آنان معتقدند كه سوزاندن آتش و روشنايی خورشيد، مستقيما فعل خدا است و ميان آتش و حرارت، و خورشيد و نور، كوچكترين رابطهای نيست، بلكه اراده خدا بر اين تعلق گرفته كه پس از وجود آتشفروزندگی و پس از خورشيد، نور بيافريند، درحالیكه آتش و خورشيد در اين پديدهها كوچكترين دخالتی ندارند.
در بیپايگی اين طرز تفكر سخنی نيست؛ زيرا علاوه بر اينكه وجدان و تجربه برخلاف آن گواهی میدهد، نصوص قرآن نيز بر خلاف آن میباشد، و قرآن علل طبيعی را در آفريدن آثار خود، مؤثّر میداند «1» ولی همين فكر سبب شده است كه برخی در پارهای از موارد از اين مكتب پيروی نموده و معجزات پيامبران را مستقيما به خود خدا نسبت دهند و پيامبران را وسيلهای بيش ندانند، تا آنجا كه فردی كه كوچكترين تخصصی در «مسائل اسلامی» ندارد، دراينباره چنين مینويسد:
«طرز عمل و تصرف اراده خدا در طبيعت دو گونه است: يكی ثابت و با استمرار، ديگری ناگهانی و جهشی، از نوع اول است سنتهای طبيعی كه قوانين ثابت خلقت را در بردارند، و موضوع دوم عبارتند از معجزاتی كه در طبيعت ظهور میكند، بنابراين روشن شد كه معجزات، جهشهايی طبيعی هستند كه به اراده الهی برای اثبات رسالت پيامبران از دل طبيعت بروز میكنند و قدرت بشری به هيچ وجه در آشكار شدن آنها دخالت ندارد».
اين طرز تفكر پيروان اشعری است كه تمام پديدههای طبيعی و غير طبيعی را فعل مستقيم خدا میدانند، و به مسأله اسباب و مسببات كه سازمان آفرينش براساس آن استوار است، معتقد نيستند.
نويسنده برای گفتار خود دلايلی آورده است كه بطور اجمال بررسی میشود.
1. قرآن میفرمايد: إنّما أمره إذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون. «2»
«امر او (در معجزات) چنين است كه چون چيزی را اراده كند (و به او فرمان بدهد) و به آن بگويد: كن (باش) آن چيز بلافاصله خواهد شد» (صورت تكوينی به خود میگيرد) پس معجزات به اراده خلّاق عالم، مافوق مواد و نيروها است.
پاسخ: نويسنده بايد توضيح دهد كه اين آيه چه ارتباطی به معجزه پيامبران دارد، آيه مورد استدلال در سوره «يس آيه 82» وارد شده است و ماقبل و مابعد آن مربوط به معاد است و هرگز در آن بحثی از معجزه پيامبران به ميان نيامده است، و هرگز معلوم نيست كه نويسنده چرا روی اين آيه كه به معجزه پيامبران ارتباط ندارد تكيه كرده است.
2. ولايت تكوينی در شأن ارادهای است كه نسبت به كائنات محيط بوده و از زندگی ماده و انرژی بكلّی بيرون باشد و اين جز در اراده خلّاق و محيط الهی نيست.
پاسخ: ولايت تكوينی جز اين نيست كه بندهای از بندگان مخصوص خدا، بر اثر تكامل روحی در پرتو قدرتی كه از كانون قدرت كسب كرده است، بتواند در جزئی از جهان تصرّف كند، به چه دليل بايد بگوييم كه اين كار از آن كسی است كه در جهان خارج از ماده زندگی میكند؟ چرا بايد منكر قدرت مطلقه خدا بشويم؟ هرگاه خدا خواست به يكی از بندگان خود، چنين قدرتی را عنايات بفرمايد چه مانعی بر سر راه اراده خدا است؟ مگر از قبيل امور محال است كه قدرت بر آن تعلق نگيرد؟
3. سپس نويسنده به جمله بإذن اللّه كه در آيات مربوط به اعجاز عيسی توضيح داده شده استدلال میكند.
اكنون كه بحث به اينجا منتهی گرديد، لازم است پيرامون ولايت تكوينی قدری گستردهتر سخن بگوييم تا پاسخ بسياری از انديشههای باطل و نارسا روشن گردد.
سؤال؛ نخستتوحيد و ولايت تكوينی
جهان آفرينش، جهان اسباب و مسببات است، اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كه هر پديده و حادثهای از علت ويژه خود صادر گردد، و درعينحال، نظام علل و معاليل همگی به خدا منتهی شده و از او قدرت و نيرو میگيرند. اوست كه سبب را میآفريند، و به آن قدرت و نيرو میبخشد، و آن را برای ايجاد معلول ويژه خود، آماده میسازد و در حقيقت مؤثر واقعی در تمام جهان يكی است، و نظام جهان كه به صورت اسباب و مسببات جلوهگری دارند همگی از او استمداد گرفته و به او منتهی میشوند.
حقيقت توحيد اين است كه هر سببی را در تأثير خود، مستقل ندانيم، و تصور نكنيم كه در مقابل دستگاه ربوبی حضرت احديت، موجودی میتواند بهطور مستقل چيزی را ايجاد كند، و در نظام آفرينش تصرف كند و اراده او جدا از اراده خدا میباشد، و اين همان توحيد در افعال است كه بهطور گسترده در مراتب توحيد از آن بحث و گفتگو شده است.
با پذيرفتن اين اصل، اعتقاد به ولايت تكوينی اوليای خدا، نه تنها آميخته با شرك نيست، بلكه عين توحيد است؛ زيرا هرگاه ما كوچكترين حركات كسی را- خواه عادی مانند: راه رفتن، سخن گفتن، و خواه غير عادی مانند: معجزات پيامبران و كرامات اوليا- مستقل بدانيم و تصور كنيم كه او بدون قدرت و حول الهی اين كارها را انجام میدهد، در اين صورت آلوده به شرك شدهايم.
ولی اگر بندهای را در هر مقام و مرتبهای، درباره هر نوع فعل و پديدهای، مستقل تصور نكرده و او را جدا از اراده خدا ندانيم گام از جاده توحيد فراتر ننهاده و از صراط حق منحرف نشده ايم.
ملاك توحيد و شرك اين نيست كه كارهای عادی و طبيعی را به خود بندگان نسبت دهيم، و آنان را در اين كار مستقل بدانيم و كارهای بزرگ خارج از نظام طبيعی را مستقيما به خدا نسبت دهيم؛ زيرا در اين موقع به خاطر فرار از شرك دچار شرك شدهايم، بلكه ملاك توحيد اين است كه بندگان خدا را در تمام كارها در مقام فاعليت، مستقل و بینياز از حول و قوه خدا ندانيم، و اراده و مشيت الهی را مافوق و خواست بندگان تصور كنيم و در اين قسمت ميان كارهای خارق العاده و غيره تفاوتی نگذاريم.
اصولا بايد موقف و موقعيت تمام موجودات جهان را نسبت به مقام ربوبی سنجيد و بررسی نمود، هيچ موجودی در جهان اعم از مجرد و مادی نمیتواند بدون اذن و قدرت الهی، مبدأ كار و اثری گردد، و فاعل بودن هر فاعلی و تأثير هر مؤثری- از درخشندگی خورشيد گرفته تا نور افشانی ماه، از راه رفتن و سخن گفتن انسان تا شفا دادن و زنده كردن حضرت مسيح و ...- در پرتو قدرتی است كه از خدا اخذ كرده، و در سايه نيرويی است كه هر آنی از مقام ربوبی به او میرسد، و در اين قسمت ميان فاعل دانا و غير دانا، ميان كارهای عادی و غير عادی، تفاوتی نيست و همه كارهای انسان به يك معنی معلول خود انسان و به يك نظر معلول خدا است.
اين حقيقت را نه تنها براهين فلسفی اثبات میكند، بلكه در احاديث متواتر خاندان رسالت نيز به صورت «بل أمر بين الأمرين» وارد شده است، زيرا گروهی كار بندگان خدا را مستقيما فعل خدا دانسته و خود را آلتی بيش نمیدانند و آنان همان جبريها هستند كه در اصطلاح دانشمندان به آنها «مجبّره» میگويند، در برابر اين گروه جمعيت «مفوّضه» است كه بشر را در كارهای خويش مستقل و بینياز از قدرت الهی تصور مینمايد و فقط میگويد: «ما در اصل وجود خويش به خدا نياز داريم نه در فعل و ايجاد».
پيشوايان معصوم شيعه، با الهام از كتاب الهی و علوم نبوی به رد هر دو مكتب پرداخته و فرمودهاند:
«لا جبر و لا تفويض بل منزله بين المنزلتين». «3» «نه جبر صحيح است و نه تفويض بلكه منزلی است ميان اين دو منزل (راهی است ميان اين دو)».
توان بخشی عيسی را میتوان فعل خدا ناميد و گفت: «خدا زنده كرد، زيرا سرچشمه قدرت، اوست، و اگر خداوند بزرگ به او قدرت نمیداد، هرگز بيماری شفا پيدا نمیكرد و مردهای زنده نمیشد»، همچنانكه میتوان آن را فعل مسيح خواند و گفت: «مسيح مرده را زنده كرد؛ زيرا قدرتی را كه خدا به او داده بود با كمال حريّت و آزادی در اين مورد به كار برد».
قرآن مجيد يكجا قبض روح را فعل خدا میداند و میفرمايد او است كه جانهای شما را میگيرد، چنانكه میفرمايد:
اللّه يتوفّی الأنفس حين موتها .... «4» «خداوند جان افراد را موقع مرگ میگيرد».
و در جای ديگر آن را فعل فرشته مرگ میداند و و میفرمايد:
قل يتوفّيكم ملك الموت الّذی و كّل بكم .... «5» «بگو فرشتهای (ملك الموت) كه بر شما گمارده است جان شما را میگيرد».
و نكته اين دو نسبت اين است كه «فرشته مرگ» مأمور الهی و سرباز غيبی پروردگار جهان است، و او با توانايی و قدرتی كه از خدا گرفته است، به فرمان و اذن او جان افراد را میگيرد.
مسيح در انجام اعمال شگفتانگيز دارای همان موقعيتی است كه «ملك الموت» داراست و هر دو مأمور الهی بوده و در سايه قدرت خداوند كارهای خود را انجام میدهند، بنابراين، هر نوع انديشه شرك درباره ولايت تكوينی كاملا بیاساس بوده و حاكی از عدم دقت در نسبت علل جهان به خداوند بزرگ است.
سؤال دوم؛ ولايت تكوينی و موضوع بشريت
گاهی تصور میشود كه انجام هر نوع كار خارق العاده و تصرف در آفرينش با مقام بشريت سازگار نيست و لازمه بشريت اين است كه تنها قدرت بر انجام امور عادی داشته و گام از آن فراتر ننهد.
از اين جهت هنگامی كه مشركان قريش از پيامبر يك رشته معجزاتی خواستند، حضرت در پاسخ آنان فرمود:
... سبحان ربّی هل كنت إلا بشرا رسولا. «6» «منزه است پروردگارم، آيا من جز بشری پيامرسان چيز ديگری هستم».
در پاسخ اين مطلب بهطور اجمال میگوييم: در اين دو قرن اخير كه توجه خاورشناسان برای شناسايی اسلام بيشتر اوج گرفته است يكی از سخنان آنان اين است كه پيامبر اسلام فاقد هر نوع اعجاز و كرامت بود، و برای اثبات مدعای خويش به آيه ياد شده و آيات ديگری استدلال كردهاند. «7»
استدلال به اين آيات بر نفی ولايت تكوينی، علاوه بر اينكه يك نوع «مسيحيّتگرايی» است، خود حاكی از عدم اطلاع از مفاد صحيح اين آيات است كه پيامبر در آنها خود را معرفی كرده و اعجاز را به اراده و خواست ربوبی محول نموده است.
نگارنده بهطور گسترده در مفاد اين آيات دركتاب «رسالت جهانی پيامبران» بحثوگفتگو كرده و لازم نمیداند كه گفتههای خود را تكرار كند، ولی بهطور اجمال يادآور میشود.
آنان از پيامبران، معجزات هفتگانهای خواستند كه برخی از آنها محال است و ممتنع بود «8» مانند نشان دادن خداوند، چنانكه میگفتند: أو تأتی باللّه: «خدا را نشان ما بدهی».
برخی ديگر با هدف رسالت كاملا مغاير و منافی بود، مانند كوبيدن آسمانها بر سر آنان كه مايه مرگ آنها بوده، و در اين صورت هدف رسالت كه هدايت و رهبری بود از ميان میرفت، چنانكه میگفتند:
أو تسقط السّماء كما زعمت علينا كسفا .... «آسمانها را بر سر ما بريزی».
و بعضی ديگر هرچند ممكن بود و با هدف رسالت هم مغايرت نداشت ولی هرگز دليل و گواه بر راستگويی و ارتباط وی با جهان وحی نبود. مثلا میگفتند: «تو بايد دارای باغ و خانهای بس مجلل باشی» آنجا كه میگفتند:
أو تكون لك جنّة من نخيل و عنب .... «تو بايد باغی مملو از نخل و انگور داشته باشی».
در صورتی كه ثروت و مكنت دليل و گواه نبوّت انسان نيست و گرنه بايد «اوناسيس» های «9» جهان، همگی پيامبران آسمانی باشند.
قرآن مجيد به منظور انتقاد از درخواست آنان، دو جمله زير را فرمود:
1. سبحان ربّی: «منزه است پرودگار من» و با اين جمله خواست خدا را از رؤيت و مشاهده، كه مورد درخواست آنان بود، و همچنين از انجام كارهای منافی هدف رسالت مانند كوبيدن آسمانها بر سر آنها، و يا انجام كارهای لغو و غير مؤثر در هدايت، تنزيه كند، و بگويد خدای من پيراسته از آن است كه ديده شود و يا كار منافی هدف رسالت انجام دهد.
2. ... هل كنت إلا بشرا رسولا برخلاف پندار استدلال كننده، هرگز پيامبر خود را عاجز و ناتوان معرفی ننموده، بلكه او با جمله هل كنت إلا بشرا رسولا: «من بشر پيامآور بيش نيستم» میرساند كه او مأموری بيش نيست ومطيع فرمان خداوند است و هر چه او بخواهد آن را انجام میدهد، و كار در دست خدا است و چنان نيست كه پيامبر بتواند به اختيار خود در برابر هر درخواستی تسليم گردد.
و به عبارت ديگر: آيه در مقام پاسخ پس از تنزيه خدا، روی دو كلمه «بشر» و «رسول» تكيه كرده است و هدف اين است كه اگر شماها از آن نظر اين كارها را از من میطلبيد كه من بشرم اين درخواست، درخواست صحيحی نيست، زيرا چنين اموری به قدرت الهی نيازمند است و از حدود قدرت بشر عادی بيرون میباشد، و اگر درخواست شما از اين نظر است كه من پيامبرم، پيامبر مأموری بيش نيست، آنچه خداوند دستور فرمايد آن را انجام میدهد و از خود چنين آزادی و اختياری ندارد.
خلاصه: آوردن معجزه در اختيار پيامبر نيست كه هر موقع بخواهد و يا مردم به وی پيشنهاد كنند، فورا دست به اعجاز بزند، بلكه او پيامبری است كه از خواست و اراده خدا پيروی میكند، و هرگز درخواست مردم برای او تكليفی ايجاد نمیكند، او با همه پيامبران ديگر در اين مطالب كه اختيار معجزه در دست خدا است،
يكسان است و اين مطلب از دو آيه ياد شده در زير بخوبی استفاده میشود.
... و ما كان لرسول أن يأتی بآية إلّا بإذن اللّه .... «10» «و هيچ پيامبری حق ندارد جز با اجازه خدا معجزهای بياورد».
و ما كان لرسول أن يأتی بآية الّا بإذن اللّه فإذا جاء أمر اللّه قضی بالحقّ وخسر هنا لك المبطلون. «11»
«هيچ پيامبری حق ندارد كه جز با اجازه خدا معجزهای بياورد، هنگامی كه فرمان خدا میرسد درباره افراد سركش به حق داوری میشود و اهل باطل زيان میبينند».
اراده حكيمانه خداوند و اذن وی برای اعجاز، در هر مورد و شرايطی موجود نيست، بلكه شرايطی دارد و اين آيات كه پاسخ منفی به درخواست معجزهطلبان میدهد، ناظر به مواردی است كه اذن خدا- بر اثر نبودن شرايط- محقق نبوده است و اين مطلب غير آن است كه بگوييم كه هيچگاه پيامبر اسلام معجزهای جز قرآن نياورده است به اصطلاح نفی اخص، گواه بر نفی اعم نمیشود.
سؤال سوم؛ ولايت تكوينی ومسأله غلو
از انديشههای باطل، پيرامون مسأله ولايت بر تصرف اين است كه تصور میشود چنين اعتقادی مايه «غلو» در حقّ پيشوايان است، در صورتی كه چنين اعتقادی ارتباطی به غلو ندارد.
«غالی» كسی است كه بندگان خدا را از مقام عبوديت بالا برده و صفات خدا و افعال او را برای آنان ثابت كند، مثلا بگويد: «تدبير نظام آفرينش از آن پيشوايان معصوم است، آنان «خالق» و «رازق»، «محيی» و «مميت» علی الا طلاق میباشند».
حقيقت غلو اين است كه يا آنها را خدا بدانيم و يا آنها را مبدأ افعال خدايی. «12» بشناسيم و هيچ كدام از اين دو ملاك، در ولايت تكوينی موجودنيست، زيرا نه كسی آنها را خدا میداند و نه افعال و كارهای الهی را برای آنها اثبات میكند، بلكه میگوييم آنان در پرتو يك رشته عللی كه در بخش عصمت بيان گرديد، دارای قدرتی میشوند كه به اذن الهی میتواند در مواردی كه انگيزه ارشاد و اصلاح باشد، در جهان آفرينش تصرف نمايند، اين دو نوع تفكر آنچنان باهم فاصله دارند كه به زحمت میتوان شباهتی بين آن دو تصور نمود؛ زيرا هرگاه خداوند بنده خود رابه انجام كاری به منظور ارشاد مردم قادر ساخت، چيزی از قدرت او كم نمیشود و بنده صاحب ولايت، گام از مقام عبوديت فراتر نمیگذارد.
موقعيت يك انسان كامل نسبت به خدا، موقعيت فرزندی است كه با سرمايه پدر در تجارتخانه او مشغول بازرگانی میگردد و يا بسان وكيلی است كه با سرمايه موكل خويش كسبوكار میكند.
تسلط و قدرت فرزند و وكيل، شاخهای از اراده و خواست پدر و موكل است، از اين جهت اين نوع قدرت و تسلط هرگز مايه شرك نبوده، بلكه بوی شرك را هم نخواهد داشت.
هرگاه خداوند به فرشته و يا فرشتگانی قدرت بدهد كه سرزمين قوم لوط را بمباران كرده همه را زيرورو كنند، هرگز اعتقاد به وجود چنين قدرتی در آنها مستلزم شرك و همتايی فرشتگان با خدا، نمیگردد.
هرگاه خداوند چنين قدرتی را به بندهای و يا بندگانی عنايت كند، اين نيز سبب نمیشود كه گردی بر دامن كبريايی او بنشيند.
دعايی از امام هشتم عليه السّلام
خوب است در مفاد دعای امام هشتم عليه السّلام، كه از غاليان زمان خود تبری و دوری میجويد، دقت كينم، امام در اين دعا از عقيده غاليان كه خلقت جهان و روزی بندگان را از آن امامان میدانستند، تبری میجويد، اين دعا حاكی است كه برخی از كوتاه نظران با مشاهده امور خارق العاده از آنان، انديشههای ناروا و غير صحيحی را به خود راه میدادند،- لذا- امام برای تبری از انديشههای باطل دعايی به شرح زير دارد:
«پروردگار! من از گفتار كسانی كه در حق ما مطالبی را میگويند كه ما نگفتهايم تبری میجويم، پروردگارا خلقت جهان و روزی بندگان از آن تو است، تو را میپرستيم و از تو كمك میطلبيم».
«بارالها! تو آفريدگار ما و آفريدگار پدران و فرزندان ما هستی، پروردگارا ربوبيت والوهيت شايسته تو است، از كسانی كه تصور میكنند كه ما پروردگار آنها هستيم و يا میانديشند كه خالق و رازق آنها هستيم برائت و دوری میجوييم بارالها ما اين سخنان را به آنان نگفتهايم ما را به گفتار آنان مؤاخذه نفرما». «13»
امام با اين راز و نياز، به انتقاد از آن انديشههای باطل برخاسته كه تصور شده است كه سرپرستی و قيمومت جهان هستی به پيامبر و امامان تفويض شده و آنان از جانب خداوند، آفريننده زمين و آسمان، روزی دهنده بندگان و زنده كننده و ميراننده آنان درجهان و روز رستاخيز میباشند.
درحالیكه صاحب ولايت، انسان كاملی است كه نوعی تسلط تكوينی بر جهان دارد و اين تسلط غير آن است كه بگوييم صاحب ولايت خالق زمين و آسمان، پديد آورنده انس و جان، محيی ومميت خلايق و يا مدبر و گرداننده نظام گيتی میباشد در اينجا از تذكر چند نكته ناگزيريم و آن اينكه:
1. جای شك نيست كه نظام آفرينش بر اساس يك سلسله علل و معلولاتی استوار است و عليت هر علتی و سببيت هر سببی به اراده و مشيت نافذ خدا است.
شكفته شدن يك غنچه، بارداری يك جاندار، ريزش باران و برف، محصول يك سلسله علل و اسبابی است كه سرانجام همگی به خداوند منتهی میگردد و در پرتو نظامی است كه جهان بر اساس آن آفريده شده و در هر لحظه كه ميلياردها پديده در صفحه وجود پديد میآيند، معلول يك رشته علل مادی و طبيعی و يك رشته علل نامرئی است كه به فرمان خداوند در پشت پرده طبيعت، به تدبير جهان
میپردازند.
قرآن مجيد اين علل مرئی و نامرئی را بدين تعبير آورده است: و المدبّرات أمرا «14»: (قسم به فرشتگانی كه) به تدبير امر نظام خلقت مشغولند».
و اين مدبرها به اذن خداوند به تدبير و گردانيدن جهان اشتغال دارند. اين آيه صريحا میرساند كه نظام آفرينش نظام علت و معلول است.
بنابراين گروه غالی كه پيامبر و امام را مدبّر جهان و روزی دهنده و زنده كننده خلايق جهان میدانند سخت به خطا رفته و انديشه بس باطلی را به فكر خود راه دادهاند، خطای آنها نه از اين نظر است كه چنين انديشهای مايه شرك و دوگانگی است- زيرا همانطور كه گفته شد جهان آفرينش براساس اسباب و مسببات استوار است، توحيد خدا از نظر ذات و فعل اين نيست كه نظام علت و معلول را باطل بدانيم و بگوييم كه هر پديدهای اثر مستقيم ذات الهی است- بلكه علت بیپايگی اين انديشه اين است كه آنچه را كه سبب نيست (اوليای الهی) سبب پنداشتهاند و غير علت را به جای علت گذاردهاند و اگر علاوه بر اين، آنان را در تأثير مستقل بينديشند، در اين صورت علاوه بر غلو، راه شرك را پيمودهاند.
هرگز بشر در اثر سير تكاملی خود جانشين هيچيك از وسايط فيض نمیگردد، بلكه خود او فيض را از همان وسايط میگيرد، اشعه خورشيد، ريزش برف و باران و شكفته شدن غنچهها، همگی تأمين كننده زندگی پيامبران و پيشوايان معصوم و اوليای الهی است، همچنانه وحی را فرشته به او میرساند، و جان او را ملك الموت میگيرد «15» و از روز نخست حافظان و نگهبانان برای حفاظت جان او و تكميل ملكات و فضايل اخلاقی او گمارده میشوند. «16»
بنابراين، تمام افراد بشر حتی آن دسته از بشرهای كامل كه يك نوع صاحب ولايت و تسلط بر جهان و انسان دارند، از نظام كل گيتی بهرهمند بوده و هرگز جانشين هيچيك از وسايط فيض مادی و معنوی نمیگردند، ولی اين كار، مانع از آن نيست كه اين گروه گاهی روی يك سلسله مصالح كلّی دور از هویوهوس، مبدأ كرامات و تصرفاتی در جهان گردند و به اشاره غيبی در جهان خلقت، تصرفاتی انجام دهند.
2. حدومرز تسلط انسان كامل بر قلوب و ارواح، بر انسان و جهان برای ما كاملا روشن نيست و هرگز نمیدانيم كه تا چه اندازه بر جهان حكومت دارند و ما چون از اين مراحل دور هستيم هرگز نمیتوانيم قدرت و تسلط آنها را بهطور دقيق اندازهگيری كنيم، امّا به طور كلی وحی خبر داده كه آنها دارای علم الكتاب و مجاری فيض الهی میباشند و اين وضع برای آنها جزو سنت الهی است.
3. از آنجا كه دارندگان چنين قدرت و تسلطی، بر اثر عللی كه يكی از آنها بندگی و تسليم محض است، به اين مقام رسيدهاند طبعا در گفتار و كردار خود از هر نوع هویوهوس بدور خواهند بود، انگيزه آنان برای چنين تصرفاتی يك عدّه امور معنوی و مصالح كلی میباشد، از اين جهت آنچنان نيست كه هرچه ما از آنها بخواهيم آنان انجام دهند. كرامات آنان به خاطر يك رشته مصالح (بيشتر ارشاد و اصلاح) انجام میگيرد و هرگز آنچنان نيست كه اوليای الهی پيوسته پديد آرندگان اعجاز و صاحبان كرامت باشند، بلكه آنان به اذن الهی، در زمينههای خاصی دست به اعجاز و كرامت میزنند و آيات قرآن بر اين مطلب در موارد بیشماری گواهی میدهد.
__________________________________________________
(1). به آيات مربوط به پيدايش باد و باران و پرورش گياهان در پرتو باران مراجعه شود. و ما نظر قرآن درباره علل طبيعی را در جلد اوّل اين مجموعه بهطور روشن منعكس كردهايم.
(2). يس/ 82.
(3). بحار الأنوار، ج 5، ص 71.
(4). زمر/ 42.
(5). سجده/ 11.
(6). اسراء/ 93.
(7). مؤلف مشكوة صدق كه يكی از علمای مسيحی بيت المقدس است اكثر اين آيات را در كتاب خود گردآوری و اين كتاب به فارسی نيز ترجمه و در لاهور چاپ شده است. اخيرا يكی از خدمتگزاران استعمار كتابی پيرامون «رسالت بيست و سه ساله» پيامبر نوشته و قسمت اعظم اين آيات را در كتاب خود آورده است، نگارنده در نقدی كه بر اين كتاب تحت عنوان «راز بزرگ رسالت» نوشته و منتشر كرده، مجموع آيات را گردآورده و اهداف آنها راروشن كرده است.
(8). تقاضای آنان از پيامبر در سوره اسراء آيه 90 تا 94 چنين آمده است: و قالوا لن نؤمن لك حتّی تفجر لنا من الأرض ينبوعا* أو تكون لك جنّة من نخيل و عنب فتفجّر الأنهار خلالها تفجيرا* أو تسقط السّماء كما زعمت علينا كسفا أو تأتی باللّه و الملائكة قبيلا* أو يكون لك بيت من زخرف أو ترقی فی السّماء و لن نؤمن لرقيّك حتّی تنزّل علينا كتابا نقرؤه قل سبحان ربّی هل كنت إلا بشرا رسولا: «و گفتند: ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد، تا اينكه از زمين بر ايمان چشمههايی بيرون آوری. يا آنكه تو را باغی از خرما و انگور باشد كه در ميان آن باغ نهرهای آب جاری گردد. يا آنكه آسمان بر سر ما فروافتد يا آنكه خدا و فرشتگان را در برابرمان حاضر كنی. يا آنكه خانهای «زرنگار» دارا باشی، يا آنكه به آسمان بالا روی و باز هم هرگز آسمان رفتن تو دليل ايمان ما نمیشود مگر آنكه بر ما كتابی نازل كنی كه آن را قرائت كنيم، بگو: منزه است پرودگار من، آيا من چيزی بيشتر از يك بشر پيام رسانم؟».
(9). ميلياردر معروف يونان.
(10). رعد/ 38.
(11). غافر/ 78.
(12). مقصود از «افعال خدايی» اين است كه فاعل در فعل خود مستقل بوده و در انجام آن به مقامی متكی نباشد، خواه آن فعل به صورت فعل طبيعی انجام گيرد، يا به شيوه خارقعادت؛ تفصيل اين قسمت در جلد دوم اين مجموعه آمده است.
(13). بحار الأنوار، ج 25، ص 243.
(14). نازعات/ 5.
(15). در اين مورد قرآن كريم در سوره انعام آيه 61 چنين میگويد: و يرسل عليكم حفظةحتّی إذا جاء أحدكم الموت توفّته رسلنا: «نگهبانانی بر شمامیگماريم هنگامیكه اجل شما فرا رسيد مأموران ما جان شما را میگيرند».
(16). اميرمؤمنان عليه السّلام در نهج البلاغه خطبه 234 (قاصه) میفرمايد «و لقد قرن اللّه به منلدن أن كان فطيما أعظم ملك من ملائكة يسلك به طريق المكارم و محاسن أخلاقالعالم»: از روزی كه پيامبر از شير گرفته شد، فرشتهای از جانب خدا مأمور گرديدكه او را به راههای بزرگواری و اخلاق نيكو رهبری كند».