فصل چهارم؛ بحث احتمال خطای ولیّ فقیه

فصل چهارم:

بحث احتمال خطای ولیّ فقیه

اساس حكومت اسلامى يك حرف نو در دنيا بود. واقعاً در اين قضيه، انقلاب نوآورى‌اى كرد كه حريف‏ها مات شدند. اين به‌هيچ‌وجه شبيه بعضى چيزهايى كه بعدا تشبيه مى‌كردند، نبود؛ اصلاً شباهتى با نظاير خودش نداشت. چيزى كه در قانون اساسى و در كلمات امام و در عرف انقلاب به عنوان حكومت ولايت فقيه مطرح است، يك حرف كاملاً نو در دنياست. البته ممكن است گفته شود

«ولايت فقيه» يك تعبير عربی و آخوندی و طلبگی و كتابی است؛ در حالی‌كه اين مفهوم، بسيار نو و جديد است و معنای آن اين است كه ما در رأس حكومت كسی را قرار دهيم كه می‌دانيم تخلف نخواهد كرد. اين چيز خيلی مهمی است. شما الان می‌بينيد گرفتاريهای دنيا از كجاست. ما می‌خواهيم كسی را در رأس حكومت بگذاريم كه می‌دانيم تخلف نمی‌كند. ممكن است ما اشتباه كرده باشيم و او تخلف كند. از هر وقت فهميديم تخلف كرده، می‌فهميم حضور او در اين منصب بجا نيست؛ خودش و مردم هم اين را قبول دارند. اين نكتة خيلی بديعی در مبنای حكومت در دنياست.

1. راه‏های عمومی جلب هدایت الهی

1-1. صبر و یقین

در سورة مباركة سجده، خداي متعال ضمن بيان حالات ملت‏ها و اقوام و انسان‏هاي مبارز و پر تلاشِ مؤمن، اين تعبير را مي‌فرمايد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون‏»؛  كساني‌كه دو خصوصيت و دو امتياز را در خود به‌وجود آوردند، به اين موهبت بزرگ سرافراز شدند كه خداي متعال زمام هدايت مجموعه‌هاي انساني را به آنها سپرد. آن دو خصوصيت، يكي صبر است و ديگري يقين؛ «لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون‏»       

 يقين، همان ايمان آگاهانه و روشن‌بينانه است كه وسوسه‌ها نمي‌تواند آن را در دل انسان، سست‌بنياد كند. صبر، خصوصيتي است كه به يك انسان بزرگ اين امكان را مي‏دهد كه در راه آرمانهايي كه آگاهانه و روشن‌بينانه انتخاب كرده‎است، به هنگام مواجهه با مشكلات، خود و راه خود را گم نكند؛ هدف را فراموش نكند و منصرف نشود.             

همة پيغمبران، همة هدايتگران و همة كساني‌كه توانسته‌اند در مسير تاريخِ بشر يك اثر ماندگار و تحسين برانگيز از خود به جا بگذارند، بايد از اين دو خصوصيت برخوردار مي‌بودند. امام راحل ما، اين تجديد كنندة حيات اسلام در ميان ملت ما و امت اسلامي، از اين دو خصوصيت برخوردار بود.

اينكه در قرآن می‌فرمايد: «يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ»،  كسانی كه به خدا ايمان پيدا كنند، خداوند آنها را هدايت می‌كند و به راه‏های سلم و همزيستی سوق می‌دهد، به خاطر مبنای توحيدی جامعة اسلامی است. ولايت، يعنی پيوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحكم و غيرقابل انفصال و انفكاك. جامعة اسلامی كه دارای ولايت است، يعنی همة اجزای آن به يكديگر و به‎ آن محور و مركز اين جامعه ـ يعنی ولیّ ـ متصل است.

1-2. استقامت

قرآن می‌فرمايد: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ»«ربنا الله» يعنی اعتراف به عبوديت در مقابل خدا و تسليم در مقابل او. اين چيز خيلی بزرگی است؛ اما كافی نيست. وقتی می‌گوييم «ربنا الله»، برای همين لحظه‌ای كه می‌گوييم، خيلی خوب است؛ اما اگر «ربنا الله» را فراموش كرديم، «ربنا الله» امروز ما ديگر برای فردای ما كاری صورت نخواهد داد. لذا می‌فرمايد: «ثم استقاموا»؛ پايداری و استقامت كنند و در اين راه باقی بمانند. اين است كه موجب می‌شود «تتنزّل عليهم الملائكة»، و اِلاّ با يك لحظه و يك برهه خوب بودن، فرشتگان خدا بر انسان نازل نمی‌شوند، نور هدايت و دست كمك الهی به سوی انسان دراز نمی‌شود و انسان به مرتبة عباد صالحين نمی‌رسد.

روزي به امام گفتند: «اگر شما اين نهضت را ادامه دهيد، حوزة علمية قم را تعطيل خواهند كرد.» اينجا صحبتِ جان نبود كه امام بگويد: «جان مرا بگيرند. اهميت ندارد.» خيلي كسان حاضرند از جانشان بگذرند؛ اما وقتي بگويند «با اين اقدام شما ممكن است حوزة علمية قم تعطيل شود.» پاي همه مي‌لرزد. اما امام نلرزيد؛ راه را عوض نكرد و پيش رفت. روزي به امام گفتند: «اگر اين راه را ادامه دهيد، ممكن است همة علماي بزرگ و مَراجع را عليه شما بشورانند و تحريك كنند. يعني اختلاف در عالم اسلام پيش آيد.» پاي خيلي كسان، اينجا مي‌لرزد. اما پاي امام نلرزيد و راه را ادامه داد تا به نقطة پيروزي انقلاب رسيد. بارها به امام گفته شد: «شما ملت ايران را به ايستادگي در مقابل رژيم پهلوي تشويق مي‌كنيد. جواب خون‏هايي را كه بر زمين مي‌ريزد چه كسي مي‏دهد؟» يعني در مقابل امام (رضوان‌الله‏عليه)، خون‏ها را ـ خون‏هاي جوانان را ـ قرار دادند. يكي از علماي بزرگ، در سال 42 يا 43، به خود بنده اين مطلب را گفت؛ گفت: «در 15 خرداد كه ايشان ـ يعني امام ـ اين حركت را كردند، خيلي كسان كشته شدند كه بهترين جوانان ما بودند. جواب اينها را چه كسي خواهد داد؟» اين طرز فكرها بود. اين طرز فكرها فشار مي‌آورد و ممكن بود هر كسي را از ادامة حركت منصرف كند. اما امام، استقامت ورزيد. عظمت روح او و عظمت بصيرتي كه بر او حاكم بود، در اين‌جاها ديده مي‏شد.‌

... در شرايط سخت و دشوار، ما كه مسئوليت ادارة كشور را بر عهده داشتيم، به او پناه مي‌برديم. آن بزرگوار مثل اقيانوسي عميق و آرام بود و هيچ تلاطمي در او تأثير نداشت. با نگاه به ‎او، به‎ آرامش مي‌رسيديم و مشكلات بزرگ را كوچك مي‌يافتيم.

1-3. تقوی  و اخلاص

تقوا مركبی است كه می‌تواند ما را به‎ آن منازل عالی برساند: «اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»؛  «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»؛  «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ».  علم و هدايت و رحمت الهی بر اثر تقوا از سوی خداوند به انسان عطا می‌شود.

گر تقوا باشد، هدايت الهی هم هست؛ و اگر تقوا نباشد، هدايت الهی هم به صورت كامل نصيب فرد و جامعه نمی‌شود.

خيلی از كارهايی كه ما می‌كنيم و لغزش‏هايی كه ‎از ما سر می‌زند، بر اثر عدم مراقبت است. خيلی از گناهان را ما با قصد قبلی انجام نمی‌دهيم؛ از خود غفلت می‌كنيم، زبان ما به غيبت و تهمت و شايعه‌پراكنی و دروغ آلوده می‌شود؛ دست ما و چشم ما هم همين‌طور. بنابراين غفلت است كه ما را در بلا می‌اندازد. اگر مراقب چشم و زبان و دست و امضاء و قضاوت و نوشتن و حرف زدنمان باشيم، بسياری از خطاها و گناهان بزرگ و كوچك از ما سر نمی‌زند. اگر مراقب دل خود باشيم، دچار حسد، بدخواهی، بددلی، كينه، بخل، ترس‏های بی‌مورد، طمع به مال و منال دنيا و طمع به ناموس و مال ديگران در دل ما رسوخ نمی‌كند. اين مراقبت در انسان، جادة نجات است. عاقبت نيك، در ساية اين مراقبت به دست می‌آيد؛ «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ».  اگر اين مراقبت در انسانی باشد، امكان گناه از او بسيار كم می‌شود. عدالت يك انسان هم از همين مراقبت سرچشمه می‌گيرد؛ استقامت يك انسان و يك ملت هم از همين مراقبت سرچشمه می‌گيرد؛ حق‌جويی و حق‌پويی هم از همين مراقبت سرچشمه می‌گيرد. اين مراقبت و اين تقوا مادر همة نيكی‌هاست؛ هدايت هم به خاطر اين مراقبت ايجاد می‌شود؛ پيشرفت دنيا و آخرت هم ناشی از همين مراقبت است. وقتی مراقبت كنيم، فكر ما هم بيكار نمی‌ماند؛ دل ما هم به راه كج نمی‌رود؛ جوارح و اعضای ما هم خطا و لغزش پيدا نمی‌كند يا كم پيدا می‌كند. دنيا و آخرت زير ساية تقواست؛ اين درس اميرالمؤمنين است.

«من كان لله كان الله له»؛  هركس برای خدا كار كند، خدا هم همة اين قدرت عظيم خود را برای او، در جهت او و در خدمت او قرار خواهد داد. فرموده‎است: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»؛  هدايت هم می‌كند. وقتی شما برای او تلاش كرديد، نمی‌گذارد در گمراهی بمانيد؛ هدايت هم می‌كند.

شما اوّل بايد احساس مسئوليت شرعی را هادی و حاكم بر خودتان بدانيد تا ديگران از شما ياد بگيرند... اگر اين احساس باشد، ما دچار هيچ لغزشی نمی‏شويم؛ يعنی لغزش‏هايی كه بتواند ما را از ادامة اين راه باز بدارد. شخص امام، برای ما بزرگ‏ترين اسوه و الگو است. از اوّل مواظب بود ـ اين شخصيت عزيز و متّقی ـ كه آنچه وظيفه‏اش است، انجام بدهد. خود ايشان بارها گفتند كه آنچه كه پيش آمد، بعضی‏هايش را ما قبلاً فكر نكرده بوديم؛ از روی تدبير ما نبود؛ خدا پيش آورد. بارها ايشان در قضايای مختلفی این را گفته بودند. در آن روز عجيب 21 بهمن يا 20 بهمن سال 57 كه اعلان حكومت نظامی كردند، امام به مردم دستور دادند كه «بياييد بيرون از خانه‏ها!» خود ايشان می‏گفتند: من اين را پيش‏بينی نكرده بودم؛ همين‏طوری شد ديگر. يعنی خدای متعال، آن كسی را كه اهل تقوی است و دل صالح و سالمی دارد، دستش را می‏گيرد، قدم قدم جلو می‏آورد؛ «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»  راه‏ها را خدا به انسان نشان می‏دهد.

در جامعة ما متأسفانه كسانی هستند كه از امام، خودشان را انقلابی‏تر مي‏دانند! يعنی الان هم كه امام اين حرف‏ها را زده، ته دلشان می‏گويند: «نه درست نيست!» منتهی رويشان نمی‏شود بگويند. اما اشتباه می‏كنند و مي‏گويند كه «به امام، بدجوری منعكس می‏كنند.» اين همان است؛ يعنی اگر واقعاً كسی اعتقادش اين است كه اين امام، يك امامی است كه تحت تأثير گزارش‏ها قرار می‏گيرد و يك چنين جنجال بزرگی توی اجتماع راه می‏اندازد و اين تحت تأثير گزارش غلط است، اين امام، همان امامی است كه «اشتباه می‏كند»؛ كه اين فرقی ندارد با آن؛ از يك نظر از آن هم زشت‏تر و نادرست‏تر است.

او[ امام] چون مرد خدا بود و برای خود كار نمی‌كرد، خدا نيز بندة صالحش را هدايت كرد و به دل و ذهن او صفا و روشنی‌ای بخشيد، تا راه را پيدا كند.

اين، آن چيزی بود كه در ايران اتفاق افتاد و رهبری كه با تقوا و صدق عمل توانسته بود تأييد و هدايت الهی را جلب كند، حركت خود را شروع كرد و در ظرف پانزده سال مجاهدت و تلاش مستمر، توانست توده‌های عظيم مردم را به تدريج در خدمت هدف ـ كه همان حكومت اسلامی، تشكيل نظام اسلامی و اجرای احكام اسلامی بود ـ به حركت درآورد.

 برادران و خواهران! سعی كنيد در همة برنامه‌ريزي‏ها و در همة تلاش‏ها، نيتتان اين باشد كه رضای الهی را كسب كنيد. اين، ما را هدايت هم خواهد كرد. وقتی ما اين‌طور تصميم بگيريم و اراده كنيم و بخواهيم، طبعا دچار برخی اشتباهاتی كه از رفتار خود ما هم ناشی می‌شود، نخواهيم شد.

اگر تقوا به ميان بيايد، خدای متعال هم اعمال را اصلاح و ما را هدايت می‌كند؛ «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدی‏»؛  خدای متعال هدايت را بر عهدة خودش دانسته. اگر ما در خط تقوا، رعايت امر و نهی الهی و مواظبت از رفتار خود حركت كنيم، بدون شك خدای متعال ما را هدايت و كمبودهای كار ما را جبران خواهد كرد... اگر تقوا را رعايت كرديم، حرف و عمل ما هم با هدايت و كمك الهی در مسير درست قرار خواهد گرفت. پس، اول و آخر همة حرف‏های ما تقواست.

خدای متعال وعده كرده ‎است: «من كان لله كان الله له»؛  «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ‏»؛  خداوند كمك خواهد كرد، خداوند راهنمايی خواهد كرد. امام بزرگوار ما، هم قولا و هم عملا اين درس را به ملت ايران داد و ملت ما نتيجة آن را در مقابل چشم خود ديد، و دنيا شاهد اين معنا بود.

2. هدایت ویژة الهی درمصونیّت‏بخشی به ولی فقیه‎از خطا

هيچ مسأله‏ای نيست كه از ديد رهبریِ الهیِ جامعة اسلامی خالی بماند و دور بماند و اين فرق بين جامعة الهی و جامعة غيرالهی است... قرآن كريم وقتی از انبياء حرف می‏زند، آنان را به عنوان رهبران برجسته ياد می‏كند «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»؛  يعنی ما پيغمبران را رهبرانی قرار داديم كه مردم را در ساية فرمان ما هدايت می‏كنند. رهبر نقشه را از خدا می‏گيرد، راه را از خدا می‏آموزد، روش‏ها را هم از خدا می‏آموزد؛ اين رهبری، رهبری درست است. «وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات»؛  وقتی رهبری، رهبری خدايی شد، كار خوب را هم از خدا ياد می‏گيرد. خدا آن رهبری را كه از سوی اوست، دست می‏گيرد و هدايت می‏كند، از مشكلات او را عبور می‏دهد... رهبری در انقلاب ما از رهبریِ دنيايی به رهبریِ الهی تبديل شد.

آن جامعه‏ای كه پايبند ارزش‏های الهی است، آن جامعه‏ای كه توحيد را قبول كرده است، نبوت را قبول كرده است، شريعت الهی را قبول كرده است، هيچ چاره‏ای ندارد جز اينكه در رأس جامعه كسی را بپذيرد كه او شريعت اسلامی و الهی را می‏داند؛ از اخلاق فاضلة الهی برخوردار است؛ گناه نمی‏كند؛ اشتباه مرتكب نمی‏شود؛  ظلم نمی‏كند؛ برای خود چيزی نمی‏خواهد؛ برای انسان‏ها دل می‏سوزاند؛ ارزش‏های الهی را بر مسائل و جهات شخصی و گروهی ترجيح می‏دهد. لذا در جامعة اسلامی ما و در نظام جمهوری اسلامی اين مطلب تأمين شده است.

ما می‌خواهيم كسی را در رأس حكومت بگذاريم كه می‌دانيم تخلف نمی‌كند. ممكن است ما اشتباه كرده باشيم و او تخلف كند؛ از هر وقت فهميديم تخلف كرده، می‌فهميم حضور او در اين منصب به‏جا نيست. خودش و مردم هم اين را قبول دارند. اين نكتة خيلی بديعی در مبنای حكومت در دنياست.

امام، بلاشك مشمول هدايت خدا بود؛ خدا او را هدايت می‏كرد. خود ايشان هم اين معنا را ملتفت بودند و بنده ‏از خود ايشان شنيدم كه ‏می‏فرمودند: از اول انقلاب، انسان احساس می‏كند كه گويا يك دستی ـ دست غيبی است يا يك دست هدايتی ‏است ـ كه ‏دارد ما را پيش ‏می‏برد. اين همان هدايت الهی است؛ اين همان حكمتی ‏است كه «يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْب مَنْ يَشاء‏»؛  آن نوری است كه‏ خدا در دل هركس‏كه‏ بخواهد، بياندازد.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

تحمیل نظر خویش بر آگاهان
قرآن : ... ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لي‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ ... (سوره نحل، آیه 52)ترجمه: هیچ کس (حتی پیامبر) حق ندارد به مردم بگوید به جای خدا مرا عبادت کنید.حدیث: روی الحلبی قلتُ لاَبی عبدالله علیه السلام ما أدنى ما یکون به العبد کافراً ؟ قال: « أن یبتدع به شیئاً فیتولى علیه ویتبرأ ممّن خالفه (معانی الاخبار ، ص 393)ترجمه: ... حلبی روایت می کند که از امام صادق (ع) پرسیدم : کمترین سبب کافر شدن انسان چیست؟ فرمودند : این‌که بدعتی بگذارد و از آن بدعت جانبداری کند و از هر کس با او مخالفت کند روی برگرداند و آنان را متهم و منزوی سازد.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید