تعبیر حکمرانی که مرکب از واژه«حکم» و «ران» و به انضمام نشانه«یاء» است، نوعی معنای مصدری را افاده مینماید.
«حکم» به عقیده لغتدانان به معنای «منع» است و «حکمران» را از آن جهت «حکمران» نامیدهاند که از «ظلم»، ممانعت مینماید. با این تمهید، میتوان مدعی شد که بار معنایی عدالت در دلالتهای لفظی واژه «حکمرانی» مستور است. تلفیق مفهومی واژه «ران» با «حکم»، نوعی رابطه شبیه رابطه راکب و مرکوب را بین حاکم و حکم خود نشان داده و مفید این معنی است که حکمران بر حکم خود نوعی «استیلاء» داشته و آن را به هر جهتی که بخواهد سوق میدهد.
نشانه «یاء» نیز نوعی معنای مصدری را به این تعبیر اعطا مینماید. در مجموع، این انضمام علاوه بر «صدور حکم»، نوعی قاطعیت در « اعمال حکم» را نیز نشان میدهد.
واژه «شایسته» نیز تعبیری وضعی و خارج از ذات «حکمرانی» است و در دایره واژگان شیرین و اصیل زبان فارسی به معنای «پسندیده و لایق و سزاوار» است. تعبیر «صلاح الوُلاه» یعنی شایستگی حکمرانان که در آموزههای دینی به کار برده شده است.
امیرالمومنین(ع) در اینباره فرمودهاند: «و لا یصلح الرعیّه الّا بصلاح الولاه»[2]؛ یعنی صلاحیت و شایستگی مردم منوط به شایستگی حکمرانان است.
بند دوم: مروری بر شاخصههای قرآنی حکمرانی شایسته
با یک نگاه جامع میتوان شاخصههای وجودی انبیاء و رسالت ایشان را به مثابه شاخصههای مشترک تحقق حکمرانیهای شایسته در طول تاریخ تلقی نمود.
محورهای زیر از مهمترین ویژگیهای گزینش انبیاء و رسالت ایشان است که میتوان آنها را از شاخصههای مهم حکمرانی شایسته از منظر قرآن دانست.
1. تعلیم و تزکیه الهی مردم
از نظر قرآن اصلیترین هدف حکمرانی شایسته، تعلیم و تزکیه نفوس مردم است.
{لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}[3]
یعنی: همانا خداوند بر مومنین منت گذاشت که از بین آنها رسولی برگزید تا آیاتش را برای ایشان تلاوت نمود و آنها را پاکیزه نمود و به آنها کتاب و حکمت تعلیم دهد.
البته بین اقسام تعلیم و تربیت، آنچه اصالت دارد همان تربیت و تهذیب نفوس است. در آموزههای دینی تعلیم بهترین کمک برای پاکسازی عقل، معرفی شده است:
{اعون الاشياء علی تزكيه العقل التعليم}[4]
یعنی: آموزش و تعلیم بهترین کمک برای پاکسازی عقل است.
تعلیم و تربیت در یک حکمرانی شایسته شامل همه انواع تعلیم و تربیتها، نظیر تعلیم و تربیت عقلانی و اخلاقی و عاطفی و سیاسی و ... خواهد بود.
2. علم و تقوی از ویژگیهای حکمرانان
یکی از ویژگیهای مشترک انبیا، برگزیدگی آنها در بین مردم به سبب فضائل علمی و عملی در ایشان است. چنانچه خداوند میفرماید: {.... وَ اذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ أُوْلِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصَارِ/ إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ/ وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الاخیار}[5]
و به حضرت موسی(ع) نیز میفرماید: {قال یا موسی انی اصطفیتک علی الناس}؛[6] یعنی: خداوند فرمود ای موسی من تو را بر مردم برگزیدیم.
لذا حکمران در یک حکمرانی شایسته باید از نظر علم و تقوی نسبت به مردم برتری و برجستگی داشته باشد.
3. هم نژادی و همکیشی حکمرانان با مردم زمان
یکی از شاخصههای الهی برای گزینش انبیاء این بوده که رسولان هر قومی از بین خود آنها برگزیده میشده است، بنابراین همسانی در ملیت، دین و آئین بین حکمران و مردم تحت حاکمیت یکی از شاخصههای مطلوب در حکمرانی شایسته است.
چنانچه خداوند میفرماید: {لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ}؛[7] یعنی: به يقين خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه] پيامبری از خودشان در ميان آنان برانگيخت.
4. همزبانی و همفرهنگی حکمرانان با مردم
یکی دیگر از شاخصههای حکمرانی شایسته این است که حکمران با مردم تحت حکمرانی خود زبان و فرهنگ واحدی داشته باشند، چنانچه خداوند میفرماید: {وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ}؛[8] یعنی: و ما هيچ رسولی را جز به زبان قومش نفرستاديم.
5. تحقق قسط و عدالت بر اساس معیارهای بیّن و وحیانی
یکی از اصلیترین شاخصههای قرآنی در یک حکمرانی مطلوب و ایدهال این است که همه معیارهای تقنیین، قضاوت و اجراء با دلایل روشن و بیّن و بر اساس کتاب آسمانی و میزانهای الهی استوار باشد تا قسط و عدالت در بین مردم برپا گردد:
{لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}؛[9] یعنی: به يقين ما فرستادگان خود را با دلايلی روشن (از منطق و معجزه) فرستاديم و با آنها كتاب (آسمانی) و وسيله سنجش (معانی و شناسايی حق از باطل و وزن اشياء خارجی) فرو فرستاديم تا مردم (در زندگی دنيا) به قسط و عدل برخيزند.
6. خداترسی و شجاعت
یکی از علامتها و شاخصههای حکمرانی الهی و شایسته این است که حاکمیت در همه شئونات حکمرانی خود خداترس باشد، چرا که خشیت الهی در حکمرانی سبب میشود که شجاعت در برابر غیر خدا در این حکومت ظهور و تجلی نماید.
چنانچه خداوند نشانه کسانی که مبلغین راستین رسالت اویند را چنین معرفی مینماید:
{الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَی بِاللَّهِ حَسِيبًا}؛[10] یعنی: همان كسانی كه رسالتها و پيامهای خدا را (به مردم) میرسانند و از او میترسند و از احدی جز او نمیترسند، و خدا در حسابرسی (باطن و عملهای خارج آنها) كافی است.
7. اخلاص و عدم چشم داشت از مردم
اخلاص و توقع نداشتن از مردم یکی از مشخصههای دیگر حکمرانی شایسته است. مسئولین و کارگزاران در چنین حکومتی کار را برای خدا انجام میدهند و از مردم انتظار ندارند.
{وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ}؛[11] یعنی: و بر اين [رسالت] اجری از شما طلب نمیكنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست.
8. توحید مداری و دعوت به توحید
در یک حکمرانی شایسته آن چه که در راس هرم قدرت قرار میگیرد، دعوت به توحید و اجتناب از هر بت و طاغوتی است که مردم را از یکتا بینی و یکتا پرستی دور مینماید.
خداوند میفرماید: {وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ}؛[12] یعنی: و پيش از تو هيچ رسولی را نفرستاديم مگر آنكه به او وحی میكرديم كه معبودی جز من نيست پس (تنها) مرا پرستش كنيد.
9. تقویمداری و توصیه به تقوی
تحلیل محتوایی دعوت انبیاء در قرآن نشان میدهد که در دعوت انبیاء توصیه به تقوی و مذمّت بیتقوایی در رتبه نخست قرار گرفته است، چنانچه در خطاب نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و ... به قومشان تعبیر {فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ .... فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ ...} مشاهده میشود.
10. حقمداری در قضاوت
حقمداری در شئونات قضائی یکی دیگر از شاخصههای حکمرانی شایسته است.
قرآن در اینباره میفرماید: {فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْکُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ...}؛[13] یعنی: پس خداوند برانگیخت انبيائي بشارت دهنده و انذار کننده و با آنان كتاب را به حق نازل فرمود تا طبق آن در ميان مردم و در آنچه اختلاف كردهاند حكم كنند.
11. تحقیق محوری و خرافه ستیزی
یکی از شاخصههای حکمرانی شایسته، احیاء روحیه تحقیق و علمگرایی و ستیز با جهل، خرافه و بدعتها و سنتهای جاهلانه است.
چنانچه در دعوت انبیاء، مبارزه با تقلید کورکورانه از اجداد و آباء مشاهده میشود.
در آیاتی نظیر سوره زخرف آیات 23 و 24 و سوره بقره آیه 170 و ... به این موضوع اشاره شده است.
12. حمایت از مستضعفین
حمایت از مستضعفین به ویژه مومنین مستضعف یکی دیگر از اصلیترین شاخصههای حکمرانی شایسته است.
چنانچه خداوند به پیامبرش در اینباره میفرماید:
{وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشیِِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ}؛[14] یعنی: كسانی را كه صبح و شام پروردگار خود را میخوانند و جز ذات پاك او نظری ندارند، هرگز از خود دور مكن.
شاخصههای حکمرانی شایسته قرآنی از نگاهی دیگر
در یک جمع بندی و نگاه دیگر میتوان موارد زیر را از شاخصههای حکمرانی شایسته در قرآن برشمرد:
1- توحیدمحوری {يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ}[15]
2- قرآنمحوری {ِانَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ}[16]
3- ولایتمحوری {أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...}[17]
4- مردمسالاری حقمدار {و لو اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ...}[18]
5- مشارکتپذیری {.....وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ...}[19]
6- مردمداری و مردمدوستی {فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ}[20]
7- عدالتگرایی {...لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ...}[21]
8- اقامه احکام و احیاء حدود الهی {الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ....}[22]
عملکردهای حکمرانی شایسته
در قرآن شاخصههای دیگری نیز برای حکمرانی ذکر شده است. این شاخصهها نه به عنوان شاخصه ذاتی حکمرانی بلکه به عنوان افعال و عملکردهای یک حکمرانی شایسته تلقی میشود که به برخی از آنها اشاره میشود:
1- اقامه نماز و ایتای زکات:
خداوند در آیه شریفه میفرماید: {اَلَّذينَ إنْ مَكّناهُمْ فِي الأرضِ اقامُوا الصلوه و آتُوا الزكوه}؛ یعنی: کسانی که هنگامی که به آنها در زمین تمکن میدهیم نماز را به پا داشته و زکوه میپردازند.
حکمرانی یکی از مصادیق تمکن یافتن در زمین است و در یک حکمرانی شایسته اقامه نماز و ایتای زکات از مهمترین عملکردهای حکومتی است که باید به اجرا درآید.
2- امر به معروف و نهی از منکر:
این دو عنوان از دیگر عملکردهایی است که یک حکمرانی عادلانه در ادامه خط اعتدال انبیاء حرکت میکند، باید به انجام برساند:
{كُنتُمْ خَيْرُ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ}؛ یعنی: شما بهترین امتی هستید که در بین مردم برانگیخته میشوید تا به امر به معروف و نهی از منکر بپردازید.
3- تعظیم شعائر الهی:
یکی از شاخصههای حکمرانی شایسته از منظر قرآن کریم، تعظیم شعائر الهی است. قرآن در اینباره میفرماید: {وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ}؛ یعنی: هر کس شعائر الهی را تعظیم نماید این از نشانههای تقوای دلهاست.
تقوای حکومتی مقتضی بزرگداشت شعائر الهیه در نمادها و نمودهای اجتماعی است.
با جستجو در روایات نیز میتوان شاخصههای حکمرانی شایسته را استقراء نمود. مهمترین این شاخصهها در حدیث مشهور حسینی که فلسفه قیام عاشورا و انگیزه تشکیل حکومت را تبیین میکند، مشاهده میگردد.
الف- اقامه معالم و شعائر دین الهی: «وَ لكِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دِينِكَ»[23]
ب- ایجاد صلاح و رفع فساد در اقالیم: «وَ نُظْهِرَ الْإِصْلاحَ فِي بِلادِكَ»[24]
ج - رفع ظلم و ایجاد امنیت برای عباد: «فَيَاءْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ»[25]
4- اقامه حدود معطله الهی: «وَ تُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ»[26]
بند سوم:عدالت به مثابه روح ساری در شاخصههای حکمرانی شایسته قرآنی
«توحیدمحوری،ولایتمحوری، مردمسالاری حقمدار، نظارتپذیری، مشارکتپذیری، پویایی، انعطاف در عین ثبات و شایستهسالاری» برخی دیگر از شاخصههایی هستند که به عنوان محورها و جلوههای حکمرانی شایسته محسوب میشوند و همه به نوعی از اقسام عدالت محسوب میگردند. عدالت نه به عنوان قسیم این شاخصهها بلکه به مثابه روح ساری در کالبد همه آنها به حساب میآید. هیچیک از این اقسام بدون عدالت معنا پیدا نمیکند. به عنوان مثال، مردمسالاری که کاملا یک شاخصه حکومتی است اگر عدالتمحور و حقمدار نباشد به عنوان یک شاخصه در حکمرانی شایسته تلقی نمیگردد، مردمسالاری در صورتی نشانه شایستگی حکومت است که حقمدار باشد.
هنگامی که قرآن میفرماید، اگر از اکثر {مَن فِی الاَرضِ} تبعیت کنی آنها با اهواء خودشان تو را به ضلالت میبرند، یعنی مدار حق صد درصد مدار اکثریت نیست. بلکه دین برای به رسمیت شناختن عرف و رای مردم، مدارها و سیستمهایی تنظیم کرده است. بنابراین اگر رای اکثریت مردم بر آن قرار گرفت که اموال آنها در غیر موضوع ما امر الله مصروف گردد، این امر خروج از عدالت است. در حدیث عنوان بصری آمده است:
«ان تری مالک مال الله تضعها حیث ما امر الله»؛ یعنی: شما باید مال خودت را مال خدا بدانی و هر جا که خداوند امر میفرماید آن را قرار دهی.
بنابراین مقتضای عدالت تشریعی که منطبق با عدالت تکوینی است باید در تمام شاخصهها و نمادها و نمودهای یک حکمرانی شایسته مورد توجه قرار بگیرد.
در اقامه نماز و ایتاء زکات، در امر به معروف و نهی از منکر، در تعظیم شعائر الهی در حمایت از مستضعفین، در طاغوتستیزی، در عدم توقع اجر از مردم و در همه موارد دیگری که میتوان آن را از عناوین شاخص اصلی یا فرعی حکمرانی شایسته تلقی نمود روح عدالت جاری و ساری است و مدعای اصلی این مقاله نیز این است که اگر بنا باشد با یک مفهوم، حقیقت حکمرانی شایسته را تعیین کرد، آن مفهوم، مفهوم عدالت است.
1- دلیل قرآنی اهمیت شاخصه عدالت
در قرآن نیز شاخصه عدالت از مهمترین شاخصههای حکمرانی محسوب میشود. یکی از محوریترین آیاتی که نشاندهنده اهمیت عدالت در بحث حکمرانی است، آیه کریمه {اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل} میباشد.
در این آیه، عدالت به عنوان یکی از اصلیترین مباحث حکمرانی میان مردم معرفی گردیده است. از سوی دیگر تعبیر عهد در قرآن در بسیاری از تفاسیر و روایات به عهد امامت و حاکمیت تفسیر گردیده است و عدالت شرط لازم برای آن به شماره آمده است. با توجه به مفهوم مخالف آیه {لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}؛ یعنی: عهد من به ظالمین نمیرسد.
چنین برداشت میشود که عهد امامت و ولایت که حکمرانی از شئونات آن است، منوط به احراز عدالت است و کمترین بیعدالتی و ظلمی سبب میشود که این شأن و منصب منتفی گردد.
بنابراین شاخصه عدالت در حکمرانی اصلیترین شاخصه و شرط لازم و کافی آن محسوب میشود.
با این چشم انداز، مفاهیم آیات قرآن و حدود الهی در حیطه اجتماعی و حکومتی به عنوان مصادیق عدالتورزی و احیای نسخهنامه عدالت تشریعی محسوب میشوند. به عنوان مثال وقتی در یک حکمرانی شایسته به آیه {وَآتُوا الْيَتَامَی أَمْوَالَهُمْ} عمل میشود، مصداق{وضع الشیء فی موضعه} بوده و جلوهای از جلوههای عدالتورزی است و یا آن که وقتی حکمرانی شایسته ضامن این آیه شریفه قرار میگیرد که {لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ} باز هم نوعی عدالتورزی و «وضع الشیء فی موضعه» میباشد.
وقتی حدود الهی جاری میشود، باز هم نوعی از «وضع الشیء فی موضعه» میباشد و به همین ترتیب انجام امور تقنینی و قضایی و اجرایی و ولایی از جلوههای عدالتورزی است. زیرا تحقق شریعت در عرصه اجتماع به منزله و مثابه اقامه عدالت تشریعی منطبق با عدالت تکوینی در ساختار اجتماع است.
2- عدالت به مثابه پارادایم حکمرانی شایسته
«پارادایم» عبارت از پیش فرضی است که نه تنها به عنوان مبنا و پیش انگاره بلکه به عنوان یک بستر وسیع برای یک دستگاه تفکر محسوب میشود. بستری که همه مسائل و شاخهها و سرشاخههای تفکر سیستمی آن دستگاه فکری در دامنه و گستره آن قرار میگیرد.
به نظر میرسد که «عدالت» در بحث حکمرانی شایسته به مثابه یک پارادایم است.
مفهوم«پارادایم» از آن زمان که توسط «کوهن» به فضای تاریخ علم راه یافت، توانست این حقیقت را آشکار سازد که هر وقت پارادایم جدیدی در تاریخِ یک علم وارد گردیده است، اساسیترین تحول بنیادین در دستگاه فکری آن علم رخ داده است.
به عنوان مثال هنگام کشف و ورود پارادایم «نسبیتِ اینشتین» در تاریخ علم فیزیک، تحولی بنیادین به وجود آمد و فضای فیزیک «نیوتنی» به فضای فیزیک«اینشتینی» مبدل گردید و مفهوم «کوانتوم» نیز دستگاه نسبیت فیزیک انشتین را دچار تحولی بنیادین نمود.
ما در دستگاه فکری فیزیک اینشتین هیچ مساله و سر شاخه اصلی و یا فرعی را نمیبینیم که با مفهوم پارادایم «نسبیت» بازخوانی نشود، به همین نسبت میتوان ادعا نمود که ما در دستگاه تفکر و سیستم بینشی و نگرشی مبحث حکمرانی شایسته، عدالت را به منزله و مثابه یک «پارادایم» تلقی مینماییم.
ادعای وجهه پارادایمی عدالت نسبت به مفهوم حکمرانی شایسته به منزله نظریهای است که اثبات آن میتواند بر تمام اصول و فروع مربوط به این مبحث تاثیر گذاشته و آن را در یک دستگاه فکری منسجم بازخوانی نماید؛ بنابراین نخست شئونات اصلی حکومت را احصاء نموده و آنگاه وجهه پارادایمی عدالت را در آن شئون بازخوانی مینمائیم.
3- وجهه پارادایمی عدالت نسبت به شئونات حکمرانی شایسته
عدالت در کتب لغت به معنای قرار دادن هر چیز در جای خود و معامله برابر با افراد برابر و معامله نابرابر با افراد نابرابر است. در بازخوانی مفهوم عدالت، تعبیر «وضع الشیء فی موضعه» تعریف بسیار شایستهای است. علی بن ابیطالب(ع) درباره عدل میفرماید: «العدل یضع الامور مواضعها»؛ یعنی: عدل امری است که هر چیزی را به جای خود مینشاند.
هرچند عدل یک مفهوم ارزشی است، ولی اعتباری نیست بلکه از متن هستی و تکوین انتزاع میشود. با توجه به گستره مفهومی و وسعت معنایی عدالت، به خوبی میتوان بر این مدعا استدلال کرد که همه شاخصههای حکمرانی شایسته باید تحت عنوان حکمرانی عادلانه مندرج باشند، زیرا با تحقق مفهوم عدالت است که هر کسی به حق مسلم خود دست مییابد و هر حقی در آن جایی که باید قرار گیرد، مستقر میشود و با یک حکمرانی شایسته است که حق هر ذی حقی به او اعطاء میگردد. به تعبیر دیگر، وظیفه یک حکمران آن است که در حیطه حکمرانی خود «وضع الشیء فی موضعه» را متحقق سازد.
این «پارادایم» تمامی جزئیات و فروعات شاخصههای مساله حکمرانی شایسته را بازخوانی مینماید.
معیار موازین و مفتاح المفاتیح و باب الابواب فهم حکمرانی شایسته فهم مفهوم «عدالت» است.
وجهه پارادایمی عدالت در ساحت مفهومی حکمرانی شایسته، با هر گونه شایستگی سازگاری دارد. شایستگی در هر عرصه و ساحتی، معیارها و ضوابطی دارد و ضوابط اصلی شایستگی هر امری با کمالات اولیه و کمالات ثانویه آن هماهنگ و متناسب است.
چنانچه بیان شد، وقتی یک مفهوم به مثابه یک پارادایم تلقی میشود که بتوان آن را در همه شئونات حکمرانی ضرب نمود. بنابراین عدالت نه فقط به عنوان یک شاخصه برجسته در یک علم بلکه به عنوان مفهومی (که بدون آن هیچ مسالهای از مسائل آن حوزه معنادار نخواهد بود) باید مورد ملاحظه قرار گیرد. زیرا همانگونه که بیان شد در بازخوانی حکمرانی عادلانه با توجه به گستره معنای «وضع الشیء فی موضعه» میتوان گفت حکمرانی عادلانه همه شئونات مربوط به هر امری را در جایگاه مناسب و لایق خود قرار میدهد.
علامه «جوادی آملی» میفرماید:
«وقتی در تعریف عدالت مفهوم وضع الشیء فی موضعه بیان میشود بعضی فکر میکنند که این تعریف کلی است و ابهام دارد. اما اینگونه نیست. زیرا وقتی کلی دارای ابهام است که شما بتوانید خدشه بر کلیت آن وارد کنید. هنگامی که ما از عدالت یک مفهوم وصفی عادلانه را میسازیم و آن را در یک ساخت ترکیبی در کنار مفهوم حکمرانی میگذاریم نشان میدهد که مراد ما از عدالت مربوط به شئون حکمرانی است. نه هر عدالتی و گرنه عدالت تکوینی خداوند در آفرینش نیز نوعی وضع الشیء فی موضعه میباشد ولی ربطی به شئونات حکمرانی ندارد. ولی شایستگی در هر یک از شئونات حکمرانی منوط به تحقق عدالت به معنای وضع الشی فی موضعه میباشد.»
بند چهارم:شئونات اصلی حکمرانی
علامه «جوادی آملی» در بحث ولایت فقیه به عنوان مقامی که در راس هرم حکمرانی شایسته قرار میگیرد، چهار محور اصلی را مطرح میفرمایند:
1- شأن حفظ
2- شأن افتاء
3- شأن قضاوت
4- شأن ولاء و اجرا
هر یک از این شئون دارای اقتضائاتی است.
1 – شأن حفظ:
در این شأن از شئونات حکمرانی، حکومت دینی باید به امور مربوط به حفظ شریعت و سنن و قوانین الهی بپردازد. به این معنا که باید با تحریفها و بدعتها مبارزه نموده و با اقسام تهاجمات فرهنگی مقابله نماید و از جریاناتی که در صدد محو سنن و قوانین الهی میباشند، جلوگیری نماید و از سوی دیگر تمهیداتی برای حفظ زیرساختها و پاسداری از قلمرو شریعت و قوانین آن درنظر بگیرد و تمامی وظایفی را که در راستای تحفیظ و تحکیم قوانین است، به انجام برساند.
2 – شأن افتاء:
یکی از شئونات حکمرانی این است که بتواند به راه حل مسائل جدید در حوزه شریعت دست یابد و با توجه به مقتضیات زمان و مکان درباره امور متفاوت فتوا صادر نماید. در مقام افتاء، حکمران بیش از هر چیز باید مسائل فقه اجتماعی و فقه حکومت و فتاوای مربوط به مسائل مستحدثه را بیان نماید.
3 – شأن قضاوت:
قضاوت و دادگری در رفع تخاصمات و اجرای قانون در حوزه حقوق خدا و مردم از دیگر شئون مهم حکمرانی است و محکمههای عدلیه و دادگاههای اسلامی در این رابطه به ایفای نقش میپردازند.
4- شأن ولاء و اجراء:
حکمرانی در اجرای قوانین و تحقق حقوق علاوه بر حفظ و افتاء در این زمینه نیز وظیفه خطیری دارد. مسئولیت اجرا بر عهده فردی است که در راس هرم حکمرانی شایسته قرار گرفته است. وی از طریق قوه مجریه و تنفیذ امر ولاء در مجاری و مدارها و سیستمهای تمدنی در این رابطه به انجام وظیفه خود همت میگمارد. حقوق و قوانین جدید باید در تار و پود و بافتهای نهادهای کوچک و بزرگ اجتماعی تحت استیلای ولایت امر حکمرانی شایسته تنفیذ و اجرا گردند.
بند پنجم: بازخوانی پارادایم عدالت در شئونات چهارگانه حکمرانی
در هر یک از شئونات چهارگانه حکمرانی، شایستگی مساوق عدالت ورزی است. این امر در تبادر نخستین، امری سهل به نظر میرسد ولی با دقت بیشتر روشن میشود که این چنین نیست. ذیلا به عنوان نمونه برخی از مصادیق حفظ و افتاء و قضاوت و اجرا را در تطابق با پارادایم عدالت بازخوانی میکنیم:
الف: بازخوانی پارادایم عدالت در شأن حفظ احکام الهی:
یکی از نمونههای عدالتورزی این است که در هیاهوی جریانهای افراطی و تفریطی فرهنگی از خط اعتدال سنن الهی محافظت شود. گاهی سویههای جریانهای اجتماعی و سیاسی به سوی امحای برخی از سطور کتاب شریعت جهت میگیرد و حاکمی که در رأس حکومت است، باید مدارها و سیستمهای اجتماعی و فرهنگی را به نحوی تنظیم نماید که جایگاه رکین سنتهای الهی و حکم الهی محفوظ بماند و با افراط و تفریطهایی که زمینه ساز بدعت و تحریف میشود، مبارزه نماید. قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
«يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ»
عدهای از رهبانان و کاهنان، کلمات و سنن الهی را از مواضع خود منحرف مینمودند و این خط تحریف از طلیعه نبوت آدم تا هم اکنون همواره در جوامع و ادیان الهی ادامه داشته است. چنانچه مشاهده میشود، قرآن از تحریف به عنوان نوعی انحراف و خروج کلمات از مواضع اصلی یاد میکند و عدالت در گستره مفهومی خود عبارت از «وضع الشیء فی موضعه» میباشد. بنابراین امحای تحریف عبارت است از وضع کلام الهی در مواضع اصلی خود که نمونهای از عدالت ورزی است.
ب: بازخوانی پارادایم عدالت در شان افتاء
چنانچه بیان شد یکی از شئونات حکمرانی شایسته، افتای مناسب در مسائل مستحدثه و صدور احکام حکومتی مطابق مصالح عارضه است. هنگام ظهور مقتضیات نوین، گاهی موضوع حکم تغییر میکند و تغییر حکم به تبع تغییر موضوع، نوعی عدالت است. رعایت مصلحت و توجه به دو عنصر زمان و مکان، پدیده تازهای نیست و از دیرباز تاکنون همه فقها بر مصلحت محوری در مقام جعل حکم اتفاق نظر داشتهاند. وقتی حکمران در فرآیند افتاء به کاربست قواعد اهم و مهم، توجه به قاعده عسر و حرج و سایر قواعد فقهیهای که ناظر به سنجش بسترها و موقعیتهای خاص موضوع و حکم میباشند، توجه میکند، در مقام افتاء خود عادلانه عمل مینماید. زیرا مقدم ننمودن مهم بر اهم و عدم انتفای حکمی که مستلزم عسر و حرج شده است از مصادیق ظلم تلقی میگردد و عدم تبیین احکام متناسب و مناسب نیز نوعی ظلم به شمار میآید. بنابراین استفتا در مسائل مستحدثه نوعی استنطاق شان افتاء برای صدور احکام عادلانه است.
در توقیع شریف امام عصر# در پاسخ به «اسحاق بن یعقوب» آمده است:
«فَامّا الحَوادث الواقِعَه، فارجِعوا فیها اِلی رُواةِ احادیثُنا»؛
که تعبیر حوادث واقعه بهترین معادل حوادث مستحدثه است که در موقعیتها و بسترهای خاصی از زمان و مکان به وجود میآید.
مهمترین روایتی که در باب شرایط مفتی به آن استناد میگردد، مقبوله «عمربن حنظله» است که در آن 13 شرط ذکر شده است. یکی از شرایطی که باید با توجه به آن افتاء عادلانه صورت گیرد، علم به زمان و مکان است و به تعبیر دیگر علم به موضوع حکم، زیرا بدون علم به موضوع حکم نمیتوان «وضع الشیء فی موضعه» نمود.
امام رضا(ع) میفرماید:
«ثُمَّ رَاینَاهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی قَد اَحَلَّ بَعضَ مَا حَرَّمَ اللّهُ فِی وَقتِ الحَاجَه لَها لِمَا فِیهِ مِنَ الصَلاحِ فِی ذَلِک الوَقت»
یعنی: سپس دیدیم خداوند باری تعالی در وقت احتیاج حلال کرد آن چه را حرام کرده بود به سبب مصلحتی که در آن وقت بوده است.
امروزه معضلات جوامع انسانی در سیستمهای درهم تنیده و شبکههای پیچیده اجتماعی نیازمند افتای مناسب میباشند.
تشخیص مصداق «قاعده لاضرر»، «قاعده نفی عسر و حرج»، «اولویت تقدم اهم بر مهم» در مقام تزاحم، «قاعده الضرورات تبیح المحذورات»، «استصحاب شرایع سابقه»، «اصل عمل به بنای عقلا»، « اصل عدم تسلط و استیلای افراد بر یکدیگر»، «قاعده عدل»، «قاعده الالتزام بالشی التزام بلوازمه»، «قاعده آزادی تصرف در اموال» و بسیاری دیگر از قواعد فقهیه که میتواند مبنای قوانین حقوقی شوند، باید بر اساس توجه به مواضع و مصالح صورت گیرد و ادعای این مقاله این است که رصد مفترسانه این مواضع و اصطیاد هوشمندانه و همه جانبهنگر این گونه مصالح، نوعی عدالت است.
ج- بازخوانی مفهوم عدالت در شان قضاوت
مفهوم عدالت در قضا کاملا روشن است. موازنه و مناسبت و همخوانی بین نظام پاداش و جزا و عمل حسن و قبیح و همچنین اعمال معامله منصفانه در مقام رفع مخاصمه از مهمترین مقتضیات یک قضاوت عادلانه است.
تعیین قضات عادل، زمینهسازی برای صدور احکام عادلانه و ضمانت اجرای آن از شئونات حکمرانی شایسته در مصدر حکمرانی در مسند قضا است.
در بحث قضاوت، وجوب عدالت آنقدر نمود دارد که در بسیاری از کشورهای دنیا نظیر کشور خودمان نماد عدالت، به صورت آرم قضاوت و با تصویر ترازویی با کفههایی برابر ترسیم میشود. در احکام قضائی، دین مبین اسلام حتی هنگام قضاوت، نگاه برابر طرفین دعوا را لازم شمرده است. حکومتی که بین افراد در مقام اعمال حکم قضایی به صورت نابرابر رفتار کند، حکمرانی شایسته نخواهد بود.
یکی از زیباترین نمودها و نمادهای عدالت در حکومت علوی این است که حاکم کشور اسلامی یعنی علی بن ابیطالب(ع) در مقام قضاوت در کنار یک یهودی در محکمه عدل حکومتی حاضر میشود و به سبب عدم احراز امارات ظاهری، محکوم میگردد.
د- باز خوانی مفهوم عدالت در شان اجرا
نه تنها در وضع حکم بلکه در اجرای حکم نیز باید عادلانه رفتار نمود. یکی از شئون اصلی حکومت دینی، شأن اجراست. قوه مجریه به عنوان بازوی اجرایی یک حکمرانی شایسته باید در اجرای مقررات و قوانین حکومتی به شایستگی عمل نماید و هر امری را در جای مناسب و ویژه خود قرار دهد.
عدالت همان اطاعت از حکم خدا و نقطه مقابل ظلم است و عدالت در اجرا نیز به معنای وضع هر چیزی در موضع خود خواهد بود. علی بن ابیطالب(ع) نیز در مقام اجرای عدالت در اجرا، خطاب به یکی از فرستادگان خود میفرماید:
«در کارها پیش از وقت آن شتاب مکن و در صورت امکان سست مگیر و در چیزی که مبهم است لجاجت مکن و هنگامی که چیزی واضح است ضعف نشان مده و هر چیزی را در جای خود بگذار و هر کاری را به موقع اقدام نما.»
دقت در اینگونه مضامین نشان میدهد که حتی اگر فتوایی عادلانه باشد ولی به موقع اجرا نشود، شئونات مربوط به شایستگی و صلاحیت مخدوش خواهد گردید.
-[1] جمیل، صلیبا، منوچهر صانعی دره بیدی، فرهنگنامه فلسفی اول تهران، حکمت 1366، ص322
[2] - سید شریف، رضی، محمد ، دشتی، نهج البلاغه، اول، تهران، کارآفرینان، فرهنگ و هنر ، 1388
[3] . آل عمران/164
[4] - غرر الحکم و درر الکلم ، الشیخ حسین الاعلمی، بیروت، لبنان، موسسه اعلمی مطبوعات، جلد اول، 1407، ص202
[5] . ص/ 45-47
[6] . اعراف / 144
[7] . آل عمران/ 164
[8] . ابراهیم/4
[9] . حدید/25
[10] . احزاب/39
[11] . شعرا/164
[12] . انبیاء/25
[13] . بقره/ ۲۱۳
[14] . انعام/52
[15] . سوره ص/ آیه26
[16] . سوره النساء/ آیه ١٠٥
[17] . سوره النساء/ آیه 59
[18] . سوره مؤمنون/ آیه 71
[19] . سوره آل/عمران آیه 159
[20] . سوره آل عمران/ آیه ١٥٩)
[21] . سوره بقره/ آیه 124
[22] . سوره حج/آیه41
[23] . نهج البلاغه/کلام131
[24] . نهج البلاغه/کلام131
[25] . نهج البلاغه/کلام131
[26] . نهج البلاغه/کلام131
فصل سوم: تحلیل معنای حکمرانی شایسته با تأکيد بر آموزه های قرآنی
فصل سوم: تحلیل معنای حکمرانی شایسته با تأکيد بر آموزه های قرآنی
بند اول:تحلیل معنای حکمرانی شایسته
مفهوم حکمرانی شایسته که ترجمهgood governance است، امروزه به عنوان یکی از موضوعات حوزه حقوق عمومی، شاخصههای مطلوب یک حکمرانی مورد بحث و بررسی قرار میدهد. حکومت به معنای انتزاعی آن عبارت است از: فرمانروایی اداره امور و تدبیر و سیاست در کارها است.[1]