حجتالاسلام محمدجواد ارسطا گفت: حقوق بشر به گونهای که در دنیای معاصر تدوین شده قهرا نمیتواند نتیجهای بجز نتایجی که بدست آمده، داشته باشد.
وی افزود: از چنین مبنایی بی تردید و قهرا چنین بناهایی ایجاد میشود و آمریکا زاییدهی حقوق بشر معاصر است؛ مبنای اختلافات حقوق بشر اسلامی و حقوقبشر معاصر که غیر دینی است به تعریفی بر میگردد که از انسان ارائه شده؛ در حقوق بشر معاصر گفته میشود که انسان آزاد به دنیا میآید و حتی نگفته انسان آزاد آفریده شده است.
وی ادامه داد: حقوق بشر معاصر انسانی را تصویر میکند که از همان ابتدا تکیه گاهی ندارد، نه مبداش مشخص شده و نه معادش؛ در میان زمین و آسمان معلق است؛ و برای این انسان معلق به دنبال حقوقی است؛ وقتی اعلامیه حقوق بشر انسان را مخلوق خدا ندانست، نمیتواند یکسری حقوق و آزادیهایی را برای انسان اثبات کند و به رسمیت بشناسد و ضمانت کند.
ارسطا بیان کرد: ما در نهج البلاغه میبینیم علی (ع) حقوق انسانها را به واسطهی ارادهی الهی ضمانت میکند و هرگاه مبنای وضع حق با ارادهی الهی بود، دیگر نمیتوان آن حقوق را ولو با قرار داد از انسان سلب کرد؛ اما در حقوق بشری که انسانرا بریده از خدا فرض میکند، برای پیدا کردن مبنایی برای پذیرش این حقوق و آزادی سراغ «شأن و حیثیت انسانی» رفته اند.
وی با اشاره به اینکه برخی مترجمان dignity را به اشتباه به «کرامت» که مفهومی دینی است، ترجمه کردهاند،گفت: وقتی تعریف انسان مبهم است، شأن و حیثیت انسان چگونه میتواند مورد استناد واقع شود و ضامن حقوق و آزادیهای انسان بشود؟ فلذا آزادی میشود غایت قصوای چنین انسانی؛ انسانی که بریده از خداست و تنها قید آزادی این انسان، اینست که به آزادی دیگران تجاوز نکند.
این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: بعداً با همین قید نیز دچار یک مشکل میشوند و آن اینکه این آزادی لجام گسیخته میشود و تا جایی میرود که امروزه در متون حقوقی از حق بر ناحق بودن صحبت میشود یعنی هر انسانی حق دارد به یک مبنای ناحقی باور داشته باشد و بر اساس آن عمل کند ولو که آن معیار ناحق و ضد ارزشهای اخلاقی باشد؛ بعد میبینند اگر این حق بر ناحق بودن به اطلاق و عمومیت برسد، نتایج فاسدی مثل پیدایش گروههای تکفیری خواهد داشت.
وی همچنین عنوان کرد: وقتی دیدند حق بر ناحق بودن چنین آثاری دارد، در صدد محدود کردن آن بر آمدند تا مورد سو استفاده قرار نگیرد فلذا سراغ مفاهیمی مثل اخلاق عمومی رفتند؛ اما مشکل اینست که اخلاق عمومی تعریف مشخصی ندارد و معنایی مبهم با حاشیهی تفسیری فراوان است و چگونه میتوان با یک عامل مبهم، تحدید مشخصی برای آزادی معین کرد؟
ارسطا به بیان نقطهی مقابل این نگاه یعنی نظر اسلام اشاره کرد و گفت: اسلام انسان را از همان ابتدا به عنوان مسجود ملائک معرفی میکند و میگوید ما به بنی آدم (نه مسلمانان یا مؤمنان) کرامت بخشیدیم و در راستای همین تکریم الهی است که میگوید ما انسان را بر خشکی و دریا مسلط کردیم و از طیبات روزی دادیم و اینکه ما انسان را بر تمامی مخلوقات برتری دادیم و بعد برای هدایت این انسان با چنین کرامتی ۱۲۴ هزار پیامبر را میفرستد.
وی افزود: آیا از این تکریم فوق العادهی الهی نسبت به انسان نمیتوان از نظر فقهی استفاده کرد که افراد انسان و دولتها موظفاند آنگونه که خدا انسان را تکریم کرده، آنها هم انسان را تکریم کنند و همانطور که خدا بیشترین هزینه را برای هدایت انسانها کرده، دولتهای اسلامی هم بیشترین هزینه را برای هدایت انسانها بکنند؟
این استاد دانشگاه اظهار کرد: در روایات میبینیم که پیامبر بر مبنای همین خلق الهی نتیجه میگیرد که تمامی انسانها خانواده و نانخور خداوند هستند و محبوب ترین خلق نزد خدا کسی است که نفعش شامل حال دیگری بشود و خانوادهای را خوشحال کند؛ فلذاست که امیرمومنان به مالک اشتر دستور میدهد قلبت را از محبت داشتن نسبت به مردم اعم از مسلمان و غیر مسلمان مالامال کن؛ چون حضرت در ادامه میفرماید مردم دو دسته اند یا در دین برادر تو هستند یا در خلقت برادر نوعی تو هستند.
وی خاطرنشان کرد: مقایسه کنید بین این مبنای اسلامی و مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر؛ تأسف بار اینکه این اعلامیهرا که پیروزمندان جنگ جهانی و نه حتی شکستخوردگان اروپایی، تنظیم کردند و آن را به عنوان اعلامیهای «جهانی» که سیرهی عقلای زمان است، جا زدند در حالیکه ابداً این اعلامیه جهانی نیست؛ این اعلامیه ناشی از لیبرالیسم و سکولاریسم غربی است و از این بدتر، طرفداران این حقوق بشر و در رأس آنها آمریکا، نطفهشان با نقض حقوق بشر شکل گرفته؛ زمانی که سرخ پوستهای آمریکای شمالی را از خانههایشان بیرون کردند و سیاه پوستان را به بردگی کشاندند؛ این کشور مدافع حقوق بشر است.
منبع : ایسنا