طبق بررسیهای اولیه مشخص شد که مکانیسم پاسخگویی به شبهات دینی در جامعه دچار اختلال شده است و شبهات زیادی در جامعه به وجود میآیند که یا بیپاسخ میمانند یا بهطور کامل پاسخ داده نمیشوند، با این توضیحات به نظر شما؛ علل و عوامل بروز اختلال در پاسخگویی به شبهات دینی در جامعه کدماند و به نظر شما مهمترین عامل چیست؟
یک اختلال مهم در پاسخ به شبهات دینی، اختلالات زبانی یا اختلالات زبانشناختی است. زبانی به یک معنا است و زبانشناختی هم به معنای دیگر، هر دو یکی نیستند، ولی بههرحال در یک مجموعهی مفهومی هستند. به عبارتی، ما در ارتباطگیری با جامعهی پرسشگران یا شبهه ورزان اختلال زبانی داریم، خصوصاً با جامعهی جوانمان که قاعدتاً بیشترین نگرانی مربوط به این حوزه است، اگرچه بقیه هم شبهه دارند، ولی معمولاً وقتی انسان دورهی جوانی را طی میکند و به میانسالی و بعدازآن میرسد، دیگر شخصیت و اعتقادات شکلگرفته و بهسختی تغییر میکند. دورهی غلیان و توجه به این شبهات و هرروز به سویی رفتن برای دورهی جوانی است. ادبیات حاکم بر ذهن جوانان یا فارغالتحصیلان و درس آموختههای نظام آموزشی جدید که در یک محیط با غلبهی گفتمان مدرن زندگی میکنند، ادبیات ساینتیفیک یا زبان علم است؛ ولی در پاسخ به شبهات دینی به دلیل زیرساختهای فکری، جهانشناسی، انسانشناختی دین و همچنین ادبیات خاص آن، نمیتوان چندان با ادبیات جهان مدرن و زبان علم مدرن استدلال کرد.
خیلی اوقات بخشی از پاسخها طبیعی و فطری است و در اختیار کسی نیست. ولی در مواردی هم که میشود به زبان روز پاسخ داد بسیاری از پاسخدهندگان مسلط به این زبان نیستند؛ یعنی بسیاری از کارشناسان دین به زبان روز و به زبانی که مرجع است و به زبانی که عادتوارههای ذهنی مخاطب با آن مأنوس است، مجهز و مسلط نیستند؛ بهاینترتیب یک اختلال جدی زبانی فراتر از واژهگزینی و جملهپردازی میان پاسخدهندگان و دریافتکنندگان وجود دارد؛ که شاید بتوان آن را به عموم مخاطبان اعم از جوان یا تحصیلکرده و غیر آن تعمیم داد.
اختلال دوم، غلبهی محیط نزدیک پاسخگویان و کارشناسان دین بر آنها است. محیط نزدیک کارشناسان دین بر ذهن، سلوک و نحوهی پاسخگویی آنها مسلط است. این هم امری طبیعی است اما آسیب میزند. یک شبانهروز یک روحانی یا کارشناس دینی یا استاد دانشگاهی که قرار است به شبهه پاسخ دهد را بررسی کنید و ببینید که او با چه کسانی رفتوآمد میکند و سبک زندگی او چیست و خانوادهی او چگونه با او تعامل میکنند، همکاران یا همدرسهای او چه کسانی هستند، اوقات فراغتش را چگونه میگذراند، مصرف رسانهای این کارشناس دین چیست و غیره. محیط نزدیک صاحبان شبهه نوعاً با چنین محیطی متفاوت است. دغدغهها، اولویتهای ذهنی، دوستانش، مصرف رسانهای، نوع گذران اوقات فراغتش، خانوادهاش و روابط بین فردی او متفاوت است. این پاسخ از یک محیط کاملاً متفاوت شلیک میشود و در سرزمینی قرار است بنشیند که شکل و قیافه و خاک و درختان و آبوهوای آنجا کاملاً متفاوت است و معلوم نیست که بگیرد. برای مثال شما برای جوانی که در میان دهها گرفتاری است و حتی ممکن است نمازش را هم بهدرستی نخواند و دوستان نابابی هم دارد و تحتفشار اقتصادی شدیدی هم هست و صبح تا شب هم تصاویری میبیند و مصرف میکند که چیز دیگری است و محلهی او هممحلهی متفاوتی است و چه و چه، پاسخ و توصیهی شما متفاوت با جوانی است که در قم و در کنار خودتان زندگی میکند و پسرخالهی حاجآقایی است و... . حتی ممکن است برای او چیزی توصیه شود که برای اینیکی توصیه نشود، کما اینکه امام صادق (ع) و ائمهی ما اینگونه بودند، ولی وقتی بهصورت متمرکز پاسخ به شبهه داده میشود، یعنی مرکز پاسخ به شبهه و مرکز پاسخ به شبهات شرعی ساخته میشود این پاسخهای متمرکز آن اشکال یا اختلال محیطی را ایجاد میکند.
این مسئله خیلی مهم است. باید از «کلّم الناس علی قدر عقولهم» یا «کلّم الناس بألسنتهم» یا امثالهم معنای جدیدتر و وسیعتری فهمیده شود. توصیهها و پاسخهایی از این محیط نزدیک برای شبهه خارج میشود که فرد گیرنده به دلیل محیط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، محلی، بومی و خانوادگی و بینا فردی که دارد، نمیتواند آن را بهدرستی درک یا اجرا کند و یا بفهمد. در جهان پیشازاین، محیط روحانی محله یا روستا با محیط مکلّفی که سؤال میکرده، تفاوت چندانی نداشته است.
اختلال سوم این است در استخراج پاسخ مصداقی از منابع مفهومی هنوز چندان موفقیتی کسب نشده است. در شرایط کنونی به هر دلیل، فقه بر سه، چهار ساحت دیگر دین غلبه پیداکرده است و مردم نهایتاً با معیارهای رسالهی عملیّهای که صدها سال داخل خانههایشان هست، سایر بخشهای دین را هم طلب میکنند. در واقع الآن فقها در بیشتر عرصهها غلبه دارند، مراجع تقلید شناختهشده هستند و نه متکلمین، نام عرفا میچرخد اما خیلی دستورالعملهایشان در زندگی نمیچرخد. حکومت هم مبتنی بر فقه بناشده است؛ یعنی حضرت امام (ره) بهرغم اینکه فیلسوف است، ولی وقتی میخواهد فلسفهی عملی ارائه کند، در قالب فقه میگوید. ولی در فقه موضوعات توقیفی است؛ یعنی موضوعات از پیش معیّن وجود دارد. فقها در عالم استنباط فقهی رایج این صدها سال گذشته، خودشان را موظف به پاسخ به موضوع و نه مصداق میدانند. ببینید این حرف، حرف ظریفی است که میگویم. میگویند اگر این باشد و آن باشد، حکمش اینطور است. بعد میگوییم حالا آنچه واقعیت خارجی است و در خارج واقعشده است و یا مصداق معیّن است، چه پاسخی دارد؟ فقیه یا بخشی از کارشناسان دینی نمیتوانند پاسخ مصداقی بدهند.
تا پیش از حکومت بهصورت طبیعی یک فقه خاصی شکل میگیرد و حجم پیدا میکند. وقتی شما حکومت تشکیل میدهید و سیاست را در کنار دین مینشانید، گونههای پاسخگویی باید متفاوت باشد. فقه باید عرصههای جدیدی را طی کند و همچنین آرایش در قبال حوزههای گوناگونی که عالمان دین برای آن تلاش کردهاند، مثل عرفان، کلام، فلسفه، منطق، فقه و غیره هم باید عوض شود. اتفاقات خوبی افتاده است ولی این 40 سال عمر کمی است و هنوز باقیمانده است که بتواند جنس فقهی که فقط به موضوع پاسخ میدهد و خودش را متولی مصداق نمیداند را تبدیل به فقه پاسخگوی مصداقی کند.
انقلاب اسلامی این کار را آغاز کرده است و خیلی هم آغاز سخت و مبارکی بوده است؛ وقتی گفته میشود نظام ولایتفقیه، ولایتفقیه که صرفاً یک فرد نیست، بلکه یک سامانه و سیستم است که این سیستم، فقه استنباط را روی مصادیق میآورد و حالا حکومت اسلامی میخواهد حکم دهد. این بخش دوم چون ناقص است، نمیتواند. آنهم در دنیای کنونی که پاسخ فردی شده به افراد میدهد، پاسخ شخصیسازیشده به افراد ارائه میکند.
اختلال بعدی که برای پاسخگویی به شبهات ایجادشده است، ناهماهنگی شناختی است که در این مورد هم روانشناسان هم ارتباطاتیها هم جامعهشناسان هرکدام با کلمات مختلفی صحبت میکنند. جامعهی هدف در پاسخگویی به شبهات یک جامعهی چند منبعی است، یعنی همزمان، منابع گوناگون در اختیار او است- این هم تا پیشازاین نبوده است- چون چند منبعی است، مرجعیت واحد، ساقطشده است. البته منظور از کلمهی مرجعیت در اینجا مرجعیت دینی نیست، منظور همان مرجعیت به معنای جامعهشناختی و ارتباطی است. درنتیجه جامعهی هدف دچار اختلال در دریافت پیام میشود و خیلی اوقات در معرض پیامهای متضاد است. خیلی اوقات این پیامهایی که دریافت میکند باهم سازگار نیست و باهم ناهماهنگ هستند. گاهی اوقات این ناهماهنگی تا ناسازگاری و پارادوکس و تناقض هم پیش میرود. پس جامعهی هدف دچار اختلال ناهماهنگی شناختی است و دین یکی از منابع پاسخگویی و دریافت آگاهی او در کنار سایر منابع پاسخگویی است.
از سوی دیگر گرچه خود دین یکی است - البته خودمان نمیخواهیم دچار آن مشکل معرفتشناسی قبض و بسط شویم - اما دینداری متکثر است. دین عندالله اسلام است. عمدهی جامعهی ما هم جامعهی معتقدی هستند. عمدهی مردم ما به وحدانیت، نبوت و امامت هم معتقدند و عشق میورزیدند و هم آیینهایش را اجرا میکنند؛ اما دینداری متکثر است. شما ببینید در شبکهی «من و تو» هم یک سبک دینداری تبلیغ میشود. نمیگوید که شما دین را کنار بگذارید. در برنامهی «بفرمایید شام»، درحالیکه مسکرات روی میز است، میگوید من گوشت حلال میخورم. درعینحال هم نیمه عریان جلوی مردی نشسته است و مشروبات میخورند و الیآخر. پس دینداری متکثر شده است و روایتهای مختلفی از دین و انواع دینداری در منظر عموم قرارگرفته است.
پس اینطور بگویم که؛ منابع معنابخشی یا منابع پیام بسیار ناسازگار هستند و مخاطب مشوشی دریافتکننده پیام دینی است. مخاطب مشوش دچار معضل ناهماهنگی شناختی است، پاسخ دادن به او ظرایف خاص خود را دارد که نوعاً در پاسخها این ظرایف وجود ندارد. یا پاسخدادهشده بلافاصله بعد از مدت کوتاهی، مجدد در آشوب دریای کاملاً موّاج و طوفانی ناهماهنگی شناختی گرفتار میشود و پاسخ گم میشود. این هم حرف مهمی است که پاسخها در میان انواع و اقسام پیامهایی که لحظهبهلحظه و آنلاینی که دریافت میکند - و تازه روزانه هم نیست - گم میشود.
پیامدها و تبعات منفی اختلال در پاسخگویی به شبهات برای جامعه چیست و مشخصاً در زمینهی فرهنگ دینی چه تبعاتی را به دنبال دارد؟
سست ایمانی و سست بودن در اعتقاد و در پی آن سستی در عمل و رفتار مؤمنان را باعث خواهد بود که بهتبع آنهم نوعی از لاابالیگری میآید.
یکی دیگر از تبعات آنهم این است که اگر اختلال جدی در پاسخگویی به شبهات باشد، مرجعیتهای جدید یا ایجاد میشوند و یا مراجعی که غیر از دین وجود داشتند، تقویت میشوند. چون فرد میبیند که این مراجع غیردینی نیاز او را بهتر پاسخ میدهد، به شبههی علمی او هم پاسخ میدهد، مسئلهی روزمره و محسوس زندگی او را هم پاسخ میدهد. اگر دین به همین میزان پاسخ ندهد، آرامآرام فرد به سراغ مراجع و منابع دیگری میرود. مثل این پیامرسانهای ما است، پیامرسان تلگرام یک ویژگیهایی دارد که حس میکند نیازهای ارتباطی او با تلگرام رفع میشود.
بله وقتی شما عادت کردید، دیگر چیزی که او میگوید نیاز است، میپذیرید، چیزی که او میگوید که این هم پاسخ نیاز است را میپذیرید و به آن عادت میکنید، حالا شما دائم سروش، ایتا، گپ، آی گپ و بیسفون و بله و اینها را قرار میدهید، خیلی سخت میشود؛ بنابراین یکی از مهمترین پیامدها... که بدترین آنهم است شکلگیری مراجع جدید برای فرد است، البته ممکن است جدید هم نباشد، یا مراجع جدید برای او ایجاد میشود و یا همانهایی که بودند در ذهن او تقویت میشوند و پناهگاه او، گروههای غیر دین میشوند. منظور از مرجع، تعریف جامعهشناختی است. گروههای مرجع یعنی منابع و گروههایی که فرد تلاش میکند که موقعیت و رفتار خودش را مدام با شاخصهای آن گروه ارزیابی و تلاش میکند که خود را به او نزدیک کند. اگر دین مرجع نبود و کسی دیگر مرجع شد، او تلاش میکند که خودش را با شاخصهای ارائهشده از سوی این مرجع جدید، تطبیق دهد.
برای شبههها پیامدهای امنیتی هم میتوانیم در نظر بگیریم؟
بله بعدازاین موارد، عرصهی سیاسی و امنیتی را هم در برمیگیرد. در فتنهی 88 متأسفانه عمدتاً تحلیلهای سیاسی غلبه داشت و دارد، ولی در کنار آن، میتوان تحلیلهای فرهنگی، تحلیلهای تکثر دینداری، تحلیلهای روانشناختی، تحلیلهای جنسی و جنسیتی و انواع و اقسام تحلیلهای دیگر هم ارائه داد و به این تحلیلها برای فهم بهتر جنبشها، شورشها، فتنهها و جریانات نیاز است.
بر اساس روند فعلی، آیندهی شبهات دینی در جامعه و پاسخگویی به آنها را چطور ارزیابی میکنید؟
نمیتوان برخی از پیامدها را تک عاملی تحلیل کرد؛ یعنی بگوییم که اگر این اتفاقات افتاده است، حتماً علت آنها اختلال در پاسخگویی به شبهات دینی بوده است. مجموعهای از اختلالها دستبهدست هم میدهند و پیامدهای اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی رخ میدهد. امروزه ما در درون بخشی از آینده این تحولات زیست میکنیم. پیشبینی میشود روند تقویت دینداری فردی یا فردی شدن دینداری ادامه پیدا میکند. نمیگوییم رخ خواهد داد. رخداده است و اگر ما به همین شیوه پیش برویم، ادامه پیدا میکند.
پیشبینی من بیدینی نیست، یعنی لائیسیته را پیشبینی نمیکنم. فکر میکنم در آینده دینداری فردی ادامه پیدا کند و ممکن است گسترش پیدا کند. کلاً استحضار دارید که نمودارهای فردگرایی رو به افزایش است به نظرم در حوزهی دینداری هم اگر با همین روش پیش برویم، دینداری فردی در ادامه تقویت خواهد شد.
دینداری گزینشی یکی از شاخههای دینداری فردی است ولی روی آن تأکید میکنم. ما یک بحثی تحت عنوان مواجههی گزینشی، درک گزینشی، نگهداشت گزینشی داریم، در اینجا مواجههی گزینشی با دین ادامه پیدا خواهد کرد. این «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ» که داریم، اشاره به همین است؛ بنابراین شبهات در حوزهی گزینش و فهمهای مختلف از دین و نه اصل دین است؛ یعنی بعید است که در اصل دین، اصل توحید، اصل نبوت، اصل معاد و اصل امامت، کسی مشکل جدی داشته باشد، البته این مشکلات را هم داریم، ولی مشکل اول نخواهد بود.
اگر نگویم سکولاریسم حداکثری ولی ترویج سکولاریسم حداقلی وجود خواهد داشت و سکولاریسم حداقلی مسیر خودش را طی خواهد کرد و تمام اینها ناشی از اختلال در سیستم پاسخگویی نیست ولی یکی از عوامل مؤثر است.
الآن خیلی از تحقیقات و آمارها که مراکز تحقیقاتی معتبر کشور، مراکز معتبر مورد تأیید حاکمیت و نظام جمهوری اسلامی تأیید کردهاند همه میگویند که سازوکار گروههای مرجع کاملاً بههمریخته است. میدانید که اینها در کشور اندازهگیری میشود. تکثر گروههای مرجع و بعد جابهجایی مرجعیت در بین اینها وجود دارد. چون در دینداری فردی و دینداری گزینشی هم کماکان دین وجود دارد، تقیّد برخی از رفتارهای دینی یا برخی از آیینهای دینی و مناسک دینی هم وجود دارد، نوع جدیدی از مرجعیت دینی هم فربه میشود.
منظور من بازهم مرجع فقهی و آیات عظام نیست. گروههای جدیدی که آنها هم یک سبک جدیدی از دینداری را ارائه میکنند، ممکن است توسعه پیدا کنند. برای مثال عرفان حلقه هم از دین میگوید. آنها هم از خداوند میگویند و حتی از آیات قرآنی هم استفاده میکنند. بهاییت هم نمیگوید که دین را کنار بگذاریم. اینها سبکهای جدیدی از دینداری هستند که ممکن است التقاطی باشند، ممکن است بدعت باشند، ممکن است کاریکاتوری باشند و هر چیزی ممکن است باشند. اینها جایگزین گروههای مرجع سنت دینی میشوند.
پس من آینده را فیالجمله گفتم، هم بحث دینداری فردی را خواهیم داشت که قاعدتاً یکی از معانی آن دینداری گزینشی است. بعد هم اینکه مرجعیتهای نوظهور شبهدینی هم توسعه پیدا میکنند، صرفاً هم بهمثابه یک عقیده یا بهمثابه یک سلوک که در کتابی بخوانیم، نیستند، بلکه بهمثابه یک گروه فعال که ارتباط میگیرد و جمع دارد، خواهند بود و به این جمعها هم نمیتوان برچسب غیرقانونی زد که بخواهیم یک برخورد قضایی با آنها داشته باشیم. مثال آنهم عرفان حلقه است، ممکن است شما رئیس عرفان حلقه را بگیرید، اما گروههای آنها شبها جلسات خانوادگی دارند که دورهم جمع میشوند. این مسئله چیزی نیست که شما بتوانید با مواجههی رسمی و قضایی و حقوقی با آنها برخورد کنید. یا مثلاً انجمن حجتیه به آن شکل رسمی که حضرت امام (ره) در آنها نماینده داشت، دیگر نیست، اما الآن جلسات مذهبی هست که آشکارا بحث حجتیه را مطرح میکنند. یا مثلاً دراویش جدید، یعنی دراویشی که خودشان را بهروزرسانی کردهاند، دراویشی هستند که هم در روشها، هم در ارتباطگیری، هم در مطالب و هم در توصیههای رفتاری به پیروان خودشان، خودشان را بهروز کردهاند. این پیروان احساس مقابله با دین را ابداً ندارند و اتفاقاً احساس دینداری میکنند.
حدس میزنم که اقبال به این گروههای مرجع جدید که نوعاً غیررسمی هستند، توسعه پیدا میکند و از احساس بیمعنایی زندگی جلوگیری میکند. این حرف، خیلی حرف مهمی است. چون یکی از آسیبهای جهان مدرن بماهو جهان مدرن، این است که زندگی بیمعنا میشود و معنای زندگی دچار بحران میشود و شده است، الآن خودشان هم کلی مطلب و کتاب در این زمینه دارند.
این گروهها باعث میشود که شما بهعنوان یک فردی که به این گروهها پیوستهاید، احساس بیمعنایی در زندگی ندارید. این کارکرد دین را برای آنها تأمین میکند و لذا فرد احساس آرامش میکند.
راهکارهای کاهش اختلال در پاسخگویی به شبهات دینی یا ارتقای وضعیت و اثربخش نمودن مکانیسم پاسخگویی به شبهات دینی در جامعه چیست؟
از منظر کلگرایانه پیشنهاد میشود در نظام ارتباطی متولیان فهم و تفسیر دین و جامعه یک بازنگری کلی شود. میدانم که سؤال شما شبهات است، ولی پاسخ به شبهات یکبخشی از این نظام است. نظام ارتباطی کلاً باید مورد مداقه، بحث، تدوین و تنقیح قرار بگیرد. راهبردهایی برای نظام ارتباطی داشته باشیم. نظام ارتباطی در حال حاضر خیلی مغشوش و مخدوش است، البته تجارب بسیار موفقی هم بوده است. اینها باید بازخوانی و تجربهنگاری شود. بعد آن ضعفها و آسیبها شناسایی شود. این هم برای خودش کاری است. ولی بههرحال پیشنهاد شمارهی یک این است که نظام ارتباطی دوباره بررسی شود. یکبخشی از نظام ارتباطی، رسانه است، اتفاقاً میخواهم بگویم که مشکل اصلی در پیشارسانه است. این یک مورد است که البته حرف بزرگی است.
پیشارسانه را کمی توضیح دهید.
پیشارسانه یعنی قبل از اینکه پاسخدهنده در حوزهی علمیه، یا بهعنوان استاد معارف اسلامی، یا بهعنوان مربی مسجد و یا بهعنوان امام جماعت و امامجمعه و غیره وارد عرصهی فعالیتهای رسانهای شود، تصمیمات محتوایی گرفته شود؛ یعنی پیش از اینکه محتوا تبدیل به پیام شود، قبل از اینکه کانتنت تبدیل به پیام رسانهای و مسیج شود، این کانتنت را یکبار مرور کنند. تصمیم بگیرند که ما چگونه میخواهیم فقه را در کنار کلام، فلسفه و عرفان...، این بخشهای گوناگونی که میراث ما است و زحمات تمام علما و بزرگان ما است، اینها چگونه باید در دنیای جدید به کار گرفته شود و بعد در مرحله دوم با چه زبانی باید منتقل شود زبان مناسب انتخاب شود. من نمیگویم زبان علم را انتخاب کنند. نه این تجربهشده است و در دورهای هم جواب داده است. مرحوم بازرگانی و مرحوم شریعتی هرکدام به نحوی این کار را کردهاند. اینها تجارب ما است، استفاده کنیم و هرجایی که به زمین خوردیم و هرجایی که سرمان را بالا گرفتیم را ببینیم. بالأخره میگویند مرحوم شریعتی توانسته جبههی دینداری را به دانشگاه ببرد. میگویند آثار مرحوم شریعتی پر از اغلاط است و مرحوم شریعتی اشتباهات متکثری دارد؛ اما مرحوم شریعتی این خدمت بزرگ را کرده است و میگویند اگر نبود، شاید دانشگاه پشت انقلاب اسلامی نمیآمد و به دنبال همان تودهایها و مارکسیست میرفت. شهید مطهری به دانشگاه آمده است. خوب امروز باید چه بکنیم؟ کمی اصلاح کنیم. ببینید الآن چند سال اخیر و حدود 2-3 سال است که ائمهی جمعه یک بازنگری کردهاند، برخی از ائمهی جمعه فرآیند اجتماعی شدن یا استراتژی اجتماعی شدن را در پیشگرفتهاند و جواب داده است. این کار، کار پیچیدهای نیست که نردهها را بردارید، ولی یک مفهوم بزرگی از آن استفادهشده است. یک امامجمعهای رزمیکار باشد و باشگاه برود و بگوید که من هم این تکنیکهای رزمی را بلد هستم و با جوانان سروکله بزند و یک امامجمعهی دیگری به استخر برود و لخت شود و بپرد. یک امامجمعهی دیگری بگوید این ویلاهایی که ساختهاید چه هستند و فلان هستند. یک امامجمعهی دیگری یک مجازیکار حرفهای در رسانههای اجتماعی شود و کانال داشته باشد. این هم راهی است.
میخواهم بگویم که قبل از پاسخها، نظام ارتباطی را بچینند و بعد به سراغ رسانه بروند. اگر این کار را نکنند، وقتی وارد عرصهی رسانه میشوند یک سخنرانی میکنند که ضدتبلیغ است. یکحرفی میزنند و برعکس جواب میدهد و راهها را دورتر میکنند. پس به نظرم آقایان باید روی نظام ارتباطی کار کنند.
گام دوم بحث رسانه است. آرایش رسانههای جدید متفاوت شده است. تلویزیون، تلویزیون سابق نیست. هیچیک از رسانهها دیگر امپراتوری ندارند. نه اینکه رسانههای اجتماعی دارند، رسانههای اجتماعی هم دورهی اوجشان را طی کردهاند، الآن در اوج هستند، ولی اوجی است که کأنّه یک فوّاره پایین میآیند. سواد رسانهای مردم نسبت به 10 سال پیش بالا رفته است. الآن دیگر برادر و خواهر ما در جامعه بهمحض اینکه یک خبری را دریافت کند، آن خبر را باور نمیکند و بهمحض اینکه خبری را دریافت کند، فوروارد نمیکند. حجم تولید عکس و فیلم از خودش و خانوادهاش و خانهاش را بارگذاری نمیکند. شما آرایش جدید رسانهای را باید فهم کنید و تا زمانی که فهم نکردهاید، کاریکاتوری حرکت میکنید. ما نمیتوانیم مثل سابق به رسانههای سنتی تکیه کنیم. امروز تلویزیون و رادیو را یک رسانهی سنتی میدانند. وقتی میگویند مدرن مدیا، معنای آن متفاوت شده است. به سمت یک همگرایی رفتهایم.
سوم اینکه مودّت باید در پیشانی کار باشد، نه کلام و نه مباحث سخت اعتقادی و نه مباحث سخت سیاسی...این هم نکتهی بعدی است. به عبارتی فضا، ارتباط، وثوق و اعتماد میآورد و نه برهان. اگر برهان جلو آمد کار خیلی سخت میشود. اینکه صرفاً بخواهید با استدلال به یک شبههای پاسخ دهید کار سخت میشود. اگر فضا با مودّت شد. کار جلو میرود... اگر آدمهای مورد اعتماد و محبت، وثوق و مقبول و محبوب داشته باشیم، چنین کسی به 5 شبهه، بهصورت استدلالی جواب میدهد و افراد 15 شبههی دیگر صرفاً به این خاطر که ایشان گفته است را میپذیرند. پس دوست داشتن و دوست داشته شدن، باید جلو بیاید و بعد در پی آن استدلال و احکام باشد.
همچنین پاسخگویان محلی باید تقویت شوند. باید با پاسخگویان نزدیکمان ارتباط بگیریم؛ بنابراین شبکهسازی خیلی مهم میشود. شبکههایی وجود دارد، شبکههایی مثل شبکهی ائمهی جمعه، شبکهی ائمهی جماعات و شبکهی اساتید معارف اسلامی، شبکهی بسیج اساتید و یا اساتید بسیجی، شبکهی مربیان مساجد، شبکهی کانونهای فرهنگی مساجد و شبکههای زیادی از این مدل. لازم نیست بساط جدیدی به نام پاسخ به شبهات ایجاد شود، نه تنها لازم نیست که نباید ایجاد شود. برعکس تصوری که وجود دارد، این کار اتفاقاً در خدمت پاسخگویی به شبهات نیست.
نمیخواهم منکر دفاتر متمرکز پاسخگویی به شبهات شوم، من حتی میخواهم گامی پیشتر بروم، بگویم مثل 110 که اینقدر برای پلیس معروف است و جا میافتد و مثل 115 که اینقدر در بین مردم جاافتاده است، باید یک شمارهای برای پاسخگویی به شبهات وجود داشته باشد، منکر آن مسئله نیستم و کمی اضافهتر هم میگویم؛ یعنی همهی مردم باید بدانند که اگر یک شبههی دینی پیش آمد، مثلاً یک 125 مثل آتشنشانی و یک 115 مثل اورژانس و یک 110 مثل پلیس هست، یک شمارهای وجود دارد که میتوانند تماس بگیرند و سؤال را بگویند و آن مرکز سؤال را یادداشت کنند و بعد بگویند ما خودمان با شما تماس میگیریم. معتقدم که حتی باید اینطور شود، این مسئله جزء راهکارهای من است.
ولی بدانید که ارتباطات میان فردی و چهره به چهره حرف اول را میزند. من میگویم از شبکههای موجود برای پاسخگویی به شبهات استفاده شود. اگر شما یک سیستم جدیدی با عنوان شبکهی پاسخگویان به شبهات راه انداختید و یک بساط و ساختار و تشکیلاتی درست کردید و یکسری افراد که در 30 جای دیگر هم عضو هستند و عضو بسیج اساتید هم هستند، عضو مربیان فلان هم هستند، عضو کانون مساجد هم هستند و عضو فلان هم هستند و 600 جا عضو هستند و 601 هم عضویت در پاسخگویی به شبهات میشود.
نباید به شبهات موجود دامن زده شود. خیلی از شبهات را مردم نشنیدهاند و نباید بیجهت فرد را شبههناک و به تردید آلوده کرد و بعد هم معلوم نیست که از عهده پاسخ برآمد یا نه گاهی اوقات شبهه بهتر از پاسخ آن گفته میشود و بعد نمیشود آن را جمع کرد. چه دلیلی دارد که شبههای پخش شود، فرد زندگی خودش را میکند. کسی که بهراحتی دینداری میکند و به تعبیر علمی میگوییم که در موضوع است، شما آن فرد را بر موضوع میکنید و یا ایجاد ابجگی میکنید.
