخرج الموتی بإذنی ... «1»
 «هنگامی از گل صورت پرنده ای را به اذن من ساختی در آن دميدی، و به اذن من پرنده شد و كور مادرزاد و پيس را به اذن من شفا دادی، و مردگان را زنده كردی».
در جمله های اين آيه دقت بيشتری كنيم تا روشن شود كه از نظر قرآن، فاعل و انجام دهنده اين امور كيست؟ هرگز خدا نمی گويد «من مرغ آفريدم»، «من شفا دادم»، «من زنده كردم» بلكه می گويد:
تو آفريدی إذ تخلق، بهبودی بخشيدی و تبری، تو زنده كردی إذ تخرج الموتی. چه صراحتی بالاتر از اين؟
ولی برای اينكه روشن شود كه هيچ بشری در كار ايجاد، استقلال ندارد، و برای كوبيدن افكار غير صحيح «معتزله» و دوگانه پرستان كه تصور می كنند بشر در آفرينش خود به خدا نياز دارد، ولی در افعال و كارهای خود كاملا مستقل و از خدا بی نياز است، در همه اين موارد كارهای حضرت مسيح را مقيّد به اذن الهی كرده و موضوع
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 67
توحيد در افعال را كه از مراتب توحيد است رعايت نموده.
همانطوری كه بشر در كليه امور عادی و غير عادی خود بی نياز از اذن الهی نيست، اگر می خورد و می آشامد و نفس می كشد، همگی به اذن الهی انجام می گيرد، همچنين امور غير عادی و اعجاز و كرامت نيز به اذن او تحقق می پذيرد، همچنانكه وجود اذن الهی در اين موارد سبب نمی شود كه فعل را از فاعل سلب كنيم، همچنين وجود اذن خدا در اعجاز، مانع از آن نمی شود كه حضرت مسيح را به اذن خدا فاعل اين امور بدانيم.
ما در قرآن مجيد به آياتی برمی خوريم كه در آنها، افعال غير خدا نيز به اذن الهی مقيد گشته است مانند:
... فإنّه نزّله علی قلبك بإذن اللّه .... «1»
 «جبرئيل (قرآن را) به اذن خداوند بر قلب و روان تو نازل كرده است».
جای گفتگو نيست كه آورنده وحی از مقام ربوبی، فرشته است. و آن فعل حقيقی و واقعی «جبرئيل» می باشد، ولی او اين كار را «باذن اللّه» انجام می دهد. و همچنين آيات پيروزی گروه كم بر گروه زياد مانند:
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 68
... كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة بإذن اللّه .... «1»
 «چه بسا گروهی اندك كه به اذن خداوند بر جمعيتی بسيار، غالب شدند».
... فهزموهم بإذن اللّه و قتل داود جالوت .... «2»
 «سربازان طالوت بر ارتش جالوت به اذن خدا پيروز شدند و داوود جالوت را كشت».
همچنين است آيات ديگر، آيا كسی به خود اجازه می دهد كه در اين موارد بگويد: انجام دهنده فعل درواقع خدا است و بشر در اين موارد، تماشاگر صدور فعل از خدا می باشد؟ و يا اينكه بايد گفت: واقعا هر انسانی در اين مبدأ كار و فعاليت است، البته با توجه به اينكه هيچ موجود امكانی، در هيچ موردی، هيچ عملی را بدون اذن و خواست خدا نمی تواند انجام دهد (تفصيل اين مطلب را در كتابهای كلام، مخصوصا باب جبر و اختيار می خوانيد «3») و اگر كسی عقيده داشته باشد كه، بدون اذن الهی می تواند درجهان، مبدأ كاری گردد از گروه «مفوّضه» محسوب می شود كه يك گروه باطل گرا و گمراه می باشد.
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 69
تفسير غير صحيح كارهای اوليای الهی
گاهی اين نوع كارهای خارق عادت چنين تفسير می شود:
انجام دهنده واقعی در همه اين موارد خدا است امّا معجزات پيامبران همگی به قدرت الهی، مقارن به اراده پيامبر انجام می گيرد تا صدق ادعای آنان ظاهر گردد و از آنجا كه پيامبر و امام واسطه در صدور آنها است از اين جهت نسبت خلق و ايجاد به آنها مانعی ندارد. خلاصه:
خداوند پيامبر و امام را آفريده و آنها را به مرتبه اعلای كمال رسانيده و بر آنها چيزهايی را كه در نظام عالم صلاح است الهام می فرمايد و هر چه آنها اراده نمايند خداوند مقارن اراده و مشيت آنها خلق می كند. «1»
ولی ظواهر قرآن درباره پيامبران بالاتر از اين را می رساند، زيرا آيات قرآن، همانطور كه بيان شد اين نوع كارها را به خود پيامبران و اوليا نسبت می دهد و در اين نسبت هيچ نوع مجازگويی ندارد. چنانكه در جمله های تخلق و تبری حقيقت را روشن كرديم.
تفسير اعجاز به اين صورت گويا به منظور دوری از توهم شرك انجام گرفته و تصور شده است كه اگر بگوييم خود پيامبران پديد آورنده اين امورند دچار يك نوع شرك و دوگانگی می گرديم.
ولی بايد توجه داشت كه شرك در صورتی است كه آيات را در
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 70
مقام «ايجاد» و «انجام» مستقل تصور كرده، برای آنها فاعليت منهای اذن و اراده الهی، تصور كنيم، ولی هرگاه فاعليت آنان را در اين امور بسان فاعليت آنها در امور عادی مانند سخن گفتن، حركت كردن و ...
بدانيم و همگی را معلول قدرت انسان، و قدرت انسان را معلول ذات حق بدانيم، و كار آنها را بسان نظام آفرينش كه همه علل در آنجا به ذات احديت منتهی می گردد، تصور كنيم، هرگز دچار شرك نخواهيم بود، زيرا اعتراف می كنيم كه همه علل اعم از طبيعی و مجرد، به او منتهی می گردند.
