فصل سوم: زندگى سياسى محقق كركى

فصل سوم: زندگى سياسى محقق كركى

 

زندگی سیاسی محقق کرکی

نورالدين على بن حسين عبدالعالى كركى مشهور به محقق ثانى و على بن عبدالعالى (1) و در منابع صفوى به خاتم المجتهدين در حدود سال 870ه.ق. در منطقه جبل عامل در روستايى به نام كرك نوح ديده به جهان گشود(2).

 

درباره تاريخ ولادت وی اطلاع دقيقی وجود ندارد و اغلب منابعی كه شرح حال وی را نوشته اند به تاريخ ولادت او اشاره نكرده اند. تنهااشاره ای كه می توان از آن برای تعيين تاريخ تقريبی ولادت وی بهره جست، عبارتی است كه برخی منابع آورده اند و آن اين كه عمر وی ازهفتاد سال فراتر رفته بود(3).

اگر اين مقدار را از تاريخ وفات وی كه درسال 940ق. روی داده است (4) كم كنيم، به سال تقريبی ولادت وی دست می يابيم.

جبل عامل منطقه ای است كوهستانی كه ظاهراً از اوايل ورود اسلام به شام از مناطق شيعه نشين محسوب می شده است.

وضعيت جغرافيايی اين منطقه به گونه ای بودكه ساكنان آن را در مقابل هجوم خارجی محافظت می كرد، لذا برای شيعيان كه اقليتی در جامعه اهل تسنن آن روز به شمار می رفتند، جذابيتی ويژه داشت.

اما شيعيان اين منطقه از آزار حاكمان متعصب در امان نبودند و علمای شيعی نيز نمی توانستند آزادانه عقايد خود را ابراز كنند. شهيد اوّل مجبور به تقيه بود و شبانه و مخفيانه در دمشق كتب شيعی را تدريس می كرد و روزها كتب اهل سنت را درس می داد و تظاهر به مذهب شافعی می نمود و با اين حال قربانی تعصبات مذهبی شده و به شهادت رسيد.

زندگی ساير علمای اين ناحيه نيز كم و بيش در تقيه، خطر و ناامنی می گذشت و شايد بتوان ريشه های حمايت قاطع اكثر علمای جبل عامل از دولت شيعی صفوی را در اين نوع زندگی يافت.

كركی در اين ناحيه و در ميان مجادلات سنی و شيعه متولد شد. كرك نوح، ناحيه ای است كه علمای زيادی را در خود پرورش داده است. خانواده كركی نيز از مشهورترين خاندان های شيعی اين منطقه بود و پدر وی از علمای بزرگ شيعه محسوب می شد(5).

كركی دوره آغازين تحصيلات خود را در اين منطقه گذراند. از استادان بزرگ او بعد از پدر، علی بن هلال جزائری (م 928ق.) عالم بزرگ شيعی عصر بود كه از موطن خود خوزستان به جبل عامل مهاجرت كرده و در آن جا به تدريس مشغول بود.

كركی به او بسيار اهميت می داد(6) و ظاهراً تحت تأثير شخصيت علمی و عرفانی او قرار داشت.

حوزه های شيعی جبل عامل در اين زمان تحت تأثير مكتب فكری محمدبن مكی، شهيد اوّل (م 786ق.) قرار داشت كه از ويژگی های آن، شيوه اصولی و اجتهادی و تأكيد بر اختيارات فقيه است. همزيستی نه چندان مسالمت آميز با اهل سنت، علمای شيعه اين ناحيه را به فراگيری مذاهب فقهی و كلامی اهل سنت و تدريس آن ها وامی داشت (7).

كركی نيز پس از فراگيری فقه شيعی برای فراگيری كتب اهل سنت در حدود سال 905ق. به دمشق (8)، مصر و مكه سفر كرد و ساليانی چند نزد بزرگان اهل سنت به تحصيل پرداخت و از چند تن از علمای بزرگ آن ها اجازه نقل حديث گرفت (9) و مجدداً به شام بازگشت و در سال 909ق. از استاد خود، علی بن هلال جزائری اجازه اجتهاد گرفت (10) و سپس به عراق وارد شد، وی در اين زمان مجتهدی بزرگ محسوب می شد و به تدريج آوازه او در نجف می پيچيد.

عزيمت كركی به عراق با روی كار آمدن شاه اسماعيل صفوی در سال 907ق. مصادف بود. بدين ترتيب كركی از نزديك به رويدادهای ايران و عراق آشنا بود. صفويان تشيّع را مذهب رسمیِ ايران اعلام كرده بودند و بر گسترش آن، اصرارمی ورزيدند و كركی كه خاطره تلخ مظلوميت ها و تلخكامی های جامعه شيعی جبل عامل را با خود داشت، به خوبی از اين پيش آمد استقبال كرد تا اين كه احتمالاً در سفر فتح عراق در سال 914ق. بود كه شاه از علمای شيعه عراق و جبل عامل دعوت كرد تا برای تبليغ تشيّع به ايران سفركنند(11).

در مورد اين دعوت نظريات مختلفی ابراز شده است. برخی معتقدند شاه به هدف تبليغ مبانی مذهبی جديد و با توجه به محدوديت های علمی و عددی علمای شيعی ايران به علمای عرب تبارِ شام و عراق رو آورد و برخی ديگر آن را در جهت تلاش برای تقويت پايه های مشروعيت دولت صفوی تحليل كرده اند.

به هر حال اگر قرار بود تشيّع مذهب رسمی دولت صفويه باشد و در مساجد و بر منابر تبليغ و در مدارس تدريس گردد و در سيستم قضايی، اقتصادی و سياسی جامعه مبنای عمل قرار گيرد، ناگزير بايستی عالمانی برای تبليغ اين مذهب و فقيهانی برای تبيين احكام آن وجود می داشتند(12) و در اين ايام عدّه اين علما در ايران بسيار محدود بود؛ به نحوی كه حتی يافتن كتب فقهی شيعه نيز چندان آسان نبود(13).

تحليل ديگری نيز اين دعوت را در جهت تلاش شاه اسماعيل برای كاهش قدرت قزلباشان ارزيابی كرده است كه البته اين در مورد شاه طهماسب به واقع نزديك تر است. هم چنين نبايد از تسلط علمای عرب تبار بر مبانی فقهی و كلامی اهل سنت و مجادلات نظری آن ها با اهل سنت غافل شد. مطمئناً اين توانايی ها می توانست دولت صفوی را در رويارويی نظری با اهل سنت ياری دهد(14).

به هر حال شاه اسماعيل به علمای شيعه روی خوش نشان داد و برای كركی ساليانه هفتاد هزار دينار مقرر كرد تا در حوزه های شيعی هزينه كند(15) و همين امر مخالفت بعضی از علما را برانگيخت كه كركی از آن، بسيار دل آزرده بود(16).

دو سال بعد محقق بزرگ شيعی دعوت شاه اسماعيل را اجابت كرده و به ايران سفر نمود. در اين زمان بين صفويان و ازبكان در خراسان جنگ سختی درگرفته بود كه نتيجه آن، پيروزی سپاه قزلباشِ صفوی و تصرف هرات، مركز فرهنگی سياسی شرق ايران بود.

قزلباشانِ خشنِ صفوی به دستور شاه اسماعيل سعدالدين تفتازانی عالم بزرگ شهر هرات و شيخ الاسلام سی ساله دولت تيموری را به جرم تسنن به قتل رساندند. كركی زمانی كه وارد هرات شد و اين خبر راشنيد، برآشفت و گفت: اگر او را زنده می داشتيد و ما با او مناظره می كرديم می توانستيم بسياری را هدايت كنيم (17).

می گويند كركی تا آخر عمربر اين حادثه تأسف می خورد. اما خوی و خصلت نظاميان تند خوی و متعصب قزلباشی با علمای وارسته و فرزانه ای كه شيفته مناظره و گفت وگوبا مخالفان اند، تفاوت می كرد.

به هر حال وجود كركی و امثال اومی توانست تا حدود زيادی تندروی ها و خشونت ها را اصلاح كند. مهم ترين كار كركی در ايران، تقويت پايه های نظری تشيّع نوپایِ صفوی و ايجاد حوزه های علمی به خصوص در شهرهای اصفهان، قزوين وكاشان و تربيت شاگردانی بود كه علوم دينی را در ميان مردم ايران گسترش دادند(18).

درگيری مستقيم او با مسائل سياسیِ عصر خود، موجب شد تا فقه سياسی كه چندان مورد توجه علمای قبل قرار نمی گرفت، حيات تازه ای بگيرد. رويكرد كركی به تحولات سياسی عصر در رساله های نماز جمعه، نفحات اللاهوت و مهم تر از همه، در جامع المقاصد آشكار است.

وی چند اثر خود را به دولت صفوی تقديم كرد و چند اثر را به درخواست بزرگان صفوی نوشت. در ابتدای رساله نفحات اللاهوت وی ضمن تمجيد از دولت نوپای صفوی هدف از نوشتن آن رساله را خدمت به دولت صفوی ذكر می كند(19). اين كتاب در دفاع از سياست مذهبی صفويان نوشته شده است.

كركی در دوره شاه اسماعيل به بسياری از شهرهای ايران سفر كرد و بر كارهای شرعی نظارت می نمود و به تدريس اشتغال داشت (20) اما به دلايل نامعلومی در اوايل دهه 20 قرن دهم، بعد از حدود پنج سال اقامت در ايران به نجف بازگشت (21).

وی به دليل بازگشتِ خود اشاره نمی كند، اما با نگاهی به اوضاع آن روزِ ايران می توان دريافت كه كركی در اين دوره در ايران چندان آسوده نيست.

بعد از جنگ چالدران كه به كشته شدن جمعی از علما و بزرگان صفوی و پيروزی عثمانيان انجاميد، شاه اسماعيل روحيه خود را از دست داد و همانند گذشته به امور سياسی و فرهنگی توجه نمی كرد. از سوی ديگر قزلباشان نيز جسورتر از قبل با رقبای ايرانی خود و عالمان شيعی به جدال برمی خاستند و گاه حتی از اطاعت مرشد كامل خود، شاه اسماعيل سرباز می زدند.

آنها علما و به خصوص علمای عرب تباری چون كركی را دشمن می داشتند، زيرا تقويت علما در دربار به تضعيف موقعيت قزلباشان می انجاميد. يك بار اين دشمنی در دوره شاه اسماعيل به قتل امير محمد يوسف، صدرِ خراسان به دست امير قزلباش در آن ناحيه منجر شد(22) و مسلماً كركی، از او كه يك ايرانی بود، مصونيت كم تری داشته است.

به هر حال محقق به عراق بازگشت و به تأليف و تحقيق مشغول شد و بزرگ ترين كار علمی خود، يعنی جامع المقاصد را در اين دوره شروع كرد؛ گرچه اشتغالات مجدد سياسی در دوره شاه طهماسب مانع از آن شد كه وی اين اثر خود را به پايان ببرد(23).

كركی هرچند در اين دوره از ايران خارج شده است، اما در آثارِ خود مخالفت و گلايه ای آشكار از صفويه ندارد و حتی جامع المقاصد را به شهريار صفوی تقديم می كند(24). او تا دوره شاه طهماسب به ايران بازنمی گردد و ظاهراً در سفر شاه طهماسب به عراق است كه مجدداً مسئله حضور كركی در ايران مطرح می شود.

شاه در 935ق. بعد از فراغت از درگيری های داخلی به عراق سفر كرد. در آن جا وی با كركی برخورد بسيار محترمانه ای داشت. ميزان احترام شهريار صفوی به او را در القابی می توان يافت كه در وقفْ نامه ای در مورد نهری از آب فرات به كار برده است.

علاوه بر اين، شاه در همين سفر كركی را با حكمی تاريخی و پراهميت به ايران دعوت می كند: متن اين حكم چنين است:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
چون از سودای حقيقت انتهای كلام امام صادق(ع) كه «انظروا إلی من كان منكم روی حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف أحكامنا فارضوا به حكماً فإنّي قد جعلته حاكماً فإذا حكم بحكم فمن لم يقبله منه فإنّما بحكم اللّه استخفّ و علينا ردّ و هو رادّ علی اللّه و هو علی حدّ الشرك» لايح و واضح است كه مخالفت حكم مجتهدين، كه حافظان شرع سيدالمرسلين اند، با شرك در يك درجه است.

پس هر كه مخالفت حكم خاتم المجتهدين وارث علوم سيدالمرسلين نائب الائمة المعصومين لازال كاسمه عليا: كند و در مقام متابعت نباشد، بی شائبه ملعون و در اين آستانِ ملك آشيان مطرود است و به سياسات عظيمه و تأديبات بليغه مؤاخذه خواهد شد(25).

اين فرمان ظاهراً در محرم سال 936ق. نوشته شده (26) و از آنجا كه با متنی كاملاً فقهی به نگارش درآمده است. احتمال داده اند كركی آن را به عنوان اعلان شرايط بازگشت خود به ايران نوشته و شاه طهماسب آن را امضا كرده باشد(27).

البته احتمال اين كه اين فرمان را نهاد سلطنت صادر كرده باشد هم چنان به قوت خود باقی است.

نكته قابل توجه اين است كه در اين فرمان هيچ اشاره ای به جايگاه قدرت سياسی نشده است؛ يعنی سعی در توفيق و جمع بين ضرورت های شرع و مقتضيات قدرت حاكمه ندارد، بلكه مستقيماً حكم شرع را مبنا قرار داده و تلاش در جهت توجيه و مشروعيت بخشيدن به قدرت سياسی حاكم نمی كند(28).

گفتنی است كه در اين متن به روايتی استناد می شود كه كركی در آثارش آن را به عنوان مبنای نظريه ولايت فقيه مطرح می كند. به هر حال اين فرمان تصريح به نظريه ولايت فقيه از جانب سلطنت است و در تاريخ ايران اين اوّلين بار است كه سلطنت موقعيت برتر علما را می پذيرد و مخالفان آن ها را مشرك قلمداد می كند.

اين فرمان هم چنين نشان از آشنايی علما و نيز درباريان با نظريه ولايت فقيه دارد كه طراح آن در اين دوره كركی است.

با اين فرمان كركی برای دومين بار در سال 936ق. وارد ايران می شود. فعاليت های وی در اين دوره بسيار گسترده تر از قبل است، ميزان قدرت او نيز بسيار افزايش يافته است و او در فعاليت های سياسی با قدرت عمل می كند.

سيد نعمةاللّه جزائری در مقدّمه شرح عوالی اللئالی خود می نويسد: «هنگامی كه كركی وارد قزوين شد، شاه خطاب به وی گفت: شما امروز نائب امام و شايسته تر به مقام سلطنت هستيد و من يكی از كارگزاران شمايم كه اوامر و نواهی شما را به مرحله اجرا می گذارم»(29).

با توجه به اختيارات گسترده ای كه كركی در اين دوره به دست آورده بود، ضمن تداوم فعاليت های فرهنگی به اقدامات سياسی و اجتماعی مؤثری دست زد و در اين باره دستورها و فرمان های متعددی به حكام و زمامداران نواحی مختلف ايران درباره رابطه با مردم، چگونگی اخذ ماليات و مقدار و مدت آن صادر كرد.

سيد نعمةاللّه جزائری در اين باره می نويسد:

من بعضی از فرمان ها و دستورهايی را كه كركی به حكام و زمامداران نواحی كشور نوشته و همه متضمن قوانين عدل و كيفيت سلوك حكام با مردم و راجع به اخذ ماليات و مقدار آن است ديده ام.
ظاهراً شاه صفوی نيز در تأييد دستورهای محقق نامه هايی نوشت تا اوامر او را امتثال كنند و اطمينان داشته باشند كه آن ها به خواست سلطنت صادر شده است (30).

حسن بيك روملو در احسن التواريخ ضمن ستايش از كركی می گويد: «وی در جلوگيری از فحشا و منكرات و ريشه كن كردن اعمال نامشروع مانند شراب خواری، قمار بازی، ترويج فرايض دينی و محافظت اوقات نمازجمعه و جماعات، بيان احكام نماز و روزه، تفقد از علما و دانشمندان و رواج اذان در شهرهای ايران و قلع و قمع مفسدين و ستمگران مساعی جميله و مراقبت های سختی به عمل آورد.»

به نظر وی بعد از خواجه نصير هيچ كس به اندازه كركی در اعتلای مذهب شيعه نكوشيده است (31).
اين دوره اقامت محقق در ايران نيز چندان به طول نينجاميد. اقدامات او حسادت ها و مخالفت های زيادی برانگيخت، به نحوی كه برخی از بزرگان صفوی درصدد قتل او برآمدند. و كركی خسته از خصومت ها و رقابت ها دربار صفوی را رها كرد و به عراق بازگشت.

شاه طهماسب نيز كه ظاهراً نگران افزايش مخالفت ها بود و در بحبوحه درگيری با ازبكان وعثمانيان به سرمی برد با رفتن او موافقت كرد(32). اما چندی بعد درصدد برآمد تا او را دوباره به ايران فرا خواند، لذا در سال 939ق. خود از جميع مناهی توبه كرد و شراب خواری راكه عادت دربار صفوی و قزلباشان بود، ترك كرد و دستورهای اكيدی برای جلوگيری از محرمات صادر كرد وكركی را با اختيارات افزون تر و اين بار با يك فرمان طولانی و پر آب و تاب رسمی به ايران دعوت نمود. در اين فرمان بر نكات زير تأكيد می شود:

1- ترويج تشيّع و زمينه سازی ظهور حضرت صاحب الامر(عج) هدف اصلی دولت صفوی است.
2- اين هدف جز با متابعت علمای دين به دست نمی آيد.
3- محقق كركی در اين زمان بزرگ ترين عالم شيعی و نايب امام زمان است.
4- شاه در اين فرمان دستور می دهد كه «سادات عظام و اكابر و اشراف و امرا و وزرا و ساير اركان دولت كركی را مقتدا و پيشوای خود دانسته و در جميع امور از او اطاعت كنند و آنچه امر نمايد، مأمور و آنچه نهی نمايد، منهی بوده؛ هركس را از متصديان امور شرعيه ممالك محروسه و عساكر منصوره عزل نمايد، معزول و هركه را نصب نمايد منصوب دانسته، در عزل و نصب مذكورين به سند ديگری محتاج ندانند و هركس را كه عزل نمايد مادام كه از جانب ايشان دوباره منصوب نشود، نصب نكنند.»
5- حكامی كه در مسير ورود كركی به ايران با او برخورد می كنند بايد نهايت احترام و ادب را در حق او مراعات كنند و خود به استقبال او بشتابند و نخواهند كه شيخ به استقبال آن ها بيايد.
6- بخشی از اين فرمان نيز مربوط به اعطای امتيازات مالی به كركی است (33).

اين فرمان كه در 16 ذی حجه سال 939ق. صادر شده است در تاريخ سياسی ايران بی نظير است در اين فرمان شاه تمامی اختيارات لازم را به كركی اعطا كرده است.

ورود كركی با اين اختيارات می توانست نقطه عطفی در تاريخ به وجود آورد. اما تقدير تاريخ را به گونه ای ديگر رقم زد. كركی درست يك سال بعد از اين فرمان و ظاهراً در حالی كه در تدارك سفر به ايران بود به ديار باقی شتافت.

پدر شيخ بهايی مرگ كركی را ناشی از مسموميت می داند و معتقد است عده ای از بزرگانِ دولت كه از ورود كركی به ايران متضرر می شدند، وی را مسموم كردند(34).

آنچه از رفت و آمدهای كركی به ايران روشن می شود اين است كه وی هميشه و به هر قيمتی حاضر به همكاری با سلطنت نيست و هر زمان خود را در محدوديت می بيند از دربار كناره گيری می كند.

گرچه در اين هنگام نيز بنابه مصلحت تشيّع، مخالفت آشكاری با دربار صفوی ندارد، نكته شايسته تأمل در اين مورد اين است كه وی حتی بعد از صدور فرمان دوم با آنهمه اختيارات چندان عجله ای برای آمدن به ايران ندارد و يك سال صبر می كند و شايد حتی اگر زنده می ماند هيچ گاه به ايران بازنمی گشت.

متن فرمان ها و گفته های شاه طهماسب نشان از شأن عظيمی است كه محقق برای فقيه قائل بوده است. اين كه شاه می گويد: «شما نايب امام و سزاوارتر از من به سلطنتيد و من كارگزار شما هستم» و مخالف كركی را ملعون و مطرود می داند، نمی تواند جز از تأثيرات انديشه كركی باشد، زيرا همان گونه كه بحث خواهيم كرد، كركی معتقد است كه فقيه نيابت امام را برعهده دارد و در حقيقت فقيه والی مسلمين است و قبل از او اين انديشه در ايران مطرح نبود، حتی بسياری از فقهای هم عصر كركی نيز بر آن معتقد نبودند ولی كركی با همين نگاه وارد دستگاه صفوی می شود و هرگاه احساس می كند درباريان حاضر به پذيرش اين اقتدار نيستند، كناره گيری می كند.

مخالفان كركی

1. علما

كركی به سبب نوآوری ها فعاليت های سياسی و احياناً به لحاظ اختيارات فراوان و موقعيت سياسی اش مخالفت هايی را برانگيخت. استقبال او از دولت صفوی و پذيرش هدايای شاه اسماعيل مخالفت برخی از علما را باعث شد.

وی در آغاز رساله خراجيه، كه يكی از اهداف نوشتن آن، اثبات حلّيّت عطايای پادشاهان از مال خراج بود، از اين مخالفت ها و كينه ها شكوه می كند(35). شايد مهم ترين مخالف فكری كركی، شيخ ابراهيم قطيفی، عالم مشهور آن عصر است.

وی كه گويا مدتی شاگرد كركی بوده است (36)، به تدريج به يكی از مخالفان سرسخت وی بدل می شود؛ به طوری كه بسياری از آثار خود را در رد نظريات كركی می نويسد. وی در مقدّمه رسالة الحائريه به اختلاف خود با كركی اشاره كرده، آن ها را برمی شمارد(37).

مهم ترين موضوع مورد اختلاف، مسئله خراج و عطايای دربار و نمازجمعه بود. كركی پرداختِ خراج به حاكمان جور را جائز و اخذ جوائز و هدايای حاكمان را كه از پول خراج صورت می گرفت، حلال می شمرد و خود نيز آن را می پذيرفت، اما قطيفی پرداخت خراج و اخذ جوائز و هدايا از حاكمان را حرام می شمرد و خود آن ها را نمی پذيرفت.

وی ظاهراً به همكاری با سلطنت اعتقادی ندارد لذا رابطه كركی با دربار را تحت عنوان دنياطلبی مذمت می كند(38). و حلّيّت خراج را از كرامات قرن دهم می داند كه اختراع كركی است (39). وی در انتقاد از كركی گاه از حوزه ادب و نزاكت خارج می شود و همين امر به نارضايتی علمای بزرگ از وی منجر شده است (40).

وی در يكی از آثار خود جهاد نظری با كركی را به منظور زدودن افكار غلطش، از جهاد با شمشير در راه خدا بهتر می داند(41). با اين حال آثار كركی به لحاظ استدلالی، قوی تر از قطيفی است. شايد روح اخباری گری حاكم بر بحرين، موطن قطيفی، نوآوری ها و اجتهادات كركی را برنمی تافت و قطيفی شايد تحت تأثير همان فضای اخباری گری با محقق به مخالفت برمی خيزد(42).

در مخالفت با كركی، قطيفی تنها نبود، برخی ديگر از علمای ايرانی و غيرايرانی نيز با وی همداستان بودند. عده ای از علمای ايرانی كه تازه به تشيّع گرويده بودند، برتری علمی كركی را نمی پذيرفتند.

امير غياث الدين منصور از علمای بزرگ عصر ظاهراً بر سر تغيير قبله در شهرهای ايران با محقق اختلاف پيدا كرد و كار به مناظره در حضور شاه انجاميد و نتيجه آن شد كه شاه امير را از صدارت عزل كرد(43) و يكی از شاگردان كركی را به جای وی منصوب داشت.

امير نعمةاللّه حلّی يكی از شاگردان كركی از ديگر مخالفان او محسوب می شد -وی در مسائلی چون جواز برپايی نماز جمعه با حضور مجتهد- كه فتوای محقق كركی بود. با وی اختلاف داشت و با قطيفی همراه شده و آشكارا دم از برتری علمی خود و ضعف علمی كركی می زد و ديگران را عليه كركی تحريك می كرد.

در اين مخالفت عده ای از درباريان نيز با او همراه شده بودند(44) تا اين كه عده ای شبانگاه نامه ای به خانه كركی انداختند و در آن به او توهين روا داشتند و چون شاه دستور داد مسببين را بيابند معلوم شد امير نعمةاللّه نيز از آن، اطلاع داشته است، لذا دستور داد او را از ايران اخراج و در بغداد هم نگذارند بين او و قطيفی ملاقاتی صورت بگيرد(45) و به حاكم بغداد سفارش شد كه در صورت تمرد تاديب و تنبيه را عليه امير نعمةاللّه حلّی به كار بندد(46).

كركی نيز بعد از امير از ايران خارج شد و مقدر بود كه اميرنعمةاللّه حلّی ده روز بعد از كركی فوت كند.

به هر حال وجود اختلاف فكری در ميان علمای شيعه تازگی ندارد، اما اين اختلافات به ندرت از مسير ادب و نزاكت خارج شده و به دشمنی می انجاميد لذا در اين ميان نبايد نقش گروه های سياسی را - كه از اين اختلاف سود می بردند - ناديده گرفت.

قابل توجه است كه كركی در برخوردهای نظریِ خود، بسيار محترمانه تر از مخالفان رفتار و ديدگاه های خود را با استدلال های قوی و بيانی متين همراه می كرد، اما او ظاهراً از مخالفت دوستان، بسيار دل آزرده بوده است.

2. سران قزلباش

گروه دوم مخالفان كركی سردمداران قزلباشِ دولت صفوی بودند. همان گونه كه اشاره شد، قزلباشان اعتقادات خرافی و غاليانه ای داشتند و به احكام شرعی اعتنا نمی كردند. از زمان ورود علمای شيعه به دربارِ صفوی اختلاف دو گروهِ فقها و نظاميان قزلباش آشكار بود.

قزلباشان علما را نه تنها مخالفان فكری خود می دانستند، بلكه به چشم رقبای سياسی به آنان می نگريستند كه عرصه را بر قزلباشان تنگ می كنند و اين در مورد فقهايی چون كركی كه دارای اختيارات وسيعی بودند، نمود بيش تری داشت.

كركی در اوّلين ورود خود به ايران، به رغم قدرت قزلباشان، آشكارا از درِ مخالفت با آنان درآمد و كتابی در رد صوفيه نوشت. فتاوايی نيز از او در اين زمينه باقی است.

اصولاً تشيّع فقاهتی كه محقق و پيروانش ترويج می كردند، با روح اعتقادات و عمل صوفيانِ صفوی در تضاد بود و همين امر علت اصلی مخالفت قزلباشان با علما بود. اختلاف علما و صوفيان از دوره شاه اسماعيل شروع شد.

اميران و حاكمان ولايات با اين كه در بسياری از موارد به دستور شاه اسماعيل بايد از صدرِ ولايتِ خود اطاعت می كردند، عملاً از همكاری با آنان سرباز می زدند. در خراسان بين صدر آن ناحيه و امير قزلباش اختلافاتی روی داده بود و شاه به امير آن ناحيه دستور داد تا از صدر اطاعت كند اما اين اختلاف نهايتاً به قتل امير محمد يوسف، صدر خراسان به دست امير قزلباش آن ناحيه انجاميد.

اگر امير محمد يوسف عالم ايرانی از آسيب قزلباشان در امان نبود، مسلماً علمای عرب تبار امنيت كمتری داشتند لذا كركی در دوره اوّل حضور خود بعد از چند سال حضور در ايران به عراق بازگشت. اگر در دوره شاه اسماعيل حضور شاه اسماعيل و شخصيت فرهمند او می توانست جلوی سرپيچی قزلباشان را بگيرد،

در ابتدای سلطنت فرزندش هيچ چيز جلودار قزلباشان نبود و شاه طهماسب كودكی ده ساله بود كه به قدرت رسيد و اميران قزلباش از همان ابتدا به جان هم افتادند و قدرت را عملاً به دست گرفتند. در اين اوضاع ديگر اثری از اطاعت صوفيانه از مرشد كامل به چشم نمی خورد. تنها قدرت و مناصب مهم سياسی بود كه قزلباشان را به رقابت وامی داشت.

آن ها حتی در حضور شاه يك ديگر را به قتل می رساندند و اين اختلافات تا سال 939ق.، كه شاه با قتل يكی از سرداران قزلباش عملاً خود قدرت را به دست گرفت، ادامه يافت.

كركی در اوج اين رقابت ها وارد دستگاه صفوی شد و حضور وی قزلباشان را نگران كرد. به همين علت آنان درصدد برآمدند تا او را به قتل برسانند. محمود بيگ مهردار از سران قزلباش طرّاح اين نقشه بود كه قبل از آن كه اقدامی بكند، در ميدان مسابقه با سقوط از اسب جان سپرد(47) لذا اين را از كرامات محقق كركی برشمرده اند.

از اين رو احتمال مسموم كردن محقق كركی كه از قول پدر شيخ بهايی نقل شده است، بعيد به نظر نمی رسد؛ با توجه به اين كه وی در زمانی فوت كرد كه درصدد رجوع به ايران بود و مراجعت وی با اختيارات وسيعی كه شاه به او داده بود خطر بزرگی برای قزلباشان محسوب می شد.

اختلاف قزلباشان و علما بعد از آن نيز ادامه يافت اما شاهان صفوی بعدازتثبيت نظام به علما نياز بيش تری داشتند، تا قزلباشان؛ به خصوص كه قبايل قزلباش با رقابت های خونين خود بارها نظام صفوی را تا سر حد سقوط پيش بردند. بنابراين، اين قزلباشان بودند كه نهايتاً حذف يا به كارهای پست گماشته شدند.

تأليفات كركی

قبل از آن كه به آثار وی اشاره كنيم، لازم است تا به اختصار به مكتب فقهی او توجه نماييم. به طور كلی مكتب فقهی كركی از دو نظر با فقه دوره های پيشين تفاوت دارد: يكی آن كه او با قدرت علمیِ خويش مبانی فقه را مستحكم ساخت.

مشخصه عمده فقه او استدلال های قوی در هر بحث است. او، هم براهين نظريات مخالف را به نحو عميق و دقيق مطرح ساخته و هم نظر خود را در هر مورد با استدلال محكم به كرسی نشانده است. مشخصه ديگر فقه كركی بذل توجه به پاره ای از مسائل است كه تغيير سيستم حكومتی و به قدرت رسيدن شيعه در ايران به وجود آورده بود؛ مسائلی از قبيل حدود اختيارات فقيه، نماز جمعه، خراج، مقاسمه و نظاير آن كه پيش تر از آن، به علت عدم ابتلا جای مهمی در فقه نداشتند و اكنون مورد توجه بسيار قرارمی گرفت.

كركی شخصاً اين مسائل را در آثار فقهی خود به تفصيل مورد بحث قرار داد و در برخی از آن ها رسائل مستقلی نوشته است.

بسياری از فقهای شيعه، پس از كركی تا پايان دوره صفوی، متأثر از روش فقهی او بوده اند، چون مجموعه حقوقیِ عميق و متين او را با استدلال های قوی و محكم پيش روی خود داشتند. فاضل هندی، آقا حسين خوانساری، آقا جمال خوانساری، سلطان العلماء، شيخ بهايی و حسين بن عبدالصمد پدر شيخ بهايی و ميرداماد از شاگردان مكتب فقهی او محسوب می شوند(48).

القابی كه فقها به وی داده اند بيانگر مقام رفيع فقهی و علمی كركی است؛ او را محقق ثانی، خاتم المجتهدين لقب داده اند و بزرگان فقهای شيعه سلسله اجازات خود را به او ملحق می كنند.

به هر حال از كركی حدود شصت كتاب و رساله بر جای مانده است كه برخی از آن ها چاپ شده و برخی ديگر هنوز به زيور طبع آراسته نشده و در كتاب خانه ها به صورت خطی موجود است. معدودی از آثار وی نيز در گذر زمان از بين رفته است.

در اين جا چند اثر مهم وی را معرفی و به ذكر نام بقيه آثار اكتفا می كنيم:

1. جامع المقاصد:

اين كتاب شرحی است بر قواعد الاحكام علّامه حلّی كه يكی از آثار بسيار مهم فقهی شيعه است و از قرن دهم تاكنون مورد استفاده فقهای بزرگ قرار گرفته است. ظاهراً كركی اين كتاب را برای رفع خلأ موجود در زمينه آثار فقهی شيعی در ايران به نگارش درآورده است، لذا در مقدّمه كتاب آن را به شهريار صفوی تقديم می كند(49).

اما متأسفانه سفر وی به ايران در دوره شاه طهماسب و اشتغالات سياسی و مذهبی مانع از اتمام آن شده و آنچه موجود است، در بحث نكاح پايان می پذيرد.

2. رساله خراجيه:

موضوع خراج و بهره مندی از آن در عصر غيبت، از مسائل مورد اختلاف در دوره كركی است و وی نظريه جديدی را در اين زمينه مطرح می كند كه بنا به شرايط روز و به اقتضای زمان است. او پرداخت خراج به سلطان را جايز و حتی واجب تلقی كرده و بهره مندی از آن را جايز می داند. اين رساله مخالفت هايی را برانگيخت.

فاضل قطيفی، مخالف سرسخت كركی، رساله ای در رد آن نوشت و مدت ها بعد محقق اردبيلی و شيبانی نيز به دفاع از قطيفی و كركی رساله هايی به نگارش درآوردند. اما نظريه كركی در دوره صفويه مبنای عمل قرار گرفت و عملاً پذيرفته شد.

3. رسالة فی صلاة الجمعة:

نماز جمعه نيز از مسائل اختلافی در عصر كركی است. ارتباط اقامه اين نماز با سياست و حكومت در طول اعصار و حكم به ضرورت نصب امام جمعه توسط سلطان عادل، فقهايی را به مخالفت با اقامه آن در عصر غيبت واداشته بود، اما كركی اقامه نماز جمعه را وجوب تخييری قلمداد كرده و شرط آن حضور نايب امام يا فقيه جامع الشرايط دانسته است.

مسئله اختيارات فقيه و نيابت فقها از جانب امام را كركی در اين رساله به خوبی مطرح كرده است.

4. رسالة نفحات اللاهوت فی لعن الجبت والطاغوت:

اين رساله را كركی در ابتدای ورود خود به ايران در سال 917ق. در مشهد امام رضا به رشته تحرير درآورده است. اين رساله به نوعی در جهت دفاع از سياست مذهبی صفويان كه مبتنی بر اصرار بر تشيّع و لعن خلفا بود، قرار دارد. رساله ديگری نيز به همين منظور با عنوان تعيين المخالفين لأميرالمؤمنين(ع) از وی در دست است.

5. رسالة فی العدالة:

در اين رساله كركی بين عدالت و تقوا ملازمه برقرارمی كند.

6. رسالة فی طريق استنباط الأحكام:

كه بيانگر روش اصولی او در استنباط احكام شرعی است.

7. رسالة المطاعن المجرميّة:

رساله ای است در رد صوفيه كه اصل آن موجود نيست، اما فرزند كركی از آن، نقل قول هايی در كتاب خود آورده است.

پی نوشت ها:


 

1. در برخی از منابع نزديك به عصر كركی از وی به «شيخ علی عرب» ياد می شود (عالم آرای صفوی، ص 480) لكن از آن جا كه به كركی نيز علی بن عبدالعالی، می گويند در منابع متأخر، وی را با علی بن عبدالعالی ميسی اشتباه گرفته و مطالبی را كه مربوط به يكی است به ديگری نسبت داده اند (مقدمة اللمعة الدمشقيه و ديدار با ابرار). ناگفته نماند كه در مآخذ شيعی از ميانه قرن دهم تا روزگار حاضر از او به «محقق ثانی» ياد می شود. (زمين در فقه اسلامی، ج 2، ص 72). البته مامقانی در تنقيح المقال پنداشته است كه اين نام پس از قرن 11 برای كركی ابداع شده است (ج 4، ص 295).
2. الاعلام الزركلی، ج 5، ص 91؛ روضات الجنات در احوالات علی بن هلال جزائری.
3. روضات الجنات، ج 4، ص 368؛ رياض العلماء، ص 447؛ امل الامل، ص 58.
4. درخصوص تاريخ وفات وی نيز اختلاف نظر وجود دارد، لكن اغلب منابع تاريخ وفات وی را 940ق. می دانند: احسن التواريخ، ص 331؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 434؛ تاريخ كرك نوح، ص 134؛ لؤلؤةالبحرين، ص 154؛ ريحانة الادب، ج 5، ص 248؛ فوائد الرضويه، ص 306؛ تتمه المنتهی، ص 412؛ معجم المؤلفين، ج 7، ص 74؛ لقاب الالباب، ص 33؛ ماضی النجف و حاضرها، ج 3، ص 243؛ خلاصةالتواريخ، ص 236. البته بر اين مدعا دو دليل وجود دارد: اوّل اين كه ماده تاريخ او را «مقتدای شيعه» گفته اند كه با سال 940 مطابقت دارد. از اين رو منابعی كه تاريخ وفات وی را بعد از 940ق. دانسته اند، به اشتباه رفته اند. دوم فرمان دومِ شاه طهماسب صفوی به كركی است كه در سال 939ق. صادر گرديده.
5. در مورد كرك نوح ر.ك: دكتر حسن عباس نصراللّه، تاريخ كرك نوح. وی هيجده نفر از علمای كرك را نام می برد كه در ايران عصر صفوی عهده دار مناصب مهم شرعی و سياسی بوده اند.
6. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 105، ص 31 و 71.
7. ر. ك: آراء فی المرجعية الشيعيه، ص 386 و آلبرت حورانی، هجرت علمای شيعه از جبل عامل به ايران ترجمه مرتضی اسلامی، كيهان فرهنگی، سال سوم، شماره 8، ص 14.
8. ماضی النجف و حاضرها، ج 3، ص 242، تاريخ كرك نوح، ص 135.
9. بحارالانوار، ج 105، ص 47 - 48 و 80.
10. همان، ص 28.
11. امير ارجمند، دعوت شاه از كركی را قبل از 910ق. ذكر می كند. ر.ك: P133 ,fgod - Shaddow.
12. آلبرت حورانی، همان، ص 15.
13. احسن التواريخ، ص 86.
14. در مورد كركی ر.ك: پاسخ های او به عالم عثمانی: عالم آرای صفوی، ص 480.
15. ميرزا عبداللّه افندی، رياض العلما، ص 448.
16. احسن التواريخ، ص 86.
17. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 432.
18. ميرزا عبداللّه افندی، تعليقه امل الامل، تحقيق سيد احمد حسينی اشكوری، ص 294. وی مجتهدانی را كه كركی تربيت كرده، بالغ بر چهارصد نفر می داند.
19. كركی، نفحات اللاهوت، به كوشش دكتر محمدهادی امينی، ص 39.
20. شيخ يوسف بحرانی، لؤلؤة البحرين، تحقيق سيد محمد صادق بحرالعلوم، ص 152.
21. در مورد تاريخ بازگشت وی اطلاع دقيقی در دست نيست. كركی در سال 918ق. در اصفهان در دربار صفوی حضور يافت و شاهد شكنجه و اعدام يكی از سران مخالف شاه اسماعيل بود: غلام سرور، تاريخ شاه اسماعيل صفوی، ترجمه محمد باقر آرام، ص 64. وی چندی قبل از چالدران برای پاسخ دادن به شيعه عثمانی احضار شد (ر. ك: عالم آرای صفوی، ص 482) اما بعد از چالدران در منابع نامی از او نيست، كركی در 924ق. در نجف به برهان الدين ابواسحاق ابراهيم خوانساری اصفهانی اجازه روايت داده است. ر.ك:دكتر سيدعلی موسوی مدرس بهبهانی، حكيم استرآباد، ص 64.
22. امير محمود خواندمير، تاريخ شاه اسماعيل و شاه طهماسب، تصحيح دكتر احسان اشراقی و دكتر محمدتقی امامی، ص 107.
23. وی از 928ق. تا 935ق. مشغول نوشتن اين اثر بوده است و تا مبحث نكاح آن را ادامه داده، اما موفق به اتمام آن نشده است. در سال 937ق. در اجازه ای كه به يكی از شاگردان خود داده است، به اتمام شش جلد از اين كتاب اشاره می كند و اكنون همين مجلدات باقی است. ر.ك: بحارالانوار، ج 105، ص 79.
24. جامع المقاصد، ج 1، ص 25.
25. خوانساری، روضات الجنات، ج 5، ص 170.
26. اين فرمان تاريخ ندارد، اما خاتون آبادی فرمان دوم را در تأييد فرمان اوّل می داند كه در سال 936 نوشته شده بود. ر.ك: خاتون آبادی، وقايع السنين، ص 461.
27. جعفر المهاجر، همان، ص 116.
28. همان، ص 126.
29. خوانساری، روضات الجنات، ج 5، ص 162.
30. ابن ابی جمهور احسايی، غوالی اللئالی العزيزيه، ص 13.
31. احسن التواريخ، ص 349.
32. احسن التواريخ به صدور اجازه رخصت كركی از جانب شاه اشاره می كند كه می تواند كنايه از تبعيد محترمانه او باشد (ص 334).
33. عبداللّه افندی، رياض العلما، ج 3، ص 460.
34. دو تن از معاصران كركی شهادت وی را تأييد كرده اند. حسين بن عبدالصمد پدر شيخ بهايی كه او را شهيدثانی لقب می دهد و ابن عودی شاگرد شهيد ثانی كه او را از جمله شهدا می شمارد. به همين دليل علامه امينی كركی را در كتاب شهداء الفضيله از جمله شهدا به شمار آورده است.
35. محقق كركی، مقدّمه رساله خراجيه در الخراجيات.
36. شيخ يوسف بحرانی، لؤلؤة البحرين، ص 160؛ روضات، ج 1، ص 25.
37. همان، ص 162.
38. قطيفی، رساله خراجيه، ص 22.
39. قطيفی، رساله خراجيه، ص 22.
40. ر. ك: محسن امين، اعيان الشيعه، ج 8، ص 211.
41. قطيفی، رسالة فی الرضاع، به نقل از محسن الامين، همان.
42. ر.ك: جعفر المهاجر، همان، ص 128.
43. احسن التواريخ، ص 249 و 320.
44. همان، ص 333.
45. همان، ص 334.
46. خلاصة التواريخ، ص 238.
47. احسن التواريخ، ص 330؛ خلاصة التواريخ، ص 238؛ رياض، ج 3، ص 453.
48. مدرس طباطبائی، زمين در فقه اسلامی، ج 1، ص 66.
49. جامع المقاصد، ج 1، ص 20.

 

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

همکاری با نفوذیان خائن و اختلاس‌گران بی دین
قرآن : لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند ، و [ نیز ] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند. آگاه باشید ، چه بد باری را می کشند.حدیث: و ایما داع دعی الی ضلالة فاتبع علیه، فان علیه مثل اوزار من اتبعه، من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا!: (مجمع‌البیان، ج6، ص 365)ترجمه: ... و هر کس دعوت به ضلالت کند و از او پیروی کنند همانند کیفر پیروانش را خواهد داشت، بی آنکه از کیفر آنها کاسته شود.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید