1) نظام سياسی جاهله: مردم چنين مدينه ای توان به كارگيری قوه عاقله را ندارند و معارف را از طريق عقل ادراك نمیكنند و محرك افعال آنها، قوای شهويه و غضبيه است بیآنكه اين قوا در خدمت قوه عاقله باشند. منبع ادراك آنها، قوه واهمه و متخيله است و بدين سبب افكار و افعال آنها در خدمت رشد كمالات نفسانیشان قرار نمیگيرد:
«اجزای مدينه، يعنی اشخاص انسانی در استعمال قوّت نطقی خالی باشند و موجب تمدّن ايشان تتبع قوتی بود از قوای ديگر».(1)
اين افراد نهادها، سازمانها و وزارتخانه های مختلفی را براساس توهمات و تخيلات و تحصيل اغراضشان ايجاد میكنند تا موجب تمدنسازی آنها شود.
2) نظام سياسی فاسقه: ويژگی كه موجب تحقق نظام ديگری متفاوت از نظام سياسی مدينه جاهله میشود، آن است كه افراد اين مدينه قدرت استعمال قوه عاقله را در امور و درك معارف خود دارند و افعال خود را براساس ادراك قوه نطقی و قوای ادراكی ديگر انجام میدهند و صناعاتشان منشأ تأسيس نهادها و مؤسساتی میشود كه مبانی نظری آنها از حكمت دور شده است:
«آنكه از استعمال قوت نطقی خالی نباشد، اما قوای ديگر استخدام قوت نطقی كرده باشند و موجب تمدن شده ...».(2)
هدف چنين نظامی رساندن افراد به سعادت حقيقی نيست، بلكه افراد به هر اندازه از كمالات دسترسی يافتند كفايت میكند؛ بنابراين، سياستگذاریها در ابعاد مختلف فرهنگی، اقتصادی و نظامی براساس حكمت بنيانگذاری نشده، بلكه براساس روزمرگی تنظيم میشوند. رئيس چنين نظامی نيز مقبول مردمش است و مردم، رئيسی میخواهند كه به بهترين روش تأمين كننده اغراض آنها باشد؛ از اين رو، تمامی اقسامی كه مدينه جاهله بهخود میگيرد، شامل چنين نظامی نيز میشود؛ برای مثال مردم، سياست و رياستی را میپذيرند كه نيازهای ضروری آنها را تأمين كند و نهادها، سازمانها و ساختار سياسی چنين نظامی نيز به منظور تأمين چنين غرضی است.
3) نظام سياسی ضالّه: مردم چنين نظامی به جهت ضعف در قوه تعقّل به سراغ تخيلات خود رفته و از آن، قانونی تدوين میكنند كه به تخيل خود فضيلتآور است و تمدنی میسازند كه چنين زيربنای فكری دارد:
«آنكه از نقصان قوت فكری، با خود قانونی در تخيل آورده باشند و آن را فضيلت نام نهاده ...».(3)
سياست چنين نظامی براساس سياستهای كلانی است كه سعادات تخيّلی را در پی دارد و تمامی مؤسسات، نهادها و سازمانهای فرهنگی، اقتصادی و نظامی نيز فضايل تخيّليی را تحقق میبخشند كه مردم آن مدينه برای خود ترسيم كرده اند و رياست اين نظام مسؤوليت تحقق چنين فضايلی را دارد.
گفتنی است كه هر يك از نظام سياسی ياد شده، به جهت اغراضی كه مردم آن تعقيب میكنند، انشعابهای بسيار زيادی بلكه نامتناهی دارند، زيرا باطل و شرور دارای افراد زيادی است؛ يعنی هر آنچه غيرحق است در زمره مصاديق باطل جای میگيرد، اما به جهت گستردگیشان انواع ششگانه ای را دارند كه محقق طوسی در ادامه، فقط انواع ششگانه نظام سياسی مدينه جاهله را بيان میكند.
انواع نظام سياسی جاهله
محقق طوسی مدينه جاهله را به حسب بساطتش و به جهت نوع هدف و غرضی كه مردم، آن را دنبال میكنند و نوع سياست و رياستی كه تحقق چنين اغراضی را می طلبد به شش نظام سياسی متنوع تقسيم میكند:
1) نظام سياسی ضروری
در اين نظام غرض از اجتماع مردم كمك و ياری يكديگر در تأمين نيازهای ضروری جسم خود و قوام دادن به آن از طريق فراهم كردن غذاهای مورد نياز و پوشاك است:
«اجتماعِ جماعتی بود كه غرض ايشان تعاون بُوَد بر اكتساب آنچه ضروری بُوَد در قوام ابدان از اقوات و ملبوسات».(4)
شغلها و مكاسبی كه افراد اين اجتماع در رسيدن به چنين غرضی پيشه خود میكنند بعضی پسنديده و محمود و بعضی مذموم است. آنچه برای اين جماعت، مهم و غايت افعال آنها است تأمين ضرورتهای زندگی است، خواه از طريق مكر و فريب و يا از طريق بزرگی فروختن بر ديگران و ستيزه كردن با يكديگر باشد.(5) چنين جماعتی كسب و صناعتی را برمیگزينند كه ضرورتهای زندگیشان را تأمين كند. ممكن است كل نظام سياسی اجتماعی و مجموعه نهادها، ارگانها و سازمانهای آن به يك صناعت رو آورند، نظير كشاورزی و يا در نظام همه نوع مكاسب و صناعات ضروری يافت شود.
رئيس اين مدينه فاضلترين مردم است و بهتر از هر كسی میتواند با تدبير و حيله به جمع آوری و برآوردن ضرورتها بپردازد و در چاره جويی و با كارگيری چنين حيله ای، بر همه افراد مدينه فائق آيد و يا كسی است كه به مردمِ تحت رياست خود، بيشتر از نيازهای جسمی و بدنی آنها، از قبيل غذا و پوشاك بذل و بخشش داشته باشد اگرچه از طريق مذموم تحصيل كند؛ بنابراين، تأمين ضرورتها برای آنها اساسی است.
2) نظام سياسی سودگرا و ثروتطلب
جماعت اين مدينه برآناند تا با تعاون و همكاری يكديگر به ثروت و وسعت مال برسند و انفاقهای آنها از قبيل ضرورتهايی است كه قوام بدن به آنها است و آنچه را به آن دل بسته اند و علاقه دارند، غرض خود قرار نمیدهند:
«غرض ايشان در جمع آنچه بر قدر حاجت زايد بُوَد، جز ثروت و يسار نبود و انفاق اموال الاّ در ضرورياتی كه قوام ابدان بِدان بود، جايز نشمرند».(6)
اينان مكاسب و صناعات متعدد و گوناگونی را برای وصول به چنين غرضی كسب میكنند و يا به مكاسبی كه در آن نظام سياسی معهود مردم است، رو می آورند. به عبارت ديگر، مكاسب آنها يا ارادی است؛ يعنی برای تحصيل ثروت بيشتر، به تجارت و اجاره اموال رو می آورند و يا به جهت شرايط زندگی خود به شبانی، كشاورزی، دزدی و ... میپردازند. آنچه اينان ارزش میدانند، ارزشهای مادی در حد تحصيل ثروت است؛ از اين رو، رئيس آنها توانايی بيشتری در تدبير برای نيل به ثروت و مكنت و حفظ آنها داشته و قادر است كه در كسب ثروت و حفظ آن، مردم را راهنمايی و ياری كند:
«اكتساب آن از وجوه مكاسب بُوَد يا از وجهی كه در آن مدينه معهود بُوَد و رئيس ايشان شخصی بُوَد كه تدبير او در نيل اموال و حفظ آن تامتر باشد و بر ارشاد ايشان قادرتر بُوَد».(7)
3) نظام سياسی لذتطلب
منشأ پيدايش چنين نظامی همكاری و همياری مردمی است كه به دنبال بهره بردن از لذات دنيویاند؛ مانند خوردنیها، نوشيدنیها، لذات جنسی و صُوَر گوناگون هزل و بازیها:
«اجتماع جماعتی بُوَد كه بر تمتّع از لذات محسوسه، مانند مأكولات و مشروبات و منكوحات و اصناف هزل و بازی تعاون كنند».(8)
بنابراين، انگيزه روآوری اين جماعت به امور ياد شده، تحصيل لذت از آنها است، نه تقويت قوای بدن. در ميان مردم اين مدينه شَرَه و حرص لذتطلبی همواره در حال افزايش است، به طوریكه افراد را از حالت طبيعی خارج و دچار ضعف رأی میكند؛ يعنی افراد نمیتوانند آرا و نظريه های متقن و قویای را اتخاذ كنند. چنين سيرتی قوه غضبيه افراد را كمرنگ میكند، به طوریكه بعد از مدتی اثری از آن باقی نمیماند و افراد و نظام در خدمت قوه غضبيه درآمده و قوه غضبيه نيز در خدمت قوه شهويه در می آيد تا به اغراض نظامهای اين مُدُن عمل شود و اين، خلاف اصل است، زيرا اصل بر اين است كه قوه شهويه و غضبيه در خدمت قوه ناطقه باشند.
4) نظام سياسی كراميه (اعتبارطلب)
نوع ديگر از نظامهای سياسی و جوامعی كه ماهيت جاهله دارند، اجتماعی است كه در آن مردم به كمك يكديگر به كرامات قولی و فعلی برسند تا هم در گفتوگو با يكديگر و هم در عمل، همديگر را اكرام كرده تا شخصيت يكديگر را نزد خود بالا برند. چنين كراماتی يا از سوی مُدُن ديگر برای فرد است و يا خود، يكديگر را اكرام میكنند و اهل چنين اجتماعی نيز يا به طور مساوی يكديگر را اكرام میكنند؛ يعنی كسی، شخصی را اكرام میكند تا روزی ديگر آن شخص او را اكرام كند و يا به گونه ديگری است؛ يعنی شخصی، شخص ديگری را اكرام میكند تا چند برابر اكرام شود و اين براساس استحقاقی است كه برای يكديگر قائل شده اند:
«جماعتی بُوَد كه تعاون كنند بر وصول به كرامات قولی و فعلی و آن كرامات يا از ديگر اهل مُدُن يابند يا هم از يكديگر و بر تساوی يابند يا بر تفاضل و كرامت بر تساوی. چنان بُوَد كه يكديگر را بر سبيل قرض اكرام كنند، مثلاً يكی در وقت ديگری را نوعی از كرامت بذل كند تا آن ديگر او را در وقتی ديگر مثل آن را از همان نوع يا نوعی ديگر بذل كند و تفاضل چنان بُوَد كه يكی، ديگری را كرامتی بذل كند تا آن ديگر او را اضعاف آن باز دهد و آن برحسب استحقاقی بود كه با يكديگر مواضعه كرده باشند».(9)
4 - 1) اسباب اهليت سياسی در نظام سياسی كراميه (اعتبارطلب)
كسانی در اين نظام و اجتماع اهليت آن دارند تا اكرام شوند كه يكی از اسباب اهليت برای اكرام را تحصيل كرده باشند. اين اسباب عبارتاند از:
سبب اول: ثروت و ثروتمندی است؛ يعنی آنكه بايد هم ثروت داشته باشد و هم روحيه ثروتاندوزی، تا سبب كرامت را به دست آورد و مردم بهخاطر آن به او اكرام كنند.
سبب دوم: برخورداری از اسباب لذتهای دنيوی و شهوی و خوشگذرانیها و اسباب لهو كه غرض عقلايی در آنها نمیتوان يافت.
سبب سوم: قدرت داشتن بر تحصيل مال و ديگر نيازمندیهای غير ضروری، بدون آنكه زحمت و سختی را متحمل شده باشد. چنين نيازهايی، هم شامل نيازهای معمولی است و هم نيازهای تجملاتی و اسرافگونه را در بر میگيرد.
سبب چهارم: آن است كه كسی يا چيزی در طريق اسباب سه گانه فوق واقع شود و هركس كه چيزی را تحصيل كرد، سبب اكرام او شود، چنانكه هركس كه به آن سبب رسيد، بايد به او اكرام شود.
البته دو سبب ديگر هم در كرامت هست كه عموميت ندارد؛ يعنی نزد عموم اهل مدينه موجب اكرام نيست، بلكه نزد اكثر مردم اين اجتماع كرامتآور است و آن دو، يكی غلبه است و ديگری حسب.(10)
مقصود از سبب غلبه آن است كه كسی در امری يا اموری، بر افراد بسياری از همقطاران و همطرازان خود غلبه يابد كه اين غلبه يا يك تنه با نفس خود حاصل میشود و يا با كمك اعوان و انصار خود به دست می آيد و نيز يا ناشی از كثرت قدرت او است و يا كثرت نظرهايی كه در اطراف خود دارد:
«غلبه چنان بود كه كسی در يك كار يا در كارهای بسيار بر آنها غالب آيد يا به نفس خود يا به توسط انصار و اعوان، از فرط قدرت يا از كثرت عدد».(11)
شهرتی كه شخص از چنين قدرتی حاصل میكند موجب غبطه عميقی بين مردم اجتماع میشود تا حدی كه كسانی كه بيشترين غبطه را میخورند، نزد خودشان تصور میكنند كه كسی نمیتواند عمل مكروهی را نسبت به او مرتكب شود در حالیكه او میتواند به هركس كه اراده كند، چنين عملی را مرتكب شود.
سبب حسب، آن است كه كسی پدرانش از ثروتمندان مردم آن اجتماع محسوب شده و يا ضرورتهای زندگیشان را به كفايت داشته اند و فقر به آنها رو نياورده است و به فقر شهرت نداشته اند و يا در رساندن نفع به غير مثل خودش و در بیباكی و عدم ترس از مرگ مشهور بوده اند.
4 - 2) رياست نظام سياسی كراميه (اعتبارطلب)
در اين نظام رئيس، كسی است كه اسباب كرامت در او از همه بيشتر باشد؛ يعنی به اعتبار «حسب» رئيس آنها كسی است كه حسب بيشتری دارد و يا به اعتبار «ثروت» رئيس كسی است كه از همه مردم ثروت بيشتری دارد و اگر ثروت، ملاك رياست در بين آنها باشد بيشترين نفع(مادی) را به ديگران برساند و مردم را با ثروت خود يا حسن تدبير به ثروت بيشتری برساند. البته غرض رئيس، در چنين امری كرامت(برای خود) است، نه ثروت. يا اگر مردم را به لذات بيشتری میرساند، هدفش اين نيست كه خود او هم به لذات بيشتری برسد، بلكه در مقام آن است كه مدح و ستايش در قول و فعل مردم رايج و شايع شود و امتهای ديگر - چه در زمانش و چه بعد از او - او را مدح و ستايش كنند:
«رئيس اين مدينه كسی بُوَد كه اهليّت كرامت بيشتر دارد از همه اهل مدينه؛ يعنی حسب او از احساب همه بيشتر بود، اگر اعتبار حسب، او را كند يا يسار او بيشتر بود اگر اعتبار نفس رئيس را كنند و اگر اعتبار نفع او كنند، بهترين رؤسا كسی بود كه مردمان را به يسار و ثروت تواند رسانيد از قِبَل خود يا از حُسْن تدبير و محافظت يسار و ثروت برايشان بهتر تواند كرد به شرط آنكه غرض او كرامت بود، نه يسار و يا ايشان را به نيل لذّات زودتر و بيشتر رساند و او طالب كرامت بود، نه طالب لذت، و طالب كرامت آن بُوَد كه خواهد كه مدح و اجلال و تعظيم او به قول و فعل شايع بود و ديگر امم زمان او و بعد ازو، او را بدان ياد كنند».(12)
البته طريق ديگری هم برای تحصيل كرامت هست و آن، اينكه با هم طرازان خود از پادشاهان سرزمينهای ديگر، به نحو داد و ستد با يكديگر يا اكرام متقابل، به اكرام آنها پرداخته تا آنها نيز به وی اكرام كنند و او بدين وسيله همه انواع كرامات را استيفاء كرده باشد.(13) چنين رئيسی بيشتر اوقات به ثروت نياز دارد، زيرا رساندن مردم چنين مدينه ای به منافع، بدون ثروت حاصل نمیشود و هر قدر كه افعال چنين رئيسی بزرگتر باشد، احتياج او به ثروت بيشتر است. وی اموالی را به خود اختصاص میدهد كه نفع آن به ديگران نرسد تا مرئوسان، آن اموال را سبب استحقاق كرامت وی شمرند. منبع درآمد چنين رئيسی كه در اين امور خرج میكند، يا از طريق خراج(14) است، يا از طريق چيرگیای كه وی بر مخالفان خود دارد و يا به سبب كينه ای كه بر آنها دارد اموالشان را به زور قهر و غلبه به بيتالمال خود منتقل میكند تا با استفاده از آنها شهرت به دست آورده و بر اشخاص مسلط شود.
وی در ميان مردم، خود را به انواع تجملات و تزيينات و هر آنچه جزء ضرورتهای زندگی نيست و به جلالت او می افزايد، آراسته میكند تا قدر و منزلتش نزد مردم بيشتر شود و نيز حجاب بيشتری بين خود و مردم باشد تا به هيبت او افزوده شود.
4 - 3) نوع رابطه رئيس (رهبری) با مردم
وقتی رئيس در بين مردم ثابت و مستقر شود و مردم به عادت يافته باشند كه رياست تمام رؤسای حكومت براساس كرامت و عوامل و اسباب آن است وی مردم را به اقتضای نوع اهليت خود در برخورداری از كرامت، به مراتب مختلف تقسيم میكند؛ بدين صورت كه بعضی سبب كرامت را ثروت میدانند و به دنبال تحصيل آن رفته اند و بعضی سبب كرامت را حمد و ثنا میدانند و در پی آن هستند كه مردم آنان را بيشتر حمد و ثنا كنند و بعضی كرامت را در پوشيدن انواع ملبوسات و تنوع آنها میدانند و برخی ديگر تركيبی از اينها. وی چنين مراتبی را برای مردم قائل میشود تا آنها در هر يك از مراتبِ بالا قرار گيرند تا بدين وسيله مقاصد او در تحصيل كرامت و هيبت بيشتر حاصل شود.
4 - 4) ملاك ارتباط با حكومت و رياست آن
اگر ملاك برتری در چنين اجتماعی، برخورداری از اسباب كرامت شد و رئيس حكومت، آن باشد كه اين اسباب را از همه بيشتر به دست آورده باشد، مقربترين فرد نزد او كسی است كه وی را در هيبت جلالت بيشتر ياری كند. همچنين كسانیكه به دنبال كرامتاند به او نزديك میشوند تا كرامت خودشان را زياد كنند:
«نزديكترين مردمان بدو كسی بُوَد كه او را بر جلالت معونت زيادت كند و طالبان كرامت به او قربت جويند بدين وسيلت، تا كرامت ايشان زيادت شود».(15)
مردم اين مدينه فضيلت را در كرامت میدانند كه خود داشته و به دنبالش هستند؛ از اين رو، جوامع ديگر را كه در پی چنين غرض و هدفی نباشند، جاهله میشمارند.
5) نظام سياسی تغلبيه (سلطه گر)
مردم چنين نظامیبه دنبال غلبه بر ديگراناند و عامل وحدت آنها، تعاون آنها در رسيدنِ به چنين مقصودی است؛ يعنی اساس همبستگی آنها غلبه بر ديگران بوده و ابزارشان تعاون است و اين تعاون، زمانی حاصل میشود كه همگان به چنين غلبه ای محبت داشته باشند، اگرچه ممكن است در درجه محبت، شدت و ضعف و در غايت آن تنوع باشد، زيرا وجه غلبه بعضی ريختن خون مردم است و به آن علاقه دارند و بعضی در دزدی و غارت اموال مردم و برخی ديگر در بندگی گرفتن مردمان و استعمار آنها غلبه دارند:
«بعضی باشند كه غلبه برای خون ريختن خواهند و بعضی باشند كه برای مال بردن خواهند و بعضی باشند كه غرض ايشان استيلا بود بر نفوس مردمان و به بندگی گرفتن ايشان».(16)
اينان لذتی را لذت نمیدانند مگر آن كه از طريق قهر و غلبه و به سلطهگيری مردم حاصل شود؛ بنابراين، هم در مفهوم لذت و هم در مصاديق امور لذتآور با مردم ديگر فرق میكنند، چنانكه هر قدر بيشتر مال مردم را غارت كرده و سلطه بيشتری بر نفوس مردم پيدا كنند و خون آنها را بيشتر بريزند، لذت بيشتری را برده اند؛ برای مثال اگر بر سر شخص در حال خواب برسند نخست او را بيدار میكنند، سپس او را به مقاومت وادار میكنند تا لذت بيشتری ببرند.
از آنجا كه مردم چنين مدينه ای در اهداف و غرضشان كه اصل سلطه و غلبه بر ديگران است، همبستگی و وحدت دارند، منبع كثرت آنها در ميزان زيادت و نقصان محبت به غلبه و صُوَر آن است، زيرا بعضی با هدف غلبه و سلطه از طريق شيطنت و فريب به مقصود خود میرسند و بعضی از طريق تحميل كردن بزرگی خود بر ديگران و ستيزه كردن با آنها غلبه می يابند و بعضی نيز هر دو طريق را انتخاب میكنند و برخی در غلبه خود هم بر ابزارهای فيزيكی تمسك جسته و هم از طريق فريب و خدعه وارد میشوند.
5- 1) ويژگی رئيس نظام سياسی تغلبيه (سلطه گر)
رئيس مدينه تعلّب كسی است كه بيشترين و بهترين تدبير را در فراهم كردن زمينه ها و امكانات برای مقابله با ديگران و فريب و نيرنگ آنها و نيز دفع دشمنان و متغلبان به كار میگيرد:
«رئيس اين جماعت كسی بُوَد كه تدبير او در استعمال ايشان از جهت مقابله و مكر و غدر آوردن به انجاح نزديكتر باشد و دفع تغلّب خصمان از ايشان بهتر تواند كرد».(17)
سياستِ چنين رئيسی، سياست تغلبی است كه در آن غرض سائس، غلبه يافتن و به بندگی گرفتن مردم است.(18) از اين عبارت خواجه طوسی برمی آيد كه تمامی رؤسا در يك سلسله مراتب خود بر آن اساس به رياست برگزيده میشوند كه اولاً: بتوانند تدبير بيشتری در غلبه يافتن بر ديگران با صورتهای مختلف خود ارائه دهند و ثانياً: مردم اجتماع خود را به غلبه بيشتری برسانند.
5 - 2) فرهنگ سياسی مردم
جماعت تعلّبيه با تمام خلايق، عداوت و دشمنی دارند و سيره آنها بر اين قرار گرفته كه همه را دشمن بپندارند تا بر آنها غلبه يابند. تعاريف و قوانينی هم كه دارند به گونهای است كه آنان را به غلبه نزديك میكند. در چنين نظامی معيار ارزش و ارزشگذاری، برخورداری از كثرت غلبه يا تعظيم آن است؛ يعنی آنچه افراد را به رقابت وامیدارد تا افراد بيشتر به آن دست يافته و بر آن فخر بفروشند، توانمندی بر غلبه بيشتر يا توجه بيشتر به غلبه است؛ بنابراين، كسی مفاخرت بيشتری دارد كه دفعاتِ بيشتری غلبه يافته باشد.
اخلاقی كه اينان برای خود كسب میكنند، صفات رذيله ای است كه از اخلاق حسنه و صفات نيك انسانی بسيار دور است. اينان سختدل، زود خشم، متكبر، عقده دار و جفاكارند و به مأكولات، مشروبات و مناكحات حرص بسياری دارند و چنين صفاتی را در هنگام قهر و غلبه نيز به كار میگيرند. آنان كه به دنبال غلبه يافتن بر ديگراناند يا مراتب متساوی دارند و يا مختلف. اگر مختلف باشند اختلاف آنها يا به تعداد و دفعات غلبه، يا به ميزان قرب و بُعْد از رئيس و يا به قدرت و توانايی در تدبير و غلبه است:
«اهل غلبه در مراتب، متساوی يا مختلف و اختلاف ايشان يا به قلّت و كثرت نوبتهای غلبه بود، يا به قرب و بُعد از رئيس خود، يا به شدت قوّت و رای و ضعف آن».(19)
در بين اينان ممكن است در حقيقت قاهر، يكی باشد و ديگران آلت قهر در دست او باشند، خواه با اختيار و اراده در خدمت قهر او بوده و خواه بدون اختيار و اراده. اما در عين حال امور معاش آنها به دست او است، مردم او را ياری میكنند تا او معاش آنها را تأمين كند. مردم نسبت به او به منزله مرغان و سگان شكاری در خدمت صيادند تا صياد هر جا و هر زمان كه خواست آنان را به دنبال صيدی بفرستد و برای او صيد آورند و از كنار آن صيد، خود نيز به نوايی برسند. البته در مدينه تغلّب ممكن است عده ای هم باشند كه آلت صيد صياد نباشند، اما به منزله بندگانی هستند كه خدمت مولای خود كرده و به كارهای تجارت و كشاورزی میپردازند در عين حالیكه مالك نفس خود نيستند.
در نتيجه، میتوان گفت كه مدينه تغلّب از اين حيث كه چه ميزانی از مردم آن و به چه كيفيتی در پی غلبه اند، به سه نوع تقسيم میشود: 1) همه مردم آن به دنبال غلبه اند، اعم از اينكه روحيه تغلّب داشته باشند و يا در پی غلبه يافتن باشند؛ 2) بعضی از آنها به دنبال غلبه هستند و 3) تنها رئيس است كه قاهر میباشد و ديگران با هدف تحصيل معاش، او را كمك و ياری میكنند. البته ممكن است اهل مدينه ای، تغلّب را بهمنظور تحصيل ضرورتهای زندگی، يا ثروت، يا لذات شهوی و دنيايی و يا رسيدن به كرامات بخواهند كه در اين صورت، سه وجه فوق را دارند. همچنين ممكن است در كنار غلبه، اغراض ديگری هم باشد كه در اين صورت، به سه صنف تقسيم میشوند: صنف اول، كسانیكه لذتشان تنها در قهر و غلبهِ بر ديگران است تا به چيزهای خسيس و كم ارزش دست يابند و چون بر آن دست يافتند، بسياری از آنها را ترك میكنند؛ نظير آنچه عادت بعضی از اعراب جاهليت بوده كه به قبايل ضعيفتر از خود حملهور میشدند و پس از آنكه اموال آنها را به اندازه نيازشان به يغما میبردند، به جای خود بر میگشتند. عوام مردم به مدح و اكرام اين اشخاص میپردازند؛ صنف دوم، كسانی كه قهر و غلبه خود را در طريق تحصيل لذت به كار میگيرند و اگر بدون قهر و غلبه به مطلوب خود برسند، از قوه قاهره خود استفاده نمیكنند و گروه سوم، كسانیكه قهر و غلبه آنها همراه با كسب منافع باشد؛ يعنی نفعی را میخواهند كه از طريق غلبه حاصل شده باشد؛ بنابراين، اگر كسی به آنان پيشنهاد كند كه آن نفعی كه شما در پیِ غلبه، آن را میخواهيد به شما میدهم و يا كسی يا گروهی غير از مغلبين، تأمين نيازهای آنها را پيشنهاد كند، نمیپذيرند، بلكه بر اين شيوه خود كه نفع خود را با به كار بردن زور و بازوی خود به دست آورده اند، میبالند. نادانان، اين افراد را بزرگ همت دانسته و به مدح آنان میپردازند:
«يكی آنكه لذت ايشان در قهرْ تنها بود و مغالبه كنند بر سر چيزهای خسيس و چون بر آن قادر شوند بسيار بُوَد كه ترك آن گيرند، چنانكه عادت بعضی از عرب جاهليت بوده است و دوم آنكه قهر در طريق لذت استعمال كنند و اگر بیقهرْ مطلوب بيابند، استعمال قهر نكنند و سيّم آنكه قهر با نفع مقارن خواهند و چون نفع از بذل غيری يا از وجهی ديگر بیقهر بديشان رسد بدان التفات ننمايند و قبول نكنند و اين قوم خود را بزرگ همتّان شمرند و اصحاب رجوليت خوانند».(20)
نتيجه رفتار اهل اين سه مدينه، اخلاق تكبرآميز آنها است كه مردم را تحقير كرده و خوار میشمارند و به خودستايی، فخر فروشی و عجب میپردازند و به خود القاب نيكو میدهند تا در ميان مردم به اين القاب شناخته شوند، همچنين خود را افرادی شايسته دانسته و ديگران را ابله و پست كه طبايع پسنديده ندارند، میبينند و چون اينان روحيه تكبر و خود بزرگ بينی را در سر میپرورانند، در زمره جباران؛ يعنی كسانیكه محب كرامت با قهر و غلبه اند، قرار میگيرند.
خلاصه، وجود اغراض مختلف، نظامهای سياسی مختلفی با ماهيت جاهله میسازد كه هر يك با ديگری تفاوت دارند، چنانكه وجه تعاون و روابط مردم و نهادها با يكديگر متفاوت شده و سياست و رياست هر يك متفاوت از ديگری میشود، اگرچه در نهايت غايت آنها غلبه بر ديگران باشد.
6) نظام سياسی احرار (آزاد)
6 - 1) تعريف مدينه و نظام سياسی احرار
مدينه احرار اجتماع افرادی را گويند كه در آن هر شخص، آزاد و «يله» و به حال خود واگذار شده است و اين آزادی به معنای رهايی از هر نوع قيد و بندی است كه قوای نفسانی آن را مانع ارزاق اميال خود میبيند. دو ديدگاه كلی در معنای آزادی بيان شده است:
1) آزادی به معنای «فقدان مانع» در مقابل هر نوع عمل و نظر است. چنين ديدگاهی اساس ماهيت انسان را دو قوه شهويه میداند كه همه افكار و اعمال انسانی در نيل به اميال، ناشی از تحريكات اين دو قوه است. در چنين ديدگاهی انسان بايد از هر حدومرزی آزاد باشد و نظامی كه در چنين جامعهای شكل میگيرد، به منظور فراهم كردن زمينه ها و ايجاد چنين آزادی است.
2) آزادی نه به معنای «فقدان مانع»، بلكه به معنای «وجود عوامل پيشرفت، ترقی و تحول» است. اين ديدگاه، انسان را مانند حيوان نمیداند كه اساس وجودش قوای شهويه و غضبيه باشد و تمام استعداد و فعاليت او در رسيدن به اميال آن دو قوه باشد، بلكه موجودی دو بُعْدی دانسته كه از يك سو، گرايشهای معنوی، كمالگرا، كمال خواه، غيرخواه، خير خواه و ... دارد كه به عنوان حُسن و قبحهای عقلی در چارچوب اصول اوليه عملی ثابت انسانی كه دارای ويژگی عموم زمانی، مكانی و بشری است، مطرح میشود و نگرشها و بينشهای كمالنگر و حقيقت طلب در چارچوب «اصول اوليه نظری» كه عموم بشری و تاريخی بوده؛ يعنی «محاليت اجتماع و ارتفاع نقيضين» است، دارد و در پی وصول به معارف عالی و در نهايت وصول به حقيقت میباشند و از سوی ديگر، وجود اميال و اغراض حيوانی و شهوی است كه زندگی حيوانی را در جهت افقی برای انسان به ارمغان می آورد.
چنين ديدگاهی به آزادی دو طرف قائل است كه يكی، به بندگی و بردگی و ديگری، به «بیبندوباری» می انجامد و در وسط آن آزادی به معنای وجودِ «عوامل و زمينه های رشد و تعالیِ» كمالات انسانی در قالب نگرشها و گرايشهای كمالی بوده كه انسان را از زندگی حيوانی دور، و به زندگی انسانی متعالی هرچه بيشتر نزديك میسازد. برای چنين آزادی، وجود حدودی لازم است كه از جانب عقل و شرع تحديد شده تا انسان را به جايی كه نتيجه آن بندگی و بردگی و بیبندوباری است، نرساند، زيرا نتيجه آندو، اسارت در بند اميال نفسانی خود و ديگران است، بلكه انسان بايد برای بروز و ظهور هر نوع استعداد كمالی آزاد باشد.
نظامی كه در چنين اجتماعی شكل گرفته و نهادسازی كرده و در پی آن تمدنی به بار آورده، همه اركانش در پیِ رساندن مردم به چنين آزادی است. مردم در اين اجتماع از حقوق برابری برخوردارند و كسی بر ديگری تفاضلی ندارد و همگی موسوم به «احرار»اند.(21) خواجه طوسی در تعريف چنين نظامی میگويد:
«اجتماعی بُوَد كه هر شخصی در آن اجتماع، مطلق و مُخَلّی باشد با نفس خود تا آنچه خواهد كند و اهل اين مدينه متساوی باشند و يكی را بر ديگری مزيد فضلی تصور نكند».(22)
آنچه در اين نظام سياسی و اجتماعی ارزش تلقی شده و بر آن در ابعاد مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی سياستگذاری میشود، «حريت و آزاد بودن» است و افعال و افكار بر آن اساس ارزيابی میشوند؛ بنابراين، ملاك برخورداری از ارزش بيشتر، حريت بيشتر است:
«تفوق نَبُوَد ميان ايشان الاّ سببی كه مزيد حريّت بود».(23)
وجود آزادی مطلق و بیبند و باری در اين نظام و ميان مردم در عمل و نظر، دواعی و همتهای گوناگون و شهوات زيادی را در جهتهای مختلف در پی دارد و به درجات مختلفی رشد يافته و گوناگون شده اند، به طوریكه قابل شمارش نمیباشند:
«در اين مدينه اختلاف بسيار و هِمَم مختلف و شهوات متفرّق حادث شود، چندانكه از حصر و عدّ متجاوز بود».(24)
6 - 2) گروه ها و احزاب
وجود گرايشها و بينشهای گوناگون و عدم غرض و غايت واحد موجب شده كه در اين مدينه گروه ها و طوايف مختلفی پيدا شوند كه هر يك دارای انگيزه و دواعی مختلفاند، و بعضی از آنها در غرض و غايت خود تشابهاتی با يكديگر دارند و بعضی كاملاً با هم متبايناند:
«اهل اين مدينه طوايف گردند، بعضی متشابه و بعضی متباين».(25)
از ويژگی چنين نظامی آن است كه تمامی اخلاق، رفتار، افكار، اعمال، اغراض و انگيزه هايی كه در انواع مدن جاهله وجود داشت، در اينجا يافت میشود، خواه آن افعال و اغراض شريف باشند و خواه پست؛ بنابراين، چنين مدينه ای طوايف بسيار زيادی را در دل خود جای داده است و هر طايفه برای خود رئيسی و روابط خاص سياسی - اجتماعی دارند.
6- 3) رابطه دولت و مردم
در نظام سياسی احرار برخلاف نظامهای ديگر كه در آنها رؤسا بر مردم غلبه و سلطه داشتند، مردم بر رؤسا غالباند، زيرا در اينجا رؤسا بايد آنگونه عمل كنند كه مردم میخواهند، نه آنكه به دلخواه خود عمل كنند. البته بايد گفت كه ميان آنان به جهت كثرت دواعی و اغراض در افعال و افكار و ايجاد طوايف متفاوت و متنوع، رئيس خاصی وجود ندارد و هركس میتواند برای خود رئيس باشد و در اين نظام مردم به «حريّت» بهای زيادی میدهند؛ بنابراين، هركس كه در جهت حريتِ مردم بيشتر بكوشد و آنان را آزاد و مطلق كند و از تعرض دشمنان بازدارد و در اميال شهوی خود كه برخلاف ديگران آزادند، آنرا به قدر نياز آزاد گذارد، چنين كسی نزد مردم محبوبيت بيشتری دارد:
«هر طايفه ای را رئيسی بود و جمهور اهل مدينه بر رؤسا غالب باشند، چه رؤسا را آن بايد كرد كه ايشان خواهند و اگر تأمل كرده شود ميان ايشان نه رئيس بود و نه مرؤوس، الاّ اينكه محمودترين كس به نزديك ايشان كسی بود كه در حريّتِ جماعت كوشد و ايشان را با خود گذارد و از اعدا نگاه دارد، و در شهوات خود بر قدر ضرورت اقتصار كند».(26)
آنچه موجب تقرب شخص به رئيس شده و نزد او فضيلت بيشتری میيابد و طبعاً مطيعتر میگردد، برخورداری از حُريّت بيشتر است؛ از اين رو، كسی كه دارای چنين خصلتی باشد، نزد رئيس مقربتر است. البته اينان رؤسا را با خود مساوی میدانند، زيرا آنچه از شهوات و التذاذات برای مردم فراهم میكند، آنها نيز متقابلاً كرامات و اموال مورد نيازش را داده اند.
بنابراين، سياستی كه رئيس اين مدينه در پيش دارد سياست احرار (اجتماعی) است و غرض آن حريت میباشد كه حقوق همگان در آن سياست، متساوی است و از آزادی مطلق برخوردارند.(27)
ويژگی بارز نظام سياسی احرار
وجه تمايز اساسی اين نظام با نظامهای ديگر آن است كه در اين نظام، تمامی اغراضی كه ديگر نظامهای جاهلی دارند، در زيادترين مقدار آن عملی میشود؛ بنابراين، صورتهای مختلفی به خود میگيرد و ماهيت بسيار متفاوتی از نظامهای ديگرِ جاهلی و غير جاهلی پيدا میكند. در اين نظام هركس با هر نيت و غرضی كه دارد میتواند تابعيت كسب كند؛ از اين رو، امم و طوايف مختلفی را در خود جای میدهد و در فاصله كمی بزرگ میشود. در اين نظام افراد و گروه ها، ياران خود را شناسايی كرده و حول اغراض خود جمع میشوند:
«جملگی اغراض جاهليت كه برشمرديم در اين مدينه مُعْجِبترين مُدُن جاهليت بُوَد و مانند جامه وشّی به تماثيل و اَصباغ متلوّن آراسته باشد و همه كس مُقام آنجا دوست دارد، چه هركس به هوا و غرض خود تواند رسيد و از اين جهت امم و طوايف روی بدين مدينه نهند و در كمتر مدّتی انبوه شود و توالد و تناسل بسيار پديد آيد و اولاد مختلف باشند در فطرت و تربيت، پس در يك مدينه مدينه های بسيار حادث شود كه آن را از يكديگر متميّز نتوان كرد».(28)
در اين نظام بحثی از تابعيت سياسی وجود ندارد، زيرا امتيازی از حيث حقوقی بين كسی كه در نظام به سر میبرد و كسی كه بيرون از نظام بوده و حالا در آن زندگی میكند، نيست و در امور ديگر نيز چنين است. همچنين در اين نظام زمينه پيدايش افراد فاضل، حكيم، شاعر، خطيب و انسان كامل وجود دارد، چنانكه زمينه پيدايش و رشد اهل شرّ و ناقص با تمامی اصناف خود و زمينه نيل به تمام مراتب رذالت و شرارت وجود دارد:
«و چون روزگار برآيد افاضل و حكما و شعرا و خطبا و هر صنفی از اصنافِ كاملان بسيار و اگر ايشان را التقاط كنند، اجزای مدينه فاضله توانند بود، پديد آيند و همچنين اهل شرّ و نقصان».(29)
بنابراين، در ميان انواع نظامهای سياسی جاهله، مدينه احرار بزرگترين نظام سياسی را تشكيل میدهد كه در آن حقيقت خير و شرّ و خيرات و شرور به غايت خود میرسد.
وجود ويژگیهای ياد شده در اين نظام موجب میشود كه فضلا نتوانند در اين نظام رياست كنند، زيرا اگر فاضلی به رياست آن برسد يا خلعش میكنند، يا وی را میكشند و يا رياست او زود متزلزل و مضطرب میشود و در مقابل، رياست غير فاضله عمر بيشتری دارد، زيرا در نظامهای غيرجاهله (غيرفاضله) نيز، نظير نظام سياسی جاهله از رياست شخص فاضل استقبالی نمیشود و او را تمكين نمیكنند.(30)
به عقيده محقق طوسی انشا و امكان ايجاد مدينه فاضله از ميان مُدُن جاهله كه فضلا بر آنها حكومت كرده و نظام سياسی فاضله را تشكيل دهند، در نظام سياسی ضروريه و جماعيه (احرار) آسانتر و امكان تحقق آن بيشتر است.(31) وجود روحيه و غرضِ غلبه يافتن بر ديگران در اجتماع كامله و تشكيل نظام سياسی و اغراض ديگر در تأمين نيازها و تحصيل ثروت، لذت و كرامت، نقش دارد كه نفوس چنين افرادی به قساوت قلب، گناه، ظلم، تجاوز و فرار از مرگ دچار شده و بدنهايشان نيز به سلاح و صناعت آن انس گرفته است.
نظام سياسی فاسقه
مُدُن فاسقه اجتماع افرادی است كه در عقيده و نظر، به ارزشها و معارف اهل مدينه فاضله اعتقاد دارند، اما در عمل بدان معتقد نيستند. اينان علم به خيرات دارند و ملاكهای آنرا میدانند، اما در اَعمال خود بر آنها تمسك نمیجويند؛ از اين رو، در اميال و خواهشهای نفسانی و اراده به افعال و اعمال، بهطرف افعال جاهليت ميل میكنند:
«اعتقاد اهل آن مُدُن موافق اعتقاد اهل مدينه فاضله بُوَد و در افعال مخالف ايشان باشند. خيرات دانند، اما بدان تمسك ننمايند و به هوا و ارادت به افعال جاهليت ميل كنند».(32)
انواع مُدُن فاسقه
مُدُن فاسقه نظير مُدُن جاهله كه اغراض مردم و رياست آنها نظامهای سياسی - اجتماعی مختلفی را به وجود می آورد، به مدينه های فاسقه ضروريه، كراميه، خست، جماعيه (احرار)، تغلّب و نذالت تقسيم میشوند. اين نظامها اگرچه با انواع نطامهای مختلف جاهله در اينكه عالم به خيرات و فضايل اند تفاوت دارند، اما چون علم خود را در خدمت عمل خود قرار نمیدهند و اميال نفسانی مانع میشود تا آنان علم خود را بر افعال خود حاكم گردانند، در انحراف از حق و فضايل مشتركند.
نظام سياسی ضالّه (گمراه - كجراه)
مُدُن ضالّه اجتماعات افرادیاند كه غرض آنها جایگزينی سعادتهای توهمی به جای سعادتهای حقيقی بوده و متوهمات را به جای معارف حقيقی و رذايل را به جای فضايل پنداشته اند. عقيده آنها درباره مبدأ و معاد مخالف عقيده اهل مدينه فاضله است؛ يعنی معرفت اهل مدينه فاضله از مبدأ و معاد، مطابق حق بوده و معرفت اينان توهّمی از حق است. همچنين افعالشان منتهی به خير مطلق و سعادت ابدی نمیشود، در حالیكه افعال اهالی مدينه فاضله به خير مطلق و سعادت ابدی می انجامد:
«مُدُن ضاله آن بُوَد كه سعادتی شبيه به سعادت حقيقی تصوّر كرده باشند و مبدأ و معادی مخالفِ حق توهم كرده و افعال و آرايی كه بِدان به خير مطلق و سعادت ابدی نتوان رسيد، در پيش گرفته و عدد آن را نهايتی نبُوَد».(33)
نظام سياسی - اجتماعی كه در مردم شكل میگيرد، به ميزان مراتب معرفت آنان در توهّم از حق و حقيقت و دوری از افعال فاضله، از رسيدن به فضايل دور شده و متعدد میشود و چون چنين معارفی قابل شمارش نيست، اجتماعات بینهايت متعددی را ايجاد كند. البته با تقرير تعداد مُدُن جاهله و شناخت قوانين آنها میتوان به معرفت افعال و احكام مُدُن ضاله پی برد.
نتيجه گيری
به نظر محقق طوسی «هستی» مساوی «وجود» است و حكمت و فلسفه به دنبال شناخت حقيقت وجود و هستی میباشد، و وجود اعم از وجودهای عام «سياسی و غيرسياسی»، «نظری و عملی»، «دانستنی و بايستنی»ها، «هست»ها و «بايد»ها است و معرفتی كه متكفل بحث و فحص درباره «دانستنی»ها میباشد حكمت نظری است و آنكه از «بايستنی»ها بحث میكند حكمت عملی است كه به سه قسم تقسيم میشود:
الف - علم تهذيب نفس؛
ب - تدبير منزل؛
ج - سياست مدن.
سياست مُدُن (علم مدنی) به دنبال تدبير مدينه ای است كه در آن برای افراد زمينه وصول به سعادت فراهم میشود و برای چنين امری علم به ارزشها، «بايد و نبايدها»، مصالح و مفاسد، خيرات و شرور، فضايل و رذايل و توانمندی در به كارگيری آنها ضروری است. حكيم حاكم در چنين مدينه ای كه هم قوه ادراك معقولات و هم امكان تمييز افعال «خير و شر»، «محمود و مذموم» و «حسن و قبيح» را دارد به دنبال قوانينی است كه براساس مصالح و مفاسد و خيرات و شرور جعل شده باشد و اجرای آنها در جامعه، مردم را به سوی تحصيل سعادات و فضايل سوق میدهد. مكانی كه در آن، چنين قانونگذار و قوانينی وجود دارد و مردم در آن، به سعادت دست میيابند به «مدينه فاضله» تعبير میشود كه موضوع فلسفه سياسی خواجه طوسی قرار میگيرد. اين اجتماع كه به ناچار مردم آن سياسیاند و قوانين حكيمانه و حاكم حكيم (امام) در آن وجود دارد و شكل نظام سياسی به خود گرفته، بستر بروز كمالات نفسانی میشود.
در انديشه سياسی خواجه طوسی برای جعل چنين قوانينی و تدبير حكيمانهای، لازم است كه حاكم از ماهيت و حقيقت انسان و هستی شناخت كافی داشته باشد تا بتواند براساس مصالح و مفاسد آن و دفع آفات و امراض به مهندسی، مديريت و طبابت سياسی آن بپردازد؛ بنابراين، ثمره چنين علم و معرفتی اشاعه خيرات و ازاله شرور و آفات از مدينه فاضله و اجتماعات مدنی ديگر است. اجتماعات مدنی به جهت گستردگی و پيچيدگی كه دارند نياز به عواملی دارند كه پايه هايشان را با ثبات و مستحكم كرده و به آنها شكل دهد تا بتوانند به حيات خود استمرار بخشند، اين عوامل عبارتاند از:
1) محبت؛ 2) صداقت؛ 3) عدالت؛ 4) سياست و حاكم و 5) قانون
هر يك از اين عوامل نقش مهمی در پايداری و استحكام حيات جمعی دارند؛ عدالت، در ساختارها تعادل ايجاد میكند و محبت موجب همگرايی ميان افراد و گروه های اجتماعی میشود، چنانكه رواج صداقت در ميان مردم به همگرايی می انجامد و سياست و قانون موجب تحقق، بقا و استمرار میشوند.
اجتماع مدنی موردنظر خواجه طوسی به ملاحظه تعاون افراد و گروه های هدفمند با يكديگر و مجموعه نهادهای سياسی - اجتماعی و روابط ساختاری كه در رأس آنها رياست مدينه است، يك نظام سياسی را تشكيل میدهد و به اعتبار هدف و غرضی كه مردم مدينه و رئيس آن دارد، به دو نوع نظام سياسی فاضله و غير فاضله تقسيم میشود؛ در نظام سياسی فاضله تمام سياستهای فرهنگی، سياسی و اجتماعی و اجرای آنها به منظور فراهم آوردن خيرات و اشاعه آنها است. رئيس و حاكم چنين مدينه ای، كسی است كه قوه تمييز و ادراك قوی از معقولات سياسی و غير سياسی در حكمت نظری و عملی دارد و براساس تنظيم امور جامعه و رعايت عدالت نسبت به طوايف و گروه های مختلف، هر فرد و گروهی را در محل و موضع خود جای میدهد، به طوریكه شأن و جايگاه هريك از آنها برای خود و ديگران روشن است. وجه تمايز مردم مدينه فاضله با غير فاضله اين است كه در مدينه فاضله هركس در جايگاه خود قرار دارد و از رئيس خود پيروی میكند و هيچگونه تعصب و تعاندی با يكديگر ندارند، در حالیكه در نظامهای سياسی غيرفاضله چنين نيست.
نهادهای اساسی نظام سياسی فاضله عبارتاند از:
الف - نهاد رهبری كه متكفل تدبير مدينه بوده و افراد آن را فضلا و حكما تشكيل میدهند؛
ب - نهاد فرهنگيان و مبلغان كه فرهنگسازی و رشد فرهنگی و دينی مردم را برعهده دارند؛
ج - نهاد محاسبات اداری و حكومتی كه حافظ و مجری قوانين عادله در ميان مردماند؛
د - نهاد نظاميان كه حافظ و تأمين كننده امنيت و حراست از مدينه و اهل آن هستند؛
ه' - اقتصاديون كه متكفل تأمين نيازهای مالی و غذايی ديگر اصناف میباشند.
نظام و سازمان مشاغل در اين نظام براساس عدالتی است كه بايد بر تمامی تصميمها، سياستها و اقدامها سايه بيفكند تا هر شخصی حقيقی و حقوقی در جای خود قرار گيرد و به گونه ای به تنظيم مقررات و قوانين پرداخته و آنها را به اجرا در می آورد كه كسی نتواند از مرتبه خود تجاوز كند. معيار مشاغل براساس استعدادها و توانمندیهای افراد است، نه روابط خويشاوندی و آنچه در مُدُن غير فاضله صورت میگيرد و لازمهاش اين است كه شخص دارای شغل واحد بوده و به صناعات مختلف مشغول نشود.
براساس دوری از شناخت و معرفت حق و عمل به آن، نظامهای غير فاضلهای پيدا میشوند كه بسته به نوع انحرافشان انواع متعددی دارند.
پی نوشت ها
________________________________________
1 . همان، ص 280.
2 . همان.
3 . همان.
4 . همان، ص 289.
5 . همان.
6 . همان، ص 290.
7 . همان.
8 . همان.
9 . همان.
10 . همان، مفاخر نياكان.
11 . همان، ص 291.
12 . همان، ص 291.
13 . همان، ص 292.
14 . نوعی از ماليات است.
15 . همان، ص 292 - 293.
16 . همان، ص 293.
17 . همان، ص 294.
18 . همان، اساس الاقتباس، ص 548.
19 . همان، ص 294.
20 . همان، ص 295.
21 . همان، ص 296.
22 . همان.
23 . همان.
24 . همان.
25 . همان.
26 . همان، ص 297.
27 . همان، اساس الاقتباس، ص 549.
28 . همان.
29 . همان، ص 297 - 298.
30 . همان، ص 298.
31 . همان.
32 . همان، ص 299.
33 . همان.