آخرین عرض من هم این است که؛ خوب است که همیشه عدهای از اهل نظر رصد کنند که الآن موج شبهه کجا است. یک دورهای میگویند که اسلام، سیاسی نیست. یک دورهای میگویند که مثلاً موضوع از جهان مدرن برخاسته است. یک دوره، مثلاً دورهی بازخوانی است. میگویند کج، فهمیده شده است.
عرض آخر هم این است که میان شبهه با روزآمد شدن فهم افراد از احکام دینی، تفاوت وجود دارد. روزآمد کردن فهم دینی جزء وظایف ما است. لحاظ شرایط زمان و مکان در فهم دین، وظیفهی ما است. ما نباید نام اینها را شبهه بگذاریم.
اگر دستهای از عالمان دینی ما شروع به نوآوری در شیوههای فهم دین کردند، حتماً نام آن بدعت و شبهه نیست، شاید حرف درستی است و چون جدید است، شما نباید آن را محکوم کنید. این هم یکچیزی است. یک جمع خیلی متدین و عالم که نظام و انقلاب را قبول دارد و کار میکند و حرف جدیدی میزند، نباید به آن اتهام شبهه وارد شود. این، با آن چیزی که واقعاً شبهه و بدعت است، متفاوت است و اگرنه اجازه نمیدهید که نوآوری انجام شود، اجتهادهای جدیدی رخ دهد و همیشه با نام شبهه با آنها مبارزه میشود. بعد اگر او خودش را توسعه داد و بعداً حرفش اثبات شد، مرجعیت دین زیر سؤال میرود. این کار، کار خیلی ظریفی است.
راهکارها:
1. قبل از پاسخگویی، باید نظام ارتباطی (پیشارسانه) چیده شود و بعد به سراغ رسانه رفت.
2. در مرحله پیشارسانه باید تصمیمات محتوایی در تبدیل محتوا به پیام یا همان کانتنت به مسیج گرفته شود؛
3. باید راهبردهای نظام ارتباطی پاسخگویی به شبهات دینی جامعه را تدوین کرد.
4. باید درباره زبان انتقال مفاهیم به مخاطب اندیشید تا زبان مناسب انتخاب شود.
5. آرایش بهروز رسانهای در هر دوره باید فهم شود تا فعالیت پاسخگویی کاریکاتوری، نامتناسب و... نباشد...
6. مسئولان فرهنگ دینی نباید فقط به رسانههای سنتی متکی باشند بلکه باید به رسانههای مدرن هم توجه ویژه داشته باشند.( امروز تلویزیون و رادیو هم یک رسانهی سنتی است. معنای مدرن مدیا متفاوت شده است.)
7. باید تجارب موفق ارتباط و پاسخگویی بازخوانی و تجربهنگاری شود.
8. روش مودّت باید در پیشانی کارهای فرهنگی باشد، چون اگر پاسخگویی با مباحث سخت اعتقادی خالی از جلب اعتماد و محبت همراه باشد، برعکس جواب میدهد.
9. ارتباطات میان فردی و چهره به چهره حرف اول را میزند پس باید پاسخگویان محلیمان را تقویت کنیم. باید با پاسخگویان نزدیکمان ارتباط بگیریم.
10. همهی مردم باید بدانند که اگر یک شبههی دینی پیش آمد، مثل 125 مثل 115 یک شمارهای وجود دارد که به شبهات پاسخ میدهد.
11. متولیان فرهنگی نباید به شبهات موجود دامن بزنند. خیلی از شبهات را مردم نشنیدهاند و ممکن است بیجهت جامعه مورد شبهه قرار بگیرد.
12. پاسخگویان محلی باید تقویت شوند تا شبههی هر فرد در زیستبوم خودش پاسخ داده شود.
13. باید مرکزی برای رصد موج شبهات در کشور تأسیس شود تا مدام در حال تشخیص موج شبهات باشد.
14. از شبکههای موجود برای پاسخگویی استفاده شود و شبکه جدید ایجاد نشود.
15. باید میان شبهه با روزآمد کردن فهم افراد در احکام و معارف دینی، تفاوت قائل شد.
16. افرادی که برای مقابله با شبهات آموزش میبینند باید قدرت اجتهاد و تشخیص زمان و مکان را دارا باشند.