از اين گذشته، نويسنده مطلب ياد شده، دو صفحه بعد عبارتی دارد كه هرگز با اين تفسير، سازگار نيست بلكه با آنچه ما بيان كرديم بيشتر سازگار می باشد. «1»
5. تصرفهای حضرت محمد صلی اللّه عليه و اله و سلم
مسأله «شق القمر»، يكی از مسائل اسلامی است و آياتی در قرآن حاكی از آن است كه در زمان رسول گرامی، ماه به عنوان اعجاز
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 71
دو نيم شد، چنانكه می فرمايد:
اقتربت السّاعة و انشقّ القمر* و إن يروا آية يعرضوا و يقولوا سحر مستمرّ. «1»
 «رستاخيز نزديك گرديد و ماه شكافته شد، هنگامی كه نشانه ای (اعجازی) ببينند روی می گردانند و می گويند همه اينها سحر و جادو است».
هرگز نمی توان دو نيم شدن ماه را در آيه به روز رستاخيز مربوط دانست. زيرا آيه سوم كه می گويد: «هنگامی كه نشانه ای می بينند روی خود را برمی گردانند و می گويند همگی سحر است»، گواه بر اين است كه دو نيم شدن ماه در زمان پيامبر صلی اللّه عليه و اله و سلم به عنوان اعجاز در برابر ديدگان مخالفان تحقق يافته، ولی آنها را سحر و جادو پنداشتند.
علاوه بر اين، در كتابهای دانشمندان سنی و شيعه روايات زيادی دراين باره وارد شده كه همگی تأييد می كنند كه اين آيات درباره دو نيم شدن ماه در زمان پيامبر نازل شده است، طبرسی می گويد: «همه مفسران اين آيه را مربوط به معجزه شق القمر در زمان پيامبر می دانند». «2»
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 72
امام رازی می گويد: عموم مفسران معتقدند كه مراد از آيات ياد شده شكافته شدن ماه در زمان رسول گرامی است. «1»
در مورد «شق القمر» مسلّما عامل مرموزی در كار بوده است كه توانسته چنان اثری را پديد آورد. و هيچ گاه نمی توان گفت كه پيامبر با نيروی بشری اين كار را انجام داده است، بلكه پيامبر از نيروی مافوق بشری و طبيعی استمداد نموده و مبدأ چنين كاری گرديده است.
دليل بر اين كه اراده و خواست پيامبر در اين كار مؤثر بوده اين است كه اين كار درست در موقعی انجام گرفته كه از او همين كار خواسته شد، و بنا به برخی از روايات لحظه ای كه پيامبر با انگشت خود به آن اشاره نمود، ماه دو نيم گرديد و علت اينكه پيامبر از چنين وسيله ساده ای استفاده نمود همان است كه در گذشته به نكته آن اشاره نموديم.
گواهی از نهج البلاغه
امير مؤمنان در خطبه «قاصعه» می گويد: من درحضور پيامبر گرامی بودم كه قريش آمدند و گفتند: تو مقامی بزرگ را كه هرگز نياكان تو آن را ادّعا نكرده اند، ادّعا می كنی. ما از تو كاری می خواهيم كه هرگاه بر آن جامه عمل بپوشانی، می دانيم كه تو پيامبر و فرستاده خدا
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 73
هستی، و اگر انجام ندادی می فهميم كه تو جادوگر و دروغگويی، پيامبر فرمود: چه می خواهيد؟
گفتند: می خواهيم كه بخواهی اين درخت از جای خود كنده شود و در برابر تو بايستد!
پيامبر فرمود: خداوند بر همه چيز قادر است. هرگاه خدا چنين كاری را انجام داد، آيا به يگانگی خدا گواهی می دهيد؟ همگی گفتند: بلی، پيامبر فرمود: آنچه از من می خواهيد انجام داده و آن را نشان می دهم ولی می دانم كه گروهی از شما هدايت نمی شوند، و در ميان شما افرادی هستند كه در سرزمين بدر كشته شده و در ميان چاه ريخته می گردند.
پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم رو به درخت كرد و گفت: اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داری و می دانی كه من پيامبر خدا هستم، با همان رگ و ريشه خود، از جای خود كنده شو و به اذن خداوند در برابر من بايست!
امير مؤمنان عليه السّلام می فرمايد:
به خدايی كه پيامبر را بحق برانگيخته است، درخت درحالی كه صدای مهيبی از او برخاسته بود- صدايی بسان صدای پروبال زدن مرغها- با همان رگ و ريشه اش از جای كنده شد و در برابر پيامبر
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 74
گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم ايستاد و شاخه بلند خود را بر سر پيامبر و برخی از شاخه های خود را بر دوش من افكند، و من در طر ف راست پيامبر ايستاده بودم، آن گروه متكبر و گردن كش با ديدن چنين آيت الهی بار ديگر از او خواستند كه درخت دو نيم گردد، نيمی بماند و نيمی ديگر به جای خود باز گردد، پيامبر امر كرد درخت نيز به همان صورت درآمد، بار ديگر خواستند پيامبر امر كند آن نيم ديگر نيز به جای خود باز گردد بازگشت. «1»
افرادی كه می توانند از متن عربی نهج البلاغه استفاده كنند، بهتر می توانند نكات ياد شده در زير را دريابند:
1. هنگامی كه قريش از او يك چنين آيتی خواستند، پيامبر در پاسخ آنان فرمود:
إنّ اللّه علی كلّ شی ء قدير.
 «خداوند بر هر كاری تواناست».
تا توجه آنان را به اين نكته جلب كند كه «من در انجام اين كار
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 75
از قدرت بی پايان خداوند استمداد می طلبم و هرگز با قدرت محدود بشری دست به اين كار نمی زنم».
2. هنگامی كه درخت را مورد خطاب قرار داد، چنين فرمود:
 «فانقلعی بعروقك حتّی تقفی بين يدیّ بإذن اللّه».
 «پس با رگ و ريشه ات از جای خود كنده شو و در برابر من قرار گير!».
در لحظه ای كه پيامبر می خواهد با اراده و خواست خود دست به چنين كار خارق العاده ای بزند بسان حضرت مسيح لفظ «بإذن اللّه» را بكار می برد، تا به من و تو و همه، بفهماند كه هيچ موجودی در انجام هيچ كاری بی نياز از قدرت و مشيت خداوند نيست، ولی در عين حال، سراسر خطبه حاكی است كه عامل واقعی همان اراده و خواست نافذ پيامبر می باشد، و لذا هر موقع قريش می خواست، پيامبر بلافاصله به درخت فرمان می داد كه به همان صورت درآيد و نخستين فرمان او چنين بود:
 «ای درخت هرگاه به خدا و روز رستاخيز ايمان داری و می دانی كه من پيامبر خدا هستم چنين و چنان كن».
شواهد بر اين نوع ولايت تكوينی در كتابهای حديث و تفسير و تاريخ به اندازه ای است كه اين رساله گنجايش يك صدم آنها را ندارد، ولی ما در اثبات مطالب خود گام از نصوص قرآنی و نهج البلاغه فراتر
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 76
ننهاديم، تا همه افراد حتی شكاكان و ديرباوران نيز باور نمايد.
ولی تصور می كنيم كه برخی از اين گروه بر اثر پيشداوريهای قبلی به راه حق باز نگردند و درباره آنان بايد همان جمله را بگوييم كه پيامبر به قريش فرمود: «و إنّی لأعلم أنّكم لا تفيئون إلی خير». «و من می دانم كه شما به راه حق و حقيقت بازنمی گرديد».
ولی وظيفه يك نويسنده اسلامی اين است كه باكمال بی طرفی و دور از تعصب كه روش كتاب خدا است، حقايق را بنويسد، تا گروههای واقع بين و حقيقت جو كه از وجدانهای زنده برخوردارند، از آن بهره بگيرند.
در آغاز بحث گفتيم كه بندگی خدا، و پيمودن راه عبوديت، در باطن انسان، نيروی خاصی پديد می آورد و انسان در پرتو آن، مبدأ امور زير می گردد:
1. تسلط بر نفس، 2. بينش خاص، 3. تسلط بر افكار پراكنده، 4. تخليه بدن از روح، 5. تصرف در بدن، 6. تصرف در جهان آفرينش.
و همه اينها آثار عبوديت و بندگی صحيح است، اكنون وقت آن فرا رسيده كه پيرامون هفتمين اثر ويژه عبوديت كه همان «مشاهده اجسام لطيف» است سخن بگوييم. ولی لازم است كه قبلا مطلبی رابه عنوان مقدمه تقديمتان كنيم:
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 77
7 مشاهده اجسام لطيف جهان
در جهان هستی اجسامی وجود دارندكه از اجسام مادی لطيف ترند، به اين نوع اجسام در اصطلاح، جسم «برزخی» می گويند، اين نوع اجسام، فاقد ماده جسمانيند، اما خواص اجسام از قبيل: شكل و رنگ و ابعاد را دارا می باشند.
برای روشن شدن مطلب، خوب است صور و اشباح ذهنی را درنظر بگيريد، و يا آنچه را در عالم رؤيا مشاهده می كنيد مورد بررسی قرار دهيد، شكی نيست كه انسان در اين دو موقف با يك سلسله اشباح و صور و اجسامی سروكار دارد، كه همگی از آثار و خواص جسم برخوردارند، امّا ماده جسمانی ندارند.
انسان در يك لحظه صورت شهر تهران را با تمام ابعاد و خصوصياتش در ذهن خود مجسم می كند. آنچه در محيط ذهن او وجود دارد فاقد ماده است، امّا صورت و شكل و رنگ و بعد اجسام را دارد، و همچنين است صوری كه در عالم رؤيا مشاهده می كند.
اين دو مورد می تواند ما را با جهان برزخ آشنا سازد و در حقيقت
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 78
انسان از اين نمونه های كوچك، پی به حقايق بزرگتر و جهانی وسيع تر و گسترده تر می برد كه قرآن در آياتی به آن اشاره می كند:
الحمد للّه فاطر السّموات و الأرض جاعل الملائكة رسلا أولی أجنحة مثنی وثلاث و رباع .... «1»
 «سپاس خدای را كه آفريننده، آسمانها و زمين است، و فرشتگان را پيام رسانانی قرار داد كه دارای بالهای دو يا سه يا چهارگانه اند».
ظاهر اين آيه اين است كه در جهان هستی موجوداتی به نام فرشته است، كه با بالهای متعدد، در فضای بيكران پرواز می كنند، و اگر ما اين موجودات لطيف را با ديدگان خود نمی بينيم، گواه بر اين نيست كه صفحه هستی از چنين موجوداتی خالی است، از طرف ديگر ما حق نداريم بدون جهت ظاهر آيه را تأويل كنيم، همچنين نمی توان گفت حقيقت فرشته همين است و بس. بلكه بعيد نيست كه فرشتگان موجودات نيرومندی باشند كه گاهی با وجود مثالی و برزخی و يا بالهای گوناگون خود را نشان می دهند، به عبارت ديگر، به صورت انسان يا موجود ديگری كه دارای بالند متمثل و مجسم می گردند.
گواه اين گفتار اين است كه فرشته ای به نام «روح» برای «مريم»
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 79
به صورت انسانی متمثل گرديد چنان كه می فرمايد:
... فتمثّل لها بشرا سويّا. «1»
 «روح (مقصود جبرئيل يا فرشته ديگری است) برای او به صورت انسانی كامل مجسم گرديد».
*** يكی از آثار ولايت كه محصول بندگی و قدرت روحی است اين است، كه قدرت بر رؤيت اين گونه اجسام پيدا كرده، نه تنها اجسام لطيف را می بيند، بلكه صداهای آنها را نيز می شنود، امير مؤمنان وضع زندگی خود را با پيامبر در آغاز بعثت چنين تشريع می كند:
 «من نور وحی را می ديدم، بوی نبوت را استشمام می كردم، و ناله شيطان را موقع نزول وحی، شنيدم، از پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم پرسيدم: اين ناله كيست؟ فرمودند: اين ناله شيطان است از اين كه كسی او را بپرستد مأيوس شده است، علی! آنچه را كه من می بينم تو نيز می بينی و آنچه را كه من می شنوم، می شنوی! جز اينكه تو پيامبر نيستی، ولی تو وزير من و بر صراط مستقيم هستی». «2»
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 80
قدرت بر ديدن فرشتگان و شنيدن صداهای غير عادی نشانه كمال روح و نتيجه حيات معنوی است، كه از آن پويندگان راه بندگی است، پيامبر گرامی به نص قرآن، جبرئيل را نزد سدرة المنتهی ديد «1» رؤيت جبرئيل، نياز به قدرت روحی و كمال معنوی دارد، كه به انسان توانايی می بخشد تا چنين موجودی را مشاهده كند.
در ميان زنان بنی اسرائيل تنها مريم قادر به ديدن فرشته می گردد و با او سخن می گويد و او به وی بشارت می دهد كه به همين زودی دارای فرزند می شود «2» همه اين كمالات نتيجه كمال روحی می باشد كه او را دارا بوده است.
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 81
                        4 پاسخ به چند پرسش پيرامون ولايت تكوينی

 «اشاعره» گروهی از دانشمندان كلامی اهل تسنن هستند كه پيرامون معارف عقلی، عقايد خاصی دارند، مثلا تمام پديده های جهان را فعل مستقيم خدا می دانند، و آنچه را ما سبب می ناميم آلتی بيش نمی دانند، مثلا هنگامی كه نجّار با ارّه چوبی را می برد، برنده واقعی نجّار است و ارّه برای او آلت و وسيله است. تمام علل طبيعی در نظر آنان بسان ارّه نجّار است. بلكه به عقيده گروهی از آنان، موقعيت علل طبيعی كمتر از موقعيت ارّه نجّار می باشد، زيرا به عقيده آنان خود علل، خاصيت و اثری در ذات خويش ندارند، در صورتی كه «ارّه» در نظر ما دارای خاصيت برندگی است.
آنان معتقدند كه سوزاندن آتش و روشنايی خورشيد، مستقيما فعل خدا است و ميان آتش و حرارت، و خورشيد و نور، كوچكترين رابطه ای نيست، بلكه اراده خدا بر اين تعلق گرفته كه پس از وجود
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 82
آتش فروزندگی و پس از خورشيد، نور بيافريند، درحالی كه آتش و خورشيد در اين پديده ها كوچكترين دخالتی ندارند.
در بی پايگی اين طرز تفكر سخنی نيست؛ زيرا علاوه بر اينكه وجدان و تجربه برخلاف آن گواهی می دهد، نصوص قرآن نيز بر خلاف آن می باشد، و قرآن علل طبيعی را در آفريدن آثار خود، مؤثّر می داند «1» ولی همين فكر سبب شده است كه برخی در پاره ای از موارد از اين مكتب پيروی نموده و معجزات پيامبران را مستقيما به خود خدا نسبت دهند و پيامبران را وسيله ای بيش ندانند، تا آنجا كه فردی كه كوچكترين تخصصی در «مسائل اسلامی» ندارد، دراين باره چنين می نويسد:
 «طرز عمل و تصرف اراده خدا در طبيعت دو گونه است: يكی ثابت و با استمرار، ديگری ناگهانی و جهشی، از نوع اول است سنتهای طبيعی كه قوانين ثابت خلقت را در بردارند، و موضوع دوم عبارتند از معجزاتی كه در طبيعت ظهور می كند، بنابراين روشن شد كه معجزات، جهشهايی طبيعی هستند كه به اراده الهی برای اثبات رسالت پيامبران از دل طبيعت بروز می كنند و قدرت بشری به هيچ وجه
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 83
در آشكار شدن آنها دخالت ندارد».
اين طرز تفكر پيروان اشعری است كه تمام پديده های طبيعی و غير طبيعی را فعل مستقيم خدا می دانند، و به مسأله اسباب و مسببات كه سازمان آفرينش براساس آن استوار است، معتقد نيستند.
نويسنده برای گفتار خود دلايلی آورده است كه بطور اجمال بررسی می شود.
1. قرآن می فرمايد: إنّما أمره إذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون. «1»
 «امر او (در معجزات) چنين است كه چون چيزی را اراده كند (و به او فرمان بدهد) و به آن بگويد: كن (باش) آن چيز بلافاصله خواهد شد» (صورت تكوينی به خود می گيرد) پس معجزات به اراده خلّاق عالم، مافوق مواد و نيروها است.
پاسخ: نويسنده بايد توضيح دهد كه اين آيه چه ارتباطی به معجزه پيامبران دارد، آيه مورد استدلال در سوره «يس آيه 82» وارد شده است و ماقبل و مابعد آن مربوط به معاد است و هرگز در آن بحثی از معجزه پيامبران به ميان نيامده است، و هرگز معلوم نيست كه نويسنده چرا روی اين آيه كه به معجزه پيامبران ارتباط ندارد تكيه كرده است.
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 84
2. ولايت تكوينی در شأن اراده ای است كه نسبت به كائنات محيط بوده و از زندگی ماده و انرژی بكلّی بيرون باشد و اين جز در اراده خلّاق و محيط الهی نيست.
پاسخ: ولايت تكوينی جز اين نيست كه بنده ای از بندگان مخصوص خدا، بر اثر تكامل روحی در پرتو قدرتی كه از كانون قدرت كسب كرده است، بتواند در جزئی از جهان تصرّف كند، به چه دليل بايد بگوييم كه اين كار از آن كسی است كه در جهان خارج از ماده زندگی می كند؟ چرا بايد منكر قدرت مطلقه خدا بشويم؟ هرگاه خدا خواست به يكی از بندگان خود، چنين قدرتی را عنايات بفرمايد چه مانعی بر سر راه اراده خدا است؟ مگر از قبيل امور محال است كه قدرت بر آن تعلق نگيرد؟
3. سپس نويسنده به جمله بإذن اللّه كه در آيات مربوط به اعجاز عيسی توضيح داده شده استدلال می كند.
اكنون كه بحث به اينجا منتهی گرديد، لازم است پيرامون ولايت تكوينی قدری گسترده تر سخن بگوييم تا پاسخ بسياری از انديشه های باطل و نارسا روشن گردد.
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 85
سؤال نخست توحيد و ولايت تكوينی
جهان آفرينش، جهان اسباب و مسببات است، اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كه هر پديده و حادثه ای از علت ويژه خود صادر گردد، و درعين حال، نظام علل و معاليل همگی به خدا منتهی شده و از او قدرت و نيرو می گيرند. اوست كه سبب را می آفريند، و به آن قدرت و نيرو می بخشد، و آن را برای ايجاد معلول ويژه خود، آماده می سازد و در حقيقت مؤثر واقعی در تمام جهان يكی است، و نظام جهان كه به صورت اسباب و مسببات جلوه گری دارند همگی از او استمداد گرفته و به او منتهی می شوند.
حقيقت توحيد اين است كه هر سببی را در تأثير خود، مستقل ندانيم، و تصور نكنيم كه در مقابل دستگاه ربوبی حضرت احديت، موجودی می تواند به طور مستقل چيزی را ايجاد كند، و در نظام آفرينش تصرف كند و اراده او جدا از اراده خدا می باشد، و اين همان توحيد در افعال است كه به طور گسترده در مراتب توحيد از آن بحث و گفتگو شده است.
با پذيرفتن اين اصل، اعتقاد به ولايت تكوينی اوليای خدا، نه
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 86
تنها آميخته با شرك نيست، بلكه عين توحيد است؛ زيرا هرگاه ما كوچكترين حركات كسی را- خواه عادی مانند: راه رفتن، سخن گفتن، و خواه غير عادی مانند: معجزات پيامبران و كرامات اوليا- مستقل بدانيم و تصور كنيم كه او بدون قدرت و حول الهی اين كارها را انجام می دهد، در اين صورت آلوده به شرك شده ايم.
ولی اگر بنده ای را در هر مقام و مرتبه ای، درباره هر نوع فعل و پديده ای، مستقل تصور نكرده و او را جدا از اراده خدا ندانيم گام از جاده توحيد فراتر ننهاده و از صراط حق منحرف نشده ايم.
ملاك توحيد و شرك اين نيست كه كارهای عادی و طبيعی را به خود بندگان نسبت دهيم، و آنان را در اين كار مستقل بدانيم و كارهای بزرگ خارج از نظام طبيعی را مستقيما به خدا نسبت دهيم؛ زيرا در اين موقع به خاطر فرار از شرك دچار شرك شده ايم، بلكه ملاك توحيد اين است كه بندگان خدا را در تمام كارها در مقام فاعليت، مستقل و بی نياز از حول و قوه خدا ندانيم، و اراده و مشيت الهی را مافوق و خواست بندگان تصور كنيم و در اين قسمت ميان كارهای خارق العاده و غيره تفاوتی نگذاريم.
اصولا بايد موقف و موقعيت تمام موجودات جهان را نسبت به مقام ربوبی سنجيد و بررسی نمود، هيچ موجودی در جهان اعم از مجرد و مادی نمی تواند بدون اذن و قدرت الهی، مبدأ كار و اثری
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 87
گردد، و فاعل بودن هر فاعلی و تأثير هر مؤثری- از درخشندگی خورشيد گرفته تا نور افشانی ماه، از راه رفتن و سخن گفتن انسان تا شفا دادن و زنده كردن حضرت مسيح و ...- در پرتو قدرتی است كه از خدا اخذ كرده، و در سايه نيرويی است كه هر آنی از مقام ربوبی به او می رسد، و در اين قسمت ميان فاعل دانا و غير دانا، ميان كارهای عادی و غير عادی، تفاوتی نيست و همه كارهای انسان به يك معنی معلول خود انسان و به يك نظر معلول خدا است.
اين حقيقت را نه تنها براهين فلسفی اثبات می كند، بلكه در احاديث متواتر خاندان رسالت نيز به صورت «بل أمر بين الأمرين» وارد شده است، زيرا گروهی كار بندگان خدا را مستقيما فعل خدا دانسته و خود را آلتی بيش نمی دانند و آنان همان جبريها هستند كه در اصطلاح دانشمندان به آنها «مجبّره» می گويند، در برابر اين گروه جمعيت «مفوّضه» است كه بشر را در كارهای خويش مستقل و بی نياز از قدرت الهی تصور می نمايد و فقط می گويد: «ما در اصل وجود خويش به خدا نياز داريم نه در فعل و ايجاد».
پيشوايان معصوم شيعه، با الهام از كتاب الهی و علوم نبوی به رد هر دو مكتب پرداخته و فرموده اند:
 «لا جبر و لا تفويض بل منزله بين المنزلتين». «1»
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 88
 «نه جبر صحيح است و نه تفويض بلكه منزلی است ميان اين دو منزل (راهی است ميان اين دو)».
توان بخشی عيسی را می توان فعل خدا ناميد و گفت: «خدا زنده كرد، زيرا سرچشمه قدرت، اوست، و اگر خداوند بزرگ به او قدرت نمی داد، هرگز بيماری شفا پيدا نمی كرد و مرده ای زنده نمی شد»، همچنان كه می توان آن را فعل مسيح خواند و گفت: «مسيح مرده را زنده كرد؛ زيرا قدرتی را كه خدا به او داده بود با كمال حريّت و آزادی در اين مورد به كار برد».
قرآن مجيد يكجا قبض روح را فعل خدا می داند و می فرمايد او است كه جانهای شما را می گيرد، چنانكه می فرمايد:
اللّه يتوفّی الأنفس حين موتها .... «1»
 «خداوند جان افراد را موقع مرگ می گيرد».
و در جای ديگر آن را فعل فرشته مرگ می داند و و می فرمايد:
قل يتوفّيكم ملك الموت الّذی و كّل بكم .... «2»
 «بگو فرشته ای (ملك الموت) كه بر شما گمارده است جان شما را می گيرد».
و نكته اين دو نسبت اين است كه «فرشته مرگ» مأمور الهی و
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 89
سرباز غيبی پروردگار جهان است، و او با توانايی و قدرتی كه از خدا گرفته است، به فرمان و اذن او جان افراد را می گيرد.
مسيح در انجام اعمال شگفت انگيز دارای همان موقعيتی است كه «ملك الموت» داراست و هر دو مأمور الهی بوده و در سايه قدرت خداوند كارهای خود را انجام می دهند، بنابراين، هر نوع انديشه شرك درباره ولايت تكوينی كاملا بی اساس بوده و حاكی از عدم دقت در نسبت علل جهان به خداوند بزرگ است.
سؤال دوم ولايت تكوينی و موضوع بشريت
گاهی تصور می شود كه انجام هر نوع كار خارق العاده و تصرف در آفرينش با مقام بشريت سازگار نيست و لازمه بشريت اين است كه تنها قدرت بر انجام امور عادی داشته و گام از آن فراتر ننهد.
از اين جهت هنگامی كه مشركان قريش از پيامبر يك رشته معجزاتی خواستند، حضرت در پاسخ آنان فرمود:
... سبحان ربّی هل كنت إلا بشرا رسولا. «1»
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 90
 «منزه است پروردگارم، آيا من جز بشری پيام رسان چيز ديگری هستم».
در پاسخ اين مطلب به طور اجمال می گوييم: در اين دو قرن اخير كه توجه خاورشناسان برای شناسايی اسلام بيشتر اوج گرفته است يكی از سخنان آنان اين است كه پيامبر اسلام فاقد هر نوع اعجاز و كرامت بود، و برای اثبات مدعای خويش به آيه ياد شده و آيات ديگری استدلال كرده اند. «1»
استدلال به اين آيات بر نفی ولايت تكوينی، علاوه بر اين كه يك نوع «مسيحيّت گرايی» است، خود حاكی از عدم اطلاع از مفاد صحيح اين آيات است كه پيامبر در آنها خود را معرفی كرده و اعجاز را به اراده و خواست ربوبی محول نموده است.
نگارنده به طور گسترده در مفاد اين آيات دركتاب «رسالت جهانی پيامبران» بحث وگفتگو كرده و لازم نمی داند كه گفته های خود را تكرار كند، ولی به طور اجمال يادآور می شود.
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 91
آنان از پيامبران، معجزات هفتگانه ای خواستند كه برخی از آنها محال است و ممتنع بود «1» مانند نشان دادن خداوند، چنانكه می گفتند: أو تأتی باللّه: «خدا را نشان ما بدهی».
برخی ديگر با هدف رسالت كاملا مغاير و منافی بود، مانند كوبيدن آسمانها بر سر آنان كه مايه مرگ آنها بوده، و در اين صورت هدف رسالت كه هدايت و رهبری بود از ميان می رفت، چنانكه می گفتند:
أو تسقط السّماء كما زعمت علينا كسفا ....
 «آسمانها را بر سر ما بريزی».
و بعضی ديگر هرچند ممكن بود و با هدف رسالت هم
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 92
مغايرت نداشت ولی هرگز دليل و گواه بر راستگويی و ارتباط وی با جهان وحی نبود. مثلا می گفتند: «تو بايد دارای باغ و خانه ای بس مجلل باشی» آنجا كه می گفتند:
أو تكون لك جنّة من نخيل و عنب ....
 «تو بايد باغی مملو از نخل و انگور داشته باشی».
در صورتی كه ثروت و مكنت دليل و گواه نبوّت انسان نيست و گرنه بايد «اوناسيس» های «1» جهان، همگی پيامبران آسمانی باشند.
قرآن مجيد به منظور انتقاد از درخواست آنان، دو جمله زير را فرمود:
1. سبحان ربّی: «منزه است پرودگار من» و با اين جمله خواست خدا را از رؤيت و مشاهده، كه مورد درخواست آنان بود، و همچنين از انجام كارهای منافی هدف رسالت مانند كوبيدن آسمانها بر سر آنها، و يا انجام كارهای لغو و غير مؤثر در هدايت، تنزيه كند، و بگويد خدای من پيراسته از آن است كه ديده شود و يا كار منافی هدف رسالت انجام دهد.
2. ... هل كنت إلا بشرا رسولا برخلاف پندار استدلال
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 93
كننده، هرگز پيامبر خود را عاجز و ناتوان معرفی ننموده، بلكه او با جمله هل كنت إلا بشرا رسولا: «من بشر پيام آور بيش نيستم» می رساند كه او مأموری بيش نيست ومطيع فرمان خداوند است و هر چه او بخواهد آن را انجام می دهد، و كار در دست خدا است و چنان نيست كه پيامبر بتواند به اختيار خود در برابر هر درخواستی تسليم گردد.
و به عبارت ديگر: آيه در مقام پاسخ پس از تنزيه خدا، روی دو كلمه «بشر» و «رسول» تكيه كرده است و هدف اين است كه اگر شماها از آن نظر اين كارها را از من می طلبيد كه من بشرم اين درخواست، درخواست صحيحی نيست، زيرا چنين اموری به قدرت الهی نيازمند است و از حدود قدرت بشر عادی بيرون می باشد، و اگر درخواست شما از اين نظر است كه من پيامبرم، پيامبر مأموری بيش نيست، آنچه خداوند دستور فرمايد آن را انجام می دهد و از خود چنين آزادی و اختياری ندارد.
خلاصه: آوردن معجزه در اختيار پيامبر نيست كه هر موقع بخواهد و يا مردم به وی پيشنهاد كنند، فورا دست به اعجاز بزند، بلكه او پيامبری است كه از خواست و اراده خدا پيروی می كند، و هرگز درخواست مردم برای او تكليفی ايجاد نمی كند، او با همه پيامبران ديگر در اين مطالب كه اختيار معجزه در دست خدا است،
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 94
يكسان است و اين مطلب از دو آيه ياد شده در زير بخوبی استفاده می شود.
... و ما كان لرسول أن يأتی بآية إلّا بإذن اللّه .... «1»
 «و هيچ پيامبری حق ندارد جز با اجازه خدا معجزه ای بياورد».
و ما كان لرسول أن يأتی بآية الّا بإذن اللّه فإذا جاء أمر اللّه قضی بالحقّ وخسر هنا لك المبطلون. «2»
 «هيچ پيامبری حق ندارد كه جز با اجازه خدا معجزه ای بياورد، هنگامی كه فرمان خدا می رسد درباره افراد سركش به حق داوری می شود و اهل باطل زيان می بينند».
اراده حكيمانه خداوند و اذن وی برای اعجاز، در هر مورد و شرايطی موجود نيست، بلكه شرايطی دارد و اين آيات كه پاسخ منفی به درخواست معجزه طلبان می دهد، ناظر به مواردی است كه اذن خدا- بر اثر نبودن شرايط- محقق نبوده است و اين مطلب غير آن است كه بگوييم كه هيچ گاه پيامبر اسلام معجزه ای جز قرآن نياورده است به اصطلاح نفی اخص، گواه بر نفی اعم نمی شود.
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 95
سؤال سوم ولايت تكوينی ومسأله غلو
از انديشه های باطل، پيرامون مسأله ولايت بر تصرف اين است كه تصور می شود چنين اعتقادی مايه «غلو» در حقّ پيشوايان است، در صورتی كه چنين اعتقادی ارتباطی به غلو ندارد.
 «غالی» كسی است كه بندگان خدا را از مقام عبوديت بالا برده و صفات خدا و افعال او را برای آنان ثابت كند، مثلا بگويد: «تدبير نظام آفرينش از آن پيشوايان معصوم است، آنان «خالق» و «رازق»، «محيی» و «مميت» علی الا طلاق می باشند».
حقيقت غلو اين است كه يا آنها را خدا بدانيم و يا آنها را مبدأ افعال خدايی. «1» بشناسيم و هيچ كدام از اين دو ملاك، در ولايت تكوينی موجودنيست، زيرا نه كسی آنها را خدا می داند و نه افعال و كارهای الهی را برای آنها اثبات می كند، بلكه می گوييم آنان در پرتو يك رشته عللی كه در بخش عصمت بيان گرديد، دارای قدرتی
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 96
می شوند كه به اذن الهی می تواند در مواردی كه انگيزه ارشاد و اصلاح باشد، در جهان آفرينش تصرف نمايند، اين دو نوع تفكر آنچنان باهم فاصله دارند كه به زحمت می توان شباهتی بين آن دو تصور نمود؛ زيرا هرگاه خداوند بنده خود رابه انجام كاری به منظور ارشاد مردم قادر ساخت، چيزی از قدرت او كم نمی شود و بنده صاحب ولايت، گام از مقام عبوديت فراتر نمی گذارد.
موقعيت يك انسان كامل نسبت به خدا، موقعيت فرزندی است كه با سرمايه پدر در تجارتخانه او مشغول بازرگانی می گردد و يا بسان وكيلی است كه با سرمايه موكل خويش كسب وكار می كند.
تسلط و قدرت فرزند و وكيل، شاخه ای از اراده و خواست پدر و موكل است، از اين جهت اين نوع قدرت و تسلط هرگز مايه شرك نبوده، بلكه بوی شرك را هم نخواهد داشت.
هرگاه خداوند به فرشته و يا فرشتگانی قدرت بدهد كه سرزمين قوم لوط را بمباران كرده همه را زيرورو كنند، هرگز اعتقاد به وجود چنين قدرتی در آنها مستلزم شرك و همتايی فرشتگان با خدا، نمی گردد.
هرگاه خداوند چنين قدرتی را به بنده ای و يا بندگانی عنايت كند، اين نيز سبب نمی شود كه گردی بر دامن كبريايی او بنشيند.
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 97
دعايی از امام هشتم عليه السّلام
خوب است در مفاد دعای امام هشتم عليه السّلام، كه از غاليان زمان خود تبری و دوری می جويد، دقت كينم، امام در اين دعا از عقيده غاليان كه خلقت جهان و روزی بندگان را از آن امامان می دانستند، تبری می جويد، اين دعا حاكی است كه برخی از كوتاه نظران با مشاهده امور خارق العاده از آنان، انديشه های ناروا و غير صحيحی را به خود راه می دادند،- لذا- امام برای تبری از انديشه های باطل دعايی به شرح زير دارد:
 «پروردگار! من از گفتار كسانی كه در حق ما مطالبی را می گويند كه ما نگفته ايم تبری می جويم، پروردگارا خلقت جهان و روزی بندگان از آن تو است، تو را می پرستيم و از تو كمك می طلبيم».
 «بارالها! تو آفريدگار ما و آفريدگار پدران و فرزندان ما هستی، پروردگارا ربوبيت والوهيت شايسته تو است، از كسانی كه تصور می كنند كه ما پروردگار آنها هستيم و يا می انديشند كه خالق و رازق آنها هستيم برائت و دوری می جوييم بارالها ما اين سخنان را به آنان نگفته ايم ما را به گفتار آنان مؤاخذه نفرما». «1»
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 98
امام با اين راز و نياز، به انتقاد از آن انديشه های باطل برخاسته كه تصور شده است كه سرپرستی و قيمومت جهان هستی به پيامبر و امامان تفويض شده و آنان از جانب خداوند، آفريننده زمين و آسمان، روزی دهنده بندگان و زنده كننده و ميراننده آنان درجهان و روز رستاخيز می باشند.
درحالی كه صاحب ولايت، انسان كاملی است كه نوعی تسلط تكوينی بر جهان دارد و اين تسلط غير آن است كه بگوييم صاحب ولايت خالق زمين و آسمان، پديد آورنده انس و جان، محيی ومميت خلايق و يا مدبر و گرداننده نظام گيتی می باشد در اين جا از تذكر چند نكته ناگزيريم و آن اينكه:
1. جای شك نيست كه نظام آفرينش بر اساس يك سلسله علل و معلولاتی استوار است و عليت هر علتی و سببيت هر سببی به اراده و مشيت نافذ خدا است.
شكفته شدن يك غنچه، بارداری يك جاندار، ريزش باران و برف، محصول يك سلسله علل و اسبابی است كه سرانجام همگی به خداوند منتهی می گردد و در پرتو نظامی است كه جهان بر اساس آن آفريده شده و در هر لحظه كه ميلياردها پديده در صفحه وجود پديد می آيند، معلول يك رشته علل مادی و طبيعی و يك رشته علل نامرئی است كه به فرمان خداوند در پشت پرده طبيعت، به تدبير جهان
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 99
می پردازند.
قرآن مجيد اين علل مرئی و نامرئی را بدين تعبير آورده است: و المدبّرات أمرا «1»: (قسم به فرشتگانی كه) به تدبير امر نظام خلقت مشغولند».
و اين مدبرها به اذن خداوند به تدبير و گردانيدن جهان اشتغال دارند. اين آيه صريحا می رساند كه نظام آفرينش نظام علت و معلول است.
بنابراين گروه غالی كه پيامبر و امام را مدبّر جهان و روزی دهنده و زنده كننده خلايق جهان می دانند سخت به خطا رفته و انديشه بس باطلی را به فكر خود راه داده اند، خطای آنها نه از اين نظر است كه چنين انديشه ای مايه شرك و دوگانگی است- زيرا همان طور كه گفته شد جهان آفرينش براساس اسباب و مسببات استوار است، توحيد خدا از نظر ذات و فعل اين نيست كه نظام علت و معلول را باطل بدانيم و بگوييم كه هر پديده ای اثر مستقيم ذات الهی است- بلكه علت بی پايگی اين انديشه اين است كه آنچه را كه سبب نيست (اوليای الهی) سبب پنداشته اند و غير علت را به جای علت گذارده اند و اگر علاوه بر اين، آنان را در تأثير مستقل بينديشند، در اين صورت علاوه
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 100
بر غلو، راه شرك را پيموده اند.
هرگز بشر در اثر سير تكاملی خود جانشين هيچ يك از وسايط فيض نمی گردد، بلكه خود او فيض را از همان وسايط می گيرد، اشعه خورشيد، ريزش برف و باران و شكفته شدن غنچه ها، همگی تأمين كننده زندگی پيامبران و پيشوايان معصوم و اوليای الهی است، همچنانه وحی را فرشته به او می رساند، و جان او را ملك الموت می گيرد «1» و از روز نخست حافظان و نگهبانان برای حفاظت جان او و تكميل ملكات و فضايل اخلاقی او گمارده می شوند. «2»
بنابراين، تمام افراد بشر حتی آن دسته از بشرهای كامل كه يك نوع صاحب ولايت و تسلط بر جهان و انسان دارند، از نظام كل گيتی بهره مند بوده و هرگز جانشين هيچ يك از وسايط فيض مادی و معنوی نمی گردند، ولی اين كار، مانع از آن نيست كه اين گروه گاهی روی يك سلسله مصالح كلّی دور از هوی وهوس، مبدأ كرامات و
                        ولايت تشريعی و تكوينی، ص: 101
تصرفاتی در جهان گردند و به اشاره غيبی در جهان خلقت، تصرفاتی انجام دهند.
2. حدومرز تسلط انسان كامل بر قلوب و ارواح، بر انسان و جهان برای ما كاملا روشن نيست و هرگز نمی دانيم كه تا چه اندازه بر جهان حكومت دارند و ما چون از اين مراحل دور هستيم هرگز نمی توانيم قدرت و تسلط آنها را به طور دقيق اندازه گيری كنيم، امّا به طور كلی وحی خبر داده كه آنها دارای علم الكتاب و مجاری فيض الهی می باشند و اين وضع برای آنها جزو سنت الهی است.
3. از آنجا كه دارندگان چنين قدرت و تسلطی، بر اثر عللی كه يكی از آنها بندگی و تسليم محض است، به اين مقام رسيده اند طبعا در گفتار و كردار خود از هر نوع هوی وهوس بدور خواهند بود، انگيزه آنان برای چنين تصرفاتی يك عدّه امور معنوی و مصالح كلی می باشد، از اين جهت آنچنان نيست كه هرچه ما از آنها بخواهيم آنان انجام دهند. كرامات آنان به خاطر يك رشته مصالح (بيشتر ارشاد و اصلاح) انجام می گيرد و هرگز آنچنان نيست كه اوليای الهی پيوسته پديد آرندگان اعجاز و صاحبان كرامت باشند، بلكه آنان به اذن الهی، در زمينه های خاصی دست به اعجاز و كرامت می زنند و آيات قرآن بر اين مطلب در موارد بی شماری گواهی می دهد.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)