نظام امامت و رهبری؛ پیشگفتار

 پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله الذى يؤمن الخائفين وينجى الصالحين ويرفع المستضعفين ويضع المستکبرين والصلاة والسلام على سيد خلقه وأشرف رسله، أبى القاسم محمد وآله الطاهرين، لا سيما بقية الله وحجته على الناس أجمعين.



قال الله تعالی: (ونريد أن نمن علی الذين استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين ونمکن لهم فی الارض ونری فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا يحذرون).

شناختن ودانستن مفهوم ومعنای صحيح دعوت واصطلاحات هر مکتبی، در قبول يا رد آن دخالت تمام دارد، وبسا که همان تعريف صحيح وشناساندن درست در توجيه وواداشتن به باور وايمان به آن کفايت کند، وآنان را که ذهنی صاف وروشن وپاک از تعصب ولجاجت داشته باشند از خواستن دليل ديگر بی نياز نمايد.

مفاهيم واصطلاحات وتعريفات دعوت اسلام، که در قرآن مجيد واحاديث شريفه وارد شده است، اين ويژگی را دارند. اسلام، توحيد، نبوت، عدل، امامت، معاد وساير الفاظ واصطلاحات اسلامی در قرآن مجيد وحديث، چنان تعريف وتفسير می شوند که خود به خود باور آفرين است. لذا بسياری در آغاز طلوع خورشيد درخشان اسلام تا حال، به مجرد شنيدن دعوت اسلام آن را پذيرفتند. به عکس تفسيرهای مغرضانه يا نادرست وناآگاهانه موجب تحريف وقلب حقايق وايجاد شبهه وناباوری می شود وچون برای اينکه اصطلاحات ودعوت اسلامی از توجيهات ناروا وتفسيرهای غلط مصون بماند، وکسی در مقام شناخت دعوت اسلام واصول وفروع آن به گمراهی وضلالت نيفتد، بر حسب احاديث مأثور ثقلين واحاديث معتبر ديگر، قرآن مجيد واهل بيت: حجّت وراهنمای امّت می باشند، در تعريف اسلام وارکان دعوت آن، بايد به قرآن مجيد وسنت رسول اکرم (صلی الله عليه وآله وسلم) واحاديث شريفه اهل بيت: رجوع شود، تا از انحراف وگمراهی مصون بمانيم.

تعريفات وارشادات وشرح وبيانهائی که از اين منبع باشد صحيح وصد در صد اسلامی واصيل است.

يکی از اين اصطلاحات والفاظ اسلامی (امام) و(امامت) است که در قرآن مجيد واحاديث وکتابهائی که در علوم مختلف اسلامی نوشته شده، بسيار ديده می شود،(1) وفرقه ناجيه(2) ومحقه شيعه اثنی عشريه را (اماميه) می گويند، برای اينکه معتقد به وجود امام در هر عصر وزمان می باشند.

البته کم وبيش اين عقيده را همه درک می کنند اما از آنجائی که آشنائی بيشتر با اين عقيده سازنده ومفهوم امام وامامت ودانستن رابطه اين عقيده با عمل وبا نظام سياسی وتابعيّت از آن، کمال لزوم را دارد، ونظر به اينکه بر خلاف گمان برخی نا آگاهان، اين مسأله واصل اسلامی تنها يک مسأله عقيدتی نيست وبه عمل ونظامی که مسلمان بايد تابعيّت آن را داشته باشد ارتباط دارد، وبالاخره علاوه بر اعتقاد به امامت اشخاص وافراد معين، عقيده به نظام مستمر الهی است که بهترين وبرترين نظام است، در اين مقاله در رابطه با امامت حضرت بقية الله، مهدی موعود، حجة بن الحسن العسکری ـ ارواحنا فداه ـ ونقش سازنده عقيده به امامت آن حضرت، به طور فشرده توضيحات ومطالبی در صورت چند پرسش وپاسخ در اختيار علاقمندان گذارده خواهد شد، واضافه می شود که رسميّت يافتن حکومت شرعی ونظام اسلامی به اجرای احکام سياسی وعدالت اسلام به تعهد وقبول پذيرش مردم از نظام امامت ارتباط دارد. لذا نشناختن امامت وامام زمان ونبودن در اين نظام الهی مساوی است با بودن در نظام جاهليت ورژيمهای غير اسلامی. چنانکه در حديث شريف نبوی معروف است:

من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية؛ هر کس بميرد، در حالی که امام زمان خويش را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت مرده است.

چرا کاوش برای شناختن امام واجب است؟

کاوش برای شناختن امام به اين جهت واجب است که حد اقل اين احتمال در بين است که شخصيتی باشد که اطاعت اوبه حکم خدا بر ما واجب وبر امور ولايت بين است که شخصيتی باشد که اطاعت اوبه حکم خدا بر ما واجب وبر امور ولايت داشته باشد، ومفسر قرآان ومبين احکام ورهبر دين ودنيای مردم باشد، وبا اين احتمال، عقل ما را موظف می نمايد که پيرامون آن به کاوش بپردازيم واورا شناسائی نمائيم. واگر در اين وظيفه مسامحه کنيم وچنين شخصيتی وجود داشته باشد واورا نشناخته باشيم، معذور نخواهيم بود والزام عقلی ووجدانی داريم که دنبال اين احتمال را بگيريم تا به نفی يا اثبات آن برسيم.

واين بيان در لزوم شناختن پيغمبر وبلکه لزوم کاوش از وجود خدا نيز جاری است. هيچ کس معذور نيست که در برابر اينگونه مسائل بی تفاوت باشد. بايد برای هر يک از اين پرسشها پاسخ داشته باشد، که صاحب اين جهان وآفريننده اين جهان کيست؟ وزندگی وحيات وبطور کلی عالم هستی پوچ وپوک ولغووباطل ونااميد کننده است، يا با محتوی وبر حق واميد بخش ودر مسير بقاء وکمال است؟ خدا بندگان را با نيازی که به هدايت دارند چگونه هدايت کرده است؟ آيا به همان هدايتهای عقلی وفطری اکتفا کرده، يا علاوه به وسيله افرادی به نام انبياء وپيامبران، آنها را به برنامه های اعتقادی واخلاقی وعملی هدايت فرموده وحجت را بر مردم تمام کرده ولطفش را کامل نموده است؟ آيا برای رهبری بعد از پيغمبر، کسی را معين کرده است؟ واگر معين کرده است شخص تعيين شده کيست؟ اگر هم کسی بشر را متوجه به اينگونه پرسشها ننمايد، خود به خود اين سؤالات برايش جلومی آيد.

علاوه بر اين، در مورد شناخت امام، قرآن واحاديث نيز دلالت وصراحت دارند مثل آيه:

«يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول واُولی الامر منکم»(3)؛ ای کسانی که ايمان آورده ايد، خدای را اطاعت کنيد ورسول وصاحبان امر از خويش را فرمان بريد.

روشن است طبق اين آيه اطاعت ولی امر واجب است، وآن بدون شناخت اوامکان پذير نيست. از اين جهت شناختن امام واجب است، بنا بر اين هيچ کس در ترک معرفت امام وتحقيق وکاوش از اين موضوع معذور نمی باشد.

امامت چه مفهومی دارد وچگونه شرح وتفسير می شود؟

امام وامامت بر حسب لغت مشتق از (اُم) به معنای هر چيز است که چيزهای ديگر به آن ضميمه ونسبت داده می شوند، ويا از اوپيدا می شوند، يا الهام می گيرند، واطلاق امّت هم بر گروه وجماعتی که در يک امر اشتراک فکری واعتقادی، يا سياسی، يا مکانی، يا زمانی، يا زبانی دارند، وضميمه به هم شده اند، ظاهراً از همين جهت است، وترجمه وتفسير امام به پيشوا وقائد ورهبر همه به اين ملاحظه است.

پس امام وامّت وامامت، در معنی به هم نزديک ووابسته اند هر کجا که امّت هست امام وامامت نيز هست، وامّت بی امام معنی ندارد، چنانکه بر مردمی که در يک شهر ويک مکان مسکن دارند يا اهل يک زمان ويک ربان باشند، در صورتيکه از جهت سياست واجتماع ودين يکسان نباشند، ظاهراً اطلاق امّت مجاز است، چون اطلاق (امام) بر زبان ومکان قابل توجيه نيست، وبلکه در غير انسان اطلاق (امام) اگر چه کتاب دينی باشد، نيز به عنايت می باشد. وبالاخره اطلاق امّت بر مردمی که پيشوا وامام ورهبر واحد داشته باشند با معنای اصل موافقتر است وحقيقت است. لذا اطلاق امام بر پيغمبر وامام واطلاق امّت بر پيروان پيغمبر وامام حقيقت است.(4)

اما اطلاق امّت بر مردم فارس وروم وهند يا اصناف پرندگان وجانداران ديگر، يا پيروان تورات وانجيل، اگر مجاز نباشد مثل اطلاق امّت بر پيروان پيغمبر وامام، ظاهر در معنای حقيقی نيست.

بنا بر اين، امّت بر گروهی گفته می شود که به واسطه پيروی از امام واحد، همه هم قطار وبه امام خود انتساب داشته ومقتدی باشند. وامام کسی است که اين گروه به اومنضم ومنتسب ورهبر وپيشوا ومقتدای آنها باشد. اين هم ناگفته نماند، چنانکه اشاره شد بر حسب لغت (امام) بر هر کسی که جماعتی به اوانضمام وانتساب دارند، خواه امام حق وعدل باشد يا امام باطل وجور، اطلاق می شود، اما وقتی بطور مطلق امام گفته شود، ظاهر در امام حق است يعنی آن امام حق مقصود است.

اين توضيحات بر حسب لغت ومفهوم ومعنی لغوی امام وامامت وامت است که مع ذلک بايد گفت به تحقيق وبررسی ومراجعه بيشتر به کتابهای لغت ومخصوصاً تأمّل بيشتر در آيات قرآن مجيد ونهج البلاغه واحاديث نياز دارد.

امامت بر حسب اصطلاح

امامت وقتی بطور اطلاق وبی قيد گفته می شود، پيشوائی وسر پرستی ووجود الگوئی ونمونه برتر وعالی تر ونمايش يک مکتب است، وبه عبارت ديگر، مقصود از امامت، در اصطلاح ودر هنگامی که بدون قرينه ای ذکر شود، در لسان قرآن ونهج البلاغه وساير احاديث وروايات، منصب ومقامی است که خدا به افرادی از خواص بندگان شايسته خود که انسان مافوقند عطا می کند، ودارندگان آن منصب، کارگزاران خدا ونگبهان امر وشرع خدا، وگواهان بر خلق خدا ودست پروردگان خدا، ودر قيامت مدافع از پيروان خود وشفعاء آنها می باشند، ووارد بهشت نشود، مگر کسی که آنها را بشناسند وآنها اورا بشناسند. ووارد آتش نشود، مگر کسی که آنها را انکار کند وآنها اورا انکار نمايند.

کتاب خدا وسنّت پيغمبر (صلی الله عليه وآله وسلم) فقط توسط آنان شرح وتفسير می شود، وهر کس تند رفته باشد بايد به سوی آنها باز گردد، وآنان که کند می روند بايد خود را به امام برسانند.

امامان مانند نجوم آسمانند، که هر زمان يکی از آنان از دنيا برود ديگری قائم مقام اومی شود. اگر سخن بگويند حق و راست می گويند، واگر سکوت کنند کسی بر آنان پيشی نمی گيرد، درهای حکم وحکمتهای خدا در اختيار امام است.

امام حيات علم ومرگ جهل است، بردباريش از دانائيش آگاهی می دهد، وظاهرش از باطنش.

امام از حق وقرآن جدا نمی شود وقرآن وحق از امام جدا نمی شوند.

امامان ارکان اسلام وپناهگاه مردم می باشند، حق به واسطه آنها به نصاب ومعيار خود قرار می گيرد، وآنان راسخان در علم هستند. خدا آنان را برگزيده وبلند گردانيده، هر کس به امام تمسک جويد ودر کشتی ولايت وايمان به اوبنشيند، نجات می يابد.

آيات کريمه قرآن در شأن آنها نازل شده وگنجهای علم خدا به آنها عطا شده. زمين از وجود امام خالی نخواهد ماند، يا امام ظاهر وآشکار است، يا غايب وپنهان از انظار.

امام رهبر سياسی وفکری وخليفه خدا وحاکم وولی امر است، يعنی همه اين مقامات از شؤون اواست. اواز جانب خدا ولی امر وحاکم وخليفه است، واولويّت به اموال ونفسومردم دارد وبر اداره امور وکارها واحقاق حقوق ودفع ورفع ظلم واجرای احکام وسياسات، وبر قرار کردن عدالت در بين مردم وحفظ نظام وتأمين امنيّت وآسايش خلق، وعمران زمين وفراهم ساختن وسائل ترقّی وتعالی برای همگان، ولايت دارد. امر، امر اووفرمان، فرمان اواست.(5)

علمای کلام، (امامت) را تعريف فرموده اند که: رياست بر کلّيه امور دين ودنيای مردم است، به واسطه پيغمبر. نواحی شخصيت امام متعدد است وبه اعتبار اين نواحی، امام لقب خاص دارد. مثلاً يکی از القاب امام خليفة الله است، وقتی از سوی خدا در نظر گرفته می شود. وقتی ولی الله خوانده می شود، بيشتر نظر به وسعت وگسترش اختيارات وتوسعه منطقه نفوذ امر اوواولويّتش بر اموال وانفس وجهات ديگر است. وقتی اورا وصی می گويند، جنبه اختصاص اوبه پيغمبر وانتخاب اوبرای امور مربوط به پيغمبر وامام سابق ومحرميّت اوبه اسرار ومأموريتهای خاص، وپاسداری از امانات مهمّ الهی در نظر گرفته می شود.

نظام امامت، با (توحيد) خداوند متعال چه رابطه ای دارد؟

مسأله امامت، از مسائل مهمی است که علاوه بر آنکه خود اصل است، با ساير عقايد اسلامی مرتبط است ومخصوصاً از اصل توحيد که مصدر اصول ديگر است، مايه واصالت می گيرد، وعقيده توحيد در ابعاد واقسام متعددی که دارد، خود به خود عقيده به نظام الهی امامت را طبق برداشتی که شيعه از آن دارد فر می گيرد، وميزان ومعيار در تشخيص هر عقيده اسلامی، اين است که به منبع صاف وزلال عقيده توحيد اتصال داشته باشد.

از باب مثال، عقيده (نبوّت ووحی) بر اساس همين عقيده به توحيد وعلم وحکمت وقدرت خداوند متعال استوار است.

 

وضع وتقنين قوانين، وتشريع شرايع واحکام، وبالاخره تکليف والزام مردم به انجام يا ترک هر کار، فقط سزاوار خداوند متعال است که مالک همه وحاکم بر همه است، وبه مصالح ومفاسد وظاهر وباطن وتمام اسرار وجود اين انسان (موجودی که بر خودش هنوز ناشناخته مانده) عالم وآگاه است. وبالاخره نبوّت از جهت اصل ومصدرش، وحی خدای يگانه وارتباط با غيب جهان وصاحب ومالک حقيقی وخالق عالم است. واز جهت محتوا، تشريعات واوامر ونواهی وطرحهای تربيتی الهی برای ترقی وکمال بشر است، واز جهت وظيفه وتکليف، شخص نبی از جانب خدا مأمور وعهده دار ابلاغ آن به بندگان خدا است. قوانين مختلف ونظامهای گوناگون، علاوه بر اينکه از منبعهای غير اصيل وغير صالح وحاکی از استعلا وطغيان است، در جهت تفرقه وجدائی وتعدد مناطق نفوذ وموجب استبداد واستضعاف وساير مفاسد نظامهای مشرکانه وجاهلی نيز می باشد.

امامت ورهبری

امامت ورهبری نيز در ابعاد متعددش، شعاع وشعبه عقيده توحيد است وبايد چنانکه عالم تکوين دارای نظام واحد وقوانين واحد است، نظام تشريع وقوانين واداره امور مردم نيز طبق آن واحد باشد وچنانکه در آنجا غير خدای يگانه واراده وتقدير اومداخله ندارد، در محيط اختيار بشر نيز غير برنامه های تشريعی الهی برنامه ديگری مطرح نشود واحدی خود سرانه ومستبدانه حق مداخله در امور مردم، وامر ونهی حکومت بر آنها را نداشته باشد.

تمام حکومتها ومداخلات وولايتها وتصرفات جزئی وکلی بشر بايد به اذن خدا باشد تا همه در مسير واحد به سوی هدف واحد به حرکت کمالی خود ادامه دهند.

غير از نظام خدا، همه نظامها طاغوتی، وغير از نظام امامت، همه شرک وطاغوت پرستی واستعباد وبی احترامی به حقوق انسان وحکمرانی بشر بر بشر واستعلا واستکبار است، که نمونه آن رژيم پليد دوهزار وپانصد ساله شاهنشاهی ايران، ورژيمهای سوسياليستی ودموکراسی موجود شرق وغرب است، که از همه اعمال وبرنامه ها وبرخوردها وجنگها وحتی صلح هايشان، شرک واستضعاف وسلطه جوئی ونفی حاکميّت وولايت خدا آشکار است، در هر يک از اين نظامها به شکلی وبه اسمی ظلم وطغيان وسرکشی بشر خودنمائی می کند، وتا اين نظامها بر جهان مسلط باشند وتا در جهان نظام مستمر امامت که يگانه نظام الهی است استقرار نيابد اين رژيمها واين نظامهای مشرکانه اگر چه اسم وهدفشان را عوض کنند تحميل بر بشر وموجب شدت فشار وتضادهای اقتصادی وسياسی وبحرانهای مختلف وتبعيضات گوناگون خواهند شد.

هم اکنون اين حکومتهای غير شرعی برای ارعاب ملل ضعيف وحفظ نفوذ ظالمانه خود در کشورهای ديگر در هر دقيقه ای يک ميليون دلار(6) صرف مخارج سلطه گری خود می نمايند نمونه اين رژيمها در دنيای ما آمريکا وروسيه می باشند که هدفهای ضد انسانی وتجاوزشان به حقوق بشر مثل آفتاب روشن است.

اين مظالم آمريکا در ايران، فلسطين ودر کشورهای ديگر مسلمان نشين وغير مسلمان نشين است، که روی ستمگران بزرگ تاريخ را سفيد کرده است، مظالم روسيّه هم، برای نمونه: تجاوز آشکارش به کشور ضعيفی مثل افغانستان است، که شب وروز ارتش روس به مردم آنجا که گناهی غير از مسلمانی ودفاع از آب وخاک خود ندارند، يورش می برد واز زمين وهوا، مردم را قتل عام وروستاها را ويران وسکنه آنها را آواره ميسازد.

واقعاً دنيای شرک، دنيای مسخره ومفتضحی است، دشمنان آزادی وحقوق بشر، مثل کارتر وبرژنف، همه تجاوزات وخيانتها را به اسم حمايت از حقوق بشر انجام می دهند، سادات وببرک کارمل وکاسترو، رژيمهای خود را که وابسته به آمريکا وشوروی هستند، غير متعهد وغير وابسته می خوانند، (تيتو) بيش از ربع قرن بر يک کشوری خود را تحميل کرد وبه مسلمانهای يوگسلاوی آنچه توانست ظلم وستم نمود وحتی آنها را از انتخاب اسمهای اسلامی برای فرزندانشان ممنوع کرد، همين امروز که مشغول نوشتن اين نوشتارم، راديوخبر مرگش را داد، برژنف وکارتر هر کدام بر اساس يک سياست توسعه طلبی به دروغ از مرگش اظهار تأسف می نمايند.

اين نظامها همه جاهلی است، ورهبران اين نظامها به هر شکل وهر اسم باشند مستکبر ومشترک مآب می باشند. نابسامانيهای دنيای کنونی، به واسطه اين رژيمهای ضد خدائی ورهبران جاه طلب ورياست دوست، از حد شرح وبيان خارج است. انقلاب اسلامی تا سرنگونی تمام اين نظامها ادامه دارد، حکومت ونظام صحيح، واحد ومتکی به خدا وبه قانون خدا است، که نشانيها وعلاماتش در قرآن مجيد واحاديث معتبر مذکور، وحضرت رسول اکرم (صلی الله عليه وآله وسلم) وامير المؤمنين علی (عليه السلام) عملاً آن را نشان دادند.

اين حکومت، سلطنت وپادشاهی، وسلطه فردی بر فرد يا افراد ديگر وخود کامگی وفرمانروائی نيست اين حکومت امامت ومقتدا واسوه بودن، وخلافت از جانب خدا وکار برای خدا وبرای رضای اوکردن است که بر حسب آياتی مثل: «انی جاعلک للناس اماماً»(7)؛ من تو را برای مردم امام قرار می دهم. و«انا جعلناک خليفة فی الارض، فاحکم بين الناس بالحق»(8)؛ ما تو را خليفه در زمين قرار داديم، پس ميان مردم به حق حکم کن. وآيه «وجعلنا منهم أئمة يهدون بأمرنا، لما صبروا»(9)؛ واز ايشان امامانی قرار داديم که به امر ما هدايت می کنند... شأن وموضع ومقامی است که از جانب خدا به بندگان برگزيده اش اعطا شده است ودر تمام اعصار ادامه داشته وخواهد داشت.(10)

وبه اين ملاحظه است که در نظام امامت، وقتی از جانب ولی امر، خواه شخص امام يا کسانی که از جانب اومنصوب ومعين شده اند، ويا يکی از فقهاء که در عصر غيبت نيابت عامّه دارند، امری صادر گردد، بايد اطاعت شود، ومخالفت آن در حکم رد حکم خدا وشرک به خدا می باشد ولذا در بعضی تفاسير از آيه شريفه: (فمن کان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملاً صالحاً ولا يشرک بعبادة ربه أحداً)(11) تفسيری شده است که از آن استفاده می شود شرک نور زيدن به خدا اين است که در کنار نظام امامت، که نظامی الهی است، نظامات ديگر وزمامداری ديگران را نپذيرد وبرای امامان که رهبران اين نظام بوده واز جانب خدا ولايت بر امور دارند، شريک قرار ندهد.

چه نيازی است به رهبری ونظام امامت وولايت؟

اما اصل نياز جامعه به رهبری ومديريت، يک امر بديهی است، چون هيچ جامعه ای بدون رهبر وهيچ کاروانی بدون کاروان سالار، هيچ لشگری بدون فرمانده، بقا ودوام نخواهد يافت، نظام همه امور، در گرووجود مديريّت صحيح است، لذا هر جمعيتی وقتی بخواهند تشکيل شوند، در بين خود رئيس ورهبری را انتخاب می نمايند، واين مسأله عملاً مورد اتفاق همه ملل بوده وهست، اگر چه در نوع وشکل آن وفردی يا گروهی بودن آن تفاوتها ونظرات مختلف دارند.

واما خصوص نظام امامت وولايت، پس نياز به آن برای آن است که نظامات ديگر، هيچ يک مقاصدی را که بشر از يک نظام سالم وعدل انتظار دارد برآورده نمی کنند ودر هيچ يک آنها اصل حکومت اصلح وافضل، واصل نفی استضعاف وعدم تجاوز به حقوق ديگران، مراعات نمی شود. نظاماتی که در طرف افراط وتفريط قرار دارند. يا فقط حنبه حيوانی بشر را ملاحظه می نمايند وحکومت وسازمانهای آن مانند يک مؤسسه دامداری مدرن، برآورنده نيازهای حيوانی بشر می باشند که اگر راست بگويند وبه اين مقدار تعهد خود عمل کنند (با اينکه عمل نمی کنند) در برابر کار وزحمت وفرمان بری انسانها در کارخانه وسازمانهای کشاورزی، خوراک وپوشاک وقرار گاهی به آنها می دهند، يا چنان اورا آزاد می سازند که به اسم آزادی، هر عمل ضد شرف وانسانيّت را مرتکب شود. وبرای ثروت اندوزی از هر جنايت وخيانت روی نگرداند. اين حکومتها دنيا را سرگردان، وبشر را از زندگی نااميد، ودر امواج نگرانيها وخطرات وناآرامی غرق ساخته است که محصول آن تمدن منهای انسانيّت کنونی است.

امروزه با اين تحولات بزرگی که پس از چهارده قرن از ظهور اسلام در دنيا واقع شده ومکتبهای سياسی واجتماعی گوناگون که عرضه شده، نواقص ومعايب اين نظامها بيشتر ظاهر شده ومعلوم گرديده است که اينها دردهای واقعی بشر را درمان نخواهند کرد ويگانه وسيله رفع اين ناآراميها ودلهره ها وتبعيضات، رفتن به پناه نظام الهی است.

بنا بر اين حاجت به اين نظام، هر روز محسوس تر می شود وناکاميها وبی عدالتيها با اين نظام در حدّی که ممکن است پايان می پذيرد.

يقيناً بشر پس از اين که از اين نظامات مأيوس شده وهمه را آزمايش کرد به سونظام امامت روی خواهد آورد، نظام که نمونه آن حکومت متواضع علی وروش علی، وزندگی حق پرستانه علی وعدالت وتقوای علی، سربازی علی، صراحت لهجه وشجاعت علی، کار وکوشش علی، پايداری وفداکاری علی است.

نظامی که شرط رهبری آن، عصمت وصلاحيتی است که هر کس از جانب خدا وپيغمبر، به رهبری آن منصوب شد، واجد اين صلاحيت است وبدون معرفی خدا وپيغمبر، کشف وتشخيص آن با وسايل ديگر قابل اعتماد نبوده بلکه اکثراً خلاف واقع می شود.

نظام امامت چگونه نظامی است؟ نظام سلطنتی موروثی است يا نظام انتخابی؟

اين نظام، چنانکه از پاسخ به پرسشهای قبل معلوم شد، هيچ يک از اين نظامها نيست وويژگيهائی که دارد، در هيچ يک از اين نظامها ديده نمی شود. اساس اين نظام، چنانکه تذکر داديم، اين واقعيت وحقيقت است که مالک همه، وحاکم وسلطان بر همه، وصاحب اختيار واقعی وحقيقی همه، در همه چيز خدا است; حکومت مختص اواست، وقانون وشريعت وبرنامه دولت وحکومت، همه از جانب اوبايد تعيين شود. هيچ کس بدون اذن اوحق حکومت ندارد وحتی در منطقه وجود خودش نيز در حدود اذن اواختيار وحق مداخله دارد. اين نظام سلطه يافتن وسلطه داشتن وزياده جوئی وتوسعه طلبی وجاه طلبی وتأمين منافع يک فرد يا يک حزب يا يک ملت، وتصرف بازارهای ديگران نيست، فقط فائده وغرض وفلسفه ای که در اين نظام از حکومت منظور است، اقامه دين، اجرای برنامه های اسلام، وعدالت وامر به معروف ونهی از منکر وترقّی ورشد فکری وتهذيب وتربيت نفوس وتکميل افراد در معارف وعلم وعمل، وعمران زمين وتأمين رفاه وآسايش تمام بندگان خدا ومتحد کردن مردم است; که قرآن در اين زمينه می فرمايد:

«الذين ان مکناهم فی الارض أقاموا الصلاة وآتوا الزکاة وأمروا بالمعروف ونهوا عن المنکر»(12)؛ آنانکه اگر در زمين، تمکّنشان بخشيم، نماز بر پای دارند وزکات دهند وامر به معروف کنند ونهی از منکر نمايند.

برنامه اين نظام شرعی والهی وماهيّت وحقيقتش با آن حکومت ها فرق بسيار دارد، حقيقتش خلافت الله وبرنامه اش احکام الله است.

حکومت سلطنتی

حکومت استبدادی وسلطنتی موروثی همان است که فردی با کودتا يا جنگ وخونريزی بر ملت ومنطقه ای مسلط می شود، وخود را حاکم بر آن ملت می خواند وبرای خود اين حق را قائل می شود که فرزندش را بعد از خود حکومت بدهد تا چيزی را که خودش نداشت از اوبه ارث ببرد.

در اينجا هيچ معياری جز هوای نفس پادشاه در بين نيست وچيزی که در آن ملاحظه نمی شود، مصلحت عموم است. اين يک انتصابی است از جانب کسی که خودش مقامی را که از آن انتصاب می کند، غصب کرده است وآنچه را خود ندارد به ديگری می سپارد; انتصابی است که به آن، امثال هلاکووهرمز ومحمد رضای پهلوی وپادشاهان خون خوار وجلاد وعياش وهرزه وميگسار وبی شرف روی کار می آيند. اينان برای اينکه مغلطه کاری کنند، حکومت را يک موهبت الهی شمردند وخود را (ظل الله) خواندند، اما کسی به آنها نگفت، يا اگر گفت زندانی يا کشته شد، کسی به آنها نگفت که حکومت موهبت الهی است وبه کسانی که لياقت وشايستگی آن را داشته باشند اعطا می کند، وچنانکه قرآن مجيد می فرمايد: (لا ينال عهدی الظالمين)(13) (عهد من به ظالمان نرسد). ستمکاران به موهبت الهی نمی رسند. کسی به آنها نگفت که آنچه شما مدعی آن می باشيد وامثال (بوسوئه ها) برای (لوئی) های فرانسه وديگران برای ديگران گفتند، وخواستند سلطنت اين خود کامگان را توجيه نمايند واز تنفر طبعی مردم از حکومت سلاطين بکاهند، موهبت الهی نيست وپاسخ به اين پرسش نمی شود که: چرا افرادی با نداشتن ارزشهای انسانی وعدم برتری اخلاقی وفضيلت علمی، بايد بر مردم مسلط باشند که مطلق العنان هر چه اراده می کنند انجام دهند وامر ونهی وفرمانشان نافذ باشد ومسؤول کسی نباشند، وکارشان قاعده وقانونی نداشته باشد، وهيچ محکمه ای نتواند آنها را محاکمه کند ومافوق محکمه ودادگاه باشند؟ چرا آنها سزاوارتر به حکومت از ديگران هستند؟ وچرا مردم در برابر آنها ودر برابر مجسمه وعکس وتمثالشان تعظيم وکرنش کنند وبه حال رکوع وبلکه سجود به خاک بيفتند وآنها را بپرستند تا حدی که خاقانی بگويد:

اينست همان ايوان کز نقش رخ مردم        خاک در اوبودی ديوار نگارستان   

وخواجوی کرمانی بگويد:

نه کرسی فلک نهد انديشه زير پای           تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد 

وچرا وچرا؟

لذا در پاسخ اين چراها اين نظر را اظهار کردند، وآنچه نمی تواند به خدا نسبت پيدا کند به خدا نسبت دادند، وبه خدا افترا زدند وگفتند سلطنت وديعه الهی است که به امثال ضحّاک وچنگيز وهلاکوومعاويه ويزيد وديگر خون آشامان تاريخ اعطا می کند. ديگر فکر نکردند که اين افرادی که در طول تاريخ ملل، حکومت يافتند وجنايتهای بزرگ وقتل عام شهرها وکشورگشائيها واستعباد وغارت ملل مغلوب را افتخار خود می شمردند واز رحم وانصاف به بهره بودند، چگونه مشمول موهبت الهی می شدند واين چه موهبتی است که اين آثار شوم را دارد. اگر طاعون ووبا وسرطان، موهبت باشد، باز هم اين حکومتها موهبت نيست.

واقعاً قرآن مجيد در يک جمله کوتاه چه رسا وجامع فرموده است: «انی جاعلک للناس اماماً قال ومن ذريتی قال لا ينال عهدی الظالمين».(14)

اين حکومتها با نظام امامت در دوقطب مخالف ومتضاد قرار دارند، مظاهر حکومتهای سلطنتی پای تخت هائی مثل مدائن واصطخر ودمشق وبغداد وغرناطه وقاهره، وآکره روم واسلامبول وپاريس وپکن وتوکيوولندن تا تهران واصفهان، وکاخهائی مانند کاخ اکبر شاه وکاخهای تيسفون واهرام مصر وصدها بناهای تکبر انگيز ديگر است ومظاهر نظام امامت، مدينه متواضع محمد (صلی الله عليه وآله وسلم) وزندگی ساده وبی پيرايش وبی تجمل او، وکوفه علی وخانه محقری که حتی از اثاث وفرش عادی خالی بود، می باشد.(15)

در جنگ بدر که مسلمانان به تعداد نفرات مرکب نداشتند، پيغمبر نيز مانند سربازان که به نوبت سوار وپياده می شدند در نوبت خود پياده می رفت وهر چه اصرار وخواهش می کردند که سوار باشد، نمی پذيرفت. علی (عليه السلام) خودش با دست خويش کفشش را وصله می زد ولباس وصله دار می پوشيد واز تشريفات ملوکانه نه فقط بيزار بودند، که سخت در هراس بودند. داستان دهقانان انبار را با آن حضرت که در نهج البلاغه نيز مرقوم است بخوانيد تا به حقيقت نظام امامت وبرنامه های آن تا حدی آشنا شويد.(16)

اين نظام به خدا نسبت دارد وبايد به خدا نسبت داده شود، هم موهبت الهی وهم امانت الهی است، رجال الهی فقط شايسته آن می باشند که اين امانت به آنها سپرده شود.

اين حکومت مانند نبوت ورسالت است که با زور سر نيزه وفشار واختناق وانتخاب مردم به دست نمی آيد. آنکه سلاطين ورؤسای حکومتهای مختلف دارند نه موهبت الهی است ونه امانت اواست، محال است که موهبتهای الهی از قماش اين سلطنتها وسلطه ها وصدرها ومديرکل ها باشد.

اينها اعتبار ابليسی ودامهای شيطانی است که در برابر هر حقی باطلی می سازد ومردم را از حق منحرف می کند. نبايد حق را به باطل قياس کرد وانتصاب خدائی را به انتصاب شيطانی اشتباه نمود، وهر دورا چون انتصاب است بدون توجه به مصدر انتصاب همانند گرفت. چنانکه ساير نظامات شرعی را نيز نمی توان به اين علت که در برابر آنها باطلی ساخته اند کنار گذاشت، مثلاً چون عبادت خدا وعبادت بت هر دوعبادت است، عبادت خدا را ترک کنيم، يا چون به مالکيت می گويند، يا چون به ازدواج های غير شرعی ازدواج می گويند، اصل مالکيت وازدواج، مورد ايراد واقع می شود.

حکومت انتخابی

حکومت انتخابی نيز بگونه ديگر مفاسد ومعايبش کمتر از رژيم های استبدادی وپادشاهی نيست. اين رژيم بر اساس پذيرش اعتبار اکثريت آراء از سوی همه، نظامی است که مانع از استبداد فردی شمرده شده است وبه اصطلاح حکومت مردم بر مردم است ومبنايش اصالت خود انسان وجدا بودن سياست از روحانيت ودين از دنيا است، در مقابل نظام اسلام وامامت که مبنايش اصالت حکومت (الله) وجدا نبودن روحانيت از سياست ودين از دنيا وقانون از وحی خدا است. اساس اين نظام اين است که (دين)، قانون عقيده، سياست، حکومت ونظام، اخلاق، اقتصاد، وبرنامه های روح وجسم وفرد واجتماع است.

بنا بر اين، نظام دموکراسی وانتخابی به آن معنای مطلقی که در غرب دارد وبه قوه مقننه وقضائيه ومجريه تقسيم می شود وهيچ شرطی ندارد از نظر اسلام قابل قبول نيست.

البته پس از آنکه مسأله خلافت پيغمبر (صلی الله عليه وآله وسلم) به آن شکل در سقيفه بنی ساعده، از مسير تعيين شده الهی خارج شد، وخواستند به آن صورت مشروع بدهند، مدعی شدند که بر اساس اجماع است وشوری انجام گرفت واجماع امّت حجّت ومعتبر است. ادعائی که نه واقعيت داشت ونه با اين نظام دموکراسی واکثريت مطابقت دارد.

اجماع اگر اعتبار داشته باشد، اجماع تمام امّت يا اهل حلّ وعقد است، ودر حصول آن شرط است که همه اجماع داشته ومتفق باشند واين غير از اکثريت است که نظام دموکراسی بر آن متّکی است. بعلاوه اجماعی در موضوع خلافت ابی بکر حاصل نشد، مضافاً بر اينکه خود اوهم اين نظام را عملاً رد کرد، وبه نظام انتصابی بشری که مجوز شرعی نداشت روآورد وعمر را وليعهد وجانشين خود ساخت.(17) بعداز اوهم عمر شورای شش نفری را تشکيل داد واز زمان حکومت معاويه به بعد رسماً نظام پادشاهی وسلطنتی بر قرار شد.

بنا بر اين دموکراسی با توجه به ماهيت ومعايت آن، اصالت اسلامی ندارد واگر در بعض کلمات ديده می شود که بر شوری يا بيعت استدلال شده، با ملاحظه بيانات ديگر که در آنها بالصراحه اين مبدأ رد شده است، بطور مماشات وجدل وبرای اقناع واثبات حقانيت، حتی طبق رأی وعقيده طرف است، والا در اسلام غير از نظام امامت، نظام ديگری مطرح نيست که امتداد زمامداری وولايت پيغمبر است وهمانگونه که در حيات پيغمبر غير از زمامداری آن حضرت نظام ديگری قابل طرح نبود، بعد از پيغمبر نيز همان نظام وهمان ولايت ادامه می يابد.

وامّا معايب دموکراسی

اول اين است که چون بر مبنای اصالت رأی خود انسان، وعدم تعهّد دينی وعدم اعتماد به رهنمودهای الهی است، پشتوانه وجدانی وعقيدتی ندارد وچنان نيست که رأی دهندگان وجداناً خود را مسؤول بدانند که فرد لايق تر وشايسته تر را انتخاب کنند وتحت تأثير اغراض شخصی وعوامل مختلف قرار نگيرند، وجاه طلبی وعلاقه به شخصی يا به بُرد يک حزب وباخت حزب ديگر، در نامزد شدن نامزدها دخالت نداشته باشد، يا نمايندگان در اظهار رأی فقط به حق وعدالت نظر داشته باشند.

هرگز چنين نيست. چيزی که در اين مجالس کمتر مطرح است حق وعدالت است وبهترين نمونه، سازمان ملل است که با اينکه در سطح عالی تر است، اکثر يا همه نمايندگان در رأيی که می دهند، ملاحظات خصوصی وجبهه بندی های سياسی را می نمايند. اگر پيشنهادی را (وتو) می کنند، اگر سخنرانی وداد وفرياد می نمايند، وبرای حقوق ملتهای ضعيف دلسوزی می کنند، غير از بازيهای سياسی چيز ديگر نيست.

مثلاً روسيه اگر از فلسطينی ها به ظاهر پشتيبانی می نمايد، يا از جنبش های به اصطلاح آزادی بخش حمايت می کند، غرضش نه آزادی فلسطين ونه رهائی ملت های مستضعف است بلکه برای اين است که آمريکا را بکوبد ونفوذ خود را گسترش دهد. اگر اسرائيل جزء اقمار روس بود حکومت روسيّه همين عمل آمريکا را با مردم فلسطين می کرد وهمچنين آمريکا اگر تجاوز نظامی روسيه را به افغانستان محکوم می کند وسر وصدا راه می اندازد وخروج فوری نظاميان روسيه را از افغانستان می خواهد نه به خاطر ملت ستم ديده افغانستان ومظالمی است که نظام حاکم بر روسيه در آنجا مرتکب می شود، بلکه برای اين است که منافع خودش را در خطر می بيند والا خودش هر کجا لازم باشد به همين عمل روسيه بلکه بدتر از آن دست می زند.

غرض اين است که از اين سازمانهای بين المللی معلوم می شود که وقتی نظامی پشتوانه ايمانی وعقيدتی نداشته باشد، بازيچه دست مفسدين ومتجاوزين می شود.

دوّم از معايب دموکراسی اين است که رأی اکثريت، خواه حزبی باشد يا غير حزبی، هميشه موافق مصلحت نيست، بلکه غالباً رأی اقليتها اگر وابسته نباشند به صواب نزديک تر است، خصوصاً اگر از جهت کيفيت بيشتر مورد اعتماد باشند مثل اينکه در يک مسأله سياسی يا حقوقی، متخصصان سياست وحقوق رأيشان با اينکه در اقليّت می باشند، مخالف اکثريت باشد.

سوّمين ايراد بر اين رژيم اين است که اگر اکثريّت مثلاً هشتاد در صد رأی به نظام اکثريت وبه اصطلاح حکومت مردم بر مردم دادند وبيست در صد مخالف بودند، چه مجوزی برای تحميل رأی هشتاد در صد بر بيست در صد ديگر خواهد بود، وبه فرض که صد در صد افراد جامعه ای نظام اکثريّت وهر نظام ديگر را پذيرفتند، چرا افرادی که بعد بن سن بلوغ می رسند، در صورتی که در اقليّت باشند، محکوم به قبول آن نظام باشند؟

اين خود استبداد واستضعافی است که اگر چه مفاسد استبداد مطلق را ندارد، جز به عنوان دفع افسد به فاسد نمی توان آن را پذيرفت. با اينکه دفع افسد به فاسد، در صورتی منطقی وعقلائی است که چاره منحصر به فرد باشد، در صورتی که با وجود نظام کامل شرعی والهی هيچگونه ناچاری در قبول اين استبداد واستضعاف نيست.

چهارم، اين است که در نظام اکثريت، مسأله اکثريت حقيقی وآرای اکثريت افراد مطرح نيست وبه هيچ وجه اعتماد واطمينان به حصول اين جهت فراهم نخواهد شد، زيرا در نظام اکثريت که مثلاً نود در صد يک جمعيت ده ميليونی به آن رأی داده باشند، اگر حزبی هم باشد وتک حزبی هم نباشد ودوحزب يا بيشتر داشته باشند وبه اکثريت نسبی يا مطلق، يکی از احزاب در انتخابات پيروز شوند، اين پيروزی در صورت اکثريت نسبی، مربوط به اکثريت جامعه نيست، ودر صورت اکثريت مطلق هم در بعض صورتش، با توجه به اينکه در اصل نظام، آرای موافق به صد در صد نرسيده باشد، اکثريت حاصل نمی شود.

در نظام تک حزبی نيز همين اشکالات هست ودر آرای مجالس وکنگره ها وشوراها نيز اين اشکالات بيشتر است وگاه می شود رأيی که در کل وبا احتساب آرای رأی دهندگان به هر نماينده ای که کاملاً در اقليّت است، به صورت اکثريت قانونيّت پيدا می کند وحاصل اين است که در اين نظام اکثريت وشورايی، وبه اصطلاح دموکراسی نيز رأی اکثريت واقعی غالباً به دست نمی آيد.

واگر فرض شود که رأی اکثريت به مصلحت نزديک تر است (با اينکه هميشه چنين نيست) در اين نظام رأی اکثريت واقعی ملاک اعتبار نيست، وإلاّ بايد آرای نمايندگان در اندازه اعتبار، به کثرت وقلت انتخاب کنندگان آنها مربوط باشد، بنا بر اين در اکثريتی که می گويند وحکومت مردم بر مردمی که از آن دم می زنند، مسأله اکثريت واقعی معيار نيست، چنانکه رسيدن به مصلحت واقعی وحکومت اصلح نيز مورد نظر نيست. بلکه معيار، يک اکثريت قرار دادی واعتباری است که به عذر ضرورت آنهائی که آن حکومت ونظام را می پذيرند، قبول می نمايند، با اينکه معلوم ويقين است که در بسياری از موارد بلکه اکثر موارد مخالف اکثريت می شود وبه اين ترتيب از نظام ورأی اکثريت به نظام ورأی اقليّت می روند.

 پنجم اين است که اگر انتخابات آزاد باشد، ودولت هيچگونه مداخله ای در انتخابات ننمايد از اعمال نفوذهای ديگر ومداخله ساير متنفذّين، مثل صاحبان کارخانجات ونويسندگان حتی خوانندگان ونوازندگان، وبلکه در بعض کشورها فواحش، مصونيت نخواهد داشت وبالاخره دموکراسی وانتخاب، بهر شکل که باشد، اطمينان بخش نيست، بلکه چنانکه می بينيم تقلب وتزوير وتبليغ واغفال انتخاب کنندگان در آن رايج است که ماجرای (واترگيت)، يکی از نمونه های بارز آن است. حتی طبق بعضی روزنامه ها، برای انتخاب (نيکسون) رئيس جمهور اسبق آمريکا از نفوذ فواحش در مشتريانشان نيز استفاده شده بود.

ساير کشورها نيز وضعی مشابه آمريکا يا بدتر از آن دارند. چندی پيش بود که هيئت حاکمه انگلستان به کثيف ترين آلودگيهای شهوانی که موجب فاش شدن اسرار سياسی، ورسوائی حکومت شد متهم گرديد، تا حدی که پيشنهاد شد برای هيئت حاکمه که دست بردار از فحشاء نيستند، فواحش وفاحشه خانه های خصوصی تهيه کنند تا تحت کنترل باشند، واسرار سياسی در معرض دستبرد فواحش جاسوس قرار نگيرد.

اينگونه است وضع انتخابات دموکراسی، در به اصطلاح دموکراسی ترين ملتها; واين است شرافت وفضيلت کسانی که در انتخابات آزاد آنجاها انتخاب می شوند که بيش از اين محتاج به بيان نيست. روز به روز ماهيّت اين نظامها ورژيمها ومکتب های غير الهی وناتوانی آنها از نجات دادن بشر از نابسامانی ها بيشتر می شود، وشرق وغرب با مکتبهای مادّی والحادی وسياستهای ضد بشری بهتر شناخته می شوند وبشريّت به سوی گم گشته خود روی می آورد وانتظار يک انقلاب بزرگ جهانی واسلامی را می کشد که اورا از اين سلطه های فرعونی واز اين رژيمهای به اسم دموکراسی يا انقلابی وسوسياليستی نجات بخشد.

منشور سازمان ملل حرف است       چون نيستش حقيقت ومبنائی

آوازه عدالت وآزادی اســــم است          وهيچ نيست مسمائـــــــــی


پاورقی:




(1) در قرآن مجيد کلمه (امامت) نيست، اما (امام) به صورت مفرد وجمع آن (ائمّه) در دوازده مورد آمده است.

(2) در موضوع اينکه فرقه ناجيه که در حديث مشهور آمده است شيعه اثنی عشری می باشند، به رساله (حول حديث الافتراق) تأليف نگارنده وکتابهای ديگر رجوع شود.

(3) سوره نساء، آيه59.

(4) رجوع شود به تعليقه (1).

(5) آنچه در اينجا از اوصاف امام نوشته شد، اقتباس از قرآن مجيد واخبار معتبر ونهج البلاغه است.

هر کس بخواهد بر بيشتر از اين شؤون امام وامامت مطلع شود، می تواند به کتاب کافی شريف (کتاب الحجّه) رجوع نمايد.

(6) بنا به نقل از سالنامه 1978 انستيتوی بين المللی (پژوهش برای صلح) در استکهلم.

(7) سوره بقره، آيه124.

(8) سوره ص، آيه26.

(9) سوره سجده، آيه24.

(10) رجوع شود به تعليقه (2).

(11) پس کسی که به لقای (رحمت) پروردگارش اميدوار است بايد نيکوکار شود وهرگز در پرستش خدا، احدی را با اوشريک نگرداند. (سوره کهف، آيه110).

(12) سوره حج، آيه41.

(13) سوره بقره، آيه124.

(14) سوره بقره، آيه124.

(15) در سفينه، از سويد بن غفله روايت کرده است که گفت: بعد از اينکه مسند خلافت به ظاهر نيز به وجود علی (عليه السلام) زينت يافت وبيعت به آن حضرت انجام گرفت، شرفياب حضور اوشدم. روی حصير کوچکی نشسته بود ودر خانه چيز ديگری (از اشياء واثاث ولوازم) نبود. عرض کردم: يا امير المؤمنين، بيت المال در دست تواست ودر خانه توچيزی که خانه به آن نياز دارد نمی بينم؟ فرمود: پسر غفله، خردمند، در خانه ای که از آن منتقل خواهد شد اطاقی برای خود فراهم نمی کند. ما را خانه امنی است که بهترين کالاهايمان را به سوی آن فرستاده ايم وخودمان نيز پس از اندک زمانی به آنجا می رويم.

(16) رجوع شود به تعليقه (3).

(17) در اينجا با اينکه اوبيمار بود، کسی مانع از وصيّت اونشد و(حسبنا کتاب الله) نگفت، بلکه پيش از آنکه بگويد، چون بيهوش بود، عثمان از پيش خود، اسم عمر را نوشت ومن نمی دانم ابوبکر به هوش آمد يا نه. آنها می گويند به هوش آمد، عثمان گفت: (من عمر را نوشتم) او هم تصديق کرد.

این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)
محتوای بیشتر در این بخش: بخش اول »

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید