مقصود از كمال چيست؟

مقصود از كمال چيست؟

وقتى مى‏گوييم خداوند كمال مطلق و نامتناهى است، مقصود از آن، همان «صفات جمال» خدا از قبيل «علم» و «قدرت» و «حيات» و «اراده» است. هرگاه بنده‏اى در پرتو پيمودن راه اطاعت، گام در درجات كمال مى‏گذارد، از نردبان كمال بالا مى‏رود. مقصود اين است كه كمال وجودى بيشترى به دست آورده و علم بيشتر، قدرت زيادتر، اراده‏اى نافذتر و حياتى جاودانه‏تر، پيدا مى‏كند. در اين صورت مى‏تواند از فرشته بالاتر و از كمالات بيشترى بهره‏مند گردد.

 

بشر، پيوسته خواهان آن است كه بر جهان تسلط پيدا كند. و كاری را كه بشرهای عادی نمی‏توانند انجام دهند انجام دهد. گروهی از مرتاضان از طريق رياضتهای حرام و آزار دهنده به تقويت نفس و روح پرداخته و قدرت‏هايی را به دست می‏آورند.

امّا راه صحيح كه سعادت هر دو جهان در آن نهفته است، اين‏ است كه راه «تذلل» و خضوع را در برابر خدای جهان پيش گيرد و با پيمودن راه بندگی، مقامات و قدرت‏هايی به دست آورده و سرانجام بر خود و جهان مسلط گردد.

پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم در ضمن حديثی به مقامات بلند سالكان راه حق و پويندگان راه عبوديت و بندگی اشاره نموده، سخن پروردگار را چنين نقل می‏فرمايد:

 «ما تقرّب إلیّ عبد بشی‏ء أحبّ إلیّ ممّا افترضت عليه و إنّه ليتقرّب إلیّ بالنّافلة حتّی أحبّه، فإذا أحببته كنت سمعه الّذی يسمع به و بصره الّذی يبصر به و لسانه الّذی ينطق به ويده الّتی يبطش بها، إن دعانی أجبته و إن سألنی أعطيته». «1»

 «هيچ بنده‏ای به وسيله كاری، نسبت به من تقرب نجسته كه محبوب‏تر از انجام فرايض بوده باشد. (آنگاه فرمود:) بنده من با گزاردن نمازهای نافله آنچنان به من نزديك می‏شود كه او را دوست می‏دارم. وقتی او محبوب من شد، من گوش او می‏شوم كه با آن می‏شنود، و چشم او می‏شوم كه با آن می‏بيند و زبان او را می‏گردم كه با آن سخن می‏گويد، و دست او می‏شوم كه با آن حمله می‏كند. هرگاه مرا بخواند اجابت می‏كنم و اگر چيزی از من بخواهد می‏بخشم».

دقت در اين حديث، ما را به عظمت كمالی كه انسان در سايه انجام فرايض و نوافل پيدا می‏كند، بخوبی رهبری می‏كند، در اين حالت قدرت درونی انسان به حدّی می‏رسد كه با قدرت الهی صداهايی را كه با نيروی عادی نمی‏شنود، می‏شنود، صور و اشباحی را كه ديدگان عادی را يارای ديدن آنها نيست، می‏بيند. بالأخره خواسته‏های او جامه عمل پوشيده، حاجت‏های او برآورده می‏شود، خلاصه دوست خدا می‏شود و عمل او، عمل خدايی می‏گردد.

جای شك نيست كه مقصود از اينكه خدا چشم‏وگوش او می گردد، اين است كه ديده او در پرتو قدرت الهی، نافذتر و گوش او شنواتر و قدرت او گسترده می‏گردد.

پيامبر گرامی صلی اللّه عليه و اله و سلم برای انسان، استعداد و لياقت بس شگرفی معرفی می‏كند و عبوديت و بندگی را يگانه راه سالم و صحيح برای كسب بينش‏های ژرف و شنوايی‏های بلند و ديگر كمالات می‏شمارد و بس.

در كتاب‏های اخلاق و سيروسلوك، جمله معروفی وجود دارد كه غالبا به‏طور غيرصحيح تفسير می‏شود و آن اين‏كه‏ می گويند:

 «العبوديّة جوهرة كنهها الرّبوبيّة». «بندگی و پيمودن راه قرب به خدا، گوهری است كه نتيجه آن خداوندگری وكسب قدرت و توانايی بيشتر است».

مقصود از «ربوبيّت» در اين جمله خدايی نيست، زيرا هيچ‏گاه «بشر ممكن» نمی‏تواند از حدود امكانی تجاوز كند، بلكه مقصود از آن «خداوندگاری» و كسب كملات بيشتر وقدرت و نيروهای بالاتر است.

اكنون ما به آثار شگرف عبوديت و بندگی، و نتيجه پيمودن صراط مستقيم الهی اشاره می‏كنيم وبه اتكای آيات قرآنی، تسلط انسان خداپرست را بر نفس و روح، جسم و تن و عالم و جهان ثابت می‏كنيم.

بندگی، دارای آثار ياد شده در زير است: «2»

1. تسلط بر نفس‏

نخستين اثر «عبوديت»، تسلط انسان بر خواهش‏های نفسانی است، در نتيجه اين تسلّط «نفس اماّره» مهار شده و روح انسانی بر نفس، ولايت پيدا می‏كند و فرد از نظر كمال روحی به پايه‏ای می‏رسد كه می‏توانداختيار «نفس اماره» را به دست گيرد. يك چنين فردی بر نفس و خواهش‏های آن تسلط دارد، و اختياردار می‏گردد. به اين مرحله از كمال، «ولايت بر نفس» می‏گويند.

در آيات قرآن به اين مرحله اشاره شده است چنان‏كه می‏فرمايد:

... إنّ الصّلاة تنهی عن الفحشاء و المنكر .... «3» «نماز انسان را از بدی‏ها و منكرها می‏دارد».

يعنی نماز، در انسان حالتی پديد می‏آورد كه در پرتو آن خود نمازگزار از گناه باز می ماند.

همچنين می‏فرمايد:

... كتب عليكم الصّيام كما كتب علی الّذين من قبلكم لعلّكم تتّقون. «4» «روزه را بر شما بسان پيشينيان واجب كرديم تا پرهيزگار شويد».

روزه يك نوع عبوديت و بندگی برای ذات اقدس الهی است كه پديد آورنده تقوا و تمالك نفسانی و خويشتن‏داری از گناه است و نتيجه آن ولايت بر نفس و پيروزی بر هوی‏وهوس است.

2. بينش خاص‏

از مزايای عبوديت اين است كه انسان در سايه صفا و روشنايی، بينش خاصی پيدا می‏كند، حق و باطل را به روشنی تشخيص می‏دهد و هرگز گمراه نمی‏شود. چنان‏كه می‏فرمايد:

يا أيّها الّذين آمنوا إن تتّقوا اللّه يجعل لكم فرقانا .... «5» «ای كسانی كه ايمان آورده‏ايد، اگر پرهيزگار باشيد خدا به شما نيروی می‏بخشد كه با آن بين حق و باطل به خوبی تميز می‏دهيد».

مقصود از «فرقان» همان بينش خاصی است كه سبب می‏گردد انسان حق و باطل را خوب بشناسد.در آيه ديگر می‏فرمايد:

و الّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا .... «6» «كسانی كه در راه ما سعی‏وكوشش كنند، آنان را به راه خويش رهبری می‏كنيم.»

و در آيه سوم می‏فرمايد:

يا أيّها الّذين آمنوا اتّقوا اللّه و آمنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به .... «7»

 «ای كسانی كه ايمان آورده‏ايد! از مخالفت با خدا بپرهيزيد و به پيامبر او ايمان بياوريد! (خداوند) دو سهم از رحمت خويش را به شما می‏دهد، و برای شما نوری قرار می‏دهد كه با آن راه برويد».

مفاد اين آيه حاكی است كه تقوا و ايمان، در زندگی همين جهان، نورآفرين است و اين نور او را به پاكی و طهارت رهبری می‏كند.

3.تسلط بر افكار پراكنده‏

يكی از آرزوهای انسان اين است كه درحال عبادت، قوای‏ عقلانی او درنقطه‏ای متمركز گردد و به غير از خدا توجهی پيدا نكند.

كسانی كه موقع عبادت به اين سو و آن سو توجه دارند و به اصطلاح فاقد حضور قلب هستند، برای اين است كه بر انديشه‏های پراكنده‏ای كه زاييده قوه تخيل است ولايت و تسلط ندارند. از اين جهت يك نماز چهار ركعتی را با افكار بسيار پراكنده به پايان می‏رسانند و اسكلتی بی‏روح تحويل می‏دهند.

در احاديث اسلامی می‏خوانيم كه پيامبر صلی اللّه عليه و اله و سلم فرموده است: «قلب انسان (مقصود ادراكی است) بسان پری است كه بر درختی آويزان باشد. و باد آن را به اين سو و آن سو می‏برد و پشت و رو می‏كند».

 «مولوی» مضمون اين حديث را به نظم درآورده است و می‏گويد:

         در حديث آمده كه‏دل همچون پری است             در بيابانی اســـــــــير صرصری است‏

         باد پر را هــــــر طرف راند گـــــزاف             گه چپ و گه راست، صدها اختلاف «8»

 امّا پويندگان راه بندگی، به واسطه تكامل و قدرتی كه در سايه بندگی پيدا می‏كنند، بر تمام انديشه‏های پراكنده خود تسلط پيدا می‏كنند، و بر قوه تخيل خويش كه بسان گنجشكی از اين شاخه به آن شاخه می‏پرد، مسلط می‏گردند، و اختيار آن را به دست می‏گيرند. و درحال عبادت، آنچنان تمركز فكری و حضور قلب پيدا می‏كنند كه از غير خدا غافل می‏شوند و غرق جمال و كمال خدا می‏گردند، تا آنجا كه درحال نماز پيكان تير از پای آنان بيرون كشيده می‏شود و به آن توجه پيدا نمی‏كنند، فرزندشان از بلندی سقوط می‏كند و فرياد زن و بچه بلند می‏شود، امّا آنان هرگز متوجه نمی‏شوند و پس از فراغ از نماز به اطراف خود نگاه می‏كنند و از جريان آگاه می‏گردند. «9»

شيخ الرئيس «ابو علی سينا» می‏گويد:

عبادت، يك نوع ورزش برای قوای فكری است كه بر اثر تكرار و عادت به حضور در محضر خدا، فكر را از توجه به مسائلی مربوط به طبيعت و ماده، به سوی تصورات ملكوتی می‏كشاند. قوای فكری تسليم باطن و فطرت خداجوی انسان می‏گردند و مطيع او می‏شوند. «10»

4. تخليه بدن از روح‏

در جهان طبيعت، روح و بدن به يكديگر نياز مبرم دارند. از آنجا كه روح بر بدن «علاقه تدبيری» دارد، بدن را از فساد و خرابی باز می‏دارد. از طرف ديگر روح در فعاليت‏های خود به بدن نيازمند است و درپرتو اعضاء و جوارح بدنی، می‏تواند بشنود و ببيند و ....

امّا گاهی روح، بر اثر كمال و قدرتی كه از ناحيه عبادت و بندگی حق پيدا می‏كند، از استخدام بدن بی‏نياز می‏شود و می‏تواند خود را از بدن «خلع» كند.

برای افراد جوان و بالأخص كسانی كه با ديد ماديگری به جهان طبيعت می‏نگرند، تصور اين نوع مطالب همراه با دشواری است؛ ولی برپويندگان راه حق اين كار آنچنان آسان است كه هر موقع بخواهيد می‏توانيد خود را «خلع از بدن» كنند.

ما در دوران زندگی خود شخصيت‏هايی را ديده‏ايم و می‏شناسيم و از آنها مطالبی را شنيده‏ايم كه اين كار برای آنان يك امر عادی و به صورت يك ملكه درآمده بود. البته كسانی كه دستورات اسلامی را چيزی جز يك رشته وظايف عملی، كه كوچك‏ترين واقعيتی در روان انسان پديد نمی‏آورد، می‏پندارند، هرگز نمی‏توانند برای بندگان واقعی چنين مقامی تصور كنند و گاهی برای غلطاندازی و جلب افكار عوام، اين نوع مطالب را يكنوع «صوفيگری» پنداشته و از اين راه به انكار آن برمی‏خيزند.

درحالی‏كه حساب بندگان حقيقی خدا، از صوفيان قلابی كه جز ظاهرسازی و عوام‏فريبی و تفرقه‏اندازی ميان مسلمانان، و تأسيس‏ خانقاه در برابر مسجد و دعوت به يك مشت اوراد و اذكار غير صحيح، هدف ديگری ندارد، جدااست.

بی‏خبرانی كه وجود چنين كمالاتی را انكار می‏كنند، درواقع دشمنان صوفيگری نيستند، هرچند به آن تظاهر می‏نمايند، بلكه دشمنان كمال انسانی هستند و نمی‏خواهند به كمال بشر خاكی كه قبله و مسجود ملائكه گرديد، اعتراف نمايند.

به اين نوع افراد كه عبادت اسلامی را فقط يك نوع وظايف عملی می‏پندارند كه در روح‏وروان انسان كوچكترين اثر و كمالی نمی‏گذارد، بايد گفت: آيا گرامی‏ترين شخصيت جهان بشريت با شقی‏ترين آنان در برابر خدا از نظر كمال روحی و معنوی و از نظر قرب و نزديكی يكسانند، جز اين‏كه يكی به وظايف خود عمل كرده و ديگری عمل نكرده است؟!

5. تصرف در بدن‏

بندگی، آنچنان قدرتی به انسان می‏بخشد كه بدن، تحت فرمان اراده انسان كامل قرار می‏گيرد و انسان در محيط بدن خود و يا درباره ديگران، كارهای خارق العاده‏ای انجام می‏دهد.

امام صادق عليه السّلام می‏فرمايد:

 «هرگاه اراده انسان بر انجام عملی قوی گرديد و حقيقتی مورد توجه و خواست او قرار گرفت، هرگز بدن در انجام آن از خود ناتوانی نشان نمی‏دهد». «11»

و برای اين قسمت آن‏قدر شواهد محسوس داريم كه خود را از بيان آنها بی‏نياز می‏دانيم. «12»

6. تصرف در جهان‏

در پرتو عبادت و بندگی، نه تنها حوزه بدن تحت فرمان و محل نفوذ اراده انسان قرار می‏گيرد، بلكه جهان طبيعت، مطيع انسان می‏گردد و به اذن پروردگار جهان، در پرتو نيرو و قدرتی كه از تقرب به خدا كسب نموده است، در طبيعت تصرف می‏كند و مبدأ يك سلسله معجزات و كرامات می‏شود و در حقيقت قدرت بر تصرف و تسلط بر تكوين پيدا می‏كند.

دانشمندان درباره معجزه بحث‏های مبسوط و گسترده‏ای دارند و هرگز معجزه را معلول بدون علت نمی‏دانند؛ بلكه بايد گفت: معجزه معلولی است كه علت طبيعی و عادی ندارد، و علت آن «اراده و قدرت روحی پيامبر» است، آن هم بر اثر قدرت و اراده‏ای كه خدای‏ جهان در اختيار او نهاده و اذن داده است كه به امر او در كائنات و جهان طبيعت تصرف كند.

بنابراين، معجزه معلول بدون علت نيست، بلكه معلول علت «غير عادی» است و پيوسته با علتی همراه می‏باشد.

تا اين‏جا با آثار شش‏گانه ولايت آشنا شديم و اثر هفتم را كه مشاهده اجسام برزخی و لطيف است، در صفحه 77 می‏خوانيد.

و علت اين‏كه بيان اين ويژگی به عقب افتاد اين است كه قدرت نمايی اولياء الهی با اثر ششم «تصرف درجهان» تناسب كامل دارد، از اين جهت، فصل سوم را به اين موضوع اختصاص داديم، سپس به بيان ويژگی هفتم می‏پردازيم.

 

3- قرآن قدرت‏نمايی اوليای الهی‏

اكنون كه سخن به اينجا رسيد، برای اثبات مدعای خود، شواهدی از آيات قرآن می‏آوريم، كه همگی حاكی از آن است كه اوليای خدا روی مصالحی به اذن پروردگار جهان در پرتو قدرتی كه خدا به آنان داده است، در جهان طبيعت می‏تواند تصرف كنند و جهان خلقت، بسان حوزه بدن آنان می‏گردد، كه در شرايطی می‏توانند در آن تصرف كنند.

1. تصرف يوسف در بينايی پدر

مطالعه و بررسی آيات مربوط به «يوسف» و «داوود» و «سليمان» و كارهای شگفت‏آور آنان، ما را به اين نكته هدايت می‏كند، كه تصرف در تكوين آنچنان هم مشكل و پيچيده نيست كه در توانايی اوليای خدا بر آن شك و ترديد كنيم، قرآن برای هموار ساختن اصل مطلب‏ نمونه‏هايی را نشان داده است كه انجام‏دهندگان آنها از نظر قرب و كمال روحی و معنوی به پايه پيامبر گرامی اسلام صلی اللّه عليه و اله و سلم نمی‏رسند، جايی كه آنان در پرتو عنايات خداوند بر چنين تصرفاتی قادرند، قطعا ديگر اوليای خدا كه مقام و قرب بيشتری دارند و بر اسرار جهان آفرينش احاطه زيادتری دارند، تواناتر خواهند بود.

البته روی سخن در اين مباحث با كسانی است كه قرآن را پذيرفته‏اند و به مضامين آن ايمان راسخ دارند: جايی كه يعقوب با خواست يوسف بينايی خود را باز می‏يابد و يا اينكه باد به فرمان سليمان به حركت درمی‏آيد و يا از حركت بازمی‏ايستد؛ جايی كه چشمه مس به فرمان سليمان به صورت آب روان درمی‏آيد، قطعا بايد ماه به خواست پيامبر، دو نيم گردد و يا سنگريزه، تسبيح گويد، سرانجام نبايد در صحت اين نوع معجزات كه تصرف در تكوين است شك و ترديد كنيم.

همگی می‏دانيم كه حضرت «يعقوب» بر اثر مفارقت فرزند دلبند خود، آنقدر گريه كرد كه در آخر عمر، بينايی خود را از دست داد، پس از ساليان دراز، مژده‏رسانی از «يوسف» خبری به يعقوب آورد. يوسف به برادران خود دستور داد كه پيراهن او رابر چهره يعقوب بيفكنند تا او بينايی خود را باز يابد، قرآن مجيد در اين مورد می‏فرمايد:

اذهبو بقميصی هذا فألقوه علی وجه أبی يأت بصيرا .... «13» «برويد و پيراهنم را بر چهره پدر بيفكنيد، تا او نعمت بينايی خود را باز يابد».

مژده‏رسان آمد پيراهن يوسف را بر چهره يعقوب افكند، او در همان لحظه بينايی خود را بازيافت چنانكه می‏فرمايد:

فلمّا أن جاء البشير ألقيه علی وجهه فارتدّ بصيرا .... «14» «هنگامی كه مژده‏رسان آمد و پيراهن يوسف را بر صورت او افكند، او بينايی خود را بازيافت».

اكنون بايد ديد بازيابی بينايی يعقوب معلول چيست؟ آيا اين عمل مستقيما كار خدا بود و اراده و خواست يوسف در آن به هيچ‏وجه دخالت نداشت؟ يا اينكه معلول اراده و خواست يوسف بود و او در پرتو قدرتی كه از سرچشمه قدرت كسب كرده بود، قادر و توانا گشت كه به اذن خداوند چنين كاری را انجام دهد؟

احتمال اول بسيار سست و بی‏اساس است، زيرا اگر شفای‏ يعقوب فعل مستقيم خدا باشد، ديگر لازم نبود كه يوسف به برادران خود دستور دهد كه پيراهنش را بر صورت پدر بيفكند تا بينا گردد، ديگر لازم نبود كه بشير به دستور يوسف عمل كند و آن را به صورت پدر بيفكند، بلكه كافی بود كه وی دعا كند و دعای او مستجاب شود.

بنابراين چاره‏ای جز اين نيست كه بگوييم، اراده و خواست و قدرت روحی يوسف در بازگردانيدن بينايی پدر خويش، مؤثر بوده است.

امّا چرا يوسف عليه السّلام برای اين كار از وسيله ساده‏ای (افكندن پيراهن به صورت پدر) استفاده كرد؟ علت آن اين است كه پيامبران در مقام اعجاز و كرامت، پيوسته از ابزار ساده استفاده می‏كنند و يكی از تفاوتهای معجزه با صنعت همين است، ممكن است كاری را كه پيامبر از طريق اعجاز انجام می‏دهد، شخص عادی همان كار را از طريق صنعت انجام دهد، امّا با اين تفاوت كه فرد عادی از ابزار پيچيده علمی و صنعتی برای منظور خود استفاده می‏كند، درحالی‏كه پيامبران با وسيله بسيار ساده (كه هرگز ميان آن وسيله و نتيجه‏ای كه از آن به دست می‏آيد، رابطه طبيعی وجود ندارد) به هدف خودجامه عمل می‏پوشانند.

مثلا «آرمسترانگ» با سفينه فضايی كه موشكی آن را حمل می‏كرد و آن را از حوزه جاذبه زمين بيرون می‏برد، گام در ماه نهاد.

وسيله فضانورد آمريكايی، چيزی بود كه طبق گفته خبرگزاريهای جهان، سيصد هزار دانشمند در اين پروژه صنعتی و پياده كردن آن طرح، شركت داشتند؛ درحالی‏كه پيامبر اسلام با وسيله‏ای بسيار ساده (براق) فاصله‏ای را پيمود كه بسيار بيشتر از مسافت بين ماه و زمين است.

روش پيامبران در تصرف در تكوين همين كه پيوسته از ابزار ساده استفاده می‏كنند، يوسف نيز از انداختن پيراهن بر چهره پدر استفاده كرد، درحاليكه علت واقعی بينايی يعقوب همان اراده يوسف و قدرت روحی او بود، و اگر پيامبران در اين مواقع به چنين ابزار ساده‏ای متوسل نشوند، در اين صورت انتساب عمل (مثل بازگردانيدن بينايی از دست‏رفته) به آنان روشن نمی‏گردد.

2. موسی و ولايت بر تصرف درتكوين‏

قرآن مجيد، با صراحت هرچه كاملتر می‏گويد: قوم موسی با مضيقه آب روبرو شدند، موسی از خداوند برای آنان طلب آب كرد، در اين موقع خداوند به موسی دستور داد كه عصای خود را برسنگی بزند، تا دوازده چشمه از آن بيرون بيايد و هر چشمه‏ای متعلق به تيره‏ای از بنی اسرائيل گردد، و هر كدام آبشخور خود را بشناسند. اينك متن آيه:

و إذ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا قد علم كلّ أناس مشربهم .... «15»

 «به ياد آر هنگامی را كه موسی برای قوم خودآب طلبيد! ما به او دستور داديم عصای خود را بر سنگی بزن، ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون آمد و همه تيره‏های بنی اسرائيل آبشخور خود را دانستند».

اين تنها موردی نيست كه موسی با زدن عصای خود، چنين كار خارق العاده‏ای انجام می‏دهد. بلكه او در جای ديگر با كوبيدن عصای خويش، آب دريا را دو نيم می‏كند و كف دريا نمايان می‏گردد و بنی اسرائيل به آسانی می‏توانند از وسط دريا عبور نمايند، چنان‏كه می‏فرمايد: فأوحينا إلی موسی أن اضرب بعصاك البحر فانفلق فكان كلّ فرق كالطّود العظيم. «16» «به موسی وحی كرديم كه عصای خويش را بر دريا بزن، دريا شكافت، هر قسمتی از آن بسان كوه بزرگی درآمد».

اكنون بايد دقت كرد كه آيا اين كارهای خارق العاده مستقيما كار خدا است؟ اگر چنين است پس چرا به موسی دستور می‏دهد كه عصای خود را بر سنگ و دريا بزند؟ اگر اراده و خواست موسی در اين پديده‏ها كوچكترين تأثيری ندارد چرا به او فرمان می‏دهد چنين كار لغوی را انجام دهد؟ بلكه كافی است كه او دعا كند و خدا دعای او را در مورد رفع تشنگی و عبور بنی اسرائيل، با انفجار كوه و شكافته شدن دريا، مستجاب سازد.

در صورتی كه می‏بينيم خداوند پس از دعا و درخواست موسی به او مأموريت می‏دهد كه عصای خويش را بر سنگ و دريا بكوبد. از اين‏جا استفاده می‏شود كه علل كار، اراده و خواست و يا به عبارت بهتر: معنويت موسی است كه او را بر چنين كاری قادر ساخته است، و امّا اينكه چرا موسی از يك ابزار بسيار ساده استفاده می‏كند، نكته آن را در گذشته روشن ساختيم، و ديگر تكرار نمی‏كنيم.

3. قدرت‏نمايی ياران سليمان‏

قرآن مجيد در موارد زيادی كرامات و معجزات را به دارندگان آنان نسبت می‏دهد به‏طوری كه اراده و خواست آنها را درپيدايش اين نوع پديده‏ها مؤثر می‏داند، و اين كار را با توحيد افعالی و اينكه همه‏ كارها با قدرت و نيروی الهی انجام می‏گيرد، منافی نمی‏داند؛ زيرا هرگاه آنان در انجام اعمال شگفت‏انگيز و خارق العاده خويش اصيل و مستقل باشند و در مقام ايجاد از قدرت الهی بی‏نياز گردند، در اين صورت با توحيد افعالی- و اينكه در جهان، مؤثر مستقلی جز خدا نيست- تضاد پيدا می‏كند؛ ولی اگر همه كارهای آنان در پرتو قدرتی انجام گيرد كه خداوند به آنان در سايه بندگی، عطا و عنايت فرموده است، اين اعتقاد، نه تنها با «توحيد افعالی» تضاد ندارد، بلكه حقيقت «توحيد افعالی» چيزی جز اين نيست و اينك تصريحات قرآن را دراين‏باره منعكس می‏كنيم:

همگی می‏دانيم كه «سليمان»، «ملكه سبا» را احضار نمود ولی پيش از آن‏كه وی به حضور سليمان برسد، سليمان به حاضران در مجلس خود چنين گفت:

... يا أيّها الملؤ أيّكم يأتينی بعرشها قبل أن يأتونی مسلمين. «17» «ای جمعيت كداميك از شما می‏توانيد تخت بلقيس را برای من بياورد، پيش از آن‏كه (بلقيس و همراهان) او مطيعانه وارد شوند».

يك نفر از حاضران در مجلس گفت:

أنا اتيك به قبل أن تقوم من مقامك و إنی عليه لقویّ أمين. «18» «پيش از آنكه تو از جای خود برخيزی (مجلس به پايان رسد) من آن را می‏آورم و من بر اين كار توانا و امينم».

فرد ديگری كه مفسران نام او را «آصف بن برخيا» وزير سليمان و خواهرزاده او می‏دانند، اعلام كرد كه در يك چشم بهم زدن می‏تواند آن را بياورد، چنانكه خداوند می‏فرمايد:

قال الّذی عنده علم من الكتاب أنا اتيك به قبل أن يرتدّ إليك طرفك فلمّا رءاه مستقرّا عنده قال هذا من فضل ربی .... «19»

 «كسی‏كه نزد او دانشی از كتاب بود (حقيقت اين كتاب چيست؟ بايد درباره آن در جايی ديگر گفتگو كرد)، چنين گفت: پيش از آنكه تو چشم برهم بزنی، من آن را در اين مجلس حاضر می‏كنم. ناگهان سليمان تخت را در برابر خود حاضر ديد و گفت: اين نعمتی است از جانب خدا بر من».

بايد در مفاد اين آيات دقت كنيم تا ببينيم عامل اين كارهای خارق العاده (احضار «تخت بلقيس» از فرسنگهای دور از مجلس‏ سليمان) چيست؟ آيا عامل اين كار خارق العاده مستقيما خدا است؟

و او است كه اين جهش را در طبيعت انجام می‏دهد و «آصف برخيا» و ديگران نمايشگرانی هستند كه كوچكترين تأثيری در آن كارها ندارند؟

يا اينكه عامل اين كار- بسان ميليونها كارهای ديگر كه بشرهای عادی با قدرت الهی انجام می‏دهند- خود آنها می‏باشند؛ چيزی كه هست آنان اين قدرت را از قرب الهی به دست آورده و با اراده نافذ خود كه از مظاهر اراده خدا است عامل اين نوع كارهای خارق العاده می‏باشند؟ ظاهر آيات سه‏گانه نظر دوم را تأييد می‏كند زيرا:

اولّا: سليمان از آنان می‏خواهد كه اين كار را انجام دهند و آنان را بر اين كار قادر و توانا می‏داند.

ثانيا: شخصی كه گفت: من تخت بلقيس را پيش از آنكه سليمان از جای خود برخيزد حاضر می‏كنم، خود را با جمله زير توصيف كرد و گفت: و انّی عليه لقویّ أمين: «من بر اين كار، قادر و توانايم و به خود اطمينان دارم».

هرگاه وجود اين شخص و اراده او را در اين كار مؤثر نباشد ونقش او همان نقش يك تماشاگر صحنه تئاتر باشد، ديگر دليلی ندارد كه بگويد: «من بر اين كار قادر و امين هستم».

ثانيا: دومی گفت: من آن را در اندك زمانی (يك چشم به هم زدن) می‏آورم و اين كار خارق العاده را به خود نسبت داد گفت:

«آتيك: می‏آورم».اگر بنا بود كه قرآن به اين حقيقت تصريح كند كه نفوس اوليا و اراده و خواست آنان و ديگر شخصيتهای بزرگ، در ايجاد معجزه‏ها و كرامات و تمام خارق العاده‏ها مؤثر است، روشن‏تر از اين چگونه بگويد تا شكاكان زمان آن را بپذيرند و تأويل نكنند.

رابعا: خداوند علت توانايی دومی را بر اين كار شگفت‏آور آشنايی او به علم كتاب می‏داند، دانشی كه از اختيار افراد عادی خارج است و از علومی است كه مخصوص بندگان خدا می‏باشد، و ارتباط با چنين دانشهای محصول قربی است كه اين نوع افراد با خدا دارند، چنانكه فرمود: قال الّذی عنده علم من كتاب: «كسی‏كه در نزد او دانشی از كتاب بود، گفت».

 باز هم قدرت‏نمايی سليمان‏

قرآن مجيد درباره سليمان نبی با صراحت كامل می‏فرمايد كه:

باد به فرمان او به هر طرف كه می‏خواست جريان پيدا می‏كرد. مسير باد كه جزء نظام آفرينش است به اراده سليمان تعيين می‏گرديد، چنانكه می‏فرمايد:

و لسليمان الرّيح عاصفة تجری بأمره إلی الأرض الّتی باركنا فيها و كنّا بكلّ شی‏ء عالمين. «20» «باد وزنده و تند را برای سليمان رام كرديم به‏طوری كه به فرمان وی به سوی سرزمينی كه بركت داديم، جريان پيدا می‏كرد و ما به همه‏چيز عالم هستيم».

نكته قابل توجه اين است كه اين آيه‏ها با صراحت هرچه كاملتر، جريان باد و تعيين مسير و سمت آن را معلول امر سليمان (اراده نافذ او) می‏داند چنانكه می‏فرمايد: تجری بأمره: «به فرمان او جريان داشت».

از آيه ديگر استفاده می‏شود: بادی كه سليمان از آن به عنوان مركب استفاده می‏كرد، از صبح تا ظهر مسافت يك ماه و از ظهر تا شب مسافت يك ماه ديگر را طی می‏كرد. و اين مرد الهی می‏توانست مسافتی را كه مراكب آن روز تقريبا در ظرف دو ماه طی می‏كردند، در ظرف يك روز طی كند.

درست است كه خداوند باد را برای او رام كرد و مسخر او نموده بود، امّا جمله تجری بأمره «به فرمان سليمان حركت می‏كرد و از حركت باز نمی‏ايستاد» صراحت دارد كه امر و اراده سليمان در بهره‏برداری از اين پديده طبيعی، كاملا مؤثر بوده است؛ مثلا تعيين وقت حركت و مسير آن و باز ايستادن آن از حركت بستگی به اراده نافذ سليمان داشت.

از آيات مربوط به سليمان نكته ديگری نيز استفاده می‏شود و آن‏ اينكه خداوند بسياری از پديده‏های سركش طبيعی را برای او رام كرده و او به هر نحوی می‏خواست از آنها با كمال سهولت و آسانی استفاده می‏كرد. مثلا معدن مس با تمام صلابتی كه دارد، برای او- به فرمان خدا- به صورت چشمه روانی در می‏آمد و هرچه می‏خواست از آنها استفاده می‏كرد. چنانكه می‏فرمايد:

... واسلنا له عين القطر .... «21» «و چشمه مس (مذاب) را برای او روان كرديم».

موجوداتی كه با ديدگان عادی ديده نمی‏شوند مانند: جن، در تسخير وی بودند و آنچه او را از آنها می‏خواست انجام می‏دادند چنانكه می‏فرمايد:

و من الجنّ من يعمل بين يديه بإذن ربّه ... يعملون له ما يشاء .... «22» «گروهی از جن در برابر او به فرمان خداوند كار می‏كردند ... برای او آنچه می‏خواست انجام می‏دادند».

ظاهر مجموع آيات اين است كه نحوه بهره‏برداری او از باد و غيره يكسان بوده است، درست است كه خداوند بزرگ اين پديده‏ها را برای او تسخير كرده بود، امّا درعين‏حال اراده او بی‏اثر نبود. تا اراده‏ سليمان تعلق نمی‏گرفت معدن مس به صورت چشمه آب روان نمی‏گشت و جن كاری را انجام نمی‏داد.

همه اينها يك نوع ولايت بر تكوين است و معنی آن اين است:

پيامبری بر اثر قربی كه به خدا دارد دارای منزلتی گردد كه طبيعت و حتّی موجودات نامرئی به نام جن، به اذن خدا به فرمان او باشند و از حوزه نفوذ او خارج نشوند.

4. تصرف‏های حضرت مسيح‏

قرآن مجيد به حضرت «مسيح» بعضی از كارهای فوق العاده را نسبت می‏دهد و می‏رساند كه همه اين كارها از نيروی باطنی و اراده خلاق او سرچشمه می‏گرفت، چنانكه می‏فرمايد:

... أنّی أخلق لكم من الطّين كهيئة الطّير فأنفخ فيه فيكون طيرا بإذن اللّه و أبری الأكمه و الأبرص وأحی الموتی بإذن اللّه. «23»

 «من برای شما از گل، شكل مرغی می‏سازم و در آن می‏دمم كه به اذن خدا پرنده می‏شود، كور مادرزاد و پيس را شفا می‏دهم و مردگان را به اذن خدا زنده می‏كنم».

در اين آيات حضرت مسيح، امور زير را به خود نسبت می‏دهد:

1. ساختن پرنده‏ای از گل‏

2. دميدن در پرنده و زنده كردن آن‏

3. شفای كور مادرزاد.

4. درمان بيماری پيسی.

5. زنده كردن مردگان.

حضرت مسيح خود را فاعل اين امور می‏داند، نه اينكه او درخواست كندو خدا انجام دهد بلكه می‏گويد: «اين كارها را من به اذن خدا انجام می‏دهم» اذن خدا در اين موارد چيست؟ آيا اذن در اين موارد يك اجازه لفظی است؟ به‏طور مسلم نه، بلكه مقصوداز آن اذن باطنی است. به اين معنی كه خدا به بنده خودآنچنان كمال و قدرت و نيرو می‏بخشد كه وی به انجام چنين اموری توانامی‏گردد.

گواه بر چنين تفسيری اين است كه بشر نه تنها در امور غير عادی به اذن خدا نيازمند است، بلكه در تمام امور به اذن خدا نياز دارد، و هيچ كاری بدون اذن او صورت نمی‏پذيرد، اذن الهی در تمام موارد همان لبريز كردن فاعل از قدرت و رحمت خويش می‏باشد، در آيه مورد بحث، حضرت مسيح تحقق امور ياد شده را به خود نسبت می‏دهد و در آيه ديگر خدا نيز صريحا امور مزبور را به خود او نسبت‏ می‏دهد و می‏گويد:

... و إذ تخلق من الطّين كهيئة الطّير بإذنی فتنفخ فيها فتكون طيرا بإذنی و تبری الأكمه و الأبرص بإذنی و إذ تخرج الموتی بإذنی ... «24»

 «هنگامی از گل صورت پرنده‏ای را به اذن من ساختی در آن دميدی، و به اذن من پرنده شد و كور مادرزاد و پيس را به اذن من شفا دادی، و مردگان را زنده كردی».

در جمله‏های اين آيه دقت بيشتری كنيم تا روشن شود كه از نظر قرآن، فاعل و انجام دهنده اين امور كيست؟ هرگز خدا نمی‏گويد «من مرغ آفريدم»، «من شفا دادم»، «من زنده كردم» بلكه می‏گويد:

تو آفريدی إذ تخلق، بهبودی بخشيدی و تبری، تو زنده كردی إذ تخرج الموتی. چه صراحتی بالاتر از اين؟

ولی برای اينكه روشن شود كه هيچ بشری در كار ايجاد، استقلال ندارد، و برای كوبيدن افكار غير صحيح «معتزله» و دوگانه پرستان كه تصور می‏كنند بشر در آفرينش خود به خدا نياز دارد، ولی در افعال و كارهای خود كاملا مستقل و از خدا بی‏نياز است، در همه اين موارد كارهای حضرت مسيح را مقيّد به اذن الهی كرده و موضوع‏ توحيد در افعال را كه از مراتب توحيد است رعايت نموده.

همانطوری كه بشر در كليه امور عادی و غير عادی خود بی‏نياز از اذن الهی نيست، اگر می‏خورد و می‏آشامد و نفس می‏كشد، همگی به اذن الهی انجام می‏گيرد، همچنين امور غير عادی و اعجاز و كرامت نيز به اذن او تحقق می‏پذيرد، همچنانكه وجود اذن الهی در اين موارد سبب نمی‏شود كه فعل را از فاعل سلب كنيم، همچنين وجود اذن خدا در اعجاز، مانع از آن نمی‏شود كه حضرت مسيح را به اذن خدا فاعل اين امور بدانيم.

ما در قرآن مجيد به آياتی برمی‏خوريم كه در آنها، افعال غير خدا نيز به اذن الهی مقيد گشته است مانند:

... فإنّه نزّله علی قلبك بإذن اللّه .... «25» «جبرئيل (قرآن را) به اذن خداوند بر قلب و روان تو نازل كرده است».

جای گفتگو نيست كه آورنده وحی از مقام ربوبی، فرشته است. و آن فعل حقيقی و واقعی «جبرئيل» می‏باشد، ولی او اين كار را «باذن اللّه» انجام می‏دهد. و همچنين آيات پيروزی گروه كم بر گروه زياد مانند:

... كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة بإذن اللّه .... «26» «چه بسا گروهی اندك كه به اذن خداوند بر جمعيتی بسيار، غالب شدند».

... فهزموهم بإذن اللّه و قتل داود جالوت .... «27» «سربازان طالوت بر ارتش جالوت به اذن خدا پيروز شدند و داوود جالوت را كشت».

همچنين است آيات ديگر، آيا كسی به خود اجازه می‏دهد كه در اين موارد بگويد: انجام دهنده فعل درواقع خدا است و بشر در اين موارد، تماشاگر صدور فعل از خدا می‏باشد؟ و يا اينكه بايد گفت: واقعا هر انسانی در اين مبدأ كار و فعاليت است، البته با توجه به اينكه هيچ موجود امكانی، در هيچ موردی، هيچ عملی را بدون اذن و خواست خدا نمی‏تواند انجام دهد (تفصيل اين مطلب را در كتابهای كلام، مخصوصا باب جبر و اختيار می‏خوانيد «28») و اگر كسی عقيده داشته باشد كه، بدون اذن الهی می‏تواند درجهان، مبدأ كاری گردد از گروه «مفوّضه» محسوب می‏شود كه يك گروه باطل گرا و گمراه می‏باشد.

 

__________________________________________________

 (1). اصول كافی، ج 2، ص 352 چاپ دارالكتب الاسلامية

 (2). در اين بخش هفت اثر بارز برای عبوديت و بندگی ياد شده است كه‏عبارتند از: 1- تسلط بر نفس، 2- بينش خاص، 3- تسلط بر افكار پراكنده، 4- تخليه بدن از روح، 5- تصرف در بدن، 6- تصرف در جهان، 7- رؤيت اجسام لطيفه، تا آخر بخش، مجموع اين آثار مورد بررسی قرار می‏گيرند ولی اثر مستقيم گسترده‏تری مطرح شده است.

 (3) عنكبوت/ 45.

 (4). بقره/ 183.

 (5). انفال/ 29.

 (6). عنكبوت/ 69.

 (7). حديد/ 28.

 (8). مثنوی، دفتر سوم.

 (9). اين دو جريان در حالات امير مؤمنان و حضرت سجاد نقل شده است.

 (10). اشارات، ج 3، نمط نهم ص 370 تحت عنوان «تنبيه».

 (11). وسائل الشيعة، ج 1، ص 38: «ما ضعف بدن عما قويت عليه النية».

 (12). روزنامه كيهان، مورخ 15 بهمن‏ماه 1354 با عكس و تفصيل تصرف گروهی را در بدن خود منعكس كرده است (قبلا به آن اشاره كرديم).

 (13). يوسف/ 93.

 (14). يوسف/ 96.

 (15). بقره/ 60.

 (16). شعراء/ 63.

 (17). نمل/ 38.

 (18). نمل/ 39.

 (19). نمل/ 40.

 (20). انبياء/ 81.

 (21). سبا/ 12.

 (22). سبا/ 12- 13.

 (23). آل عمران/ 49.

 (24). مائده/ 110.

 (25). بقره/ 97.

 (26). بقره/ 249.

 (27). بقره/ 251.

 (28). رجوع كنيد به: كتاب شناخت صفات خدا، ص 196- 203 از اين قلم.

این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)

پیام هفته

همکاری با نفوذیان خائن و اختلاس‌گران بی دین
قرآن : لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند ، و [ نیز ] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند. آگاه باشید ، چه بد باری را می کشند.حدیث: و ایما داع دعی الی ضلالة فاتبع علیه، فان علیه مثل اوزار من اتبعه، من غیر ان ینقص من اوزارهم شیئا!: (مجمع‌البیان، ج6، ص 365)ترجمه: ... و هر کس دعوت به ضلالت کند و از او پیروی کنند همانند کیفر پیروانش را خواهد داشت، بی آنکه از کیفر آنها کاسته شود.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید