فصل پنجم؛‏ آزادى بيان و عقيده‏

فصل پنجم؛‏ آزادى بيان و عقيده‏

امروز مهم‏ترين مسأله‏اى كه انديشه‏ى نسل جوان و تحصيل‏كرده را به خود معطوف ساخته، مسأله‏ى آزادى عقيده و بيان است. كرامت انسان را در اين مى‏دانند كه انسان در گزينش هر نوع عقيده، و در نشر و گسترش آن، آزاد باشد و هيچ شخص و مقامى نتواند انسان را به خاطر عقيده و انديشه‏اش نكوهش كند و يا از تبليغ و دعوت به آن، جلوگيرى نمايد.

 اين گروه احيانا برای ساكت كردن گروه مخالف به آيه‏ ی لا إكراه فی الدّين استدلال می‏كنند، و می‏گويند: به حكم محكوميت اكراه در گزينش دين، انسان در انتخاب هر نوع عقيده و نشر آن آزاد می‏باشد.

اين نوع داوری درباره‏ی آزادی عقيده با فرهنگ غربی كاملا همسو است، زيرا ريشه‏ی آزادی در غرب، خواست و تمايلات انسان است، نه مصالح و سعادت او.

به ديگر سخن: فلسفه و پشتوانه‏ی آزادی در غرب، خواستن و تمنّای دل انسان است، دراين‏صورت هر نوع ايجاد مانع در برابر خواسته‏ی دل، نوعی مبارزه با آزادی تلقّی می‏گردد. ولی در عين حال، مدافعان اين نوع نگرش بايد بدانند كه پيروی از هر نوع تمنّای دل در غرب نيز مجاز و مشروع نيست، بلكه تمام حركت‏ها بايد پوشش قانونی داشته باشد و در غير اين صورت نوعی «آنارشيسم» و شورش كور، به شمار می‏رود.

در نظر اوّل، آزادی در غرب بسيار گسترده و چشم‏گير است، و مهاجرت گروه‏های مرفّه يا نيمه مرفّه از ايران اسلامی به غرب، به خاطر برخورداری از آزادی و بهره‏گيزی از آن می‏باشد ولی اگر دقت كنيم خواهيم ديد كه در آنجا قانونی كه آزادی‏ها را محدود می‏سازد، ساخته و پرداخته‏ی توده‏ی مردم نيست، بلكه محصول تبليغات سرمايه‏داران بزرگ است كه نبض اقتصاد كشور را در دست دارند، اين گروه كه به نام «كمپانی» و «كارتل» معروفند، با تبليغات خاصی، افكار عمومی را به سوی آنچه كه می‏خواهند هدايت می‏كنند، و مردم خواسته و ناخواسته، به نخبه‏هايی رأی می‏دهند كه مجريان منويات سرمايه‏داران باشند.

شيوه‏ ی تبليغات در غرب به هنگام انتخاب رئيس جمهور، يا مقامات ديگر، آنچنان هيجان‏انگيز، و شورآفرين است كه رأی به فلان نخبه يا نماينده را در مغز طرف كاشته و او را ناخواسته به سوی صندوق رأی سوق می‏دهد.

تفاوت‏های جوهری دو نوع آزادی‏

امروز جهان غرب پرچم آزادی را به دست گرفته و جنگ‏ها و نبردهای بسياری را به عنوان جنگ آزادی‏بخش، آغاز می‏كند، حتّی اشغال و جنگ عراق نيز به بهانه يافتن سلاح‏های كشتار جمعی صورت گرفت، تا مبادا روزی ديكتاتور عراق كه روزی دست نشانده‏ی خود آن‏ها بود، دست از پا خطا كند، حيات و زندگی ملّت‏ها را به خطر افكند.

اسلام نيز قرن‏ها پيش منادی آزادی بوده و هدف از اعزام نبی خاتم صلی اللّه عليه و اله، رهايی ملت‏ها از غل و زنجيری بود كه به دست و پای آنها بسته شده بود.

و يضع عنهم إصرهم و الأغلال التی كانت عليهم. «1»

 « [پيامبر] بارهای سنگين و زنجيرهايی را كه بر آنها بود، برمی‏دارد».

ولی درعين‏ حال ميان آزادی در غرب و اسلام تفاوت‏هايی وجود دارد كه به آنها اشاره می‏كنيم:

1. آزادی در غرب فقط يك شرط دارد

آزادی فرد در غرب مشروط بر اين است كه مزاحم ديگران نباشد و از آنان سلب آزادی نكند.

و به ديگر سخن: آزادی در غرب از طريق قانون محدود می‏گردد، و سر و كار قانون با امور اجتماعی و روابط افراد با يكديگر و مجموع با دولت است، دراين‏صورت آزادی افراد، تا آنجا محترم است كه با مصالح جامعه در تضاد نباشد در غير اين صورت هرچه می‏خواهد بينديشد و بگويد و انجام دهد.

2. آزادی در اسلام دو شرط دارد

آزادی در اسلام علاوه بر اصل گذشته، شرط دومی دارد و آن اين‏كه: بايد بر سعادت فرد، لطمه‏ای وارد نسازد، اين‏جا است كه آزادی در عقيده و انديشه و فعل و رفتار از محدوديت بيشتری برخوردار می‏گردد. بت‏پرستی و خضوع انسان والامقام، در برابر

سنگ و گل، گاو و مار، اهريمن و شيطان، چون با سعادت او در تضاد است طبعا نمی‏تواند مجاز و قانونی باشد.

ميگساری، و قماربازی، مصرف انواع مخدّرات، ضربه شديدی بر رستگاری او وارد می‏سازد، ازاين‏جهت ممنوع است، در حالی‏كه در غرب، هيچ نوع محدوديتی در برابر اين نوع عقيده و انديشه‏ها، يا اعمال و رفتارها وجود ندارد.

3. آزادی در غرب نفی تكليف است‏

آزادی در غرب، خواسته‏ی طبيعی و مادّی انسان است و هدف از آن، ارضای خواسته‏ها و تمنّاهای درونی است، «هر آنچه ديده بيند دل كند ياد»، بنابراين درباره‏ی اعمال غرايز شهوانی و مادی انسان، هيچ نوع رادع و مانعی در كار نيست، و يك‏چنين آزادی، ابزاری برای نفی تكليف در زندگی فردی است.

4. آزادی در اسلام مبنای تكليف است‏

درحالی‏كه آزادی در غرب اساس نفی تكليف است، آزادی در اسلام مبنای تكليف می‏باشد. تكليف از آن موجودی است كه حرّ و آزاد باشد، هر موجودی كه در گزينش خود، فقط بايد يك طرف را برگزيند و طرف ديگر از قدرت و توان او بيرون است، قابليت تكليف ندارد، عقرب و مار را نمی‏توان تكليف كرد، چون جز گزيدن، كاری‏

نمی‏توانند انجام دهند زيرا «مقتضای طبيعتش اين است».، امّا انسان را می‏توان، تحت تكليف قرار داد، و بايد و نبايدها را متوجه او ساخت و در پوشش اين تكاليف، بخشی از خواست‏ها و تمايلات او را طبعا محدود كرد.

5. هدف از آزادی در غرب ارضای غرايز است‏

هدف از آزادی پاسخ‏گويی مثبت به خواست‏های درونی و بالأخص غرايز متنوع انسان است و لذا همه نوع رفتارهای فردی قانونی بوده و لباس مشروعيت بر تن می‏كند.

6. هدف از آزادی در اسلام احيای ارزش‏ها است‏

هدف از آزادی در اسلام احيای ارزش‏های والای انسانی است چون آفرينش او با آزادی عجين گرديده است و خوبی‏ها و بدی‏ها را از صميم دل تشخيص می‏دهد. بايد خوبی‏ها را به صورت يك ارزش انجام دهد و بدی‏ها را به صورت ضدّ ارزش، ترك كند.

7. آزادی در غرب، در محدوده‏ی نيازهای مادی است

آزادی در غرب برای تأمين خواسته‏های مادی انسان است و بيشترين هدف، تأمين غرايز در زندگی فردی، و در عرصه‏ی مسايل اجتماعی، آزادی احزاب و جريان‏های سياسی است و حقی به نام‏

 «حق خالقيت» يا «ربوبيت» برای خدا مطرح نيست، و ازاين‏رو هيچ محدوديتی برای آزادی انسان پديد نمی‏آورد.

8. آزادی در اسلام در محدوده‏ی حقوق الهی است‏

در اسلام، هر نوع آزادی در محدوده‏ی حفظ حقوق و تكاليف الهی است، خدا كسی است كه انسان را پديد آورده و چون از سعادت و شقاوت او كاملا آگاه است، او را در پوشش تكاليف- كه ضامن سعادت اوست- قرار داده است.

چقدر زشت و نازيباست، كه در قلمرو آزادی، حقوق الهی در نظر گرفته نگيريم، و در باورها و رفتارها، خود را از رهنمودهای الهی بی‏بهره سازيم.

باتوجه به اين تفاوت‏های چهارگانه در گستره‏ی آزادی در غرب و اسلام، نمی‏توان آزادی در عقيده و رفتار، و گفتار را- يك اصل بی قيدوشرط تلقّی كرد. اسلام‏پذيری، جدا از پذيرش اين حدود و خصوصيات نيست، اصولا نمی‏توان از يك طرف اسلام را پذيرفت، امّا اين قيود را در باورها و رفتارها و گفتارها ناديده گرفت.

خلاصه آن‏كه چيزی كه امروز مسأله‏ی «آزادی» را پيچيده‏تر ساخته، و در مقابل «آزادی مثبت» «آزادی منفی» بيشتر مطرح می‏شود، اين است كه مفهوم آزادی همراه با بار مادّی و ضدّ ارزشی آن وارد فرهنگ ما شده و در حوزه‏ی انديشه و رفتار، ارتباط انسان با خدا، و تكاليف الهی، ناديده گرفته شده، و «خردمحوری»، جای خود را به «غريزه‏محوری»، داده و به جای اين‏كه رعايت حقوق خدا و داوری خرد، آزادی را محدود سازد، خواست جامعه و يا فرد در امور فردی، حالت محوری به خود گرفته است.

درجايی‏كه حكومت «من» بر حكومت قانون خدا، و ارضای تمنّيات دل، بر حفظ ارزش‏ها غلبه كند، از چنين آزادی جز لجام گسيختگی، نفی ارزش‏ها، و بريدگی از خدا و تكاليف او، انتظار ديگری نيست.

باتوجه به اين مقدمه و تفاوت‏های واقعی، ميان دو نوع آزادی، سخن خود را درباره‏ی دو موضوع كه در آغاز مقاله آمده است، متمركز می‏سازيم. نخست آزادی بيان، را مطرح كرده، بعدا به آزادی عقيده می‏پردازيم.

تعريف آزادی بيان‏

پيش از تشريح خطوط كلی آزادی بيان، به تعريف اجمالی آن اشاره می‏كنيم:

آزادی بيان عبارت است از: ارايه‏ ی هر نوع فكر و انديشه، كه به صورت‏های گوناگون عرضه می‏گردد مانند: گفتار و سخن، قلم و نگارش، تصوير و فيلم، تئاتر و تعزيه و هر چيزی كه می‏تواند

انديشه ی انسان را در اذهان مخاطبان مجسّم سازد. البته، ابزار بيان افكار و عقيده، به آنچه كه اشاره شد، منحصر نيست ولی راه‏های مهمّ آن همان است كه مطرح گرديد.

بيان انديشه‏ ها از موهبت‏های الهی است كه قرآن، از آن ياد می‏كند، و می‏فرمايد: خلق الإنسان* علّمه البيان «2»: «انسان را آفريد، و به او سخن گفتن آموخت». هرگاه بيان انديشه به صورت گفتگو صورت پذيرد، ابهام‏های ديرينه را از سيمای حقيقت می‏زدايد، و چهره‏ی واقع با درخشندگی خاصی خودنمايی می‏كند. اگر بشر، بر تمدّن و تمدّن‏هايی دست يافته، نتيجه‏ ی گفتگوهای علمی پيراسته از غرض‏ورزی بوده است.

در علوم طبيعی، در تفسير پديده‏ای، فرضيه‏ای مطرح می‏گردد، چيزی نمی‏گذرد، در سايه آزادی بيان، فرضيه ياد شده جای خود را به فرضيه دومی می‏دهد و سرانجام پس از فرضيه‏های متوالی، بشر به يك اصل مسلّم و حقيقتی پايدار دست می‏يابد، اگر برای بيان فرضيه‏ها فضای بازی نباشد، دانش بشر، دچار ركود می‏شود.

جوانان عزيزی كه آزادی بيان را، يك انديشه‏ی غربی می‏انگارند، قرآن و صفحات تاريخ اسلام را ورق بزنند، تا روشن گردد كه مبتكر و پايه‏گذار آن، مصلحان انسانی، و پيامبران الهی بوده‏ اند.

حوار و گفتگوی قهرمان توحيد، ابراهيم خليل را با نمرود زمان، و مناظره‏ی موسی كليم را با فرعون و ديگر مناظرات پيامبران را با امت‏های خويش مورد بررسی قرار دهيد تا روشن گردد كه تا آنجا كه هدف، حقيقت‏يابی است، قلم و بيان، آزاد است.

در اوج درخشندگی آفتاب اسلام، كه همه نقاط متمدّن را تحت پوشش داشت، و اوّلين و آخرين سخن از آن حاكمان اسلام بود مع الوصف بازار مناظره آنچنان داغ و فضای مناظره آنچنان وسيع و گسترده بود كه پيروان مذاهب گوناگون به نشر عقيده‏ی خود می‏پرداختند تا آنجا كه ابن ميمون يهودی در قرن ششم به دفاع از كلام يهودی برخاسته و كتاب «دلالة الحائرين» را نشر داده است.

مجموع مناظره‏ های پيشوايان ما كه در كتاب «احتجاج» طبرسی گرد آمده است حاكی از فضای باز، برای بيان عقايد بوده است.

در حوزه‏ های علمی، فنّ مناظره، يكی از علومی است كه در گذشته، مادّه‏ی درسی بوده و هم‏اكنون در «دروس خارج» شاگردان در نقد انديشه‏ی اساتيد آزاد می‏باشند و به كلام درس، زيبايی خاصّی می‏بخشند.

آزادی بيان و گفتار

هر موقع سخن از آزادی بيان و گفتار به ميان می ‏آيد، تصور می‏شود كه لازمه‏ی آزادی بيان اين است كه از هر قيد و شرطی پيراسته باشد، زيرا در غير اين صورت، موضوع (آزادی) منتفی خواهد شد.

اين انديشه‏ ی افراط گرايانه‏ی برخی از نويسندگان است كه تصور می‏كنند كه هر نوع قيدوشرط، در مورد انواع آزادی‏ها ضدّ آزادی است و در اين مورد می‏نويسد: «بحث به طور مطلق، بر سر خواستن و نخواستن است، و ديگر شرط و شروطی وجود ندارد بدين معنی شايد بتوان گفت آزادی از مقوله «همه يا هيچ است» به نظر می‏رسد يا آزادی هست كه هست و ديگر خط قرمز در ميان نخواهد بود. «3»

گويا آزادی لغوی با آزادی اصطلاحی يا به تعبير ديگر آزادی جنگلی با آزادی عقلانی به هم آميخته شده است، در قسم نخست، هر نوع قيدوشرط، نافی آزادی است، درحالی‏كه در آزادی‏های عقلانی و مدنی، آزادی بی‏قيدوشرط، ضدّ مدنيت تلقّی می‏شود و نام قانون‏شكن به خود می‏گيرد.

در آزادترين نقاط جهان، آزادی مدنی، رها از قيدوشرط نيست، و اصولا لازمه‏ی دمكراسی و حكومت مردم بر مردم، محدودسازی آزادی‏ها است كه بتواند، سعادت بشر را تأمين كند. لذا «منتسكيو» آزادی را به «انجام هر چيزی كه قانون اجازه داده است»، تعريف می‏كند.

اينك ما در اين‏جا به برخی از حدود آزادی بيان و رفتار اشاره می‏كنيم كه در جوامع عقلانی و مدنی كاملا پذيرفته شده است.

1. مايه تجاوز به حقوق ديگران نباشد

در يك نظام مدنی، آزادی در همه مقوله‏ها و در بيان خصوصا، تا آنجا محترم است كه بر معنويت و آبروی افراد ديگر لطمه‏ای وارد نسازد، مسلّما «خدشه‏دار ساختن حيثيت و آبروی افراد» نوعی جرم تلقّی می‏شود (هرچند آبرو و حيثيت در دو فرهنگ شرقی و غربی تفاوت‏هايی دارند مثلا ستودن زيبايی زنان و دختران مردم در قالب ادبيات، در غرب مشكل ايجاد نمی‏كند، درحالی‏كه ميان مردم مشرق زمين بالأخص مسلمانان، نوعی تجاوز به حيثيت افراد به شمار می‏رود، و لذا يكی از محرّمات در اسلام «تشبيب» است).

2. امنيت ملّی را تهديد نكند

 «امنيت ملّی» واژه‏ای است كه همه‏ی شؤون مربوط به يك نظام سياسی را دربر می‏گيرد، مانند نظام اداری، تماميت ارضی، حاكميت ملّی و غيره، و چون نظام سياسی برخاسته از اراده و حاكميت مردم است، هر نوع تهديد امنيت ملّی، نوعی تجاوز به حقوق جامعه است كه اين نظام را با اراده‏ی خود پديد آورده، و در راه آن جان و مال داده‏ است. در اين قسمت فرقی ميان نظام‏های دينی و غيره نيست.

خطوط قرمز در نظام‏های مبتنی بر عقلانيت ليبرالی، ممنوعيت‏هايی است كه قانون آن را تعيين می‏كند ولی در نظام‏های دينی آنگاه كه اكثريت قاطع مردم نظام الهی را پذيرفته‏اند، الزامات و تعهّدات دينی خط قرمز است و با آزادی منافاتی ندارد.

3. با نظام مقبول جامع همسو باشد

 «آزادی در بيان و رفتار» بايد با «دمكراسی» همگام و همسو باشند، هرگاه در پرتو يك انتخابات آزاد، نظامی تشكيل گرديد، و اكثريت قاطع رأی به آن نظام و قانون اساسی آن دادند كليه مصوبات دولت و مجلس، تحت عنوان «ميثاق ملی» محترم می‏باشند، در اين صورت هرگاه آزادی در بيان و رفتار با اصول مصوبه دولت و مجلس در جدال باشد، يك‏چنين آزادی عملا ناقض اصول دمكراسی بوده و ضد ارزش خواهد بود.

ازاين‏ جهت حكومت‏های مردمی می‏توانند، هر نوع اجتماعات، نشريات، و سخنرانی كه امنيت و حكومت قانون را- كه تجلّی‏گاه افكار عمومی است- به خطر افكند ممنوع سازند.

نكته‏ ی قابل توجه اين است كه سرچشمه قانون در حكومت‏های ليبرال، خواست مردم است، و در حكومت الهی و دينی، اراده‏ی خداست كه مردم نيز، به آن تن داده‏ اند.

اگر خط قرمزی در اين مورد مطرح می‏شود، مقصود از آن خط قرمز شخص و اشخاص نيست بلكه اموری است كه حاكميت ملّی، يا حكومت قانون بر قداست آن اصرار می‏ورزد.

در حكومت‏های استبدادی كه رعب و ترس از نظام، همه كشور را فرامی‏گيرد، و نفس‏ها در سينه حبس، و دهان‏ها بسته و قلم‏ها شكسته می‏شود، احيای اصل «آزادی بيان و قلم» می‏تواند ندای ملت را به گوش جهانيان برساند، و مسؤولان حقوق بشر و كليه نهادهای ذی ربط را از حكومت رعب و وحشت و اعدام‏های دسته جمعی، آگاه سازد، در چنين شرايط، يك نشريه نيم‏بند، حتی يك مجلس نيمه‏فرمايشی روزنه‏ی اميدی برای ملت به شمار می‏رود.

در اين نوع از نظام‏ها، شخص و شخصيّت‏ها، به عنوان خط قرمز معرّفی می‏شوند و شخص شاه و ملكه مافوق قانون به شمار می‏آيند. ازاين‏جهت واژه‏ی «خط قرمز» نوعی بوی استبداد و خودكامگی می‏دهد.

درحالی‏كه در نظام اسلامی كه مردم با رضايت‏مندی تمام، اصول كلی را پذيرفته‏اند و از طرف خدا مجازند با تشكيل مجلس شوری، مقرراتی را تصويب كنند كه به منزله لباس اجرايی قوانين آسمانی می‏باشد، دو چيز خط قرمز است:

1. پيامبران و اوليای الهی.

2. قوانين و شريعت خدا.

اگر می‏گوييم گروه نخست، خط قرمز می‏باشند، مفاد آن اين نيست كه مافوق قانون می‏باشند، زيرا كه چنين تفسيری از اوليای الهی، غلوّ و باطل است، بلكه آنان و ديگران در برابر قانون يكسان هستند.

اين احترام خاص، به خاطر مقامی است كه آنها در پيشگاه خدا دارند و هر نوع هتك و بی‏حرمتی، كيفر مضاعف دارد.

اگر می‏گوييم قوانين الهی خط قرمز است، علاوه بر اين‏كه فرمان خدا، و دستور خدای بزرگ است، به خاطر اين است كه جامعه با رضايت‏مندی كامل، آن را پذيرفته است و هر نوع جدال و معارضه با آن، علاوه بر اين‏كه جدال با خداست، نوعی معارضه با دمكراسی كه مورد پذيرش همگان می‏باشد نيز هست.

پاورقی


(1). اعراف/ 157.
(2). الرحمن/ 3- 4.
(3). خط قرمز آزادی انديشه و بيان و حد و مرزهای آن، ص 54.

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پیام هفته

مصرف کردن بدون تولید
آیه شریفه : وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ ... (سوره مبارکه سجده ، آیه 21)ترجمه : و ما به جز عذاب بزرگتر (در قیامت) از عذاب این دنیا نیز به آنان می چشانیم ...روایت : قال أبي جعفر ( ع ): ... و لله عز و جل عباد ملاعين مناكير ، لا يعيشون و لا يعيش الناس في أكنافهم و هم في عباده بمنزله الجراد لا يقعون على شيء إلا أتوا عليه .  (اصول کافی ، ج 8 ، ص 248 )ترجمه : امام باقر(ع) مي‌فرمايد: ... و خداوند بدگانی نفرین شده و ناهنجار دارد که مردم از تلاش آنان بهره مند نمی شوند و ایشان در میان مردم مانند ملخ هستند که به هر جیز برسند آن را می خورند و نابود می کنند.

ادامه مطلب

موسسه صراط مبین

نشانی : ایران - قم
صندوق پستی: 1516-37195
تلفن: 5-32906404 25 98+
پست الکترونیکی: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید