إليه أيضاً
وَكَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَكَشَّفَتْ عَنْكَ جَلاَبِيبُمَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ دُنْيَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِينَتِهَا وَخَدَعَتْ بِلَذَّتِهَا، دَعَتْكَ فَأَجَبْتَهَا، وَقَادَتْكَ فَاتَّبَعْتَهَا، وَأَمَرَتْكَ فَأَطَعْتَهَا، وَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَقِفَكَ وَاقِفٌ عَلَی مَا لاَ يُنْجيِكَ مِنْهُ مِجَنٌّ
فَاقْعَسْطـ عَنْ هذَا الاََْمْرِ، وَخُذْ أُهْبَةَالْحِسَابِ، وَشَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ، وَلاَ تُمَكِّنِ الْغُوَاةَمِنْ سَمْعِكَ، وَإِلاَّ تَفْعَلْ أُعْلِمْكَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِكَ، فَإِنكَ مُتْرَفٌبـ قَدْ أَخَذَ الشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ، وَبَلَغَ فِيكَ أَمَلَهُ، وَجَرَی مِنْكَ مَجْرَی الرُّوحِ وَالدَّمِ.
وَمَتَی كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَالرَّعِيَّةِ، وَوُلاَةَ أَمْرِ الاَُْمَّةِ ؟ بِغَيْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ، وَلاَ شَرَفٍ بَاسِقٍ وَنَعُوذُ بِاللهِ مِنْ لُزومِ سَوَابِقِ الشَّقَاءِ، وَأُحَذِّرُكَ أَنْ تَكُونَ مُتَمادِياً فِي غِرَّةِالاَُْمْنِيَّةِ مُخْتَلِفَ الْعَلاَنِيَةِ والسَّرِيرَةِ.
وَقَدْ دَعَوْتَ إِلَی الْحَرْبِ، فَدَعِ النَّاسَ جَانِباً وَاخْرُجْ إِلَيَّ، وَأَعْفِ الْفَرِيقَينِ مِنَ الْقِتَالِ، لِتَعْلَمَ أيُّنَا الْمَرِينُعَلَی قَلْبِهِ، وَالْمُغَطَّی عَلَی بَصَرِهِ! فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَخَالِكَ وأَخِيكَ شَدْخاًيَوْمَ بَدْرٍ،ذلكَ السَّيْفُ مَعِي، وَبِذلِكَ الْقَلْبِ أَلْقَی عَدُوِّي، مَا اسْتَبْدَلْتُ دِيناً، وَلاَ اسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً، وَإنِّي لَعَلَی الْمِنْهَاجِالَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ، وَدَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِينَ.
وَزَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائراً بِدَمِعُثْمانَ، وَلَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنتَ طَالباً، فَكَأَنِّي قدْ رَأَيْتُكَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْكَ ضَجِيجَ آلْجِمَالِ بِالاََْثْقَالِ، وَكَأَنِّي بِجَمَاعَتِكَ تَدْعُونِي جَزَعاً مِنَ الضَّرْبِ
ترجمه
و نيز از نامه های امام عليه السلام به«معاويه»
چگونه خواهی بود آنگاه كه چادر اين دنيا را كه در آن فرورفته ای و به زينتهای آن خرسندی از سرت برگيرند؟!
اين دنيا كه فريب لذتش را خوردهای،تو را دعوت كرده و اجابتش نموده ای زمامت كشيده و به دنبالش رفته ای،فرمانت داده اطاعتش كردهای،به زودی تو را وارد ميدانی میكند كه هيچ سپری در آنجا نجاتت ندهد،بنابر اين از اين امر(حكومت)كناره بگير،آماده حساب شو!و دامن را برای حوادثی كه بر تو نازل شده در هم پيچ!به حاشيه نشينان فرومايه گوش فرا مده!اگر چنين نكنیبه تو اعلام میكنم كه خويش را در غفلت قرار داده ای.(بدان)تو از متنعمانی هستی كه فزونی نعمت تو را طاغی ساخته،و شيطان بر تو حكومت پيدا كرده،ودر رام ساختن تو به آرزوی خود رسيده،و همچون روح و خون سراسر وجود ترا زير تسلط آورده است.
ای«معاويه»!كی شما رهبر رعيت و رئيس ملت بوده ايد؟آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والای معنوی؟پناه به خدا از اين شقاوت ريشه دار!
تو را بر حذر میدارم از اينكه بغرور آمال و آرزوها ادامه دهی و آشكار و نهانت يكسان نباشد(ظاهرا دم از اسلام میزنی و باطنا در راه شرك گام برمیداری).
مرا به جنگ دعوت كرده ای؟اگر راست میگوئی مردم را كنار بگذارو يك تنه به مبارزه من بيا!! كار به دو لشكر نداشته باش و آنها را از جنگ معاف دارتا معلوم شود گناه بر قلب چه كسی چيره شده و پرده بر چشم چه كسی افتاده است؟!
من«ابو الحسن»در هم كوبنده جد و برادر و دائی تو در روز بدرم!.
همان شمشير با من است،و با همان قلب پر توان با دشمن روبرو میشوم،بدعتی در دين نگذاشته ام،و پيامبر جديدی انتخاب نكرده ام.من بر همان را هم كه شما پس از آنكه از آن اطاعت كرديد و با اكراه در آن قدم گذارديد تركش نموديد،خيال كردی برای انتقام خون عثمان آمده ای؟در حاليكه میدانی خون او كجا(و به دست چه كسی)ريخته شده.اگر راستی طالب خوناو هستی از همانجا كه میدانی طلب كن!گويا تو را میبينم كه آنچنان از روياروئی در جنگ ضجه و ناله میكنی كه شتران زير بارهای سنگين.
و تو را مشاهده میكنم كه با جمعيت خود از ضربات پی در پی و فرمان حتم یشكست،و كشتگانی كه پشت سر هم بر روی زمين می افتند ناله و فرياد برآوردهای،و مرا به كتاب خدا دعوت میكنی در حاليكه جمعيت تو كافرند و منكر،يا از جاده حق بر كنارند.