مدعیان دروغین بهویژه در حوزه مهدویت چه شاخصههایی دارند و این مسئله تا چه میزان در جامعه ما جدی است؟
اولین شاخصه «دعوت به خود» است، مدعیان خصوصاً در بحث مهدویت در ظاهر به امام زمان(عج) دعوت میکنند و می گویند که مسئله شخصی ندارند و میخواهند مردم را به انسان کامل و حضرت مهدی(عج) دعوت کنند. مثلاً جریان منصور هاشمی خراسانی در تبلیغاتش و در کتاب «بازگشت به اسلام» و کتاب «هندسه عدالت» میگوید: «باید قدرت به امام مهدی(عج) برگردد لذا همه حکومتهای دیگر باید کنار روند.»
همچنین جریان شیرازیها که انحرافاتی در بحث انتظار و حب اهلبیت(ع) و مراسمات مذهبی و وحدت شیعه و سنی دارند، میگویند میخواهند کاری که دیگران از جمله جمهوری اسلامی انجام نداده اند را انجام دهند و آن این است که امر اهلبیت(ع) را در کل دنیا احیاء کنند و هر هزینهای هم داشته باشد می پذیرند اما در عمل دنبال منافع شخصی و به قدرت رسیدن خودشان هستند.
جریان علی یعقوبی هم میگوید پس از انقلاب اسلامی دوران «انتظار» تمام شده و الآن دوران «تحسُّس» است و باید امام زمان(عج) را حس کرد، پیدا کرد و از او کسب تکلیف نمود. بعد هم نظریه ی موسوم به «هادی» را مطرح میکند؛ هادی یعنی کسی که ما را به امام وصل کند. می گوید «سیستمهای فقهی و آموزشی و علمی هیچکدام به درد نمیخورند، اینها نمیتوانند بدیل امام زمان(عج) باشند و باید کنار روند.»
یکی از آموزههای اصلی بهائیت صلح جهانی است و میگویند که حتی با شیطان هم منازعه ندارند! همین تفکری که در روشنفکری انحرافی گفته میشود که همه یکسان بوده و حقوق مساوی دارند. ظاهر قضیه آزادی انتخاب و اندیشه است که هیچکس با بقیه، درگیری نداشته باشد و حتی مرکزی درست کرده و نام آن را «بیت العدل» گذاشتهاند. ولی بررسی پیشینه اینها خلاف این را نشان می دهد مثلاً خانم «عزیه نوری» خواهر حسینعلی نوری مؤسس بهائیت در کتاب «تنبیه النائمین» میگوید: «وی وقتی خواست ریاست بهائیت را کسب کند بسیاری از مخالفانش را کشت و برادرش یحیی صبح ازل را منزوی و از دور خارج کرد.» در بین اینها افرادی بودند که میگفتند جانشینی به یحیی صبح ازل میرسد ولی آنقدر از اینها را کشتند که خود بهائیت دور هم مینشستند و میگفتند «اگر حسینعلی نوری مظهر امام حسین است، هزار رحمت بر روان پاک یزید!»
یکی دیگر از ویژگی های آن ها کثرت مطالب کم عمق و انتشار وسیع آن در فضای مجازی است. یعنی در اثر پمپاژ فراوان مطالب کمعمق، قدرت پاسخگویی را از طرف مقابل میگیرند.
ویژگی دیگر تناقض است. قرآن در سوره نساء آیه 82 میفرماید: «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا» اگر این قرآن از غیر خدا بود، حتماً اختلاف و تناقضات زیادی را در آن میدیدید. پس وقتی در آن اختلاف نیست معلوم است که قرآن از طرف بشر نیست و حق است. مدعیان هم در مبانی و آموزهها، هم در فروع و جزئیات، هم در رفتار و اعمال اختلاف دارند.
مثلاً جریان موسوم به احمد الحسن که مدعی یمانی هستند، در سایت انصار امام مهدی(عج) موقع بررسی یک روایت از علم رجال استفاده می کنند ولی در کتابهایشان به علم رجال میتازند و میگویند علم رجال یک بحث انحرافی است و هیچ اعتباری ندارد. نمیشود جریانی که مدعی است هر چه میگوید از امام زمان است و هیچ خطایی در او راه ندارد، در مبانی دچار تناقض باشد.
