شاخصها و نشانههای ناکارآمدی یک نظام سیاسی در حوزههای فرهنگی و اجتماعی چیست؟
فرهنگ، سه بخش اصلی دارد؛ بخشی از آن تاریخ ناملموسی است که حدود 80 درصد آن، تاریخ است. معمولاً اینطور است که رویه و سطح فرهنگ دیده می شود ولی اگر دقت شود بخش زیادی از آن تاریخ است. درواقع وقتی از فرهنگ صحبت می شود، از یک تاریخ صحبت می شود که بخشی از آن به ما رسیده است و آن را بهطور کامل حس نکرده ایم. بخشی از آن ملموس است که به آن «محیط» گفته می شود که البته طیف وسیعی است که در معماری کهن، میراث فرهنگی یا رفتارهای مردم دیده می شود. بخشی از آنهم شیوه های زندگی مردم است. متأسفانه بعضی از افراد اصرار دارند که حوزه فرهنگ را با تعریف خود نامگذاری کنند درحالیکه باید تعریف عمومی را مدنظر قرارداد. همچنین بعضی از افراد اصرار دارند که فقط یک شیوه زندگی خوب وجود دارد و بقیه شیوه های زندگی را نادیده می گیرند. البته ممکن است گفته شود که یک شیوه زندگی خوب سراغ داریم که در این صورت باید آن را تحلیل کرد و اجازه داد که بقیه شیوه ها هم مطرح شود. فرهنگ امری پویاست و بهتدریج تغییر می کند. هر تغییر فرهنگی حداقل بین 10 تا 20 سال طول می کشد و نمی تواند دستوری باشد. بعضی از مسئولین فرهنگی می گویند که باید مثل باغبان بود و از طبیعت یاد گرفت! اما آیا واقعاً باغبان به درخت دستور می دهد که رشد کند یا میوه دهد؟ کار باغبان فراهم کردن شرایط رشد و از بین بردن عوامل مخل است. فرهنگ هم یک نهال در حال رشد و تغییر است و نمی توان آن را دستوری پیش برد!
موضوع دیگر تاریخ میراث فرهنگی ناملموس است که اصرار بر ندیدن آن وجود دارد. یکزمانی به یکی از دوستان پیشنهاد شد که کتابی را که یک آمریکایی در سال 1341 نوشته بود، ترجمه کند. او می گفت که در دوره شاه اجازه انتشار آن را ندادند و الآن هم نخواهند داد. بااینحال ترجمه کرد و در سال 1372 به یکی از معاونین پژوهشی وزارت ارشاد نشان داده شد؛ او هم گفت که قابلچاپ نیست! جالب این است که یک آمریکایی در سال 1341 می نویسد و حتی امروز هم نمی توان آن را چاپ کرد! یعنی اینکه در حوزه فرهنگی ما مشکلات تاریخی وجود دارد و تا آنها حل نشود این فرهنگ آسیبزا خواهد بود. در سالهای اخیر و شاید از حدود سال 1970 میلادی به بعد، جهان و قدرت سیاسی به سراغ فرهنگ رفت؛ یعنی به این موضوع واقف شد که فرهنگ یک عنصر مهم در توسعه هست و نمی توان به آن توجه نکرد. در دهه-های اخیر، فرهنگ ارتباط زیادی باسیاست پیدا کرد که اسم آن را فرهنگ توسعه گذاشتند. بدون تردید این فرهنگی که غرب و قدرتهای سیاسی در دهه های اخیر به سراغ آن رفتند، بسترهایی دارد؛ که فقط یکبخشی از این بستر، اقتصاد لیبرالیستی است اما بههرحال جهان امروز بهشدت فرهنگی است و این موضوع به کمک فناوری های نوین بهسرعت ادامه دارد. قدرتهای سیاسی به این نتیجه رسیده اند که در درون این فرهنگ پر از تضاد است و نیروهای متضاد داخل فرهنگ را باید مدیریت کرد. آنها فهمیده اند که چون فرهنگ پویا و در حال تغییر است، بعضاً باید عناصر پیوسته فرهنگ را تقویت کرد. مثلاً اگر می-توان بین عناصر مختلف در جهان پیوستگی ایجاد کرد، این کار را انجام دهند چراکه می دانند فرهنگهای مختلف باهم نیروهای متضاد دارند و اگر کنار هم قرار گیرند ممکن است که منازعه ایجاد شود و باید تا جایی که می توان یکسان سازی کرد. در ایران هیچکس توجه ندارد که ما اصلاً این نیروهای متضاد را نمی شناسیم و به آن توجه نداریم. به همین دلیل است که وقتی بی بی سی می خواهد در ایران کار کند به زبان فارسی این کار را می کند چون زبان یکی از عناصر فرهنگی است. اینطور هست که احساس می-کنیم با یک فرد خودی صحبت می کنیم و برخی به آن اعتماد پیدا میکنند. درواقع از عناصر فرهنگی ایران استفاده کرده و با ایرانیان حرف زده و سعی می کند که کم وبیش آنها را باارزشهای فرهنگی خود تطبیق دهد. وقتی می خواهید به فرهنگ اینطور نگاه کنید، فرهنگ تبدیل به یک شمشیر دو لبه می شود؛ یعنی وقتیکه می خواهید با گروهی صحبت کنید که فرهنگ آنها با شما فرق دارد و سعی بر تطبیق بین این دو دارید و در ضمن می خواهید که ضربه نخورید و کار به منازعه هم کشیده نشود، فرهنگ تبدیل به شمشیر دو لبه خواهد شد. اگر از آن خوب استفاده نکنید، دست خودتان را هم خواهد برید. امروزه فرهنگ با توجه به وجود ارتباطات جهانی و فناوری های نوین به بزرگترین منبع فکری بشر تبدیلشده است. درواقع این فرهنگ ها هستند که اندیشه ها را تبادل می کنند. این منبع فکری شامل تنوع بسیار زیاد و نیازهای تشدید شده است. وقتی دقت شود، مشخص می شود که در کشور ما، هم تنوع فرهنگی و هم نیازهای فرهنگی تشدید شده، در نظر گرفته نمی شود و سعی بر پاک کردن صورتمسئله است. این فرهنگ خصوصیتهایی دارد که سعی شده است بعد از انقلاب در مقابل آن ایستادگی شود. مثل موضوع خلاقیتها و نوآوریهای فرهنگی و ابعادی مانند ارتباط و تعامل فرهنگی بین ملتها و فرهنگهای متنوع. اساساً هیچ پیشرفتی بدون یک عامل فرهنگی امکانپذیر نیست و خود پیشرفت نتیجه تعامل بین گذشته، حال و آینده است. تعریف دانشگاهی پیشرفت هم همان تعامل بین سنت و مدرنیسم است. مثلاً اگر ساسانیان در معماری از عناصری مثل گچوخاک و ساروج استفاده می کردند و امروز در معماری ما هست، یعنی این گذشته بهصورت ملموس یا غیرملموس هنوز حضور دارد. برای پیشرفت نمی توان به دو عنصر سنت و مدرنیسم و همچنین موضوع فرهنگ توجه نکرد چراکه اساساً پیشرفت دیگر معنا نخواهد داشت. چراکه همه این موضوعات به فکر و فرهنگ بازمیگردد. مثلاً برای پیشرفت در معماری بدون تفکر و فرهنگ نمی توان نقشه یک شهر جدید را تهیه کرد. بالأخره این شهر، گذشته و آینده ای دارد که باید روی آنها فکر کرد. متأسفانه ما با کلمه پیشرفت بازی نموده و به آن توجه نکرده ایم.
عوامل ناکارآمدی یا احساس ناکارآمدی در نظام جمهوری اسلامی (در حوزههای قانونگذاری، اجرایی، امنیت و ثبات اجتماعی، نظارت و...) چیست؟
ناکارآمدی بههیچوجه یک احساس نیست بلکه یک واقعیت است. درمجموع، فرهنگ سه حوزه دارد؛ تاریخ، محیط و جغرافیا و همچنین اجتماع که در آن شیوه های زندگی جریان دارد. از عوامل ناکارآمدی کشور در حوزه فرهنگ، عدم شناخت درست از فرهنگ و عدم تعریف ارتباط فرهنگ و پیشرفت است. مثلاً وقتی محیط و جغرافیا در نظر گرفته نمی شود نتیجه آن این است که تفاوت اقوام در نظر گرفته نمی شود. بهطور مثال یک روحانی شیعه، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی کردستان می شود. درواقع عنصری متضاد فرستاده می شود و دقیقاً روی روحانیت آن تأکید می شود. این به آن معناست که دیگری اهمیتی ندارد که مردم کردستان، چه دین و فرهنگی دارند و فقط باید مثل بقیه کشور باشند. در ابتدای انقلاب از یکی از مراجع تقلید سؤال کرده بودند که آیا لباس خانمهای عشایر مشکل ندارد؟ وی در پاسخ گفته بود که لباس آنها خودش حجاب است. درواقع اینگونه نیست که باید حتماً آنها هم چادربهسر کنند و مانند خانمهای ما باشند تا سبک زندگی آنها هم اسلامی شود. بلکه باید به محیط و جغرافیای زندگی آنها هم توجه کرد. ممکن است حتی گیس یک زن عشایر بیرون باشد ولی مفهوم آن این نیست که حجاب را رعایت نکرده است! بنابراین باید توجه کرد که کار فرهنگی در کجا و در چه محیط و جغرافیایی و با چه عناصری انجام می شود. مثلاً اگر سرزمین ایران قطبی بود، حجاب چطور باید می شد؟ حتماً نوع لباس و جنس آن در این موضوع اثر خواهد گذاشت. همچنین تاریخ یک سرزمین مهم است. وقتی مفاهیم فرهنگی جدید مطرح می شود مردم آن سرزمین باید آن را درک می کنند.
دنیای امروز که سیاستمداران آن به سراغ حوزه فرهنگ رفته اند، با این موضوع روبرو شد که برنامه ریزی توسعه جواب نمی دهد مگر اینکه به مسئله فرهنگ توجه شود. درواقع نظریه های برنامه ریزی بافرهنگ ترکیب شد تا با توجه به تنوع فرهنگی انجام شود و زیان های مدرنیسم به وجود نیاید. این حوزه به همراه ارتباطات و تنوع فرهنگی جدید وضعیتی ایجاد کرد که گفته می شود جامعه، توده وار شده است. یکی از خواص جامعه توده وار این است که کاملاً القا پذیر است و مردم بهشدت تحت تأثیر حرفهای یکدیگر هستند. همچنین افراد مختلف بهشدت دارای اضطراب فردی و جمعی هستند و ازخودبیگانگی و سرگشتگی دارند و یک نوع اعتراض اجتماعی و بحران هویت وجود دارد. نتیجه این است که جامعه امروز بهشدت آماده جنبش های اجتماعی و حرکت های کاذب هستند که حتی حول محور افکار واهی ممکن است پیوندهایی بین آنها به وجود آید و از خود حرکاتی نشان دهند. با اینگونه جوامع باید با هوشیاری روبرو شد. متأسفانه ما با خصوصیات جوامع امروزه نیز آشنا نیستیم. درواقع تصور می شود که با یک جامعه اصیل روبرو هستیم. مدیریت یک شهر کوچک 50 هزارنفری که ارتباطی هم با مردم دیگر نقاط نداشته باشد شاید برای حدود 20 الی 30 سال هم مشکلی نداشته باشد و اتفاق خاصی هم نیفتد؛ اما امروزه در جامعه جدید، جوانها دارای بحران هویت و سرگشتگی هستند و القا پذیر شده اند. هر اقلیت یا دسته کوچکی امکان سازماندهی خودروی آرمانها و افکارش را دارد. مثلاً ممکن است جمعیتی که برای یک تصادف خیابانی ساده جمع شده اند با یکشور ساده و حرف کوچکی متحد شده و راهپیمایی کرده و حتی عملی را هم انجام دهند. باید دید که آیا با جنبش های موقت اجتماعی و کاذب روبرو هستیم یا خیر؟ جوامع در دنیا این آمادگی رادارند و دائماً در همه جهان این حرکتها دیدهشده است و ممکن است در آینده حتی یک شهر بر سر یک مسئله یا احساس کوچک به هم ریزد.
حوزه فرهنگ از حوزه سیاسی و اقتصادی بهشدت تأثیرپذیر است و این حوزه ها در جهان امروز قابلتفکیک نیستند. در حوزه سیاسی اتفاقاتی افتاده است که باید بهدرستی آن را تحلیل کرد. یک نوع از حکومت در جهان حکومت مطلقه بوده است که تقریباً در جهان منسوخشده و به این سمت رفته است که باید بهجای آن قدرت سیاسی یا دولتی به صحنه آید و دیگر بهوسیله زور نمی توان حکومت کرد. جمعی که در هیئت حاکمه قدرت سیاسی و قدرت دولتی قرار می گیرند، مدعی هستند که برای خدمت به مردم و منافع آنها گام بر خواهیم داشت. در کنار قدرت سیاسی، قدرت دولتی شکل گرفت که در آن دولت عرضه کننده خیر عام و منافع مردم است، جامعه و مردم هم بخش دیگری را تشکیل می دهند. دین و نهادهای آنهم در حوزه جامعه قرار می گیرند. در حکومتهای مطلقه قدیم مثل حکومت کلیسا، دوره هایی وجود داشته است که دین یا کلیسا حکومت مطلقه داشته است. در دنیا کم کم مشخص شد که موضوع خدمت به مردم در قدرت سیاسی و قدرت دولتی هم دروغی بیش نیست و حفظ منافع گروه های خاص و دولتمردان بیشتر مدنظر است. بهاینترتیب دیگر دولت، بازتاب جامعه هم نبود بلکه بازتاب گروههای ذینفع است.
اتفاقی که در بعد از انقلاب در ایران افتاد این بود که قدرت سیاسی بهتدریج خود را از قدرت دولتی جدا کرد؛ یعنی به این سمت رفت که دولت به کارهای اجرایی رسیدگی کند و او هم قدرت حاکمیتی را داشته باشد. قدرت دولتی هم خود را از جامعه جدا کرده بود و مردم هم بافهمیدن این موضوع که منافع دولتمردان با منافع آنان متفاوت است، خود را از دولت جدا کردند؛ بنابراین سه قدرت سیاسی، دولتی و مردمی شکلگرفته است. مشکلی که در اینجا وجود دارد این است که قدرت سیاسی، دین و نهادهای مذهبی را در حوزه قدرت سیاسی برد تا هم از آن استفاده کند و هم آن را رشد دهد و عبارت «دین از حکومت جدا نیست» را معنا کند. با این کار دینی را که در جامعه باعث پیوند بین مردم می شد را به قدرت سیاسی منتقل کرد؛ بنابراین قدرت سیاسی و نهاد دینی از قدرت جامعه جدا شدند. اتفاقی که افتاد این بود که کار آیی دین در جامعه که همان افزایش پیوندهای اجتماعی است، کاهش یافت و با این اتفاق قدرت دین در جامعه از دست رفت و دینی که می توانست در جامعه، افراد را حول ارزش ها متحد و هماهنگ کند، سیاسی شد و کار آیی خود را از دست داد. برخی افراد وقتیکه این نکته مطرح می شود می گویند که آیا این حرف به این معناست که دین از سیاست جداست؟ البته پاسخ منفی است چراکه منظور این است که با این اتفاق دین حضور خود در اجتماع و ایجاد وحدت بین مردم را ازدستداده و سیاسی شده است. درنتیجه این اتفاقات، در حال حاضر در جامعه دینهای فردی داریم و افراد دست و پا می زنند و هر کس سراغ مکتبی می رود. حال سه قدرت در جامعه داریم که دین هم به سمت یکطرف رفته و هر کاری که قدرت سیاسی می کند پای دین نوشته می شود. مردم به قدرت دولتی هم دیگر اعتمادی ندارند و انسجام بین مردم هم وجود ندارد. نتیجه این است که در جامعه امروز هیچکدام از دولت مردان موردقبول مردم نیستند! اکثریت دولت مردان که شاید افراد مؤمن و خوبی هم باشند در منافع حزبی یا شخصی خود غرقشدهاند و متوجه این موضوع نیستند. چطور باید انتظار داشت که مردم آنها را قبول داشته باشند؟ حتی اگر یکی از اعضای خانواده مدیر باشد، فامیل، او را قبول ندارند و می گویند که هر کس که در حوزه دولتی کار می کند به خاطر منافع خود است!
یکی از سوءتفاهماتی که اخیراً دیدیم که قدرت دولتی برای حفظ منافع خود بااطلاع رسانی به مردم در مورد دریافت بودجه از طرف نهادهای دینی، به مردم می گوید که این نهادها، در حوزه قدرت سیاسی با بودجه هنگفتی عمل میکنند و مردم هم بهشدت ناراحت می شوند! متأسفانه بهتدریج همه بخشهای دینی و حتی مساجد به قدرت سیاسی وابسته شده و اعتماد مردم از بین رفته است. اگر هم حرفی به مردم در مورد مسائل دینی زده شود، تصور می کنند که از طرف قدرت سیاسی با آنها صحبت می شود. فارغ از این موضوع که مردم چقدر به قدرت سیاسی اعتماد و دلبستگی دارند، بهمرور کار آیی آنها برای مردم در طی 40 سال آشکارشده است. درواقع دو قدرت سیاسی و دولتی، مردم و قدرت جامعه را فراموش کرده اند. مردم هم این موضوع را درک می کنند که این دو قدرت کاری به مردم ندارند و فقط در حال جنگ و تضعیف یکدیگر هستند و چوب اصلی را آنها می خورند.
در قدرت جامعه نقش نیروهای اجتماعی مهم است. این نیروها عوامل مؤثر در حوزه تولید قدرت و جهت-گیری آن هستند. چون از قدیم در این حوزه نگرانی وجود داشته است، نیروهای اجتماعی در هر نظامی ناتوان شده اند. در حال حاضر استاد دانشگاه یا متفکری در حوزه اجتماعی وجود ندارد که مردم به آن اعتماد کنند. همه متفکران به حوزه دینی برده و سیاسی شده اند. امروز در جامعه ما غیر از کسانی که قدرت سیاسی و نهادهای دینی از آنها حمایت کنند بهصورت مستقل وجود ندارد، یک متفکر اجتماعی و دلسوز یا حتی انجمنی وجود ندارد که مورد اعتماد مردم باشد و برای مردم حرفی زده و آنها را راهبری کند. متأسفانه بهطور انگشت شمار سراغ ورزشکاران، هنرمندان و اساتید خاص می روند. این مشکل به این خاطر است که قدرت سیاسی از نیروهای اجتماعی ترسیده و از سازماندهی آنها جلوگیری کرده است. اگر هم سازماندهی شده اند، بسیار دولتی بوده است. بهطوریکه یک استاد حتماً باید مثلاً جزء بسیج اساتید باشد یا بالأخره بهجایی وصل باشد که اجازه اعلام وجود داشته باشد. قدرت سیاسی درنهایت ضربه همین موضوع را خواهد خورد؛ بنابراین نیروهای اجتماعی، گروه های سرآمد، الیت ها و روشنفکرها را منفعل کرده ایم. در این حوزه جامعه به دنبال نقش های جدید است و جوامع بیرونی سعی می کنند که همان الیت ها را تولید کنند. مثلاً به افراد جایزه جهانی می دهند و کم کم با ساختهشدن این الیت ها، سعی می کنند که آنها را دورهم جمع کنند و برای سالهای آینده به آنها محوریت دهند که به نظر می رسد تا 10 سال دیگر به آن خواهند رسید. متأسفانه هرکسی که حرف می زند به او گفته می شود که سیاسی نباش و صحبت نکن! اگر هم او را تحویل گیرند به این شرط است که علنی از قدرت سیاسی حمایت و موضع خود را مشخص کند.
در نیروهای اجتماعی با کنش هایی مواجه هستیم که به آن کنش های سنتی و عاطفی می گویند. به همان دلایلی که بیان شد ممکن است که عاطفه مردم تحریک شود و حرکتهای مختلفی را انجام دهند. در مورد سنت ها هم که همه یاد گرفته اند می توانند بایستند و زیر بار قانون نروند و هر کس هر کاری می تواند انجام دهد؛ بنابراین هم نیروهای اجتماعی وجود ندارند که ایستادگی کنند و هم اثرات مثبت آن وجود ندارد. می توان نیروهای اجتماعی داشت تا حرفهای خوب بیان کنند. جدیداً در کلیپی که بی بی سی در مورد انتخاب رهبری پخش کرده بود، در مورد صحبتهایی که رهبر معظم انقلاب اسلامی در مورد شایستگی خود برای این مقام بیان کرده بودند، یک فردی در خارج اینگونه تحلیل کرده بود که تواضع یکی از امتیازات مدیران در ایران است و خود ما می فهمیم که این کار جزء شخصیت و احساسات ایرانیهاست که ادعای مدیریت نکنند. باوجوداینکه این فرد یک غریبه است ولی حرف او به دل انسان می نشیند. متأسفانه در نظام برای چنین افرادی جایی گذاشته نشده است که در این مواقع از نظام دفاع کنند. مثلاً در مورد قدرت دولتی سؤال این است که بازاریان، سرمایه داران، طبقات متوسط و تحصیل-کردگان در دولت چه جایگاهی دارند؟ متأسفانه انتخاب مدیران در دولتها اینگونه است که حتماً باید فردی باشد که درجایی خدمتی به رؤسای دولت کرده باشد. متأسفانه در این حوزه هم کار را بهحداعلای منفی رسانده اند بهطوریکه اینقدر افراد بعضاً بی سواد و ناتوان را فقط به خاطر اینکه در ستاد انتخاباتی فردی بوده یا فامیل بوده است، بر سرکار آورده شده اند که مردم فهمیده اند و فساد آنها آشکارشده است؛ بنابراین در سطح قدرت دولتی منافع حرف اول را می زند و اساساً شاهد کنش های درستی نیستیم.
قدرت سیاسی هم بخشهایی از کشور را به دور خود جمع کرده است؛ مانند قوه قضائیه، حوزه نظامی، حوزه سیاستگذاری و قانونگذاری فرهنگی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی و ... که هژمونی و سلطه-ای در جامعه دارند که معمولاً به منافع گروه های عمومی توجهی ندارند و فقط به قدرت سیاسی فکر می-کنند و نیازی ندارند که از مردم تأییدیه دریافت کنند. به همین دلیل است که سالهاست مردم می گویند که ما در حوزه قضایی مشکلداریم و در دادگاه ها فساد، خیانت و جنایت داریم. از وکیلی که به ناموس مردم رحم نمی کند تا هزاران مورد دیگری که همه دیده اند، وجود دارد ولی هیچکس به فکر نیست. هنگامی هم که انتقاد می شود فکر می کنند که منتقد باقدرت سیاسی مخالف است و یا قدرت سیاسی تصور می کند که عناصری که در قدرت دولتی هستند، سعی در تضعیف او رادارند. در اینجا منافع گروه-های عمومی، طبقات متوسط و فقیر مانند کارگر و کشاورز در نظر گرفته نشده است. متأسفانه منافع ایدئولوژیک دینی به منافع افراد خاصی تقلیل پیداکرده است؛ یعنی اگر فردی از منافع دین حمایت کند مردم تصور می کنند که حتماً منفعتی در این جهت دارد؛ بنابراین چون دین به حوزه قدرت سیاسی رفته است، این حوزه به بخشی دینی-مذهبی تبدیلشده است که چون به منافع عمومی هم توجهی نمی کند ممکن است در مقابل مردم هم قرار گیرد و مردم تصور کنند که مذهبی ها این کارها را می کنند. مجموعه این عملکردها هم مشروعیت قدرت سیاسی را کاهش داده است.
تقریباً در ایران از هر طبقه ای 3 میلیون نفر هستند. 3 میلیون بسیجی پای کار، 3 میلیون مذهبی معتقد، 3 میلیون مخالف منافق، 3 میلیون طاغوتی، 3 میلیون بی تفاوت، 3 میلیون پولدار و ... . البته این عدد تقریبی است مثلاً 3 میلیون بسیجی و 3 میلیون مذهبی و مسجدی مشترک هستند و ممکن است این عدد راکمی تغییر دهد. نکته این است که این 3 میلیون نفرها نباید دل ما را خوش کرده یا باعث ترس شوند. وقتی اینها در کنار هم قرار می گیرند، موضوع مهم می شود. مشخص است که فرزندان و خانواده مخالفان و موافقان اول انقلاب هنوز هستند و هر وقت فرصت کنند حرف خود را بیان می کنند. اینها در فضای مجازی هستند و تولید محتوا می کنند و اگر لازم باشد شاید اسلحه هم به دستگیرند. خیلی عجیب نیست که اینها به خیابان آمده و اعتراض کنند. همچنین از 3 میلیون بسیجی طرفدار نظام هم عجیب نیست که از نظام در مواقع مختلف دفاع کنند. تکلیف وقتی روشن می شود که این 3 میلیون ها به هم می پیوندند. وقتی 3 میلیون فقیر با 3 میلیون منافق یکی شوند تبدیل به 6 میلیون می شود که خطرناک خواهد شد. همچنین وقتی به این 6 میلیون، 3 میلیون فرد بی تفاوت یا دانشجو اضافه شود، 9 میلیون می شود که تهدیدآمیز خواهد شد.
مشکلی که کشور به آن دچار شده ، این است که در هر حوزه ای گروه های ذینفع تبدیل به گروه های ذی-نفوذ شده و سپس تبدیل به گروه های مسلط شده اند و به بقیه هم امکان تعادل در توزیع قدرت را نمی-دهند. اگر فرد در حوزه قدرت دولتی باشد سعی می کند که دوست و رفیق خود را بر سرکار آورد و اگر در حوزه قدرت سیاسی باشد، سعی می کند با خودی-غیرخودی کردن همین کار را انجام دهد و وقتی هم که در بین مردم باشد سعی می کند از نفوذ خود در جهت منافع خویش استفاده کند.
حوزه فرهنگ مانند یک جعبه سیاه است که یک سری ورودی و خروجی دارد. در ورودی حوزه فرهنگ، عناصری باید باشد که به دلایلی وجود نداشته است. مثلاً مبانی اخلاقی ما تضعیفشده است. همچنین همبستگی و نظم اجتماعی ما تضعیفشده است. عقلانیت و آگاهی های عمومی کشور هم ضعف دارد. حتی شبکه های تلویزیونی، آگاهی عمومی برای یک زندگی ساده را به انسان نمی دهند. همچنین ارزش ها و هنجارهای ما تضعیفشده و نهادهایی که باید این وظیفه را انجام دهند، دچار ضعف شده اند. همچنین نقش های انسانی مانند نقش پدر، مادر، استاد و معلم، روحانی و ... کمرنگ شده است؛ بنابراین بهطورکلی تمام داده هایی که باید وارد حوزه فرهنگ شوند، تضعیفشده اند. در این وضعیت هم خروجی مشخص است. هر چه بکاریم درو میکنیم. در کشور انسان سازی نشده و به همان 3 میلیون آدم معتقد که انقلاب را نگهداشته است، قناعت شده است؛ بنابراین بهطورکلی در کار ویژههای فرهنگی دچار مشکل بوده ایم.
قدرت سیاسی و قدرت دولتی، به تقویت درون دادههای عمومی و اساسی توجهی نکرده اند. ظاهراً به شورای عالی انقلاب فرهنگی گفتهشده است که توجه کند ولی چون دستوری گفته می شود، او هم فقط سندنویسی می کند. دولتها هم وقتی آمده اند به منافع خود فکر کرده اند به همین خاطر است که وزارت ارشاد همیشه در هر دولتی عنصر مؤثری برای انقلاب اسلامی نیست چون قرار نیست که کاری انجام دهند. دولتمردان هم کاری از آنها در حوزه درون دادهها نخواسته اند چون مسائل خود رادارند و فقط اطلاعاتی که برای رأی گیری بعدی نیاز دارند، از آنها می خواهند.
یکی از کار ویژههای مهم حفظ انسجام و همبستگی اجتماعی است که توسط یکی از مؤلفه های مذهب، فرهنگ یا خانواده ایجاد می شود. به فرهنگ که توجهی نشده است چراکه نه به تاریخ آن توجه داشته ایم، نه به نیروهای اجتماعی آن و نه به روشنفکرها اجازه کار دادهشده است بهطوریکه در درون جامعه فردی که فرهنگ تولید کند، وجود ندارد. حوزه مذهب هم که سیاسی شده و به قدرت سیاسی چسبیده است. خانواده هم در سالهای گذشته ازهمپاشیده شده و با مسائلی مانند طلاق، فساد اخلاقی و ... روبروست.
حفاظت از همبستگی اجتماعی که از قدرت سیاسی انتظار می رود که با تضعیف قانون اساسی و ایدئولوژی کار آیی لازم را نداشته است.
همچنین کار ویژه نظام هنجاری و حقوقی هم تضعیفشده و داده های لازم وجود ندارد. دستگاه قضایی ما هم در اینجا وظیفه دارد تا برای حل بخشی از مشکلات کشور، هنجار سازی کند. نظام هنجاری باید روابط را درست کند مثلاً به روستایی آموزش دهد و هنجارهای لازم را در جامعه ساخته و تقویت کند... حال دادگاه ها باید این مشکلات را حل کنند! قبل از رسیدن به مرحله دادگاه، باید نظام هنجاری و حقوقی تعاریف و هنجارهای لازم را ایجاد می کردیم.
در مورد کار ویژه اهداف هم نظام سیاسی و دولتی که باید این را برای جامعه ساختهوپرداخته کنند، اهداف روشنی را ارائه نمی کنند. متأسفانه بازی با اهداف صورت می گیرد و هر بار بهصورت موقتی، هدفی را تعیین می کنند. حتی با اهداف سالیانه ای هم که مقام معظم رهبری بیان می کنند، بازی صورت می گیرد. متأسفانه هرسال از کنار این موضوع بازیگران دولتی و حکومتی، منافعی را می برند و بعد کار را تعطیل می کنند.
کار ویژه انطباق با محیط هم هست که بنا بر شرایط باید توسط دولت انجام شود و وظیفه آن این است که مردم را با شرایط جدید انطباق دهد. متأسفانه این هم انجام نمی شود. مثلاً در حوزه نهادهای اقتصادی وقتیکه تغییرات اقتصادی در حال ایجاد است، هیچکس نمی داند که چه اتفاقی در حال وقوع است؟ مردم هنوز در مورد خیلی از مسائل مانند نفت، مالیات یا تحریم ها توجیه نیستند. متأسفانه هنوز که هنوز است ما در حال استفاده از احساسات مردم هستیم. چند روز پیش در برنامه ای در صداوسیما یک مجری جوان برای راضی کردن مردم می گفت که دولت اگر می توانست از فروشنده خیابانی هم مالیات می گرفت!
این مشکلات دلایل مهمی دارد که یک بخش آن عوامل بیرونی و رسانه های رقیب است. قدرت این رسانه های رقیب به دلیل عملکرد نادرست رسانه های خودی است. یکی از جاهایی که می توانست داده های درون فرهنگی را تقویت کند، رسانه ها هستند. وقتی گفته می شود که رسانه ملی، اگر «ملی» به این مفهوم باشد که این رسانه قرار است که حرف اساسی قدرت سیاسی را بیان کند، حرف خوبی است ولی سؤال این است که حرفهای بقیه در کجا بیان شود و داده های فرهنگی را چه کسی باید تولید کند؟ صداوسیما آمار می دهد که ما اینقدر اذان، سریال و ... پخش کرده ایم ولی باید گفت که اگر این روش قرار بر نتیجه دادن داشت، در این 40 سال باید جواب میداد!
راهکارها و راهبرد پیشنهادی شما برای کارآمد سازی و ارتقای کارآمدی نظام در حوزههای پیشگفته (قانونگذاری، اجرایی، امنیت اجتماعی و نظارت) چیست؟
مشکل ما این است که رسانه های درونی ما آنقدر مسائل را بد مطرح می کنند که شکافهای درونی را تقویت می کنند. شرایط و تغییرات محیطی و فناوری در کنار رشد جمعیت و توده ای شدن جوامع هم کار ما را سخت تر کرده است. در جهان امروز با عوامل بیرونی با جلوگیری و سانسور نمی توان مقابله کرد و بالأخره روزی می رسد که اینترنت در بالای سر ما و بهصورت آزاد در اختیار همه قرار خواهد گرفت. اگر قرار است تا 10 سال دیگر این بحران ایجاد شود باید از همین الآن به آن فکر کرد. این موضوع از روزی که جلوی ویدئو گرفته شد و در حال حاضر جلوی ماهواره و اینترنت گرفته می شود، مشخص است و خود مسئولان به این موضوع اشارهکردهاند! متأسفانه فقط این بحران بهظاهر عقب انداخته می شود و توانایی جلوگیری از آن وجود ندارد.
باید داده های خود و منابع تولید معرفت را برای تقویت رسانه های خود زیاد کنیم. فرهنگ ها یک منابع تولید معرفت و یک منافع و نیازهای فرهنگی دارند. منافع و نیازهای فرهنگی جوامع باید در اقشار مختلف تشخیص دادهشده و به آن پاسخ داده شود. نمی توان به آنها توجه نکرد. در مورد منابع فرهنگی هم باید گفت که اگر منابعی که معرفت فرهنگی ایجاد می کنند با یکدیگر فرق کنند، معرفت های ایجادشده هم باهم فرق خواهد کرد. مثلاً بنده امشب تلویزیون جمهوری اسلامی و همسایه ماهواره دیده و دیگری هم کتاب یا مجله خوانده است؛ بنابراین معرفت این افراد هم باهم فرق خواهد کرد و افراد نسبت به یکدیگر معرفت کمتری خواهند داشت و بهتدریج از هم دور خواهند شد. درحالیکه اساساً فرهنگ به معنای معرفت مشترک است.
قدرت سیاسی هم باید نهاد دینی و مذهبی را به حوزه قدرت جامعه برگرداند و دوباره روحانیت به دل مردم بازگردد و آنها به روحانیت عشقورزند.
کل نمازگزاران ما در نماز جمعه در کشور خیلی زیاد نیست و طبق آماری که بعضی جاها بیان می شود زیر 600 هزار نفر است. مکان های زیادی برای نماز جمعه در کشور ساختهشده است که البته اصل ساختن آن خوب است ولی باید گذاشت تا مردم برای این کار هزینه کنند. وقتی این موضوع دولتی می شود، مردم هم می گویند که خود دولت باید هزینه کند. وقتی هم دولت می سازد دیگران سوءاستفاده می کنند که چرا باوجود مشکلات دیگر، اینهمه برای این کار هزینه شده است؟ چه اصراری داریم که این مقدار روحانی در مسئولیتهای کشوری باشند؟ چرا روحانیت سراغ کار تبلیغی خود نمی رود؟ هر جا که نگاه کنید روحانیت پست و مقام گرفته است. حتی در صداوسیما هم در انتخاب مجری یا مسئولیت ها، فرد باید روحانی زاده یا روحانی یا داماد روحانی یا سفارش شده باشد. این موضوع در همه جای قدرت سیاسی و قدرت دولتی هم دیده می شود. بخصوص درزمانی که شایستگی ندارند، معضلات زیادی را در جامعه ایجاد می کند.
باید اجازه داد که جامعه عملکرد خود را در حوزه دین داشته باشد. متأسفانه از ابتدای انقلاب سیل فرهنگی راه انداختهشده است. فردی که تشنه بوده و یک لیوان آب خواسته است را در درون یک استخر انداخته اند! وقتی فرد آب می خواهد، روزانه 8 لیوان بیشتر نیاز ندارد و اگر 100 لیوان به او داده شود، از بین می رود. باید این 8 لیوان آب، با انتخاب و آزادانه و بهموقع به او داده شود. حتی اگر این 8 لیوان باهم و یکدفعه به او داده شود، ممکن است که دل درد ایجاد کند. فیلم خبری که در سیلی در پاکستان نشان میداد درحالیکه مردم از بابت سیل در حال غرق شدن بودند به یک بطری آب تمیز نیاز داشتند و احساس تشنگی شدید داشتند؛ یعنی بااینکه سیل آب بود، تشنه هم بودند! وضعیت فرهنگی ما هم دقیقاً به همین صورت است و از اول انقلاب سیل فرهنگی راه انداختهشده است. مردم در درون این فرهنگ در حال غرق هستند ولی تشنه مانده اند! یا زیاد از حد می خوریم یا فرهنگ تسویه نشده در اختیار مردم قرار داده می شود. مثلاً به فرد گفته می شود که نماز خود را بهجا آورد ولی نمی فهمد که چرا باید این کار را کند! در کشور ما هم فرد مسلمانی داریم که نماز نمی خواند و هم فرد نمازخوان داریم که مفهوم آن را نمی داند و هم روحانی داریم که در قرآن و نمازخواندن خود دچار مشکل است.
در جامعه دو نوع شکاف فعال و غیرفعال وجود دارد. شکافهای فعال همان شکافهای موجود است. مثلاً اگر بین روحانیت و نهادهای دینی با مردم شکاف نداریم، غیرفعال است و باید سعی کرد که به وجود نیاید. انواع شکافها عبارتاند از شکافهای تاریخی، سیاستگذاری، سنی، قومی، فرهنگی، فرقه ای، زبانی و ... اگر این شکافها جمع شود، شکافهای متراکم ایجاد خواهد شد که خطرناک است. برای جلوگیری از تراکم این شکافها و بر هم نخوردن تعادل جامعه، باید در جامعه شناسی سیاسی راه حل های آن پیدا شود. در جامعه شناسی سیاسی، این شکافها را متقاطع نموده و نمی گذارند که شکافهای قومی و مذهبی اوج گیرد. عامل بیرونی و رسانه رقیب همواره آماده است که این شکافها را تقویت و متراکم کند. مرتب تعارف می شود و موضوع حل نمی شود. وقتی مسئله را حل نمی کنیم، طولانی شدن زمان هیچ کمکی به ما نمی کند.
مشکلات اخیر ناشی از ساختار اقتصادی ماست و نشان می دهد که عوامل بیرونی اطلاعات دقیقی از وضعیت کشور دارند. وقتی ساخت اقتصادی جامعه به هم می خورد دقیقاً به دو حوزه قدرت سیاسی و قدرت دولتی ارتباط دارد و روی این دو حوزه اثر می گذارد. نتیجه این می شود که در حوزه اجتماعی اختلال ایجاد می شود. مردم دچار مشکل هستند و ما به آنها دامن می زنیم. مجلس و دولت برای حل مشکلات خود چشم خود را بر روی مشکلات مردم می بندند. مثلاً ارزشافزوده را مردم درک نمی کنند یا باید مردم را توجیه کرد و یا باید 5 سال اجرای آن را برای آموزش مردم عقب انداخت. مردمی که مشکل اقتصادی دارند وقتیکه می بیند که قیمت طلا، سیب زمینی و سایر اقلام هم زیاد شده است، نمی توانند گرانی بنزین را قبول کنند.
مردم باید در موضوعات مختلف توجیه شوند. بهیکباره تلویزیون زیرنویس می کند که وزارت آموزشوپرورش قصد تغییر نام به وزارت «تربیت رسمی و عمومی» دارد. درحالیکه باید برای این کار مردم توجیه شوند و حوزه های نخبگی و قدرت نیروهای اجتماعی جدی گرفته شوند. همچنین چند هزار معلم باید آن را درک کنند چون وقتی بهیکباره این خبر را می شنوند، به هم می ریزند.
در این شرایط که همهچیز آبستن حوادث هست باید بسیار هوشیارانه عمل کرد. یکی از آنها این است که اختلافات بین قدرت سیاسی و دولتی حل شود. گاهی به نظر می رسد که در دولت ها جریانهایی مانند گورباچوف وجود دارند که می خواهند کارهایی انجام دهند. قدرت سیاسی هم که قصد نگهداشتن حکومت و اسلام را دارد باید با حوزه نخبگی، اجتماعی و روشنفکری این کار را انجام دهد. نباید اینقدر خطکشی کرد نباید هرکسی را مخالف دانست و هر حرف مخالفی را جاسوسی و مخالف انقلاب فرض کرد. نباید هر فرد دلسوزی را که صحبت کرد، حذف کرد و باید اجازه داده شود که تضارب آراء ایجاد شود تا به شکافهای متراکم تبدیل نشود.
قدرت سیاسی باید در حوزه نیروهای اجتماعی سعی کند سازماندهی مناسب داشته باشد و حداقل 3000 الی 4000 اندیشمند فهیم مناسب باشند که در هنگام بروز مشکلات برای مردم صحبت کنند. باید در حوزه نیروهای اجتماعی برای صنعت کارها، بازاری ها، اساتید و ... جایی تعریف کرد که شخص دیگری نتواند به شکاف دامن زند و وقتی هم لازم شد آنها پایه های نظام شوند و صحبت کنند و پای نظام بایستند.
خواسته مردم از جمهوری اسلامی این است که به انتظارات آنها پاسخ داده شود. 24 میلیون نفری که به رئیسجمهور رأی دادند حرفهایی دارند که باید این حرفها و خواسته ها شنیده شوند. در حوزه قدرت سیاسی ضعفی وجود دارد که همه مخالفتها را دشمن فرض می کنند و بهصورت بسته تحلیل می کنند. همچنین مردم از دولت و منافع دولتمردان و عدم توجه به نیازهای عمومی نیز سرخورده هستند. بایستی تلاش کرد در حوزه عمومی جامعه افکار تخصصی نخبگان و نیروهای اجتماعی مطرح شود و از گسترش شکافهای تراکمی جلوگیری نمود.
خلاصه راهکارها:
1- بعضی از جریانهای مسلط، اصرار دارند که فرهنگ را با تعریف خود هماهنگ کنند
2- فرهنگ امری پویاست و بهتدریج تغییر می کند نمی توان آن را بهصورت دستوری ایجاد کرد. باید با راهکارهای منطقی و دقیق علمی آن را رشد داد.
3- درون یک فرهنگ پویا پُر از تضاد است که بایستی مدیریت شود. راهکار آن تقویت عناصر مشترک فرهنگی است و این امر بافهم درست و توجه به تضادها و مدیریت و برنامهریزی امکانپذیر است.
4- از ویژگیهای جامعه تودهوار (لقا پذیری، اضطراب، سرگشتگی و ازخودبیگانگی) که سبب جنبش-ها و تنشهای اجتماعی و حرکت های کاذب است غفلت میشود. باید این تصور اصلاح گردد تا پیش بینی درستی از چالش های آینده صورت پذیرد.
5- از عوامل مهم ناکارآمدی هر کشور در حوزه فرهنگ، عدم شناخت درست از فرهنگ و عدم تعریف ارتباط فرهنگ با مقوله پیشرفت است. باید این عامل بررسی و به کار گرفته شود و ارتباط فرهنگ با محیط جغرافیایی، تاریخی و سایر عوامل بررسی شود.
6- قدرت سیاسی در کشور، خود را از قدرت دولتی و قدرت مردمی بهتدریج جدا نموده است، پیوستن دین و نهاد دینی به قدرت سیاسی موجب کاهش کار آیی آن شده است. دین و نهادهای دینی اگر به قدرت جامعه برگردند کار آیی خود را بازخواهند یافت.
7- اعتماد مردم به نهاد دین کاهشیافته است. باید نهادهای دینی به مردم متکی باشند و هزینه های آنها مانند ساخت مساجد توسط خود مردم تأمین شود.
8- در کشور، گروه های ذینفع تبدیل به گروه های ذی نفوذ شده و سپس تبدیل به گروه های مسلط شده اند و به بقیه هم امکان تعادل در توزیع قدرت را نمی دهند. باید از شکلگیری این زنجیره جلوگیری کرد.
9- در قدرت دولتی بهشدت مشکل عدم شایسته سالاری وجود دارد و در قدرت سیاسی نیز مشکل خودی-غیرخودی کردن افراد شایع است. باید این دو رویکرد تصحیح شود.
10- از مهمترین راهکارها برای رسیدن به کارآمدی فرهنگی، حفظ انسجام و همبستگی اجتماعی، تعیین اهداف، انطباق با محیط، شکلدهی نظام هنجار سازی و قانونی است که به طُرق زیر میسر میشود:
الف. مورد اول با بازگشت نهاد دین بهجامعه
ب. مورد دوم با عدم بازی با اهداف
ج. مورد سوم آموزش مردم در برابر تحولات مختلف اجتماعی
د. مورد چهارم شکلدهی قانونی و هنجار سازیهای آن توسط قوه قضائیه
11- نقش های کلیدی و مهم انسانی مانند نقش پدر، مادر، استاد، معلم، روحانی و ... در جامعه کمرنگ شده است. برای این موضوع باید برنامه ریزی ویژه ای صورت پذیرد.
12- روحانیت از وظیفه اصلی خود که تبلیغ دین است به دلیل ورود بیشازحد به مناصب حکومتی غافل مانده؛ لذا باید تدبیری در این خصوص اندیشید.
13- در کشور برای موضوعات فرهنگی یک سیل فرهنگی راه انداخته میشود؛ باید برنامه های فرهنگی بهاندازه، بهجای خود و بهطور متعادل برای مردم اجرا شود.
14- در هر موضوع فرهنگی باید قبل از اجرا مردم توجیه شوند و حوزه های نخبگی و قدرت نیروهای اجتماعی جدی گرفته شوند. مثلاً در مورد مالیات بر ارزش افزوده و تغییر نام وزارت آموزشوپرورش باید به ترتیب فعالان اقتصادی و معلمان توجیه شوند و بعد موضوع اجرا شود.
15- منافع و نیازهای فرهنگی جامعه باید در اقشار مختلف تشخیص داده شود و به آن پاسخ مناسب داد؛ همچنین باید داده ها و منابع تولید معرفت را برای تقویت رسانه های داخلی افزایش داد.
16- قدرت سیاسی باید در حوزه نیروهای اجتماعی سعی کند سازماندهی مناسب داشته باشد لذا باید در حوزه نیروهای اجتماعی برای سرمایه دارها، صنعت کارها، بازاری ها، اساتید و ... جایگاهی تعریف کنند که کس دیگری نتواند بین آنها شکاف ایجاد کند و دامن زند.
17- جمهوری اسلامی باید به انتظارات به پاسخ مناسب دهد و در حوزه قدرت هر مخالفت و انتقادی را دشمن فرض نکند
دکتر فردرو: لزوم پاسخ مناسب به نیازهای مردم
مرکز پژوهشی مبنا در پژوهش «بررسی و تحلیل کارآمدی در حوزههای فرهنگی و دینی» با مصاحبه با آقای دکتر محسن فردرو ،پژوهشگر فرهنگی دانشآموخته دوره دکترای مدیریت و برنامهریزی فرهنگی به گفتوگو نشست. وی دلایل اختلال در کارآمدی فرهنگی نظام را تحلیل کرده و راهکارهایی برای ارتقا و بهبود آن ارائه کرد.