وقتی برای يك ملت، قضية ولايت و حكومت حل شود، آن هم به شكلی كه در غديرخم حل شد، حقيقتاً آن روز برای آن ملت، عيد است. چون اگر ما بگوييم كه مهمترين و حساسترين مسألة هر ملتی، همين مسألة حكومت و ولايت و مديريت و حاكميت والای بر آن جامعه است، اين تعيينكنندهترين مسئله برای آن ملت است. ملتها هركدام به نحوی، اين قضيه را حل كردهاند؛ ولی غالباً نارسا و ناتمام و حتی زيانبخش.
پس، اگر ملتی توانسته باشد اين مسألة اساسی را به نحوی حل كند كه در آن، همه چيز آن ملت ـ كرامت او، معنويت او، توجه او به خدا، حفظ سعادت دنيايی او و بقية چيزهايی كه برای يك ملت مهم است ـ رعايت شده باشد، واقعاً آن روز و آن لحظه، برای آن ملت عيد است. در اسلام، اين قضيه اتفاق افتاد.
روز عيد غدير، ولايت اسلامی ـ يعنی رشحه و پرتوی از ولايت خدا در ميان مردم ـ تجسّم پيدا كرد و اينچنين بود كه دين كامل شد. بدون تعيين و تبيين اين مسأله، دين واقعاً ناقص میماند و به همين خاطر بود كه نعمت اسلام بر مردم تمام شد. مسألة ولايت در اسلام، اينطور مسألهای است.
در ماجرای غدير، حقايق بسياری نهفته است. صورت قضيه اين است كه برای جامعة نوپای اسلامی در آن روز، كه در حدود ده سال از پيروزی اسلام و تشكيل آن جامعه گذشته بود، نبیّ مكرم (صلیاللهعليهوآلهوسلم)، موضوع حكومت و امامت را ـ با همان معنای وسيعی كه دارد ـ حل میكردند و در غدير خم و در بازگشت از حج، اميرالمؤمنين (عليهالصلاهوالسلام) را به جانشينی خود نصب میفرمودند. خود همين ظاهر قضيه، البته بسيار مهم است و برای كسانی كه در مسائل يك جامعة انقلابی، اهل تحقيق و تدبّر باشند، يك تدبير الهی است. ولی ماورای اين ظاهر، حقايق بزرگی وجود دارد كه اگر امت و جامعة اسلامی به آن نكات برجسته توجه كند، خط و راه زندگی روشن خواهد شد...
بنده به يكی دو نكتة از آن نكات، به صورت كوتاه، اشاره میكنم. يكی از اين نكات مهم، عبارت است از اينكه، با مطرح كردن اميرالمؤمنين (عليهالصلاهوالسلام) و با نصب آن بزرگوار برای حكومت، معيارها و ارزشهای حاكميت، معلوم شد. پيغمبر، در قضية غدير، كسی را در مقابل چشم مسلمانان و ديدگان تاريخ قرار دادند كه از ارزشهای اسلامی، به طور كامل برخوردار بودند. يك انسان مؤمن؛ دارای حد اعلای تقوا و پرهيزكاری؛ فداكار در راه دين؛ بیرغبت نسبت به مطامع دنيوی؛ تجربه شده و امتحان داده در همة ميدانهای اسلامی: ميدانهای خطر؛ ميدانهای علم و دانش؛ ميدان قضاوت و امثال اينها. يعنی با مطرح شدن اميرالمؤمنين (عليهالصلاهوالسلام) به عنوان حاكم و امام و ولیّ اسلامی، همة مسلمانان در طول تاريخ بايد بدانند كه حاكم اسلامی، بايد فردی در اين جهت، با اين قوارهها و نزديك به اين الگو و نمونه باشد. پس، در جوامع اسلامی، انسانهايی كه از آن ارزشها نصيبی ندارند؛ از فهم اسلامی، از عمل اسلامی، از جهاد اسلامی، از انفاق و گذشت، از تواضع و فروتنی در مقابل بندگان خدا و آن خصوصياتی كه اميرالمؤمنين (عليه الصلاه و السلام) داشتند، بهرهای نداشته باشند، شايستة حكومت كردن نيستند. پيغمبر، اين معيار را در اختيار مسلمانان گذاشتند. و اين، يك درس فراموش نشدنی است.
آنچه كه در ماجرای غدير از ديدگاه مطالعهكنندگانی از قبيل ما میشود فهميد، مضمون اين نصب الهی در باب كيفيت ادارة كشور و گزينش انسانهای صالح برای مسئوليتهای بزرگ است... آنچه ما در اين ماجرا احساس میكنيم، اين است كه با نصب اميرالمؤمنين (عليهالصلاه والسلام) در روز غدير، پيغمبر اكرم (صلیاللهعليهوآلهوسلم) به دستور پروردگار، اين حقيقت را از اسلام آشكار كرد كه مسئوليت بزرگ ادارة جامعه در نظام اسلامی، چيزی نيست كه نسبت به معيارهای اسلامی، بشود دربارة آن از موردی صرفنظر كرد. در اين كار بزرگ، صددرصد بايد معيارها و ارزشهای اسلامی در نظر گرفته شود.
بالاتر از اميرالمؤمنين (عليهالصلاهوالسلام) كيست؟ همة خصوصياتی كه از نظر اسلام، ارزش است و البته از نظر عقل سالم توأم با انصاف هم، همانها ارزش محسوب میشود، در اميرالمؤمنين (عليهالصلاه والسلام) جمع بود. ايمان او، اخلاص او، فداكاری و ايثار او، تقوای او، جهاد او، سبقت او به اسلام، بیاعتنايی او به هر چه غير خدا و هر چه غير از هدف خدايی، بیاعتنايی او به زخارف مادی، بیارزش بودن دنيا درنظر او، علم او، معرفت او و اوج انسانيت در او از همة ابعاد، خصوصياتی است كه در زندگی اميرالمؤمنين (عليهالصلاه والسلام) واضح است. ادعای اين حرفها، مخصوص شيعه هم نيست. همة مسلمين و مورخين و محدثينی كه دربارة اميرالمؤمنين (عليهالصلاه والسلام) خواستهاند به انصاف حرف بزنند، همين خصوصيات و بيش از اينها را بيان كردهاند.
1. اتصال به خدا و فداکاریِ بیملاحظه در راه او
در واقعة غدير، پيغمبر اسلام، اميرالمؤمنين؛ علیبنابیطالب (عليه الصلاه و السلام) را معرفی كردند. خصوصياتی كه در آن دوران و در دورانهای بعد، زندگی به آن شناخته شد، چه بود؟ اينها برای ما معيار است. اميرالمؤمنين اولين خصوصيتش دلبستگی و پايبندی به رضای الهی و حركت در مسير صراط مستقيم بود؛ هر مقداری كه دشواری داشته باشد، هرچه مجاهدت بخواهد، هرچه گذشت، بخواهد. اين مهمترين خصوصيت اميرالمؤمنين است.
اميرالمؤمنين كسی است كه برای خدا و در راه خدا از دوران كودكی تا لحظة شهادت يك لحظه و در يك قضيه پا عقب نكشيد و دچار ترديد نشد و همة وجود خود را در راه خدا به ميدان آورد. آنوقتی كه بايد تبليغ ميكرد، تبليغ كرد؛ آنوقتی كه بايد شمشير ميزد، در ركاب پيغمبر شمشير زد و از مرگ نترسيد؛ آنوقتی كه لازم بود صبر كند، صبر كرد؛ آنوقتی كه لازم بود زمام سياست را به دست بگيرد، سياست را به دست گرفت و وارد ميدان سياست شد. و در همة اين دورانهای گوناگون، آنچه لازمة فداكاری از آن بزرگوار بود، بروز و ظهور پيدا كرد. پيغمبر اكرم يك چنين كسی را در رأس جامعة اسلامی قرار ميدهد. اين شد درس؛ اين يك درس برای امت اسلامی است. فقط يك حافظة تاريخی و خاطرة مربوط به قرنهای گذشته نيست. اين نشان ميدهد كه برای ادارة جامعة اسلامی و جوامع اسلامی و امت اسلامی، معيارها اينهاست: خداپرستی، در راه رضای خدا مجاهدت كردن، جان و مال را به عرصه آوردن، از هيچ سختی و مشكلی روگردان نبودن، و از دنيا اعراض كردن. اين قله، اميرالمؤمنين است؛ شاخص، وجود اميرالمؤمنين است. اين درس بزرگ غدير است.
اينكه علمای اسلام و ملت انقلابی ما و دلسوزان جامعه، اينقدر روی مسألة ولايت فقيه عادل تكيه میكنند و امام بزرگوار ما (رضواناللهتعالیعليه)، آن را آنقدر مهم میشمردند، به خاطر همين بود كه اگر اين مسألة معنوی را از جامعة اسلاميمان سلب بكنيم ـ همچنانكه آن كسانی كه دلسپرده به روشهای غربی بودند و ارزشهای غربی برای آنها اصل بود، در باب حكومت در جامعة اسلامی، میخواستند در سالهای اول، به همان شيوههای غربی عمل بكنند ـ و اگر ما اين اشتباه را میكرديم و بكنيم كه در مسألة حكومت و مديريت جامعه، ملاك و معيار اسلامی را فراموش بكنيم و به سمت همان فرمهای رايج دنيايی برويم، معنای جامعة اسلامی ما از بين خواهد رفت. اين نقطه، تعيينكننده است.
شايد اين حديث را ماها بارها گفتهايم و شنيدهايم و نقل كردهايم كه «أُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً». حاصل، اينكه اگر دستگاه مديريت جامعه، صالح و سالم باشد، خطاهای متن جامعه، قابل اغماض است و در مسير جامعه، مشكلی بهوجود نخواهد آورد. اما اگر مديريت و رأس جامعه، از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد، ولو در ميان مردم صلاح هم وجود داشته باشد، آن صلاح بدنة مردم، نمیتواند اين جامعه را به سرمنزل مطلوب هدايت كند. يعنی تأثير رأس قله و هرم و مجموعة مديريت و دستگاه اداره كننده در يك جامعه، اينقدر فوقالعاده است. اين است كه ما روی مسألة غدير، اينقدر تكيه میكنيم.
مسألة غدير، يعنی گزينش علم و تقوا و جهاد و ورع و فداكاری در راه خدا و سبقت در ايمان و اسلام و تكيه روی اينها در تشخيص و تعيين مديريت جامعه. اين قضيه، يك قضية ارزشی است. به اين معنا، غدير نه برای شيعيان، بلكه برای همة مسلمانان، آموزنده و حاوی درس است و میتواند مورد تجليل و تكريم قرار بگيرد كه حالا نمیخواهيم در اين زمينهها، وارد بحثهای فرقهای و طايفهای بشويم و نبايد بشويم. عيد غدير، حقيقتا برای مردم عيد است؛ چون به يادآورندة يك امر حساس و مهم است.
2. شجاعت
اميرالمؤمنين (عليهالصلاهوالسلام) فرمود: «وَ اللَّهِ لَا أَكُونُ كَالضَّبُعِ تَنَامُ عَلَی طُولِ اللَّدْم»؛ يعنی من كسی نيستم كه بشود با لالايی او را خواب كرد ـ در مواجهة با حوادث زندگی و وقايع كمرشكن، از خود شجاعت و اقتدار روحی و معنوی نشان میدهد؛ جانش برای او ارزشی ندارد، اما برای جان انسانها، حتّی مردم دور دست، حتّی زنانی كه جزو پيروان دين او نيستند، ارزش قائل است و میگويد اگر كسی از غصّه دق كند، حق دارد...
اسلام به مسألة مديريت جامعه به چشم اهميت نگاه میكند. اينطور نيست كه امر مديريت در نظام اسلامی و جامعة اسلامی، رها و بیاعتنا باشد. علت هم اين است كه مديريت يك جامعه، جزو اثرگذارترين مسائل جامعه است. تعيين اميرالمؤمنين هم ـ كه مظهر تقوا و علم و شجاعت و فداكاری و عدل در ميان صحابة پيغمبر است ـ ابعاد اين مديريت را روشن میكند. معلوم میشود آنچه از نظر اسلام در باب مديريت جامعه اهميت دارد، اينهاست.
در اين آية شريفة «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفی بِاللَّهِ حَسيباً»؛ معلوم ميشود شرط بلاغ و ابلاغ و تبليغ، همين عدم خشيت است كه: «وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ». ميگویی: آقا! اگر اين كار را بكنم، ممكن است در دنيا سرم كلاه برود. خوب، «وَ كَفی بِاللَّهِ حَسيباً»؛ محاسبه را به خدا واگذار كنيد و بگذاريد خدا برايتان محاسبه كند. اگر پروای قضاوتهای مردم، داوریهای گوناگون مردم را به جای پروای از خدا گذاشتيم، مشكل درست خواهد شد؛ چون پروای از خدای متعال، تقواست.
اگر اين را كنار گذاشتيم و ترس مردم جايگزين شد، آنوقت فرقانی هم كه خدای متعال گفته، پيدا نخواهد شد؛ «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»؛ اين فرقان ناشی از تقواست؛ روشن شدن حقيقت برای انسان، دستاورد تقواست. و به نظر من اين مسئله خيلی مهم است؛ مسئلة خشيت از مال و جان و حرف مردم و آبرو و زمزمهها و حرفها و حديثها و تهمتها و اينها، خيلی مهم است... ملاحظة حرف مردم، ملاحظة اين تهمتی كه خواهند زد، ملاحظة چيزی را كه خواهند كرد، نبايد كرد؛ «وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاه».
به نظر من يكی از چيزهایی كه فتوحات گوناگون امام را ارزانی آن بزرگوار داشت، همين شجاعت او بود، كه فتوحات علمی، فتوحات معنوی، فتوحات سياسی، فتوحات اجتماعی، اين مجذوب شدن دلها به آن بزرگوار را ـ كه واقعاً چيز عجيبی بود ـ به وجود آورد. و شجاعت آن بزرگوار اين بود كه ملاحظة هيچ چيزی را نميكرد.
...بسيار طبيعی است كه با رهبری بد باشند، كينة عميق داشته باشند؛ جای تعجبی ندارند؛ البته رهبریِ «مقتدر». چرا؟! يك رهبریِ بیحالِ بیجانِ بیحضوری كه از جايی خبر ندارد، راحت میشود ذهنش را عوض كرد، راحت میشود او را به اشتباه انداخت، يك چنين رهبری ضعيفی باشد، نه! خيلی برايشان اهميت ندارد. اما اگر قرار شد رهبریِ مقتدری كه اسلام میگويد، مردم میخواهند، انقلاب طلب میكند، قانون اساسی حكم میكند، اگر اينجور رهبری لازم باشد، البته با آن مخالفند؛ حق دارند مخالف باشند؛ من تعجب نمیكنم از اينكه اينها رهبری را هدف قرار بدهند.
3. زهد و بیاعتنايی به دنیا
نگاه كنيم به دنيای اسلام و حكومتهای اسلامی و به سطح عالم و مديريتهای سياسی در دنيا و ببينيد فاصله چقدر است بين آنچه كه اسلام به بشريت ارائه كرد و آنچه امروز در واقعيتها وجود دارد. ضربهای كه بشريت ميخورد، بخش عمدهای از اين ناحيه است. اسلام برای سعادت بشريت، مديريتی از نوع مديريت اميرالمؤمنين را لازم ميداند، كه البته اميرالمؤمنين در اين قسمت شاگرد و پيرو پيغمبر است. خود اميرالمؤمنين وقتی دربارة زهد او سخن گفته شد، گفت زهد من كجا و زهد پيغمبر! در مجاهدت، در صبر و در همة اين مراتب، اميرالمؤمنين شاگرد برجسته و ارشدِ پيامبر خداست. و اينچنين كسی است كه شايسته است. همة ما بايد اين را به عنوان الگو در نظر بگيريم؛ نه فقط برای كشور خودمان، برای دنيای اسلام؛ داعيه اين است، توقع اين است.
4. سابقة مجاهدت و سربلندی در میدانهای گوناگون
در ماجرای غدير، حقايق بسياری نهفته است... يكی از اين نكات مهم، عبارت است از اينكه، با مطرح كردن اميرالمؤمنين (عليهالصلاهوالسلام) و با نصب آن بزرگوار برای حكومت، معيارها و ارزشهای حاكميت، معلوم شد. پيغمبر، در قضية غدير، كسی را در مقابل چشم مسلمانان و ديدگان تاريخ قرار دادند كه از ارزشهای اسلامی، به طور كامل برخوردار بودند. يك انسان مؤمن؛ دارای حد اعلای تقوا و پرهيزكاری؛ فداكار در راه دين؛ بیرغبت نسبت به مطامع دنيوی؛ تجربه شده و امتحان داده در همة ميدانهای اسلامی: ميدانهای خطر؛ ميدانهای علم و دانش؛ ميدان قضاوت و امثال اينها. يعنی با مطرح شدن اميرالمؤمنين (عليهالصلاهوالسلام) به عنوان حاكم و امام و ولی اسلامی، همة مسلمانان در طول تاريخ بايد بدانند كه حاكم اسلامی، بايد فردی در اين جهت، با اين قوارهها و نزديك به اين الگو و نمونه باشد. پس، در جوامع اسلامی، انسانهايی كه از آن ارزشها نصيبی ندارند؛ از فهم اسلامی، از عمل اسلامی، از جهاد اسلامی، از انفاق و گذشت، از تواضع و فروتنی در مقابل بندگان خدا و آن خصوصياتی كه اميرالمؤمنين (عليه الصلاه و السلام) داشتند، بهرهای نداشته باشند، شايستة حكومت كردن نيستند. پيغمبر، اين معيار را در اختيار مسلمانان گذاشتند. و اين، يك درس فراموش نشدنی است.