بشر، پيوسته خواهان آن است كه بر جهان تسلط پيدا كند. و كاری را كه بشرهای عادی نمیتوانند انجام دهند انجام دهد. گروهی از مرتاضان از طريق رياضتهای حرام و آزار دهنده به تقويت نفس و روح پرداخته و قدرتهايی را به دست میآورند.
امّا راه صحيح كه سعادت هر دو جهان در آن نهفته است، اين است كه راه «تذلل» و خضوع را در برابر خدای جهان پيش گيرد و با پيمودن راه بندگی، مقامات و قدرتهايی به دست آورده و سرانجام بر خود و جهان مسلط گردد.
پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم در ضمن حديثی به مقامات بلند سالكان راه حق و پويندگان راه عبوديت و بندگی اشاره نموده، سخن پروردگار را چنين نقل میفرمايد:
«ما تقرّب إلیّ عبد بشیء أحبّ إلیّ ممّا افترضت عليه و إنّه ليتقرّب إلیّ بالنّافلة حتّی أحبّه، فإذا أحببته كنت سمعه الّذی يسمع به و بصره الّذی يبصر به و لسانه الّذی ينطق به ويده الّتی يبطش بها، إن دعانی أجبته و إن سألنی أعطيته». «1»
«هيچ بندهای به وسيله كاری، نسبت به من تقرب نجسته كه محبوبتر از انجام فرايض بوده باشد. (آنگاه فرمود:) بنده من با گزاردن نمازهای نافله آنچنان به من نزديك میشود كه او را دوست میدارم. وقتی او محبوب من شد، من گوش او میشوم كه با آن میشنود، و چشم او میشوم كه با آن میبيند و زبان او را میگردم كه با آن سخن میگويد، و دست او میشوم كه با آن حمله میكند. هرگاه مرا بخواند اجابت میكنم و اگر چيزی از من بخواهد میبخشم».
دقت در اين حديث، ما را به عظمت كمالی كه انسان در سايه انجام فرايض و نوافل پيدا میكند، بخوبی رهبری میكند، در اين حالت قدرت درونی انسان به حدّی میرسد كه با قدرت الهی صداهايی را كه با نيروی عادی نمیشنود، میشنود، صور و اشباحی را كه ديدگان عادی را يارای ديدن آنها نيست، میبيند. بالأخره خواستههای او جامه عمل پوشيده، حاجتهای او برآورده میشود، خلاصه دوست خدا میشود و عمل او، عمل خدايی میگردد.
جای شك نيست كه مقصود از اينكه خدا چشموگوش او می گردد، اين است كه ديده او در پرتو قدرت الهی، نافذتر و گوش او شنواتر و قدرت او گسترده میگردد.
پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم برای انسان، استعداد و لياقت بس شگرفی معرفی میكند و عبوديت و بندگی را يگانه راه سالم و صحيح برای كسب بينشهای ژرف و شنوايیهای بلند و ديگر كمالات میشمارد و بس.
در كتابهای اخلاق و سيروسلوك، جمله معروفی وجود دارد كه غالبا بهطور غيرصحيح تفسير میشود و آن اينكه می گويند:
«العبوديّة جوهرة كنهها الرّبوبيّة». «بندگی و پيمودن راه قرب به خدا، گوهری است كه نتيجه آن خداوندگری وكسب قدرت و توانايی بيشتر است».
مقصود از «ربوبيّت» در اين جمله خدايی نيست، زيرا هيچگاه «بشر ممكن» نمیتواند از حدود امكانی تجاوز كند، بلكه مقصود از آن «خداوندگاری» و كسب كملات بيشتر وقدرت و نيروهای بالاتر است.
اكنون ما به آثار شگرف عبوديت و بندگی، و نتيجه پيمودن صراط مستقيم الهی اشاره میكنيم وبه اتكای آيات قرآنی، تسلط انسان خداپرست را بر نفس و روح، جسم و تن و عالم و جهان ثابت میكنيم.
بندگی، دارای آثار ياد شده در زير است: «2»
1. تسلط بر نفس
نخستين اثر «عبوديت»، تسلط انسان بر خواهشهای نفسانی است، در نتيجه اين تسلّط «نفس اماّره» مهار شده و روح انسانی بر نفس، ولايت پيدا میكند و فرد از نظر كمال روحی به پايهای میرسد كه میتوانداختيار «نفس اماره» را به دست گيرد. يك چنين فردی بر نفس و خواهشهای آن تسلط دارد، و اختياردار میگردد. به اين مرحله از كمال، «ولايت بر نفس» میگويند.
در آيات قرآن به اين مرحله اشاره شده است چنانكه میفرمايد:
... إنّ الصّلاة تنهی عن الفحشاء و المنكر .... «3» «نماز انسان را از بدیها و منكرها میدارد».
يعنی نماز، در انسان حالتی پديد میآورد كه در پرتو آن خود نمازگزار از گناه باز می ماند.
همچنين میفرمايد:
... كتب عليكم الصّيام كما كتب علی الّذين من قبلكم لعلّكم تتّقون. «4» «روزه را بر شما بسان پيشينيان واجب كرديم تا پرهيزگار شويد».
روزه يك نوع عبوديت و بندگی برای ذات اقدس الهی است كه پديد آورنده تقوا و تمالك نفسانی و خويشتنداری از گناه است و نتيجه آن ولايت بر نفس و پيروزی بر هویوهوس است.
2. بينش خاص
از مزايای عبوديت اين است كه انسان در سايه صفا و روشنايی، بينش خاصی پيدا میكند، حق و باطل را به روشنی تشخيص میدهد و هرگز گمراه نمیشود. چنانكه میفرمايد:
يا أيّها الّذين آمنوا إن تتّقوا اللّه يجعل لكم فرقانا .... «5» «ای كسانی كه ايمان آوردهايد، اگر پرهيزگار باشيد خدا به شما نيروی میبخشد كه با آن بين حق و باطل به خوبی تميز میدهيد».
مقصود از «فرقان» همان بينش خاصی است كه سبب میگردد انسان حق و باطل را خوب بشناسد.در آيه ديگر میفرمايد:
و الّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا .... «6» «كسانی كه در راه ما سعیوكوشش كنند، آنان را به راه خويش رهبری میكنيم.»
و در آيه سوم میفرمايد:
يا أيّها الّذين آمنوا اتّقوا اللّه و آمنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به .... «7»
«ای كسانی كه ايمان آوردهايد! از مخالفت با خدا بپرهيزيد و به پيامبر او ايمان بياوريد! (خداوند) دو سهم از رحمت خويش را به شما میدهد، و برای شما نوری قرار میدهد كه با آن راه برويد».
مفاد اين آيه حاكی است كه تقوا و ايمان، در زندگی همين جهان، نورآفرين است و اين نور او را به پاكی و طهارت رهبری میكند.
3.تسلط بر افكار پراكنده
يكی از آرزوهای انسان اين است كه درحال عبادت، قوای عقلانی او درنقطهای متمركز گردد و به غير از خدا توجهی پيدا نكند.
كسانی كه موقع عبادت به اين سو و آن سو توجه دارند و به اصطلاح فاقد حضور قلب هستند، برای اين است كه بر انديشههای پراكندهای كه زاييده قوه تخيل است ولايت و تسلط ندارند. از اين جهت يك نماز چهار ركعتی را با افكار بسيار پراكنده به پايان میرسانند و اسكلتی بیروح تحويل میدهند.
در احاديث اسلامی میخوانيم كه پيامبر صلی اللّه عليه و اله و سلم فرموده است: «قلب انسان (مقصود ادراكی است) بسان پری است كه بر درختی آويزان باشد. و باد آن را به اين سو و آن سو میبرد و پشت و رو میكند».
«مولوی» مضمون اين حديث را به نظم درآورده است و میگويد:
در حديث آمده كهدل همچون پری است در بيابانی اســـــــــير صرصری است
باد پر را هــــــر طرف راند گـــــزاف گه چپ و گه راست، صدها اختلاف «8»
امّا پويندگان راه بندگی، به واسطه تكامل و قدرتی كه در سايه بندگی پيدا میكنند، بر تمام انديشههای پراكنده خود تسلط پيدا میكنند، و بر قوه تخيل خويش كه بسان گنجشكی از اين شاخه به آن شاخه میپرد، مسلط میگردند، و اختيار آن را به دست میگيرند. و درحال عبادت، آنچنان تمركز فكری و حضور قلب پيدا میكنند كه از غير خدا غافل میشوند و غرق جمال و كمال خدا میگردند، تا آنجا كه درحال نماز پيكان تير از پای آنان بيرون كشيده میشود و به آن توجه پيدا نمیكنند، فرزندشان از بلندی سقوط میكند و فرياد زن و بچه بلند میشود، امّا آنان هرگز متوجه نمیشوند و پس از فراغ از نماز به اطراف خود نگاه میكنند و از جريان آگاه میگردند. «9»
شيخ الرئيس «ابو علی سينا» میگويد:
عبادت، يك نوع ورزش برای قوای فكری است كه بر اثر تكرار و عادت به حضور در محضر خدا، فكر را از توجه به مسائلی مربوط به طبيعت و ماده، به سوی تصورات ملكوتی میكشاند. قوای فكری تسليم باطن و فطرت خداجوی انسان میگردند و مطيع او میشوند. «10»
4. تخليه بدن از روح
در جهان طبيعت، روح و بدن به يكديگر نياز مبرم دارند. از آنجا كه روح بر بدن «علاقه تدبيری» دارد، بدن را از فساد و خرابی باز میدارد. از طرف ديگر روح در فعاليتهای خود به بدن نيازمند است و درپرتو اعضاء و جوارح بدنی، میتواند بشنود و ببيند و ....
امّا گاهی روح، بر اثر كمال و قدرتی كه از ناحيه عبادت و بندگی حق پيدا میكند، از استخدام بدن بینياز میشود و میتواند خود را از بدن «خلع» كند.
برای افراد جوان و بالأخص كسانی كه با ديد ماديگری به جهان طبيعت مینگرند، تصور اين نوع مطالب همراه با دشواری است؛ ولی برپويندگان راه حق اين كار آنچنان آسان است كه هر موقع بخواهيد میتوانيد خود را «خلع از بدن» كنند.
ما در دوران زندگی خود شخصيتهايی را ديدهايم و میشناسيم و از آنها مطالبی را شنيدهايم كه اين كار برای آنان يك امر عادی و به صورت يك ملكه درآمده بود. البته كسانی كه دستورات اسلامی را چيزی جز يك رشته وظايف عملی، كه كوچكترين واقعيتی در روان انسان پديد نمیآورد، میپندارند، هرگز نمیتوانند برای بندگان واقعی چنين مقامی تصور كنند و گاهی برای غلطاندازی و جلب افكار عوام، اين نوع مطالب را يكنوع «صوفيگری» پنداشته و از اين راه به انكار آن برمیخيزند.
درحالیكه حساب بندگان حقيقی خدا، از صوفيان قلابی كه جز ظاهرسازی و عوامفريبی و تفرقهاندازی ميان مسلمانان، و تأسيس خانقاه در برابر مسجد و دعوت به يك مشت اوراد و اذكار غير صحيح، هدف ديگری ندارد، جدااست.
بیخبرانی كه وجود چنين كمالاتی را انكار میكنند، درواقع دشمنان صوفيگری نيستند، هرچند به آن تظاهر مینمايند، بلكه دشمنان كمال انسانی هستند و نمیخواهند به كمال بشر خاكی كه قبله و مسجود ملائكه گرديد، اعتراف نمايند.
به اين نوع افراد كه عبادت اسلامی را فقط يك نوع وظايف عملی میپندارند كه در روحوروان انسان كوچكترين اثر و كمالی نمیگذارد، بايد گفت: آيا گرامیترين شخصيت جهان بشريت با شقیترين آنان در برابر خدا از نظر كمال روحی و معنوی و از نظر قرب و نزديكی يكسانند، جز اينكه يكی به وظايف خود عمل كرده و ديگری عمل نكرده است؟!
5. تصرف در بدن
بندگی، آنچنان قدرتی به انسان میبخشد كه بدن، تحت فرمان اراده انسان كامل قرار میگيرد و انسان در محيط بدن خود و يا درباره ديگران، كارهای خارق العادهای انجام میدهد.
امام صادق عليه السّلام میفرمايد:
«هرگاه اراده انسان بر انجام عملی قوی گرديد و حقيقتی مورد توجه و خواست او قرار گرفت، هرگز بدن در انجام آن از خود ناتوانی نشان نمیدهد». «11»
و برای اين قسمت آنقدر شواهد محسوس داريم كه خود را از بيان آنها بینياز میدانيم. «12»
6. تصرف در جهان
در پرتو عبادت و بندگی، نه تنها حوزه بدن تحت فرمان و محل نفوذ اراده انسان قرار میگيرد، بلكه جهان طبيعت، مطيع انسان میگردد و به اذن پروردگار جهان، در پرتو نيرو و قدرتی كه از تقرب به خدا كسب نموده است، در طبيعت تصرف میكند و مبدأ يك سلسله معجزات و كرامات میشود و در حقيقت قدرت بر تصرف و تسلط بر تكوين پيدا میكند.
دانشمندان درباره معجزه بحثهای مبسوط و گستردهای دارند و هرگز معجزه را معلول بدون علت نمیدانند؛ بلكه بايد گفت: معجزه معلولی است كه علت طبيعی و عادی ندارد، و علت آن «اراده و قدرت روحی پيامبر» است، آن هم بر اثر قدرت و ارادهای كه خدای جهان در اختيار او نهاده و اذن داده است كه به امر او در كائنات و جهان طبيعت تصرف كند.
بنابراين، معجزه معلول بدون علت نيست، بلكه معلول علت «غير عادی» است و پيوسته با علتی همراه میباشد.
تا اينجا با آثار ششگانه ولايت آشنا شديم و اثر هفتم را كه مشاهده اجسام برزخی و لطيف است، در صفحه 77 میخوانيد.
و علت اينكه بيان اين ويژگی به عقب افتاد اين است كه قدرت نمايی اولياء الهی با اثر ششم «تصرف درجهان» تناسب كامل دارد، از اين جهت، فصل سوم را به اين موضوع اختصاص داديم، سپس به بيان ويژگی هفتم میپردازيم.
3- قرآن قدرتنمايی اوليای الهی
اكنون كه سخن به اينجا رسيد، برای اثبات مدعای خود، شواهدی از آيات قرآن میآوريم، كه همگی حاكی از آن است كه اوليای خدا روی مصالحی به اذن پروردگار جهان در پرتو قدرتی كه خدا به آنان داده است، در جهان طبيعت میتواند تصرف كنند و جهان خلقت، بسان حوزه بدن آنان میگردد، كه در شرايطی میتوانند در آن تصرف كنند.
1. تصرف يوسف در بينايی پدر
مطالعه و بررسی آيات مربوط به «يوسف» و «داوود» و «سليمان» و كارهای شگفتآور آنان، ما را به اين نكته هدايت میكند، كه تصرف در تكوين آنچنان هم مشكل و پيچيده نيست كه در توانايی اوليای خدا بر آن شك و ترديد كنيم، قرآن برای هموار ساختن اصل مطلب نمونههايی را نشان داده است كه انجامدهندگان آنها از نظر قرب و كمال روحی و معنوی به پايه پيامبر گرامی اسلام صلی اللّه عليه و اله و سلم نمیرسند، جايی كه آنان در پرتو عنايات خداوند بر چنين تصرفاتی قادرند، قطعا ديگر اوليای خدا كه مقام و قرب بيشتری دارند و بر اسرار جهان آفرينش احاطه زيادتری دارند، تواناتر خواهند بود.
البته روی سخن در اين مباحث با كسانی است كه قرآن را پذيرفتهاند و به مضامين آن ايمان راسخ دارند: جايی كه يعقوب با خواست يوسف بينايی خود را باز میيابد و يا اينكه باد به فرمان سليمان به حركت درمیآيد و يا از حركت بازمیايستد؛ جايی كه چشمه مس به فرمان سليمان به صورت آب روان درمیآيد، قطعا بايد ماه به خواست پيامبر، دو نيم گردد و يا سنگريزه، تسبيح گويد، سرانجام نبايد در صحت اين نوع معجزات كه تصرف در تكوين است شك و ترديد كنيم.
همگی میدانيم كه حضرت «يعقوب» بر اثر مفارقت فرزند دلبند خود، آنقدر گريه كرد كه در آخر عمر، بينايی خود را از دست داد، پس از ساليان دراز، مژدهرسانی از «يوسف» خبری به يعقوب آورد. يوسف به برادران خود دستور داد كه پيراهن او رابر چهره يعقوب بيفكنند تا او بينايی خود را باز يابد، قرآن مجيد در اين مورد میفرمايد:
اذهبو بقميصی هذا فألقوه علی وجه أبی يأت بصيرا .... «13» «برويد و پيراهنم را بر چهره پدر بيفكنيد، تا او نعمت بينايی خود را باز يابد».
مژدهرسان آمد پيراهن يوسف را بر چهره يعقوب افكند، او در همان لحظه بينايی خود را بازيافت چنانكه میفرمايد:
فلمّا أن جاء البشير ألقيه علی وجهه فارتدّ بصيرا .... «14» «هنگامی كه مژدهرسان آمد و پيراهن يوسف را بر صورت او افكند، او بينايی خود را بازيافت».
اكنون بايد ديد بازيابی بينايی يعقوب معلول چيست؟ آيا اين عمل مستقيما كار خدا بود و اراده و خواست يوسف در آن به هيچوجه دخالت نداشت؟ يا اينكه معلول اراده و خواست يوسف بود و او در پرتو قدرتی كه از سرچشمه قدرت كسب كرده بود، قادر و توانا گشت كه به اذن خداوند چنين كاری را انجام دهد؟
احتمال اول بسيار سست و بیاساس است، زيرا اگر شفای يعقوب فعل مستقيم خدا باشد، ديگر لازم نبود كه يوسف به برادران خود دستور دهد كه پيراهنش را بر صورت پدر بيفكند تا بينا گردد، ديگر لازم نبود كه بشير به دستور يوسف عمل كند و آن را به صورت پدر بيفكند، بلكه كافی بود كه وی دعا كند و دعای او مستجاب شود.
بنابراين چارهای جز اين نيست كه بگوييم، اراده و خواست و قدرت روحی يوسف در بازگردانيدن بينايی پدر خويش، مؤثر بوده است.
امّا چرا يوسف عليه السّلام برای اين كار از وسيله سادهای (افكندن پيراهن به صورت پدر) استفاده كرد؟ علت آن اين است كه پيامبران در مقام اعجاز و كرامت، پيوسته از ابزار ساده استفاده میكنند و يكی از تفاوتهای معجزه با صنعت همين است، ممكن است كاری را كه پيامبر از طريق اعجاز انجام میدهد، شخص عادی همان كار را از طريق صنعت انجام دهد، امّا با اين تفاوت كه فرد عادی از ابزار پيچيده علمی و صنعتی برای منظور خود استفاده میكند، درحالیكه پيامبران با وسيله بسيار ساده (كه هرگز ميان آن وسيله و نتيجهای كه از آن به دست میآيد، رابطه طبيعی وجود ندارد) به هدف خودجامه عمل میپوشانند.
مثلا «آرمسترانگ» با سفينه فضايی كه موشكی آن را حمل میكرد و آن را از حوزه جاذبه زمين بيرون میبرد، گام در ماه نهاد.
وسيله فضانورد آمريكايی، چيزی بود كه طبق گفته خبرگزاريهای جهان، سيصد هزار دانشمند در اين پروژه صنعتی و پياده كردن آن طرح، شركت داشتند؛ درحالیكه پيامبر اسلام با وسيلهای بسيار ساده (براق) فاصلهای را پيمود كه بسيار بيشتر از مسافت بين ماه و زمين است.
روش پيامبران در تصرف در تكوين همين كه پيوسته از ابزار ساده استفاده میكنند، يوسف نيز از انداختن پيراهن بر چهره پدر استفاده كرد، درحاليكه علت واقعی بينايی يعقوب همان اراده يوسف و قدرت روحی او بود، و اگر پيامبران در اين مواقع به چنين ابزار سادهای متوسل نشوند، در اين صورت انتساب عمل (مثل بازگردانيدن بينايی از دسترفته) به آنان روشن نمیگردد.
2. موسی و ولايت بر تصرف درتكوين
قرآن مجيد، با صراحت هرچه كاملتر میگويد: قوم موسی با مضيقه آب روبرو شدند، موسی از خداوند برای آنان طلب آب كرد، در اين موقع خداوند به موسی دستور داد كه عصای خود را برسنگی بزند، تا دوازده چشمه از آن بيرون بيايد و هر چشمهای متعلق به تيرهای از بنی اسرائيل گردد، و هر كدام آبشخور خود را بشناسند. اينك متن آيه:
و إذ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا قد علم كلّ أناس مشربهم .... «15»
«به ياد آر هنگامی را كه موسی برای قوم خودآب طلبيد! ما به او دستور داديم عصای خود را بر سنگی بزن، ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون آمد و همه تيرههای بنی اسرائيل آبشخور خود را دانستند».
اين تنها موردی نيست كه موسی با زدن عصای خود، چنين كار خارق العادهای انجام میدهد. بلكه او در جای ديگر با كوبيدن عصای خويش، آب دريا را دو نيم میكند و كف دريا نمايان میگردد و بنی اسرائيل به آسانی میتوانند از وسط دريا عبور نمايند، چنانكه میفرمايد: فأوحينا إلی موسی أن اضرب بعصاك البحر فانفلق فكان كلّ فرق كالطّود العظيم. «16» «به موسی وحی كرديم كه عصای خويش را بر دريا بزن، دريا شكافت، هر قسمتی از آن بسان كوه بزرگی درآمد».
اكنون بايد دقت كرد كه آيا اين كارهای خارق العاده مستقيما كار خدا است؟ اگر چنين است پس چرا به موسی دستور میدهد كه عصای خود را بر سنگ و دريا بزند؟ اگر اراده و خواست موسی در اين پديدهها كوچكترين تأثيری ندارد چرا به او فرمان میدهد چنين كار لغوی را انجام دهد؟ بلكه كافی است كه او دعا كند و خدا دعای او را در مورد رفع تشنگی و عبور بنی اسرائيل، با انفجار كوه و شكافته شدن دريا، مستجاب سازد.
در صورتی كه میبينيم خداوند پس از دعا و درخواست موسی به او مأموريت میدهد كه عصای خويش را بر سنگ و دريا بكوبد. از اينجا استفاده میشود كه علل كار، اراده و خواست و يا به عبارت بهتر: معنويت موسی است كه او را بر چنين كاری قادر ساخته است، و امّا اينكه چرا موسی از يك ابزار بسيار ساده استفاده میكند، نكته آن را در گذشته روشن ساختيم، و ديگر تكرار نمیكنيم.
3. قدرتنمايی ياران سليمان
قرآن مجيد در موارد زيادی كرامات و معجزات را به دارندگان آنان نسبت میدهد بهطوری كه اراده و خواست آنها را درپيدايش اين نوع پديدهها مؤثر میداند، و اين كار را با توحيد افعالی و اينكه همه كارها با قدرت و نيروی الهی انجام میگيرد، منافی نمیداند؛ زيرا هرگاه آنان در انجام اعمال شگفتانگيز و خارق العاده خويش اصيل و مستقل باشند و در مقام ايجاد از قدرت الهی بینياز گردند، در اين صورت با توحيد افعالی- و اينكه در جهان، مؤثر مستقلی جز خدا نيست- تضاد پيدا میكند؛ ولی اگر همه كارهای آنان در پرتو قدرتی انجام گيرد كه خداوند به آنان در سايه بندگی، عطا و عنايت فرموده است، اين اعتقاد، نه تنها با «توحيد افعالی» تضاد ندارد، بلكه حقيقت «توحيد افعالی» چيزی جز اين نيست و اينك تصريحات قرآن را دراينباره منعكس میكنيم:
همگی میدانيم كه «سليمان»، «ملكه سبا» را احضار نمود ولی پيش از آنكه وی به حضور سليمان برسد، سليمان به حاضران در مجلس خود چنين گفت:
... يا أيّها الملؤ أيّكم يأتينی بعرشها قبل أن يأتونی مسلمين. «17» «ای جمعيت كداميك از شما میتوانيد تخت بلقيس را برای من بياورد، پيش از آنكه (بلقيس و همراهان) او مطيعانه وارد شوند».
يك نفر از حاضران در مجلس گفت:
أنا اتيك به قبل أن تقوم من مقامك و إنی عليه لقویّ أمين. «18» «پيش از آنكه تو از جای خود برخيزی (مجلس به پايان رسد) من آن را میآورم و من بر اين كار توانا و امينم».
فرد ديگری كه مفسران نام او را «آصف بن برخيا» وزير سليمان و خواهرزاده او میدانند، اعلام كرد كه در يك چشم بهم زدن میتواند آن را بياورد، چنانكه خداوند میفرمايد:
قال الّذی عنده علم من الكتاب أنا اتيك به قبل أن يرتدّ إليك طرفك فلمّا رءاه مستقرّا عنده قال هذا من فضل ربی .... «19»
«كسیكه نزد او دانشی از كتاب بود (حقيقت اين كتاب چيست؟ بايد درباره آن در جايی ديگر گفتگو كرد)، چنين گفت: پيش از آنكه تو چشم برهم بزنی، من آن را در اين مجلس حاضر میكنم. ناگهان سليمان تخت را در برابر خود حاضر ديد و گفت: اين نعمتی است از جانب خدا بر من».
بايد در مفاد اين آيات دقت كنيم تا ببينيم عامل اين كارهای خارق العاده (احضار «تخت بلقيس» از فرسنگهای دور از مجلس سليمان) چيست؟ آيا عامل اين كار خارق العاده مستقيما خدا است؟
و او است كه اين جهش را در طبيعت انجام میدهد و «آصف برخيا» و ديگران نمايشگرانی هستند كه كوچكترين تأثيری در آن كارها ندارند؟
يا اينكه عامل اين كار- بسان ميليونها كارهای ديگر كه بشرهای عادی با قدرت الهی انجام میدهند- خود آنها میباشند؛ چيزی كه هست آنان اين قدرت را از قرب الهی به دست آورده و با اراده نافذ خود كه از مظاهر اراده خدا است عامل اين نوع كارهای خارق العاده میباشند؟ ظاهر آيات سهگانه نظر دوم را تأييد میكند زيرا:
اولّا: سليمان از آنان میخواهد كه اين كار را انجام دهند و آنان را بر اين كار قادر و توانا میداند.
ثانيا: شخصی كه گفت: من تخت بلقيس را پيش از آنكه سليمان از جای خود برخيزد حاضر میكنم، خود را با جمله زير توصيف كرد و گفت: و انّی عليه لقویّ أمين: «من بر اين كار، قادر و توانايم و به خود اطمينان دارم».
هرگاه وجود اين شخص و اراده او را در اين كار مؤثر نباشد ونقش او همان نقش يك تماشاگر صحنه تئاتر باشد، ديگر دليلی ندارد كه بگويد: «من بر اين كار قادر و امين هستم».
ثانيا: دومی گفت: من آن را در اندك زمانی (يك چشم به هم زدن) میآورم و اين كار خارق العاده را به خود نسبت داد گفت:
«آتيك: میآورم».اگر بنا بود كه قرآن به اين حقيقت تصريح كند كه نفوس اوليا و اراده و خواست آنان و ديگر شخصيتهای بزرگ، در ايجاد معجزهها و كرامات و تمام خارق العادهها مؤثر است، روشنتر از اين چگونه بگويد تا شكاكان زمان آن را بپذيرند و تأويل نكنند.
رابعا: خداوند علت توانايی دومی را بر اين كار شگفتآور آشنايی او به علم كتاب میداند، دانشی كه از اختيار افراد عادی خارج است و از علومی است كه مخصوص بندگان خدا میباشد، و ارتباط با چنين دانشهای محصول قربی است كه اين نوع افراد با خدا دارند، چنانكه فرمود: قال الّذی عنده علم من كتاب: «كسیكه در نزد او دانشی از كتاب بود، گفت».
باز هم قدرتنمايی سليمان
قرآن مجيد درباره سليمان نبی با صراحت كامل میفرمايد كه:
باد به فرمان او به هر طرف كه میخواست جريان پيدا میكرد. مسير باد كه جزء نظام آفرينش است به اراده سليمان تعيين میگرديد، چنانكه میفرمايد:
و لسليمان الرّيح عاصفة تجری بأمره إلی الأرض الّتی باركنا فيها و كنّا بكلّ شیء عالمين. «20» «باد وزنده و تند را برای سليمان رام كرديم بهطوری كه به فرمان وی به سوی سرزمينی كه بركت داديم، جريان پيدا میكرد و ما به همهچيز عالم هستيم».
نكته قابل توجه اين است كه اين آيهها با صراحت هرچه كاملتر، جريان باد و تعيين مسير و سمت آن را معلول امر سليمان (اراده نافذ او) میداند چنانكه میفرمايد: تجری بأمره: «به فرمان او جريان داشت».
از آيه ديگر استفاده میشود: بادی كه سليمان از آن به عنوان مركب استفاده میكرد، از صبح تا ظهر مسافت يك ماه و از ظهر تا شب مسافت يك ماه ديگر را طی میكرد. و اين مرد الهی میتوانست مسافتی را كه مراكب آن روز تقريبا در ظرف دو ماه طی میكردند، در ظرف يك روز طی كند.
درست است كه خداوند باد را برای او رام كرد و مسخر او نموده بود، امّا جمله تجری بأمره «به فرمان سليمان حركت میكرد و از حركت باز نمیايستاد» صراحت دارد كه امر و اراده سليمان در بهرهبرداری از اين پديده طبيعی، كاملا مؤثر بوده است؛ مثلا تعيين وقت حركت و مسير آن و باز ايستادن آن از حركت بستگی به اراده نافذ سليمان داشت.
از آيات مربوط به سليمان نكته ديگری نيز استفاده میشود و آن اينكه خداوند بسياری از پديدههای سركش طبيعی را برای او رام كرده و او به هر نحوی میخواست از آنها با كمال سهولت و آسانی استفاده میكرد. مثلا معدن مس با تمام صلابتی كه دارد، برای او- به فرمان خدا- به صورت چشمه روانی در میآمد و هرچه میخواست از آنها استفاده میكرد. چنانكه میفرمايد:
... واسلنا له عين القطر .... «21» «و چشمه مس (مذاب) را برای او روان كرديم».
موجوداتی كه با ديدگان عادی ديده نمیشوند مانند: جن، در تسخير وی بودند و آنچه او را از آنها میخواست انجام میدادند چنانكه میفرمايد:
و من الجنّ من يعمل بين يديه بإذن ربّه ... يعملون له ما يشاء .... «22» «گروهی از جن در برابر او به فرمان خداوند كار میكردند ... برای او آنچه میخواست انجام میدادند».
ظاهر مجموع آيات اين است كه نحوه بهرهبرداری او از باد و غيره يكسان بوده است، درست است كه خداوند بزرگ اين پديدهها را برای او تسخير كرده بود، امّا درعينحال اراده او بیاثر نبود. تا اراده سليمان تعلق نمیگرفت معدن مس به صورت چشمه آب روان نمیگشت و جن كاری را انجام نمیداد.
همه اينها يك نوع ولايت بر تكوين است و معنی آن اين است:
پيامبری بر اثر قربی كه به خدا دارد دارای منزلتی گردد كه طبيعت و حتّی موجودات نامرئی به نام جن، به اذن خدا به فرمان او باشند و از حوزه نفوذ او خارج نشوند.
4. تصرفهای حضرت مسيح
قرآن مجيد به حضرت «مسيح» بعضی از كارهای فوق العاده را نسبت میدهد و میرساند كه همه اين كارها از نيروی باطنی و اراده خلاق او سرچشمه میگرفت، چنانكه میفرمايد:
... أنّی أخلق لكم من الطّين كهيئة الطّير فأنفخ فيه فيكون طيرا بإذن اللّه و أبری الأكمه و الأبرص وأحی الموتی بإذن اللّه. «23»
«من برای شما از گل، شكل مرغی میسازم و در آن میدمم كه به اذن خدا پرنده میشود، كور مادرزاد و پيس را شفا میدهم و مردگان را به اذن خدا زنده میكنم».
در اين آيات حضرت مسيح، امور زير را به خود نسبت میدهد:
1. ساختن پرندهای از گل
2. دميدن در پرنده و زنده كردن آن
3. شفای كور مادرزاد.
4. درمان بيماری پيسی.
5. زنده كردن مردگان.
حضرت مسيح خود را فاعل اين امور میداند، نه اينكه او درخواست كندو خدا انجام دهد بلكه میگويد: «اين كارها را من به اذن خدا انجام میدهم» اذن خدا در اين موارد چيست؟ آيا اذن در اين موارد يك اجازه لفظی است؟ بهطور مسلم نه، بلكه مقصوداز آن اذن باطنی است. به اين معنی كه خدا به بنده خودآنچنان كمال و قدرت و نيرو میبخشد كه وی به انجام چنين اموری توانامیگردد.
گواه بر چنين تفسيری اين است كه بشر نه تنها در امور غير عادی به اذن خدا نيازمند است، بلكه در تمام امور به اذن خدا نياز دارد، و هيچ كاری بدون اذن او صورت نمیپذيرد، اذن الهی در تمام موارد همان لبريز كردن فاعل از قدرت و رحمت خويش میباشد، در آيه مورد بحث، حضرت مسيح تحقق امور ياد شده را به خود نسبت میدهد و در آيه ديگر خدا نيز صريحا امور مزبور را به خود او نسبت میدهد و میگويد:
... و إذ تخلق من الطّين كهيئة الطّير بإذنی فتنفخ فيها فتكون طيرا بإذنی و تبری الأكمه و الأبرص بإذنی و إذ تخرج الموتی بإذنی ... «24»
«هنگامی از گل صورت پرندهای را به اذن من ساختی در آن دميدی، و به اذن من پرنده شد و كور مادرزاد و پيس را به اذن من شفا دادی، و مردگان را زنده كردی».
در جملههای اين آيه دقت بيشتری كنيم تا روشن شود كه از نظر قرآن، فاعل و انجام دهنده اين امور كيست؟ هرگز خدا نمیگويد «من مرغ آفريدم»، «من شفا دادم»، «من زنده كردم» بلكه میگويد:
تو آفريدی إذ تخلق، بهبودی بخشيدی و تبری، تو زنده كردی إذ تخرج الموتی. چه صراحتی بالاتر از اين؟
ولی برای اينكه روشن شود كه هيچ بشری در كار ايجاد، استقلال ندارد، و برای كوبيدن افكار غير صحيح «معتزله» و دوگانه پرستان كه تصور میكنند بشر در آفرينش خود به خدا نياز دارد، ولی در افعال و كارهای خود كاملا مستقل و از خدا بینياز است، در همه اين موارد كارهای حضرت مسيح را مقيّد به اذن الهی كرده و موضوع توحيد در افعال را كه از مراتب توحيد است رعايت نموده.
همانطوری كه بشر در كليه امور عادی و غير عادی خود بینياز از اذن الهی نيست، اگر میخورد و میآشامد و نفس میكشد، همگی به اذن الهی انجام میگيرد، همچنين امور غير عادی و اعجاز و كرامت نيز به اذن او تحقق میپذيرد، همچنانكه وجود اذن الهی در اين موارد سبب نمیشود كه فعل را از فاعل سلب كنيم، همچنين وجود اذن خدا در اعجاز، مانع از آن نمیشود كه حضرت مسيح را به اذن خدا فاعل اين امور بدانيم.
ما در قرآن مجيد به آياتی برمیخوريم كه در آنها، افعال غير خدا نيز به اذن الهی مقيد گشته است مانند:
... فإنّه نزّله علی قلبك بإذن اللّه .... «25» «جبرئيل (قرآن را) به اذن خداوند بر قلب و روان تو نازل كرده است».
جای گفتگو نيست كه آورنده وحی از مقام ربوبی، فرشته است. و آن فعل حقيقی و واقعی «جبرئيل» میباشد، ولی او اين كار را «باذن اللّه» انجام میدهد. و همچنين آيات پيروزی گروه كم بر گروه زياد مانند:
... كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة بإذن اللّه .... «26» «چه بسا گروهی اندك كه به اذن خداوند بر جمعيتی بسيار، غالب شدند».
... فهزموهم بإذن اللّه و قتل داود جالوت .... «27» «سربازان طالوت بر ارتش جالوت به اذن خدا پيروز شدند و داوود جالوت را كشت».
همچنين است آيات ديگر، آيا كسی به خود اجازه میدهد كه در اين موارد بگويد: انجام دهنده فعل درواقع خدا است و بشر در اين موارد، تماشاگر صدور فعل از خدا میباشد؟ و يا اينكه بايد گفت: واقعا هر انسانی در اين مبدأ كار و فعاليت است، البته با توجه به اينكه هيچ موجود امكانی، در هيچ موردی، هيچ عملی را بدون اذن و خواست خدا نمیتواند انجام دهد (تفصيل اين مطلب را در كتابهای كلام، مخصوصا باب جبر و اختيار میخوانيد «28») و اگر كسی عقيده داشته باشد كه، بدون اذن الهی میتواند درجهان، مبدأ كاری گردد از گروه «مفوّضه» محسوب میشود كه يك گروه باطل گرا و گمراه میباشد.
__________________________________________________
(1). اصول كافی، ج 2، ص 352 چاپ دارالكتب الاسلامية
(2). در اين بخش هفت اثر بارز برای عبوديت و بندگی ياد شده است كهعبارتند از: 1- تسلط بر نفس، 2- بينش خاص، 3- تسلط بر افكار پراكنده، 4- تخليه بدن از روح، 5- تصرف در بدن، 6- تصرف در جهان، 7- رؤيت اجسام لطيفه، تا آخر بخش، مجموع اين آثار مورد بررسی قرار میگيرند ولی اثر مستقيم گستردهتری مطرح شده است.
(3) عنكبوت/ 45.
(4). بقره/ 183.
(5). انفال/ 29.
(6). عنكبوت/ 69.
(7). حديد/ 28.
(8). مثنوی، دفتر سوم.
(9). اين دو جريان در حالات امير مؤمنان و حضرت سجاد نقل شده است.
(10). اشارات، ج 3، نمط نهم ص 370 تحت عنوان «تنبيه».
(11). وسائل الشيعة، ج 1، ص 38: «ما ضعف بدن عما قويت عليه النية».
(12). روزنامه كيهان، مورخ 15 بهمنماه 1354 با عكس و تفصيل تصرف گروهی را در بدن خود منعكس كرده است (قبلا به آن اشاره كرديم).
(13). يوسف/ 93.
(14). يوسف/ 96.
(15). بقره/ 60.
(16). شعراء/ 63.
(17). نمل/ 38.
(18). نمل/ 39.
(19). نمل/ 40.
(20). انبياء/ 81.
(21). سبا/ 12.
(22). سبا/ 12- 13.
(23). آل عمران/ 49.
(24). مائده/ 110.
(25). بقره/ 97.
(26). بقره/ 249.
(27). بقره/ 251.
(28). رجوع كنيد به: كتاب شناخت صفات خدا، ص 196- 203 از اين قلم.