به نظر شما وضعیت دینداری در سه بعد مناسک، اعتقادات و اخلاق در جامعه ایران چگونه است؟
وقتی از وضعیت دینداری پرسش میکنیم در حقیقت باید دو وضعیت را مشخص کنیم؛ یکی وضعیت دینداری در سطح جهان و مورد دیگر وضعیت دینداری در ایران است؛ هرچند که اینها باهم ارتباط دارند. بالأخره وقتی شما میخواهید راجع به وضعیت دینداری در هر جامعهای صحبت کنید، منطق پژوهش علوم اجتماعی و منطق پژوهشهای دینی که طی این چندین سال تجربیات موفقی هم داشتیم و بنده هم سهم کوچکی در آن داشتم این بوده که از مقایسه استفاده میکنیم. در حقیقت مقایسه، به دو صورت درونگروهی و بین گروهی انجام میشود. مقایسه درونگروهی وضعیت دینداری، یعنی ما دورههای مختلف اجتماعی که بهویژه بعد از انقلاب موردپژوهش قرارگرفته است را بررسی کنیم؛ البته با قبل از انقلاب هم میتوان مقایسه کرد، ولی سخت است؛ چون دادههای آنها کم است. معمولاً پژوهشگران به سمت مقایسه درونگروهی میروند، یعنی هر 10 سال را مبنا قرار داده و وضعیت دینداری را در همان ابعادی که گفتید، یعنی در ابعاد باورهای دینی، مناسک دینی، رعایت احکام دینی و چند مورد دیگر که شما نگفتید مثل تجربه دینداری و دانش دینی، بررسی میکنند. چون مطالعات اجتماعی برای ما 5 بُعد دینداری دارند. خود من توفیق پیدا کردم که در فصلنامه مطالعات اجتماعی دین، مقالهای دراینباره منتشر کنم. اتفاقاً در این مقاله، آمارهای تقریباً 20 ساله گرایش به دین و دینداری را در ایران که پیمایش شده باهم مقایسه کردم و یک مقاله جمعبندی شده 7-8 صفحهای تحت عنوان «واقعیت اجتماعی دینداری در ایران پس از انقلاب اسلامی» تدوین کردم که بهنوعی در راستای پروژه شما است.
این مقایسه نشان میدهد که اولاً دینداری در طی این 30-40 سال گذشته بعد از انقلاب که موردپژوهش جامعهشناسان ایرانی قرارگرفته است، فراز و نشیب داشته است، یعنی گاهی اوقات درصدهای بالایی داشته و گاهی اوقات درصدهایی پایینی داشته است. گاهی اوقات درصد موافق با برخی از مقولههای دینی که سنجیده شده، بالا بوده و گاهی اوقات پایین بوده که اینها در آن مقاله است و نیازی به گفتن ندارد، چون باید آمارها را دقیق گفت.
درمجموع نکتهای که شاید به درد بحث شما بخورد این است که با یک فرازوفرودی مواجه بودیم. اصطلاحی که خود من به کار میبرم این است که منحنی دینداری در ایران یک منحنی سینوسی است؛ یعنی چه؟ یعنی دارای فراز و نشیب است، خطی نیست که یکدفعه بالا برود و یکدفعه پایین بیاید.
یک مورد همین 10 ساله اخیر است. ببینید در همین 10 ساله اخیر، خود من به مناسبتی این آمارها را داشتم دوباره نگاه میکردم. مقالهای هم تنظیم کردم که خوشبختانه آنهم منتشرشده و میتوانید در همین فصلنامه مطالعات اجتماعی دین ببینید که تحت عنوان «گرایش دینداری دانشجویان» بود که اتفاقاً خیلی مهم هم است و برای طرح شما هم باید مهم باشد. همچنین یک پیمایشهایی راجع به گرایشهای دینداری دانشجویان انجامشده که پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم انجام داده است. در آخرین پیمایش دانشجویی که آقای دکتر سراج زاده، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران برای پژوهشکده مطالعات فرهنگی - اجتماعی وزارت علوم انجام دادند و من هم جزء ناظرهای این طرح بودم، در آنجا هم شما این فرازوفرود دینداری را میبینید. حتی جالب است که در آنجا شاید برای اولین بار بحث انواع و اقسام مسلمانیها راداریم، یعنی مسلمانیهای اسمی، رسمی، شناسنامهای، مسلمانیهای جدید و غیره راداریم. همه اینها نشان میدهد که اولاً وقتی ما بحث از تحول دینداری میکنیم، همان منحنی سینوسی را باید مبنا قرار دهیم و ببینیم که این منحنی سینوسی در کجا قلّه است. میزان موافقت، مخالفت، انجام دادن یا انجام ندادن چطور است، در کجا فرود دارد، چرا فراز دارد و چرا فرود دارد، اینها نکات خیلی مهمی است؛ اما متأسفانه پژوهشهای جامعهشناسی دینی که در ایران انجام میشود تا جایی که من اطلاع دارم، متأسفانه اینها در تبیین علل و دلایل این فرازوفرود اگر نخواهم بگویم ماندهاند، ولی بههرحال خیلی عنایت نداشتند. البته حدسهایی زده میشود، مثلاً حدس زده میشود که هر چه فشارهای اقتصادی بیشتر میشود، دینداری کاهش مییابد. همه اینها حدس است و نتیجه نیست. منتها حدسهایی است که معقول است و ممکن است قریب به واقعیت باشد. هر چه فشار اقتصادی بالاتر برود، احتمال اینکه مردم مشارکت کمتری در امور دینی داشته باشند، بیشتر میشود و این، خیلی مهم است یا هر چه که نسبت به کارنامه جمهوری اسلامی ایران، گرایش منفی وجود داشته باشد، گرایش نسبت به دین هم کمتر خواهد شد. چرا؟ چون در اکثر پژوهشهایی که انجامشده، از دیدگاه مردم و افکار عمومی کارنامه روحانیت و جمهوری اسلامی ایران باهم گرهخورده است و درست یا غلط، این دو کارنامه با دین گرهخورده است و باز متأسفانه این سه کارنامه با قرآن، اسلام و خدا گرهخورده است. حداقل من ندیدم و کمتر موردی بوده که ببینم کسی بتواند بین این دو مورد تفکیک کند، یعنی بین اسلام حقیقی و آن چیزی که در متن مقدس است و آن چیزی که در سیره معصوم (ع) و آن چیزی که در سنت پیامبر اکرم (ص) است با عمل روحانیون تفکیک قائل شود. ببینید اینها واقعاً نکته جامعهشناسی است. من به درست و غلطکاری ندارم، اینکه باشد یا نباشد خیلی قابلبحث است ولی میخواهم بگویم در جامعهشناسی دین، گرایش افکار عمومی نسبت به دین خیلی مهم است. الآن که شما سؤال میکنید در حقیقت همین است. ببینید اینکه فرازوفرود دینی داریم، دقیقاً نشان میدهد که این چندعاملی که ذکر کردم، خیلی مؤثر بوده است. حالا من کیفیت را گفتم.
اگر بخواهیم ازنظر آماری نگاه کنیم، همانطور که گفتم، منحنی سینوسی است. در برخی جاها که خود من رصد کردم و دقیقاً روی آنها تمرکز داشتم، میزان موافقت با باورهای دینی بالا است. در تمام آمارهای دینداری بهویژه در دهه اخیر این نتیجه بهدستآمده است؛ مثل کاری که ایسپا با عنوان پیمایش ملی ایرانیان انجام داده است یا کار اخیری که سازمان تبلیغات اسلامی انجام داده یا طرحهای ملی که وزارت ارشاد در سال 84 انجام داده است، مؤید این نتایج هستند.
ببینید آخرین موج پیمایشهایی که انجامشده، تقریباً در سالهای 94-95 بوده است، یعنی خود پیمایش بزرگ دانشجو که در پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم انجام شد و آقای دکتر سراج انجام دادند، به همین سال برمیگردد؛ البته کلاً در مورد دانشجویان بود و یکبخشی مربوط به دین بود که من مورداستفاده قراردادم، مربوط به سال 94-95 بود و هنوز پژوهش ملی جدیدی شروع نشده است. ولی بازهمان آمار 95 هم برای 90 و هم برای چیزی که الآن در آن به سر میبریم، ملاک است.
میزان موافقت یا باور داشتن باورهای دینی بسیار بالا است. اصطلاحی که خود من به کار میبرم این است که مردم ازنظر تئوریک دیندار هستند. ولی وقتی به رعایت احکام، رعایت اعمال، رعایت عبادات فردی، عبادات جمعی و مناسک میرسد، آمارها طبق همان منحنی سینوسی ریزش دارد. الآن در مورد مناسک جمعی مثل شرکت در نماز جمعه که سیاسی هم شده است، آمارها در پایینترین سطح قرار دارند؛ اما آمار نماز فردی بالاتر است.
درمجموع باید گفت اولاً منحنی، منحنی سینوسی است. دوم اینکه مردم ازنظر تئوریک دیندار هستند اما ازنظر عملی، آمارها بسیار پایین است؛ یعنی درجایی که عمل و رفتار دینی است، آمارها پایین است، اما درجایی که باور به قیامت و آخرت است، آمارها بالا است.
یعنی معتقدید در بحث اعتقادات آمارها بالا است؟
بله در باورها و اعتقادات بالا است؛ اما وقتی به اخلاقیات دینی میرسیم که اتفاقاً بین تئوریک و پراتیک یا عملی است؛ یعنی افراد باید از آن باورهای دینی استفاده کنند که بتوانند رفتارهای دینی اخلاقی داشته باشند، بازهم در اینجا میبینید که هم پرسششوندگان و آزمودنیها نسبت به گرایش خودشان در مورد اخلاقیات دینی آمارهای پایینی را ذکر کردهاند و هم معتقدند که جامعه هم اینطور پایین است.
اخیراً یک کار خوبی را پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تحت عنوان «جستارها» انجام داد که در حقیقت تحلیل ثانویه دادههای همان مجموعه پیمایشها، ارزشها و نگرشها است که در سال 93 و 94 انجامشده است. یک مقاله راجع به آمارهای دینی دارد که خیلی جالب است. در این مقاله هرچند جزئیات زیادی نیامده است ولی نکات قابلتوجهی بیانشده است. در آن پژوهش، وقتی از مردم پرسیده شد: وضعیت دینداری نسبت به قبل چگونه است و آینده چگونه خواهد شد؟ جامعه آماری، گفتهاند که دینداری نسبت به 5 سال قبل بدتر شده است، نظر مردم این بوده است. نظر آزمودنیها این بوده که دینداری نسبت به 5 سال قبل بدتر شده است و از آنها پرسیدهاند که در 5 سال آینده، یعنی در 4 سال آتی از الآن چطور خواهد بود؟ و باز در اینجا هم ارزیابی مردم این بوده که بدتر خواهد شد. این، نکته خیلی مهمی است. حالا درست و غلط و صواب و ناصواب بودن را نمیدانم، این، یکبخشی است که مردم آن را ابراز کردهاند، یکبخشی است که باید در پژوهشهای جامعهشناسی دین موردتوجه قرار بگیرد.
به نظر شما علل افزایش یا کاهش دینداری در ابعاد مختلف چیست؟
برخی از موارد مثل مسائل اقتصادی را در پرسش قبل پاسخ دادم و در ادامه به دیگر نکات اشاره میکنم. یکی از مهمترین مسائلی که تمام جامعهشناسان دین در 200 سال گذشته به آن اذعان دارند، نکته ارشمیدسی است که طبق آن هر چه سکولاریسم یا آنچه در ایران، اصحاب علوم اجتماعی چه درست یا غلط تحت عنوان دنیوی شدن یا عرفی شدن یا عرفی گرایی یا دنیاگرایی و ... از آن یاد میکنند، همه متفقالقول هستند که مجموعه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی و اقتصادی که در نظام غرب بهعنوان یک پدیده شکلگرفته و ما به آن سکولاریسم میگوییم، این، تأثیر بسیار زیادی بر کاهش گرایش به دینگرایی دارد. البته میگویم که اینها فرضها است و فرضهایی است که به واقعیت نزدیک است.
بر اساس آنچه جامعهشناسان دین میگویند و بههرحال مطلوب و مقبول هم است، البته یکبخشی از آن قابل انتقاد است، ولی تمام آن قابل انتقاد نیست، اینکه چون خود سکولاریسم با یکسری شاخصها مثل مادهگرایی، علمگرایی، پوزیتیویسم، شهرگرایی، عقلانیتگرایی و از همه مهمتر با دنیاگرایی و توجه به ارزشهای دنیوی همراه بود، طبیعتاً در کاهش دینداری سهمی دارد، البته غرب را میگویم و جهان اسلام را نمیگویم. در جهان غرب حداقل از زمان آگوست کُنت به بعد و کار مهم دورکیم اتفاقاً همه همین بود، نشان دادهشده چگونه این سکولاریسم راه را برای گرایش به دینی شدنِ فرد اجتماعی (و نه فرد متفرّد) اگر سد نکرده ولی سخت میکند و چون علمگرایی باارزشهای علمی سروکار دارد و این ارزشها، ارزشهای علمی است که برای فرد ملموس است و چون سکولاریسم با پیشرفت گرایی سروکار دارد و یک امر آبجکتیو است و چون متأسفانه نهاد اجتماعی و نهاد رسمی دین در اروپا و غرب و آمریکا که کلیسای کاتولیک نمایندگی میکرد و با علم، فرهنگ و مدنیّت درافتاد و بحثهای تفتیش عقاید و ... مطرح شد، خاطره خوشی از دین نبود. اگر شما تاریخ اجتماعی دین را در غرب موردبررسی قرار دهید، میبینید که در رنسانس از این عوامل، استفاده شد، یعنی این، بهانهای به دست بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان داد که سعی کنند دین را در پستو نگهداشته و اجازه بروز و ظهور در جامعه ندهند. در دوره روشنگری این مسئله، به شکل خیلی پیشرفته و شدیدتری صورت گرفت و حتی دین را عامل عقبماندگی میدانستند که ثمره آن تز معروف مارکس است که ضدیت خاصی با دینداری به معنایی که در تکست مارکسیست باید به دنبال آن بگردید، وجود دارد.
تمام اینها نشان میدهد که حداقل تمام روانشناسان دین، در این نکته که سکولاریسم مانع مهمی برای گرایش به دینداری در عصر حاضر است، موافق هستند.
اخیراً یک کار تحقیقی را شروع کردم که الآن منتشرنشده است، در همایش اخیر انجمن جامعهشناسی در پنل دین ارائه دادم و رسانهها منتشر کردند. نقطه نظراتی که جامعهشناسان دین نسبت به دیندارند، اینکه دین تا کجا عامل تضاد است و تا کجا عامل همبستگی است. اینکه دین تا کجا عامل پویایی است و تا کجا عامل اختلاف و تفرقه است. همه اینها، ادامه بحثهای سکولاریسم است.
بنابراین اگر بخواهم به سؤال شما بهصورت خلاصه پاسخ دهم که راحتتر بتوانیم بحث کنیم، مهمترین عامل (که چون مجموعه از عوامل است، باید بگوییم مهمترین عوامل) یا مهمترین تعیینکننده، سکولاریسم است. اینیک نکته است.
باوجوداین باید دانست که این سکولاریسم در ایران و در جهان اسلام تا چه حد سابقه و رواج دارد؟ میدانید که در اینجا روایتها و برداشتها مختلف است. برخی معتقد هستند که سکولاریسم کلاً از جنس دین و فرهنگ غرب است و در جهان اسلام چنین اتفاقی نیفتاده است، چون در جهان اسلام بهواسطه آن پارادایم و گفتمان غالبی که در دین وجود دارد، جایی برای سکولاریسم نمانده است. به نظر من درست هم است و خود من هم بسیار مورد تأکید قرار میدهم و واقعاً به آن اعتقاددارم، اصلاً جدایی دنیا و آخرت وجود ندارد و دنیا و آخرت در حقیقتگویی دو وجه از زندگی مسلمان است. «بل لا معاش له، لا معاد له»، معاش و معاد جدایی ندارند. البته در باور، اینطور است و من به عمل کاری ندارم. در باور مسلمانان که از متن مقدس قرآن عظیم و فرقان اعظم گرفتهشده، دنیا و آخرت باهم ارتباط دارند و اگر شما دنیای خوبی نداشته باشید، حتماً آخرت خوبی هم نخواهید داشت. اینها تأکیدات متن مقدس است، در سیره معصوم (ع) و حدیث است و در سنت پیامبر (ص) نیز آمده است.
اما مسئله بر سر این است که اینکه در باور و تئوریک است، در عمل چه اتفاقی افتاده است؟ اتفاقاً میخواهم بگویم که در عمل هم تااندازهای (البته نمیخواهم شدید بگویم) به نظر میرسد هر چه سکولاریسم و سکولاریته و سکولاریزاسیون (به همان معنای غربی آن) توانسته در جامعه رشد کند، باعث کاهش دینداری نیز شده است. میدانید که اینها باهم پیوند دارند، یکوقتی ما از سکولاریسم به معنای گرایش به سکولار شدن صحبت میکنیم، یکوقتی از سکولاریته صحبت میکنیم که تفکر مبتنی بر سکولار است و یکوقتی هم از سکولاریزاسیون صحبت میکنیم که عرفی سازی، دنیا سازی است، البته میگویم که تعابیر فارسی خیلی دقیق نیست. اینکه چگونه با برنامهریزی و از طریق توسعه فرهنگی و اجتماعی و بهصورت هدفمند و برنامهریزیشده، جامعه سعی میکند که سکولاریسم و سکولاریته را در نهادهایش پیاده کند. بههرحال دادههای ما هم نشان میدهد و دادههای شما هم باید نشان دهد که در طی چند دهه گذشته، هر چه جلوتر آمدیم و این سکولاریسم پیشرفت کرده، یک نسبتی بین کاهش دینداری به همان معنایی که ما تحقیق میکنیم ایجادشده است.
بحث ایمان یک بخش دیگری است که اصلاً علم نمیتواند بسنجد، ایمان مقوله دیگری است و ما سعی داریم دینداری را بسنجیم. هر چه این سکولاریسم پیشرفت کرده، ظاهراً دینداری کاهش پیداکرده است؛ اما این هم جغرافیای فرهنگی خاصی دارد که باید موردتوجه قرار گیرد. بسته به اینکه دینداران وابسته به چه گروه یا چه طبقه اجتماعی باشند و بسته به اینکه از چه میزان سواد برخوردار باشند و از مهمتر بسته به اینکه در چه فضای جغرافیایی زندگی کنند، میزان تأثیر سکولاریسم و بهتبع آن دینداری تفاوت دارد. مثلاً شما در شهرهای کوچک، در بین اجتماعات ساده روستایی و در بین افرادی که تحصیلات کمتری دارند و در طبقات اجتماعی پایین هستند، به قول وبر باید گرایش دینداری را بیشتر ببینید؛ اما هر چه به سمت شهرهای بزرگتر و پیشرفتهتر و کلانشهری مثل تهران، مشهد، شیراز، اصفهان و تبریز میروید و هر چه به سمت گروههای اجتماعی میروید که اینها بهاصطلاح باسوادتر هستند و حتی به سمت دانشآموزان که میروید، میبینید که گرایش به دینداری در بین آنها کمتر است. درواقع هرگونه علتیابی که بخواهد مکانیسم بیرونی را ببیند و هرگونه که بخواهد نیّت، انگیزهها و معانی درونی کنشگران را ببیند، ناگزیر است که از جایی عبور کند که سکولاریسم وجود دارد.
بنابراین شما هرجایی که با یک مجموعهای مواجه باشید که آن مجموعه بیشتر تحت تأثیر شعاع سکولاریسم باشد، احتمال (منظور از این احتمال، فرض است، منتها فرضی است که دادههای تجربی هم برای این فرض داریم) این است که هر چه که گروههای اجتماعی (منظور فرد هم نیست، چون افراد در گروههای اجتماعی زندگی میکنند) و نسلهای یک جامعه بیشتر تحت تأثیر اشعه و شعاع و مدار سکولاریسم و سکولاریزاسیون قرار بگیرند، احتمال اینکه گرایش دینی آنها تضعیف شود، وجود دارد.
در اینجا باید به یک نکته مهم توجه کرد و آن اینکه وقتی از سکولاریسم صحبت میکنیم، این، به معنای دین زدایی نیست. متأسفانه برخلاف چیزی که در ایران رواج پیداکرده و شایع شده و من میگویم بدفهمی ایجادشده است. درواقع منظور این است که اهمیت اجتماعی دین کاهش پیدا میکند، حتی نفی هم نمیشود بلکه کمرنگ میشود.
در ایران متأسفانه یکبخشی سیاسی شده است و برای مخالفت با جمهوری اسلامی ایران، سکولاریسم به معنای دین زدایی و دینستیزی رواج یافته و من میگویم که چنین چیزی درست نیست. در اصل به این معنا است که چگونه جامعه، اجازه کمتری به دین میدهد که در اقتصاد، سیاست، حقوق و فرهنگ حضورداشته باشد.
آیندهی دینداری را در ایران چطور ارزیابی میکنید؟
راجع به این سؤال به دو نحو میتوان صحبت کرد؛ یکی اینکه من با توجه به پژوهشهایی که داشتم، نظر خودم را بگویم و مورد دیگر این است که آنچه دیگران گفتهاند را رعایت کنم.
آنچه دیگران گفته و مستند گفتهاند، البته فارغ از اینکه درست یا غلط میگویند، باید بگویم که اکثر پژوهشهای دینی، آینده دینداری در ایران را بهخوبی توصیف نکردهاند و معتقد هستند که مردم همانطور که درگذشته دیندارتر بودند و امروزه بیدینتر شدهاند، بهاحتمالقوی در آینده هم بیدینتر خواهند شد.
نظر شخصی بنده با این نتیجهگیری پژوهشگران کمی متفاوت است. البته قصد نفی آن نظریه را ندارم و در حقیقت بهنوعی اثبات آنهم میتواند باشد. نظر من این است که بینابین است، یعنی در بخشی از جامعه، گرایش به دینداری قویتر خواهد شد، در بخشی تضعیف خواهد شد. اینیک نکته است.
نکته دیگر این است که نوع خاصی از دینداری که من نام آن را دینداری پیوندی و دینداری هیبریدی میگذارم، یعنی تلفیقی از دینداریهای سنتی، مدرن و پستمدرن است، تقویت خواهد شد و بخشی از دینداریهای سنتی احتمالاً تضعیف خواهد شد و این هم جای بحث دارد. منتها به قول فیلسوفان علوم اجتماعی، اینها بستگی به ثابت بودن شرایط دارد.
به نظر شما سنخ این نوع دینداری چیست؟
به قول زیمر، گرایش به دین از بین رفتنی نیست. من با زیمر موافق هستم. زیمر برخلاف مارکس و وبر و ... دینداری را عامل پویایی جامعه میداند.
من معتقدم هم نوع خاصی از دینداری رواج پیدا خواهد کرد و هم گرایش به دینداری در بین گروهها، مختلف خواهد بود. ما نمیتوانیم بگوییم که همه دیندارتر و همه بیدینتر میشوند. این، بستگی به این دارد که دین خودش را چگونه در جامعه عرضه کند. بستگی به این دارد که روحانیون تا چه اندازه میتوانند وجهه ازدسترفته خودشان را بازسازی کنند. درواقع بستگی به این دارد که روحانیت تا چه اندازه بتواند خودش را بازسازی کند و نهاد روحانیت تا چه اندازه بتواند خودش را به امر مدرن نزدیک کند و نهاد روحانیت تا چه اندازه بتواند تفسیر جدیدتری از دینداری نشان دهد. اگر این اتفاقها بیفتد، به نظر من وضعیت دینداری تغییر خواهد کرد.
خود من معتقد هستم که گرایش به دینداری و سرنوشت دینداری، بستگی به تعامل علم و دین دارد. به این مسئله واقعاً اعتقاددارم و در کارهایم هم نشان دادم. تا هراندازه که علمگرایان و دینگرایان بتوانند به هم نزدیک شوند و باهم تعامل و تفاهم داشته باشند، اینها میتوانند کمک کنند که دینداری و دینگرایی جدید و تناقض دین با علم کاهش پیدا کند، یعنی از اینطرف دینداری افزایش پیدا کند و از آنطرف هم تناقض و تخاصم علم و دین کاهش پیدا کند. این چیزی است که میتوان برآورد کرد ولی واقعیت این است که شما هیچ برآورد قطعی راجع به آینده دین نمیتوانید داشته باشید که بگویید از 0 از 100، 20، 30 یا 40 میشود، ولی این چند نکته در آن است که باید موردتوجه قرار گیرد.
نکته حائز اهمیت دیگر آنکه، ظهور آن چیزی که من جنبشهای اجتماعی دینی جدید مینامیم و در ایران تحت عنوان فرقههای ضاله، ادیان کاذب و معنویتهای قلابی نامیده میشود؛ بهاحتمالقوی گرایش به دینداریهای جدید هم در ایران بیشتر خواهد شد. البته الآن هم هست ولی درصدش پایین است، مثلاً گرایش به عرفانهای شرقی، گرایش به ادیان هندو بودیسم، یعنی ادیان شرقی هندی و چینی بیشتر خواهد شد. بهاحتمالقوی نوگِرَوِش، یعنی از یک دین به دین دیگر تغییر جهت دادن، مثلاً از اسلام به مسیحیت و ... به نظر میرسد که اینها هم افزایش پیدا کند و آنهم به این برمیگردد که ما چه در حوزه جامعهشناسی دین، چه دانشگاه، چه نهاد روحانیت یا نهاد حاکمیت، چگونه عمل کنیم و اینکه خود حکومت که تحت عنوان حکومت دینی شناخته میشود تا چه حد بتواند در عملکرد خودش بازسازی انجام دهد. به نظرم اینها مهم است.
نکته آخر اینکه گرایش به دین هیچگاه در طول تاریخ بشر از بین نرفته است. بههرحال افراد گرایش به دین خواهند داشت. منتها کدام دین؟ چگونه دینی؟ و به چه صورتی؟ به نظرم اینجا محل بحث است.
توصیه و راهکار شما در بهبود وضعیت دینداری جامعه چیست؟
تعامل علم و دین، تعامل علمگرایان و دینگرایان است. آن توصیههایی که هابرماس میکند. هابرماس برای جوامع غربی دو توصیه دارد، البته من نمیخواهم بگویم که اینها عیناً نسخه برای ایران باشد؛ زیرا او برای غرب صحبت میکند، چون آنچه ما در اینجا احساس خطر میکنیم، آنها بیشتر احساس خطر میکنند. این توصیهها دو چیز است؛ یکی بازگرداندن دینداری به حوزه عمومی است که هابرماس تحت عنوان پساسکولاریسم از آن یاد میکند و نظریه بسیار مهمی است. مورد دوم پسامتافیزیک است؛ یعنی علم به دانش دینی نزدیک شود و دینگرایی و دانشهای دینی هم به علوم جدید نزدیک شود، به عقلانیت و به عقلگرایی برگردند و در کنار توجه به وحی به دستاوردهای عقل هم توجه کنند. اینها توصیههای هابرماس برای جهان غرب است. هم پساسکولاریزم آن جدی گرفتهشده است، یعنی دینگرایان و دینداران به حوزه عمومی برگردند، یعنی در بازسازی جامعه مشارکت کنند، با غیر دینگرایان و سکولارگرایان تعامل داشته باشند و گفتگو کنند. مورد دیگر هم همین پسامتافیزیک است.
اما در مورد ایران ما میتوانیم هر دو را داشته باشیم، منتها آن تفاهم و تعامل دینگرایان و غیر دینگرایان و ایجاد فضای گفتگو زیادتر وجدیتر گرفته شود.
یک نکته مهم که آنهم مختص ایران است، بازسازی سیاستهای حاکمیت دینی در توسعه فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است. هر چه که روحانیون بیشتر در امور حکومتی حضورداشته باشند و بیشتر در منظر مردم باشند، بیشتر مورد ارزیابی و قضاوت قرار میگیرند و چه درست یا غلط، رفتار آنها معیار و طرازی برای معامله با دین است؛ بنابراین هر چه روحانیت بتواند کمتر از این لحاظ در منظر باشد، ممکن است تأثیر مثبتتری داشته باشد.
اما ممکن است گفته شود که ما نمیتوانیم این کار را بکنیم، بسیار خوب، اما هر چه که وجههتان را بیشتر بازسازی کنید و هر چه که از منظر دینی کمتر به جامعه گیر دهند، احتمال اینکه گرایش به دینداری افزایش پیدا کند، بیشتر است.
دکتر نجاتی حسینی :تفاهم و تعامل دینگرایان و غیر دینگرایان و ایجاد فضای گفتگو؛ راهکار مهم تقویت دینداری
مرکز پژوهشی مبنا درباره وضعیت دین و دینداری چشمانداز آن در ایران، سراغ کارشناسان و صاحبنظران در حوزههای مختلف رفته است و علاوه بر ترسیم وضعیت دین و دینداری از زبان آنها، راهکارهای بهبود و ارتقای وضعیت دین و دینداری را جویا شده است. در این مصاحبه نظرات و دیدگاههای دکتر سید محمود نجاتی حسینی عضو هیئتعلمی دانشگاه آزاد اسلامی در این موضوع ارائه میشود.