یا مثلاً بهائیت در کتاب «گنجینه حدود و احکام» که معتبرترین کتاب احکام و فروعات شرعی آنهاست، میگوید مصرف مشروبات و مواد الکلی باعث خروج از بهائیت است. اما آقای عبدالحسین آیتی که 20 سال با لباس کردی و عربی و طلبگی و بازاری برایشان تبلیغ کرده، در کتاب «کواکب الدریه» به اعتراض عبدالبهاء رهبر بهائیها و مبیّن شریعت بهائیت نسبت به شور بودن شرابی که برایش آورده اند، اشاره کرده و به طنز مینویسد «رباب کور، شراب شور! »
برای آنها شخصیت عبدالبهاء در جایگاه امامت است و هر چه که او بیان کند، بقیه رهبران هم موظف هستند رعایت کنند و حتی بیت العدل که شورای چند نفره هست، نباید خلاف آن را تصویب کند. یا در کتاب «اقدس» می گویند هر کسی در سیاست دخالت کند و در احزاب و گروهها وارد شود، بهایی نیست. اما عملاً در نهضت مشروطه دخالت میکنند. در نهضت جنگل ردپای همینها هست که دخالت میکنند و باعث شکست میرزا کوچک خان میشوند. در فتنه 88 هم بیت العدل پیام داد و خودشان میگویند که نیروهایشان را فرستادهاند. همپیمانی آنها با رژیم صهیونیستی و تبریک گفتن به این رژیم وقتی که دارای ارتش رسمی شد، در تاریخ ثبت شده است.
یکی دیگر از شاخصها تغییر اولویتهاست. در هر مکتب و ساختار دینی یکسری اصول هست و یکسری فروع که بر اساس اصول است. مثلاً یکی از مباحث اصلی در شیعه امامت است که زیربنای عقلی دارد و بعد وقتی برای فرد از نظر عقلی اثبات شد، منابع رسمی مثل قرآن، سنت و روایات هم مؤید آن است.
اما یکی از نقاط اشتراک مدعیان این است که به جای اینکه این مسیر را طی کنند و از طریق اجتهاد، استنباط عقلی و استنباط فقهی جلو روند، از مسیرهای فرعی و اولویتهای غیر مهم مثل علوم غریبه استفاده میکنند. مثلاً برای اثبات موعود بودن علیمحمد باب از حروف ابجد استفاده می کنند و اینکه عدد ابجد محمدعلی باب با سال ادعای وی تطابق دارد!
شاخصه دیگر ادعای بهروزنمایی است. گاهی اوقات دانشجویان میپرسند «نظام و انقلاب اسلامی نمیتواند بهروزرسانی کند ولی روشنفکری غرب سیال است و مطابق پسند زمان، خودش را تغییر میدهد و بهروز میشود. در حالی که بهروزرسانی در مکتب اهلبیت(ع) با اجتهاد که در آن عنصر زمان و مکان کاملاً دخالت دارد، نهادینه شده است. ولی در جریان مدعیان اصلاً بهروزرسانی نیست و بیشتر ادعای بهروزرسانی است یعنی اینکه فرد قواعد ثابت و چارچوب مشخصی ندارد و به هر رنگی درمیآید. مثلاً بیت العدل بهائیت در مورد امکان ازدواج همجنسها میگوید: «این امر به احباء الهی واگذار شده است!» در چنین موضوع مهمی مسئله را به عرف واگذار میکنند و نام آن را بهروزرسانی میگذارند. این بهروزرسانی است یا رها کردن مسئله در جامعهای است که هیچ تخصصی در این موضوع ندارد.
در مقابل چنین مسئلهای یکی از راهکارها این است که از آنها پرسیده شود که به دنبال چه چیزی هستند؟ ماهیت کار آنها و سوابق و فعالیتهای افرادی که تاکنون داشتند، نشان میدهد که به دنبال یک مطلب حق و حکومت مهدوی و یا مشروعیت واقعی نیستند. لذا وقتی مشخص شود که واقعیت اقتصادی، اجتماعی، اهداف و رویکردهای این فرقهها چیست، بقیه بحثها به حاشیه میرود.
سیّال بودن و به هر رنگی درآمدن، متفاوت با بهروزرسانی است. این یکی از چیزهایی است که باعث میشود برخی از اقشار خصوصاً جوانان، جذب آنها شوند.
غیر از مواردی که فرمودید، دیگر بسترها و زمینههای گرایش مردم به ادعاهای دروغین چیست؟ و چرا مردم به این جریانها گرایش دارند؟
فریب خوردگان مدعیان فقط از یک دسته نیستند، افراد تحصیلکرده و غیر تحصیل کرده، هر یک به نحوی هستند. در بین افراد تحصیلکرده هم دستههای مختلفی مثل دانشجویان و طلاب، حرفهها و مشاغل متفاوت هستند.
وقتی جریانات مدعی به صورت تاریخی مورد بررسی قرار می گیرد، با همه ی تفاوتها یک وجه مشترک در آنها یافت می شود و آن اینکه شرایط موجود در جامعه زمینه ساز طلوع یک مدعی می شود که بهتر است به جای «زمینه» نام «زمینهنما» روی آن گذاشت.
در هر دورهای که مردم در تنگناهای مختلف قرار میگرفتند، اگر یک موعود و منجی میآمد جذابیت داشت. فقط در ایران هم نبوده است مثل جریان «مهدی سودانی» یا «غلاماحمد قادیانی» که در شبهجزیره هند و پاکستان که گرفتار انگلیس شده بود، ظهور کردند. پس از ورود استعمار انگلیس و ایجاد انحراف در عقاید مردم توسط تبشیریهای مسیحی، فردی به نام غلاماحمد که خیلی خوشبرخورد بوده و رفتار صمیمی داشته و از صبح تا شب و حتی در بین راه هم جواب سؤالات را میداده است، فعالیتش را آغاز میکند و در ابتدای کار مخالفتش را با انگلیس نشان میدهد و به عنوان قهرمان ملی شناخته می شود.
در چند سال اخیر هم در ایران که به خاطر تحریمها و مسائل دیگر، فشار اقتصادی زیاد شده است، زمینهای به وجود آمده تا کسانی بیان کنند که مبنای این مشکلات این است که شما به امام زمان(عج) واقعی نرسیدهاید! جریان «منصور هاشمی خراسانی» هم در سایت و هم در کتابهایش روی این مسئله خیلی مانور میدهد و میگوید: «شما گفتید ولایت فقیه و حاکمیت فقاهت و مرجعیت باید مبنا باشد ولی الآن دارید نتیجه آن را میبینید! بنابراین انتقال قدرت را به صورت مسالمتآمیز به امام زمان(عج) به واسطه ما انجام دهید!» در عرف مردم این حرف زده میشود که میگویند صاحب اصلی باید بیاید! اینها حرفهایی است که صورت درستی دارد ولی استفاده باطل از آن میشود.
در زمان معصومین(ع) هم دورههای انتظار وجود داشته و مردم - به خصوص شیعیان- مشکلات اقتصادی داشتند! ولی آیا تا کسی آمد و گفت: «من اسماعیل و امام بعدی هستم» یا «من عبدالله افطح هستم و میگویم امام کاظم(ع) بعداً خواهد آمد» معقول بود که کسی به صرف مشکلات اقتصادی و تحریمهای عباسی و اموی و مشکلات موجود اظهار کند که مکتب اهلبیت(ع) نتوانست مشکلات را حل کند پس باید سریعاً سراغ یک مدعی رفت؟
اساساً معقول نیست که کسی این گونه تصور کند ولی مدعیان از این فضا سوءاستفاده کرده و اولاً مشکلات اقتصادی را تماماً بر گردن آن سیستم اعتقادی و دینی رسمی و رایج می اندازند و بعد هم میگویند تنها راهحل، رجوع به خود آنها است چون نسخه جدیدی دارند که همه مشکلات مادی و اقتصادی و ... را حل می کند.
زمینه بعدی، خرافات یا روایات جعلی یا ضعیف است. شهید مطهری میگوید، روایتی که هر 100 سال یک مجدِّد میآید و احیاء میکند، قابل بحث است و مباحث مختلفی بر سر آن هست که اعتبار دارد یا نه؟ متأسفانه گروههای زیادی همین روایت را مستمسک قرار دادهاند؛ مثلاً غلاماحمد قادیانی میگفت من همان مجدِّد هستم چون کاری انجام میدهد که مسلمانان دیگر نمیتوانند، انجام دهند.
ویژگی بعدی وجود اختلاف بین فرقه های مختلف است که زمینه های مختلفی دارد. یکی قدرتطلبی و منافع اقتصادی است و مهم تر این است که به خاطر باطل بودن و نداشتن مبانی صحیح، حتماً در شاخهها و فروع اعتقادی درگیری و تضاد پیش میآید. البته اگر در جایی منافعشان اقتضاء کند، حتی با عقاید متضاد با هم متحد می شوند. خصوصاً بعد از انقلاب اسلامی که این رسالت نورانی را داشت که با هر امر باطلی مقابله کند و حق را جایگزین کند. لذا تمام گروه های باطل و مخصوصاً کسانی که سازماندهی شدهاند، با انقلاب تقابل دارند.
بعضی میگویند اگر انقلاب شما نسخه صحیح است، چرا صوفیه و اهل حق و ... با آن تقابل دارند؟ در حالی که این نشانه افتخار انقلاب اسلامی است چون نسخه و تبیین صحیح شیعه را ارائه می دهد و طبیعی است که تمام گروههایی که به نحوی انحراف دارند، با آن تقابل کنند. حتی فرقههایی که با هم از نظر مبانی متضاد هستند، چون وحدت استراتژیک دارند، علیه انقلاب متحد میشوند. مثلاً انجمن حجتیه که مبارزه با بهائیت جزو اساسنامه آنها است با بهائیت اتحاد استراتژیک دارد و این دو گروه در برخی از موضوعات، کارهای فرهنگی مشترک انجام دادهاند.
همچنین وهابیت که جزو شاخههای سلفیگری است و با هر گونه باطنگرایی و امور ولایی مخالف و ظاهرگرا هست، با اهل حق که برعکس آنها کاملاً باطنگرا هستند و لایههای معنوی و موعودهای پی در پی را تحلیل میکنند، اتحاد پیدا میکند.
حاکمیت در مقابل مدعیان دروغین باید چه سیاستی را در پیش گیرد؟
اولین کار این است که لایههای مختلف را شناخته و از هم تفکیک کرد. پیروان عادی و فریب خورده یک گروه هستند، مبلغان یک دسته و کسانی که آگاهانه عمل میکنند و اصطلاحاً هیئت امنای آن فرقه هستند، دسته دیگری هستند.
خیلی از پیروان بهائیت اصلاً نمیدانند که در کتب اصلی بهائیت چه گفته شده است و کتابهای آقای آیتی را که تناقضات و خرافات بهائیت را به چشم دیده است، نخواندهاند و چنین کتبی به آنها آموزش داده نمیشود. فقط بخشهایی از اینها منتخب شده و در جزوههای جذاب و رنگی آموزش داده میشود. در مورد پیروان و گرایشیافتگان عادی باید تا جای ممکن از تقابل سخت جلوگیری شود.
مثلا در جریان شیخ علیاکبر تهرانی، آن فردی که بچه فلجی دارد و با هزینه خودش از شهرستان میآید تا روحیه پیدا کند، حسابش با زهرا تهرانی که میگوید معصوم چهاردهم است یا خود شیخ علیاکبر تهرانی، فرق دارد. اگر تفکیک انجام نشود، ممکن است اثرگذاری آن خوب نباشد.
غربی ها در این زمینه تجربیات خوبی دارند – البته مبانی غربی ها که انسانمحور و لیبرالی است مورد تأیید نیست- مثلاً جاهایی به نام کلینیک فرقهدرمانی دارند. خانم «تالر سینگل» در کتاب «فرقهها در میان ما» بحث میکند که فرقهها چطور جذب میکنند؟ شستشوی ذهنی آنها چطور انجام میشود و کاری انجام میدهند که آن فرد حتی به صورت انتحاری برای فرقه عمل کند و خودش را مهم نداند و از جان و مالش عبور کند. فرد در فرقه چطور به اینجا میرسد؟ سیستم رهبری و مالی و تأثیرگذاری ذهنی آنها چطور است و ... . بعضی از روانشناسان ایرانی هم بحثهایی در زمینه فرقهها داشتهاند.
بعضی از پیروان و گرایشیافتگان اختلالاتی دارند و فرقهها چون در این موضوع تخصص دارند، کاری میکنند که آن فرد دچار اختلال روانی شود. در حال حاضر در عرفان حلقه با استفاده از اجنه و امور دیگر واقعاً این کار را انجام میدهند. جریان یعقوبی هم با علوم غریبه، تأثیر در ارادهها و نفوس را انجام میدهد.
زمانی پیشنهاد شد که کلینیک فرقهدرمانی از نوع بومی راه افتد که متأسفانه تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است. خانوادهها و کسانی که در امتداد و ذیل این فرقهها هستند، در مجموع جمعیت زیادی را شامل می-شوند. بعضی از این افراد وقتی می فهمند آن فرقه باطل بوده است دچار چند آسیب می شوند؛ مثلاً دچار آسیب اعتقادی میشوند چون در بُهت قرار میگیرند و گاهی به همه چیز شک می کنند. برخی دچار آسیبهای روانی میشوند یا به روابط خانوادگی آسیب وارد می شود. خصوصاً در جایی که فرقهها و مدعیان کارهای ضد اخلاقی انجام میدهند. چنین افرادی پس از خروج از فرقه باید تحت درمان قرار گیرند.
بعضی وقت ها بحث علمی با افرادی که جذب یک فرقهای شدهاند، فایدهای ندارد چون مشکلات روانی دارند و ابتدا باید یک متخصص آن خت را از این بهت و شکست روانی بیرون آورد تا متوجه شود که چه بلایی بر سرش آوردهاند؟ پس از اینکه از این فضا بیرون آمد باید سراغ بحث علمی رفت. حتی برخورد و زندانی کردن هم اثر عکس دارد و او در حالتی که هست، مستحکمتر هم میشود.
اگر این کلینیک فرقهدرمانی با بخشهای مختلفی از متخصص روانشناسی تا بخش مشاور خانواده و بخشهای علمی، آموزشی و نقد فرقهها شکل گیرد، خیلی از آسیب ها کم می شود. اگر در آن کلینیک تشخیص داده شد که فرد مشکلات روحی و روانی ندارد و واقعاً یک فرد مغرضی است که به صورت برنامهریزی شده کار میکند، اینجا دیگر جای برخورد سخت است و راههای دیگر جواب نمیدهد.
معمولاً در فرقهها و مدعیان لایههای سطحی دیده می شود اما به امتداد آن توجه نمی شود. مثلاً وقتی کسی دستگیر می شود، باید بررسی کرد که او با چه افرادی دوست بوده و با چه کسانی در فضاهای مختلف گفتگو کرده است؟ شاید او کتابی نوشته باشد و افرادی از او تأثیر گرفته باشند. البته نمیتوان تکتک این افراد را شناسایی و با همه آنها صحبت کرد. ولی باید پیشبینی شود که اگر یک مدعی این تحول و تغییر را در عقیده انجام داد، چه باید کرد؟
نکته دیگر اینکه گاهی در محافل مذهبی کشور نیز حرفهایی زده میشود که نشان می دهد بهائیت در این محافل نیز فعال است. این افراد نه مدعی هستند و نه گرایش به فرق دارند ولی فضای فکری آنها نشان میدهد که برخی باورهای بهائیت در آن ها رسوخ کرده است. باید برای این نوع مسائل هم فکر کرد. به عنوان نمونه اگر در جایی بهائیت فعال است، مبلغانی که به آنجا فرستاده می شوند باید ناظر به آن مسائلی که بهائیت ترویج میکند، تبلیغ کنند و در این زمینه دارای توان علمی باشند.
مسئله بعدی، رصد مداوم و علمی فرقهها هست؛ منظور از رصد، بیان آمار، اعداد و ارقام نیست بلکه باید مرتباً رصد کیفی انجام شود که مثلاً عقاید بهائیت در فلان شهر یا منطقه و یا در کل کشور چقدر دنباله دارد، چه تغییراتی در نگرش های مردم رخ داده و گرایشات مردم به موضوعات مختلف چه تغییری کرده است؟ متأسفانه این کار تا کنون انجام نگرفته است! نتیجه این گونه رصدها می تواند در کتاب ها و نشریات تخصصی آید و دست مایه تولیدات متنوعی شود. اگر این رصد انجام نگیرد، آن همه هزینه و وقت و عمر انسانهایی که در امور ولایت، نبوت، مهدویت، کلام و فرقهها مصرف میشود، به نتیجه مطلوب نمی رسد و به علت عدم اطلاع از بازخوردها، کارها تکراری خواهد شد و کار جدید هم به درستی انجام نخواهد شد. ولی اگر کسی از بازخورد کارهای قبلی مطلع باشد، میداند که چه تغییراتی باید در برنامه هایش رخ دهد و چه قسمت هایی را حذف و چه قسمت هایی را بهروزرسانی کند؟
نظام آموزشی کشور چه ضعفهایی دارد و راهکار شما برای رفع آن ضعفها در حوزه مهدویت چیست؟
از ابتدا باید همه چیز درست تعریف شود. برخی میگویند نظام آموزش و پرورش، انسانمحور و لیبرالیستی است، مثلاً وقتی معلم میگوید ماشین غذا میخواهد و انسان هم غذا میخواهد خود این بیان، نشانگر شباهت تعریف از انسان و محیط و غلبه نگاه غیردینی و سکولار است.
وقتی در نظام آموزشی کل تفکرات بچهها چیزهایی مثل رعایت قانون و منضبط بودن است که قبلاً هم در غرب گفته شده است، خیلی فرق دارد با زمانی که از همان ابتدا ناظر بودن خدا در همه امور به دانش آموز تفهیم شود! البته منظور از ناظر بودن به این معنا نیست که فرد از خدا یا جهنم ترسانده شود! بلکه باید متوجه باشد که تحت نظر دوستداشتنیترین فرد یعنی امام زمان(عج) است.
وقتی کسی با این نگاه تربیت شود، می فهمد که فقط نبستن کمربند ایمنی نیست که به انسان آسیب میزند بلکه نگاه خاص به یکدیگر هم به انسان آسیب میزند یعنی پوشش، گفتار و ... هم ممکن است به افراد آسیب زند. نحوه بیان اینها برای سطوح پایین نیاز به کار علمی دارد. در حال حاضر کارهایی شروع شده است مثلاً مجمع عالی حکمت اسلامی، بخش فلسفه کودک را راهاندازی کردهاند که چگونه به کودک اصول اعتقادی تعلیم داده شود؟ طبیعتاً موضوع امامت و مهدویت هم به همین کارها نیاز دارد. البته ذوق و هنر هم در جای خودش لازم است .
اگر ممکن است این مشکلات را با نگاه مهدویت مورد بررسی قرار دهید.
این موضوع یکسری زیربناهای عقلی دارد مثلاً چرا انسان باید امام داشته باشد؟ یا تقدس و نورانیت چیست؟ معنویت چیست؟ اینکه آیا اگر کسی در قنوتش گریه کند یا از در و دیوار رد شود یا روی آب راه رود، این یک فرد معنوی است؟ خیلی از دانش آموزان دوره متوسطه اول و دوم همین معنا و تصور را از معنویت و نورانیت و تقدس دارند. وقتی تصورات اینطور است در محیط باز و متنوع دانشگاه، همه این فضاها میشکند و تمام آن چیزها در ذهن او زیر سؤال میرود. یعنی نورانیت و تقدس و معنویت واقعی با مدعی معنویت، همه در ذهن او خلط میشود و او در برابر انجمنها و گروههای منحرفی که روی سرش خراب میشوند، بیدفاع خواهد بود. اینها از قبل باید در ذهن او چیده شده باشد مثلاً فلسفه یا عرفان برای کودک به درستی و به زبان او ارائه شود تا وقتی وارد دانشگاه میشود، مسلح باشد.
به نظر شما نهادهای تبلیغی چگونه میتوانند ضعف فکری و علمی مردم را مرتفع سازند؟
اولین کاری که باید انجام دهند این است که از موضوع، شناخت تخصصی و علمی داشته باشند. برای محصولات مختلف، منابع مختلفی لازم است و باید سطحبندی شود. گاهی منابع مبسوط و گاهی هم منابع بسیط و مختصر باید استفاده شود.
افرادی هم که برای تولید محصولات خصوصاً در فیلم و سریال استفاده میشوند، مهم هستند. وقتی فردی که در نقش خاصی مثل نایب خاص امام زمان بازی میکند، از نظر اعتقادی و عملی مشکلی داشته باشد، آن نقش میشکند. پس برنامهسازان و هنرمندان عرصههای تبلیغی باید حتی الامکان علاوه بر هنر تبلیغ در جنبههای اعتقادی و اخلاقی هم مشکلی نداشته باشند.
پس افراد اجرا کننده، منابع تغذیه کننده، شیوههای اجرای تبلیغ و رصد در این موضوع نقش دارد یعنی کسی که میخواهد برنامه تبلیغی تولید کند و یا مبلّغ اعرام کند، اگر آن رصدها باشد، میداند که نیاز اکنون مخاطب چیست و از 10 سال پیش تاکنون چه اتفاقاتی افتاده است؟ پس برنامه فعلی باید با برنامه 10 سال پیش متفاوت باشد ولی اگر رصد نباشد فایدهای ندارد و مرتب همان مباحث قبلی القاء میشود و پاسخگوی شبهات نیست. الآن در دانشگاهها این مشکل وجود دارد و دانشجویان می گویند مطالبی که در کتابهای معارف هست، در دبیرستان هم گفته شده و تکراری است.
این نشان می دهد که تغییرات و تحولات اعتقادی که در دانشگاهها و انجمنها رخ داده است، در کتاب ها لحاظ نشده است.
وظیفه روحانیت در مقابله با مدعیان دروغین چیست؟
روحانیت لایههای مختلف دارد؛ کسانی که تخصص دارند، بیشتر میتوانند در بخش علمی کار کنند مثلاً بزرگان و مراجع تقلید بر اساس گزارشهای میدانی، حتماً باید توجه کنند که به کجا اولویت دهند؟ در تبیین موضوعات هم وقتی یک مرجع تقلید روشنگری میکند، خیلی متفاوت است با این که یک فرد عادی صحبت کند. تأثیر مردم از مرجعیت واقعاً بینظیر است. پس باید در سطوح بالا بررسی کرد که خلأها در کجاست و آسیبها را رصد کنند و بر همین اساس متوجه شوند که چطور میتوانند در دروس خارج، مسائل را پوشش دهند. سیر تدوین دروس حوزوی باید طوری باشد که مبلغین در حوزههای مختلف مربوط به کوکان و جوانان، تخصص پیدا کنند.
کار بعدی «رصد» است که بررسی شود که چرا نیروهایی که با انگیزههای الهی به حوزه ها میآیند، به مدعیان گرایش پیدا میکنند؟ کیفیتهای گرایش باید رصد شود تا بعد از آن خلأ های علمی شناسایی و تغییرات لازم انجام شود. شاید حتی لازم باشد که در متون حوزه نیز تغییراتی صورت گیرد.
در شورایعالی حوزه باید چشماندازی تعیین شود که اگر در دهههای آینده مدعیان دیگری آمدند یا همینها ارتقاء پیدا کردند، راهحلی داشته باشند. در این چشمانداز باید ادعاها و مدعیان را پیشبینی و شناسایی کرده و اجازه نداد به مراتب بالا رسند. مثلاً اگر آسیبی در متون و منابع هست، اصلاح شود تا کسی نتواند 20 سال دیگر از این زخم، عفونت درست کند. مشکل این است که در حال حاضر حالت تدافعی نسبت به این مدعیان برای رفع شبهات اعتقادی آنها پیگیری میشود در حالی که اگر این پیشبینیها چند دهه قبل انجام شده بود، این گرفتاریها نبود.
به نظر شما در صورت ادامه روال فعلی در زمینه مدعیان دروغین، این امر به کجا منتهی میشود و چه آیندهای برای آن متصور هستید؟
باطل با اینکه خیلی خروش دارد ولی مثل کفی است که روی آب میایستد و در عمل از بین میرود و آن چیزی باقی می ماند که واقعاً سودمند است. «وَأَمَّا مَا ينْفَعُ النَّاسَ فَيمْكُثُ فی الأرض»، سنت الهی این است که فقط عقاید و مطالب حق و سودمند، باقی میماند. باطل ممکن است مدت زیادی هم جولان دهد اما «إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا». یعنی اصلاً جنس آن رفتنی است چون جریان عالم بر حق خلق شده است پس هر امر باطلی مثل خلاف جریان آب شنا کردن است که فرد را خُرد میکند ولی بالأخره به انسان ها آسیبهایی وارد میشود.
پیشبینی این است که فرقههای موجود یا جدید به حضور و ظهور خود ادامه دهند. همچنین هیچ شک و تردیدی نیست که حتی اگر فرقههای جدیدی هم پیدا شود حتماً نقطه ثقل کارشان تضعیف زیربناهای نظام جمهوری اسلامی است چون جمهوری اسلامی جلوی آنها را خواهد گرفت. اگر نظام و حکومت اسلامی باشد امکان مقابله با انحرافات هست ولی اگر نظام نباشد، دیگر امکانش نیست.
فرقهها در نهایت به تقابل با آرمانهای حکومت اسلامی و ولایت فقیه کشیده میشوند. در ابتدا تقابل نرم دارند ولی اگر نیروسازی کنند، مثل جریان یمانی به تقابل سخت هم خواهند رسید یعنی حتماً ایده ترور و ایجاد ناامنی را خواهند داشت.
بر خلاف برخی که شاید اینطور تصور کنند که چون خیلی از حکومت و ولایت گفته شده است، باید به سراغ چیزهای دیگر رفت با روندی که از فرق و مدعیان دیده میشود، باید خیلی هنرمندانه در زمینه مبانی حکومت اسلامی و ولایت فقیه به صورت بهروزرسانی شده و با توجه به شبهات جدید، کار کرد و مرتب فرهنگسازی و تولید متون و بازخوانی منابع انجام شود. البته نباید به شکلی باشد که مخاطب احساس کند که حالت تکرار دارد. اگر این کار انجام نشود، درست است که کار در زمینه فروعات نبوت، امامت و اختلافات شیعه و سنی و شبهات جزئی در جای خود مفید است، ولی متناسب با سلاح سنگین فرقهها نیست.
اگر شما خودتان را در یک موضوع کوچک درگیر کنید، ارزشی ندارد. در حالی که اگر لایههای اصلی را تقویت کنید که فرق نتوانند خود را در تقابل علمی با نظام و انقلاب مشاهده کنند، دیگر تحت آن پشتوانه محکم، میتوان به تدریج به جزئیات هم پرداخت. ولی اگر به گونهای شد که چند فرقه جرأت پیدا کردند که نیروسازی کنند و خودشان را در صحنههای خیابانی کشانده و با فتنهها همراه شوند، در آن زمان میبینید که بحث از جزئیات یک فرقه سودی ندارد.
وقتی فرقهای جامعه را به ناامنی کشاند و یکدفعه در تربت حیدریه، هیئت مفصلی شکل دهد و به راحتی این درخواست را مطرح کند که برای برگزاری برنامه در مورد یمانی مجوز داشته باشد، فایدهای ندارد که در مورد جزئیات آن فرقه با او صحبت شود. اما اگر اعتقادات اصلی درست شود، فروعات راحتتر حل میشود.
در مقابله با فرق و جریانهای انحرافی باید سعی شود فضای کشور قرآنی و روایی باشد. یکی از مشکلات این است که قدر منابع موجود، دانسته نمیشود. برخی فکر میکنند برای مقابله با یک فرقه حتماً باید یک CD و مستندی تولید شود، در حالی که لزوماً اینگونه نیست. قرآن میگوید: سامری از یک چیز مذهبی استفاده کرد «قَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ»، ادعا کرد که جبرئیل رد شد و من یک چیزی گرفتم و صدایی از آن درآمد. اگر کسی با قرآن مأنوس باشد، میداند که حتی ممکن است یک کسی به نام استفاده از جبرئیل یک فتنه ای با طلا و نقره راه اندازد و رنگ مذهبی هم به آن داده و ادعا کند که من در مقابل موسی(ع) عددی هستم. اگر کسی با قرآن بزرگ شود، سامریها را میشناسد و «يكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيدِيهِمْ ثُمَّ يقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» را میفهمد. قرآن میگوید: خودشان مینوشتند و میگفتند از خدا است.
بنابراین هر مجموعهای که میخواهد با فرقهها مقابله کند، ابتدا باید اُنس خودش را با منابع به خصوص قرآن و روایات بیشتر کند. به خصوص که مدعیان مهدویت معمولاً به رنگ دینی هستند و ادعا دارند که مسلمان یا شیعه هستند و خیلی داغتر و ولایتیتر از بقیه هستند! پس برای مقابله با اینها تسلط بر متون منبع خیلی جوابگوتر است تا اینکه فقط به دنبال این بود که آنها چه میگویند؟
خلاصه راهکارها:
1.باید پیشینه و سوابق جریانات مدعی بررسی شده و تعارضات شعارها و سخنان آنان با عملکردشان نشان داده شود
2.تناقضات فکری جریانات مدعی و اختلاف آن با اصول دین معرفی شود.
3.مدعیان دروغین برای جذب مخاطب دچار تذبذب می شوند و این خود یکی از راه های افشای آنان است
4.مدعیان معمولاً به روایات ضعیف یا جعلی استناد می کنند، لذا بررسی احادیثی که بر اساس آن به خود مشروعیت می دهند ضروری است.
5.مدعیان دروغین علی رغم تفاوت ها و مخالفتهایی که با هم دارند در مقابل جریان حق گاهی به اتحاد استراتژیک می رسند و نشان دادن این اتحاد برای افشای آنها مفید است.
6.باید بین فریب خوردگان، مبلغان و افراد اصلی، تفکیک قائل شده و با هر کدام برخورد متناسب را داشت.
7.در مورد گرایشیافتگان عادی باید تا جای ممکن از تقابل سخت جلوگیری شود.
8.نباید تجربیات غربی ها را در این زمینه به طور کلی نفی کرد. مثلا راه اندازی کلینیک فرقهدرمانی البته به سبک بومی و نه تقلیدی از غرب و طراحی بخش های مختلف در این کلینیک برای درمان افراد دارای اختلال روانی در کاهش آسیبهای روحی و روانی فریب-خوردگان بسیار مؤثر است.
9.معمولاً در فرقهها و مدعیان لایههای سطحی دیده می شود اما به امتداد آن توجه نمی شود که برای آن باید چاره ای اندیشید.
10.لازم است فرقهها به طور علمی و مداوم رصد کیفی شوند. یعنی تغییرات اعتقادی و تمایلات آنها رصد شود و مطابق با آن برای مقابله برنامهریزی شود.
11.مجمع عالی حکمت اسلامی، بخش فلسفه کودک را راهاندازی کردهاند. این مراکز باید گسترده تر و بیشتر شوند و در حوزه فهم فلسفه مهدویت و حقیقت انسان کامل برای کودکان برنامه ریزی شود.
12.مبلغان و کسانی که علیه فعالیتهای فرقه ها به تبلیغ می پردازند باید به مبانی دینی و علمی مجهز باشند
13.کسانی که برای تبلیغ به مناطق مختلف فرستاده می شوند علاوه بر جامعیت علمی باید مهذب باشند
14.در شورایعالی حوزه باید چشماندازی تعیین شود که اگر در دهههای آینده مدعیان دیگری آمدند یا همینها ارتقاء پیدا کردند بتوان برایش راه حل داشت.
15.فرهنگسازی و تولید متون و بازخوانی منابع باید به نحوی انجام شود که مخاطب احساس نکند حالت تکرار دارد.
16.فرق و مدعیان در نهایت به تقابل با جمهوری اسلامی می رسند لذا باید مبانی حکومت اسلامی و ولایت فقیه به صورت بهروزرسانی شده و با توجه به شبهات موجود متون لازم تولید و بازخوانی منابع انجام شود.
17.هر مجموعهای که میخواهد با فرقهها مقابله کند، ابتدا باید اُنس خودش را با منابع به خصوص قرآن و روایات بیشتر کند.
18. معنویت باید برای دانش آموزان و دانشجو بازتعریف شود. هر کس که کار خارقالعاده مانند راه رفتن روی آب انجام می دهد، لزوماً یک فرد معنوی نیست ولی تعریف خیلی از دانش آموزان و دانشجویان از معنویت، همین است. جریانهای مدعی از همین نقص معرفتی سوء استفاده میکنند.
برای مقابله با مدعیان دروغین باید مبانی حکومت اسلامی و ولایت فقیه را بهروزرسانی و بازخوانی کنیم
حجتالاسلام والمسلمین دکتر جواد اسحاقیاندرچه؛ استادیار گروه اخلاق دانشکده معارف اسلامی دانشگاه تهران