علل و عوامل بروز اختلال در پاسخگویی به شبهات دینی در جامعه کدماند و به نظر شما مهمترین عامل چیست؟
پاسخگویی به سؤالات دینی همواره در نهاد مذهبی و دینی و به طور مشخص در روحانیت وجود داشته که بعد از انقلاب هم توسعه پیدا کرد و واقعاً جزء برکات جمهوری اسلامی بوده که حوزهی پاسخگویی به سؤالات دینی که مبتنی بر شبهه نیست و بلکه مبتنی بر نیاز و مبتنی بر مستحدثات ، توسعه پیدا کرده است.
اما درباره شبهه یک نگاه سنتی وجود دارد که میگوید دانش کلام، متصدی پاسخ و حمایت از اعتقادات دینی بوده و باید پاسخ شبهاتی که دشمنان و بدخواهان در نقد و نقض اعتقادات و باورهای مسلمانان به ویژه شیعیان (که یک اقلیت جمعیتی با ویژگیهای خاص تاریخی هستند)، با نوآوری و تغییر در شیوهی طرح استدلالها بیان کند. این، نگاه سنتی به شبهه و شبههپراکنی و پاسخگویی به شبهات است.
در کنار این نگاه کلاسیک، باید به شبهه نگاه فرهنگی هم داشت. و آن این است که در این شرایط علاقه یا انگیزه برای ورود به چالشها و مناقشات کلامی در بین افراد کمایمان یا افراد کممطالعه یا افراد دارای سستی و یا افراد دینگریز کم شده است و اصلاً اهل مطالعات اعتقادی به این معنا نیستند.
به عبارت دیگر شبهات و یا به عبارتی کژباورها و کژپنداشتهای دینی سنخ فرهنگی پیدا کردهاند. یعنی چه؟ یعنی شرایطی بر زندگی امروزی - به حق یا نا حق - حاکم شده است که می توان نام آن را تغییرات فرهنگی خواسته و ناخواسته گذاشت و نتیجه آن این است که کاربر دین، یعنی به طور مشخص فرد مکلّف یا فرد دیندار یا فرد جویای دین به جای پاسخ گرفتن از منابع دینی به سمت مشهورات زمانه و عرف رایج زمانی متمایل میشود. یک مثال ساده میزنم، میگوید: چه دلیلی دارد که من در زیارت دوره در سفر حج فقط این متن را بخوانم یا هر قسمتی از متن زیارتنامه را در جایی بخوانم، مهم سیم دل من است که وصل است. در اینجا کار ساده است، چون در اینجا حوزهی مستحبات و مکروهات است، میگوییم اشکالی ندارد، آن چیزی که اقبال یا ادبار خودت است، به آن عمل کن، ولی این حوزهی ادبار و اقبال و یا حوزهی مستحبات و مکروهات، حریمهای واجبات و مستحبات بودهاند که وقتی دچار مناقشات اساسی میشوند، باید منتظر مناقشهی بعدی در حوزهی واجب و حرامها هم باشیم. مثلاً دختر خانم میگوید: وقتی من عفاف دارم چرا شما تأکید میکنید که مکمل عفاف تو حجاب تو است.
پس یکسری شبهاتی وجود دارد که جنس اعتقادی ندارند و از جنس زندگی روزمرّه و رفتارهای روزمرّه هستند ولی دیگر سؤال فقهی به این معنا کم شده است. به نظر من در پاسخگویی به آن چیزی که به آن شبههی اعتقادی میگویند، شاید مشکلی وجود نداشته باشد، بیانات ما نسبتاً بیان جوانانه و به روز شده است و...، ولی آن چیزی که در آن مشکل داریم، شبهات فرهنگی- فقهی است. یعنی اساساً سازمان فقهی و فقاهت ما در مواجهه با این مسائل جدید آمادگی کاملی ندارد. ضمن اینکه میدانید در موضوعشناسی هم ما مقداری چالش داریم و مکلّف فکر میکند که موضوع را بهتر از ما میشناسد
از طرف دیگر در مورد شبهات اعتقادی هم باز یک اتفاق جدیدی افتاده و آن این است که مسئلهی ما دیگر مثل سابق، فقط شبههافکنی وهابیت یا مخالفان شیعه علیه معارف شیعه نیست، ما میبینیم که علیه معارفی مثل توحید و معاد هم مخصوصاً در شبکههای اجتماعی شبههافکنی میشود و بعد اینکه ویژگی شبکههای اجتماعی مخصوصاً بعضی از اینها مثل تلگرام که اساساً جایی برای تعمیق نیست و بلکه بیشتر جایی برای معاشرت است و در واقع زیستبوم معاشرتی دارد، باعث میشود که با این شبهات یک برخورد معاشرتی شود، یعنی فقط به عنوان فراغت و سرگرمی مقداری شبهه خوانده می شود که این مسئله اثرگذار است، ولی فرد برای یافتن پاسخ ترغیب نمی شود. چنین کسی اصلاً احساس نیاز به پاسخ نمیکند، او فقط دوست دارد که به این حملات یا این کتککاری بین دینداران و بیدینان توجه کند. مثل کسی است که کنار خیابان میایستد و به دعوای دو نفر نگاه میکند، نه این طرف است و نه آن طرف است، ولی نگاه کردن به این دعوا یک فراغتی را برای او تأمین میکند و یا یک حس کنجکاوی و جذابیتی را ارضاء میکند.
یک مسئلهی دیگری هم به ما اضافه شده است و آن هم دوگانهپنداری دین و دینداری رسمی از دینداری واقعی است که اصل این دوگانه، طبعاً دوگانهی درستی نیست و طبعاً رد پای حاکمیت و قدرت سیاسی در زندگی دینی که باعث میشود فرد دیندار موارد زیادی برای او شبههناک و سؤالانگیز شود، نه به این خاطر که واقعاً سؤالانگیز است بلکه به این خاطر که آن حکم یا آن باور و یا آن پنداشت دینی را نمایندهی قدرت سیاسی میداند. چون نمایندهی قدرت سیاسی میداند، نسبت به آن یک ابتعادی پیدا میکند و لذا ما در پاسخگویی به شبهات خیلی نیازی نیست که دائم برای او باز کنیم که حجاب چیز درستی است. مسئلهی او با حاکمیت است.
پیامد این اختلال در جامعه به خصوص در زمینهی فرهنگ دینی چیست؟
آن چیزی که به نظرم در بحث تأثیرات مهم است همان چیزی است در پاسخ به سوال قبل گفتم و من به آن خوداجتهادی دینی و در واقع اباحهگرایی فرهنگی میگویم، البته منظور من اباحهگرایی دینی نیست، یعنی واقعاً خودش را مقیّد به یک دین میداند، اما دینی که خودش بتواند آن را صورتبندی، توجیه و موجهسازی بکند. وجود شبهه عیب نیست. عدم نیاز به پاسخ گرفتن برای شبهه و مباحثه و گفتگو بر سر شبهات عیب است.
گفتگو مخصوصاً بر سر امور جدی و به تعبیر ما جامعهشناسان بر سر امور عمومی کم شده است. در جامعه به تناسب نیازی که داریم که اینقدر اطلاعات ردّ و بدل میشود ولی به همان اندازه گفتگو و تحاطی فکر نیست. یکی از چالشهای ما کمبود گفتگو و کمبود دیالوگ دینی است.
پس یک تغییر فاز به سمت شبهات فرهنگی- فقهی وجود دارد که الزاماً پرسیده هم نمیشوند و در قالب خود اجتهادی و به نحوی خود مرجعیتی در نسل جوان و دینداری نوین ظهور پیدا میکند.
بر اساس روند فعلی آیندهی شبهات دینی و پاسخگویی را چطور ارزیابی میکنید؟
ما شاهد افزایش تعارضات در سبک زندگی، نظام ترجیحات و انتخابهای زندگی روزمرّه هستیم، ما به سمت افزایش احساس تعارض بین ترجیحات و انتخابهای زندگی روزمرّه با نظام ترجیحات رسمی و شایع شده به نام دین میرویم. یعنی من مرتب احساس میکنم که این دو با هم تناقض دارند. من دوست دارم که این بازی را انجام دهم ولی آن نظام سبک زندگی دینی میگوید نباید این بازی را انجام دهید. او میگوید: من نمیفهمم تفاوت این کارت یا این حکم با آن پاسور و با شطرنج چیست. این در واقع تبدیل به یک شبههی شبهاعتقادی هم میشود، فقط یک تخطی نیست، در واقع این، فقط یک اباحهگری یا یک غفلت دینی نیست، این، یک زمینه برای یک کلان شبههی بزرگ است. آن کلان شبهه هم این است که بین نظام ترجیحات و انتخابهای زندگی من با آن چیزی که تحت عنوان دین رسمی گفته میشود تعارض وجود دارد. شبههی مهم این است و چون این تعارض وجود دارد و نمیتوان با آن کاری کرد، تنها راه حفظ عاملیت منِ فرد و تنها راه بقای اراده و اختیار من این است که من به خودم مراجعه کنم و ما در اینجا شاهد پروتستانیزم دینی خواهیم شد که هر کنشگر دینی یک جهان دینی برای خودش دارد و این، دیگر دین نیست.
آینده افزایش این تعارض است. مگر اینکه ما در نظام پاسخگویی و نظام فعال پاسخگویی و نه نظام منفعل پاسخگویی بلکه برای معرفی دینداریمان بمتناسب با اقتضائات زیست روزمرّه و سبک زندگی که حاوی بسیاری از انتخابها است، برگردیم و نظام انتخاب فرد را تقویت کنیم. منظور من این نیست که کاری کنیم که در دو راهیها، دین را انتخاب کند و امر غیردینی را کنار بگذارد، منظور من این است که ما به سایر گزینههای روی میز که برای دینداران مباح است هم رنگ دینی بدهیم و دوم اینکه شرایط ساختاری را به نحوی فراهم کنیم که این گزینههای مورد انتخاب دینداران یا علاقهمندان به دینداری هم نهایتاً ساختار دین را تقویت کنند.
چون یک چالش بسیار بزرگ این است که این انتخابهای متکثر و متنوع که هر کسی در این دو راهیها یک انتخاب میکند، اینها اساساً ما را به سمت یک وفاق دینی نمیبرد بلکه ما را به سمت یک تکثر میبرد و در این شرایط برای اینکه نظم دهیم مجبور هستیم که قانون عرفی و قانون سکولار را روی همین شبهدینداران حاکم کنیم و بگوییم که هر کاری که دوست دارید انجام دهید ولی در این موارد، قانون، حاکم است.
این پروتستنتیزم دینی یک خطری است که در پیش روی جوامع اسلامی هم قرار گرفته است مگر اینکه نهاد دین بتواند خودش را در عین حفظ اصالتها و حجیتهایش به زبان زندگی روزمرّه و در مواجهه با سبک زندگی جدید بازتولید و بازخوانی کند.
راهکارهای کاهش این اختلال را چه می دانید؟
پاسخگویی به شبهات باید به سمت نرم شدن پیش برود یعنی پاسخگوی ما نباید فقط به صورت استدلالی به شبهه پاسخ دهد و نیاز دارد که با مخاطب و یا با فرد نیازمند پاسخگویی یک شرایط مشاورهای ایجاد کند و با او در یک گفتگوی ارتباطی به معنای عمیق کلمه قرار بگیرد. تنهاییها و بیگفتگوییهای افراد روی این شبهشبهات سرریز کرده است. نظام پاسخگویی به شبهات ما، وظیفهی خودش را نباید فقط پاسخگویی و خواندن یک متن و نوشتن یک متن پاسخ بداند و بلکه وظیفهی او ارتباط دینی است، ما نیاز به ارتباط دینی داریم تا اینکه بخواهیم فقط پاسخگو باشیم. بخشی از کاری که جریان مقابل انجام میدهد این است که با مخاطب ارتباط میگیرد و در این ارتباط گفتگو هست، تحاطی فکر هست، دل به دل دادن هست، گرم شدن و رفاقت هست، اما میبینیم که این مسائل در این طرف، بعضاً کمتر است.
پیشنهاد دیگر این است که اساساً پاسخگویی دینی و نهادهای پاسخگو و نهادهای شبههشکن و شبههستیز باید رویکرد یک طرفهی خودشان را عوض میکردند، البته تا حدی شروع کردهاند، ولی منظور من این است که جامعه دیگر انتظار ندارد که یک گروهی فقط پاسخگویی کنند و خطابات و افاضات پاسخگویانه داشته باشند. اتفاقاً آنها دوست دارند در یک فضای شبکهای شده افراد دیگری که الزاماً هویت خودشان را پاسخگویی نمیدانند، پاسخ دهند. فرض کنید یک گروه تلگرامی یا واتساپی را در نظر بگیرید که افراد خودشان در یک شرایط زندهی فکر دینی، به یکدیگر پاسخ میدهند. من نام آن را شبکهای شدن نظام پاسخگویی میگذارم. در واقع به جای اینکه ما 100 نفر را داشته باشیم که به 2 میلیون نفر پاسخگویی کنند. آنها وظیفهی شرعی و اخلاقی داشته باشند که شبههشان را مطرح کنند و آنها هم به صورت یکطرفه پاسخ دهند، الان جامعه اقتضای این را دارد که در شبکههای اجتماعی روح پاسخگویی و... البته نهادهای رسمی دین و نهاد دین باید منِ کاربر و منِ عضو شبکه را در پاسخگویی تقویت و توانمند کند، من اصلاً این را کتمان نمیکنم، ولی ما شبکهای عمل کنیم. البته من شنیدهام که رویکرد شبکهای اخیراً در مرکز ملی پاسخگویی دارد تقویت میشود و اینکه اساساً ما یک شبکه داشته باشیم.
ببینید اینطور بگویم که ما باید اساساً شرایط و شبکهای را فراهم کنیم که در محیطهای گفتگو و در محیطهای تحاطی فکر، هم شبهه به صورت آزادانه مطرح شود و هم پاسخها به قدر متناسب مطرح باشند و هم کسانی که هویت دینی قوام یافتهتری دارند، توانمندی پاسخگویی داشته باشند، پس ما باید رویکردمان را توانمندسازی در پاسخگویی بکنیم، نه پاسخگویی. من باید پاسخگویان را توانمند کنم. پاسخگویان چه کسانی هستند؟ تمام افراد جامعه هستند. هر پدر، هر مادر و هر فرزندی نسبت به موضوعی که در آن شبهه ندارد میتواند نقش پاسخگو داشته باشد.
شبکهسازی کنیم. این مفهوم شبکهای شدن را خیلی باید جدی بگیریم و اولین پیامد نگاه یکطرفه در پاسخگویی اعتقادی این است که اساساً این سیستم کارآمدی ندارد چون نمیتواند با این انبوه ورودیها و انبوه سیگنالها و نیروهای گریز از مرکز مواجه شود و در واقع مواجههی آن هم ممکن است یک مواجههی انفعالی و استیصالمآبانه قلمداد شود و خود این هم برای نهاد دین خطرناک و مضر است. نکتهی دوم هم این است که ولو اینکه موفق شود و بتواند پاسخگویی داشته باشد، این تمامیت تمامی و پایانی ندارد. یعنی ما با یک گردونهای مواجه هستیم که مفصلاً میچرخد و طبعاً ضعفهایی دارد. یعنی در واقع علل قابلی هم که معارف ما دارد و یا وضعیت فعلی مواجههی ما با معارف هم این را تقویت میکند، یعنی بعضاً مواجههی ضعیف ما با معارف الهی و غیر نظاموار و غیر نظاماندیشی باعث این مسئله میشود. بعضی هم این را میگویند و بخشی از این هم درست است که فقط توجه به حوزهی مناسک و یا توجه بیش از حد به حوزهی عاطفی دین که البته من اصلِ آن را قبول ندارم و فرعِ آن را قبول دارم، یعنی معتقدم که بخشی از ویژگیهای تبلیغ دینی ما و نه اصل نظام تبلیغ دینی ما، این است؛ اینها ما را نسبت به شبهات آسیبپذیرتر میکند.
یک شبههی خیلی ساده مطرح کنم که شبکههای تلویزیونی فارسیزبان سلفی در این دو سال در ایام شهادت حضرت زهرا(س) مطرح میکنند که اگر شما شیعیان میگویید که افراد خاصی حضرت زهرا(س) را به شهادت رساندهاند... مگر نمیگویید که حضرت زهرا(س) را به شهادت رساندند و چرا حضرت علی(ع) حداقل این قاتلین و بقایای این قاتلین را افشا نکرد؟ یعنی مثلاً بگوید که «یا اهل العالم!»، این فرد و آن فرد و یا حتی نام هم نبرد و بگوید فلان جریان، همسر من و دختر رسول الله(ص) را مورد اذیت قرار دادند و بگوید که اینها بدخواه ایشان بودند و یا بگوید که اینها ایشان را به قتل رساندند. ببینید، این یک شبهه است، مقدمات، استدلال و انتاجی هم دارد. در جای جای این شبهه، پاسخگویی تاریخی و عقلی میتوان داشت، یعنی میتوان پاسخ عقلی و نقلی داد.
ولی ما یک آسیبپذیری در مناسک خودمان ایجاد کردهایم که باعث رشد و تقویت این شبهه شده است. یعنی اگر ما در ماجرای حضرت زهرا(س) تأکید را بر انحراف اساسی امت بعد از پیامبر(ص) و این خطر سقوط امت و طبیعی بودن سقوط به واسطهی مکانیزمهای افکار عمومی و اهواء عمومی میگذاشتیم و الزاماً به کشته شدن یا درب سوخته و یا قتل و زخمی شدن تأکید نمیکردیم، این شبهه به این تقویت نمیرسید. چون مخاطب هم یک پیشفرضی دارد و آن هم این است که اینها مقوّم ایدئولوژی حاکمیت است.
اشکالی ندارد، اصلاً شبهه ایجاد شده است، ما در مقام پاسخگویی، مخاطبمان را به تفکر نظاممند و تفکر استدلالی و یک نظامپروری دینی عادت ندادهایم و او از ما انتظار پاسخ مقطعی دارد و میگوید شما مسئله را میپیچانید. میگویند: آقا! شما موضوع را میپیچانید و یک جملهای بیاورید که علی(ع) این را گفته باشد. ما فهمِ اینها را نقلی کردهایم و بعد میخواهیم با استدلال عقلی مشکل او را حل کنیم. هر چه برای او به صورت نظاممند، حکمرانی امیرالمؤمنین(ع) در این 4 سال و تدابیر ویژهی او و اولویتهایش را به صورت عقلانی بیان میکنم، میگوید: آقا! مسئله را میپیچانید و پرحرفی میکنید.
راهکارها:
1. باید نظام پاسخگویی را شبکه ای کرد یعنی در یک فضای شبکهای شده افرادی که الزاماً هویت خودشان را پاسخگویی نمیدانند، پاسخ دهند.
2. در صورت شبکه ای شدن پاسخگویی تمام افراد جامعه پاسخگو به شبهات دینی هستند.
3. در کنار توانمند کردن نهادهای رسمی دین و نهاد دین در پاسخگویی باید منِ کاربر و منِ عضو شبکه برای پاسخگویی تقویت شود.
4. در شرایط شبکهای، در محیطهای گفتگو و تحاطی فکر، هم شبهه به صورت آزادانه باید طرح شود و هم پاسخها به قدر متناسب ارائه می شود.
5. باید در موضوعشناسی شبهات به روز بود
6. باید به سایر گزینههای روی میز زندگی که برای دینداران مباح است هم رنگ دینی داد و شرایط ساختاری را به نحوی فراهم کرد که گزینههای مورد انتخاب دینداران یا علاقهمندان به دینداری هم نهایتاً ساختار دین را تقویت کند
7. پاسخگویی به شبهات باید به سمت نرم شدن پیش برود یعنی پاسخگوی ما نباید فقط به صورت استدلالی به شبهه پاسخ دهد. بلکه نیاز است که با مخاطب و یا با فرد نیازمند پاسخگویی یک شرایط مشاورهای ایجاد کند و با او در یک گفتگوی ارتباطی به معنای عمیق کلمه قرار بگیرد
8. پاسخگویی دینی و نهادهای پاسخگو و نهادهای شبههشکن و شبههستیز باید رویکرد یک طرفهی خودشان را عوض کنند.
9. در مقام پاسخگویی، باید مخاطب را به تفکر نظاممند و استدلالی عادت داد.