«ولايت تكوينی» برخلاف «ولايت تشريعی» كمال و واقعيتی است «اكتسابی» و راه كسب برخی از مراتب آن به روی همه باز است ولی مقاماتی كه در «ولايت تشريعی» بيان گرديده همگی موهبت خداوندی است كه پس از وجود يك سلسله زمينهها جز خواست خدا چيزی در آن دخالت ندارد.
«ولايت تكوينی» يك كمال روحی و معنوی است كه در سايه عمل به نواميس خدايی و قوانين شرع، در درون انسان پديد میآيد و سرچشمه مجموعهای از كارهای خارق العاده میگردد. به طور اجمال میگوييم (بعدا بهطور مشروح بيان خواهد شد)
عمل به احكام و سنن دينی در ظاهر، عمل به يك سری مقررات اجتماعی و اخلاقی است، ولی پيمودن همين راه، در درون انسان واقعيتها و صفات و كمالاتی را پديد میآورد كه هرگاه كمال روحی به حد شايستهای برسد، نفس انسانی در اين جهان میتواند امور زير را انجام دهد:
1. تصرف در جهان و انسان.
2. آگاهی از ضماير و قلوب كه شاخهای از علم غيب است. «1»
3. شهادت بر اعمال انسان كه در قرآن مجيد از كسانی كه دارای اين موهبتند، با نام «شهداء» ياد كرده است. امّا مقصود از شهادت بر اعمال چيست؟ خود بحث جداگانهای دارد.
ولی آنچه فعلا مورد بحثوگفتگوی ما است همان تصرف در تكوين است برای روشن شدن مطلب ناچاريم مقدمتا قدری در عظمت روح انسان و قدرتهايی كه در روحوروان او نهفته است، بحث كنيم.
نيروهای نهفته در درون انسان
انسان از دو جزء به نام تن و روان آفريده شده است، به عبارت ديگر انسانيت انسان، منحصر به جسم و تن نيست، بلكه باطن و جانی دارد كه واقعيت او را تشكيل میدهد، و اگر بر سر راه تكامل انسان، از نظر جسم و ماده محدوديتهايی وجود دارد و پيشرفت او از نظر ماده كاملا محدود و اندازهگيری شده است، اما بر سر راه تكامل او از نظر روح و معنا چنين محدوديتی نيست، بلكه او از اين نظر، آمادگی بيشتری برای ترقی و تعالی دارد، چه بسا در پرتو اطاعت خدا و پيمودن راه حق، میتواند قلههای بس بلندی را فتح و تسخير نمايد.
كارهای شگفتانگيز مرتاضان كه از حدود توانايی يك فرد عادی بيرون است، حاكی از آن است كه در نهاد انسان نيروهای شگرفی وجود دارد كه در شرايط خاصی شكفته گرديده و جوانه میزند.
آنان با يك نگاه، آب سرد را میجوشانند، ميز را بدون كمك دست از زمين بلند میكنند، آدمی را در هوا معلق نگاه میدارند و طناب را به هوا پرت میكند و در هوا میماند، گياهی را كه بايد در مدت دو ماه برويد با نيرو يا اراده در ظرف دو ساعت میرويانند و ... «2»
ممكن است ما درباره هريك از اين امور شك و ترديد كنيم، امّا هرگز بهطور اجمال نمیتوان انكار كرد كه اگر انسانی به پرورش روح خود بپردازد به نتايج شگفتانگيزی میرسد، اگر در جهان گروهی بر كارهای بس محير العقولی دست میزنند، از اين جهت است كه كم شدن خوروخواب، از توجه انسان به جسم و تن میكاهد و به روح انسانی فرصت میدهد كه نيروهای نهفته خويش را پرورش دهد و قدرت روحی بيشتری پيدا نمايد، كه گويی ميان توجه كامل به هريك از جسم و روان، تضادی وجود دارد هرگاه آدمی به پرورش جسم و تن بپردازد و خود را در لذايذ جسمانی و شهوات مادی غرق كند، اين فرورفتگی در تنپروری، او را از توجه به معنا و باطن باز داشته و برای تكميل روح و معنا و پرورش قوای روحی، مجالی پيدا نمیكند، ولی هرگاه از شدت توجه خود به امور مادی و لذايذ جسمانی بكاهد، و به درونگرايی و باطننگری بپردازد، در اين موقع میتواند نيروهای نهفته باطنی خويش را آشكار سازد و بر قدرت و توانايی خود بيفزايد. مرتاضان در سايه بسياری از رياضتهای خشن كه از نظر آيين مقدس اسلام حرام است، خود را از تعلقات جسمانی رها میسازند، اين نوع رياضت كه از نظر آيين مقدس اسلام حرام میباشد، آنچنان زجردهنده و شكنجهزاست كه هرگز افراد عادی نمیتوانند آن را تحمل كنند، و حتی خود مرتاض بايد در اين راه به تدريج گام بگذارد، تا بر اثر تمرينهای زياد بتواند قدمبهقدم پيش برود. مثلا گاهی يك عمر به حالت خميده نشسته و دو دست بسته خود را به زمين میگذارده كمكم دست به اين حالت مانده و خشك میشود.
برای كم كردن نيروی حيوانی هيچگاه زير سقف نمیخوابند، روزههای طولانی میگيرند، روی تيغ شمشير راه میروند و بدنشان را از داس تيز عبور میدهند.
همه اين كارها برای اين است كه خود را از علايق مادی و تسلط قوانين طبيعی برهانند و در سايه كمتوجهی به امور مادی، به روان خود مجال دهند كه نيروهای خود را پرورش دهد.
جای بحثوگفتگو نيست كه كارهای مرتاضان برخلاف فطرت انسانی، و برخلاف قوانين مسلّم اسلام میباشد؛ زيرا اين رياضتها يك نوع اضرار به جسم و جان و «رهبانيت» خاصی است كه در آيين اسلام ممنوع و حرام اعلام شده است. «3»
البته راه شكفته شدن نيروهای درونی منحصر به اين نوع رياضتهای ضد انسانی كه برخلاف اصول آفرينش میباشد، بلكه برای جوانه زدن قوای درونی راه ديگری هست كه در آينده درباره آن گفتگو خواهيم كرد، ولی كارهای شگفتانگيز مرتاضان در برابر غربيان و غربزدگان كه ماده را آخرين مرحله هستی میپندارند، و وجود و هستی را با ماده و نيرو مساوی میدانند، فريضه اصالت ماده را متزلزل میسازد و ثابت مینمايد كه در پشت عالم ماده و انرژی، جهان بس مرموزی است كه قدرت و نيروی بس شگرفی دارد، كار و كوشش موجودات آن جهان در گرو قوانين مادی و نواميس طبيعی نيست، بلكه يك نوع حكومتی بر اصول مادی دارد. در اينجا بد نيست داستان زير را كه يك مرد انگليسی ديرباوری را به امور غيبی، معتقد ساخت بشنويد:
«مرتاضی» را به نام «هاريكن» در «هند» درحالیكه زبان خود در دهان برگردانيده و لبها دوخته بود و سوراخهای بدن خويش را با موم بسته بود، در ميان تابوت گذاردند، و تابوت را مهروموم كرده و در ميان قبر نهادند و شبوروز نگهبانان اطراف تابوت را زير نظر گرفتند.
پس از شش هفت روز تابوت را از قبر درآورند و ديدند مهرهای آنان دست نخورده است، مرتاض را از ميان آن بيرون كشيدند، ديدگان او شيشهای، دستوپايش خشك، پوستش چين خورده شده و نبضش نمیزد؛ دهان و بينی و گوشش را باز كرده و آب گرم به سر و صورتش ريختند و تنفس مصنوعی دادند، در نتيجه پس از نيم ساعت بيدار شد! «4» اين عمل هرچه باشد خواه آن را مرگ و تجديد حيات بناميم و يا اينكه آن را يك خواب گران و سنگين بخوانيم، بالأخره با اصول علمی محدود امروز بشر سازگار نيست وانگهی ثابت میكند كه ورای جهان ماده و نيرو، جهان ديگری وجود دارد كه هيچچيز آن شبيه به اين جهان نيست و شخصيت و واقعيت انسان در جسم و تن خلاصه نمیشود بلكه او معجونی است از جسم و جان كه با از بين رفتن يكی، ديگری از ميان نمیرود.
نيروبخشی بندگی خدا
راه صحيحتر برای تكامل روحوروان، «عمل به تعاليم اسلام» و «طی طريق عبوديت» و «پيمودن صراط مستقيم» است.
توضيح اينكه: از نظر آيين اسلام انسان دو نوع زندگی دارد يكی «حيات ظاهری» و ديگری «حيات معنوی و انسانی».
«حيات ظاهری» همان حيات حيوانی است كه تمام بشر آن را دارا است و اسلام برای جلوگيری از هر نوع افراط و تفريط، برنامه خاصی برای اين نوع حيات تنظيم كرده است برنامه اسلام علاوه بر اينكه بهزيستی انسان را در جهان ماده فراهم میسازد، راه را برای تحقق حيات معنوی نيز هموار مینمايد.
«حيات معنوی» انسان از اعمال و نيّات او سرچشمه میگيرد، و نتيجه چنين حياتی سعادت و خوشبختی و يا شقاوت و بدبختی او میباشد؛ بنابراين حركات و سكنات و كار و كردار بشر، سازنده حيات معنوی و پديد آورنده قدرت روحی است كه نتيجه آن سعادت و تعالی انسان و يا شقاوت و بدبختی او است. دستورات اسلام و نواميس دينی هرچند در ظاهر به صورت مجموعهای اعمال فردی و يا اجتماعی برگزار میگردد، امّا همين دستورات، يعنی عمل به واجبات و ترك محرمات، در روح انسان، كمالاتی پديد میآورد، و در پس پرده حس ذخيره میسازد و اين واقعيت روحی و معنوی است كه سازنده شقاوت و سعادت، و پديد آورنده نعمتهای دوزخی میگردد.
در پس پرده زندگی ظاهری (هنگامی كه زندگی ظاهری، با رعايت نواميس دينی و قوانين الهی توأم باشد) واقعيتی است زنده و حياتی است معنوی كه سرچشمه تمام خوشبختیها است و اين واقعيت همان «ولايت» است كه در افراد انسان بهطور متفاوت پديد میآيد و مبدأ يك سلسله آثار شگرف میگردد.
گروهی، اسرار دستورهای اسلامی را در مسائل زندگی خلاصه میكنند، تصور مینمايند كه اين دستورها تنها برای زيستن است، ديگر توجه ندارند كه اين دستورها علاوه بر اينها، نتيجه ديگری نيز دربر دارند و آن اينكه انسان در پرتو اين دستورات عملی و اجتماعی موفق میگردد كه روح خويش را از صفات زشت پاك سازد، و قرب معنوی و كمال وجودی پيدا كند.
انسان در سايه عبوديت و بندگی خدا و اخلاص در عبادت، برای خود سيری در تكامل باطنی دارد كه ربطی به زندگی فردی و اجتماعی او ندارد، و اين سير از حدود جسم و ماده بيرون است و هر فردی در اين سير معنوی خود، به فراخور حال خويش مقاماتی را به دست میآورد كه چه بسا آنها را در اين جهان و يا پس از مرگ مشاهد مینمايد.
همانطوری كه روح روی تن اثر مستقيم دارد، مثلا در موقع ترس چهره انسان زرد میگردد، و هنگام خجلت، صورت او برافروخته میشود، به همين نحو اعمال جسمانی ما نيز روی روح و روان انسان مؤثر میباشند، اعمال ما در روح و روان ما اثر و واقعيتی از خود پديد میآورند، و اساس يك رشته صفات ثابت و متغير می گردند، و چگونگی زندگی ما، در آينده در گرو همين آثاری است كه اعمال نيك و بد ما، در روان ما از خود به يادگار میگذارند.
افرادی كه تحت مراقبت پزشكی قرار دارند و دستورات لازم ورزشی يا غذايی و دارويی را به كار میبندند، تصور میكنندكه فقط يك رشته كارهای ساده را انجام میدهند ولی نمیدانند كه همين تمرينها، چه آثاری در جسم و تن و روحوروان آنان به يادگار میگذارد، هنگامی كه دوران مراقبت به پايان رسيد و به گذشته خود مینگرند، متوجه میشوند كه نتايج ارزندهای در درون خود كسب و ذخيره كردهاند.
فرد بيمار، دستورهای پزشك را يكی پس از ديگری به كار میبندد و به ظاهر میانديشد كه دارويی میخورد ولی از آن غافل است كه اين داروها چه آثار نيكی در روان او پديد میآورد؛ وقتی دوران نقاهت به آخر رسيد میفهمد كه در طول بيماری با مصرف دارو و خوردن غذا چگونه تندرستی خود را ذخيره كرده است.
دستورهای شرايع آسمانی و وظايفی كه خداوند برای بندگان خود تعيين كرده است از اين قاعده مستثنی نيست، عبادات و وظايف ظاهری، خودبخود مورد علاقه شارع نيست، و اگر اسلام انجام دادن آنها را خواسته، به خاطر فوايد و آثاری است كه در درون انسان پديد میآورد و به خاطر «قربی» است كه نسبت به حضرت حق پيدا میكند و «تكاملی» است كه به وجود او میبخشد. افراد باايمان، از نخستين لحظهای كه دستورهای دينی خود را به كار میبندند، ناخودآگاه گام در صراط تكامل نهاده و صفات و ملكات را در باطن ذخيره میكنند. به طور مسلم كمال روحی افراد يكسان نخواهد بود و مقاماتی كه در اين راه به دست میآورند، متفاوت میباشد، زيرا اطاعت و بندگی آنان يكنواخت نيست.
بندگی خدا مايه نزديكی به كانون كمال و قدرت
جای بحثوگفتگو نيست كه «اطاعت خدا» مايه «قرب الهی» و مخالفت با دستورهای او، مايه دوری از اوست؛ اكنون بايد ديد مقصود از اين «قرب» كه به معنای نزديكی است، چيست؟
هرگز نمیتوان گفت كه مقصود از اين قرب همان نزديكی از نظر مكان است؛ زيرا خداوند جهان، جسم و جسمانی نبوده و دارای مكان نيست. بهطوری كه بندهای از نظر مكان به او نزديكتر گردد، ولی درعينحال او به ما از خود ما نزديكتر است «5» همچنين هدف از اين قرب، تقرب مقامی و اجتماعی نيست، چنانكه میگويند: معاون از همهكس به وزير نزديكتر و در نزد او مقربتر است، بلكه اين تقرب يك نوع «قرب معنوی» است و به كار بردن لفظ «قرب» در اين مورد يك نوع مجاز است و به حكم مناسبتی كه اين قرب با قرب مكانی دارد، در اين معنی به كار میرود.
تقرب به خدا، نه قرب مكانی است و نه قرب اجتماعی و مجازی، بلكه واقعيتی است حقيقی كه بندگان خدا در پرتو اطاعت و عبادت و اخلاص در عمل آن را به دست میآورند و از نردبان تكامل بالا میروند و به خدا نزديكتر میشوند و فاصلهها را كمتر میكنند.
ممكن است سؤال شود كه اگر خدا مكان ندارد و چنين تقربی، اجتماعی نيست، پس مقصود از «قرب الهی» و بالا رفتن بنده و نزديك شدن به خدا چيست؟
پاسخ سؤال اين است كه: خداوند جهان، كمال مطلق و نامحدود است و پويندگان راه عبوديت و بندگی در پرتو كمالاتی كه از اين راه به دست میآورند سرانجام حائز كمال میشوند و از ديگران كه فاقد اين نوع كمالند مقربتر و نزديكتر میگردند.
در جهان آفرينش هر كسی به تناسب كمال وجود خويش، قربی به ذات پروردگار دارد، ولی هر فردی از نظر وجود كاملتر باشد، به ذات الهی كه كمال محض و نامتناهی است مقربتر و نزديكتر خواهد بود.
بهطور مسلم فرشتگان در پرتو كمالی كه دارند از بسياری از موجودات جهان مقربتر و نزديكترند از اين جهت گروهی از آنان «حاكم و مطاع» و گروهی ديگر «مطيع» و «فرمانبر» هستند.
انسان كه از نظر مرتبه وجودی در درجهای بالاتر قرار دارد، از جماد و نبات و حيوان به خدا نزديكتر است، و مقياس در نزديكی و دوری، همان كمال وجودی است كه او را به كانون كمال مطلق نزديكتر ساخته و میسازد.
علاوه بر كملاتی كه به حكم ضرورت در وجود هر انسانی است، انسان میتواند بسياری از كمالات را از راه عبوديت و بندگی و انجام وظايف دينی نيز به دست آورد. او با پيمودن طريق بندگی و اطاعت الهی، درجات قرب و نزديكی به خدا را طی میكند و از مرحله حيوانی گام فراتر نهاده، و بالاتر از فرشته نيز میرود.
__________________________________________________
(1). در اين مورد رجوع كنيد به كتاب «آگاهی سوم» از همين مؤلف.
(2). سالنامه نور دانش، 1325.
(3). پيامبر صلی اللّه عليه و اله و سلم فرمود: «لا رهبانية في الاسلام» در اسلام رهبانيت نيست. (نهج البلاغه، حكمت 253).
(4). سالنامه نور دانش، 1325
(5). نحن اقرب اليه من حبل الوريد (سوره ق/ 16).