فصل دوم: حکمرانی شایسته در «عظیم ترین آیه قرآن»

فصل دوم:حکمرانی شایسته در «عظیم ترین آیه قرآن»
چکیده:
دین اسلام به عنوان خاتم ادیان الهی، خود را کامل ترین دین و پاسخگوی نیازهای بشر تا روز قیامت معرفی کرده است، نیازهایی اعم از فردی و اجتماعی که در مسیر ساختن یک زندگی سعادتمند دنیوی و اخروی قرار دارد. در قرآن کریم به کمال دین اسلام و پاسخگویی آن به تمام نیازهای انسان، تصریح شده است: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينًا} ، { وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ }


در روایات متعددی نیز، کمال و جامعیت دین اسلام تبیین شده، چنان که در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است که: خداوند، بیان هر چیزی را در قرآن، نازل کرده به گونه‌ای که به خدا قسم هیچ یک از نیازمندی های بشر را فرو گذار نکرده است.
از سوی دیگر، در میان آیات قرآن، اولین آیه این معجزه بزرگ الهی، یعنی {بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم} از جایگاه ویژه ای برخوردار است، چرا که 114 بار در قرآن ذکر شده و در روایات نیز با عنوان عظیم‌ترین و کریم‌ترین آیه قرآن از آن نام برده شده است، بنابراین به یقین، بسیاری از معارف قرآنی را می توان با تأمل در این آیه شریفه به دست آورد.
در این مقاله سعی شده که {بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم} از زاویه حقوق عمومی مورد بررسی قرار گرفته و آموزه‌های این آیه در حوزه حقوق عمومی به فراخور ظرفیت مقاله، مورد تبیین قرار گیرد؛ آموزه‌هایی همچون: منشأ حاکمیت، عناصر حاکمیت، محور بودن رحمت و شفقت در حاکمیت، وظایف دولت اسلامی در تأمین حقوق غیر مسلمانان و... .

مقدمه:
قرآن، کتابی است که نه در میان کتب آسمانی، نظیری برایش می‌توان یافت {مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ}  و نه ارسال کننده‌اش همانندی دارد {وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ}  و نه دریافت کننده‌اش در میان مخلوقات، همتایی دارد. «مَا بَرأ اللّه بَریّةً خَیراً مِن مُحمّدٍ(ص) »،  پس برترین پیام است از برترین قدرت به برترین مخلوق.
پیامبر اعظم(ص) در مورد این معجزه بزرگ الهی می فرماید:
«برتری قرآن بر دیگر سخنان، همچون برتری خدا است بر خلق خود.»
و نیز می فرماید:
«ثروتی است که بدون آن، غنایی نیست و با آن، فقری نمی باشد.»
در مورد گستره دانش موجود در قرآن از آن حضرت، روایت شده است که:
«مَنْ أَرادَ عِلْمَ الأَوَّلینِ وَ الآخِرینِ، فَلْیُثَوِّرِ القُرآنَ»
هر که خواهان علم پیشینیان و آیندگان از اول تا به آخر دنیا است، در قرآن، کاوش و تأمل کند.
در میان آیات قرآن، {بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم} جایگاه ویژه‌ای دارد، چرا که خداوند متعال، کلام خود را با آن آغاز کرده و در تمامی سوره‌ها (به جز سوره برائت) آن را تکرار کرده است. بدون شک این تکرار بر اهمیت فوق‌العاده آن دلالت می کند و به همین دلیل در روایات از آن به کریم‌ترین و عظیم‌ترین آیه قرآن، تعبیر شده است.
از آنجا که قرآن کتاب هدایت است {هُدًی لِّلنَّاسِ}  و به سوی بهترین و مستحکم ترین امر، انسان را هدایت می‌کند {يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ}  پس پاسخگوی نیازهای انسان در این راستا می باشد، چنان که در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که:
خدای تبارک و تعالی در قرآن، بیان هر چیزی را فرو فرستاده تا آنجا که به خدا سوگند، چیزی از احتیاجات مردم را فروگذار نکرده است.
از سوی دیگر قواعد مربوط به روابط حقوقی انسانها اعم از حقوق خصوصی و عمومی، در زمره مهم ترین نیازهای انسان قرار دارد، پس یقیناً برای پاسخ آن ها می‌توان به قرآن مراجعه کرد.
از سوی سوم، عنایت ویژه خداوند سبحان به اولین آیه کتاب خود که عظیم ترین آیه قرآن نامیده شده است، اقتضاء می کند که پاسخ بسیاری از نیازهای انسان را بتوان با تأمل در این آیه به دست آورد.
این مقاله تلاشی است در راستای جستجوی آموزه‌های حقوق عمومی در اولین آیه قرآن.
جالب توجه آن که نگارنده با وجود تجربه بیست ساله تدریس حقوق عمومی در دانشگاه های کشور و اندوخته سی ساله تحصیل و تدریس در حوزه علمیه، تا پیش از آن که به طور جدی و دقیق به این موضوع بپردازد، گمان نمی‌کرد که {بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم} تا این اندازه مشتمل بر مفاهیم حقوق عمومی باشد.
در هر حال، آن چه تقدیم می گردد، حاصل تلاشی است که نگارنده با بضاعت اندک علمی خود سامان داده است. شیوه نگارنده در این مقاله، مبتنی بر تأمل در قرآن بر اساس موازین عقل و فطرت می باشد چه این که قرآن، نور است  و ویژگی نور، روشن بودن و روشنی بخشیدن است. سپس آن چه از قرآن استنتاج شده، بر روایات معتبر معصومین عرضه شده تا محکی باشد برای سنجش صحت استنتاجات و نیز دست یافتن به نکات جدید.
آخرین سخن در این مقدمه، آن است که هر یک از مفسران بر اساس معلومات خویش و دغدغه‌های ذهنی خود به سراغ قرآن رفته و در آن، غور و تأمل کرده است. از آن جا که حقوق عمومی، رشته‌ای جوان (به ویژه در کشورهای اسلامی) محسوب می شود، طبیعی است که اکثر تفاسیر موجود، فاقد چنین نگاهی به آیات قرآن می باشند و همین امر بر دشواری کار نگارنده افزوده است. به دیگر سخن، این مقاله را باید گامی در یک سرزمین ناهموار دانست، گامی که سختی آن، بر سالکان چنین راه هایی مخفی نیست.
در پایان باید از فاضل ارجمند جناب آقای دکتر سید احمد حبیب نژاد، صمیمانه قدردانی کنم که تقریرات مباحث نگارنده در جمع تعدادی از اساتید حقوق عمومی را تدوین کرده و بدین ترتیب، متن اولیه مقاله حاضر را فراهم آوردند، سعی اش مشکور و اجرش با صاحب قرآن.
نكته اول:
قرآن کریم با بسم الله شروع شده است که به اتفاق علمای شیعه، جزء هر سوره می‌باشد، چنان که ائمه در روایات متعددی به این مطلب تصریح کرده‌اند ، این آغاز با توجه به بی نظیر بودن فرستنده‌ی قرآن و گیرنده‌ی قرآن و خود قرآن، نشان از اهمیت ویژه آن دارد.
توضیح این که عقلاء، نامه‌ها، کارها وسخنان مهم خود را با نام برترین قدرت از نگاه خود آغاز می کنند، چنان که مشرکان به نام بت های خود همچون لات و عزی قربانی می کردند  و مسیحیان به نام «پدر و پسر و روح القدس» امور مهم خود را آغاز می کنند و پیروان مکتب کمونیسم در زمان ما، بیانیه‌های خود را با نام خلق و شروع می‌کنند. پیامبران الهی نیز با استفاده از این شیوه، سخنان و امور خود را با نام خداوند متعال آغاز می-کردند، چنان که زمانی که حضرت سلیمان برای ملکه سبأ توسط هدهد نامه‌ای فرستاد به تصریح قرآن، آن را با بسم الله آغاز کرد.
بر این اساس، وقتی که قرآن به عنوان برترین و ماندگارترین معجزه الهی در طول تاریخ با نام خداوند آغاز می گردد، دلالت بر آن دارد که از نگاه اسلام هیچ قدرتی بالاتر از خداوند نیست و به تعبیر دیگر «منشأ حاکمیت، خدا است» چرا که اگر غیر از این بود سزاوار بود، قرآن با نام دیگری آغاز شود.
تأکید اسلام بر ابتداء کردن امور به نام خدا به اندازه‌ای زیاد است که  اولین آیات نازله بر پیامبر اعظم(ص) علاوه بر این که با «بسم الله» آغاز شد، به حضرتش دستور داد که: با نام خدا بخوان همان خدایی که موجودات را آفرید {اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ}
در واقع این آیه مشتمل بر تعلیل است و بر این معنا دلالت دارد که اگر آغاز کردن به نام خدا لازم است به این دلیل است که او خالق تمامی موجودات است پس عالم و همه آن چه در آن است از او نشأت می گیرد و بدین ترتیب مگر ممکن است که با نام دیگری بتوان سخن را آغاز کرد؟!
علاوه بر این در روایات متعددی تأکید شده است که هر امر دارای اهمیتی که با نام خدا آغاز نگردد به سرانجام نخواهد رسید: { کُلُّ امرٍ ذی بالٍ لَم یُذکَر علیه بسم الله فهو الاَبتَر}
بدین ترتیب قرآن با اولین آیه خود به یکی از مهم ترین و بنیادی ترین پرسش های حقوق عمومی که پرسش از منشأ قدرت دولت می باشد؛ پاسخ داده است و دیدگاه اسلام را تبیین نموده که هرگونه قدرت، ولایت و حاکمیتی از خداوند متعال نشأت می گیرد و بنابراین هر شخصی اعم از پیامبران و دیگران، قدرت خود را از خداوند می‌گیرند، در نتیجه هر قدرتی، زمانی دارای مشروعیت و حقانیت خواهد بود که از خداوند ناشی شده باشد، یعنی منشأ مشروعیت از نظر اسلام، خداوند است.
جالب این جا است که با مراجعه به روایات معلوم می شود که این دیدگاه اختصاص به اسلام ندارد بلکه همه ادیان الهی، مبلغ و مبین چنین دیدگاهی بوده‌اند چرا که به فرموده امام باقر(ع) :
«اول کل کتاب نزل من السماء بسم الله الرحمن الرحیم»
آغاز هر کتابی که خداوند بر پیامبرانش نازل کرده «بسم الله الرحمن الرحیم» بوده است.
نکته‌ دوم:
خداوند دارای صفات بی‌شماری است (مانند حکیم، علیم، قدیر، بصیر، سمیع) به گونه‌اي كه هزار و یک صفت براي او ذکر کرده‌اند.
 امّا از میان تمام این اوصاف، کلام خود را با دو صفت رحمان و رحیم آغاز كرده است و این بدان معناست که اگر صفت یا اوصاف دیگری ترجیح می‌داشت، سزاوار بود که خداوند آن ها را ذکر کند. برای درک اهمیت این دو صفت باید توجه داشت که  هیچ یک از سوره‌های قرآن با بیان صفت دیگری از صفات الهی آغاز نشده در حالی که این امکان وجود داشت که حداقل برخی از سوره‌های قرآن با ذکر صفات دیگری آغاز می‌شد. اهمیت این مطلب هنگامی بیش تر می شود که یادآور شویم، مطابق حدیث پیشین از امام باقر(ع) اصولا تمامی کتب آسمانی با توصیف خداوند به دو صفت رحمان و رحیم آغاز شده است.  پس قطعا در این کار رمزی نهفته است چرا که از خداوند حکیم، کاری خلاف حکمت صادر نمی شود.
به نظر می رسد یکی از نکاتی که از این امر فهمیده می شود، آن است که رابطه خداوند با تمامی مخلوقاتش و در رأس آن ها با انسان ها بر اساس دو صفت رحمانیت و رحیمیت استوار شده است، بنابراین انسان باید بداند که همچون سایر مخلوقات مورد رحمت الهی قرار دارد.
اثر آگاهی و التفات به این نکته، وقتی به خوبی معلوم می‌شود که بدانیم مطابق حدیثی از پیامبر اکرم(ص) ، خداوند متعال دارای یکصد مرتبه رحمت است که فقط یک مرتبه از آن را بین همه مخلوقات اعم از جن و انسان و حیوانات نازل کرده و هرگونه مهربانی و رحمتی که بین موجودات یافت می‌شود، ناشی از همان یک مرتبه است. یعنی تمامی محبتی که پدران و مادران در طول تاریخ نسبت به فرزندان خود و نسبت به یکدیگر ورزیده اند و همه عشق و علاقه‌ای که انسان ها و همچنین سایر مخلوقات، نثار همدیگر کرده‌اند، جزء ناچیزی از رحمت بیکران الهی است و نود ونه برابر این رحمت را خداوند برای آخرت ذخیره کرده تا شامل حال بندگان خود کند.
وقتی انسان به این وسعت حیران کننده رحمت الهی التفات پیدا کند و با محبتی که از والدین خود نسبت به خویش سراغ دارد مقایسه کند، در می‌یابد که در دنیا به حال خود رها نشده است و می فهمد که هر چه اسباب گناه و گمراهی، زیاد باشد هیچ گاه به اندازه عوامل هدایت و راهیابی نیست. در چنین وضعیتی، اگر کسی دچار گمراهی شود، عجیب است، چنان که امام سجاد(ع) در روایتی فرموده است:
«لَيْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجَا وَ إِنَّمَا الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَكَ مَعَ سَعَةِ رَحْمَةِ اللَّهِ.»  
اما از نگاه حقوق عمومی، توصیف خداوند در آغاز قرآن و سوره‌های متعدد آن و نیز در ابتدای تمامی کتب آسمانی دلالت بر آن دارد که حاکمیت مطلق خداوند بر انسان و جهان و همه مخلوقات که از بسم الله فهمیده   می شود، بر اساس رحمت نامتناهی او استوار شده است و به عبارت دیگر: حاکمیتی است رحمت محور.
اقتضای رحمت الهی نسبت به انسان، تأمین مصالح انسان ها در تمامی ابعاد مادی، معنوی، دنیوی و اخروی است، همراه با عطوفت و شفقت نسبت به آن ها. به عبارت دیگر رحمت یعنی تأمین مصلحت به علاوه مهرورزی و شفقت و همین امر یکی از تفاوت های اصلی بین حاکمیت از نگاه اسلام با حاکمیت از نگاه مکاتب غیر دینی است که توضیح بیشتر آن در ادامه خواهد آمد.
ناگفته نماند که منظور از رحمانیت، رحمت عام و مقصود از رحیمیت رحمت خاص خداوند است و به تعبير ديگر صفت رحمان اشاره به رحمت خدا است که شامل دوست و دشمن، مؤمن و کافر و نیکوکار و بدکار می‌گردد، ولی رحیم اشاره به رحمت خاص پروردگار است که ویژه بندگان مطیع و صالح و فرمانبردار می باشد.
چنان كه در روایتی از امام صادق(ع) وارد شده که «والله اله کل شیء، الرحمن بجمیع خلقه، الرحیم بالمؤمنین خاصة»
نکته سوم:
از آن جا که انسان «خلیفة الله» است، باید بکوشد در حد امکان صفات الهی را در خود متجلی نماید تا بدین طریق به کمال وجودی خویش برسد. به نوشته علامه طباطبایی، اقتضای خلافت آن است که خلیفه در صفات و اعمال خود، شبیه مستخلف باشد و بنابراین خلیفه خدا بر روی زمین، باید متصف به اخلاق الهی بوده، آن چه را خدا می خواهد انجام دهد.
بر همین اساس، پیامبر اعظم(ص) در توصیه‌های خود به برخی از والیان مسلمین می فرماید:
«خذهم باخلاق الله و احملهم علیها فان الله تعالی یحب معالی الاخلاق و یبغض مذامها»
با مردم بر اساس اخلاق الهی رفتار کن و آنان را به عمل بر طبق آن وادار کن چرا که خداوند، برتری‌های اخلاقی را دوست دارد و اخلاق پست را ناپسند و مبغوض می شمارد.
تعلیل مذکور در کلام پیامبر(ص) {فان الله تعالی یحب .....} نشان می‌دهد که تمامی برتری‌های اخلاقی که از آنها به اخلاق الله تعبیر می‌شود، مورد سفارش اسلام است، چنان که در روایت دیگری از آن حضرت آمده است: «تخلقوا باخلاق الله»، علاوه بر این در حدیث قدسی آمده است که خداوند به حضرت داود(ع) ، وحی فرستاده و فرمود:
«تخلق باخلاقی»
ای داود! به اخلاق من متخلق شو.  
همچنین می‌توان گفت با توجه به این که خداوند متعال جامع تمامی صفات کمالیه است، هر فرد و جامعه انسانی که خواهان کمال است باید به حکم عقل در جهت تخلق به اخلاق الهی بکوشد، بدین ترتیب لزوم تخلق به اخلاق الهی هم به کمک عقل درک می شود و هم شرع بر آن دلالت می کند.
 به نوشته یکی از محققان معاصر، حدیث «ان الله تعالی رفیق یحب الرفق» دلالت می کند که ملاک اخلاق پسندیده و فضایل اخلاقی، وجود یک صفت و یا نظیر آن در خداوند می باشد.
نتیجه آن که از ابتناء حاکمیت الهی بر محور رحمت می توان استنتاج کرد که حاکمیت رهبر جامعه اسلامی نیز باید بر همین اساس باشد، چنان-که در روایتی از پیامبر اسلام(ص) آمده است که:
«لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ‏ وَ حُسْنُ‏ الْوِلَايَةِ عَلَی مَنْ يَلِي حَتَّی يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ.»
امامت و رهبری شایسته نیست مگر برای مردی که دارای سه ویژگی باشد: ورع و تقوایی که او را از ارتکاب گناهان باز دارد، حلم و بردباری که به وسیله آن، خشم خود را کنترل کند و یک حکمرانی شایسته بر افراد تحت ولایتش، به گونه ای که برای آنان همچون پدری مهربان باشد.
در این روایت، دو تعبیر، سزاوار دقت و تأمل است، نخست این که یکی از وظایف رهبر حکومت اسلامی را رفتار مشفقانه و پدرانه با مردم دانسته است. واضح است که چنین رفتاری فراتر از لزوم تأمین مصالح عمومی است چرا که یک رهبر ممکن است در عین تأمین مصالح مردم، با آنان رفتار پدرانه نداشته باشد، بنابراین، روایت فوق بیانگر وظیفه دیگری از وظایف رهبر جامعه اسلامی می باشد.
دومین تعبیری که سزاوار تأمل است، تعبیر «حسن الولایة» است که به معنای حکمرانی شایسته و خوب می باشد. می دانیم که اصطلاح حکمرانی شایسته (GOOD GOVERNANCE)در سال های اخیر در مجامع حقوقی مطرح شده در حالی که این مفهوم قرن ها پیش مورد توجه و تأکید اسلام بوده است و جالب تر این که عناصر حکمرانی شایسته با دقت و گستردگی بیشتری در اسلام مطرح شده که بررسی آن نیازمند مقاله مستقلی است.
از آن چه گفته شد نتیجه می گیریم که حاکمیت از دیدگاه اسلام دارای سه عنصر است:
1-    قدرت
2-    لزوم تأمین مصالح عمومی
3-  لزوم رفتار پدرانه و مشفقانه با مردم.
مقایسه عناصر حاکمیت از نگاه اسلام با حاکمیت از منظر حقوق معاصر به خوبی نشان دهنده تفاوت زیاد این دو دیدگاه می باشد، چرا که در حقوق معاصر، حاکمیت دارای چهار عنصر است که بیش تر آن ها به قدرت برمی گردد و عبارتند از:
1- قدرتی است حقوقی.
2- منشأ سایر قدرت های موجود در کشور است.
3- مسبوق به هیچ گونه هنجاری نیست.
4- قدرتی برتر از آن در داخل کشور وجود ندارد.
در حد اشاره ای گذرا (و با اذعان به این که بحث تفصیلی این موضوع مجال دیگری می‌طلبد) باید گفت که بر فقدان هر یک از عناصر سه گانه حاکمیت، آثاری مترتب می شود، چنان که مثلا عدم تأمین مصالح عمومی و نداشتن رفتار مشفقانه با مردم، موجب انعزال ولی امر از سمت ولایت و رهبری میگردد و نه فقط عزل او و بین آثار حقوقی مترتب بر عزل و انعزال تفاوت قابل ملاحظه‌ای وجود دارد که باید در جای خود مورد بحث قرار گیرد.
نکته چهارم:
از آن جا که «العلة تعمم و تخصص» یعنی علت یک حکم، موجب تعمیم و تخصیص آن حکم می شود، می توان با عنایت به تعلیل مذکور در روایت نبوی(ص) که فرمود: «فان الله تعالی یحب معالی الاخلاق و یبغض مذامها» استنتاج کرد که لزوم رفتار مشفقانه، محدود به رابطه رهبر و مردم نمی‌شود، بلکه تمامی مسئولان عمومی را دربرمی گیرد، چرا که مطابق روایت معروفی از پیامبر اعظم(ص) که در کتب روایی شیعه و اهل سنت آمده است: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»؛ یعنی: هر کسی نسبت به اشخاصی که تحت نظر و مدیریت او کار می کنند، مسئولیت دارد. در ادامه این روایت پیامبر(ص) با اشاره به برخی از مصادیق این مسئولیت فراگیر، دامنه وسیع آن را به خوبی نشان داده و فرموده است:
«وَ الْأَمِيرُ الَّذِي عَلَی النَّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ الرَّجُلُ رَاعٍ عَلَی أَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ وَ المَرْأَةُ رَاعِيَةٌ عَلَی أَهْلِ بَيْتِ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهِ وَ هِيَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُمْ وَ الْعَبْدُ رَاعٍ عَلَی مَالِ سَيِّدِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُ أَلَا فَكُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ.»  
یعنی: نه تنها رهبر جامعه، بلکه هر مردی نسبت به خانواده خود و هر زنی نسبت به فرزندان و اموال شوهرش و هر عبدی نسبت به اموال مولایش، مسئولیت دارد و باید در پیشگاه عدل الهی جوابگوی اعمال خود باشد.
این امر همان مسئولیت همگانی است که در اصل هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز مطرح شده است.
نکته مهم این است که این مسئولیت همگانی با خشونت وتندی  نباید همراه باشد وبه اصطلاح نباید جامعه را به یک جامعه پلیسی تبدیل کند، بلکه باید بر اساس رحمت و شفقت، اعمال شود.
نکته پنجم:
همان طور که خداوند، دارای رحمت خاصی نسبت به مؤمنان و رحمت عامی نسبت به همه انسان ها اعم از مؤمن و کافر می باشد، رهبر و دولت اسلامی نیز در رفتار خود با شهروندان غیر مسلمان، باید این امر را رعایت کرده و اصل رحمت را در مورد آنان اعمال کنند، یعنی نه تنها مصالح آنها را تأمین کنند بلکه با آنان رفتاری مشفقانه و پدرانه داشته باشند.
این مطلب به وضوح در تعالیم اسلامی منعکس شده است. به عنوان نمونه، امیرالمؤمنین(ع) در عهدنامه معروف خود خطاب به مالک اشتر در مقام بیان وظایف یک فرمانروای مسلمان می فرماید:
«وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ‏ إِمَّا أَخٌ‏ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْق»
یعنی: دلت را به بخشودن (خطاهای) مردم، و دوست داشتن آنان و نرمدلی در برابر ايشان موظف بدار! و نسبت به آنان همچون جانوری درنده مباش كه منتظر فرصت برای خوردن آنها است؛ زيرا كه مردم دو گروهند: يا برادر دينی تواند، يا برابر نوعی تو.
این مبنا، منشأ آثار حقوقی فراوانی می تواند باشد، همچون لزوم برقراری نظام تأمین اجتماعی برای همه شهروندان جامعه اسلامی اعم از مسلمان و غیر مسلمان، لزوم برخورداری غیر مسلمین از حقوق و آزادی‌های اجتماعی و لزوم دفاع مسلمانان و دولت اسلامی از شهروندان غیر مسلمان خود.
برای هریک از این آثار و نتایج می توان شواهد متعددی ارائه داد، لکن به دلیل محدودیت مقاله ناگزیر فقط به برخی از آنها اشاره می شود.
در روایتی آمده است که پيرمرد كور سالخورده‏ای در حال گدايی از كنار امیرالمؤمنین(ع) گذشت، حضرت پرسيد «اين چيست؟» گفتند: ای امير مؤمنان، مردی نصرانی است. فرمود: «از او كار كشيديد، و چون پير و ناتوان شد او را رها كرديد! از بيت المال خرج او را بدهيد».
در خطبه 27 نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(ع) با دلی آکنده از اندوه خبر تعرض به خلخال و گوشواره یک زن غیر مسلمان از شهروندان دولت اسلامی را به اطلاع مردم می رساند و چنین می فرماید:
به من خبر رسيده است كه مردی از آنان (لشكريان متجاوز معاويه، به فرماندهی سفيان بن عوف غامدی) بر زنی مسلمان يا در ذمه اسلام وارد می‏شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره او را به زور می‏ستانده، و هيچ مانعی برای اين كار جز گريه و زاری و ترحم خواهی نمی‏ديده است. بدين گونه آن سپاه با اموال بسيار بازگشتند، در حالی كه هيچ يك از ايشان زخمی نديد و خونی از ايشان نريخت. اگر مسلمانی بعد از اين از تأسف بميرد، نبايد سرزنش شود، بلكه سزاوار مسلمان است كه از چنين غصه‏ای بميرد ...
بدین ترتیب از نگاه امام علی(ع) ، حفظ جان و مال و ناموس و به طور کلی امنیت شهروندان غیر مسلمان دولت اسلامی، آن قدر اهمیت دارد که اگر مسلمانی به واسطه اندوه بر تعرض به یک غیر مسلمان بمیرد، نه تنها مورد سرزنش نخواهد بود بلکه سزاوار است که چنین باشد.
معنای این سخن آن است که در جامعه اسلامی نه تنها رابطه دولت و دولتمردان با مسلمانان باید بر اساس رحمت باشد و نه فقط دولت و مسئولان حکومتی وظیفه دارند که علاوه بر مسلمین، حقوق شهروندان غیر مسلمان را تأمین کرده و رفتار مشفقانه و دلسوزانه با آنان داشته باشند، بلکه رفتار شهروندان مسلمان دولت اسلامی نیز با غیر مسلمین باید بر اساس رحمت و مودت باشد، چرا که در غیر این صورت ممکن نیست یک مسلمان برای تعرض به اموال یک غیر مسلمان (و نه تعرض به جان یا آبروی او) آن قدر غصه بخورد که منجر به مرگ او شود.
به راستی باید بار دیگر این احادیث نورانی را خواند و در آن ها تأمل کرد تا به بخشی از اوج معنای آن ها و برتری چشمگیری که بر اندیشه‌های غیر الهی دارند، پی برد.
نکته ششم:
چنان که گفته شد رحمت بیکران الهی، اختصاص به عالم انسان ها ندارد بلکه به تصریح برخی روایات شامل عالم حیوانات نیز می گردد. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) (که شبیه آن، پیش تر آورده شد) آمده است:
خداوند روزی كه آسمان ها و زمين را آفريد، یکصد رحمت بيافريد كه هر يك از آن ها ميان زمين و آسمان را پر مي كند و يكی را در زمين قرار داد كه به وسيله آن، مادر به فرزند مهربان است و وحش و طير به يكديگر مأنوسند و نود و نه رحمت را نگه داشته و همين كه روز قيامت شود اين يك رحمت را نيز بر آن بيفزايد.
براساس لزوم تخلق به اخلاق الهی که دلیل عقلی و نقلی برای اثبات آن ارائه گردید، می توان نتیجه گرفت که وظیفه دولت و جامعه اسلامی است که نسبت به حیوانات، بر مبنای اصل رحمت، رفتار کرده و از ظلم و تعدی به آن ها خودداری ورزند.
با مراجعه به روایات، شواهد متعددی برای این نکته می توان یافت که در این جا به برخی از آنها اشاره می گردد:
«أَنَّ النَّبِيَّ ص أَبْصَرَ نَاقَةً مَعْقُولَةً وَ عَلَيْهَا جَهَازُهَا فَقَالَ أَيْنَ صَاحِبُهَا مُرُوهُ فَلْيَسْتَعِدَّ غَداً لِلْخُصُومَة.»
پیامبر اکرم(ص) مشاهده کردند که شخصی پای شتر خود را بسته و جهاز شتر را از پشت آن، برنداشته است، فرمودند صاحب این شتر کجا است؟ به او بگویید که فردای قیامت، آماده پاسخگویی در پیشگاه عدل الهی باشد.
در روایت دیگری آمده است که:
قطاری از اشتران متعلّق به امام صادق(ع) از برابر او بگذشت، پس شتری  را ديد كه بارش به يكسو متمايل شده است.
گفت: ای غلام بار اين شتر را متعادل كن، زيرا خدای تعالی عدل را دوست مي دارد.
در برخی از روایات به صراحت از حقوق حیوانات بر صاحبان آن ها سخن گفته شده، در یکی از این روایات، از پیامبر اعظم(ص) نقل شده است که فرمود: اسب را بر صاحبش حقوقی است: چون فرود آيد علف دادنش را آغاز كند و چون به آب بگذرد، آن را بر او عرضه كند و هيچ گاه به صورت او نزند، زيرا كه آن، در مقام حمد پروردگار خود تسبيح مي كند و جز برای انجام كاری در راه خدای عزّوجلّ بر پشت آن نايستد و چيزی افزون از طاقتش بر آن بار نكند و آن را جز به اندازه توانش راه نبرد.
حقوق حیوانات از دیدگاه اسلام، آن قدر اهمیت دارد که در کتب مختلف روایی، بابی مشتمل بر روایات متعدد برای آن گشوده‌اند  و علاوه بر این در کتب فقهی نیز از آن بحث کرده، احکام زیادی را در مورد آن بیان کرده اند.
از احکام جالب توجه در موضوع حقوق حیوانات این است که اگر مالک حیوانی از رعایت حقوق واجب حیوان خودداری کند، حاکم شرع او را بر مراعات حقوق مزبور، مجبور کرده و در صورت عدم امکان او را وادار به فروش حیوان می‌کند.
در تبیین دلیل این حکم گفته‌اند:
«لان ذلک من اهم الامور لحسبیة التی یجب القیام بها علی الحاکم و غیره»
یعنی این امر، جزء مهم ترین امور حسبیه است که انجام آن در درجه اول بر حاکم شرع و سپس بر دیگران واجب می باشد.
نکته هفتم:
بدون شک، رحمت الهی همه مخلوقات را در برگرفته و اختصاصی به موجودات جاندار همچون انسان و حیوان ندارد. این مطلب را هم از صفت «رحمن» می توان فهمید که به معنای ذاتی است که رحمتش همه موجودات محتاج به آن را از پایین‌ترین مراتب جمادات گرفته تا بالاترین مراتب مجردات در برگرفته است.
و هم از برخی آیات قرآن که تصریح به این نکته کرده‌اند:
{و رحمتی وسعت کل شیء}
{ربنا وسعت کل شیء رحمة و علما}
در دعای معروف کمیل نیز خدا را چنین می خوانیم:
«اللهم انی اسألک برحمتک التی وسعت کل شیء».
از کلمه «شیء» که همراه با لفظ «کل» [که از ادات عموم می باشد] آمده است به خوبی شمول رحمت خداوند نسبت به تمامی موجودات اعم از انسان و حیوان و گیاه و جماد فهمیده می‌شود.
فراگیری رحمت الهی نسبت به گیاهان و جمادات (یا به تعبیر دیگر محیط زیست انسان) و لزوم تخلق به اخلاق الهی در این خصوص، اقتضاء می کند که انسان از هر گونه آسیب رسانی به محیط زیست خودداری کند، چرا که اضرار و آسیب، ضد رحمت است.
برای اثبات این مطلب می‌توان به شکل دیگری نیز استدلال کرد، به این بیان که:
لازمه رعایت اصل رحمت در ارتباط انسان با انسان های دیگر و نیز با حیوانات، آن است که از آسیب رساندن به محیط زیست خودداری شود، زیرا هر گونه اضرار به محیط زیست، منجر به اضرار به انسان های دیگر یا حیوانات خواهد شد و حتی دامنگیر شخص آسیب رسان هم خواهد گردید و از آن جا که مراعات اصل رحمت نسبت به انسان ها و حیوانات لازم است پس مقدمه آن نیز که رعایت این اصل در ارتباط با محیط زیست می باشد، لازم خواهد بود.
بدین ترتیب از اصل رحمت می توان لزوم رعایت حقوق محیط زیست را نیز استخراج کرد.
مراجعه به روایات، نتیجه به دست آمده از این استدلال را تأیید می‌کند، به عنوان نمونه امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
«اتَّقُوا اللَّهَ فِي عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّی عَنِ‏ الْبِقَاعِ‏ وَ الْبَهَائِم‏»
تقوای الهی پیشه کنید، هم در مورد بندگان خدا و هم شهرها و آبادی ها، چرا که شما (در برابر همه این ها) حتی سرزمینها و چهارپایان مسئولید.  
رعایت تقوای الهی در مورد سرزمین ها و مسئول بودن انسان در این خصوص به معنای پذیرش حقوق محیط زیست از دیدگاه اسلام می‌باشد. قابل توجه این که رعایت این حقوق از آثار و نتایج تقوای الهی دانسته شده است.
در روایت دیگری می‌خوانیم که هرگاه پیامبراعظم(ص) لشکری را برای دفاع از مسلمین اعزام می‌کرد یکی از دستوراتی که به آنان می داد، خودداری از قطع درختان بود و می‌فرمود:
«لا تقطعوا شجرا الا ان تضطروا الیها»
یکی از فقهای معاصر در توضیح این روایت با اشاره به اصل رحمت و لزوم حفظ محیط زیست نوشته است:
«انسان با مطالعه اين قوانين متعالی و دستورات حساب شده و مترقّی، به عظمت اسلام و گستره رحمت اسلامی پی می‏برد و انگشت حيرت به دهان می‏گيرد؛ چرا كه رحمت اسلامی در كانون خشونت، حتّی شامل درختان نيز می‏گردد؛ و لهذا پيامبرِ رحمةٌ للعالمين به سربازان خويش دستور می‏دهد كه هيچ درختی را در هنگام جنگ و نبرد قطع نكنند و به محيط زيست احترام بگذارند؛ مگر اين كه درخت يا درختانی مانع پيشروی سربازان اسلام و لشكريان قرآن باشد، كه در اين صورت قطع آن از باب ضرورت- و البتّه به مقداری كه ضرورت اقتضا می‏كند- مانعی ندارد.»
اهمیت حفظ محیط زیست از دیدگاه اسلام آن قدر زیاد است که قرآن یکی از ویژگی های منافقان و مفسدان را از بین بردن محیط زیست دانسته و می فرماید: نشانه دشمنی باطنی منافق، اين است كه وقتی روی برمی‏گرداند و از نزد تو خارج می‏شود (و یا به قدرت می رسد) كوشش می‏كند كه در زمين فساد به راه بيندازد و زراعت و چهارپايان را نابود كند (با اين كه می‏داند) خدا فساد را دوست ندارد {وَ إِذا تَوَلَّی سَعی‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ}
براین اساس، تخریب عمدی محیط زیست، مصداق افساد در زمین بوده و شخص را در ردیف منافقان قرار می دهد و این، نشان دهنده اهتمام فوق‌العاده اسلام به رعایت حقوق محیط زیست می باشد.
نکته هشتم:
چنان که قبلاً گفته شد، کمال انسان در تخلق به صفات و اخلاق الهی است که یکی از برجسته‌ترین آنها صفت رحمت است.
بی‌تردید جامعه انسانی نیز وقتی به کمال خود می رسد  که اخلاق خداوندی در آن، مستقر و نهادینه گردد. به عنوان مثال، اگر تعامل مسلمانان با یکدیگر بر اساس رحمت و مهربانی نباشد، قطعا نمی توان چنین جامعه ای را دارای اخلاق اسلامی و مورد رضایت خداوند دانست، نتیجه آن که به یقین، استقرار و ترویج کرامت های اخلاقی (که از آنها به اخلاق الهی تعبیر می شود) همچون رحمت، مطلوب و محبوب خداوند متعال است چنان که فقدان آنها نیز مذموم و مبغوض خداوند است.
از سوی دیگر ترویج و نهادینه کردن این صفات والای اخلاقی در جامعه، جز با برنامه ریزی های کلان اجتماعی ممکن نیست، بدین معنا که انجام آن فقط از عهده دولت برمی آید.
از سوی سوم، استقرار و ترویج این صفات، چیزی نیست که نیازمند وجود شاکی خصوصی و ترافع قضایی باشد، بلکه مطلوبیت آنها همیشگی است، اعم از این که در موردشان دعوایی شکل گرفته و شکایتی تحقق یافته باشد یا نه.
به عبارت دیگر، تحقق عناصر سه گانه امور حسبیه در خصوص کرامت های اخلاقی، قطعی است.
از آن جا که متولی امور حسبیه به تصریح فقهاء، در درجه اول، ولی امر یا رهبر دولت اسلامی است.
لذا یکی از وظایف دولت اسلامی، برنامه ریزی و تلاش در جهت استقرار، ترویج و نهادینه کردن رحمت در جامعه است.
معنای این سخن، آن است که دولت اسلامی به مفهوم وسیع آن که شامل رهبری و تمامی قوای سه گانه و نهادهای مختلف وابسته به آنها می‌گردد، موظفند سیاست های تقنینی، قضایی و اجرایی را به گونه‌ای تدوین کرده و به مرحله اجرا بگذارند که هدف فوق را تأمین کند. باتوجه به این که هر یک از سیاست های مزبور می تواند با تأکید بر یکی از جنبه‌های اجتماعی همچون جنبه اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، تربیتی، ورزشی و امثال آن ها باشد، وسعت و سترگی این کار به خوبی شناخته می شود.
به عنوان مثال سیاست صدا و سیما در تولید و پخش برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی باید در جهت استقرار و ترویج رحمت در میان مردم بوده و در نتیجه از تولید و پخش برنامه‌های خشونت زا باید خودداری شود.
سیاست تکریم ارباب رجوع در ادارات دولتی و حتی غیر دولتی، سیاست های مربوط به توسعه خدمات عمومی و تأمین اجتماعی، برقرار ساختن امنیت همه جانبه و فراگیر و برخورد سریع و قاطع با مفسدان و اخلالگران در حوزه‌های مختلف اجتماعی، ایجاد تسهیلات به منظور بهره مندی سریع و آسان مردم از خدمات عمومی، استقرار بخشیدن به امنیت اخلاقی در جامعه، سیاست تحکیم خانواده و تسهیل تشکیل آن (به عنوان یکی از مهمترین کانون های رحمت در جامعه) و آثار فراوان دیگری از این قبیل، جزء نتایجی است که در واقع بر پذیرش اصل رحمت به عنوان یکی از امور حسبیه مترتب می گردد.
هرگاه با اجرای چنین سیاست هایی، رحمت در جامعه مستقر و نهادینه گردد، رحمت الهی نیز بیش از پیش بر آن جامعه سرازیر خواهد شد چنان‌که پیامبر اکرم(ص) می فرماید:
«خدای رحمان به مردمان دلرحم، رحم می کند، (پس) نسبت به کسانی که در زمین زندگی می کنند رحم کنید تا آن که در آسمان است به شما رحم کند.»
امیرالمؤمنین(ع) نیز در عبارت کوتاه و پرمعنایی می فرماید:
«ارحم ترحم»
رحم کن تا به تو رحم شود.
به نظر می رسد این جمله دارای دو معنا است. نخست این که اگر کسی به دیگران رحمت بورزد، خداوند نیز او را مورد رحمت خود قرار می دهد. این همان معنایی است که در حدیث پیامبر(ص) هم آمده است. دوم این که اگر شخصی اهل رحمت و مهربانی به دیگران باشد به طور طبیعی دیگران نیز با او بر اساس رحمت و مهربانی رفتار خواهند کرد و بدین ترتیب رحمت در جامعه توسعه پیدا می کند.
البته بر طبق این مبنا که برخی از محققان علم اصول فقه پذیرفته اند که استعمال لفظ در بیش از یک معنا ممکن است  اراده کردن هر دو معنا در عبارت بالا، امکان پذیر است.
**********************
آن چه در این مقاله مطرح شد، تأملاتی بود در یک آیه قرآن و برداشت‌هایی که بر اساس عقل و نقل از این آیه در حوزه حقوق عمومی می توان به عمل آورد. به همین منوال می توان این آیه و دیگر آیات قرآن را بر اساس دستاوردهای علوم مختلف مورد دقت و بررسی قرار داد. این کار اگر چه گام نهادن در راه های ناهموار است ولی هر گاه بر پایه ضوابط عقلی و منطقی استدلال استوار شده باشد از انجام آن نباید هراسی به دل راه داد و نیز نباید فراموش کرد که این مطالب، آخرین سخنانی نیست که در این موضوعات می‌توان ارائه داد چرا که قرآن، به فرموده امیرالمؤمنین(ع) ، دریایی است که کسی به عمق آن نمی رسد. «بحراً لایدرک قعره»  و از سوی دیگر، خداوند به هر کسی علمی داده است و خود فرموده است که: {و فوق کلّ ذی علم علیم}
و کلام آخر آن که:
این تأملات یادآور حدیثی است از امام صادق(ع) که وقتی از حضرتش سؤال شد: چه سرّی است که قرآن هرچه بیشتر خوانده و بحث شود بر تازگی و طراوت آن افزوده می شود، فرمود: چون خداوند تبارک و تعالی، آن را برای زمان و مردمی خاص، قرار نداده است، از این رو در هر زمانی و برای هر مردمی تا روز قیامت، تازه و با طراوت است.

فهرست منابع:
1-قرآن کریم
2-نهج البلاغه
3-آیین رحمت/ آیة الله ناصر مکارم شیرازی/ انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)/قم/1385 ش
4-ارشاد القلوب/حسن بن محمد دیلمی/ منشورات الرضی/ قم
5-اعلام الوری باعلام الهدی/فضل بن حسن طبرسی/مؤسسة آل البیت/ 1417 ق
6-الامالی/محمد بن علی قمی صدوق/مؤسسة الاعلمی/بیروت/ 1400 ق
7-انوار الاصول/ آیة الله مکارم شیرازی/ انتشارات نسل جوان/ قم/1416 ق
8-بحارالانوار/ علامه محمد باقر مجلسی/نشر مؤسسة الوفاء/ بیروت/ 1403 ق
9-التبیان فی تفسیر القرآن/ محمد بن حسن طوسی/ دار احیاء التراث العربی/ بیروت
10-تحریرالوسیلة/ امام خمینی/مؤسسه مطبوعات دار العلم/ قم
11-تفسیر جوامع الجامع/ فضل بن حسن طبرسی/ انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم/ تهران/ 1377 ش
12-تفسیر العیاشی/ محمد بن مسعود بن عیاشی/ المکتبة العلمیة الاسلامیة/ تهران
13-تفسیر المیزان/ علامه طباطبایی/ دفتر انتشارات اسلامی/ قم/ 1417 ق  
14-تفسیر نمونه/ آیة الله مکارم شیرازی و همکاران/ دارالکتب الاسلامیة/ تهران/ 1374 ش
15-جواهر الکلام/ محمد حسن نجفی/ دار احیاء التراث العربی/ بیروت/ 1981 م
16-الحدائق الناضرة/ شیخ یوسف بحرانی/ مؤسسة النشر الاسلامی/ قم/ 1404 ق
17-حقوق اساسی و نهادهای سیاسی/ دکتر ابوالفضل قاضی شریعت پناهی/ انتشارات دانشگاه تهران/ تهران/ 1366 ش
18-شرح الکافی، الاصول و الروضة/ ملا صالح مازندرانی/ با تعلیقات علامه شعرانی/ المکتبة الاسلامیة/ تهران/ 1382 ش
19-صحیح بخاری/ محمد بن اسماعیل بخاری/ دار احیاء التراث العربی/ بیروت
20-صحیح مسلم/ مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری/ دارالفکر/ بیروت/ 1398 ق
21-الکافی/ محمد بن یعقوب کلینی/ المکتبة الاسلامیة/ تهران/ 1388ق
22-کنز العمال/ علی المتقی بن حسام الدین الهندی/ مؤسسة الرسالة/ بیروت/ 1405 ق
23-مفاتیح الغیب/ فخرالدین رازی/ دار احیاء التراث العربی/1420 ق
24-مکاتیب الرسول صلی الله علیه و آله و سلم/ دار الحدیث/ قم/ 1419ق
25-المکاسب و البیع/علامه نائینی/دفتر انتشارات اسلامی/ قم/1413 ق
26-ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار/ علامه محمد باقر مجلسی/انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی/ قم/ 1406 ق
27-من لا یحضره الفقیه/ محمد بن علی بن بابویه قمی صدوق/ دفتر انتشارات اسلامی/ قم/ 1413 ق
28-منتهی المطلب فی تحقیق المذهب/ علامه حلی/مجمع البحوث الاسلامیة/ مشهد/1412 ق
29-مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن/ آیة الله سید عبدالاعلی سبزواری/ مؤسسه اهل بیت(ع)/ بیروت/ 1409 ق
30-مهذب الاحکام/ آیة الله سید عبدالاعلی سبزواری/ مؤسسة المنار/ قم/ 1413ق
31-النوادر/ فضل الله بن علی راوندی کاشانی/ دارالکتاب /قم
32-نهج الفصاحة، سخنان پیامبر اکرم(ص)، با ترجمه ابوالقاسم پاینده/ دنیای دانش/ تهران/ 1382 ش
33-وسائل الشیعة/ محمد بن حسن حر عاملی/ مؤسسة آل البیت علیهم السلام/ قم/ 1409 ق


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید