چاپ کردن این صفحه

توسعه نخبگانی و چالش ضدنخبگی

یادداشتی از دکتر یاور عیوضی، دکترای جامعه شناسی فرهنگی  

از منظر اغلب صاحبنظران، نخبه اصطلاحی است معطوف به اشخاصی که بر مبنای صلاحیت‌ها و امتیازات روانی، جسمی یا فکری از دیگران متمایز می‌شوند. متناسب با این تعریف، وجود اقلیتی ممتاز در هر جامعه‌ای امر طبیعی قلمداد می‌شود. در ساده‌ترین تعریف نیز توسعه به معنای تغییرات مثبت و تکاملی عناصر موجده نظام اجتماعی می‌باشد.

بی‌تردید توسعه و مکانیسم تحقق آن در چند دهه اخیر یکی از دغدغه‌های مهم انسان ایرانی است. با گذر از تئوری‌ها و مدل‌های مختلف توسعه‌ای ناگفته پیداست توسعه در هر مدلی که باشد به شدت به نوع مواجهه‌ای نخبگان با عرصه قدرت باز می‌گردد. حضور نظام‌مند نخبگان چه در عرصه سازمانی و چه در عرصه عمومی می‌تواند نقش اثربخشی را در فرایندهای توسعه‌ای ایفا کند.  به این معنا که نخبگان با ایفای نقش کارآمد در جایگاه‌های سازمانی - با توجه به برخورداری از دانش، بینش، حساسیت‌ و مهارت‌های تخصصی-  یا از طریق مدیریت گروه‌های فشار (در قالب گروه‌های میانجی و مدنی) جهت تبدیل توسعه به مطالبه عمومی (مدیریت نیاز) میتوانند حد قابل توجهی از تغییرات توسعه‌ای را رقم بزنند. از این نقطه نظر وزن بالای اثر نخبگی در توسعه جوامع مختلف امری مشهود به نظر می‌رسد. اما چرا نخبگان چنین نقش مهمی را در جامعه ایرانی ایفا نمی‌کنند؟ یا کم تاثیراند؟
در آسیب‌شناسی چنین مساله‌ای با دو مانع عمده مواجه می‌شویم: 1- وضعیت ضدنخبگی : شامل تمامی موانع و موقعیت‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که مجالی برای به سرانجام رسیدن نخبگان و تلاش‌های آن نمی‌دهند و 2- فقر جامعه نخبگان(نسبت پایین بین نخبگان و جامعه). چنین به نظر می‌رسد که در رابطه با جهت‌گیری، الگوی عملکردی و در حالت کلی نظام شخصیتی نخبگان می‌توان سه سنخ را احصا نمود: 1- نخبگان فروملی با گرایشات خاص‌گرایانه در قالب منابع معنایی چون جنسیت، قومیت، مذهب، طبقه و ... که به شکل‌گیری خرده‌هویت‌ها منجر می‌شوند 2- نخبگان فراملی: با گرایشات معطوف به منابع معنایی جهانی و تبعیت از از تئوری انسان جهانی یا جهان وطنی و 3- نخبگان ملی: شامل آندسته از نخبگانی که منابع هویت‌بخش‌شان ملی می‌باشد. این دسته از نخبگان به رغم برخورداری از پایگاه‌های جنسیتی، قومی، حزبی، اقتصادی و ... در تحلیل نهایی تعلقات ملی دارند. به این معنی که اهداف، عناصر و منافع ملی را بر دیگر عناصر معنایی ارجح می‌دانند. البته چنین ادعایی به معنای تجویز تضاد با ناهمگونی‌ها و گوناگونی‌ها نبوده بلکه مواجهه مناسب با آنها در راستای اهداف توسعه‌ای است. از منظر نویسنده سنخ سوم با توجه به اثرات مثبتی که می‌تواند در ثبات و توسعه جامعه ایرانی ایفا کند، تحت عنوان "نخبگان" یا "نخبگان صالح" یاد می‌شوند.
جامعه ایرانی جامعه بی‌نهایت متکثر و چندساختی است. هر ساختی نظام ذهنی و گفتمان ویژه‌ای به همراه دارد. تنوع و گوناگونی در حقیقت، زبان، آرمان، معرفت و در حالت کلی "هویت" رهاورد چنین واقعیتی در سطوح عمومی و نخبگان است. از این رو، تعلق ساختی نخبگان و نمایندگی خرده‌هویت‌ها توسط آنان یکی از موانع تحقق توسعه نخبگانی یا توسعه از جانب نخبگان محسوب می‌شود. بنابراین در جامعه ایرانی ضمن  نحیف بودن قشرنخبگان (نخبگانِ ملی) با خیل عظیمی از ضدنخبگان (فرو و فراملی) مواجه‌ایم. به واقع نخبگان ضمن اینکه شرایط اظهار نخبگی و ایفای نقش را ندارند از طرفِ "دیگری‌های همنوع" نیز خنثی می‌شوند.
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که علت اصلی ناکامی نخبگان صالح (ملی) علاوه بر موانع ساختاری جهت اظهار وجود، عملکرد ضدنخبگی نخبگان غیرصالح می‌باشد. نخبگانی که ضمن برخورداری از سرمایه اجتماعی، فرهنگی و نمادین نخبگی (مزایای نخبگی) با اختلال در عملکرد نخبگان صالح، فرایندهای توسعه‌ای را تضعیف می‌کنند؛ چنین اثراتی را می‌توان در بحران‌های اجتماعی به خوبی ردیابی کرد.
زمینه‌سازی برای بهره‌مندی مناسب از نخبگان در عرصه‌های سازمانی و توسعه تعاملات و اجتماعات نخبگانی به همراه حذف زمینه‌ها و موقعیت‌های خاص‌گرایانه (نابرابری‌ها و محرومیت‌ها) از جمله راهبردهایی برای تقلیل مساله محسوب می‌شوند.

این مورد را ارزیابی کنید
(2 رای‌ها)