اين گروه احيانا برای ساكت كردن گروه مخالف به آيه ی لا إكراه فی الدّين استدلال میكنند، و میگويند: به حكم محكوميت اكراه در گزينش دين، انسان در انتخاب هر نوع عقيده و نشر آن آزاد میباشد.
اين نوع داوری دربارهی آزادی عقيده با فرهنگ غربی كاملا همسو است، زيرا ريشهی آزادی در غرب، خواست و تمايلات انسان است، نه مصالح و سعادت او.
به ديگر سخن: فلسفه و پشتوانهی آزادی در غرب، خواستن و تمنّای دل انسان است، دراينصورت هر نوع ايجاد مانع در برابر خواستهی دل، نوعی مبارزه با آزادی تلقّی میگردد. ولی در عين حال، مدافعان اين نوع نگرش بايد بدانند كه پيروی از هر نوع تمنّای دل در غرب نيز مجاز و مشروع نيست، بلكه تمام حركتها بايد پوشش قانونی داشته باشد و در غير اين صورت نوعی «آنارشيسم» و شورش كور، به شمار میرود.
در نظر اوّل، آزادی در غرب بسيار گسترده و چشمگير است، و مهاجرت گروههای مرفّه يا نيمه مرفّه از ايران اسلامی به غرب، به خاطر برخورداری از آزادی و بهرهگيزی از آن میباشد ولی اگر دقت كنيم خواهيم ديد كه در آنجا قانونی كه آزادیها را محدود میسازد، ساخته و پرداختهی تودهی مردم نيست، بلكه محصول تبليغات سرمايهداران بزرگ است كه نبض اقتصاد كشور را در دست دارند، اين گروه كه به نام «كمپانی» و «كارتل» معروفند، با تبليغات خاصی، افكار عمومی را به سوی آنچه كه میخواهند هدايت میكنند، و مردم خواسته و ناخواسته، به نخبههايی رأی میدهند كه مجريان منويات سرمايهداران باشند.
شيوه ی تبليغات در غرب به هنگام انتخاب رئيس جمهور، يا مقامات ديگر، آنچنان هيجانانگيز، و شورآفرين است كه رأی به فلان نخبه يا نماينده را در مغز طرف كاشته و او را ناخواسته به سوی صندوق رأی سوق میدهد.
تفاوتهای جوهری دو نوع آزادی
امروز جهان غرب پرچم آزادی را به دست گرفته و جنگها و نبردهای بسياری را به عنوان جنگ آزادیبخش، آغاز میكند، حتّی اشغال و جنگ عراق نيز به بهانه يافتن سلاحهای كشتار جمعی صورت گرفت، تا مبادا روزی ديكتاتور عراق كه روزی دست نشاندهی خود آنها بود، دست از پا خطا كند، حيات و زندگی ملّتها را به خطر افكند.
اسلام نيز قرنها پيش منادی آزادی بوده و هدف از اعزام نبی خاتم صلی اللّه عليه و اله، رهايی ملتها از غل و زنجيری بود كه به دست و پای آنها بسته شده بود.
و يضع عنهم إصرهم و الأغلال التی كانت عليهم. «1»
« [پيامبر] بارهای سنگين و زنجيرهايی را كه بر آنها بود، برمیدارد».
ولی درعين حال ميان آزادی در غرب و اسلام تفاوتهايی وجود دارد كه به آنها اشاره میكنيم:
1. آزادی در غرب فقط يك شرط دارد
آزادی فرد در غرب مشروط بر اين است كه مزاحم ديگران نباشد و از آنان سلب آزادی نكند.
و به ديگر سخن: آزادی در غرب از طريق قانون محدود میگردد، و سر و كار قانون با امور اجتماعی و روابط افراد با يكديگر و مجموع با دولت است، دراينصورت آزادی افراد، تا آنجا محترم است كه با مصالح جامعه در تضاد نباشد در غير اين صورت هرچه میخواهد بينديشد و بگويد و انجام دهد.
2. آزادی در اسلام دو شرط دارد
آزادی در اسلام علاوه بر اصل گذشته، شرط دومی دارد و آن اينكه: بايد بر سعادت فرد، لطمهای وارد نسازد، اينجا است كه آزادی در عقيده و انديشه و فعل و رفتار از محدوديت بيشتری برخوردار میگردد. بتپرستی و خضوع انسان والامقام، در برابر
سنگ و گل، گاو و مار، اهريمن و شيطان، چون با سعادت او در تضاد است طبعا نمیتواند مجاز و قانونی باشد.
ميگساری، و قماربازی، مصرف انواع مخدّرات، ضربه شديدی بر رستگاری او وارد میسازد، ازاينجهت ممنوع است، در حالیكه در غرب، هيچ نوع محدوديتی در برابر اين نوع عقيده و انديشهها، يا اعمال و رفتارها وجود ندارد.
3. آزادی در غرب نفی تكليف است
آزادی در غرب، خواستهی طبيعی و مادّی انسان است و هدف از آن، ارضای خواستهها و تمنّاهای درونی است، «هر آنچه ديده بيند دل كند ياد»، بنابراين دربارهی اعمال غرايز شهوانی و مادی انسان، هيچ نوع رادع و مانعی در كار نيست، و يكچنين آزادی، ابزاری برای نفی تكليف در زندگی فردی است.
4. آزادی در اسلام مبنای تكليف است
درحالیكه آزادی در غرب اساس نفی تكليف است، آزادی در اسلام مبنای تكليف میباشد. تكليف از آن موجودی است كه حرّ و آزاد باشد، هر موجودی كه در گزينش خود، فقط بايد يك طرف را برگزيند و طرف ديگر از قدرت و توان او بيرون است، قابليت تكليف ندارد، عقرب و مار را نمیتوان تكليف كرد، چون جز گزيدن، كاری
نمیتوانند انجام دهند زيرا «مقتضای طبيعتش اين است».، امّا انسان را میتوان، تحت تكليف قرار داد، و بايد و نبايدها را متوجه او ساخت و در پوشش اين تكاليف، بخشی از خواستها و تمايلات او را طبعا محدود كرد.
5. هدف از آزادی در غرب ارضای غرايز است
هدف از آزادی پاسخگويی مثبت به خواستهای درونی و بالأخص غرايز متنوع انسان است و لذا همه نوع رفتارهای فردی قانونی بوده و لباس مشروعيت بر تن میكند.
6. هدف از آزادی در اسلام احيای ارزشها است
هدف از آزادی در اسلام احيای ارزشهای والای انسانی است چون آفرينش او با آزادی عجين گرديده است و خوبیها و بدیها را از صميم دل تشخيص میدهد. بايد خوبیها را به صورت يك ارزش انجام دهد و بدیها را به صورت ضدّ ارزش، ترك كند.
7. آزادی در غرب، در محدودهی نيازهای مادی است
آزادی در غرب برای تأمين خواستههای مادی انسان است و بيشترين هدف، تأمين غرايز در زندگی فردی، و در عرصهی مسايل اجتماعی، آزادی احزاب و جريانهای سياسی است و حقی به نام
«حق خالقيت» يا «ربوبيت» برای خدا مطرح نيست، و ازاينرو هيچ محدوديتی برای آزادی انسان پديد نمیآورد.
8. آزادی در اسلام در محدودهی حقوق الهی است
در اسلام، هر نوع آزادی در محدودهی حفظ حقوق و تكاليف الهی است، خدا كسی است كه انسان را پديد آورده و چون از سعادت و شقاوت او كاملا آگاه است، او را در پوشش تكاليف- كه ضامن سعادت اوست- قرار داده است.
چقدر زشت و نازيباست، كه در قلمرو آزادی، حقوق الهی در نظر گرفته نگيريم، و در باورها و رفتارها، خود را از رهنمودهای الهی بیبهره سازيم.
باتوجه به اين تفاوتهای چهارگانه در گسترهی آزادی در غرب و اسلام، نمیتوان آزادی در عقيده و رفتار، و گفتار را- يك اصل بی قيدوشرط تلقّی كرد. اسلامپذيری، جدا از پذيرش اين حدود و خصوصيات نيست، اصولا نمیتوان از يك طرف اسلام را پذيرفت، امّا اين قيود را در باورها و رفتارها و گفتارها ناديده گرفت.
خلاصه آنكه چيزی كه امروز مسألهی «آزادی» را پيچيدهتر ساخته، و در مقابل «آزادی مثبت» «آزادی منفی» بيشتر مطرح میشود، اين است كه مفهوم آزادی همراه با بار مادّی و ضدّ ارزشی آن وارد فرهنگ ما شده و در حوزهی انديشه و رفتار، ارتباط انسان با خدا، و تكاليف الهی، ناديده گرفته شده، و «خردمحوری»، جای خود را به «غريزهمحوری»، داده و به جای اينكه رعايت حقوق خدا و داوری خرد، آزادی را محدود سازد، خواست جامعه و يا فرد در امور فردی، حالت محوری به خود گرفته است.
درجايیكه حكومت «من» بر حكومت قانون خدا، و ارضای تمنّيات دل، بر حفظ ارزشها غلبه كند، از چنين آزادی جز لجام گسيختگی، نفی ارزشها، و بريدگی از خدا و تكاليف او، انتظار ديگری نيست.
باتوجه به اين مقدمه و تفاوتهای واقعی، ميان دو نوع آزادی، سخن خود را دربارهی دو موضوع كه در آغاز مقاله آمده است، متمركز میسازيم. نخست آزادی بيان، را مطرح كرده، بعدا به آزادی عقيده میپردازيم.
تعريف آزادی بيان
پيش از تشريح خطوط كلی آزادی بيان، به تعريف اجمالی آن اشاره میكنيم:
آزادی بيان عبارت است از: ارايه ی هر نوع فكر و انديشه، كه به صورتهای گوناگون عرضه میگردد مانند: گفتار و سخن، قلم و نگارش، تصوير و فيلم، تئاتر و تعزيه و هر چيزی كه میتواند
انديشه ی انسان را در اذهان مخاطبان مجسّم سازد. البته، ابزار بيان افكار و عقيده، به آنچه كه اشاره شد، منحصر نيست ولی راههای مهمّ آن همان است كه مطرح گرديد.
بيان انديشه ها از موهبتهای الهی است كه قرآن، از آن ياد میكند، و میفرمايد: خلق الإنسان* علّمه البيان «2»: «انسان را آفريد، و به او سخن گفتن آموخت». هرگاه بيان انديشه به صورت گفتگو صورت پذيرد، ابهامهای ديرينه را از سيمای حقيقت میزدايد، و چهرهی واقع با درخشندگی خاصی خودنمايی میكند. اگر بشر، بر تمدّن و تمدّنهايی دست يافته، نتيجه ی گفتگوهای علمی پيراسته از غرضورزی بوده است.
در علوم طبيعی، در تفسير پديدهای، فرضيهای مطرح میگردد، چيزی نمیگذرد، در سايه آزادی بيان، فرضيه ياد شده جای خود را به فرضيه دومی میدهد و سرانجام پس از فرضيههای متوالی، بشر به يك اصل مسلّم و حقيقتی پايدار دست میيابد، اگر برای بيان فرضيهها فضای بازی نباشد، دانش بشر، دچار ركود میشود.
جوانان عزيزی كه آزادی بيان را، يك انديشهی غربی میانگارند، قرآن و صفحات تاريخ اسلام را ورق بزنند، تا روشن گردد كه مبتكر و پايهگذار آن، مصلحان انسانی، و پيامبران الهی بوده اند.
حوار و گفتگوی قهرمان توحيد، ابراهيم خليل را با نمرود زمان، و مناظرهی موسی كليم را با فرعون و ديگر مناظرات پيامبران را با امتهای خويش مورد بررسی قرار دهيد تا روشن گردد كه تا آنجا كه هدف، حقيقتيابی است، قلم و بيان، آزاد است.
در اوج درخشندگی آفتاب اسلام، كه همه نقاط متمدّن را تحت پوشش داشت، و اوّلين و آخرين سخن از آن حاكمان اسلام بود مع الوصف بازار مناظره آنچنان داغ و فضای مناظره آنچنان وسيع و گسترده بود كه پيروان مذاهب گوناگون به نشر عقيدهی خود میپرداختند تا آنجا كه ابن ميمون يهودی در قرن ششم به دفاع از كلام يهودی برخاسته و كتاب «دلالة الحائرين» را نشر داده است.
مجموع مناظره های پيشوايان ما كه در كتاب «احتجاج» طبرسی گرد آمده است حاكی از فضای باز، برای بيان عقايد بوده است.
در حوزه های علمی، فنّ مناظره، يكی از علومی است كه در گذشته، مادّهی درسی بوده و هماكنون در «دروس خارج» شاگردان در نقد انديشهی اساتيد آزاد میباشند و به كلام درس، زيبايی خاصّی میبخشند.
آزادی بيان و گفتار
هر موقع سخن از آزادی بيان و گفتار به ميان می آيد، تصور میشود كه لازمهی آزادی بيان اين است كه از هر قيد و شرطی پيراسته باشد، زيرا در غير اين صورت، موضوع (آزادی) منتفی خواهد شد.
اين انديشه ی افراط گرايانهی برخی از نويسندگان است كه تصور میكنند كه هر نوع قيدوشرط، در مورد انواع آزادیها ضدّ آزادی است و در اين مورد مینويسد: «بحث به طور مطلق، بر سر خواستن و نخواستن است، و ديگر شرط و شروطی وجود ندارد بدين معنی شايد بتوان گفت آزادی از مقوله «همه يا هيچ است» به نظر میرسد يا آزادی هست كه هست و ديگر خط قرمز در ميان نخواهد بود. «3»
گويا آزادی لغوی با آزادی اصطلاحی يا به تعبير ديگر آزادی جنگلی با آزادی عقلانی به هم آميخته شده است، در قسم نخست، هر نوع قيدوشرط، نافی آزادی است، درحالیكه در آزادیهای عقلانی و مدنی، آزادی بیقيدوشرط، ضدّ مدنيت تلقّی میشود و نام قانونشكن به خود میگيرد.
در آزادترين نقاط جهان، آزادی مدنی، رها از قيدوشرط نيست، و اصولا لازمهی دمكراسی و حكومت مردم بر مردم، محدودسازی آزادیها است كه بتواند، سعادت بشر را تأمين كند. لذا «منتسكيو» آزادی را به «انجام هر چيزی كه قانون اجازه داده است»، تعريف میكند.
اينك ما در اينجا به برخی از حدود آزادی بيان و رفتار اشاره میكنيم كه در جوامع عقلانی و مدنی كاملا پذيرفته شده است.
1. مايه تجاوز به حقوق ديگران نباشد
در يك نظام مدنی، آزادی در همه مقولهها و در بيان خصوصا، تا آنجا محترم است كه بر معنويت و آبروی افراد ديگر لطمهای وارد نسازد، مسلّما «خدشهدار ساختن حيثيت و آبروی افراد» نوعی جرم تلقّی میشود (هرچند آبرو و حيثيت در دو فرهنگ شرقی و غربی تفاوتهايی دارند مثلا ستودن زيبايی زنان و دختران مردم در قالب ادبيات، در غرب مشكل ايجاد نمیكند، درحالیكه ميان مردم مشرق زمين بالأخص مسلمانان، نوعی تجاوز به حيثيت افراد به شمار میرود، و لذا يكی از محرّمات در اسلام «تشبيب» است).
2. امنيت ملّی را تهديد نكند
«امنيت ملّی» واژهای است كه همهی شؤون مربوط به يك نظام سياسی را دربر میگيرد، مانند نظام اداری، تماميت ارضی، حاكميت ملّی و غيره، و چون نظام سياسی برخاسته از اراده و حاكميت مردم است، هر نوع تهديد امنيت ملّی، نوعی تجاوز به حقوق جامعه است كه اين نظام را با ارادهی خود پديد آورده، و در راه آن جان و مال داده است. در اين قسمت فرقی ميان نظامهای دينی و غيره نيست.
خطوط قرمز در نظامهای مبتنی بر عقلانيت ليبرالی، ممنوعيتهايی است كه قانون آن را تعيين میكند ولی در نظامهای دينی آنگاه كه اكثريت قاطع مردم نظام الهی را پذيرفتهاند، الزامات و تعهّدات دينی خط قرمز است و با آزادی منافاتی ندارد.
3. با نظام مقبول جامع همسو باشد
«آزادی در بيان و رفتار» بايد با «دمكراسی» همگام و همسو باشند، هرگاه در پرتو يك انتخابات آزاد، نظامی تشكيل گرديد، و اكثريت قاطع رأی به آن نظام و قانون اساسی آن دادند كليه مصوبات دولت و مجلس، تحت عنوان «ميثاق ملی» محترم میباشند، در اين صورت هرگاه آزادی در بيان و رفتار با اصول مصوبه دولت و مجلس در جدال باشد، يكچنين آزادی عملا ناقض اصول دمكراسی بوده و ضد ارزش خواهد بود.
ازاين جهت حكومتهای مردمی میتوانند، هر نوع اجتماعات، نشريات، و سخنرانی كه امنيت و حكومت قانون را- كه تجلّیگاه افكار عمومی است- به خطر افكند ممنوع سازند.
نكته ی قابل توجه اين است كه سرچشمه قانون در حكومتهای ليبرال، خواست مردم است، و در حكومت الهی و دينی، ارادهی خداست كه مردم نيز، به آن تن داده اند.
اگر خط قرمزی در اين مورد مطرح میشود، مقصود از آن خط قرمز شخص و اشخاص نيست بلكه اموری است كه حاكميت ملّی، يا حكومت قانون بر قداست آن اصرار میورزد.
در حكومتهای استبدادی كه رعب و ترس از نظام، همه كشور را فرامیگيرد، و نفسها در سينه حبس، و دهانها بسته و قلمها شكسته میشود، احيای اصل «آزادی بيان و قلم» میتواند ندای ملت را به گوش جهانيان برساند، و مسؤولان حقوق بشر و كليه نهادهای ذی ربط را از حكومت رعب و وحشت و اعدامهای دسته جمعی، آگاه سازد، در چنين شرايط، يك نشريه نيمبند، حتی يك مجلس نيمهفرمايشی روزنهی اميدی برای ملت به شمار میرود.
در اين نوع از نظامها، شخص و شخصيّتها، به عنوان خط قرمز معرّفی میشوند و شخص شاه و ملكه مافوق قانون به شمار میآيند. ازاينجهت واژهی «خط قرمز» نوعی بوی استبداد و خودكامگی میدهد.
درحالیكه در نظام اسلامی كه مردم با رضايتمندی تمام، اصول كلی را پذيرفتهاند و از طرف خدا مجازند با تشكيل مجلس شوری، مقرراتی را تصويب كنند كه به منزله لباس اجرايی قوانين آسمانی میباشد، دو چيز خط قرمز است:
1. پيامبران و اوليای الهی.
2. قوانين و شريعت خدا.
اگر میگوييم گروه نخست، خط قرمز میباشند، مفاد آن اين نيست كه مافوق قانون میباشند، زيرا كه چنين تفسيری از اوليای الهی، غلوّ و باطل است، بلكه آنان و ديگران در برابر قانون يكسان هستند.
اين احترام خاص، به خاطر مقامی است كه آنها در پيشگاه خدا دارند و هر نوع هتك و بیحرمتی، كيفر مضاعف دارد.
اگر میگوييم قوانين الهی خط قرمز است، علاوه بر اينكه فرمان خدا، و دستور خدای بزرگ است، به خاطر اين است كه جامعه با رضايتمندی كامل، آن را پذيرفته است و هر نوع جدال و معارضه با آن، علاوه بر اينكه جدال با خداست، نوعی معارضه با دمكراسی كه مورد پذيرش همگان میباشد نيز هست.
پاورقی
(1). اعراف/ 157.
(2). الرحمن/ 3- 4.
(3). خط قرمز آزادی انديشه و بيان و حد و مرزهای آن، ص 54.