پاسخ به چند پرسش پيرامون ولايت تكوينى‏

4- پاسخ به چند پرسش پيرامون ولايت تكوينى‏

 

 «اشاعره» گروهى از دانشمندان كلامى اهل تسنن هستند كه پيرامون معارف عقلى، عقايد خاصى دارند، مثلا تمام پديده‏هاى جهان را فعل مستقيم خدا مى‏دانند، و آنچه را ما سبب مى‏ناميم آلتى بيش نمى‏دانند، مثلا هنگامى كه نجّار با ارّه چوبى را مى‏برد، برنده واقعى نجّار است و ارّه براى او آلت و وسيله است. تمام علل طبيعى در نظر آنان بسان ارّه نجّار است. بلكه به عقيده گروهى از آنان، موقعيت علل طبيعى كمتر از موقعيت ارّه نجّار مى‏باشد، زيرا به عقيده آنان خود علل، خاصيت و اثرى در ذات خويش ندارند، در صورتى كه «ارّه» در نظر ما داراى خاصيت برندگى است.

 

آنان معتقدند كه سوزاندن آتش و روشنايی خورشيد، مستقيما فعل خدا است و ميان آتش و حرارت، و خورشيد و نور، كوچكترين رابطه‏ای نيست، بلكه اراده خدا بر اين تعلق گرفته كه پس از وجود آتش‏فروزندگی و پس از خورشيد، نور بيافريند، درحالی‏كه آتش و خورشيد در اين پديده‏ها كوچكترين دخالتی ندارند.

در بی‏پايگی اين طرز تفكر سخنی نيست؛ زيرا علاوه بر اينكه وجدان و تجربه برخلاف آن گواهی می‏دهد، نصوص قرآن نيز بر خلاف آن می‏باشد، و قرآن علل طبيعی را در آفريدن آثار خود، مؤثّر می‏داند «1» ولی همين فكر سبب شده است كه برخی در پاره‏ای از موارد از اين مكتب پيروی نموده و معجزات پيامبران را مستقيما به خود خدا نسبت دهند و پيامبران را وسيله‏ای بيش ندانند، تا آنجا كه فردی كه كوچكترين تخصصی در «مسائل اسلامی» ندارد، دراين‏باره چنين می‏نويسد:

 «طرز عمل و تصرف اراده خدا در طبيعت دو گونه است: يكی ثابت و با استمرار، ديگری ناگهانی و جهشی، از نوع اول است سنتهای طبيعی كه قوانين ثابت خلقت را در بردارند، و موضوع دوم عبارتند از معجزاتی كه در طبيعت ظهور می‏كند، بنابراين روشن شد كه معجزات، جهشهايی طبيعی هستند كه به اراده الهی برای اثبات رسالت پيامبران از دل طبيعت بروز می‏كنند و قدرت بشری به هيچ وجه‏ در آشكار شدن آنها دخالت ندارد».

اين طرز تفكر پيروان اشعری است كه تمام پديده‏های طبيعی و غير طبيعی را فعل مستقيم خدا می‏دانند، و به مسأله اسباب و مسببات كه سازمان آفرينش براساس آن استوار است، معتقد نيستند.

نويسنده برای گفتار خود دلايلی آورده است كه بطور اجمال بررسی می‏شود.

1. قرآن می‏فرمايد: إنّما أمره إذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون. «2»

 «امر او (در معجزات) چنين است كه چون چيزی را اراده كند (و به او فرمان بدهد) و به آن بگويد: كن (باش) آن چيز بلافاصله خواهد شد» (صورت تكوينی به خود می‏گيرد) پس معجزات به اراده خلّاق عالم، مافوق مواد و نيروها است.

پاسخ: نويسنده بايد توضيح دهد كه اين آيه چه ارتباطی به معجزه پيامبران دارد، آيه مورد استدلال در سوره «يس آيه 82» وارد شده است و ماقبل و مابعد آن مربوط به معاد است و هرگز در آن بحثی از معجزه پيامبران به ميان نيامده است، و هرگز معلوم نيست كه نويسنده چرا روی اين آيه كه به معجزه پيامبران ارتباط ندارد تكيه كرده است.

2. ولايت تكوينی در شأن اراده‏ای است كه نسبت به كائنات محيط بوده و از زندگی ماده و انرژی بكلّی بيرون باشد و اين جز در اراده خلّاق و محيط الهی نيست.

پاسخ: ولايت تكوينی جز اين نيست كه بنده‏ای از بندگان مخصوص خدا، بر اثر تكامل روحی در پرتو قدرتی كه از كانون قدرت كسب كرده است، بتواند در جزئی از جهان تصرّف كند، به چه دليل بايد بگوييم كه اين كار از آن كسی است كه در جهان خارج از ماده زندگی می‏كند؟ چرا بايد منكر قدرت مطلقه خدا بشويم؟ هرگاه خدا خواست به يكی از بندگان خود، چنين قدرتی را عنايات بفرمايد چه مانعی بر سر راه اراده خدا است؟ مگر از قبيل امور محال است كه قدرت بر آن تعلق نگيرد؟

3. سپس نويسنده به جمله بإذن اللّه كه در آيات مربوط به اعجاز عيسی توضيح داده شده استدلال می‏كند.

اكنون كه بحث به اينجا منتهی گرديد، لازم است پيرامون ولايت تكوينی قدری گسترده‏تر سخن بگوييم تا پاسخ بسياری از انديشه‏های باطل و نارسا روشن گردد.

سؤال؛ نخست‏توحيد و ولايت تكوينی‏

جهان آفرينش، جهان اسباب و مسببات است، اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كه هر پديده و حادثه‏ای از علت ويژه خود صادر گردد، و درعين‏حال، نظام علل و معاليل همگی به خدا منتهی شده و از او قدرت و نيرو می‏گيرند. اوست كه سبب را می‏آفريند، و به آن قدرت و نيرو می‏بخشد، و آن را برای ايجاد معلول ويژه خود، آماده می‏سازد و در حقيقت مؤثر واقعی در تمام جهان يكی است، و نظام جهان كه به صورت اسباب و مسببات جلوه‏گری دارند همگی از او استمداد گرفته و به او منتهی می‏شوند.

حقيقت توحيد اين است كه هر سببی را در تأثير خود، مستقل ندانيم، و تصور نكنيم كه در مقابل دستگاه ربوبی حضرت احديت، موجودی می‏تواند به‏طور مستقل چيزی را ايجاد كند، و در نظام آفرينش تصرف كند و اراده او جدا از اراده خدا می‏باشد، و اين همان توحيد در افعال است كه به‏طور گسترده در مراتب توحيد از آن بحث و گفتگو شده است.

با پذيرفتن اين اصل، اعتقاد به ولايت تكوينی اوليای خدا، نه‏ تنها آميخته با شرك نيست، بلكه عين توحيد است؛ زيرا هرگاه ما كوچكترين حركات كسی را- خواه عادی مانند: راه رفتن، سخن گفتن، و خواه غير عادی مانند: معجزات پيامبران و كرامات اوليا- مستقل بدانيم و تصور كنيم كه او بدون قدرت و حول الهی اين كارها را انجام می‏دهد، در اين صورت آلوده به شرك شده‏ايم.

ولی اگر بنده‏ای را در هر مقام و مرتبه‏ای، درباره هر نوع فعل و پديده‏ای، مستقل تصور نكرده و او را جدا از اراده خدا ندانيم گام از جاده توحيد فراتر ننهاده و از صراط حق منحرف نشده ايم.

ملاك توحيد و شرك اين نيست كه كارهای عادی و طبيعی را به خود بندگان نسبت دهيم، و آنان را در اين كار مستقل بدانيم و كارهای بزرگ خارج از نظام طبيعی را مستقيما به خدا نسبت دهيم؛ زيرا در اين موقع به خاطر فرار از شرك دچار شرك شده‏ايم، بلكه ملاك توحيد اين است كه بندگان خدا را در تمام كارها در مقام فاعليت، مستقل و بی‏نياز از حول و قوه خدا ندانيم، و اراده و مشيت الهی را مافوق و خواست بندگان تصور كنيم و در اين قسمت ميان كارهای خارق العاده و غيره تفاوتی نگذاريم.

اصولا بايد موقف و موقعيت تمام موجودات جهان را نسبت به مقام ربوبی سنجيد و بررسی نمود، هيچ موجودی در جهان اعم از مجرد و مادی نمی‏تواند بدون اذن و قدرت الهی، مبدأ كار و اثری‏ گردد، و فاعل بودن هر فاعلی و تأثير هر مؤثری- از درخشندگی خورشيد گرفته تا نور افشانی ماه، از راه رفتن و سخن گفتن انسان تا شفا دادن و زنده كردن حضرت مسيح و ...- در پرتو قدرتی است كه از خدا اخذ كرده، و در سايه نيرويی است كه هر آنی از مقام ربوبی به او می‏رسد، و در اين قسمت ميان فاعل دانا و غير دانا، ميان كارهای عادی و غير عادی، تفاوتی نيست و همه كارهای انسان به يك معنی معلول خود انسان و به يك نظر معلول خدا است.

اين حقيقت را نه تنها براهين فلسفی اثبات می‏كند، بلكه در احاديث متواتر خاندان رسالت نيز به صورت «بل أمر بين الأمرين» وارد شده است، زيرا گروهی كار بندگان خدا را مستقيما فعل خدا دانسته و خود را آلتی بيش نمی‏دانند و آنان همان جبريها هستند كه در اصطلاح دانشمندان به آنها «مجبّره» می‏گويند، در برابر اين گروه جمعيت «مفوّضه» است كه بشر را در كارهای خويش مستقل و بی‏نياز از قدرت الهی تصور می‏نمايد و فقط می‏گويد: «ما در اصل وجود خويش به خدا نياز داريم نه در فعل و ايجاد».

پيشوايان معصوم شيعه، با الهام از كتاب الهی و علوم نبوی به رد هر دو مكتب پرداخته و فرموده‏اند:

 «لا جبر و لا تفويض بل منزله بين المنزلتين». «3» «نه جبر صحيح است و نه تفويض بلكه منزلی است ميان اين دو منزل (راهی است ميان اين دو)».

توان بخشی عيسی را می‏توان فعل خدا ناميد و گفت: «خدا زنده كرد، زيرا سرچشمه قدرت، اوست، و اگر خداوند بزرگ به او قدرت نمی‏داد، هرگز بيماری شفا پيدا نمی‏كرد و مرده‏ای زنده نمی‏شد»، همچنان‏كه می‏توان آن را فعل مسيح خواند و گفت: «مسيح مرده را زنده كرد؛ زيرا قدرتی را كه خدا به او داده بود با كمال حريّت و آزادی در اين مورد به كار برد».

قرآن مجيد يكجا قبض روح را فعل خدا می‏داند و می‏فرمايد او است كه جانهای شما را می‏گيرد، چنانكه می‏فرمايد:

اللّه يتوفّی الأنفس حين موتها .... «4» «خداوند جان افراد را موقع مرگ می‏گيرد».

و در جای ديگر آن را فعل فرشته مرگ می‏داند و و می‏فرمايد:

قل يتوفّيكم ملك الموت الّذی و كّل بكم .... «5» «بگو فرشته‏ای (ملك الموت) كه بر شما گمارده است جان شما را می‏گيرد».

و نكته اين دو نسبت اين است كه «فرشته مرگ» مأمور الهی و سرباز غيبی پروردگار جهان است، و او با توانايی و قدرتی كه از خدا گرفته است، به فرمان و اذن او جان افراد را می‏گيرد.

مسيح در انجام اعمال شگفت‏انگيز دارای همان موقعيتی است كه «ملك الموت» داراست و هر دو مأمور الهی بوده و در سايه قدرت خداوند كارهای خود را انجام می‏دهند، بنابراين، هر نوع انديشه شرك درباره ولايت تكوينی كاملا بی‏اساس بوده و حاكی از عدم دقت در نسبت علل جهان به خداوند بزرگ است.

سؤال دوم؛ ولايت تكوينی و موضوع بشريت‏

گاهی تصور می‏شود كه انجام هر نوع كار خارق العاده و تصرف در آفرينش با مقام بشريت سازگار نيست و لازمه بشريت اين است كه تنها قدرت بر انجام امور عادی داشته و گام از آن فراتر ننهد.

از اين جهت هنگامی كه مشركان قريش از پيامبر يك رشته معجزاتی خواستند، حضرت در پاسخ آنان فرمود:

... سبحان ربّی هل كنت إلا بشرا رسولا. «6» «منزه است پروردگارم، آيا من جز بشری پيام‏رسان چيز ديگری هستم».

در پاسخ اين مطلب به‏طور اجمال می‏گوييم: در اين دو قرن اخير كه توجه خاورشناسان برای شناسايی اسلام بيشتر اوج گرفته است يكی از سخنان آنان اين است كه پيامبر اسلام فاقد هر نوع اعجاز و كرامت بود، و برای اثبات مدعای خويش به آيه ياد شده و آيات ديگری استدلال كرده‏اند. «7»

استدلال به اين آيات بر نفی ولايت تكوينی، علاوه بر اين‏كه يك نوع «مسيحيّت‏گرايی» است، خود حاكی از عدم اطلاع از مفاد صحيح اين آيات است كه پيامبر در آنها خود را معرفی كرده و اعجاز را به اراده و خواست ربوبی محول نموده است.

نگارنده به‏طور گسترده در مفاد اين آيات دركتاب «رسالت جهانی پيامبران» بحث‏وگفتگو كرده و لازم نمی‏داند كه گفته‏های خود را تكرار كند، ولی به‏طور اجمال يادآور می‏شود.

آنان از پيامبران، معجزات هفتگانه‏ای خواستند كه برخی از آنها محال است و ممتنع بود «8» مانند نشان دادن خداوند، چنانكه می‏گفتند: أو تأتی باللّه: «خدا را نشان ما بدهی».

برخی ديگر با هدف رسالت كاملا مغاير و منافی بود، مانند كوبيدن آسمانها بر سر آنان كه مايه مرگ آنها بوده، و در اين صورت هدف رسالت كه هدايت و رهبری بود از ميان می‏رفت، چنانكه می‏گفتند:

أو تسقط السّماء كما زعمت علينا كسفا .... «آسمانها را بر سر ما بريزی».

و بعضی ديگر هرچند ممكن بود و با هدف رسالت هم مغايرت نداشت ولی هرگز دليل و گواه بر راستگويی و ارتباط وی با جهان وحی نبود. مثلا می‏گفتند: «تو بايد دارای باغ و خانه‏ای بس مجلل باشی» آنجا كه می‏گفتند:

أو تكون لك جنّة من نخيل و عنب .... «تو بايد باغی مملو از نخل و انگور داشته باشی».

در صورتی كه ثروت و مكنت دليل و گواه نبوّت انسان نيست و گرنه بايد «اوناسيس» های «9» جهان، همگی پيامبران آسمانی باشند.

قرآن مجيد به منظور انتقاد از درخواست آنان، دو جمله زير را فرمود:

1. سبحان ربّی: «منزه است پرودگار من» و با اين جمله خواست خدا را از رؤيت و مشاهده، كه مورد درخواست آنان بود، و همچنين از انجام كارهای منافی هدف رسالت مانند كوبيدن آسمانها بر سر آنها، و يا انجام كارهای لغو و غير مؤثر در هدايت، تنزيه كند، و بگويد خدای من پيراسته از آن است كه ديده شود و يا كار منافی هدف رسالت انجام دهد.

2. ... هل كنت إلا بشرا رسولا برخلاف پندار استدلال‏ كننده، هرگز پيامبر خود را عاجز و ناتوان معرفی ننموده، بلكه او با جمله هل كنت إلا بشرا رسولا: «من بشر پيام‏آور بيش نيستم» می‏رساند كه او مأموری بيش نيست ومطيع فرمان خداوند است و هر چه او بخواهد آن را انجام می‏دهد، و كار در دست خدا است و چنان نيست كه پيامبر بتواند به اختيار خود در برابر هر درخواستی تسليم گردد.

و به عبارت ديگر: آيه در مقام پاسخ پس از تنزيه خدا، روی دو كلمه «بشر» و «رسول» تكيه كرده است و هدف اين است كه اگر شماها از آن نظر اين كارها را از من می‏طلبيد كه من بشرم اين درخواست، درخواست صحيحی نيست، زيرا چنين اموری به قدرت الهی نيازمند است و از حدود قدرت بشر عادی بيرون می‏باشد، و اگر درخواست شما از اين نظر است كه من پيامبرم، پيامبر مأموری بيش نيست، آنچه خداوند دستور فرمايد آن را انجام می‏دهد و از خود چنين آزادی و اختياری ندارد.

خلاصه: آوردن معجزه در اختيار پيامبر نيست كه هر موقع بخواهد و يا مردم به وی پيشنهاد كنند، فورا دست به اعجاز بزند، بلكه او پيامبری است كه از خواست و اراده خدا پيروی می‏كند، و هرگز درخواست مردم برای او تكليفی ايجاد نمی‏كند، او با همه پيامبران ديگر در اين مطالب كه اختيار معجزه در دست خدا است،

يكسان است و اين مطلب از دو آيه ياد شده در زير بخوبی استفاده می‏شود.

... و ما كان لرسول أن يأتی بآية إلّا بإذن اللّه .... «10» «و هيچ پيامبری حق ندارد جز با اجازه خدا معجزه‏ای بياورد».

و ما كان لرسول أن يأتی بآية الّا بإذن اللّه فإذا جاء أمر اللّه قضی بالحقّ وخسر هنا لك المبطلون. «11»

«هيچ پيامبری حق ندارد كه جز با اجازه خدا معجزه‏ای بياورد، هنگامی كه فرمان خدا می‏رسد درباره افراد سركش به حق داوری می‏شود و اهل باطل زيان می‏بينند».

اراده حكيمانه خداوند و اذن وی برای اعجاز، در هر مورد و شرايطی موجود نيست، بلكه شرايطی دارد و اين آيات كه پاسخ منفی به درخواست معجزه‏طلبان می‏دهد، ناظر به مواردی است كه اذن خدا- بر اثر نبودن شرايط- محقق نبوده است و اين مطلب غير آن است كه بگوييم كه هيچ‏گاه پيامبر اسلام معجزه‏ای جز قرآن نياورده است به اصطلاح نفی اخص، گواه بر نفی اعم نمی‏شود.

سؤال سوم؛ ولايت تكوينی ومسأله غلو

از انديشه‏های باطل، پيرامون مسأله ولايت بر تصرف اين است كه تصور می‏شود چنين اعتقادی مايه «غلو» در حقّ پيشوايان است، در صورتی كه چنين اعتقادی ارتباطی به غلو ندارد.

 «غالی» كسی است كه بندگان خدا را از مقام عبوديت بالا برده و صفات خدا و افعال او را برای آنان ثابت كند، مثلا بگويد: «تدبير نظام آفرينش از آن پيشوايان معصوم است، آنان «خالق» و «رازق»، «محيی» و «مميت» علی الا طلاق می‏باشند».

حقيقت غلو اين است كه يا آنها را خدا بدانيم و يا آنها را مبدأ افعال خدايی. «12» بشناسيم و هيچ كدام از اين دو ملاك، در ولايت تكوينی موجودنيست، زيرا نه كسی آنها را خدا می‏داند و نه افعال و كارهای الهی را برای آنها اثبات می‏كند، بلكه می‏گوييم آنان در پرتو يك رشته عللی كه در بخش عصمت بيان گرديد، دارای قدرتی‏ می‏شوند كه به اذن الهی می‏تواند در مواردی كه انگيزه ارشاد و اصلاح باشد، در جهان آفرينش تصرف نمايند، اين دو نوع تفكر آنچنان باهم فاصله دارند كه به زحمت می‏توان شباهتی بين آن دو تصور نمود؛ زيرا هرگاه خداوند بنده خود رابه انجام كاری به منظور ارشاد مردم قادر ساخت، چيزی از قدرت او كم نمی‏شود و بنده صاحب ولايت، گام از مقام عبوديت فراتر نمی‏گذارد.

موقعيت يك انسان كامل نسبت به خدا، موقعيت فرزندی است كه با سرمايه پدر در تجارتخانه او مشغول بازرگانی می‏گردد و يا بسان وكيلی است كه با سرمايه موكل خويش كسب‏وكار می‏كند.

تسلط و قدرت فرزند و وكيل، شاخه‏ای از اراده و خواست پدر و موكل است، از اين جهت اين نوع قدرت و تسلط هرگز مايه شرك نبوده، بلكه بوی شرك را هم نخواهد داشت.

هرگاه خداوند به فرشته و يا فرشتگانی قدرت بدهد كه سرزمين قوم لوط را بمباران كرده همه را زيرورو كنند، هرگز اعتقاد به وجود چنين قدرتی در آنها مستلزم شرك و همتايی فرشتگان با خدا، نمی‏گردد.

هرگاه خداوند چنين قدرتی را به بنده‏ای و يا بندگانی عنايت كند، اين نيز سبب نمی‏شود كه گردی بر دامن كبريايی او بنشيند.

دعايی از امام هشتم عليه السّلام‏

خوب است در مفاد دعای امام هشتم عليه السّلام، كه از غاليان زمان خود تبری و دوری می‏جويد، دقت كينم، امام در اين دعا از عقيده غاليان كه خلقت جهان و روزی بندگان را از آن امامان می‏دانستند، تبری می‏جويد، اين دعا حاكی است كه برخی از كوتاه نظران با مشاهده امور خارق العاده از آنان، انديشه‏های ناروا و غير صحيحی را به خود راه می‏دادند،- لذا- امام برای تبری از انديشه‏های باطل دعايی به شرح زير دارد:

 «پروردگار! من از گفتار كسانی كه در حق ما مطالبی را می‏گويند كه ما نگفته‏ايم تبری می‏جويم، پروردگارا خلقت جهان و روزی بندگان از آن تو است، تو را می‏پرستيم و از تو كمك می‏طلبيم».

 «بارالها! تو آفريدگار ما و آفريدگار پدران و فرزندان ما هستی، پروردگارا ربوبيت والوهيت شايسته تو است، از كسانی كه تصور می‏كنند كه ما پروردگار آنها هستيم و يا می‏انديشند كه خالق و رازق آنها هستيم برائت و دوری می‏جوييم بارالها ما اين سخنان را به آنان نگفته‏ايم ما را به گفتار آنان مؤاخذه نفرما». «13»

امام با اين راز و نياز، به انتقاد از آن انديشه‏های باطل برخاسته كه تصور شده است كه سرپرستی و قيمومت جهان هستی به پيامبر و امامان تفويض شده و آنان از جانب خداوند، آفريننده زمين و آسمان، روزی دهنده بندگان و زنده كننده و ميراننده آنان درجهان و روز رستاخيز می‏باشند.

درحالی‏كه صاحب ولايت، انسان كاملی است كه نوعی تسلط تكوينی بر جهان دارد و اين تسلط غير آن است كه بگوييم صاحب ولايت خالق زمين و آسمان، پديد آورنده انس و جان، محيی ومميت خلايق و يا مدبر و گرداننده نظام گيتی می‏باشد در اين‏جا از تذكر چند نكته ناگزيريم و آن اينكه:

1. جای شك نيست كه نظام آفرينش بر اساس يك سلسله علل و معلولاتی استوار است و عليت هر علتی و سببيت هر سببی به اراده و مشيت نافذ خدا است.

شكفته شدن يك غنچه، بارداری يك جاندار، ريزش باران و برف، محصول يك سلسله علل و اسبابی است كه سرانجام همگی به خداوند منتهی می‏گردد و در پرتو نظامی است كه جهان بر اساس آن آفريده شده و در هر لحظه كه ميلياردها پديده در صفحه وجود پديد می‏آيند، معلول يك رشته علل مادی و طبيعی و يك رشته علل نامرئی است كه به فرمان خداوند در پشت پرده طبيعت، به تدبير جهان‏

می‏پردازند.

قرآن مجيد اين علل مرئی و نامرئی را بدين تعبير آورده است: و المدبّرات أمرا «14»: (قسم به فرشتگانی كه) به تدبير امر نظام خلقت مشغولند».

و اين مدبرها به اذن خداوند به تدبير و گردانيدن جهان اشتغال دارند. اين آيه صريحا می‏رساند كه نظام آفرينش نظام علت و معلول است.

بنابراين گروه غالی كه پيامبر و امام را مدبّر جهان و روزی دهنده و زنده كننده خلايق جهان می‏دانند سخت به خطا رفته و انديشه بس باطلی را به فكر خود راه داده‏اند، خطای آنها نه از اين نظر است كه چنين انديشه‏ای مايه شرك و دوگانگی است- زيرا همان‏طور كه گفته شد جهان آفرينش براساس اسباب و مسببات استوار است، توحيد خدا از نظر ذات و فعل اين نيست كه نظام علت و معلول را باطل بدانيم و بگوييم كه هر پديده‏ای اثر مستقيم ذات الهی است- بلكه علت بی‏پايگی اين انديشه اين است كه آنچه را كه سبب نيست (اوليای الهی) سبب پنداشته‏اند و غير علت را به جای علت گذارده‏اند و اگر علاوه بر اين، آنان را در تأثير مستقل بينديشند، در اين صورت علاوه‏ بر غلو، راه شرك را پيموده‏اند.

هرگز بشر در اثر سير تكاملی خود جانشين هيچ‏يك از وسايط فيض نمی‏گردد، بلكه خود او فيض را از همان وسايط می‏گيرد، اشعه خورشيد، ريزش برف و باران و شكفته شدن غنچه‏ها، همگی تأمين كننده زندگی پيامبران و پيشوايان معصوم و اوليای الهی است، همچنانه وحی را فرشته به او می‏رساند، و جان او را ملك الموت می‏گيرد «15» و از روز نخست حافظان و نگهبانان برای حفاظت جان او و تكميل ملكات و فضايل اخلاقی او گمارده می‏شوند. «16»

بنابراين، تمام افراد بشر حتی آن دسته از بشرهای كامل كه يك نوع صاحب ولايت و تسلط بر جهان و انسان دارند، از نظام كل گيتی بهره‏مند بوده و هرگز جانشين هيچ‏يك از وسايط فيض مادی و معنوی نمی‏گردند، ولی اين كار، مانع از آن نيست كه اين گروه گاهی روی يك سلسله مصالح كلّی دور از هوی‏وهوس، مبدأ كرامات و تصرفاتی در جهان گردند و به اشاره غيبی در جهان خلقت، تصرفاتی انجام دهند.

2. حدومرز تسلط انسان كامل بر قلوب و ارواح، بر انسان و جهان برای ما كاملا روشن نيست و هرگز نمی‏دانيم كه تا چه اندازه بر جهان حكومت دارند و ما چون از اين مراحل دور هستيم هرگز نمی‏توانيم قدرت و تسلط آنها را به‏طور دقيق اندازه‏گيری كنيم، امّا به طور كلی وحی خبر داده كه آنها دارای علم الكتاب و مجاری فيض الهی می‏باشند و اين وضع برای آنها جزو سنت الهی است.

3. از آنجا كه دارندگان چنين قدرت و تسلطی، بر اثر عللی كه يكی از آنها بندگی و تسليم محض است، به اين مقام رسيده‏اند طبعا در گفتار و كردار خود از هر نوع هوی‏وهوس بدور خواهند بود، انگيزه آنان برای چنين تصرفاتی يك عدّه امور معنوی و مصالح كلی می‏باشد، از اين جهت آنچنان نيست كه هرچه ما از آنها بخواهيم آنان انجام دهند. كرامات آنان به خاطر يك رشته مصالح (بيشتر ارشاد و اصلاح) انجام می‏گيرد و هرگز آنچنان نيست كه اوليای الهی پيوسته پديد آرندگان اعجاز و صاحبان كرامت باشند، بلكه آنان به اذن الهی، در زمينه‏های خاصی دست به اعجاز و كرامت می‏زنند و آيات قرآن بر اين مطلب در موارد بی‏شماری گواهی می‏دهد.

__________________________________________________

 (1). به آيات مربوط به پيدايش باد و باران و پرورش گياهان در پرتو باران مراجعه شود. و ما نظر قرآن درباره علل طبيعی را در جلد اوّل اين مجموعه به‏طور روشن منعكس كرده‏ايم.

 (2). يس/ 82.

 (3). بحار الأنوار، ج 5، ص 71.

 (4). زمر/ 42.

 (5). سجده/ 11.

 (6). اسراء/ 93.

 (7). مؤلف مشكوة صدق كه يكی از علمای مسيحی بيت المقدس است اكثر اين آيات را در كتاب خود گردآوری و اين كتاب به فارسی نيز ترجمه و در لاهور چاپ شده است. اخيرا يكی از خدمتگزاران استعمار كتابی پيرامون «رسالت بيست و سه ساله» پيامبر نوشته و قسمت اعظم اين آيات را در كتاب خود آورده است، نگارنده در نقدی كه بر اين كتاب تحت عنوان «راز بزرگ رسالت» نوشته و منتشر كرده، مجموع آيات را گردآورده و اهداف آنها راروشن كرده است.

 (8). تقاضای آنان از پيامبر در سوره اسراء آيه 90 تا 94 چنين آمده است: و قالوا لن نؤمن لك حتّی تفجر لنا من الأرض ينبوعا* أو تكون لك جنّة من نخيل و عنب فتفجّر الأنهار خلالها تفجيرا* أو تسقط السّماء كما زعمت علينا كسفا أو تأتی باللّه و الملائكة قبيلا* أو يكون لك بيت من زخرف أو ترقی فی السّماء و لن نؤمن لرقيّك حتّی تنزّل علينا كتابا نقرؤه قل سبحان ربّی هل كنت إلا بشرا رسولا: «و گفتند: ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد، تا اينكه از زمين بر ايمان چشمه‏هايی بيرون آوری. يا آنكه تو را باغی از خرما و انگور باشد كه در ميان آن باغ نهرهای آب جاری گردد. يا آنكه آسمان بر سر ما فروافتد يا آنكه خدا و فرشتگان را در برابرمان حاضر كنی. يا آنكه خانه‏ای «زرنگار» دارا باشی، يا آنكه به آسمان بالا روی و باز هم هرگز آسمان رفتن تو دليل ايمان ما نمی‏شود مگر آنكه بر ما كتابی نازل كنی كه آن را قرائت كنيم، بگو: منزه است پرودگار من، آيا من چيزی بيشتر از يك بشر پيام رسانم؟».

 (9). ميلياردر معروف يونان.

 (10). رعد/ 38.

 (11). غافر/ 78.

 (12). مقصود از «افعال خدايی» اين است كه فاعل در فعل خود مستقل بوده و در انجام آن به مقامی متكی نباشد، خواه آن فعل به صورت فعل طبيعی انجام گيرد، يا به شيوه خارق‏عادت؛ تفصيل اين قسمت در جلد دوم اين مجموعه آمده است.

 (13). بحار الأنوار، ج 25، ص 243.

 (14). نازعات/ 5.

 (15). در اين مورد قرآن كريم در سوره انعام آيه 61 چنين می‏گويد: و يرسل عليكم حفظةحتّی إذا جاء أحدكم الموت توفّته رسلنا: «نگهبانانی بر شمامی‏گماريم هنگامی‏كه اجل شما فرا رسيد مأموران ما جان شما را می‏گيرند».

 (16). اميرمؤمنان عليه السّلام در نهج البلاغه خطبه 234 (قاصه) می‏فرمايد «و لقد قرن اللّه به من‏لدن أن كان فطيما أعظم ملك من ملائكة يسلك به طريق المكارم و محاسن أخلاق‏العالم»: از روزی كه پيامبر از شير گرفته شد، فرشته‏ای از جانب خدا مأمور گرديدكه او را به راههای بزرگواری و اخلاق نيكو رهبری كند».

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید