پرسش‏هایی بی‏ پرده؛ پاسخ‏هایی صریح بخش 1

پرسش‏هایی بی‏پرده؛ پاسخ‏هایی صریح بخش 1

قبل از اینکه وارد بحث ولایت فقیه بشویم، می‏شود بگویید چرا بعضی سعی می‎کنند بحث حکومت و ولایت‏ فقیه را به بندگی خدا و سیر تکاملی انسان گره بزنند؟

هدف تمام پيامبران، كشاندن مردم به صراط مستقيم است و صراط مستقيم هم يعنى عبوديت؛ «وَ أَنِ اعْبُدُوني‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ»؛  بايد مردم را به عبوديت الهى كه همان صراط مستقيم است، سوق دهيد.

 

معنا و روح توحيد عبارت است از اين‌كه انسان از غيرخدا عبوديت نكند و در مقابل غيرخدا، جبهة بندگی به زمين نسايد؛ اين معنای عبوديت كامل و خالص است.

توحيد عبارتست از حاكميت اللّه بر زندگی انسان‏ها، نه فقط اينكه انسان معتقد باشد كه يك خدايی هم هست. خب خود كفار قريش مگر معتقد به خدا نبودند؟! البته آنها شريك قائل بودند برای خدا، آن شركا را هم شفعای خودشان می‏ دانستند پيش پروردگار. توحيد به آن حاقّ معنای توحيد عبارت از اين است كه در جامعه حاكميت خدا باشد، خب حاكميت خدا به چيست؟ حاكميت خدا به اين است كه قوانين الهی در جامعه جاری بشود، آن چيزی كه قانون الهی است او در جامعه اجرا بشود نه قوانين خاصّ آمريكا يا قوانين خاصّ شوروی يا قوانين غربی و قوانين بشری؛ قوانين منطبق باشد با كتاب‏ اللَّه.

حاكم حقيقی بر بشر خداست؛ منتهی حكومت خدا بر مردم، بايد به شكل حكومت يك انسان بر مردم كه بر طبق معيارهای الهی باشد تجسّم پيدا كند؛ بدون آن حكومت خدا بر مردم معنا ندارد. اين انسان، پيغمبران الهی هستند كه برای حاكميّت بين مردم آمدند و در غيبت پيغمبران، جانشينان، اوصياء، فقها امت، دين شناسان، آگاهان، آن كسانی كه منصب ولايت را و امامت را از پيغمبر و از ائمه به ارث بردند.

مگر انسان‏ها بدون داشتن حکومت الهی، نمی‏توانند به کمال برسند؟!

مهمترين و حسّاس‏ترين مسألة هر ملتی، همين مسألة حكومت و ولايت و مديريت و حاكميتِ والای بر آن جامعه است، اين تعيين‌كننده‌ترين مسئله برای آن ملت است. ملت‏ها هركدام به نحوی، اين قضيه را حل كرده‌اند؛ ولی غالباً نارسا و ناتمام و حتّی زيانبخش.

• بدون تشكيل حكومت و بدون دستگاه اجرا و اداره، كه همه جريانات و فعاليت‏های افراد را از طريق اجرای احكام، تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود می‏آيد، و فساد اجتماعی و اعتقادی و اخلاقی پديد می‏آيد. پس برای اينكه هرج و مرج و عنان گسيختگی پيش نيايد و جامعه دچار فساد نشود، چاره‏ای نيست جز تشكيل حكومت و انتظام بخشيدن به همه اموری كه در كشور جريان می‏يابد.

آنها [خوارج] می‏گفتند: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»؛ حکومت مال خداست. ولی اميرالمؤمنین(ع) در جواب این می‏گوید: «کلمة حق يراد بها الباطل»؛ سخن، سخن درستی است و حاکم واقعی خداست؛ آن کسی که مقررات را می‏گوید و سررشته زندگی را به دست می‏گیرد، واقعاً خداست، اما آیا شما می‏گوئید: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»  یا می‏گوئید: «لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ»؟!  قانون و حکومت مال خداست؛ اما مجری قانون کیست؟ آیا شما این را هم می‏گوئید که غیر خدا کسی نباید مجری قانون باشد؟! لذا در جواب این سخن می‏گوید: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ»؛ بالأخره ‎انسانیت و جامعه بشری، امیر لازم دارد. حاکم و فرمانروا لازم دارد؛ این طبع انسانی است که باید زندگی‏اش با یک مجری قانون همراه باشد. بودن قانون کفایت نمی‏کند؛ باید کسی باشد تا [در جایگاه] مجری، قانون را اجرا کند و بر اجرای دقیق و صحیح این قانون نظارت کند.

«قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛  آيا من غير از خدا كسی را به عنوان ولی انتخاب بكنم در حالی كه آفرينندة آسمان و زمين خداست؟! اگر انسان زير بار حكومت كسی قرار است برود، بايد زير بار حكومت آن كسی برود كه قدرت در سراسر آفرينش در قبضة اوست... خب اين حكومت الهی[است].

در جامعة بی‏ولایت، چراغ‏ها شعله نمی‏کشند و روشنی‎شان بیشتر نمی‏شود؛ همان یک ذره روغنی هم که دارند، تمام می‏شود تا به کلی خشک می‏شود.  چراغ‏هائی که پیغمبر روغن ریخته بود، رو به خاموشی گذاشت و دیدید که چطور خشک شد؛ دیدید که روزهای بعد از وفات پیامبر، شعله می‏کشید، روشن می‏کرد، منور می‏کرد، چون روغنش را پیامبر ریخته بود؛ اما چون دست ولایت بالای سر این مشعل‏ها و چراغ‏ها نبود، چطور روغنش ته کشید؛ خشک شد؛ بدبو شد؛ پردود شد؛ کم نور شد... جامعة دارای ولایت، جامعه‎ای می‏شود که تمام استعدادهای انسانی را رشد می‏دهد؛ همه چیزهایی که برای کمال و تعالی انسان خدا به او داده ‎اینها را بارور می‏کند؛ نهال انسانی را بالنده می‏سازد؛ انسان‏ها را به تکامل می‏رساند؛ انسانیت‏ها را تقویت می‏کند.

آیا تأمین آزادی و کرامت انسان در نظام حاکمیّت دینی عملاً مورد توجه قرار گرفته است؟

در قوانين آسمانی و الهی قرآن، برای مردم شأن و ارج معيّن شده‎است؛ مردم هستند كه انتخاب می‌كنند و سرنوشت ادارة كشور را به دست می‌گيرند. اين مردم‌سالاری، راقی‌ترين نوع مردم‌سالاری‌ای است كه امروز دنيا شاهد آن است؛ زيرا مردم‌سالاری در چارچوب احكام و هدايت الهی است. انتخاب مردم است، اما انتخابی كه با قوانين آسمانی و مبرّای از هرگونه نقص و عيب، توانسته‎است جهت و راه صحيحی را دنبال كند.          

... امروز شما ملاحظه می‌كنيد در بسياری از دمكراسي‏های غربی، زشت‌ترين انحرافات ـ انحرافات جنسی و امثال آن ـ به عنوان اين‌كه خواست مردم است، صبغة قانونی پيدا می‌كند و رسمی می‌شود و به اشاعة آن كمك می‌گردد. اين، غيبت عنصر معنوی و هدايت ايمانی را نشان می‌دهد. در نظام اسلامی ـ يعنی مردم‌سالاری دينی ـ مردم انتخاب می‌كنند، تصميم می‌گيرند و سرنوشت ادارة كشور را به وسيلة منتخبان خودشان در اختيار دارند؛ اما اين خواست و انتخاب و اراده در ساية هدايت الهی، هرگز به بيرون جادة صلاح و فلاح راه نمی‌برد و از صراط مستقيم خارج نمی‌شود. نكتة اصلی در مردم‌سالاری دينی اين است.

تفكر اسلامی بر مبنای يك پاية محكم، برخاسته از ولايت اللَّه، [استوار است]... كه خدای متعال به انسان‌ها حق داده كه يك حقّی را به كسی بسپرند؛ بنا شده كه بگويند آقا! شما بيا برای ما اين كار‌ها را انجام بده. مردم هم اين حق را در آراء خودشان در مجلس، در رياست جمهوری، در آن چيزهايی كه به آراء مردم وابسته است، به افراد مي‌دهند. بنابراين پاية مردم‌سالاري دينی اين است؛ يعنی يك پاية اصيل و عميق كه حقيقتاً مورد اعتقاد است.

عبودیت خدا و بندگی انسان، چه ارتباطی با «چگونگیِ نظام حکومتی که در آن زندگی می‏کند» دارد؟

درکتاب اصول کافی شریف که از معتبرترین و قدیمی‏ترین کتب شیعه است، این حدیث را با چند زبان نقل کرده است... در این روایت امام صادق(علیه السلام) می‏فرماید : «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَيَسْتَحْيِي أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِي أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَة».            

من همیشه مفهوم این حدیث را به ماشینی تشبیه می‏کنم که شما مثلاً به قصد رفتن به نیشابور سوار شده‎اید. اگر چنانچه این ماشین به طرف نیشابور برود، شما حتماً به هدف می‏رسید و اگر این ماشین مثلاً به طرف طبس یا قوچان برود، مسلم است که شما به هدف نمی‏رسید. حال اگر در ماشینی که به طرف نیشابور می‏رود، مردم با آداب انسانی با هم معاشرت کردند، چه بهتر و اگر به آداب انسانی و انسانیت و نیکی و احسان با هم معاشرت نکردند، بالاخره به نیشابور می‏رسند، به هدف مي‏رسند؛ اگر چه در بین راه یک قدری بدی کرده باشند. آن بدی‏ها هم البته یک اقتضاهائی را خواهد داشت و یک آثار و نتایجی خواهد داشت که مجبور هستند متحمّل بشوند، امّا به هدف مي‏رسند. بر خلاف آن ماشینی که باید شما را به نیشابور برساند، اما به نقطه مقابل نیشابور می‏برد! اگر در این ماشین، همة افراد، مؤدب، با نزاکت، با احترام با همدیگر رفتارکنند، با خوش‏روئی با همدیگر عمل کنند و می‏بینند این ماشین به جای نیشابور، به طرف قوچان مي‏رود، اما در مقابل این حادثه هیچ عکس‏العملی نشان نمی‏دهند، اینها خیلی آدم‏های خوبی هستند، خیلی با هم مهربان هستند، اما آیا به هدف خواهند رسید؟ پیدا است که نه! در مثال اول، راننده یک رانندة امین بود، یک رانندة با شرف بود، «إمامٌ مِنَ الله» بود، آنها را به هدف رساند اگر چه آدم‏های بد اخلاقی بودند. در مثال دوم، راننده راه را بلد نبود، رانندة امینی نبود، رانندة هواپرستی بود، مست بود، راه را گم کرده بود، در قوچان کاری داشت و کار خودش را بر خواسته مردم مقدّم می‏داشت، اینها مسلّم به هدف نخواهند رسید؛ هر چند که اینها در داخل ماشین با هم خیلی مهربان و خوش‏اخلاق بودند، اما بالاخره معذّبند؛ به عذاب خدا دچار خواهند شد؛ به هدف نخواهند رسید. یک جامعه‏ای که با ولایت طاغوت اداره می‏شود، مثل همان ماشینی است که با رانندگی آدم غیر امین دارد رهبری می‏شود؛ انسان‏ها به هدف نخواهند رسید؛ نمی‏توانند مسلمان بمانند.

ممکن است من و شما دارای ولایت باشیم اما آیا مجموعاً جامعه ما دارای ولایت هست یا نیست؟ ممکن است این سؤال پیش آید؛ مگر این دو، یکی نیستند و با هم فرق می‏کنند؟ در جواب باید گفت: بله؛ اگر یک عضوی به خودی خود سالم باشد، سالم بودن یک عضو، اولاً نه به معنای سالم بودن همه بدن است و ثانیاً یک عضو سالم اگر در یک بدن غیرسالم قرار گرفت، نمی‏تواند همة محسّنات یک عضو سالم را دارا باشد... جامعة ‎اسلامی، ‏بعد از پیغمبر، بیست و پنج سال دارای ولایت نبود، درآن جامعه، «مسلمان» دارای ولایت بود؛ ابوذر شخصاً دارای ولایت بود؛ مقداد شخصاً دارای ولایت بود؛ آن دیگری شخصاً دارای ولایت بود، اما جامعة ‎اسلامی ‏بعد از پیغمبر بیست و پنج سال دارای ولایت نبود. تا اینکه ‎امیرالمؤمنین به حکومت جامعة اسلامی‏رسید و جامعة ‎اسلامی‏دارای ولایت شد. آن‏وقتی که‎ «امام» منشأ امر و نهی در جامعه می‏شود، آن وقتی که همه رشته‏ها از امام ناشی می‏‏شود، آن وقتی که امام دارد عملاً جامعه را اداره می‏کند، آن وقتی که پرچم جنگ را امام بلند می‏کند، آن‏وقتی که فرمان حمله را امام می‏دهد، آن‏وقتی که قرارداد صلح را امام می‏نویسد، آن وقت است که جامعه دارای ولایت است... جامعه‎ای که دارای ولایت شد مانند مرده‎ای است که دارای جان شده‎است. شما مرده‎ای را در نظر بگیرید که بی‏جان افتاده ‎است؛ او مغز دارد، ولی کار نمی‏کند، چشم دارد ولی نمی‏بیند... چرا اینطور است؟ چون جان ندارد. اما وقتی که جان دمیده شد، مغز کار می‏کند، اعصاب کار می‏کند، دست می‏گیرد، دهان می‏خورد، معده هضم می‏کند، دستگاه گوارش جذب می‏کند خون می‏چرخد و می‏گردد و نیرو را به همه بدن می‏رساند، بدن را گرم می‏کند، او را در تلاش می‏اندازد، راه می‏رود، دشمن را می‏کوبد، دوست‏ها را جذب می‏کند، خود را هرچه بیشتر کاملتر و آبادتر می‏کند. این مَثل را شما در مقام فهمیدن اهمیّت ولایت در یک جامعه، مقابل چشم‏هایتان بگذارید؛ پیکر مرده را بردارید و جایش «جامعة ‎انسانی» بگذارید، به جای جان و روح هم «ولایت» را بگذارید. جامعه‎ای که ولایت ندارد، استعدادها در این جامعه هست، اما خنثی می‏شود؛ به هدر می‏رود؛ نابود می‏شود؛ هرز می‏رود و یا بدتر به زیان انسان به کار می‏افتد. مغز دارد و می‏اندیشد، اما می‏اندیشد برای فسادآفرینی؛ می‏اندیشد برای انسان‏کشی؛ می‏اندیشد برای عالم‏سوزی؛ می‏اندیشد در راه بدبخت کردن انسان‏ها؛ می‏اندیشد برای محکم‏کردن پایه‏های استثمار و استبداد و استکبار. چشم دارد، اما آنچه باید ببیند نمی‏بیند، و آنچه باید نبیند می‏بیند؛ گوش دارد، اما سخن حق را نمی‏شنود؛ اعصاب، سخن حق را به مغز می‏رساند، مغز فرمانی بر طبق حق به جوارحی و اعضاء نمی‏دهد؛ شرایط عالم، اجازه کار بر طبق حق به ‎انسان نمی‏دهند. این، جامعة بی‏ولایت است.

مگر نمی‏شود احکام و قوانين اسلام را بدون تشکيل حکومت، اجرا کرد؟

• هيچ كس نمی‏تواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضی وطن اسلامی دفاع كنيم؛ يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود؛ قانون كيفری اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود. هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامی ضرورت ندارد، منكر ضرورت اجرای احكام اسلام شده، و جامعيت احكام و جاودانگی دين مبين اسلام را انكار كرده است. اعتقاد به ضرورت تشكيل حكومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره جزیی از ولايت است؛ چنانكه مبارزه و كوشش برای آن از اعتقاد به ولايت است.

بديهی است ضرورت اجرای احكام، كه تشكيل حكومت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) را لازم آورده، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نيست؛ و پس از رحلت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) نيز ادامه دارد. طبق آيه شريفه، احكام اسلام محدود به زمان و مكانی نيست و تا ابد باقی و لازم الاجراست. تنها برای زمان رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) نيامده تا پس از آن متروك شود، و ديگر حدود و قصاص، يعنی قانون جزای اسلام، اجرا نشود؛ يا انواع ماليات‏های مقرر گرفته نشود؛ يا دفاع از سرزمين و امت اسلام تعطيل گردد. اين حرف كه قوانين اسلام تعطيل‏پذير يا منحصر و محدود به زمان يا مكانی است، بر خلاف ضروريات اعتقادی اسلام است.  

بنابراين، چون اجرای احكام پس از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) و تا ابد ضرورت دارد، تشكيل حكومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره ضرورت می‏يابد. بدون تشكيل حكومت و بدون دستگاه اجرا و اداره، كه همه جريانات و فعاليت‏های افراد را از طريق اجرای احكام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود می‏آيد، و فساد اجتماعی و اعتقادی و اخلاقی پديد می‏آيد. پس، برای اينكه هرج و مرج و عنان گسيختگی پيش نيايد و جامعه دچار فساد نشود، چاره‏ای نيست جز تشكيل حكومت و انتظام بخشيدن به همه اموری كه در كشور جريان می‏يابد.      

دليل ديگر بر لزوم تشكيل حكومت، ماهيت و كيفيت قوانين اسلام (احكام شرع) است. ماهيت و كيفيت اين قوانين می‏رساند كه برای تكوين يك دولت و برای اداره سياسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشريع گشته‎است:           

اولًا، احكام شرع حاوی قوانين و مقررات متنوعی است كه يك نظام كلی اجتماعی را می‏سازد. در اين نظام حقوقی هر چه بشر نياز دارد فراهم آمده‎است: از طرز معاشرت با همسايه و اولاد و عشيره و قوم و خويش و همشهری و امور خصوصی و زندگی زناشويی گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با ساير ملل، از قوانين جزايی تا حقوق تجارت و صنعت و كشاورزی...ثانياً، با دقت در ماهيت و كيفيت احكام شرع درمی‏يابيم كه اجرای آنها و عمل به آنها مستلزم تشكيل حكومت است؛ و بدون تأسيس يك دستگاه عظيم و پهناور اجرا و اداره نمی‏توان به وظيفه اجرای احكام الهی عمل كرد.

در دوران غیبت امام زمان(عج) که دسترسی به امام معصوم ممکن نیست، آیا باز هم تشکیل حکومت اسلامی ضرورت دارد؟

• از غيبت صغرا تا كنون كه بيش از هزار سال می‏گذرد و ممكن است صد هزار سال ديگر بگذرد و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشريف بياورد، در طول اين مدت مديد احكام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود، و هر كه هر كاری خواست بكند؟ هرج و مرج است؟ قوانينی كه پيغمبر اسلام در راه بيان و تبليغ و نشر و اجرای آن 23 سال زحمت طاقت‏فرسا كشيد فقط برای مدت محدودی بود؟! آيا خدا اجرای احكامش را محدود كرد به دويست سال؟! و پس از غيبت صغرا اسلام ديگر همه چيزش را رها كرده‎است؟!

• اكنون‏ كه دوران غيبت امام (علیه السلام) پيش آمده و بناست احكام حكومتی اسلام باقی بماند و استمرار پيدا كند و هرج و مرج روا نيست، تشكيل حكومت لازم می‏آيد. عقل هم به ما حكم می‏كند كه تشكيلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند بتوانيم جلوگيری كنيم؛ اگر به نواميس مسلمين تهاجم كردند، دفاع كنيم. شرع مقدس هم دستور داده كه بايد هميشه در برابر اشخاصی كه می‏خواهند به شما تجاوز كنند برای دفاع آماده باشيد. برای جلوگيری از تعديات افراد نسبت به يكديگر هم حكومت و دستگاه قضايی و اجرايی لازم است. چون اين امور به خودی خود صورت نمی‏گيرد، بايد حكومت تشكيل داد. چون تشكيل حكومت و اداره جامعه بودجه و ماليات می‏خواهد، شارع مقدس بودجه و انواع مالياتش را نيز تعيين نموده‎است؛ مانند خراجات، خمس، زكات و غيره.

بعضی‎ها قائل به جدایی دین از سیاست هستند؛ اگر اسلام را از سیاست جدا بدانیم، قداست دین بهتر حفظ نمی‏شود؟

سال‏های متمادی سعی كردند كه مقولة دين را از مقولة سياست جدا كنند. با اينكه ‎انقلاب اسلامی پيروز شده و سياست دينی در كشور، محور همة فعاليت‏هاست و مسئلة ‎الهام‌گيری و سرچشمه پيدا كردنِ سياست از دين ـ نه دين از سياست؛ بلكه سياست از دين ـ جزو عرف‏های رايج ملت‏های مسلمان شده، هنوز دارند تلاش می‌كنند، بلكه بتوانند اين عرف را بشكنند... اولين حادثه‏ای كه در اسلام، در دورانی كه پيغمبر از فشار مخالفان در مكه خلاص شد، اتفاق افتاد، چه بود؟ تشكيل حكومت. پيغمبر به مدينه ‎آمد و حكومت تشكيل داد. پيغمبر نيامد مدينه كه بگويد من عقايد شما را اصلاح می‏كنم، احكام دينی را برايتان بيان می‏كنم، شما هم يك نفر را به عنوان حاكم برای خودتان انتخاب كنيد؛ چنين چيزی نبود، بلكه پيغمبر آمد و ازمّة  سياست را به دست گرفت. ايشان از اول كه وارد شد، خط‏مشی نظامی، سياسی، اقتصادی و تعامل اجتماعی را طراحی كرد. چطور اين دين به خط‏مشی‌های سياسی و نظامی و اقتصادی و اجتماعی كاری نداشته باشد و در عين حال، دينِ همان پيغمبر هم باشد؟! در مطلب به اين روشنی، خدشه می‌كنند! اين در باب ارتباط با سياست، كه پايه‌ای‌ترين مسئله است.

• يك وقت بازی نخوريد! يك وقت اين شياطين نيايند بگويند كه به شما چه دخالت در سياست؛ شما برويد سراغ مسئله گفتنتان!          

... اين اشكال اوّلش به نبی اكرم وارد است. اگر ايشان هم به سرمايه‏دارهای مكه و حجاز كاری نداشت و تو مسجد می‏نشست و مسئله می‏گفت، جنگ پيش نمی‏آمد، كشتار نمی‏شد، عموی معظّمش كشته نمی‏شد. و به سيد الشهدا وارد است. اگر سيد الشهدا می‏رفت پيش يزيد و بيعت می‏كرد و مسئله‏گو، مسئله می‏گفت، با او می‏ساخت و مسئله می‏گفت، يزيد خيلی هم احترام می‏كرد، دستش [را] هم می‏بوسيد. ولی تكليف اين بود؟ ... اگر ما وحشت داريم، بايد ما اصلًا طريقه انبيا را كنار بگذاريم. بايد آن چيزی كه انبيا آوردند، آن چيزی را كه خدا امر كرده به آنها كه برويد اين سردمدارها را دعوت كنيد، [رها كنيم.] دعوت همين نبود كه بروند بگويند: آقا، مسلمان شو؛ چنانچه نشد، ديگر بروند سراغ كارشان... سيد الشهدا هم اگر با يزيد، حضرت امير هم اگر با مخالفينش، كه مخالف اسلام بودند، كنار می‏آمد، ديگر كشتاری نمی‏شد، ديگر جنگ صفينی در كار نمی‏آمد، جنگ جَمَلی در كار نمی‏آمد. چشم‏ها را هم می‏گذارند و خودشان را يا به نفهمی می‏زنند يا نفهم‏اند و نمی‏بينند كه انبيا چه كردند و چه زحمت‏هايی و چه جانفشانی‏هايی برای مقاصد خودشان كردند، و اسلام- از صدر اسلام تا آخر- اوليای خدا چه كردند و چه جانفشانی‏هايی كردند و چه فداكاري‏هايی كردند.

• يكي از بدترين چيزي كه اجانب در بين مردم و در بين خود ما القا كردند اين است كه اسلام براي اين است كه ما همان عبادت بكنيم، چنان كه مذهب مسيح را هم مسخ كردند؛ مذهب مسيح، مسخ شد. هرگز نمي‏شود كه دعوت مسيح اين باشد كه فقط عبادت بكنيد؛ ظلمه را بگذاريد به كار خودشان! اين نمي‏شود؛ نبي نمي‏تواند اين‏طور باشد؛ مسخ شده است اينها. اينها اسلام را... در نظر جاهلين مسخ كردند. اسلام را به‏صورت ديگر نشان دادند و اين از كيدهایی بود كه با نقشه‏هاي پياده شده است و ما خودمان هم باور كرديم.

اصلاً مگر اسلامی که «قرآن» معرفی می‏ کند، سیاسی است؟

سال‏ها غفلت مسلمين و مهجور ماندن قرآن سبب شد كه دست‏های تحريف بتوانند به نام دين، هر سخن باطلی را در اذهان جای داده و بديهي‏ترين اصل دين خدا را منكر شوند و شرك را جامه‌ی توحيد پوشانده و مضمون آيات قرآن را بی‌دغدغه انكار كنند، و در حالی كه قرآن اقامه‌ی قسط را هدف از ارسال رسل می‌داند؛ «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» ... و در حالی كه آيات كريمه‌ی قرآن، اعتماد به ستمگران را ممنوع می‌سازد و به پيروان خود می‌فرمايد: «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَی الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ»،  و گردن نهادن به ظلم طاغوت را منافی با ايمان می‌شمرد و می‌گويد: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ»،  و كفر به طاغوت را در كنار ايمان به خدا قرار می‌دهد؛ «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی»،  و در حالی كه نخستين شعار اسلام، توحيد، يعنی نفی همه‌ی قدرت‏های مادی و سياسی و همه‌ی بت‏های بی‌جان و باجان بود، و در حالی كه اولين اقدام پيامبر(صلی الله علیه و آله) پس از هجرت، تشكيل حكومت و اداره‌ی سياسی جامعه بود، و يا دلايل و شواهد فراوان ديگری كه بر پيوند دين و سياست حكم می‌كند، باز كسانی پيدا می‌شوند كه بگويند دين از سياست جداست، و كسانی هم پيدا شدند كه اين سخن ضداسلامی را از آنها بپذيرند!

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید