عدم واکاوی، تشریح و تحلیل متون بنیادین اسلامی(از منظر اجتماعی)، موجب غفلت مسلمین و علی الخصوص شیعه از گنجینه معرفتی خود شده است. این غفلت به اندازه ای زیاد است که شاید بتوانادعا نمود که فقر معرفتی ناشی از آن به بحران نظری در مدیریت جامعه منجر شده است.
نامه امام حسین (ع) به اهالی کوفه که در پاسخ به درخواست آنان برای قبولی امامت شان نوشته شده یکی از پرمعناترین و عمیق ترین و در عین حال کوتاه ترین متون در مورد حقوق عمومی اسلامی است.
مردم کوفه پس از اطلاع از مرگ معاویه و عدم بیعت امام حسین (ع) با یزید و رفتن شان به مکه، نامهها و نمایندههایی به مکه فرستادند که مضمون یکسانی داشتند و از امام خواسته بودند که به کوفه بیاید و امامت آن ها را برعهده بگیرد. نامهرسانها و فرستادگان یکی پس از دیگری نزد امام حسین (ع) میرفتند و امام از آنها از حال مردم کوفه میپرسید. سرانجام حضرت پیش از خروج از مکه و فرستادن مسلم بن عقیل، نامه ای در پاسخ «مردم کوفه» فرستاد و مسلم به دنبال این نامه روانه کوفه شد. نامه حضرت به این شرح است:
«بِسم اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ مِنْ حُسَیْنِ بنِ عَلَیٍّ، اِلی الْمَلَأِ مِنَ الْمُؤمِنینَ وَ الْمُسْلِمیْنَ، اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّ هانِیاً وَ سَعیْداً قَدَما عَلَیَّ بِکُتُبِکُمْ وَ کانا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَیَّ مِنْ رُسُلِکُمْ وَ قَدْ فَهِمْتُ کُلَّ الَّذی اقْتَصَصتُمْ وَ ذَکَرْتُمْ وَ مَقالَةَ جُلِّکُمْ: اِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا اِمامٌ فَاقْبِلْ، لَعَلَّ اللّه ُ اَنْ یَجْمَعَنا بِکَ عَلی الهُدی وَ الْحَقِّ؛ بنام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی به سوی گروهی از مؤمنان و مسلمانان، پس از ستایش خدا، همانا هانی و سعید نامه های شما را آوردند و این دو نفر، آخرین فرستاده های شما بودند. من آنچه را که نوشته بودید و حکایت کردید درک کردم و سخن همه شما این بود که: امام و رهبر نداریم؛ به سوی ما بشتاب، شاید خداوند به وسیله تو ما را به هدایت و حق رهنمون سازد»
« وَ قَدْ بَعَثْتُ اِلَیْکُمْ اَخی وَ ابْنَ عَمّی وَ ثِقتی مِنْ اَهْلِ بَیتی مُسْلمَ بْنَ عَقیلٍ وَ اَمَرْتُهُ اَنْ یَکْتُبَ اِلیَّ بِحالِکُمْ وَاَمْرِکُمْ وَرأیِکُمْ؛ فَاِنْ کُتِبَ اِلَیَّ اَنَّهُ قَدْ اَجْمَعَ رَاْیُ مَلَئِکُمْ وَذَوی الفَضْلِ وَ الْحِجی مِنْکُمْ عَلی مِثْلِ ما قَدِمَتْ عَلَیَّ بِهِ رُسُلُکُمْ وَ قَرَأتُ فی کُتُبِکُمْ اَقْدِمُ عَلَیْکُمْ وَ شیکاً اِنْ شاءَ اللّه . فَلَعَمْری ما الْاِمامُ اِلّا العامِلُ بِالْکِتابِ وَ الْآخِذُ بِالْقِسْطِ، وَ الدّائِنُ بِالْحَقِّ وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّه ِ وَ السَّلام (إرشاد مفيد، ج 2، ص 39 ) ؛ پس من برادر و پسر عمویم و فرد مورد اطمینان خود، از اهل بیتم مسلم بن عقیل را به سوی شما می فرستم و به او دستور دادم که احوال و اوضاع و نظر شما را برایم گزارش کند؛ پس اگر به من نوشت که نظر جمعیت شما و صاحبان فضل و خردمندان شما همانند گذشته است که فرستادگان شما گفتند و در نامه های شما خواندم، با سرعت اگر خدا بخواهد به سوی شما می آیم. به جانم سوگند! امام نمی تواند باشد مگر کسی که به کتاب [خدا، قرآن] عمل کند و طبق عدالت رفتار کند و متدین به دین حق باشد و نفسش را در محدوده [خواسته های] خدا حَبْس نماید [و تسلیم بی چون و چرای خداوند باشد]»
تحلیل :
در این نامه نکات بسیار ارزشمندی از منظر حقوق عمومی وجود دارد که به برخی از آنها در حد بضاعت اندک نویسنده اشاره می شود :
1- بیان ویژگی های حاکم شایسته
امام در توصیف و تبیین ویژگی های حاکم شایسته چند خصوصیت مهم و اساسی را برمی شمارد و عمدتاً شامل مواردی می شوند که غایت و اهداف متعالی حکومت اسلامی را تشکیل می دهند.
فَلَعَمْری ما الْاِمامُ اِلّا العامِلُ بِالْکِتابِ وَ الْآخِذُ بِالْقِسْطِ، وَ الدّائِنُ بِالْحَقِّ وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّه ِ وَ السَّلام به جانم سوگند! امام نمی تواند باشد مگر کسی که به کتاب [خدا، قرآن] عمل کند و طبق عدالت رفتار کند و متدین به دین حق باشد و نفسش را در محدوده [خواسته های] خدا حَبْس نماید [و تسلیم بی چون و چرای خداوند باشد]»
شاید برخی ویژگی های دیگر را نیز بتوان به این ها اضافه نمود اما قطعاً آنها در درجات پایین تر از نظر اهمیت قرار دارند. در واقع امام در این نامه به ویژگی های بنیادینی که حاکم اسلامی قطعاً و باید آنها را داشته باشد و الا مشروعیت نخواهد داشت، اشاره نموده است.
امام حسین(ع) به جان خود قسم یاد کرده است که افرادی که ویژگی های زیر را نداشته باشند نمی توانند امام باشند. به عبارتی امام باید حتماً این ویژگی های اصلی و بنیادین را داشته باشد. ( خصوصیات لازم برای تصدی حکومت) :
الف- الحاكم بالكتاب :حکمرانی براساس کتاب خدا(قرآن).
قرآن، کتابی است که نه در میان کتب آسمانی، نظیری برایش میتوان یافت {مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ} و نه ارسال کنندهاش همانندی دارد {وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ} و نه دریافت کنندهاش در میان مخلوقات، همتایی دارد. «مَا بَرأ اللّه بَریّةً خَیراً مِن مُحمّدٍ(ص) »، پس برترین پیام است از برترین قدرت به برترین مخلوق.
پیامبر اعظم(ص) در مورد این معجزه بزرگ الهی می فرماید:
«برتری قرآن بر دیگر سخنان، همچون برتری خدا است بر خلق خود.»
و نیز می فرماید:
«ثروتی است که بدون آن، غنایی نیست و با آن، فقری نمی باشد.»
در مورد گستره دانش موجود در قرآن از آن حضرت، روایت شده است که:
«مَنْ أَرادَ عِلْمَ الأَوَّلینِ وَ الآخِرینِ، فَلْیُثَوِّرِ القُرآنَ»
هر که خواهان علم پیشینیان و آیندگان از اول تا به آخر دنیا است، در قرآن، کاوش و تأمل کند.
در میان آیات قرآن، {بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم} جایگاه ویژهای دارد، چرا که خداوند متعال، کلام خود را با آن آغاز کرده و در تمامی سورهها (به جز سوره برائت) آن را تکرار کرده است. بدون شک این تکرار بر اهمیت فوقالعاده آن دلالت می کند و به همین دلیل در روایات از آن به کریمترین و عظیمترین آیه قرآن، تعبیر شده است.
از آنجا که قرآن کتاب هدایت است {هُدًی لِّلنَّاسِ} و به سوی بهترین و مستحکم ترین امر، انسان را هدایت میکند {يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ} پس پاسخگوی نیازهای انسان در این راستا می باشد، چنان که در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که:
خدای تبارک و تعالی در قرآن، بیان هر چیزی را فرو فرستاده تا آنجا که به خدا سوگند، چیزی از احتیاجات مردم را فروگذار نکرده است.
از سوی دیگر قواعد مربوط به روابط حقوقی انسانها اعم از حقوق خصوصی و عمومی، در زمره مهم ترین نیازهای انسان قرار دارد، پس یقیناً برای پاسخ آن ها میتوان به قرآن مراجعه کرد
بنابراین قرآن به عنوان کتاب زندگی فردی و اجتماعی و نسخه ای که بشریت را به سوی تکامل سوق می دهد دارای نکاتی است که مبانی علوم مربوط به هدایت و سعادت بشر و اداره امور فردی و جمعی او را از آن قابل استخراج است. لازمه این امرکنکاش علمی است.
با توجه به این که جامعه اسلامی به دلیل کنار گذاشتن صالحان (ائمه هدی علیهم السلام) از استخراج اصول و قواعد زندگی خود از قرآن و به کاربستن آنها غفلت نمود، امام می فرماید که حکمرانی باید براساس مبانی مستخرج از قرآن باشد و در حکمرانی باید قرآن مبنا و منشاء قوانین و مقررات کشور قرار گیرد و حاکم لزوماً براساس قواعد مستخرج از فرامین الهی حکومت نماید
جامعه اسلامی، زمانی شاهد حاكميت اسلامی و ارزشهای آن است كه حكومت اسلامی واقعی بر پا باشد. بر اين اساس اگر پس از رحلت پيامبر(ص) امامت عدل علوی استقرار میيافت همان جوّ ايمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه میيافت. ولی متأسفانه با جريان سقيفه حكومت اسلامی ادامه نيافت و حكومت به صاحبان اصلی آن نرسيد و با فراز و نشيبهای بسيار به حكومت و پادشاهی معاويه و يزيد انجاميد.
ب- القائم بالقسط : اقامه کننده قسط و عدالت اجتماعی
شهید «مطهری» معتقد است:
«اگر عدل به معنی توازن و تناسب باشد، رعایت حقوق افراد و اعطا کردن حق هر ذی حقی به او عدل نامیده میشود و ظلم هم عبارت است از پایمال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران»
وقتی تعریف فلاسفه حقوق از عدالت «اعطاء کل ذی حق حقه» است، پیوند عمیق بین عدالت و حق روشن میشود. بنابراین چه بسا بتوان عدالت را به عنوان پارادایم علم حقوق محسوب کرد. زیرا هیچ مسالهای از مسائل کلی و جزئی علم حقوق بدون ضرب در مفهوم عدالت جایگاه خود را نمییابد و عدالت به عنوان بستر و دستگاه تفکر علم حقوق تلقی میشود.
با این چشم انداز، عدالت با سعه مفهومی خود به عنوان پارادایم علم حقوق قرار خواهد گرفت و یادآور این حدیث شریف علوی خواهد بود که:
«العدل اوسع الاشیاء بالتواصف»
یعنی: عدالت در هنگام توصیف وسیعترین اشیاء میباشد.
بنابراین با توجه به وسعت مفهوم عدالت میتوان وجه پارادایمی آن را در حقوق ثابت دانست و حقوق همان چیزی است که فلسفه وجودی حکمرانی شایسته احیا و اجرای آن است. بنابراین فلسفه وجودی یک حکمرانی شایسته چیزی جز اجرای عدالت و احقاق حقوق نیست.
ما در فقه به عنوان زیرساخت حقوق چیزی نمیبینیم که از دایره حق یا تکلیف خارج باشد. عدالت تشریعی در همه شاخهها و مسائل علم فقه نیز جاری است و از آنجا تمامی بستر و گستره حقوق را نیز سیراب مینماید.(دشتی؛ 1387، ص 28)
ج- الدائن بدين الحق : متدین به دین خدا باشد
براساس یک تعریف دین عبارت است از مجموع عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی که برای اداره
امور جامعه انسانی و پرورش انسانها میباشد، گاهی همه این مجموعه حق و گاهی همه آن باطل و زمانی مخلوطی از حق و باطل است.( ↑ شریعت در آیینه معرفت ص۹۳.)
شاید برای همین است که امام حسین از عبارت دین حق استفاده کرده است.
با استفاده از عبارت دین حق می توان فهمید که دین باطل هم وجود دارد. یا حداقل دین را می توان به دین ظاهری و دین حقیقی تقسیم کرد. امام حسین(علیه السلام) فرمود: «الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ»؛ منظور امام در این جا اسلام ظاهری نیست؛ بلکه مراد ایشان اسلام حقیقی است. یزید هم مسلمان به اسلام ظاهری بود و هیچوقت نمیگفت «شهادتین» نگویید. حتّی خودش سحرها میرفت نماز جماعت هم میخواند! یعنی از جهت ظاهری مسلمان بود، اما مسلمانِ بیدین! ( تهرانی، مجتبی؛ 1383)
انحراف رهبری از مسيری كه دین خدا و پيامبر(ص) معين كرده بود و انزوای علی(ع) به مدّت 25 سال يكی از مسائلی است كه زمينه را برای دگرگونی ارزشها فراهم ساخت. چون در جامعهای كه پيامبر(ص) خطوط كلّی آن را ترسيم كرده بود، آشناسازی مردم با دين و ارزشهای آن يكی از مناصب اهل بيت(ع) بود. كه اين نقش با انزوای علی(ع) و منع از ترويج احاديث نبوی از آنها گرفته شد. با اين وضعيت مردم برای اينكه رفتار خود را با اسلام راستين و ارزشهای آن هماهنگ كنند دچار مشكل شدند. متأسفانه در جهت حلّ اين مشكل نه تنها اقدامی نشد كه اقداماتی در جهت عكس آن صورت گرفت. مسلمانان برای شناخت احكام دين به ابوهريرهها و كعب الاحبارها ارجاع شدند.
پس از مرگ معاویه مرگ معاويه زمانی كه امامحسين(ع) برای بيعت با يزيد دعوت میشود امام(ع) در پاسخ میفرمايد:
«بايد فاتحه اسلام را خواند اگر شخصی همانند يزيد حاكم مسلمانان باشد و نيز آن بزرگوار به هنگام رويارويی دو سپاه میفرمايد:
«آگاه باشيد كه بنیاميه پيروی از شيطان را بر خود لازم دانسته و پيروی از خداوند راترك گفتهاند و فساد را آشكار و حدود الهی را تعطيل كردهاند . بدون شكّ، حكومت نقش مهمی در تثبيت ارزشها و يا ضدّ ارزشها دارد چرا كه امام علی(ع) میفرمايد:
«النّاس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛مردم به حاكمانشان شبيهترند تا به پدرانشان.» وقتی كه حاكمان و كارگزاران جامعه افرادی چون معاويه و يزيد باشند كه همه توان خود را در جهت تحريف دين و نابودی ارزشها و همچنين مروّجان آن به كار گرفتهاند، طبيعی است كه افراد جامعه نيز همانگونه تربيت خواهند شد. در چنين جامعهای مردم در برابر دگرگونی ارزشها و كشته شدن مدافعان آن حساسيتی نشان نخواهند داد. همانگونه كه در رويداد عاشورا چنين وضعی پيش آمد.
د- الحابس نفسه علي ذات الله : خویشتن را در محدوده دستورات الهی نگه دارد و از آن تجاوز نکند (کنترل کننده و حبس کننده نفس خود به خاطر دین خدا)
2- نقش رای مردم در تشکیل حکومت اسلامی
نقش مردم در حکومت اسلامی از مباحث مهمی است که در میان دانشمندان مسلمان مطرح بوده و پیرامون آن آراء متنوعی بیان گردیده است. به رغم پیشینه و قدمت این مسأله در فقه سیاسی، این مؤلفه همچنان بحث روز است و گذشت زمان غبار کهنه گی بر آن ننشانده و از اهمیت آن نکاسته است. حتی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تشکیل نظامی بر پایه احکام شریعت مقدس اسلام بر اهمیت این موضوع افزود و آن را در کانون توجه اندیشمندان قرار داد. به گونه ای که بخشی از کتابهایی که در باره حکومت اسلامی نگارش یافت به این مسأله اختصاص یافت و مقالاتی نیز به طور مستقل پیرامون آن نگاشته شد.
البته مسأله «نقش مردم در حکومت اسلامی» خود به چند مسأله جزئی تقسیم می گردد:
«نقش مردم در تشکیل حکومت اسلامی»، «نقش مردم در اداره حکومت اسلامی»، «نقش مردم در نظارت بر حکومت اسلامی» و «نقش مردم در انحلال یا براندازی آن». . (جمعی از نویسندگان؛ 1393، 29)
امام در این نامه به نقش مهم مردم در تشکیل حکومت و انتخاب حاکم اشاره می فرماید : ... اَنْ یَکْتُبَ اِلیَّ بِحالِکُمْ وَاَمْرِکُمْ وَرأیِکُمْ؛ فَاِنْ کُتِبَ اِلَیَّ اَنَّهُ قَدْ اَجْمَعَ رَاْیُ مَلَئِکُمْ وَذَوی الفَضْلِ وَ الْحِجی مِنْکُمْ عَلی مِثْلِ ما قَدِمَتْ عَلَیَّ بِهِ رُسُلُکُمْ وَ قَرَأتُ فی کُتُبِکُمْ اَقْدِمُ عَلَیْکُمْ وَ شیکاً اِنْ شاءَ اللّه
یعنی امام حسین (ع) با این که حق بودن خود را معرفی می کند لیکن آمدن خود به کوفه را مشروط به رای مردم می نماید.
3- اهمیت جهت و صبغه دعوت و رای مردم
وَ قَدْ فَهِمْتُ کُلَّ الَّذی اقْتَصَصتُمْ وَ ذَکَرْتُمْ وَ مَقالَةَ جُلِّکُمْ: اِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا اِمامٌ فَاقْبِلْ، لَعَلَّ اللّه ُ اَنْ یَجْمَعَنا بِکَ عَلی الهُدی وَ الْحَقِّ
امام در اینجا به قصد و جهت دعوت مردم اشاره نموده و چون دعوت مردم از امام برای هدایت و حق است، قبول می کند. به عبارتی هر دعوتی نباید مورد اجابت قرار گیرد. اگر رای مردم برای امر باطلی باشد و در جهتی برخلاف هدایت و حق باشد، پذیرش حکومت، شایسته ی
حاکم برحق نیست.
4- مردم سالاری متکامل و نقش خبرگان و فضلای ملت در تعیین رهبر
رجوع غیرمتخصص به متخصص امری است که هر انسان عاقلی آن را تایید می کند و خروج از آن را خلاف معیارهای عقلانی می داند.
امام در این نامه به نکته ای اشاره می فرماید که بالاتر از مردم سالاری دینی رایج در دنیاست. در دموکراسی مصطلح رای توده مردم شرط پیروزی در انتخابات است. اما در این نامه امام رای توده مردم را کافی ندانسته و همراهی رای صاحبان فضل و خرد با رای توده مردم را لازم دانسته است به نحوی که فرموده است: اَنَّهُ قَدْ اَجْمَعَ رَاْیُ مَلَئِکُمْ وَذَوی الفَضْلِ وَ الْحِجی مِنْکُمْ عَلی مِثْلِ ما قَدِمَتْ عَلَیَّ بِهِ رُسُلُکُمْ وَ قَرَأتُ فی کُتُبِکُمْ اَقْدِمُ عَلَیْکُمْ وَ شیکاً اِنْ شاءَ اللّه. یعنی اگر رای صاحبان فضل و خرد با رای شما عموم مردم جمع شود و یکی باشد، به سوی شما حرکت خواهم کرد. معلوم می شود اگر وضعیت برخلاف این می بود و حضرت مسلم می نوشت که رای صاحبان فضل و خرد با مردم یکی نیست، امام حسین (ع) به احتمال قوی از آمدن به کوفه خودداری می کرد.
شاید بتوان این عبارت را یکی از مبانی تشکیل مجلس خبرگان رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران دانست.
والسلام
تحلیل نامه امام حسین (ع) به مردم کوفه از منظر حقوق عمومی
یادداشتی از دکتر محمد تقی دشتی استاد دانشگاه و مدیر عامل موسسه صراط مبین
مقدمه
استخراج مبانی و اصول زندگی اجتماعی و سیاسی از متون بنیادین مقبول مردم و استفاده از آنها در اداره جامعه، موجب سامان بخشی به امور اجتماعی شده و یکی از راههای خروج از بن بست ها، اختلافات و ستیزه های اجتماعی است.