بخش اوّل شناسايى اخوان الصفا و اوضاع سياسى، اجتماعى و فرهنگى دوره آنها
فصل اوّل: شناخت اخوان الصفا
1. هويت اخوان الصفا
همواره سؤالات گوناگونى درباره اخوان الصفا ذهن محققان را به خود مشغول داشته است، از جمله: هويت انجمن سرّى اخوان الصفا چيست؟ نويسندگان رسائلاخوان الصفا كيانند؟ زمان و مكان تأليف رسائل كى و كجا بوده است؟ اينان برچه مرام و عقيدهاى بوده اند؟ آيا از شيعيان بوده اند و در اينصورت از كدام فرقه هاى شيعه يا اينكه از متصوّفه و اسماعيليان بوده اند؟ اهداف و برنامه هاى آنان چه بوده و اصلاً چرا فعاليتهاى علمى و سياسى آنان سرّى و غير علنى بوده است؟ و سرانجام انديشه ها و آراى سياسى آنان چيست؟ تاكنون پاسخ قطعى به اين سؤالات داده نشده است، ولى به جرأت مىتوان ادّعا كرد كه مجموعه رسائلاخوان الصفا دريايى است از علوم و معارف آن زمان و از نوادر منابع اسلامى است كه در عرصه اخلاق، كلام، تعليم و تربيت و سياسات به سان درّى گرانقدر مىدرخشد و هيچ محقق و انديشمند و فيلسوف سياسى از آن بىنياز نيست و در آنها دريايى از علوم و معرفت بشرى نهفته است كه هر باب آن تحقيقى جداگانه و عميق مى طلبد.
اخوان الصفا از نهضتهاى مهم فكرى - سياسى قرن چهارم هجرى است كه در نزديك كردن حكمت يونانى و دين اسلام استوارترين قدمها را برداشته است.(1) آنان از سياست و نظامات حكومتى به دقت بحث كرده اند، ولى اين جنبه از انديشه هايشان كمتر مورد توجه محققان و انديشمندان قرار گرفته است. اخوان الصفا به دليل اينكه انجمنى سرّى بودند و فعاليتهاى علمى و سياسى آنان پنهانى و در خفا صورت مىگرفت، شناخت مؤلفان رسائل با مشكلاتى روبهروست و درباره هويت آنان اختلاف نظر وجود دارد. در طول قرون گذشته، مؤلفان اين رسائل و زمان و مكان دقيق اين گروه بهطور قطع مشخّص نشده است و اظهار نظرها در مورد آنها بعضاً متناقض و از هماهنگى و وحدت نظر برخوردار نيست.
آنچه كه بديهى و روشن است اين كه رسائلاخوان الصفا از مهمترين ميراث اسلامىحتى مهمترين ميراث عالم است كه مجموعهاى از افكار و ديدگاههاى مختلف - برگرفته از كتب آسمانى و غير آسمانى و فلسفه اسلام و يونان - در آن گردآورى شده است.
گرچه هدف اين نوشته پژوهشى تاريخى در زندگى و آثار و مؤلفان اين گروه نيست، ولى به نظر مىرسد بررسى اجمالى ديدگاهها در مورد اين گروه و نيز بيان شرايط سياسى و اجتماعى آن عصر لازم و ضرورى باشد.
2. نويسندگان رسائل اخوان الصفا
همانگونه كه گفته شد هويت جماعت اخوان الصفا روشن نيست و اين ابهامىاست كه در تاريخ اسلامى نظرى قطعى بر آن وجود ندارد. هويت اينگروههمواره ميدان بحث و جدل و حدس و گمانها بوده است، گروهى براين عقيده هستند كه آنان اسماعيلى مذهب بوده و يكى از ائمه اسماعيلى بهناماحمدبنعبدالله بن محمد المكتوم بن جعفر الصادق نويسنده رسائلاخوان الصفاست. از رسائلاخوان الصفا ترجمهاى به زبان فارسى به اهتمام ميرزا محمد ملك (در 1304 ق.) انجام گرفته كه در آن، شرح حال احمدبن عبداللَّه و كيفيّت تأليف رسائل بدين صورت بيان شده است:
بعد از شهادت امام رضا(ع) مأمون عباسى به علوم فلاسفه يونان ملتفت شد. احمد پنجاه و يك رساله اخوان الصفا را نوشته بدون نام خود نزد مأمون فرستاد. مأمون دانست كه روى زمين از علماى آلمحمد خالى نيست و احمد در سرّ حال كوشيده به لباس تاجران گاهى در كوفه و گاهى در سلّميه و گاهى در «سرّ من رأى» بود تا آنكه در سلّميه وفات يافت.(2)
طبق اين گفته، تعداد رسائلاخوان الصفا پنجاه و يك رساله است و رساله اى بهنام جامعه و جامعةالجامعه به آن ضميمه شده كه خلاصهاى از مجموع پنجاهويك رساله است.
تاريخ ترجمه رسائل به فارسى را به عهد امير تيمور گوركانى نسبت مىدهد و مىگويد:(3)
احمد حاصل اين پنجاه و يك رساله را در يك رساله نوشته، نامش جامعه گذاشته و رساله ديگر موسوم به جامعةالجامعه نوشته و اين هر دو رساله عزيز الوجودند و در عهد امير تيمور گوركان لبّ لباب، رسائلاخوان الصفا به فارسى ترجمه گرديد.(4)
احمد بن عبداللَّه در سال 198 ق. در محلى بهنام سلّميه در سوريه بهدنيا آمد و در سال 265 ق. از دنيا رفت. كسانى كه احمد بن عبداللَّه مكتوم را مؤلف رسائلاخوان الصفا مىدانند، انگيزه او را براى نوشتن اين مجموعه عظيم علمى و فلسفى، نگرانى او از گمراهى مسلمانان به دليل برنامههاى ضدّ شيعى عباسيان به ويژه مأمون و هارونالرشيد بعد از شهادت امام موسى كاظم(ع) و امام رضا(ع) مىدانند، زيرا خلفاى عباسى گمان مىكردند با به شهادت رساندن اين دو امام معصوم(ع)، زمينه بهطور كامل براى دخل و تصرّف و تغيير در شريعت محمدى(ص) و متمايل كردن مردم به فلسفه و علم يونانى فراهم شده است.(5) احمد بن عبداللَّه جهت نجات دين از گمراهىها و انحرافات فكرى و آگاه كردن مردم از زخارف و پيرايههاى عباسيان بر شريعت پيامبر(ص) كه بهنام دين انجام مىشد، اقدام به تدوين رسائل اخوان الصفا كرد و در اين رسائل به جمعآورى علوم و حكمتها و معارف الهى و فلسفى و شريعت پرداخت.
ادريس عمادالدين يكى از مورخان قرن نهم هجرى در عيون الاخبار، تأليف رسائلاخوان الصفا را به احمد بن عبداللَّه نسبت داده و مىگويد:
احمد بن عبداللَّه از انحراف مسلمانان از شريعت محمدى به علوم فلاسفه بيمناك شده و لذا رسائلاخونالصفا را تأليف نمود و در آن علوم و حكمت و معارف الهى و فلسفى و شرعى را گردآورى نمود.(6)
سپس وى به علّت و هدف تأليف رسائل اشاره كرده و مىگويد:
علّت تأليف رسائل توسط احمد بن عبداللَّه، اتمام حجّت بر مأمون و طرفداران او به دليل انحراف آنها از علوم نبوى است. اقوال و دلايل ديگرى نيز بر انتساب تأليف رسائلاخوان الصفا به احمد بن عبداللَّه وجود دارد كه به دليل پرهيز از اطاله كلام آنها را بيان نمىكنيم.
برخى ديگر معتقدند كه اخوان الصفا، گروهى از فلاسفه قرن چهارم هجرى بودند كه به دليل همدلى و همفكرى بينشان براى اهداف علمى و سياسى و فرهنگى اقدام به تأليف رسائل كردند.
اين ديدگاه از اهميّت تاريخى بيشترى برخوردار است و اشتهار علمى و سياسى اخوان الصفا هم به سبب فعاليت جمعى و تشكّل گروهى آنان بوده است كه به نوعى مىتوان آنانرا در شمار گروه هايى كه داراى تشكّل حزبى بوده اند، به حساب آورد.
در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه غالباً در جهان اسلام فعاليتهاى علمى فردى بوده و آثار علمى در قالب كار گروهى و جمعى كمتر به چشم مىخورد. اخوان الصفا در تاريخ علمى اسلام از گروههاى نادرى بودند كه فعاليت علمى آنان تشكيلاتى بوده است و موضوعات مختلف علمى را در رسائل، افراد متعدد نوشته اند. شيوه علمى آنانكه مبتنى بر عمل گروهى بوده، متأثّر از هدف سياسى آنان است كه تحقّق اين هدف را در سايه عمل گروهى و تشكيلاتى مىدانستند. اين شيوهاى پسنديده و الگويى از ميراث علمى جهان اسلام و دانشمندان مسلمان است كه در حوزههاى پژوهش علمى و دينى ما كمتر به آن توجه شده است.
به هر حال در بين معتقدان به ديدگاه دوم، برخى از متقدمان و بعضى از متأخران، رسائل اخوان الصفا را به جمعى از علماى بصره نسبت داده اند.(7) چون نويسندگان رسائل اسامى خويش را كتمان مىكردند، لذا تعيين قطعى اسامى آنها همواره مورد اختلاف بوده است.
جمال الدين ابوالحسن على بن يوسف قفطى (نويسنده تاريخ الحكماء) از جمله كسانى است كه به نقل از ابوحيان توحيدى (نويسنده الامتاع و المؤانسه) اسامى نويسندگان رسائل را ذكر كرده و مىگويد:
چون مصنّفين رسائلاخوان الصفا اسامى خويش را كتمان نموده بودند در بين مردم در مورد آنان اختلاف وجود داشت و هر گروهى از روى حدس و گمان چيزى مىگفتند. گروهى آنان را به بعضى از ائمه از نسل على بن ابىطالب(ع) نسبت مىدادند گروهى آنان را به برخى از نويسندگان معتزله نسبت مىدادند، و اينگونه بحثها و اختلافات ادامه داشت تا اينكه به كلامى از ابوحيّان توحيدى برخورد نمودم كه در جواب وزير صمصام الدولة بن عضدالدوله درحدود سال 373 از ابوحيان نموده بود. ابوحيان در اين پرسش و پاسخ، ضمن توضيح درباره مذهب و ويژگىهاى فكرى و علمى و مكان آنان از چهارتن به عنوان مؤلفين رسائلاخوان الصفا نام مىبرد كه عبارتند از: ابوسليمان محمد بن معشرالبستى معروف به مقدسى و ابوالحسن على بن هارون زنجانى و ابواحمد مهرجانى و عوفىّ و گروهى ديگر.(8)
شهرزورى در نزهة الارواح و روضة الافراح از افراد ديگرى نيز به عنوان مؤلفان رسائل اسم برده است، از جمله: ابوالحسن على بن هارون الصابى، ابواحمد نهرجورى، عوفىّ البصرى، زيد بن رفاعه و ابوسليمان معروف به مقدسى،(9) كه در كتاب تاريخ الحكماء از قول ابوحيان از او نيز نام برده شده است. شرح حال برخى از افرادى كه ابوحيان از آنان نام برده است، در كتب تراجم كمتر به آنان اشاره شده است. خضيب بغدادى اشاره كوتاهى به زيد بن رفاعه كرده و او را محدّث كاذب توصيف نموده است.(10) مرحوم دهخدا بر اين عقيده است كه آنها جمعى از علما و دانشمندان اسلام بوده اند كه با تشكيل انجمنى مخفى به صورت گروهى دست به تأليف اين رسائل زده اند.(11)
شهرزورى در ديدگاهى ديگر در نزهة الارواح با ذكر پنج تن از نويسندگان رسائل، انشاى عبارات و الفاظ رسائل را به مقدسى نسبت مىدهد. جرجى زيدان در كتاب آداب اللغة العربية نام پنج نفر از اعضاى اين گروه را مطابق نقل قفطى ذكر كرده است.
در مورد عضويت ابوحيان توحيدى در اخوان الصفا اختلاف نظر وجود دارد: گروهى بر اين عقيده هستند كه ابوحيان از اخوان الصفا بوده است و گروهى نيز معتقدند كه با آنان نوعى همفكرى داشته، ولى كاملاً تسليم جريان فكرى اخوان الصفا نشده و حتى با يكى شدن دين و فلسفه كه از آرمانهاى اخوان بوده، مخالفت كرده است. امّا آنچه مسلم است اينكه ابوحيان با برخى از اعضاى انجمن اخوان الصفا، نظير زيد بن رفاعه و مقدسى گفتوگو و رابطه داشته است. البته اين به معناى همراهى او با اخوان الصفا نيست، زيرا او چنانكه از آثارش پيداست تا سال 400 هجرى حيات داشته و برخى وفات او را در 414 نوشته اند.(12) خود او نقل مىكند كه درباره عقايد اخوان الصفا چيزى از مقدسى پرسيدم، مرا شايسته جواب نشمرد.
هانرى كربن ضمن تأكيد بر ابهام در نويسندگان اخوان الصفا، به نقل از ابوحيان و ابن قفطى و شهرزورى، ابوسليمان بستى مقدسى، على بن هارون زنجانى، محمد بن نهرجورى (مهرجانى) و ابوالحسن عوفى را از نويسندگان رسائل برشمرده است.(13) او آنان را اسماعيلى مذهب دانسته و پايگاه فكرى و استقرار آنها را بصره ذكر كرده است.
در مورد نويسندگان اخوان الصفا نظرگاههاى ديگرى نيز وجود دارد كه كمتر مورد توجه بوده است، از جمله گروهى اين رسائل را از آثار جعفرالصادق(ع) مىدانند. برخى آثار اخوان الصفا را به مَسْلَمَة بن قاسم اندلسى نسبت مىدهند و گروهى بر اين عقيده هستند كه رسائل از تأليفات حكيم مجريطى قرطبى است، دليل انتساب رسائل به مجريطى اين است كه او رساله جامعه اخوان الصفا را ازطريق املاى محتواى آن به شاگردانش در اندلس، ترويج كرده است، لذا اينتصوّر پيش آمده كه مجريطى خود رسائل را نوشته است. حناالفاخورى در تاريخ فلسفه در جهان اسلامى بر اين عقيده است كه شايد نويسندگان رسائل به راهنمايى احمدبن عبداللَّه آن مجموعه را تصنيف كرده اند، لذا رسائل به او منسوب است، سپس او نيز نويسندگان اخوان الصفا را زيد بن رفاعه، ابوسليمانمحمد بن نصر البستى معروف به مقدسى، ابوالحسن على بن هارون زنجانى و ابو احمد نهرجورى ذكر مىكند. الفاخورى مىگويد: اين افراد در جهان علم و معرفت داراى نام و آوازه هستند.(14)
آنچه كه مسلم است اينكه اخوان الصفا جمعيتى سازمان يافته بوده است و تعدادشان بيش از اعضاى مشهورى است كه به عنوان نويسندگان اخوان الصفا نامبرده شده است؛ اين پنج تن در واقع مشهورترين اعضاى جمعيت اخوان الصفا بوده اند كه ابوحيان آنانرا شناسايى كرده است.
3. تاريخ تأليف رسائل اخوان الصفا
تاريخ دقيق تأليف رسائل اخوان الصفا همانند نويسندگان آنها در پرده ابهام است و نظر قطعى در مورد آن وجود ندارد. ابهام و گوناگونى نظرگاهها به دليل وجود ابهام در نويسندگان و تاريخ زندگى و آثار آنان است. برخى بر اين عقيده اند كه تأليف رسائل در سالهاى 350 تا 375 هجرى بوده است. از دلايل پذيرش اين ديدگاه اين است كه نويسندگان رسائل در جاهاى گوناگون رساله ها به اشعار ابوالطيب متنبّى (متوفى 354-353 ق.) استشهاد كرده اند و مجريطى كه از مروّجان و انتشار دهندگان اين رسائل در اسپانيا بوده، در سال 395 هجرى درگذشته است كه قاعدتاً در سالهايى قبل از آن اين رسائل تأليف يافته است. همچنين ابوحيان توحيدى كه تاريخ وفات او در 400هجرى بوده، با زيد بن رفاعه يكى از نويسندگان اخوان الصفا روبه رو شده ورسائل آنانرا به ابوسليمان منطقى سيستانى داده و او در آنها نظر كرده است و عقيده خود را مبنى بر اينكه اين گروه مىخواهند فلسفه را با دنيا آشتى بدهند، اظهار كرده است.(15)
نكته ديگرى كه در مورد رسائل اخوان الصفا بايد ذكر كرد، اختلاف در عدد رسائل اخوان الصفاست. خود نويسندگان نيز در عدد رسائل اختلاف كرده و اعداد متفاوتى را بيان نموده اند. در فهرست رسائل، عدد آنها را پنجاه و دو رساله ذكر كرده و در جاهايى ديگر پنجاه و يك رساله نوشته اند، ولى رسائل موجود براساس پنجاه و دو رساله تنظيم يافته است و رساله جامعه نيز كه خلاصه اى از آن رسائل است براساس پنجاه و دو رساله مذكور در مجموعه رسائل تنظيم يافته است. البته گروهى بر اين عقيده هستند كه رساله جامعه از اخوان الصفا نيست و جمعآورى و تنظيم آنرا به حكيم مجريطى نسبت مىدهند كه براساس اسلوب رسائل، آنرا تنظيم كرده و همين خلاصه رسائل او در اندلس باعث رونق و ترويج مجموعه رسائل اخوان الصفا شده است. بهنظر مىرسد كه اين ديدگاه درست نيست، زيرا در جاهاى مختلفى در رسائل اخوان الصفا به رساله جامعه اشاره شده و حتى آنرا كليد فهم رسائل ذكر كرده اند و فهم حقايق رسائل را در گروه فهم رساله جامعه دانسته اند. بنابراين رسائل اخوان الصفا، پنجاه و دو رساله است كه يك رساله جامعه از طرف خود اخوان الصفا به آن ضميمه شده است.
در رسائل چاپ شده، مطالب به چهار بخش تقسيم شده است:(16)
1. بخش رياضى شامل چهارده رساله در: العدد، الهندسه، النجوم، الجغرافيا،الموسيقى، النسبة العددية والهندسية العلمية، الصنايع العملية، الاخلاق والمنطق.
2. بخش طبيعى شامل هفده رساله در: هيولا، صورت، حركت زمان و مكان، السماء والعالم، الكون والفساد، الآثار العلوية، المعادن الطبيعة، النبات، الحيوان، الجسد، الحاس والمحسوس، مسقط النطفة، الانسان عالم صغير النفوس البشرية، طاقة الانسان فىالعلوم، حكمة الموت والحيات، لذات مرگ و اختلافات اللغات والخطوط.
3. بخش عقلى شامل ده رساله در: مبادى موجودات عقليه بنابر رأى فيثاغورثيان، مبادى عقليه بنابر رأى اخوان الصفا، عالمْ انسان كبير، عقل و معقول، ادوار و اكوار، عشق، بعث و قيامت، اجناس حركات و علل و معلولات، و حدود.
4. بخش قانون الهى شامل يازده رساله در: آرا و ديانات، ماهيت طريق الى الله، اعتقاد اخوان الصفا، معاشرت اخوان الصفا، ماهيت ناموس الهى و شرايط نبوت، كيفيت دعوت الى الله، كيفيت احوال الروحانيين، انواع السياسات، كيفيت نضد عالم، سحر و عزائم.
4. هدف اخوان الصفا
ابوحيان در توضيح هدف اخوان الصفا، به پاك ساختن دين به مد فلسفه اشاره دارد و سعى و كوشش اخوان الصفا را جهت يك اصلاح دينى - اخلاقى متذكر مىشود. اما هدف سياسى به مراتب مهمتر از هدف علمى و فكرى بوده است، زيرا اخوان الصفا دشمن نظام سياسى موجود در بغداد بودند. آنها از خلافت عباسيان دل خوش نداشتند و چندين بار در رسائل خويش به برپايى حكومت دنيوى كه عدالت بر آن حاكم باشد، بشارت داده اند. آنان حكومت عباسيان را در اوج انحطاط ديده و ياران خويش را به قيام عليه نظام سياسى حاكم و برپايى دولت اخوان الصفا ترغيب مىكردند.
گرچه اخوان الصفا دگرگونى در نظام سياسى را از طريق دگرگون كردن نظام عقلى مسلّط بر حيات مسلمانان امكانپذير مىدانستند و لذا به شيوه فيثاغورثيان وافلاطونيان با فساد نظام سياسى به مقابله برخاستند، اما در واقع اخوان الصفا زاييده شرايط سياسى و نهضت فكرى - علمى قرن چهارم هجرى است و پيدايش اينگروه در بصره به دليل وضعيت سياسى خاص آن، دليلى بر هدف سياسى آنهاست. از لابه لاى رسائل اخوان الصفا به برخى از اهداف آنان پى برده مىشود، از جمله دگرگون ساختن حكومت آن روز كه از غايتهاى سياسى آنان بوده است و اين غايت را از طريق تلفيق دين و فلسفه و نظر كردن در همه دانشها - اعم از علوم طبيعى، رياضى، الهى و ... - و عدم دشمنى با هيچكدام از مذاهب امكانپذير مىدانستند. آنان اهداف خويش را با زبان رمز و اشاره و مضامين عرفانى و باطنى بيان مىكردند.
از دلايلى كه غايت سياسى اخوان الصفا را برجسته مىكند، شرايط خاص سياسىو فكرى قرن چهارم هجرى است، زيرا زندگى سياسى مسلمانان قرنچهارم هجرى، آشكارا دچار فساد و تباهى شده بود، سلطه دستگاه خلافت بغداد رو به انحطاط نهاده و متزلزل شده بود، سرزمينهاى دور از مركز خلافت، پرچم استقلال كامل برافراشته و سرزمينهاى نزديك در پى كسب نوعى استقلال داخلى بودند و اين وضعيت برحسب شرايط اجتماعى و اقتصادى هر منطقه و وجود رهبران و داعيه داران استقلال داراى شدت و ضعف بود به نحوى كه جهان اسلام در اين عصر به جولانگاه رقابتها و تمايلات هوس آلود و هرج و مرجطلبى و اضطراب تبديل شده بود.(17)
در چنين وضعيتى، اخوان الصفا با فعاليتهاى پنهانى و تمسك به رفق و مدارا درصدد يارگيرى و قوتيابى و كسب قدرت بودند. در ارزيابى آنان آگاهكردن مردم به فساد قدرت سياسى حاكم از طريق رمز و اشاره و اعلام دولت موردنظر و ايدهآل خويش، زمينه نفوذ در ميان مردم و به ادّعاى خودشان همه طبقات از حاكمان و تجّار و دهقانان را فراهم كرده و موجب پيدايى يك نهضت عظيم فكرى، سياسى مىشد. در فصول بعدى به شيوه ها و اهداف آنان و نيز وضعيت سياسى، اجتماعى آن دوره اشاره بيشترى خواهد شد.